: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Program #855
برنامه شماره ۸۵۵ گنج حضور

Please rate this video
Out of 205 votes | 6280 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه شماره ۸۵۵ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی



۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۲۳ فوریه ۲۰۲۱ - ۶ اسفند




مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۶۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1863, Divan e Shams


ای سَنْجَقِ(۱) نَصْرُالَله*، وی مَشعلهٔ یاسین(۲)

یا رَب چه سَبُک روحی، بر چشم و سَرَم بِنشین


ای تاجِ هُنرمندی، مِعراجِ خردمندی

تعریف چه میباید؟ چون جمله تویی تعیین


هر ذَرّه که میجُنبَد، هر بَرگ که میخَنبَد(۳)

بیکام و زبان گفتی: در گوشِ فَلک بِنشین


جانِ همهای جانا، ای دولتِ مولانا

جان را بِرَهانیدی از نازِ فُلان الدّین


از نَفخِ تو میرویَد پَرِّ مَلَأ الْاَعلی(۴)

وز شرقِ تو میتَفْسَد(۵) پشتِ فلکِ عِنّین(۶)


از عشقِ جهان سوزَت وز شوقِ جگردوزَت

بی هیچ دعاگویی عالَم شده پُر آمین


ناگاه سحرگاهی، بیرخنه و بیراهی

آورد طبیبِ جان یک خُمره پُر اَفْسَنْتین(۷)


تا این تَنِ بیمارم وین کشته دلِ زارم

زنده شد و چابک شد، برداشت سَر از بالین


گفتش که: مَلیحی تو، مانا(۸) که مسیحی تو

شاد آمدی ای سلطان، ای چارهٔ هر مِسکین


پیغامبرِ بیماران، نافِع تَری از باران

در خُمره چه داری؟ گفت: دارویِ دلِ غمگین


حِرزِ(۹) دلِ یعقوبم، سَرچشمهٔ ایّوبم

هم چُستَم و هم خوبم، هم خسرو و هم شیرین


گفتم که: چنان دریا در خمره کجا گنجد؟

گفتا که: چه دانی تو این شیوه و این آیین؟


کی داند چون آخر استادی بیچون را

گنجاند در سِجّین(۱۰) او عالَمِ عِلیّین(۱۱)


یوسُف به بُنِ چاهی بر هفت فلک ناظر

وَندر شکمِ ماهی یونس زَبَرِ پروین


گر فوقی وگر پستی، هستی طلب و مستی

نی بر زبرین وَقفست این بخت، نه بر زیرین


خامش که نمیگنجد این حِصّه(۱۲) دَرین قصّه

رو چشم به بالا کن، رویِ چو مَهش میبین


* قرآن کریم، سوره نصر(۱۱۰)، آیه ۳-۱

Quran, Sooreh An-Nasr(#110), Line #1-3


« إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ » (۱)


« چون يارى خدا و پيروزى فراز آيد،»


« وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا » (۲)


« و مردم را ببينى كه فوجفوج به دين خدا درمىآيند،»


« فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ ۚ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا.» (٣)


« پس به ستايش پروردگارت تسبيح گوى و از او آمرزش 

بخواه، كه او توبهپذير است.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1057 


گر بِرویَد، ور بریزد صد گیاه

عاقبت بَررویَد آن کِشتهٔ اله


کِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخست

این دوم فانی است و آن اوّل دُرُست


کِشتِ اوّل کامل و بُگزیده است

تخمِ ثانی فاسد و پوسیده است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۹۶۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3969 


رازها را میکند حق آشکار

چون بخواهد رُست، تخمِ بَد مَکار


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۴۷۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1475, Divan e Shams


درین خاک، درین خاک در این مزرعهٔ پاک

به جز مهر، به جز عشق دگر تخم نکاریم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۲۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3024 


این که فردا این کنم یا آن کنم

این دلیلِ اختیارست ای صَنَم


وآن پشیمانی که خوردی زآن بَدی

ز اختیارِ خویش گشتی مُهتَدی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #530 


گفت: مُفتیِّ ضرورت هم تویی

بیضرورت گر خوری، مجرم شوی


ور ضرورت هست، هم پرهیز به

ور خوری، باری ضَمانِ آن بده


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #410 


حق همیگوید که آری ای نَزِه

لیک بشنو، صبر آر و، صبر بِهْ


صبح نزدیک است، خامش، کم خروش

من همیکوشم پیِ تو، تو، مَکوش


قرآن کریم، سوره صف(۶۱)، آیه ۱۳

Quran, Sooreh As-Saff(#61), Line #13


« وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا ۖ نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.»


« و نعمتى ديگر كه دوستش داريد: نُصرتى است از جانب 

خداوند و فتحى نزدیک، و مؤمنان را بشارت ده.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 18, Divan e Shams


ای یوسفِ خوش نامِ ما، خوش میروی بر بامِ ما

« اِنّا فَتَحْنا» اَلصّلا بازآ ز بام از در درآ


قرآن کریم، سوره فتح(۴۸)، آیه ۳-۱

Quran, Sooreh Al-Fath(#48), Line #1-3


إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا.» (١)


ما براى تو پيروزى نمايانى را مقدر كردهايم.»


« لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ 

نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا »(٢)


« تا خدا گناه تو را آنچه پيش از اين بوده و آنچه 

پس از اين باشد براى تو بيامرزد و نعمت خود را 

بر تو تمام كند و تو را به صراط مستقيم راه نمايد.»


« وَيَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا.» (٣)


« و خدا ياريت كند يارىكردنى پيروزمندانه.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2465 


لحظهای ماهم کند یک دَم سیاه

خود چه باشد غیرِ این کار اِله؟


پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکان

میدویم اندر مکان و لامَکان


قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۸۲

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82


« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»


« چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است 

كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3390 


« اجابت کردنِ حق تَعالی دعایِ موسی را علیه السّلام.»


قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۳۲

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #32


« وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ.»


« و كس نماند مگر آنكه نزد ما حاضرش آرند.»


گفت: بخشیدم بدو ایمان، نَعَم

ور تو خواهی این زمان زندهش کنم


بلکه جمله مردگانِ خاک را

این زمان زنده کنم بهرِ تو را


گفت موسی: این جهانِ مُردن است

آن جهان انگیز، کآنجا روشن است


این فناجا، چون جهانِ بود نیست

بازگشتِ عاریت، بس سود نیست


رحمتی افشان بر ایشان هم کنون

در نهانخانهٔ لَدَیْنا مُحْضَرُون*


خداوندا اینک در نهانخانهٔ «همه نزد ما حاضرند» 

رحمتی بر آنان نثار فرما.


تا بدانی که زیانِ جسم و مال

سودِ جان باشد، رهانَد از وَبال


پس ریاضت را به جان شو مُشتری

چون سپردی تن به خدمت، جان بَری


ور ریاضت آیَدت بی اختیار

سر بِنِه، شکرانه دِه، ای کامیار


چون حقت داد آن ریاضت، شُکر کُن

تو نکردی او کشیدت ز امرِ کُنْ


* قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۳۲

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #32


« وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ.»


« و كس نماند مگر آنكه نزد ما حاضرش آرند.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3500 


با تأنّی(۱۳) گشت موجود از خدا

تا به شش روز این زمین و چرخ ها


ورنه قادر بود کو کُنْ فَیَکُون

صد زمین و چرخ آوردی بُرون


و الاّ خداوند می توانست به محض گفتنِ کلمه وجودیّهٔ کُنْ(=باش) 

به همه چیز جامهٔ هستی بپوشد و صدها زمین و آسمان بیافریند.


آدمی را اندک اندک آن هُمام(۱۴)

تا چهل سالش کند مردِ تمام


گرچه قادر بود کاندر یک نَفَس

از عَدم پَرّان کُند پنجاه کَس


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2570 


مَکرِ شیطان ست تَعجیل و شتاب

لطفِ رحمان ست صبر و احْتِساب(١۵)


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3234 


هم ز نَسّاخی(۱۶) برآمد، هم ز دین

شد عَدوِّ(۱۷) مصطفی و دین، به کین


مصطفی فرمود کای گَبرِ عَنود(۱۸)

چون سیه گشتی؟ اگر نور از تو بود


گر تو یَنْبُوعِ(۱۹) الهی بودییی

این چنین آبِ سیه نگشودیی


تا که ناموسش به پیشِ این و آن

نشکند، بربست این او را دهان


اندرون میشوردش هم زین سبب

او نیآرد(۲۰) توبه کردن این عجب


آه میکرد و نبودش آه، سود

چون در آمد تیغ و سَر را دَررُبود


کرده حق، ناموس را صد من حَدید(۲۱)

ای بسی بسته به بندِ ناپدید


کبر و کفر، آنسان ببست آن راه را

که نیآرد کرد ظاهر، آه را


گفت: أغلالاً فَهُمْ بِه مُقْمَحُون*

نیست آن اَغلال(۲۲) بر ما از بُرون


حق تعالی فرمود: ما بر گردن کافران، غُل و زنجیرها افکندیم. 

پس آنان به سبب این غُل و زنجیرها سر به هوا کنندگانند. 

و آن غُل و زنجیرها از بیرون ما نیست بلکه درونی و باطنی است.


خَلْفَهُم سَدّاً فَاَغْشَیْناهُمُ**

پیش و پس سد را نمی بیند عمو


ما، در پشت سر کافران، سدّی قرار دادیم و چشمانشان را 

پوشاندیم. به همین جهت هیچکدامشان در پس و پیش خویش، 

آن سدّ و مانع را نمی بینند.


رنگِ صحرا دارد آن سدّی که خاست

او نمیداند که آن سدِّ قضاست


شاهدِ تو، سدِّ رویِ شاهد است

مُرشدِ تو، سدَّ گفتِ مرشد است


ای بسا کفّار را سودایِ دین

بندِ او ناموس و کِبر و آن و این


بندِ پنهان، لیک از آهن بَتَر

بندِ آهن را بِدَرّانَد تبر


بندِ آهن را توان کردن جدا

بندِ غیبی را نداند کَس دوا


* قرآن كريم، سوره يس(۳۶)، آيه ٨

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #8


« إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ 

مُقْمَحُونَ.»


