: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا
Tel: 001 818 970 3345
Email: parviz4762@mac.com
Spiritual Messages: Page #85
خرمنگاه ششگوشه - خانم زهره از کانادا
فایل صوتی «خرمنگاه ششگوشه» - خانم زهره از کانادا
برگرفته از داستان مرتد شدن کاتب وحی (دفتر اول) - خانم مرجان از استرالیا
فایل صوتی «برگرفته از داستان مرتد شدن کاتب وحی (دفتر اول)» - خانم مرجان از استرالیا
سیرکِ عشق - آقای پویا از آلمان
فایل صوتی «سیرکِ عشق» - آقای پویا از آلمان
برگرفته از ابیات کلیدی خانم بهار - خانم نرگس از نروژ
فایل صوتی «برگرفته از ابیات کلیدی خانم بهار» - خانم نرگس از نروژ
داستان موش و چَغْز (قورباغه) از برنامه ۸۹۴ و ۷۸۶ - آقای فرشاد از خوزستان
فایل صوتی «داستان موش و چَغْز (قورباغه) از برنامه ۸۹۴ و ۷۸۶» - آقای فرشاد از خوزستان
برداشتی از غزل ۸۷۸ برنامه ۸۳۹ گنج حضور - خانم حداد از کرج
فایل صوتی «برداشتی از غزل ۸۷۸ برنامه ۸۳۹ گنج حضور» - خانم حداد از کرج
پیغام عشق - آقای ضیا
فایل صوتی «پیغام عشق» - آقای ضیا
پیغام عشق - خانم خدیجه از سنندج
فایل صوتی «پیغام عشق» - خانم خدیجه از سنندج
اولویت اول زندگیمان چیست؟ - آقای فرشاد از خوزستان
فایل صوتی «اولویت اول زندگیمان چیست؟» - آقای فرشاد از خوزستان
با عرض سلام
«اولویت اول زندگیمان چیست؟»
با برنامه گنج حضور و مولانا آشنا شدیم و فهمیدیم جریان چیست. داریم روی خودمان کار میکنیم تا همانیدگیهایمان را بشناسیم و با فضاگشایی بیندازیم. قبلاً این چیزها را نمیدانستیم. الآن که فهمیدیم و داریم روی خودمان کار میکنیم، اولویت اول زندگیمان چه کاری شده است؟
خانواده هست، دوستان و فامیل هستند، کار و شغل هم داریم، درس هم میخوانیم، تفریح هم هست، با برنامه گنج حضور و ابیات مولانا هم روی خودمان کار میکنیم. کدام یک برای ما مهمتر است؟ برای کدام یک هر طور شده وقت میگذاریم؟ برای کدام یک حاضریم از بقیه چیزها دست بکشیم؟
یاد گرفته بودیم که خانواده اولویت اول است، بعدش اقوام و دوستان. یاد گرفته بودیم برچسب استاد و دکتر و مهندس کسب کردن و تأیید و توجه گرفتن و ارزش گرفتن از آنها اولویت است. اکنون با گنج حضور فهمیدیم در توهم بودیم و اشتباه میکردیم.
حال با وجود دانش مولانا، فعالیتها و کارهای ما چه تغییری کرده است؟
«آیا با خود میگوییم که بله مفید است و برایش وقت میگذارم؟!»
«آیا میگوییم بعد از درس خواندن و کار پیدا کردن، اگر وقت شد، برایش وقت میگذارم؟»
دیدمان به این موضوع چه جوری است؟ چقدر برایمان اهمیت دارد؟
«آیا در ذهنمان تصور میکنیم که یک چیز خوب برای برتر درآمدن و تأیید و توجه گرفتن پیدا کردیم؟»
«آیا با خود میگوییم با گوش کردن و خواندن ابیات مولانا، دیگر میتوانم همهجا بحث کنم و خوب صحبت کنم و بقیه را عوض کنم؟»
«آیا با خود میگوییم که اگر روی خودم کار کنم و همانیدگیهایم را بیندازم، در این صورت دیگران همه چیزها را میبرند و به من چیزی نمیرسد؟»
یا نه، با خودمان روراست هستیم، همه چیز رو فرستادیم به حاشیه و میخواهیم تمام تلاشمان را بکنیم، از ته دل درک میکنیم فقط این راه مهم است و نمیگوییم بله این هم چیز خوبی است.
