برنامه شماره ۷۶۶ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
۱۳۹۸ تاریخ اجرا: ۳ جون ۲۰۱۹ ـ ۱۴ خرداد
PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۳۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2037, Divan e Shams
چون جان تو میستانی، چون شِکّرست مردن
با تو ز جانِ شیرین، شیرین تَرَست مردن
بردار این طبق را زیرا خلیلِ حق را*
باغست و آبِ حیوان(۱)، گر آذرست(۲) مردن
این سر نشانِ مردن وان سر نشانِ زادن
زان سرکسی نمیرد، نی، زین سرست مردن
بگذار جسم و جان شو، رقصان بدان جهان شو
مگریز اگرچه حالی شور و شرست مردن
واللَه به ذاتِ پاکش، نُه چرخ گشت خاکش
با قندِ وصل، همچون حلوا گرست مردن
از جان چرا گریزم؟ جانست جان سپردن
از کان چرا گریزم؟ کانِ(۳) زَرست مردن
چون زین قفص برستی، در گلشن است مسکن
چون این صدف شکستی، چون گوهرست مردن
چون حق تو را بخواند، سویِ خودت کشاند
چون جنّتست رفتن، چون کوثرست مردن
مرگ آینهست و حسنت در آینه درآمد
آیینه بر بگوید: خوش منظرست مردن
گر مؤمنی و شیرین، هم مؤمنست مرگت
ور کافری و تلخی هم کافرست مردن
گر یوسفی و خوبی آیینهات چنانست
ور نی در آن نمایش هم مضطرست مردن
خامش که خوش زبانی، چون خضر جاودانی
کز آبِ زندگانی کور و کَرَست مردن
۱* قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۶
Quran, Sooreh Al- An'aam(#6), Line #76
« فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ »
« چون شب او را فروگرفت، ستارهاى ديد.گفت: اين است پروردگار من.
چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»
۲* قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۱۲۵
Quran, Sooreh An-Nissa (#4), Line #125
… وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا
… و خدا ابراهيم را به دوستى خود برگزيد.
*۳ قرآن کریم، سوره انبياء(۲۱)، آیه ۶۸ و ۶۹
Quran, Sooreh Al- Anbiyaa(#21), Line #68, 69
قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ(۶۸)
گفتند: اگر مىخواهيد كارى بكنيد، بسوزانيدش و خدايان خود را
نصرت دهيد.
قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ(۶۹)
گفتيم: اى آتش، بر ابراهيم خنك و سلامت باش.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۹۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3496
کس نیابد بر دلِ ایشان ظَفَر(۴)
بر صدف آید ضرر، نَی بر گُهَر
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4580
آفتابی در یکی ذره نهان
ناگهان آن ذره بگشاید دهان
ذره ذره گردد افلاک و زمین
پیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۵)
این چنین جانی چه درخوردِ تن است؟
هین بشو ای تن از این جان هر دو دست
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۰۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shams
هر کسی در عجبی و عجبِ من اینست
کاو نگنجد به میان، چون به میان میآید؟
مولوی ، دیوان شمس، رباعیات، شمارهٔ ۱۹۲۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 1921, Divan e Shams
گر عاشق روی قیصر روم شوی
امید بود که حی قیوم شوی
از هجر مگو به پیش سلطان وصال
میترس کزین حدیث محروم شوی
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۶۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2862
گنجِ مخفی بُد، ز پُرّی چاک کرد
خاک را تابان تر از افلاک کرد
حدیث
قالَ داوُد: یا رَبِّ لـِماذا خَلَقْتَ الْخَلْقَ؟ قالَ: كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً
فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَی اُعْرَفَ.
داود پیامبر گفت: پروردگارا از بهر چه آفرینش را پدید آوردی؟ فرمود: من گنجی
نهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدم آفریدگان را تا شناخته شوم.
حدیث قدسی
کُنتُ کَنزاً مَخفِیّاً فاحببتُ اَنْ اُعْرَف...
من گنجینه رحمت نهانی بودم و می خواستم که شناخته شوم...
