: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour audio Program #1026
برنامه صوتی شماره ۱۰۲۶ گنج حضور

Please rate this video
Out of 520 votes | 5072 Views
Poor            Good            Great

0 seconds of 0 secondsVolume 90%
Press shift question mark to access a list of keyboard shortcuts
Keyboard Shortcuts
Play/PauseSPACE
Increase Volume
Decrease Volume
Seek Forward
Seek Backward
Captions On/Offc
Fullscreen/Exit Fullscreenf
Mute/Unmutem
Seek %0-9
00:00
00:00
00:00
 
    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه شماره ۱۰۲۶ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی 

تاریخ اجرا: ۱۸  مارس  ۲۰۲۵ - ۲۹  اسفند ۱۴۰۳

برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) 


اشعار همراه با لینک پرشی به فایل صوتی برنامه

اشعار همراه با لینک پرشی به ویدیو برنامه


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


ز رویِ توست عید، آثار، ما را

بیا ای عید، و عیدی آر، ما را


تو جانِ عید و از رویِ تو جانا!

هزاران عید در اسرار، ما را


چو ما در نیستی(۱) سر درکشیدیم،

نگیرد غصّهٔ دستار(۲)، ما را


چو ما بر خویشتن اَغیار(۳) گشتیم،

نباشد غصّهٔ اغیار، ما را


شما را اطلس(۴) و شَعْرِ خیالی(۵)،

خیالِ خوبِ آن دلدار، ما را


کتابِ مکر و عیّاری(۶)، شما را

عِتابِ(۷) دلبرِ عَیّار(۸)، ما را


شما را عید در سالی، دو بار است

دو صد عید است هر دَم کار، ما را!


شما را سیم و زر بادا فراوان

جمالِ خالقِ جبّار(۹)، ما را


شما را اسبِ تازی(۱۰) باد بی‌حَد

بُراقِ(۱۱) احمدِ مُختار، ما را


اگر عالَم همه عید است و عشرت(۱۲)،

بُرو، عالَم شما را، یار، ما را


بیا ای عیدِ اکبر(۱۳)، شمسِ تبریز!

به دستِ این و آن، مَگْذار ما را


چو خاموشانهٔ(۱۴) عشقت قوی شد،

سخن کوتاه شد این بار، ما را


(۱) نیستی: فنا، عدم

(۲) دستار: پارچه‌ای که دورِ سر می بندند.

(۳) اَغْیار: جمع غیر،‌ از خود بیگانه، جدا گشته، بیگانگان

(۴) اطلس: نوعی پارچهٔ فاخر

(۵) شَعْرِ خیالی: پارچهٔ ابریشمی بسیار نازک

(۶) عَیّاری: حقه‌بازی، نیرنگ‌بازی

(۷) عِتاب: سرزنش، ملامت

(۸) دلبر عیّار: معشوق جوانمرد، زیرک، چالاک، و گریزپا، منظور خداوند

(۹) جبّار: از نام‌های خداوند، به معنی قدرتمند و شکسته‌بند. از آن رو که نواقص موجودات را جبران می‌کند.

(۱۰) اسبِ تازی: اسب اصیل و نژادهٔ عربیِ گران‌قیمت

(۱۱) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.

(۱۲) عشرت: کامرانی، خوش‌گذرانی

(۱۳) عیدِ اکبر: قیامت، رستاخیز

(۱۴) خاموشانه: شرابِ گیرا که خاموشی آورد

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


ز رویِ توست عید، آثار، ما را

بیا ای عید، و عیدی آر، ما را


تو جانِ عید و از رویِ تو جانا!

هزاران عید در اسرار، ما را


چو ما در نیستی سر درکشیدیم،

نگیرد غصّهٔ دستار، ما را


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624


رحمتی، بی‌ علّتی بی‌ خدمتی

آید از دریا مبارک ساعتی


الـلَّه الـلَّه، گِردِ دریابار(۱۵) گَرد

گرچه باشند اهلِ دریابار زرد


(۱۵) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1736


رحمتی دان امتحانِ تلخ را

نِقمتی(۱۶) دان مُلکِ مَرْو و بلخ را


(۱۶) نِقمت: عذاب، عقوبت

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #540

 

چونکه با شیخی، تو دور از زشتی‌ای

روز و شب سَیّاری و، در کشتی‌ای

 

در پناهِ جانِ جان‌بخشی تَوِی(۱۷)

کشتی اندر خفته‌ای، ره می‌روی


(۱۷) تَوِیّ: مقیم در جایی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939


هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَد

هر کجا پستی است، آب آنجا دَوَد


آبِ رحمت بایدت، رُو پست شُو

وآنگهان خور خَمرِ(۱۸) رحمت، مست شُو


رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر(۱۹)

بر یکی رحمت فِرو مآ(۲۰) ای پسر


«حضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکن.»