همه چیز به این جدی بودن ما در کار روی خود برمیگردد و از اینجا شروع میشود. اینکه پیشرفت میکنیم یا نمیکنیم، اینکه موفق میشویم یا نمیشویم، همه بستگی به میزان اهمیت و جدیت و اولویت در این کار دارد. مثلاً ممکن است فکر کنیم این کار بسیار آسان است و مثل پاس کردن یک درس در مدرسه است که ما سریع همهی همانیدگیها را راحت میاندازیم و تمام میشود و بعدش راحت میشویم.
هزاران دام و تله در این راه وجود دارد. موانعی که در این راه وجود دارد هزاران برابر بیشتر از کمکها هستند. ۹۹ درصد آدمهای اطراف ما منذهنی بزرگ همراه با درد دارند و گندمهای ما را میدزدند، چگونه میشود بدون جدیت موفق شد؟
این موضوع جدی بودن و نترسیدن و یقین داشتن و الویت اول بودن، در برنامه ۸۹۶ در داستان مسجد مهمانکُش از دفتر سوم، توضیح داده شد.
این داستان میگوید یک مسجدی بود که ساکنان خود را میکشت و هرکس شب به آن مسجد میرفت، از ترس فوراً میمرد. بنابراین هیچکس جرأت نداشت به آن مسجد برود. این مسجد در واقع همان فضای گشودهشده است که اگر کسی بخواهد آنجا برود، باید نسبت به منذهنی بمیرد و همانیدگیها را بیندازد.
ما هم میترسیم وارد این مسجد شویم، چون اگر برویم، باید اعتراف کنیم که هزاران درد داریم، باید اعتراف کنیم که گدای تأیید و توجه هستیم، باید اعتراف کنیم که این تصویری که ارائه داده بودم، واقعاً اینطوری نبود و زندگی من پر از مسئله است و من آدم ضعیفی هستم. باید پارک ذهنی و چیزهایی که زیر کنترلمان است را رها کنیم.
خلاصه یک نفر پیدا میشود که میخواهد وارد این مسجد بشود، یعنی میخواهد نسبت به منذهنی بمیرد و در این کار بسیار جدی و مصمم است. مردم همه به او میگویند تو مگر عقلت را از دست دادهای و شروع میکنند به ترساندن او. آن شخص شروع میکند به جواب دادن و به مردم میگوید که:
ای حریفان من از آنها نیستم
کز خیالاتی در این رَه بیستَم
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۰۰
یعنی میگوید من از آن آدمها نیستم که بوسیله فکرهایی که به سرم میآید، از این راه بایستم. من از تهدیدها نمیترسم و تکلیفم با خودم روشن است.
ما هم شروع میکنیم که روی خودمان کار کنیم و منذهنی را شناسایی کنیم، آیا کاملاً جدی و مصمم هستیم؟
آدمی که جدی است، وقتی در بین دوستانش میرود و میبیند که آنها درباره موفقیتهای منذهنی صحبت میکنند و میگویند که آدم باید برتر از دیگران باشد، به حرف آنها توجه نمیکند، چون تکلیفش با خودش روشن است.
آدم جدی و مصمم، زمین میخورد، ولی فوراً بلند میشود و با وجود این زمین خوردنها شاد و راضی است. اگر گاهی مثلاً حسادت میکند، ملامت نمیکند و دوباره بلند میشود و عذرخواهی میکند و شناسایی میکند، چون درک میکند منذهنی دارد و او منذهنیاش نیست.
یکی از بزرگترین همانیدگی ما، میدانمِ منذهنی است که در نتیجه باعث خود نشان دادن و تأیید و توجه گرفتن و مقایسه و حسادت میشود. آدم جدی مصمم است که تمام حواسش را بگذارد تا این همانیدگیها را بیندازد و مدام هشیار است که چه موقع بالا میآیند تا آنها را شناسایی کند و رویِ خوش به آنها نشان نمیدهد.