« و ما بر گردنهايشان تا زنخها غُلها نهاديم، چنان كه 

سرهايشان به بالاست و پايين‌ آوردن نتوانند.»


** قرآن كريم، سوره يس(۳۶)، آيه ۹

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #9


« وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ 

فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ.»


« در برابرشان ديوارى كشيديم و در پشت سرشان ديوارى. 

و بر چشمانشان نيز پردهاى افكنديم تا نتوانند ديد.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1400 


انبیا را گفته قومِ راهْ گُم(۲۳)

از سَفَه(٢۴): اِنّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ


مردم گمراه از روی نادانی و سفاهت به پیامبران گفتند: 

ما شما را شوم می دانیم.


قرآن كريم، سوره يس(۳۶)، آيه ۱۸

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #18


« قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ ۖ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ 

مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ.»


« گفتند: ما شما را به فال بد گرفتهايم. اگر بس نكنيد سنگسارتان 

خواهيم كرد و شما را از ما شكنجهاى سخت خواهد رسيد.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۸۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #282 


مر خبیثان را نسازد طیّبات(۲۵)

درخور و لایق نباشد ای ثِقات(۲۶)


ای یاران مورد اعتماد، چیزهای پاک با مزاج ناپاکان درنسازد 

و در خور و شایستهٔ آنان نیست.


چون ز عِطرِ وَحی کژ گشتند و گُم

بُد فَغانشان که تَطَیَّرنا بِکُمْ


از آنرو که حق ستیزان از بوی دلاویز وحی و رایحه جهانبخش 

الهی گمراه و منحرف شدند، فریاد برداشتند که « ما به شما فال 

بد می زنیم.»


رنج و بیماری ست ما را این مقال

نیست نیکو وَعظتان ما را به فال

  

گر بیآغازید نُصْحی(۲۷) آشکار

ما کنیم آن دَم شما را سنگسار


ما به لَغْو(۲۸) و لَهْو(۲۹) فربه گشتهایم

در نصیحت خویش را نسْرشتهایم


هست قُوتِ ما دروغ و لاف و لاغ(۳۰)

شورشِ معدهست ما را زین بَلاغ


رنج را صدتُو و افزون میکنید

عقل را دارو به اَفیون(۳۱) میکنید


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۵۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2955 


انبیا گفتند: فالِ زشت و بَد*

از میانِ جانتان دارد مَدَد


گر تو جایی خُفته باشی با خطر

اژدها در قصدِ تو از سویِ سر


مهربانی مر تو را آگاه کرد

که بِجِه زود، ار نه، اژدرهات خَورد


تو بگویی: فالِ بَد چون میزنی؟

فالِ چه؟ بَر جِه، ببین در روشنی 


از میانِ فالِ بد من خود تو را

میرهانم، میبَرم سوی سَرا


چون نَبی آگه کنندهست از نهان

کو بدید آنچه ندید اهلِ جهان


گر طبیبی گویدت: غوره مَخَور

که چنین رنجی بَرآرَد شور و شَر


تو بگویی: فالِ بَد چون میزنی؟

پس تو ناصح را مُؤَثَّم(۳۲) میکنی


* قرآن كريم، سوره يس(۳۶)، آيه ۱۹

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #19


« قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ ۚ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ ۚ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ.»


« گفتند: شومى شما، با خود شماست. آيا اگر اندرزتان 

دهند چنين مىگوييد؟ نه، مردمى گزافكار هستيد.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۶۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2969 


ای که نُصحِ ناصحان را نشنوی

فالِ بَد با توست هر جا میروی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۱۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2014 


کاروان ها بی نوا وین میوهها

پخته میریزد، چه سِحرست ای خدا؟


سیبِ پوسیده همیچیدند خلق

درهم افتاده به یغما خشکْحلق


گفته هر برگ و شکوفهٔ آن غُصون(۳۳)

دَم به دَم یالَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُون*


هر برگ و شکوفهٔ آن شاخه ها از روی تأسّف، دم به دم 

می گفت: ای کاش قومِ من می دانستند.


بانگ میآمد ز سویِ هر درخت

سویِ ما آیید خلقِ شوربخت


بانگ میآمد ز غیرت بر شَجر

چشمشان بستیم کلّا لا وَزَر**(۳۴)


از غیرت حق به آن اولیاء ندا میرسید که: ما چشمان اینان 

را فرو بسته ایم، حقّاً که برای اینان پناهگاهی نیست.


گر کسی میگفتشان کین سو رَوید

تا ازین اَشجار(۳۵) مُستَسعِد(۳۶) شوید


جمله میگفتند کین مسکینِ مَست 

از قضاءُالله دیوانه شده ست 


مغزِ این مسکین ز سودایِ دراز

وز ریاضت گشت فاسد چون پیاز


او عجب میمانْد یا رَبّ، حالْ چیست

خَلق را این پرده و اِضلال(۳۷) چیست؟


خلقِ گوناگون با صد رأی و عقل

یک قدم آن سُو نمیآرَند نَقل


* قرآن كريم، سوره يس(۳۶)، آيه ۲۶

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #26


« قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ.»


« گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مىدانستند.»


** قرآن كريم، سوره قیامت(۷۵)، آيه ۱۱

Quran, Sooreh Al-Qiyamah(#75), Line #11


« كَلَّا لَا وَزَرَ.»


« هرگز(در روز رستاخیز جز بارگاه حق) پناهگاهى نيست.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۰۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2307 

  

باز، رحمت پوستین دوزیم کرد

توبهٔ شیرین چو جان روزیم کرد


هر چه کردم، جمله ناکرده گرفت

طاعتِ ناکرده آورده گرفت


همچو سَرو و سُوسَنم آزاد کرد

همچو بخت و دولتم دلشاد کرد


نامِ من در نامهٔ پاکان نوشت

دوزخی بودم ببخشیدم بهشت


آه کردم، چون رَسَن(۳۸) شد آهِ من

گشت آویزان رَسَن در چاهِ من


آن رَسَن بگرفتم و بیرون شدم

شاد و زَفْت(۳۹) و فَربِه و گُلگُون شدم


در بُنِ چاهی همیبودم زَبون

در همه عالَم نمیگنجم کنون


آفرین ها بر تو بادا ای خدا

ناگهان کردی مرا از غم جدا


گر سَرِ هر موی من یابد زبان

شُکرهایِ تو نیآید در بیان


میزنم نعره درین روضه(۴۰) و عُیون(۴۱)

خلق را یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُون


من در میان این بوستانها و چشمه ساران در خطاب به مردم 

فریاد برمی آورم که: ای کاش قوم من بدانستندی.


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #346 


« تفسیر يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ.»


او همی گوید که از اَشکالِ(۴۲) تو*

غِرّه گشتم دیر دیدم حال تو


شمع، مُرده، باده رفته، دلربا

غوطه خورد(۴۳) از ننگِ کژبینیِّ ما


ظَلَّتِ الْاَرْباحُ(۴۴) خُسْراً مَغْرَما

تَشْتَکی شَکْوی اِلَی اللهِ الْعَمی


بر اثر کژبینی، سودها به زیانی سخت و پایدار مبدّل شد، 

از کوردلیِ خود به خداشکایت کن.


حَبَّذا اَرْواحُ اِخْوانٍ(۴۵) ثِقات

مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتات(۴۶)


زهی به جان های برادران مورد اعتماد که آن جان ها 

مسلمان و مؤمن و فروتن اند.


هر کسی رُویی به سُویی بُردهاند

وآن عزیزان رُو به بیسُو کردهاند**


هر کبوتر میپَرَد در مذهبی(۴۷)

وین کبوتر جانبِ بیجانبی


ما نه مرغانِ هوا، نه خانگی

دانهٔ ما دانهٔ بیدانگی


زآن فراخ آمد چنین روزیِّ ما

که دریدن شد قبادوزیِّ ما


* قرآن کریم، سوره يس(۳۶)، آيه ۳۰

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #30


« يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا 

بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ.»


افسوس بر حال این بندگان که هیچ رسولی برای هدایت 

ایشان نیامد مگر آنکه او را ریشخند کردند.


** قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آيه ۱۱۵

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #115


«...فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ…»


 «…پس به هر جاى كه رو كنيد، همان جا رو به خداست.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1870, Divan e Shams


ای نَفْسِ چو سگ، آخر تا چند زنی دندان؟

از کِبرِ کَسان رنجی واندر تو دو صد چندان


گریانی و پُرزَهری، با خلق چه باقهری

مانند سرِ بریان گشته، که منم خندان


من صوفیِ باصوفم(۴۸) من آمرِ معروفم(۴۹)

چون شِحنه بُوَد آنکس، کاو باشد در زندان؟


معذوریِ خود دیده، در خویش ترنجیده(۵۰)

عذرِ دگران خواهد، از بابِ هنرمندان


بر دانش و حالِ خود تأویل(۵۱) کنی قرآن

وآنگاه هم از قرآن در خلق زنی سِندان(۵۲)


آبِ حَیَوان یابی گر خاک شوی ره را

وز باد و بروت(۵۳) آیی در نار تو دربندان(۵۴)


بگریز از این دربند(۵۵)، بر جمله تو در دربند

جز شمسِ حقِ تبریز سلطانِ شِکَرقندان(۵۶)





(۱) سَنْجَق: بیرق، عَلَم

(۲) یاسین: نام یکی از سوره های قرآن استدر لهجه قبیله طیّ به معنی انسان است.

(۳) خَنبیدنخمیدن، خم شدن

(۴) مَلَأ الْاَعلی: عالم بالا، جهان فرشتگان

(۵) تَفسیدن: گرم شدن، داغ شدن

(۶) عِنّینمرد ناتوان در امور جنسی

(۷) اَفْسَنْتین: نوعی بومادرانِ کوهی است که در درد چشم به کار می رود و محرّک است.

