: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Program #800
برنامه شماره ۸۰۰ گنج حضور

Please rate this video
Out of 548 votes | 11657 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه شماره ۸۰۰ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی


۱۳۹۸ تاریخ اجرا: ۲۷ ژانویه ۲۰۲۰ - ۸ بهمن







مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 75, Divan e Shams


ای خواجه نمی‌بینی این روزِ قیامت را؟

این یوسفِ خوبی را این خوش قد و قامت را؟


ای شیخ نمی‌بینی این گوهرِ شیخی را؟

این شَعشَعه(۱) نَو را، این جاه و جلالت را؟


ای میر نمی‌بینی این مملکتِ جان را؟

این روضه(۲) دولت را، این بخت و سعادت را؟


ای خوش دل و خوش دامن(۳)، دیوانه تویی یا من؟

درکش قَدَحی(۴) با من، بگذار(۵) مَلامَت(۶) را


ای ماه که در گردش هرگز نشوی لاغر

انوارِ جلالِ تو بدریده ضَلالَت(۷) را


چون آبِ روان دیدی، بگذار تَیَمُّم را

چون عیدِ وصال آمد، بگذار ریاضَت(۸) را


گر ناز کنی خامی، ور ناز کشی رامی

در بارکشی(۹) یابی آن حُسن و مِلاحت(۱۰) را


خاموش که خاموشی بهتر ز عسل نوشی

درسوز عبارت(۱۱) را بگذار اشارت را(۱۲)


شمس الحقِ تبریزی، ای مشرقِ تو جانها

از تابشِ تو یابد این شمس حرارت را

 

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ٢٢٢٠

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2220, Divan e Shams


هله دیدار مَهِل(۱۳) برمگزین فکر و خیال

از عیان(۱۴) سر مکشان در پی آثار مرو


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت شماره ۶۰۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 603


ما همه شیران، ولی شیرِ عَلَم(۱۵) 

حمله شان از باد باشد دَم به دَم


حمله‌شان پیدا و ناپیداست باد

آنکه ناپیداست هرگز گُم مباد

 

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت شماره ۱۰۲۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1022


آن چه باد است اندر آن خُرد استخوان؟

کو پذیرد حرف و صوتِ قصّه‌خوان


استخوان و باد، روپوش است وبس

در دو عالَم غیرِ یزدان نیست کَس


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۱۳۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1364


باز فرمود او که اندر هر قَضا(۱۶)

مر مسلمان را رضا باید رضا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۱۹۰۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1906


چون قضایِ حق، رضایِ بنده شد

حکمِ او را بندهٔ خواهنده شد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2346, Divan e Shams


چو فرمود‌ست حق کَالصُّلْحُ خَیْرٌ

رها کن ماجرا را ای یگانه


رها کن حرص را کَالْفَقْرُ فَخْری 

چرا می ننگ داری زین نشانه؟


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3151


معنیِ جَفَّ الْقَلَم کَی آن بود

که جفاها با وفا یکسان بود؟


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3182


فعل توست این غُصه‌های دم به دم

این بود معنی قَدْ جَفَّ الْقَلَم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2029, Divan e Shams


ای مرغ آسمانی، آمد گهِ پریدن

وی آهوی معانی، آمد گهِ چریدن


ای عاشق جریده، بر عاشقان گزیده

بگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن


آمد تو را فتوحی، روحی چگونه روحی

کو چون خیال داند در دیده‌ها دویدن


این دم حَکَم بیاید، تعلیمِ نو نماید

بی‌گوش، سِر شنیدن، بی‌دیده ماه دیدن


داند سَبَل ببردن، هم مرده زنده کردن

هم تخت و بخت دادن، هم بنده پروریدن


آن یوسفِ معانی و آن گنج رایگانی

خود را اگر فروشد، دانی؟ عجب خریدن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2101, Divan e Shams


سیر گشتم ز نازهایِ خسان

کَم زنم(۱۷) من چو روغنِ بلسان(۱۸)


بعد ازین شهد را نهان داریم

تا نیفتند اندرو مگسان


خویش را بعد ازین چنان دزدم

که نیابند مر مرا عسسان


هر زمان جانبِ دگر تازم

بی‌رفیقان و حاجیان و کَسان


ای خدا در تو چون گریخته‌ام

اینچنین قوم را به من مرسان


 مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۸۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 389, Divan e Shams


