Search
جستجو

Ganje Hozour audio Program #600
برنامه صوتی شماره ۶۰۰ گنج حضور

Please rate this audio
Out of 673 votes | 16830 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه صوتی شماره ۶۰۰ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی


۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۲۸ مارچ ۲۰۱۶ ـ ۱۰ فروردین  




مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Peom (Qazal) #1244, Divan e Shams


ای سنایی، گر نیابی یار، یار خویش باش

در جهان هر مرد و کاری، مرد کار خویش باش

هر یکی زین کاروان مر رخت خود را ره زنند

خویشتن را پس نشان و پیش بار خویش باش

حس فانی می‌دهند و عشق فانی می‌خرند

زین دو جوی خشک بگذر، جویبار خویش باش

می‌کشندت دست دست این دوستان تا نیستی

دست دزد از دستشان و دستیار خویش باش

این نگاران نقش پرده آن نگاران دلند

پرده را بردار و در رو با نگار خویش باش

با نگار خویش باش و خوب خوب اندیش باش

از دو عالم بیش باش و در دیار خویش باش

رو مکن مستی از آن خَمری(۱) کز او زاید غرور

غرّه آن روی بین و هوشیار خویش باش


سنایی، حدیقه، صفحه ۴۹۹


که پدید ست در جهان باری

کار هر مرد و مرد هر کاری


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 3, Line # 4726


هر چه گویی ای دم هستی از آن

پردهٔ دیگر بر او بستی، بدان

آفت ادراک آن قال است و حال

خون به خون شستن محال است و محال

من چو با سوداییانش(۲) محرمم

روز و شب اندر قفس در می‌دمم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 1, Line # 1113


هر چه صورت می وسیلت سازدش

زان وسیلت بحر دور اندازدش


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 1, Line # 1136


صورت از معنی چو شیر از بیشه دان

یا چو آواز و سخن ز اندیشه دان

این سخن و آواز از اندیشه خاست

تو ندانی بحر اندیشه کجاست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 1, Line # 1145


عمر همچون جوی نو نو می‌رسد

مستمری می‌نماید در جسد

آن ز تیزی مستمر شکل آمده‌ است

چون شرر، کِش تیز جنبانی به دست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 2, Line # 81


در جهان هر چیز چیزی جذب کرد

گرم گرمی را کشید و سرد، سرد

قسم باطل باطلان را می‌کشند

باقیان از باقیان هم سرخوشند

ناریان مر ناریان را جاذب‌اند

نوریان مر نوریان را طالب‌اند

چشم چون بستی تو را تاسه(۳) گرفت

نور چشم از نور روزن کی شکفت؟

تاسهٔ تو جذب نور چشم بود

تا بپیوندد به نور روز زود

چشم باز ار تاسه گیرد مر تو را

دان که چشم دل ببستی بر گُشا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 2, Line # 95


آینهٔ آهن(۴) برای پوستهاست

آینهٔ سیمای جان سنگی‌ بهاست

آینهٔ جان نیست الا روی یار

روی آن یاری که باشد ز آن دیار

گفتم: ای دل آینهٔ کلی بجو

رو به دریا کار بر ناید به جو

زین طلب بنده به کوی تو رسید

درد مریم را به خرمابُن(۵) کشید*


قرآن کریم، سوره مریم (۱۹)، آیه ۲۳

Quran, Sooreh Maryam (#19), Line # 23


فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَىٰ جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ 

قَبْلَ هَٰذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا (٢٣)


فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا (٢٤)


وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا (٢٥)


فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا ۖ فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي 

إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَٰنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا (٢٦)


ترجمه فارسی

Farsi Translation


تا درد زايمان، او را به سوى تنه درخت خرمايى كشانيد. گفت: 

«اى كاش، پيش از اين مرده بودم و يكسر فراموش‌شده بودم.» (۲۳)


پس، از زيرِ [پاى‌] او [فرشته‌] وى را ندا داد كه: غم مدار، 

پروردگارت زير [پاى‌] تو چشمه آبى پديد آورده است. (۲۴)


و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگير و] بتكان، 

بر تو خرماى تازه مى‌ريزد. (۲۵)


و بخور و بنوش و ديده روشن دار. پس اگر كسى از آدميان را ديدى، 

بگوى:«من براى [خداى‌] رحمان روزه گرفته‌ام و 

امروز مطلقاً با انسانى سخن نخواهم گفت.» (۲۶)


ترجمه انگلیسی

English Translation


And the pains of childbirth drove her to the 

trunk of a palm-tree:

She cried (in her anguish): "Ah! would that 

I had died before this! would that I had been 

a thing forgotten and out of sight!" (23)


 But (a voice) cried to her from beneath the

 (palm-tree): "Grieve not! for thy Lord hath 

provided a rivulet beneath thee; (24)


And shake towards thyself the trunk of the

 palm-tree: It will let fall fresh ripe dates upon thee. (25)



So eat and drink and cool (thine) eye

And if thou dost see any man, say,

I have vowed a fast to (Allah) Most 

Gracious, and this day will I enter into 

not talk with any human being (26)



مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 1, Line # 3192


گفتن مهمان یوسف را کی آینه‌ای آوردمت ارمغان، تا هر بار کی در وی نگری، روی خود بینی، مرا یاد کنی