(۸) مانا: گویی، همانا

(۹) حِرز: دعایی که بر بازو ببندند.

(۱۰) سِجّین: جایی در دوزخ

(۱۱عالم عِلیّین: عالم بالا، بهشت برین

(۱۲) حِصّه: بخش، قسمت

(۱۳) تأنّی: به آهستگی و آرامی کاری کردن.

(۱۴) هُمام: پادشاه بلند همّت، دلیر و بخشنده

(١۵) احْتِساب: حساب کردن، در اینجا به معنی حسابگری

(۱۶) نَسّاخ: کاتب، ناسخ

(۱۷) عَدو: دشمن

(۱۸) عَنود: ستیزهکار، ستیزنده

(۱۹) یَنْبُوع: چشمه، جوی پر آب

(۲۰) نیارد: نمی تواند

(۲۱) حَدید: آهن

(۲۲) اَغلال: جمع غُل به معنی طوق آهنی یا آنچه دست و گردن را با آن بندند.

(۲۳) راهْ گُم: گمراه

(۲۴) سَفَه: نادانی

(۲۵) طیّبات: چیزهای پاکیزه، جمعِ طیّبه

(۲۶) ثِقات: جمعِ ثِقه، به معنی معتمد و شخص طرف اطمینان

(۲۷) نُصْح: پند و اندرز  

(۲۸) لَغْو: بیگاری، کار بیهوده

(۲۹) لَهْو: بازی

(۳۰) لاغ: مسخرگی، بازی، شوخی

(۳۱) افیون: تریاک

(۳۲) مُؤَثَّم: کسی که گناهکار و مجرم شناخته شود.

(۳۳) غُصونجمعِ غُصْن، به معنی شاخه

(۳۴) وَزَر: پناهگاه، کوه بلند

(۳۵) اَشجار: جمعِ شجر، درختان

(۳۶) مُستَسعِد: سعادت جوینده

(۳۷) اِضلال: گمراهی، گمراه کردن

(۳۸) رَسَن: ریسمان، طناب

(۳۹) زَفْت: بزرگ، ستبر

(۴۰) روضه: گلشن، بوستان

(۴۱) عُیون: جمع عَین، به معنی چشمه

(۴۲) اَشکالشکل ها، صورت ها

(۴۳) غوطه خوردن: فرو رفتن در آب

(۴۴) الْاَرْباح: جمعِ رِبح، به معنی سود و منفعت

(۴۵) اِخْوان: جمعِ اَخ و اَخّو، به معنی برادر

(۴۶) قانِتات: جمعِ قانته، به معنی زنِ فروتن، پرهیزگار

(۴۷) مذهب: راه، محلّ راه رفتن

(۴۸) صوف: پشم، پشمینه، خرقه

(۴۹) آمرِ معروف: امر کننده به معروف، امر کننده به کار نیک

(۵۰) ترنجیدن: کوفته شدن، چین و شکن پیدا کردن

(۵۱) تأویل: تفسیر کردن، گردانیدن کلام و برخلاف ظاهر معنی کردن آن.

(۵۲) سِندان: افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعۀ آهنی را به روی آن میگذارند و با پتک یا چکش میکوبند. ظاهراً بر سر مردم کوبیدن.

(۵۳) باد و بروت: کرّ و فرّ، غرور، خودنمایی

(۵۴) بند: محاصره، محصور

(۵۵) دربند: قلعه، معبر تنگ و باریک

(۵۶) شِکَرقندان: مجازاً معشوقان دلپذیر

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۶۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1863, Divan e Shams


ای سنجق نصرالله* وی مشعله یاسین

یا رب چه سبک روحی بر چشم و سرم بنشین


ای تاج هنرمندی معراج خردمندی

تعریف چه میباید چون جمله تویی تعیین


هر ذره که میجنبد هر برگ که میخنبد

بیکام و زبان گفتی در گوش فلک بنشین


جان همهای جانا ای دولت مولانا

جان را برهانیدی از ناز فلان الدین


از نفخ تو میروید پر ملا الاعلی

وز شرق تو میتفسد پشت فلک عنین


از عشق جهان سوزت وز شوق جگردوزت

بی هیچ دعاگویی عالم شده پر آمین


ناگاه سحرگاهی بیرخنه و بیراهی

آورد طبیب جان یک خمره پر افسنتین


تا این تن بیمارم وین کشته دل زارم

زنده شد و چابک شد برداشت سر از بالین


گفتش که ملیحی تو مانا که مسیحی تو

شاد آمدی ای سلطان ای چاره هر مسکین


پیغامبر بیماران نافع تری از باران

در خمره چه داری گفت داروی دل غمگین


حرز دل یعقوبم سرچشمه ایوبم

هم چستم و هم خوبم هم خسرو و هم شیرین


گفتم که چنان دریا در خمره کجا گنجد

گفتا که چه دانی تو این شیوه و این آیین


کی داند چون آخر استادی بیچون را

گنجاند در سجین او عالم علیین


یوسف به بن چاهی بر هفت فلک ناظر

وندر شکم ماهی یونس زبر پروین


گر فوقی وگر پستی هستی طلب و مستی

نی بر زبرین وقفست این بخت نه بر زیرین


خامش که نمیگنجد این حصه درین قصه

رو چشم به بالا کن روی چو مهش میبین


* قرآن کریم، سوره نصر(۱۱۰)، آیه ۳-۱

Quran, Sooreh An-Nasr(#110), Line #1-3


« إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ » (۱)