چون دلت با من نباشد، همنشینی سود نیست

گر چه با من می‌نشینی، چون چنینی سود نیست


چون دهانت بسته باشد، در جگر آتش بُوَد

در میانِ جو درآیی، آب بینی سود نیست


چونکه در تَن جان نباشد، صورتش را ذوق نیست

چون نباشد نان و نعمت، صَحن(۱۹) و سینی سود نیست


گر زمین از مُشک و عَنبَر(۲۰) پُر شود تا آسمان

چون نباشد آدمی را راهِ بینی سود نیست


تا ز آتش می‌گریزی، تُرش و خامی چون خمیر

گر هزاران یار و دلبر می‌گُزینی(۲۱) سود نیست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 442


چونکه بویی بُرد و شُکرِ آن نکرد

کُفرِ نعمت آمد و بینی اش خَورد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۶۸۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3686


هر چه جز عشقِ خدای اَحسَن(۲۲) است

گر شِکَر خواری است، آن جان کندن است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3257


شُکر کُن، غِرّه(۲۳) مشو، بینی مکن(۲۴)

گوش دار و هیچ خودبینی مکن


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۴۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 443


شُکر کُن مر شاکران را بنده باش

پیشِ ایشان مُرده شو، پاینده باش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1372, Divan e Shams


عین تو را حلوا کند، بِه زانکه صد حلوا دهد

من لذّتِ حلوایِ جان جز از لَبش نشنیده‌ام  


خاموش کُن کاندر سخن، حلوا بیفتد از دهن 

بی گفت، مردم بو بَرَد زان سان که من بوییده‌ام   


هر غوره‌یی نالان شده کای شمسِ تبریزی، بیا

کز خامی و بی‌لذّتی در خویشتن چَغزیده‌ام(۲۵)



(۱) شَعشَعه: درخشش، هشیاری

(۲) روضه: باغ، بوستان

(۳) خوش دامن: پاکدامن، عفیف

(۴) قَدَح: جام، ساغر، کاسه بزرگ

(۵) گذاردن: ترک کردن، رها کردن

(۶) مَلامَت: سرزنش، نکوهش

(۷) ضَلالَت: گمراهی، اشتباه، انحراف

(۸) ریاضَت: تحمّل رنج و مشقّت

(۹) بارکشیدن: صبر، شکیبایی

(۱۰) مِلاحت: زیبا و خوب روی بودن 

(۱۱) عبارت: قیل و قال ذهن

(۱۲) اشارت: با حرکت دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن.

(۱۳) مَهِل: مهلت، فرصت

(۱۴) عیان: ظاهر، آشکار

(۱۵) شیرِ عَلَم: منظور نقش شیر است که بر پرچم ها رسم می کرده اند.

(۱۶) قَضا: تقدیر و حکم الهی

(۱۷) کم زدن: خود را کم انگاشتن، فروتنی کردن

(۱۸) بلسان: گیاهی که صمغی دارد که به مصرف دارویی می رسد.

(۱۹) صَحن: قَدح، کاسه بزرگ

(۲۰) عَنبَر: نوعی ماده خوشبو

(۲۱) گُزیدن: انتخاب کردن، پسندیدن

(۲۲) اَحسَن: خوب ‌تر، نیکو تر، بهتر

(۲۳) غِرّه: مغرور به چیزی، پشتگرم

(۲۴) بینی کردن: تکبّر کردن، مغرور شدن

(۲۵) چَغزیدن: آه و ناله کردن، زاری کردن


*************************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 75, Divan e Shams


ای خواجه نمی‌بینی این روز قیامت را؟

این یوسف خوبی را این خوش قد و قامت را؟


ای شیخ نمی‌بینی این گوهر شیخی را؟

این شعشعه نو را این جاه و جلالت را؟


ای میر نمی‌بینی این مملکت جان را؟

این روضه دولت را این بخت و سعادت را؟


ای خوش دل و خوش دامن دیوانه تویی یا من؟

درکش قدحی با من بگذار ملامت را


ای ماه که در گردش هرگز نشوی لاغر

انوار جلال تو بدریده ضلالت را


چون آب روان دیدی بگذار تیمم را

چون عید وصال آمد بگذار ریاضت را


گر ناز کنی خامی ور ناز کشی رامی

در بارکشی یابی آن حسن و ملاحت را


خاموش که خاموشی بهتر ز عسل نوشی

درسوز عبارت را بگذار اشارت را


شمس الحق تبریزی ای مشرق تو جانها

از تابش تو یابد این شمس حرارت را

 