خانواده مسجد ضرار است. یعنی اگر منذهنی داشته باشند، باعث به واکنش افتادن ما میشوند و گندمهای ما را میدزدند، و از طرفی ما نمیتوانیم آنها را از زندگیمان بیرون کنیم. آدمی که جدی است، اگرچه که سخت است، ولی مدام حواسش هست که در برابر آنها بهخاطر خودش فضا را باز کند و نمیگوید بقیه نمیگذارند. مدام مواظب است که موشِ گندمها را شناسایی کند.
در ادامه داستان، آن شخص به مردم میگوید که من به این علت جدی و مصمم هستم که یک همانیدگی را دادم و به جای آن حس امنیت و شادی واقعی را در درونم احساس کردم. دوباره یک همانیدگیِ دیگر را دادم و شادی بیشتر را حس کردم و بنابراین بسیار مصمم شدم که هرچه زودتر همهی همانیدگیها را بیندازم.
هر که بیند مر عطا را صد عِوض
زود دربازَد عطا را زین غرض
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۰۴
این بیت میگوید که هرکس در ازای یک بخشش، صد عوض دریافت کرد، در این صورت فوراً به دنبال بخشندگیِ بیشتر برای بدست آوردن آن عوض است.
در ادامه آن شخص مثالی میزند و میگوید ما مثل یک بازرگان هستیم. یک بازرگان وقتی کالایی پیدا میکند که سودش بیشتر از کالای خودش است، در این صورت از کالای خودش دلسرد میشود، ولی اگر پیدا نکرد، دلگرم به همان کالای خودش است.
حال، کالای ما چیست؟ تأیید و توجه و خود را نشان دادن. دلگرم به همین چیزها هستیم و فکر میکنیم زندگی خوبی داریم. چرا؟ چون زندگی خوب و حال خوب را تجربه نکردیم، چون کالای باارزش را پیدا نکردیم، فضا را باز نکردیم شادی اصیل را تجربه کنیم.
به همین دلیل شک داریم، میترسیم همانیدگیها را رها کنیم و دیگران همه چیزها را برای خودشان ببرند و ما محروم بمانیم.
برف ها زآن از ثَمَن اولیسْتَت
که تویی در شک، یقینی نیستَت
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱۶
برفهای همانیدگی در نظر ما به این علت از نظر بها و ارزش بالاترند که ما شک داریم، یقین نداریم. در سطح ذهن ماندهایم و با بحث و گفتگو میخواهیم موفق شویم.
آن شخص در ادامه میگوید من فضا را باز کردم و خورشید زندگی پشتم است، بنابراین مصمم و جدی هستم و نه از کسی میترسم و نه از کسی خجالت میکشم.
هر که از خورشید باشد پشتْگرم
سختْرو باشد، نه بیم او را، نه شرم
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۳۹
و در آخر، آن شخص جواب میدهد که همانطور که قصاب از زیاد بودن گوسفندان نمیترسد، من هم از اینکه اطرافیان همه منذهنی دارند نمیترسم و مصمم هستم، چون شک ندارم به این راه.
با تشکر و احترام
فرشاد از خوزستان
شُکر چیست؟ - خانم فریبا الهی مهر
فایل صوتی «شُکر چیست؟» - خانم فریبا الهی مهر
به نام خدا
سلام آقای شهبازی، سلام دوستان گنج حضوری
☆ شُکر☆
شُکر چیست؟
ما دو نوع شُکر داریم:
۱- شُکر مادی
۲- شُکر معنوی
۱- شُکر مادی که مقدمه شُکر معنوی است؛ یعنی من چهار بُعدم که شاملِ بُعدِ فیزیکی، بُعدِ فکری، بُعدِ هیجانی و بُعدِ جانِ جسمی است را به حرکت وادار کنم و قانونِ جبران را در هر یک از این ابعاد رعایت کنم.
-شُکر برای بُعد فیزیکی این است که هر روز ورزش کنم. غذایِ سالم بخورم. به موقع بخوابم و از هر چیزی که به بدنم آسیب می رساند، پرهیز کنم.