گفت یوسف: هین بیاور ارمغان

او ز شرم این تقاضا زد فغان

گفت: من چند ارمغان جستم تو را

ارمغانی در نظر نامد مرا

حبه‌ای را جانب کان چون برم؟

قطره‌ای را سوی عمان چون برم؟

زیره را من سوی کرمان آورم

گر به پیش تو دل و جان آورم

نیست تخمی کاندرین انبار نیست

غیر حسن تو که آن را یار نیست

لایق آن دیدم که من آیینه‌ای

پیش تو آرم چو نور سینه‌ای

تا ببینی روی خوب خود در آن

ای تو چون خورشید شمع آسمان

آینه آوردمت ای روشنی

تا چو بینی روی خود یادم کنی

آینه بیرون کشید او از بغل

خوب را آیینه باشد مُشتَغَل(۶)

آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستی

نیستی بر، گر تو ابله نیستی

هستی اندر نیستی بتوان نمود

مال‌داران بر فقیر آرند جود

آینهٔ صافی نان خود گرسنه‌ است

سوخته(۷) هم آینهٔ آتش‌زنه‌ است

نیستی و نقص هر جایی که خاست

آینهٔ خوبی جمله پیشه‌هاست

چونکه جامه چست و دوزیده(۸) بود

مظهر فرهنگ دَرزی(۹) چون شود؟

ناتراشیده همی باید جُذوع(۱۰)

تا دروگر اصل سازد یا فروع

خواجهٔ اشکسته‌بند آنجا رود

که در آنجا پای اشکسته بود

کی شود چون نیست رنجور نَزار(۱۱)

آن جمال صنعت طب آشکار؟

خواری و دونی(۱۲) مس ها برملا

گر نباشد کی نماید کیمیا(۱۳)؟

نقص ها آیینهٔ وصف کمال

و آن حقارت آینهٔ عز و جلال

زانک ضد را ضد کند ظاهر یقین

زانک با سرکه پدید است انگبین

هر که نقص خویش را دید و شناخت

اندر اِستِکمال(۱۴) خود دو اسبه تاخت(۱۵)

زان نمی‌پرد به سوی ذوالجلال

کو گمانی می‌برد خود را کمال

علتی بتّر ز پندار کمال

نیست اندر جان تو ای ذُو دَلال(۱۶)

از دل و از دیده‌ات بس خون رود

تا ز تو این مُعجِبی(۱۷) بیرون رود

علت ابلیس انا خیری بده ست**

وین مرض در نفس هر مخلوق هست

گرچه خود را بس شکسته بیند او

آب صافی دان و سرگین(۱۸) زیر جو

چون بشوراند ترا در امتحان

آب سرگین رنگ گردد در زمان

در تگ(۱۹) جو هست سرگین ای فَتی'(۲۰)

گرچه جو صافی نماید مر تو را

هست پیر راه‌دان پر فِطَن(۲۱)

جوی های نفس و تن را جوی کن

جوی خود را کی تواند پاک کرد؟

نافع از علم خدا شد علم مرد

کی تراشد تیغ دستهٔ خویش را

رو به جراحی سپار این ریش(۲۲) را

بر سر هر ریش جمع آمد مگس

تا نبیند قُبح(۲۳) ریش خویش کس

آن مگس اندیشه‌ها و آن مال تو

ریش تو آن ظلمت احوال تو

ور نهد مرهم(۲۴) بر آن ریش تو پیر

آن زمان ساکن شود درد و نفیر(۲۵)

تا که پندارد که صحت یافته ست

پرتو مرهم بر آنجا تافته ست

هین ز مرهم سر مکش ای پشت‌ریش

و آن ز پرتو دان مدان از اصل خویش


**قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۲

Quran, Sooreh Araaf (#7), Line #12



...قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ



ترجمه فارسی

Farsi Translation


... ابلیس گفت: من از آدم بهترم. مرا از آتش و او را از گل‌ آفریده‌ای.


ترجمه انگلیسی

English Translation


 ...He said: "I am better than he: 

Thou didst create me from fire, and him from clay."





(۱) خَمرشراب

(۲) سوداییان: در اینجا به معنی عاشقان است.

(۳تاسه: پریشانی، اندوه، اضطراب

(۴آینهٔ آهن: صفحه های صیقلی آهن که در قدیم به جای آیینه به کار می رفته است.

(۵) خرمابُندرخت خرما

(۶مُشتَغَل: هر چه بدان مشغول و مأنوس شوند.

(۷سوخته: تکه چوبی که در میان دیگر چوبها می نهند تا با سنگ آتش زنه بر آن زنند و آن را روشن کنند.

(۸دوزیده: دوخته شده، صفت مفعولی از مصدر دوزیدن به معنی دوختن

(۹) دَرزیخیاط

(۱۰جُذوع: جمع جِذع به معنی تنه درخت خرما

(۱۱) نَزارلاغر، ناتوان

(۱۲دونی: فرومایگی، پستی

(۱۳کیمیا: دانشی است که بدان وسیله مس را به طلا تبدیل می کند.

(۱۴اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی

(۱۵دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

(۱۶) ذُو دَلالصاحب ناز و کرشمه

(۱۷) مُعجِبیخود بینی

(۱۸سرگین: مدفوع چهارپایان

(۱۹تَگ: ژرفا، عمق، پایین

(۲۰فَتی': جوان، جوانمرد

(۲۱فِطَن: جمع فِطنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی

(۲۲ریش: زخم، جراحت

(۲۳) قُبحزشتی

(۲۴مرهم: دارویی که روی زخم می نهند

(۲۵نفیر: ناله و زاری و فریاد

Back

Privacy Policy