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ٢٢٢٠

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2220, Divan e Shams


هله دیدار مهل برمگزین فکر و خیال

از عیان سر مکشان در پی آثار مرو


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت شماره ۶۰۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 603


ما همه شیران ولی شیر علم

حمله شان از باد باشد دم به دم


حمله‌شان پیدا و ناپیداست باد

آنکه ناپیداست هرگز گم مباد

 

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت شماره ۱۰۲۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1022


آن چه باد است اندر آن خرد استخوان؟

کو پذیرد حرف و صوت قصه‌خوان


استخوان و باد روپوش است وبس

در دو عالم غیر یزدان نیست کس


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۱۳۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1364


باز فرمود او که اندر هر قضا

مر مسلمان را رضا باید رضا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۱۹۰۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1906


چون قضای حق رضای بنده شد

حکم او را بندهٔ خواهنده شد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2346, Divan e Shams


چو فرمود‌ست حق کالصلح خیر

رها کن ماجرا را ای یگانه


رها کن حرص را کالفقر فخری 

چرا می ننگ داری زین نشانه؟


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3151


معنی جف القلم کی آن بود

که جفاها با وفا یکسان بود؟


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3182


فعل توست این غصه‌های دم به دم

این بود معنی قد جف القلم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2029, Divan e Shams


ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن

وی آهوی معانی آمد گه چریدن


ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده

بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن


آمد تو را فتوحی روحی چگونه روحی

کو چون خیال داند در دیده‌ها دویدن


این دم حکم بیاید تعلیم نو نماید

بی‌گوش سر شنیدن بی‌دیده ماه دیدن


داند سبل ببردن هم مرده زنده کردن

هم تخت و بخت دادن هم بنده پروریدن


آن یوسف معانی و آن گنج رایگانی

خود را اگر فروشد دانی؟ عجب خریدن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2101, Divan e Shams


سیر گشتم ز نازهای خسان

کم زنم من چو روغن بلسان


بعد ازین شهد را نهان داریم

تا نیفتند اندرو مگسان


خویش را بعد ازین چنان دزدم

که نیابند مر مرا عسسان


هر زمان جانب دگر تازم

بی‌رفیقان و حاجیان و کسان


ای خدا در تو چون گریخته‌ام

اینچنین قوم را به من مرسان


 مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۸۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 389, Divan e Shams


چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست

گر چه با من می‌نشینی چون چنینی سود نیست


چون دهانت بسته باشد در جگر آتش بود

در میان جو درآیی آب بینی سود نیست


چونکه در تن جان نباشد صورتش را ذوق نیست

چون نباشد نان و نعمت صحن و سینی سود نیست


گر زمین از مشک و عنبر پر شود تا آسمان

چون نباشد آدمی را راه بینی سود نیست


تا ز آتش می‌گریزی ترش و خامی چون خمیر

گر هزاران یار و دلبر می‌گزینی سود نیست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 442


چونکه بویی برد و شکر آن نکرد

کفر نعمت آمد و بینی اش خورد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۶۸۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3686


هر چه جز عشق خدای احسن است

گر شکر خواری است آن جان کندن است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3257


شکر کن غره مشو بینی مکن

گوش دار و هیچ خودبینی مکن


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۴۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 443


شکر کن مر شاکران را بنده باش

پیش ایشان مرده شو پاینده باش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1372, Divan e Shams


عین تو را حلوا کند به زانکه صد حلوا دهد

من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیده‌ام  


خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن 

بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییده‌ام   


هر غوره‌یی نالان شده کای شمس تبریزی بیا

کز خامی و بی‌لذتی در خویشتن چغزیده‌ام

Back

Privacy Policy

Today visitors: 963

Time base: Pacific Daylight Time