گنجِ مخفی بُد ز پُرّی جوش کرد
خاک را سلطانِ اَطلَسپُوش(۶) کرد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 364
کُنتُ کَنزاً رَحْمَةً مَخْفِیَّةً
فَابْتَعَثْتُ اُمَةً مَهدیَّةً
من گنجینه رحمت و مهربانی پنهان بودم، پس امتی هدایت شده را برانگیختم.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۲۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3029
کُنتُ کَنزاً گفت مَخفِیّاً شنو
جوهرِ خود گُم مکن، اظهار شو
اين قول را بشنو كه حضرت حق فرمود :"من گنجی مخفی بودم" پس
گوهر درونی خود را مپوشان بلکه آنرا آشکار کن.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۴۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1846
باز با خود گفت: صبر اولیتر است
صبر تا مقصود زوتر رهبر است
چون نپرسی زودتر کشفت شود
مرغِ صبر از جمله پَرّانتر بود
ور بپرسی دیرتر حاصل شود
سهل از بی صبریت مشکل شود
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۸۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2981, Divan e Shams
زان مزدِ کار مینرسد مر تو را که تو
پیوسته نیستی تو درین کار، گه گهی
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۵۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1259
گر قضا(۷) صد بار، قصد جان کند
هم قضا جانت دهد، درمان کند
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1145
عقلِ جزوی گاه چیره گه نگون
عقلِ کلی ایمِن از رَیْبُ الْمَنون
قرآن کریم، سوره طور(۵۲)، آیه ۳۰
Quran, Sooreh At-Tur(#52), Line #30
أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ
يا مىگويند: شاعرى است و ما براى وى منتظر حوادث روزگاريم.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4123
شرط تسلیم است نه کارِ دراز
سود نَبْوَد در ضَلالَت(۸) تُرکْتاز(۹)
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shams
دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۱۰) بپذیر
کار او کُنْ فَیَکُون ست، نه موقوفِ علل
قرآن کریم، سوره حجر(۱۵)، آیه ٢٩
Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #29
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ
چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم،در برابر
او به سجده بيفتيد.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3182
فعلِ توست این غُصههای دَم به دَم
این بُوَد معنی قَدْ جَفَّ الْقَلَم
جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.
« خشک شد قلم بدانچه پدید آمده و یا خواهد آمد. »
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2677
انبیا گفتند در دل علتی ست
که از آن در حقشناسی آفتی ست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 549
چون ز مُرده زنده بیرون میکشد
هر که مُرده گشت، او دارد رَشَد(۱۱)
قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۹۵
Quran, Sooreh Al- An'aam(#6), Line #95
إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ
مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ
خداست كه دانه و هسته را مىشكافد، و زنده را از مرده بيرون مىآورد و
مرده را از زنده بيرون مىآورد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مىكنند؟
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1639
هر زمان دل را دگر میلی دهم
هر نَفَس بر دل دگر داغی نهم
کُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدید
کُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحید
در هر بامداد (هر لحظه) کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه
مشیت من خارج نمی شود
قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۹
Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #29
يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ
هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر
لحظه در كارى جدید است.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 550
چون ز زنده مرده بیرون میکند
نفسِ زنده سوی مرگی میتند
مُرده شو تا مُخْرِجُ الْحَیِّ(۱۲) الصَّمَد
زندهيی زین مُرده بیرون آورد
مرده شو، یعنی از نفس و نفسانیّات پاک شو( یا نسبت به من ذهنی بمیر) تا خداوند
بی نیاز که زنده را از مُرده بیرون می آورد، زنده ای را از مُرده تو بیرون آورد.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۱۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 918
گر قَضا انداخت ما را در عذاب
کی رود آن خو و طبع مُستَطاب(۱۳)؟
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1463
مشتریِّ ماست اَللهُ اشْتَری'(۱۴)
از غمِ هر مشتری هین برتر آ
کسی که فرموده است: « خداوند می خرد »، مشتری ماست.
بهوش باش از غم مشتریانِ فاقد اعتبار بالاتر بیا.
قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ۱۱۱
Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #111
« إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…»
« خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است…»
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1900
از ترازو کم کنی من کم کنم
تا تو با من روشنی من روشنم
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٢۶۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 267
حَزْم(۱۵) آن باشد که ظَنِّ(۱۶) بَد بَری
تا گُریزیّ و، شوی از بَد، بَری
« حَزْم سُؤ الظن » گفته ست آن رسول
هر قَدَم را دام میدان ای فَضول
حديث
« بد گمانی به من ذهنی خود حزم یا دوراندیشی است.»
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 773
از خدا غیرِ خدا را خواستن
ظَّنِ افزونی ست و کُلّی کاستن
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۲۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1329
پیشِ چشمت داشتی شیشهٔ کبود
ز آن سبب، عالَم کبودت مینمود
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3344
هر که محجوب است، او خود کودک است
مرد آن باشد که بیرون از شک است
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۰۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1406
آدمی دید است و باقی پوست است
دید آن است آن که دیدِ دوست است
چونکه دیدِ دوست نبود کور به
دوست کو باقی نباشد دور به
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۶۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3460
خویش را صافی کن از اوصافِ خود
تا ببینی ذاتِ پاکِ صافِ خود
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3196
تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۷) و سَنی(۱۸)
خویش را بدخُو و خالی میکنی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 140
بس دعاها کان زیان است و هلاک
وز کَرَم مینشنود یزدانِ پاک
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 746
امتحان بر امتحان است ای پدر
هین، به کمتر امتحان، خود را مَخَر(۱۹)
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3293
پَرده ای ستّار(۲۰) از ما بر مگیر
باش اندر امتحانِ ما مُجیر(۲۱)
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3296
صد هزاران سال ابلیس لعین
بود اَبْدالِ امیرالمؤمِنین
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۱۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3718
خود نباشد آفتابی را دلیل
جز که نور آفتاب مُسْتَطیل(۲۲)
سایه که بْوَد تا دلیل او بُوَد
این بَسَسْتَش که ذَلیلِ او بُوَد
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 411
صبح نزدیک است، خامُش، کم خروش
من همی کوشم پیِ تو، تو، مَکوش
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۶۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 668
میگریزم، تا رگم جُنبان بُوَد(۲۳)
کی فرار از خویشتن آسان بُوَد؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۶۳۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 637, Divan e Shams
درین بَحر درین بَحر، همه چیز بگنجد
مترسید، مترسید، گریبان مدرانید
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۶۳۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 638, Divan e Shams
چنان گشت و چنین گشت، چنان راست نیاید
مدانید که چونید، مدانید که چندید
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۱۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3611
که تو آن هوشی و باقی هوشپوش(۲۴)
خویشتن را گم مکن، یاوه مکوش
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3146
هیچ تسبیحی ندارد آن دَرَج(۲۵)
صبر کن، اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج(۲۶)
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3456
اَنْصِتُوا(۲۷) را گوش کن، خاموش باش
چون زبانِ حق نگشتی، گوش باش
قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴
Quran, Sooreh Al- A'raaf(#7), Line #204
... وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون
خاموشی گزینید، شاید مشمول رحمت خدا شوید.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2460
گر مراقب باشی و بیدار تو
بینی هر دم پاسخِ کردار تو
چون مراقب باشی و گیری رَسَن(۲۸)
حاجتت ناید قیامت آمدن
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 383
دم به دم چون تو مراقب میشوی
داد میبینی و داور ای غَوی(۲۹)
ور ببندی چشمِ خود را ز احتِجاب(۳۰)
کارِ خود را کی گذارد آفتاب؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 368, Divan e Shams
از هر جهتی تو را بلا داد
تا بازکشد به بیجهاتت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3339
نعرهٔ لاضَیْر(۳۱) بر گردون رسید
هین بِبُر که جان ز جان کندن رهید
ساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد.
هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.