-شُکر برای بُعدِ هیجانی یعنی نگاه کردن به هیجاناتِ خودم مانند: رنجش، کینه، خشم، ترس، استرس و جایگزین کردن هیجانات عشقی به جایِ این هیجاناتِ منفی. مثلا تمرین کنم که آیا این لحظه فکری که در ذهنم است از فضایِ عشقی می آید که باعثِ فضاگشایی و شادی بی سبب می شود یا از منِ ذهنی می آید که سببِ بستنِ فضایِ گشوده شده می شود؟
-شُکر بُعدِ فکری یعنی هر روز ورزش ذهنی کنم. مثلا کتاب معنوی بزرگان مانند مثنوی و دیوان شمس حضرت مولانا را بخوانم.
-شُکر بُعدِ جانِ جسمی یعنی با فضاگشایی این جانِ جسمی را تبدیل به جانِ خوب و عشقی کنم.
۲- شُکر معنوی یعنی وقتی خداوند یک اتفاقی را برایم طرح کرد و من در برابر اتفاقِ این لحظه بدونِ قید و شرط تسلیم شدم و فضا را نبستم، برایِ این فضاگشایی و اینکه زندگی دارد من را به خودش زنده می کند، شُکر می کنم.
و در ادامه ابیاتی از حضرتِ مولانا، درباره شُکر را با شما یارانِ گنج حضوری به اشتراک می گذارم.
خوابم ببسته ای، بگشا ای قمر نقاب
تا سجده هایِ شُکر کند پیشت آفتاب
- مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۸
خدایا من به عنوانِ امتدادِ تو به این جهان آمدم و فهمیدم که اگر مرکزم به تو زنده نباشد، آرامش ندارم. زیرا مرکزم پُر از چیزهای آفل است و حس امنیت، عقل، هدایت و قدرت من از منِ ذهنی می آید. الان متوجه شدم که زمانِ به خواب رفتنِ من به پایان رسیده است. دیگر از چسبیدن به چیزهایِ آفل مثل: تایید و توجه مردم، حس قدر شناسی از دیگران، حس امنیت از همسر، ترس از دست دادن چیزها، حمل کردن رنجش، کینه، خشم و... خسته شده ام، زیرا به اندازه کافی درد کشیده ام. از زمانی که با برنامه گنج حضور و دوستان گنج حضوری قرین شدم، فهمیدم که زمان بیدار شدن من فرا رسیده است.
زندگی من می خواهم با فضاگشایی با تو همکاری کنم. خدایا نقابت را بر دار و خودت را به من نشان بده، تا من با تو یکی شوم، زیرا اگر من و تو یکی شویم، آفتابِ حضور از درونِ من طلوع می کند و این آفتاب با فضاگشایی پی در پی دائماً به تو سجده های شُکر می کند.
زانکه شاکر را، زیادت وعده است
آنچنانکه قُرب، مُزدِ سجده است
- مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰
زندگی به کسی که شاکر باشد، یعنی هر لحظه فضاگشایی کند، وعده همه چیز را می دهد، از جمله، هدایت بهتر، فکر بهتر.
و سجده یعنی تسلیم کامل شدن و مُزدِ این تسلیم و فضاگشایی، نزدیک شدن و یکی شدن با خداوند است.
هر که ماند از کاهلی بی شُکر و صبر
او همین داند که گیرد پایِ جبر
- مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸
هر که جبر آورد، خود رنجور کرد
تا همان رنجوری اش، در گور کرد
- مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۹
تغییر همیشه با شُکر و صبر همراه است و انسانی که منِ ذهنی دارد، علاقه ای به تغییر ندارد. می خواهد به کاهلی اش ادامه دهد و به خاطرِ همین کاهل بودن است که شُکر و صبر ندارد، یعنی فضاگشایی و تسلیم را بلد نیست.
اگر ما خواهانِ تغییر هستیم، باید این کاهلی را در خود شناسایی کنیم. مثلاً ما می دانیم که اگر با قرین هایی که منِ ذهنی دارند همنشین شویم، اثرِ بد رویِ ما می گذارند و این رابطه را قطع نمی کنیم و می افتیم در دورِ تکرار. این یعنی کاهلی. این یعنی بی شُکری و بی صبری.
