برنامه شماره ۷۹۶ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
تاریخ اجرا: ۳۰ دسامبر ۲۰۱۹ - ۱۰ دی ۱۳۹۸
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۴۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2346, Divan e Shams
مَکُن رازِ مَرا ای جان فَسانه
شنیدستی مَجالِسْ بِالأَمانَه*
شنیدستی که اَلدّینُ النَّصیحَة؟**
نصیحت چیست؟ جَستن(۱) از میانه
شنیدستی که اَلفُرْقَه عَذابٌ؟***
فراقش آتش آمد با زبانه
چو لاَ تَأْسَوْا عَلی ما فاتْ گفتست****
نمیاَرزد به رنجِ دام، دانه
چو فرمودست حق کَالصُّلْحُ خَیْرٌ*۵
رها کن ماجرا(۲) را ای یگانه
هَلا برجه که اِنَّ اللهَ یَدْعُوا*۶
غریبی را رها کن، رو به خانه
رها کن حرص را کَالْفَقْرُ فَخْری*۷
چرا می ننگ داری زین نشانه؟
چو رَه بگشاد اَبیتُ عِنْدَ رَبّی*۸
چه باشد گَر کم آید خُشک نانه(۳)؟
تَجَلّی رَبُّهُ، نی کَم زِ کوهی*۹
بخوان بر خود، مَخوان این را فَسانه
خدا با توست حاضر، نَحْنُ اَقْرَبْ
در آن زُلفی و بیآگه(۴) چو شانه
ولی زان زَلْف(۵) شانه زنده گردد
بخوان قرآن نُسَوّی تا بَنانَه(۶)*۱۰
چو گفتست اَنْصِتُوا(۷) ای طوطیِ جان*۱۱
بپر خاموش و رو تا آشیانه
* حدیث
« الْمَجالِسُ بِالْامانَة »
« مجلسها به امانت است. »
** حدیث
« الدِّينُ النَّصِيحَةُ »
« دین نصیحت است. »
*** حدیث
« اَلْجَماعَةٌ رَحْمَةٌ والْفُرقَةُ عذاب »
« جماعت رحمت است و پراکندگی عذاب است. »
**** قرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۲۳
Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #23
« لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا
آتَاكُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ »
« تا بر آنچه از دستتان مىرود اندوهگين نباشيد
و بدانچه به دستتان مىآيد شادمانى نكنيد.
و خدا هيچ متكبر خودستايندهاى را دوست ندارد.»
۵* قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۱۲۸
Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #128
«…وَالصُّلْحُ خَيْرٌ…»
«…كه آشتى بهتر است…»
۶* قرآن کریم، سوره یونس(۱۰)، آیه ۲۵
Quran, Sooreh Yunus(#10), Line #25
« وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَىٰ دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ
إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ »
« خداوند به سراى سلامت(بهشت) فرا مىخواند
و هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مىكند.»
۷* حدیث نبوی
« اَلْفَقرُ فَخری »
« فقر افتخار من است. »
۸* حدیث
« اَبيتُ عِندَ رَبّي يُطعِمُني وَ يَسقيني »
« من پیش پروردگارم بیتوته میکنم او مرا طعام
و آب می دهد. »
۹* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۴۳
Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #143
« وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ
إِلَيْكَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ
مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ
مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ »
« چون موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت،
گفت: اى پروردگار من، بنماى، تا در تو نظر كنم. گفت: هرگز مرا
نخواهى ديد. به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت، تو نيز
مرا خواهى ديد. چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خرد
كرد و موسى بيهوش بيفتاد. چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به
تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.»
۱۰* قرآن کریم، سوره قیامه(۷۵)، آیه ۴
Quran, Sooreh Al-Qiyamah(#75), Line #4
«... بَلَىٰ قَادِرِينَ عَلَىٰ أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ »
« آرى، ما قادر هستيم كه سر انگشتهايش را برابر كنيم.»
