: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا
Tel: 001 818 970 3345
Email: parviz4762@mac.com
Search
جستجو
Ganj e Hozour Program #260
برنامه شماره ۲۶۰ گنج حضور
Please rate this videoOut of 51 votes | 7075 Views
Poor Good Great
0 seconds of 0 secondsVolume 90%
Press shift question mark to access a list of keyboard shortcuts
Keyboard Shortcuts
Play/PauseSPACE
Increase Volume↑
Decrease Volume↓
Seek Forward→
Seek Backward←
Captions On/Offc
Fullscreen/Exit Fullscreenf
Mute/Unmutem
Seek %0-9

Description
برنامه شماره ۲۶۰ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۴۵
من آن نیم که تو دیدی چو بینیم نشناسی
تو جز خیال نبینی که مست خواب و نعاسی
مرا بپرس که چونی در این کمی و فزونی
چگونه باشد یوسف به دست کور نخاسی
به چشم عشق توان دید روی یوسف جان را
تو چشم عشق نداری تو مرد وهم و قیاسی
بهای نعمت دیده سپاس و شکر خدا دان
مرم چو قلب ز کوره که کان شکر و سپاسی
وگر ز کوره بترسی یقین خیال پرستی
بت خیال تراشی وزان خیال هراسی
بت خیال تو سازی به پیش بت به نمازی
چو گبر اسیر بتانی چو زن حریف نفاسی
خیال فرع تو باشد که فرع فرع تو را شد
تو مه نهای تو غباری تو زر نهای تو نحاسی
به جان جمله مردان اگر چه جمله یکی اند
که زیر چرخه گردون تنا چو گاو خراسی
وگر ز چنبر گردون برون کشی سر و گردن
ز خرگله برهیدی فرشتهای و ز ناسی

قضاوتگری های ذهنیتی بشر، اعم از کوچکی یا بزرگی و نیز نزدیکی یا دوری، برحسب ِنسبیت و توهمـّات؛ در مغز و در دستگاه استنباطات ِشرطی شده ما صورت واقعیت می پوشند. خیالات یعنی پندار-بافیها همانا شکلگیری "هست ِنیست-نـَما"، در دستگاه ذاکره آدمی می باشند که چیزی جز هذیان نیستند. مثل این می ماند که هنگام قدم زدن در باغی سبز و پر از گل و ریحان؛ بی توجه به عطر و زیبائی گیاهان، دنبال واهیـّات مثلاً سکه های تقلبی بگردیم

چو مرا بینی؛ نشناسی ام
مرا می پرسی که چـُونـم در این کمی و فزونی
عشق را چگونه توان دید مگر که بت خیال تراشی و به پیشش به نماز بیاستی!
اسیر بــُتـان چو باشی؛ خیال-پرستی و به زیر چرخ ِگردون؛ تو را فرع شود تـقـدیر در این سراپرده های "هست ِنیست" نـُمـا
Back
Today visitors:
288
Time base: Pacific Daylight Time