و این کاهلی باعث می شود که ما در جبرِ منِ ذهنی زندانی شویم و بگوییم ما تغییر نمی کنیم. در نتیجه این کار، ما را بیمار می کند، یعنی در گورِ ذهن که همان بی شُکری و بی صبری است، گرفتار می شویم.
زانکه بی شُکری بُوَد شُوم و شَنار
می بَرَد بی شُکر را در قَعرِ نار
- مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۴۶
گر توکّل می کنی، در کار کُن
کِشت کُن، پس تکیه بر جَبّار کُن
- مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۴۷
بی شُکری یعنی ماندن در هشیاریِ جسمی.
بی شُکری یعنی قانونِ جبران را رعایت نکردن.
بی شُکری یعنی فضا را بستن و اتفاقات را جدّی گرفتن.
و این بی شُکری بد شُگون و مایه ننگِ انسان است، زیرا باعثِ دور شدنِ ما از اصلمان می شود و این فِراق و دوری از خداوند که همان افتادن در جهنمِ منِ ذهنی است موجب می شود که ما در دردها و فکر هایِ همانیده گُم شویم. اگر ما می خواهیم توکّل کنیم باید به فضایِ گشوده شده و عدم توکّل کنیم، یعنی هر لحظه فضا را باز و تکیه بر زندگی کنیم.
شُکرِ نعمت، خوشتر از نعمت بُوَد
شُکرباره کی سویِ نعمت رود؟
- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵
شُکرِ نعمت یعنی من شُکر می کنم که هر لحظه فضاگشایی می کنم و به زندگی زنده تر می شوم و چون من خودِ زندگی هستم، بنابراین با نعمت ها یعنی چیز هایِ آفل و گذرا هم هویت نمی شوم؛ زیرا اگر مرکزم عدم شود، این نعمت هایِ مادی به وُفور در زندگی من جریان دارد و نیازی نیست من آنها را در مرکزم قرار دهم؛ زیرا چسبیدن به چیزهایِ مادی از جمله: خانه، ماشین، پول باعث می شود که من هر لحظه، ترسِ از دست دادنِ آنها را داشته باشم و از آنها به درستی استفاده نکنم. مثلاً یک شخصی با پول هم هویت است و مقدارِ زیادی پول را در بانک گذاشته است و می ترسد که اگر از آن پول ها استفاده کند تمام شود و برایِ همین اصلاً پول هایش را خرج نمی کند و سرانجام روزی خودش می میرد و پولش باقی می ماند. کسی که عاشقِ شُکر است یعنی عاشقِ فضاگشاییِ لحظه به لحظه است، چنین کسی اجسام و نعمت هایِ مادی را در مرکزش نمی گذارد بلکه از آنها با فضایِ حضور و گشوده شده استفاده می کند.
شُکر، جانِ نعمت و، نعمت چو پوست
زآنکه شُکر آرد تو را تا کویِ دوست
- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۶
شُکرِ اینکه من این لحظه از جنسِ زندگی و خدا هستم و انرژیِ زنده زندگی از من بیان می شود و در همه کس و همه چیز جاری می شود، برایم کافی است و نعمت هایِ این دنیا مانند: فرزند، همسر، خانه، ماشین و حتی بدنم و فکرهایم جزءِ فُرمِ این لحظه هستند و من با شاهد و ناظر بودن، آنها را در مرکزم قرار نمی دهم. هم هویت نشدنِ من با این فُرم ها و فضاگشایی و رضا و تسلیم در برابرِ اتفاقِ این لحظه، که در حقیقت همان شُکرِ اصیل است، باعث می شود که من با زندگی یکی شوم.
نعمت آرد غفلت و، شُکر اِنتِباه
صیدِ نعمت کُن به دامِ شُکرِ شاه
- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۷
چسبیدن به نعمت هایِ این دنیا، باعثِ غفلت می شود؛ یعنی هر چیزی که موجب شود که من از فضایِ حضور خارج شوم و توجه زنده من که از فضایِ عدم می آید را بدزدد، جزءِ نعمت هایِ این دنیا محسوب می شود. اما شُکرِ لحظه به لحظه یعنی هر لحظه فضاگشایی را تمرین کردن باعث می شود فضایِ درونم گشوده تر شود و من باید هر لحظه شُکر کنم که در فضایِ حضور هستم؛ یعنی آنقدر عاشق شده ام که از این فضایِ حضور که همان دامِ شُکرِ شاه است، صیدِ نعمت می کنم و دیگر از نعمت هایِ آفل مثلِ خانهِ بزرگ، ماشین، توجه مردم و... هویت نمی خواهم.