قرآن کریم، سوره شعراء(۲۶)، آیه ۵۰
Quran, Sooreh Ash-Shu'araa(#26), Line #50
قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ
گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3341
ای خُنُک(۳۲) آن را که ذاتِ خود شناخت
اندر اَمنِ سَرمدی قصری بساخت
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۱۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2811
شد صفیر باز جان در مَرْج دین
نعرههای لا اُحِبُّ الْافِلین
شاهباز جان در چمنزار دین فریاد بر می آورد که من افول کنندگان را دوست ندارم
قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۶
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۷۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 872, Divan e Shams
هِل تا کُشد تو را، نه که آبِ حیات اوست؟
تلخی مکن که دوست، عسل وار می کشد
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1323
جز خضوع و بندگیّ و، اضطرار(۳۳)
اندرین حضرت ندارد اعتبار
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4171
گوید: ای نَخّود چریدی در بهار
رنج، مهمانِ تو شد، نیکوش دار
تا که مهمان باز گردد شُکرساز
پیشِ شه گوید ز ایثارِ تو باز
تا به جایِ نعمتت، مُنعِم(۳۴) رسد
جمله نعمت ها بَرَد بر تو حسد
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 567, Divan e Shams
خمش، کوته کن ای خاطر که علمِ اوّل و آخر
بیان کرده بُوَد عاشق چو پیشِ شاه لا باشد
(۱) آبِ حیوان: آبِ زندگانی
(۲) آذر: اشاره به آتش نمرود است که به امر خداوند بر ابراهیم (ع) به گلستان و باغ بدل شد.
(۳) کان: معدن، منبع، سرچشمه
(۴) ظَفَر: پیروزی، دست یافتن
(۵) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه
(۶)اَطلَسپوش: جامه ابريشمی
(۷) قضا: تقدیر و حکم الهی
(۸) ضَلالَت: گمراهی
(۹) تُرکْتاز: تاخت و تاز، جولان
(۱۰) نَفَخْتُ: دمیدم
(۱۱) رَشَد: به راه راست رفتن، هدایت
(۱۲) مُخْرِجُ الْحَیّ: بیرون آورنده زنده
(۱۳) مُستَطاب: پاک و پاکیزه
(۱۴) اِشْتَری': خرید، هم به معنی خریدن و هم فروختن است. اما غالباً به معنی خریدن به کار میرود.
(۱۵) حَزْم: دوراندیشی در امری، هوشیاری و آگاهی
(۱۶) ظَن: حدس، گمان
(۱۷) حَبْر: دانشمند، دانا
(۱۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
(۱۹) خود را مَخَر: خودپسندی مکن، خواهان خود مشو
(۲۰) ستّار: بسیار پوشاننده، از نامهای خداوند
(۲۱) مُجیر: پناه دهنده، از نامهای خداوند
(۲۲) آفتاب مُسْتَطیل: آفتاب عظيم، تابان و گسترده
(۲۳) تا رگم جُنبان بُوَد: تا وقتی که جان در بدن دارم
(۲۴) هوشپوش: پوشاننده هوش
(۲۵) دَرَج: درجه
(۲۶) اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است
(۲۷) اَنْصِتُوا: خاموش باشید
(۲۸) رَسَن: ریسمان
(۲۹) غَوی: گمراه
(۳۰) اِحتِجاب: حجاب، در حجاب رفتن
(۳۱) ضَیْر: ضرر، ضرر رساندن
(۳۲) خُنُک: خوشا
(۳۳) اضطرار: اظهار درماندگی
(۳۴) مُنعِم: نعمت دهنده
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# ۲۰۳۷, Divan e Shams
چون جان تو میستانی، چون شکرست مردن
با تو ز جان شیرین، شیرین ترست مردن
بردار این طبق را زیرا خلیل حق را*
باغست و آب حیوان، گر آذرست مردن
این سر نشان مردن وان سر نشان زادن
والله به ذات پاکش، نه چرخ گشت خاکش
با قند وصل، همچون حلوا گرست مردن
از کان چرا گریزم؟ کان زرست مردن