۱۱* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴
Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204
« … وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ »
« ... خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»
مولوی، دیوان،شمس، غزل شمارهٔ ۴۳۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 432, Divan e Shams
جمله مهمانند در عالم ولیک
کم کسی داند که او مهمانِ کیست
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3107
هرچه اندیشی، پذیرای فناست
آنکه در اندیشه ناید، آن خداست
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۳۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1137
این سخن و آواز، از اندیشه خاست
تو ندانی بَحرِ اندیشه کجاست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 550
چون ز زنده مرده بیرون میکند
نفسِ زنده سوی مرگی میتند
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۲۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 426
اندرین وادی مرو بی این دلیل
لا اُحِبُّ الافِلین گو چون خَلیل
قرآن كريم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۶
Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #76
« فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا
أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِين »
« چون شب او را فروگرفت، ستارهاى ديد. گفت: اين
است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1428
عاشقِ حالی، نه عاشق بر مَنی
بر امیدِ حال بر من میتَنی
آنکه یک دَم کم، دمی کامل بود
نیست معبود خلیل، آفِل بود
وآنکه آفِل باشد و، گه آن و این
نیست دلبر، لا اُحِبُّ الْآفِلین
گفته او را من زبان و چشم تو
من حواس و من رضا و خشم تو
رَوْ که بی یَسْمَع وَ بی یُبْصِر توی
سِر توی، چه جایِ صاحبْسِر توی
چون شدی مَنْ کانَ لِلَه از وَلَه(۸)
من تو را باشم که کان اللهُ لَه*
گه توی گویم تو را، گاهی منم
هر چه گویم، آفتابِ روشنم
هر کجا تابم ز مِشکات(۹) دَمی
حل شد آنجا مشکلاتِ عالمی
ظلمتی را کآفتابش بر نداشت
از دَمِ ما، گردد آن ظلمت چو چاشْت(۱۰)
« مَنْ كانَ لَله كانَ اللهُ لَه »
« هر که برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست »
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2543
عاقبت این خانه خود ویران شود
گنج از زیرش یقین عُریان شود
لیک آنِ تو نباشد، زآنکه روح
مزدِ ویران کَرْدَنستَش آن فُتوح(۱۱)
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3697
هرچه از وی شاد گردی در جهان
از فراقِ او بیندیش آن زمان
زآنچه گشتی شاد، بس کس شاد شد
آخر از وی جَست و همچون باد شد
از تو هم بجهد، تو دل بر وَی مَنه
پیش از آن کو بجهد، از وی تو بِجِه
(۱) جَستن: گریختن، رها شدن، جهیدن
(۲) ماجرا: جنگ و کدورت خاطر
(۳) خشک نانه: نان خشک
(۴) بیآگه: بیخبر، ناآگاه
(۵) زَلف: نزدیکی، مرتبه، تقرُّب
(۶) بَنان: سرانگشت
(۷) اَنصِتُوا: خاموش باشید.
(۸) وَلَه: حیرت
(۹) مِشکات: چراغدان
(۱۰) چاشْت: هنگام روز و نیمروز
(۱۱) فُتوح: گشایش در حال باطنی سالک، گشایش
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مکن راز مرا ای جان فسانه
شنیدستی مجالس بالأمانه*
شنیدستی که الدین النصیحة؟**
نصیحت چیست؟ جستن از میانه
شنیدستی که الفرقه عذاب؟***
چو لا تأسوا علی ما فات گفتست****
نمیارزد به رنج دام دانه
چو فرمودست حق کالصلح خیر*۵
رها کن ماجرا را ای یگانه
هلا برجه که ان الله یدعوا*۶
غریبی را رها کن رو به خانه
رها کن حرص را کالفقر فخری*۷
چو ره بگشاد ابیت عند ربی*۸
چه باشد گر کم آید خشک نانه؟
تجلی ربه نی کم ز کوهی*۹
بخوان بر خود مخوان این را فسانه
خدا با توست حاضر نحن اقرب
در آن زلفی و بیآگه چو شانه
ولی زان زلف شانه زنده گردد
بخوان قرآن نسوی تا بنانه*۱۰
چو گفتست انصتوا ای طوطی جان*۱۱
« من پیش پروردگارم بیتوته میکنم او مرا طعام و آب می دهد. »
کم کسی داند که او مهمان کیست
هرچه اندیشی پذیرای فناست
آنکه در اندیشه ناید آن خداست
این سخن و آواز از اندیشه خاست
تو ندانی بحر اندیشه کجاست
نفس زنده سوی مرگی میتند
لا احب الافلین گو چون خلیل
عاشق حالی نه عاشق بر منی
بر امید حال بر من میتنی
آنکه یک دم کم دمی کامل بود
نیست معبود خلیل آفل بود
وآنکه آفل باشد و گه آن و این
نیست دلبر لا احب الآفلین
رو که بی یسمع و بی یبصر توی
سر توی چه جای صاحبسر توی
چون شدی من کان لله از وله
من تو را باشم که کان الله له*
گه توی گویم تو را گاهی منم
هر چه گویم آفتاب روشنم
هر کجا تابم ز مشکات دمی
حل شد آنجا مشکلات عالمی
از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت
گنج از زیرش یقین عریان شود
لیک آن تو نباشد زآنکه روح
مزد ویران کردنستش آن فتوح
از فراق او بیندیش آن زمان
زآنچه گشتی شاد بس کس شاد شد
آخر از وی جست و همچون باد شد
از تو هم بجهد تو دل بر وی منه
پیش از آن کو بجهد از وی تو بجه
Privacy Policy
Today visitors: 946 Time base: Pacific Daylight Time