نعمت شُکرت کُنَد پُر چشم و میر
تا کنی صد نعمت ایثارِ فقیر
- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۸
نعمتِ شُکرِ اصیل که همان فضاگشایی و زنده شدن به زندگی است، آنقدر درونمان را وسعت می بخشد که دیگر نیازی به این نداریم که چیزهایِ مادی را در مرکزمان بگذاریم، در این صورت صدها نعمت را به تهیدستان می بخشیم.
هر زدن بهرِ نوازش را بُوَد
هر گِله از شُکر آگه می کند
- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۹۹۱
اگر ما به خاطرِ مرکزِ همانیده کتک بخوریم؛ یعنی دچارِ ریب المنون شویم، برایِ این است که به یادِ خداوند که همان اصلمان است بیافتیم و این عینِ نوازش است.
و هر گِله و شکایتی در برابرِ اتفاقِ این لحظه، ما را آگاه می کند که ما شُکرِ خدا و زندگی را نمی کنیم و در حقیقت به ما یادآوری می کند که ما در مرکزمان منِ ذهنی دارم و از فضایِ حضور دور شده ایم.
که هَله نعمت فزون شد، شُکر کُو؟
مَرکبِ شُکر ار بِخُسپَد حَرِّکُوا
- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۰
بزرگانی چون مولانا آمدند و گفتند: ای انسان ها، نعمت هایتان زیاد شد، پس شُکرتان کو؟
اما انسانی که منِ ذهنی دارد، شُکر یعنی فضاگشایی را بلد نیست؛ زیرا مرکزش پُر از همانیدگی ها است و هر لحظه شعارش این است: «هر چه بیشتر، بهتر».
و اگر این مَرکبِ شُکر بخوابد، ما باید هر لحظه با فضاگشاییِ پِی در پِی، آن را به حرکت در بیاوریم، به طورِ مثال اگر با پول هم هویت هستیم، بیاییم با انجام دادن جبران مادی برایِ برنامه گنجِ حضور، این هم هویت شدگی را از مرکزمان خارج کنیم و سعی کنیم این جبران را بیشتر انجام دهیم. زیرا من خودم به شدت با پول هم هویت بودم. از زمانی که جبرانِ مادی را انجام دادم و هر دفعه که این جبران را بیشتر کردم، زندگی کارِ خودش را کرد و دَمِ زنده کُنندهِ خودش را فرستاد و درونِ من را به مقدار زیادی از این هم هویت شدگیِ بزرگ آزاد کرد؛ زیرا الان به وُفور این انرژی در زندگیِ من جریان دارد و اگر هم بقایایِ این هم هویت شدن با پول در من باشد، من فقط شاهد می شوم و مطمئنم که خداوند این چیزِ آفل را به صفر می رساند.
شُکرِ مُنعِم، واجب آید در خِرَد
ورنه، بگشاید درِ خشمِ اَبَد
- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۱
اگر خردمند باشیم می دانیم که شُکرِ نعمت دهنده یعنی فضاگشایی در برابرِ اتفاقات، واجب است و اگر ناسپاس باشیم و قانونِ جبرانِ مادی و معنوی را رعایت نکنیم، به جای اینکه به زندگی زنده شویم، دچارِ خشمِ الهی که همان حوادثِ ناگوار و غصه هایِ دَم به دَم است خواهیم شد.
هین کَرَم بینید و، این خود کس کند
کز چنین نعمت به شُکری بس کند؟
- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۲
ما باید هر لحظه کَرَمِ خداوند را ببینیم که می خواهد ما را، به خودش وصل کند و این همه نعمت ها را دیدن و فقط به صورتِ ذهنی و با زبان شُکر کردن، درست نیست، بلکه شُکرِ واقعی این است که ما عملاً فضاگشایی کنیم تا به خداوند زنده شویم.