(۱۸) خَمر: شراب

(۱۹) تا به سَر: ابدی، اِلَی الاَبد

(۲۰) فِرو مآ: نَایست

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2083


دست می‌زد بهرِ منعش بر دَهان(۲۱)

چند گویی پیشِ دانایِ نهان؟


پیش دانا بُرده‌یی سِرگینِ(۲۲) خشک

که بخَر این را، به‌جایِ نافِ مُشک(۲۳)


(۲۱) دست بر دهان نهادن: اشاره به سکوت کردن شخص مقابل

(۲۲) سرگین: فضلۀ چهارپایان از قبیل اسب و الاغ و استر

(۲۳) ناف مُشک: کیسه‌ای به اندازۀ یک نارنج که در زیر شکم آهوی نر خُتَن قرار دارد و از منفذ آن 

ماده‌ای قهوه‌ای رنگ و چرب خارج می شود که بسیار معطر است و به مُشک معروف است.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4740


با چنین ناقابلی و دوری‌ای

بخشد این غورهٔ مرا انگوری‌ای؟


نیستم اومیدوار از هیچ سو

وآن کَرَم می‌گویدم: لا تَیْأَسُوا(۲۴)


قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۸۷

Quran, Az-Zumar(#39), Line #10


«…وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ ۖ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»


«…و از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوند.»


دایماً خاقانِ ما کردست طُو(۲۵)

گوشمان را می‌کشد لا تَقْنَطُوا(۲۶)


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳

Quran, Az-Zumar(#39), Line #53


«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ 

إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»


«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. 

زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»


گرچه ما زین ناامیدی در گَویم(۲۷)

چون صَلا(۲۸) زد، دست‌اندازان رویم


دست‌ اندازیم(۲۹) چون اسپانِ سیس(۳۰)

در دویدن سویِ مَرعایِ(۳۱) اَنیس

 

گامْ اندازیم و، آنجا گام، نی

جام پردازیم و، آنجا جام، نی


زآنکه آنجا جمله اشیا جانی است

معنی اندر معنی اندر معنی‌ است

 

هست صورت سایه، معنی آفتاب

نورِ بی‌‌ ‌سایه بُوَد اندر خراب


چونکه آنجا خشت بر خشتی نماند

نورِ مَه را سایه‌ٔ زشتی نماند


(۲۴) لٰا تَیْأَسُوا: نومید مشوید.

(۲۵) طُو: مخفف طُوی ترکی به معنی جشن مهمانی

(۲۶) لا تَقْنَطُوا: ناامید نشوید.

(۲۷) گَو: گودال

(۲۸) صَلا: دعوتِ عمومی

(۲۹) دست‌اندازان: در حال دست‌افشانی، رقص‌کنان

(۳۰) سیس: اسب چابک و تیزتک

(۳۱) مَرعیٰ: چراگاه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۹۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1908


«قصهٔ آن گنج‌نامه که پهلوی قبّه‌ای روی به قبله کن 

و تیر در کمان نِه، بینداز آنجا که افتد، گنج است»

 

دید در خواب او شبی و خواب کو؟

واقعهٔ بی‌خواب، صوفی راست‌ خو

 

هاتفی گفتش که: ای دیده تَعَب(۳۲)

رُقعه‌یی(۳۳) در مشقِ وَرّاقان(۳۴) طلب

 

خُفیه(۳۵) زآن ورّاق کِت همسایه است

سویِ کاغذ پاره‌هاش آور تو دست


رُقعه‌یی شکلش چنین، رنگش چنین

پس بخوان آن را به خلوت، ای حزین(۳۶)

 

چون بدزدی آن ز وَرّاق ای پسر

پس برون رُو زَانْبُهیّ و شور و شر

 

تو بخوان آن را به خود در خلوتی

هین مجُو در خواندنِ آن شرکتی


ور شود آن فاش، هم غمگین مشو

که نیابد غیرِ تو زآن نیم جو

 

ور کشد آن دیر، هان زنهار تو

وِردِ خود کن دَم به دَم لٰاتَقْنَطُوا


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳

Quran, Az-Zumar(#39), Line #53


«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ 

إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»


«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. 

زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»


(۳۲) تَعَب: رنج، سختی، درماندگی

(۳۳) رُقعه‌: نامه، نوشته، تکّه کاغذی که روی آن بنویسند.

(۳۴) وَرّاق: کاغذفروش، کتاب‌نویس

(۳۵) خُفیه: پنهانی

(۳۶) حزین: اندوهگین، ناراحت

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2922


انبیا گفتند: نومیدی بَد است

فضل و رحمت‌هایِ باری بی‌حد است


از چنین مُحسِن نشاید ناامید

دست در فِتراکِ(۳۷) این رحمت زنید


ای بسا کارا، که اوّل صَعْب گشت

بعد از آن بگشاده شد، سختی گذشت


(۳۷) فِتراک: تسمه و دَوالی که از پس و پیش زین اسب می‌آویزند و با آن چیزی به ترک می‌بندند.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3273


گفت: ای موسی چو نورِ تو بتافت

هر چه چیزی بود، چیزی از تو یافت

 

مر مرا محروم کردن زین مراد

لایقِ لطفت نباشد ای جواد

 

این زمان، قایم‌ مقامِ حق تُوی

یأس(۳۸) باشد گر مرا مانع شوی

 

گفت موسی: یارب این مردِ سلیم(۳۹)

سُخره کرده‌ستش مگر دیوِ رجیم(۴۰)

 

گر بیاموزم، زیان‌کارش بود

ور نیاموزم، دلش بَد می‌شود

 

گفت: ای موسی بیاموزش، که ما

رد نکردیم از کرم هرگز دعا


(۳۸) یأس: ناامیدی

(۳۹) سلیم: ساده لوح، ساده دل

(۴۰) رَجیم: رانده شده، مطرود، ملعون

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3836


ناامیدی را خدا گردن زده‌ست

چون گناه و معصیت طاعت شده‌ست‌‌

 

چون مبدّل می‌‌کند او سیّئات

 طاعتی‌‌اش می‌‌کند رغمِ وُشات‌‌(۴۱)

 

قرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰

Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70


«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»


«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. 

خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»

 

زین شود مرجوم(۴۲) شیطانِ رجیم

وز حسد او بِطْرَقَد(۴۳)، گردد دو نیم‌‌


او بکوشد تا گناهی پرورد

ز آن گُنه، ما را به چاهی آورد


چون ببیند کآن گُنه شد طاعتی

گردد او را نامبارک‌ْساعتی‌‌

 

اندر آ من در گشادم مر تو را

تُف زدی و تحفه دادم مر تو را


مر جَفاگر را چنین‌ها می‌‌دهم

پیشِ پایِ چپ، چه‌سان سَر می‌‌نهم‌‌؟

 

پس وفاگر را چه بخشم؟ تو بدان

گنج‌ها و مُلک‌هایِ جاودان‌‌


(۴۱) وُشات‌‌: جمع واشی به معنی سخن‌چین، دروغگو؛ منکران، رغمِ وُشات‌‌ یعنی برخلاف میل مخالفان

(۴۲) مرجوم: رانده شده، سنگسار شده، مطرود

(۴۳) بِطْرَقَد: بترکد

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2921


گفت موسی را به وحیِ دل خدا

کای گُزیده دوست می‌دارم تو را


گفت: چه خصلت بُوَد ای ذوالْکَرَم(۴۴)

موجِب آن؟ تا من آن افزون کنم


گفت: چون طفلی به پیش‌ والِده(۴۵)

وقت قهرش دست هم در وَی زده


خود نداند که جز او دَیّار(۴۶) هست

هم ازو مخمور، هم از اوست مست


مادرش گر سیلیی بر وَی زند

هم به مادر آید و بر وَی تَنَد(۴۷)


از کسی یاری نخواهد غیرِ او

اوست جملهٔ شرِّ او و خیرِ او


(۴۴) ذوالْکَرَم: صاحب کرم و بخشش، منظور خداوند

(۴۵) والِده: مادر

(۴۶) دَیّار: کس، کسی

(۴۷) تنیدن: دست به کاری زدن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1569