« چون يارى خدا و پيروزى فراز آيد،»


« وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا » (۲)


« و مردم را ببينى كه فوجفوج به دين خدا درمىآيند،»


« فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ ۚ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا.» (٣)


« پس به ستايش پروردگارت تسبيح گوى و از او آمرزش 

بخواه، كه او توبهپذير است.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1057 


گر بروید ور بریزد صد گیاه

عاقبت برروید آن کشته اله


کشت نو کارید بر کشت نخست

این دوم فانی است و آن اول درست


کشت اول کامل و بگزیده است

تخم ثانی فاسد و پوسیده است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۹۶۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3969 


رازها را میکند حق آشکار

چون بخواهد رست تخم بد مکار


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۴۷۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1475, Divan e Shams


درین خاک درین خاک در این مزرعه پاک

به جز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۲۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3024 


این که فردا این کنم یا آن کنم

این دلیل اختیارست ای صنم


وآن پشیمانی که خوردی زآن بدی

ز اختیار خویش گشتی مهتدی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #530 


گفت مفتی ضرورت هم تویی

بیضرورت گر خوری مجرم شوی


ور ضرورت هست هم پرهیز به

ور خوری باری ضمان آن بده


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #410 


حق همیگوید که آری ای نزه

لیک بشنو صبر آر و صبر به


صبح نزدیک است خامش کم خروش

من همیکوشم پی تو تو مکوش


قرآن کریم، سوره صف(۶۱)، آیه ۱۳

Quran, Sooreh As-Saff(#61), Line #13


« وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا ۖ نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.»


« و نعمتى ديگر كه دوستش داريد: نُصرتى است از جانب 

خداوند و فتحى نزدیک، و مؤمنان را بشارت ده.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 18, Divan e Shams


ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما

انا فتحنا الصلا بازآ ز بام از در درآ


قرآن کریم، سوره فتح(۴۸)، آیه ۳-۱

Quran, Sooreh Al-Fath(#48), Line #1-3


إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا.» (١)


ما براى تو پيروزى نمايانى را مقدر كردهايم.»


« لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ 

نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا »(٢)


« تا خدا گناه تو را آنچه پيش از اين بوده و آنچه 

پس از اين باشد براى تو بيامرزد و نعمت خود را 

بر تو تمام كند و تو را به صراط مستقيم راه نمايد.»


« وَيَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا.» (٣)


« و خدا ياريت كند يارىكردنى پيروزمندانه.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2465 


لحظهای ماهم کند یک دم سیاه

خود چه باشد غیر این کار اله


پیش چوگانهای حکم کن فکان

میدویم اندر مکان و لامکان


قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۸۲

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82


« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»


« چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است 

كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3390 


« اجابت کردنِ حق تَعالی دعایِ موسی را علیه السّلام.»


قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۳۲

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #32


« وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ.»


« و كس نماند مگر آنكه نزد ما حاضرش آرند.»


گفت بخشیدم بدو ایمان نعم

ور تو خواهی این زمان زندهش کنم


بلکه جمله مردگان خاک را

این زمان زنده کنم بهر تو را


گفت موسی این جهان مردن است

آن جهان انگیز کانجا روشن است


این فناجا چون جهان بود نیست

بازگشت عاریت بس سود نیست


رحمتی افشان بر ایشان هم کنون

در نهانخانه لدینا محضرون*


خداوندا اینک در نهانخانهٔ «همه نزد ما حاضرند» 

رحمتی بر آنان نثار فرما.


تا بدانی که زیان جسم و مال

سود جان باشد رهاند از وبال


پس ریاضت را به جان شو مشتری

چون سپردی تن به خدمت جان بری


ور ریاضت آیدت بی اختیار

سر بنه شکرانه ده ای کامیار


چون حقت داد آن ریاضت شکر کن

تو نکردی او کشیدت ز امر کن


* قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۳۲

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #32


« وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ.»


« و كس نماند مگر آنكه نزد ما حاضرش آرند.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3500 


با تانی گشت موجود از خدا

تا به شش روز این زمین و چرخ ها


ورنه قادر بود کو کن فیکون

صد زمین و چرخ آوردی برون


و الاّ خداوند می توانست به محض گفتنِ کلمه وجودیّهٔ کُنْ(=باش) 

به همه چیز جامهٔ هستی بپوشد و صدها زمین و آسمان بیافریند.