چون حق تو را بخواند، سوی خودت کشاند
چون جنتست رفتن، چون کوثرست مردن
کز آب زندگانی کور و کرست مردن
*۳ قرآن کریم، سوره انبياء(۲۱)، آیه ۶۷ و ۶۸
Quran, Sooreh Al- Anbiyaa(#21), Line #67, 68
قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ(۶۷)
قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ(۶۸)
کس نیابد بر دل ایشان ظفر
بر صدف آید ضرر، نی بر گهر
پیش آن خورشید، چون جست از کمین
این چنین جانی چه درخورد تن است؟
هر کسی در عجبی و عجب من اینست
گنج مخفی بد، ز پری چاک کرد
گنج مخفی بد ز پری جوش کرد
خاک را سلطان اطلسپوش کرد
کنت کنزا رحمة مخفیة
فابتعثت امة مهدیة
کنت کنزا گفت مخفیا شنو
جوهر خود گم مکن، اظهار شو
باز با خود گفت صبر اولیتر است
مرغ صبر از جمله پرانتر بود
زان مزد کار مینرسد مر تو را که تو
گر قضا صد بار، قصد جان کند
عقل جزوی گاه چیره گه نگون
عقل کلی ایمن از ریب المنون
شرط تسلیم است نه کار دراز
سود نبود در ضلالت ترکتاز
دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر
کار او کن فیکون ست، نه موقوف علل
فعل توست این غصههای دم به دم
این بود معنی قد جف القلم
چون ز مرده زنده بیرون میکشد
هر که مرده گشت، او دارد رشد
هر نفس بر دل دگر داغی نهم
کل اصباح لنا شأن جدید
کل شیء عن مرادی لا یحید
نفس زنده سوی مرگی میتند
مرده شو تا مخرج الحی الصمد
زندهيی زین مرده بیرون آورد
گر قضا انداخت ما را در عذاب
کی رود آن خو و طبع مستطاب؟
مشتری ماست الله اشتری
از غم هر مشتری هین برتر آ
حزم آن باشد که ظن بد بری
تا گریزی و، شوی از بد، بری
« حزم سؤ الظن » گفته ست آن رسول
هر قدم را دام میدان ای فَضول
از خدا غیر خدا را خواستن
ظن افزونی ست و کلی کاستن
پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود
ز آن سبب، عالم کبودت مینمود
دید آن است آن که دید دوست است
چونکه دید دوست نبود کور به
خویش را صافی کن از اوصاف خود
تا ببینی ذات پاک صاف خود
تا کنی مر غیر را حبر و سنی
خویش را بدخو و خالی میکنی
وز کرم مینشنود یزدان پاک
هین، به کمتر امتحان، خود را مخر
پرده ای ستار از ما بر مگیر
باش اندر امتحان ما مجیر
بود ابدال امیرالمؤمنین
جز که نور آفتاب مستطیل
سایه که بود تا دلیل او بود
این بسستش که ذلیل او بود
صبح نزدیک است، خامش، کم خروش
من همی کوشم پی تو، تو، مکوش
میگریزم، تا رگم جنبان بود
کی فرار از خویشتن آسان بود؟
درین بحر درین بحر، همه چیز بگنجد
که تو آن هوشی و باقی هوشپوش
هیچ تسبیحی ندارد آن درج
صبر کن، الصبر مفتاح الفرج
انصتوا را گوش کن، خاموش باش
چون زبان حق نگشتی، گوش باش
بینی هر دم پاسخ کردار تو
چون مراقب باشی و گیری رسن
داد میبینی و داور ای غوی
ور ببندی چشم خود را ز احتجاب
کار خود را کی گذارد آفتاب؟
نعرهٔ لاضیر بر گردون رسید
هین ببر که جان ز جان کندن رهید
ای خنک آن را که ذات خود شناخت
اندر امن سرمدی قصری بساخت
شد صفیر باز جان در مرج دین
نعرههای لا احب الافلین
هل تا کشد تو را، نه که آب حیات اوست؟
جز خضوع و بندگی و، اضطرار
گوید ای نخود چریدی در بهار
رنج، مهمان تو شد، نیکوش دار
تا که مهمان باز گردد شکرساز
پیش شه گوید ز ایثار تو باز
تا به جای نعمتت، منعم رسد
جمله نعمت ها برد بر تو حسد
خمش کوته کن ای خاطر که علم اول و آخر
بیان کرده بود عاشق چو پیش شاه لا باشد
Privacy Policy
Today visitors: 558 Time base: Pacific Daylight Time