سَر ببخشد، شُکر خواهد سجده یی
پا ببخشد، شُکر خواهد قَعده یی
- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۳
خداوند در ابتدا به ما، سَر و پایِ منِ ذهنی داده و بعد گفته: بیا این هم هویت شدگی ها را شناسایی کُن تا مرکزت خالی شود تا به من زنده شوی. اما ما برعکس به این هم هویت شدگی ها چسبیدیم و از اصلمان که خداوند است، دور شدیم.
حالا که توسط حضرتِ مولانا آگاه شدیم که مسیر را اشتباه رفته ایم، اعلام می کنیم: ما دیگر سَر و پایِ منِ ذهنی که همان هم هویت شدن با چیزهایِ آفل است را نمی خواهیم.
و با سجده کردن یعنی تسلیم و فضاگشایی، شُکر می کنیم که مرکزمان دارد از این چیزهایِ آفل خالی می شود و شُکر می کنیم که داریم به زندگی زنده می شویم.
قوم گفته: شُکرِ ما را بُرد غول
ما شدیم از شُکر وز نعمت مَلول
- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۴
من هایِ ذهنی چون مرکزشان پُر از چیزهایِ زودگذر است می گویند: ما نه تنها سجده و فضاگشایی نمی کنیم، بلکه هر لحظه، در فکرِ اضافه کردنِ این هم هویت شدگی ها هستیم و غولِ منِ ذهنی، شُکرِ ما را خورده و ما بیزار از هر شُکر و نعمت؛ یعنی فضاگشایی و تسلیم هستیم.
شُکر گویم دوست را در خیر و شَر
زآنکه هست اندر قضا از بَد بَتَر
- مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۵۷
اگر قضا در این لحظه، یک اتفاق را برایِ ما طرح می کند، ما باید اتفاق را بدونِ قید و شرط با تسلیم و فضاگشایی بپذیریم و با ذهنمان اتقاق را قضاوت یعنی خوب و بد نکنیم و شُکر کنیم که زندگی با این اتفاق دارد مرکزِ ما را عدم می کند، وگرنه در اثرِ مقاومت و ستیزه ما، اتفاقِ بزرگتر می افتد.
ز ناسپاسیِ ما بسته است روزنِ دل
خدای گفت که انسان لِرَبِّه لَکَنُود
- مولوی، دیوان شمس، غزل ۹۱۴
« اِنَّ الانسانَ لِرَبِّه لَکَنُود»
«همانا آدمی نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است»
- سوره عادیات، آیه ۶
ناسپاسی یعنی با من هایِ ذهنی قرین شدن.
ناسپاسی یعنی پندارِ کمال داشتن.
ناسپاسی یعنی رویِ خود تمرکز نداشتن.
ناسپاسی یعنی خود را با کسی مقایسه کردن.
ناسپاسی یعنی سکوت نکردن و...
و برایِ همین است که عملِ تبدیل در ما به تاخیر می افتد و مرکزِ ما به خدا زنده نمی شود.
و در پایان، این تحقیق را، با این بیت کلیدی حضرتِ مولانا به اتمام می رسانم.
این دو رَه آمد در روش، یا صبر یا شُکرِ نِعَم
بی شمعِ رویِ تو نتان، دیدن مَرین دو راه را
- مولوی، دیوان شمس، غزل ۲۱
ارادتمند شما، فریبا الهی مهر
Archive
- December 2024
- November 2024
- October 2024
- September 2024
- August 2024
- June 2024
- March 2024
- February 2024
- January 2024
- December 2023
- November 2023
- October 2023
- September 2023
- August 2023
- July 2023
- June 2023
- May 2023
- April 2023
- March 2023
- February 2023
- January 2023
- December 2022
- November 2022
- October 2022
- September 2022
- August 2022
- July 2022
- June 2022
- May 2022
- April 2022
- March 2022
- February 2022
- January 2022
- December 2021
- November 2021
- October 2021
- September 2021
- August 2021
- July 2021
- June 2021
- May 2021
Today visitors:
384
Time base: Pacific Daylight Time