آدمی را اندک اندک آن همام

تا چهل سالش کند مرد تمام


گرچه قادر بود کاندر یک نفس

از عدم پران کند پنجاه کس


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2570 


مکر شیطان ست تعجیل و شتاب

لطف رحمان ست صبر و احتساب


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3234 


هم ز نساخی برآمد هم ز دین

شد عدو مصطفی و دین به کین


مصطفی فرمود کای گبر عنود

چون سیه گشتی اگر نور از تو بود


گر تو ینبوع الهی بودییی

این چنین آب سیه نگشودیی


تا که ناموسش به پیشِ این و آن

نشکند، بربست این او را دهان


اندرون میشوردش هم زین سبب

او نیارد توبه کردن این عجب


آه میکرد و نبودش آه سود

چون در آمد تیغ و سر را درربود


کرده حق ناموس را صد من حدید

ای بسی بسته به بند ناپدید


کبر و کفر آنسان ببست آن راه را

که نیارد کرد ظاهر آه را


گفت اغلالا فهم به مقمحون*

نیست آن اغلال بر ما از برون


حق تعالی فرمود: ما بر گردن کافران، غُل و زنجیرها افکندیم. 

پس آنان به سبب این غُل و زنجیرها سر به هوا کنندگانند. 

و آن غُل و زنجیرها از بیرون ما نیست بلکه درونی و باطنی است.


خلفهم سدا فاغشیناهم**

پیش و پس سد را نمی بیند عمو


ما، در پشت سر کافران، سدّی قرار دادیم و چشمانشان را 

پوشاندیم. به همین جهت هیچکدامشان در پس و پیش خویش، 

آن سدّ و مانع را نمی بینند.


رنگ صحرا دارد آن سدی که خاست

او نمیداند که آن سد قضاست


شاهد تو سد روی شاهد است

مرشد تو سد گفت مرشد است


ای بسا کفار را سودای دین

بند او ناموس و کبر و آن و این


بندِ پنهان لیک از آهن بتر

بند آهن را بدراند تبر


بند آهن را توان کردن جدا

بند غیبی را نداند کَس دوا


* قرآن كريم، سوره يس(۳۶)، آيه ٨

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #8


« إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ 

مُقْمَحُونَ.»


« و ما بر گردنهايشان تا زنخها غُلها نهاديم، چنان كه 

سرهايشان به بالاست و پايين‌ آوردن نتوانند.»


** قرآن كريم، سوره يس(۳۶)، آيه ۹

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #9


« وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ 

فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ.»


« در برابرشان ديوارى كشيديم و در پشت سرشان ديوارى. 

و بر چشمانشان نيز پردهاى افكنديم تا نتوانند ديد.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1400 


انبیا را گفته قوم راه گم

از سفه انا تطیرنا بکم


مردم گمراه از روی نادانی و سفاهت به پیامبران گفتند: 

ما شما را شوم می دانیم.


قرآن كريم، سوره يس(۳۶)، آيه ۱۸

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #18


« قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ ۖ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ 

مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ.»


« گفتند: ما شما را به فال بد گرفتهايم. اگر بس نكنيد سنگسارتان 

خواهيم كرد و شما را از ما شكنجهاى سخت خواهد رسيد.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۸۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #282 


مر خبیثان را نسازد طیبات

درخور و لایق نباشد ای ثقات


ای یاران مورد اعتماد، چیزهای پاک با مزاج ناپاکان درنسازد 

و در خور و شایستهٔ آنان نیست.


چون ز عطر وحی کژ گشتند و گم

بد فغانشان که تطیرنا بکم


از آنرو که حق ستیزان از بوی دلاویز وحی و رایحه جهانبخش 

الهی گمراه و منحرف شدند، فریاد برداشتند که « ما به شما فال 

بد می زنیم.»


رنج و بیماری ست ما را این مقال

نیست نیکو وعظتان ما را به فال

  

گر بیاغازید نصحی آشکار

ما کنیم آن دم شما را سنگسار


ما به لغو و لهو فربه گشتهایم

در نصیحت خویش را نسرشتهایم


هست قوت ما دروغ و لاف و لاغ

شورش معدهست ما را زین بلاغ


رنج را صدتو و افزون میکنید

عقل را دارو به افیون میکنید


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۵۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2955 


انبیا گفتند فال زشت و بد*

از میان جانتان دارد مدد


گر تو جایی خفته باشی با خطر

اژدها در قصد تو از سوی سر


مهربانی مر تو را آگاه کرد

که بجه زود ار نه اژدرهات خورد


تو بگویی فال بد چون میزنی

فال چه برجه ببین در روشنی 


از میان فال بد من خود تو را

میرهانم میبرم سوی سرا


چون نبی آگه کنندهست از نهان

کو بدید آنچه ندید اهل جهان


گر طبیبی گویدت غوره مخور

که چنین رنجی برآرد شور و شر


تو بگویی فال بد چون میزنی

پس تو ناصح را موثم میکنی


* قرآن كريم، سوره يس(۳۶)، آيه ۱۹

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #19


« قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ ۚ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ ۚ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ.»


« گفتند: شومى شما، با خود شماست. آيا اگر اندرزتان 

دهند چنين مىگوييد؟ نه، مردمى گزافكار هستيد.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۶۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2969 


ای که نصح ناصحان را نشنوی

فال بد با توست هر جا میروی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۱۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2014 


کاروان ها بی نوا وین میوهها

پخته میریزد چه سحرست ای خدا


سیب پوسیده همیچیدند خلق

درهم افتاده به یغما خشکْحلق


گفته هر برگ و شکوفه آن غصون

دم به دم یالیت قومی یعلمون*


هر برگ و شکوفهٔ آن شاخه ها از روی تأسّف، دم به دم 

می گفت: ای کاش قومِ من می دانستند.


بانگ میآمد ز سوی هر درخت

سوی ما آیید خلق شوربخت


بانگ میآمد ز غیرت بر شجر

چشمشان بستیم کلا لا وزر**


از غیرت حق به آن اولیاء ندا میرسید که: ما چشمان اینان 

را فرو بسته ایم، حقّاً که برای اینان پناهگاهی نیست.


گر کسی میگفتشان کین سو روید

تا ازین اشجار مستسعد شوید


جمله میگفتند کین مسکین مست 

از قضاءالله دیوانه شده ست 


مغز این مسکین ز سودای دراز

وز ریاضت گشت فاسد چون پیاز


او عجب میماند یا رب حال چیست

خلق را این پرده و اضلال چیست


خلق گوناگون با صد رای و عقل

یک قدم آن سو نمیآرند نقل


* قرآن كريم، سوره يس(۳۶)، آيه ۲۶

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #26


« قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ.»


« گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مىدانستند.»


** قرآن كريم، سوره قیامت(۷۵)، آيه ۱۱

Quran, Sooreh Al-Qiyamah(#75), Line #11


« كَلَّا لَا وَزَرَ.»


« هرگز(در روز رستاخیز جز بارگاه حق) پناهگاهى نيست.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۰۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2307 

  

باز رحمت پوستین دوزیم کرد

توبه شیرین چو جان روزیم کرد


هر چه کردم جمله ناکرده گرفت

طاعت ناکرده آورده گرفت


همچو سرو و سوسنم آزاد کرد

همچو بخت و دولتم دلشاد کرد


نام من در نامه پاکان نوشت

دوزخی بودم ببخشیدم بهشت


آه کردم چون رسن شد آه من

گشت آویزان رسن در چاه من


آن رسن بگرفتم و بیرون شدم

شاد و زفت و فربه و گلگون شدم


در بن چاهی همیبودم زبون

در همه عالم نمیگنجم کنون


آفرین ها بر تو بادا ای خدا

ناگهان کردی مرا از غم جدا


گر سر هر موی من یابد زبان

شکرهای تو نیاید در بیان


میزنم نعره درین روضه و عیون

خلق را یا لیت قومی یعلمون


من در میان این بوستانها و چشمه ساران در خطاب به مردم 

فریاد برمی آورم که: ای کاش قوم من بدانستندی.


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #346 


« تفسیر يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ.»


او همی گوید که از اشکال تو*

غره گشتم دیر دیدم حال تو


شمع مرده باده رفته دلربا

غوطه خورد از ننگ کژبینی ما


ظلت الارباح خسرا مغرما

تشتکی شکوی الی الله العمی


بر اثر کژبینی، سودها به زیانی سخت و پایدار مبدّل شد، 

از کوردلیِ خود به خداشکایت کن.


حبذا ارواح اخوان ثقات

مسلمات مومنات قانتات


زهی به جان های برادران مورد اعتماد که آن جان ها 

مسلمان و مؤمن و فروتن اند.


هر کسی رویی به سویی بردهاند

وآن عزیزان رو به بیسو کردهاند**


هر کبوتر میپرد در مذهبی

وین کبوتر جانب بیجانبی


ما نه مرغانِ هوا نه خانگی

دانهٔ ما دانه بیدانگی


زآن فراخ آمد چنین روزی ما

که دریدن شد قبادوزی ما


* قرآن کریم، سوره يس(۳۶)، آيه ۳۰

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #30


« يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا 

بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ.»


افسوس بر حال این بندگان که هیچ رسولی برای هدایت 

ایشان نیامد مگر آنکه او را ریشخند کردند.


** قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آيه ۱۱۵

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #115


«...فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ…»


 «…پس به هر جاى كه رو كنيد، همان جا رو به خداست.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1870, Divan e Shams


ای نفس چو سگ آخر تا چند زنی دندان

از کبر کسان رنجی واندر تو دو صد چندان


گریانی و پرزهری با خلق چه باقهری

مانند سر بریان گشته که منم خندان


من صوفی باصوفم من آمر معروفم

چون شحنه بود آنکس کاو باشد در زندان


معذوری خود دیده در خویش ترنجیده

عذر دگران خواهد از باب هنرمندان


بر دانش و حال خود تأویل کنی قرآن

وآنگاه هم از قرآن در خلق زنی سندان


آب حیوان یابی گر خاک شوی ره را

وز باد و بروت آیی در نار تو دربندان


بگریز از این دربند بر جمله تو در دربند

جز شمس حق تبریز سلطان شکرقندان

Back

Privacy Policy

Today visitors: 1099

Time base: Pacific Daylight Time