نالم و ترسم که او باور کند

 وز کرم آن جور را کمتر کند


 عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِد

بوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضد


وَ اللَّـه ار زین خار، در بُستان شوم

 همچو بلبل، زین سبب نالان شوم‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2341


آن یکی آمد، زمین را می‌شکافت

ابلهی فریاد کرد و برنتافت


کاین زمین را از چه ویران می‌کنی

می‌شکافی و پریشان می‌کنی؟


گفت: ای ابله برو، بر من مَران(۴۸)

تو عمارت از خرابی باز دان


کی شود گُلزار و گندمزار، این

تا نگردد زشت و ویران این زمین؟


(۴۸) بر من مَران: با من مخالفت مكن، عكسِ «با من بران» كه به معنی «با من همراهی و موافقت کن» است.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2377


گاو در بغداد آید ناگهان

بگذرد او زین سَران تا آن سران


از همه عیش و خوشی‌ها و مزه

او نبیند جز که قِشرِ خربزه


که بود افتاده بر ره، یا حَشیش(۴۹)

لایق سَیران(۵۰) گاوی یا خَریش


خشک بر میخِ طبیعت چون قَدید(۵۱)

بستهٔ اسباب، جانش لایَزید(۵۲)


و آن فضایِ خَرْقِ(۵۳) اسباب و علل

هست ارضُ‌الله، ای صدرِ اَجَل(۵۴)


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۱۰

Quran, Az-Zumar(#39), Line #10


«… وَأَرْضُ اللَّـهِ وَاسِعَةٌ… .»


«… و زمين خدا پهناور است… .»


قرآن کریم، سورهٔ نسا‌ء (۴)، آیهٔ ۹۷

Quran, An-Nisaa(#4), Line #97


«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ 

قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّـهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ  وَسَاءَتْ مَصِيرًا.»


«كسانى هستند كه فرشتگان جانشان را مى‌ستانند در حالى كه بر خويشتن ستم كرده بودند. 

از آنها مى‌پرسند: در چه كارى بوديد؟ گويند: ما در روى زمين مردمى بوديم زبون‌گشته. 

فرشتگان گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن مهاجرت كنيد؟ 

مكان اينان جهنم است و سرانجامشان بد.» 


هر زمان مُبْدَل(۵۵) شود چون نقشِ جان

نو به نو بیند جهانی در عِیان


گر بُوَد فردوس و اَنهارِ(۵۶) بهشت

چون فسردهٔ یک صفت شد، گشت زشت


(۴۹) حَشیش: گیاه خشک، علف

(۵۰) سَیران: همان سَیَرانِ عربی است که فارسیان «یا» را به سکون خوانند. به معنی سیر و گردش. در اینجا به معنی خوش آمدن است.

(۵۱) قَدید: گوشت خشکیدهٔ نمک سود

(۵۲) لایَزید: افزون نمی‌شود

(۵۳) خَرْق: پاره کردن

(۵۴) صدرِ اَجَل: وزیر اعظم، بزرگترین وزیر

(۵۵) مُبْدَل: عوض شده، تبدیل شده

(۵۶) اَنهار: جمعِ نهر به معنی جوی آب

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۵۷)


(۵۷) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حَدید(۵۸)

ای بسی بسته به بندِ ناپدید


(۵۸) حَدید: آهن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۵۹)

گرچه جو صافی نماید مر تو را


(۵۹) فَتیٰ: جوان، جوانمرد

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۶۰)

که بگویید از طریقِ انبساط


(۶۰) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130


چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا

تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا


مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» 

تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32


«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»


«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams


دم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۶۱) بپذیر

کارِ او کُنْ فَیکون‌ است نه موقوفِ علل


(۶۱) نَفَخْتُ: دمیدم

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196


تا کنی مر غیر را حَبْر(۶۲) و سَنی(۶۳)

خویش را بدخُو و خالی می‌کنی


(۶۲) حَبر: دانشمند، دانا

(۶۳) سَنی: رفیع، بلند مرتبه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151


مردهٔ خود را رها کرده‌ست او

مردهٔ بیگانه را جوید رَفو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479


دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گری

مدّتی بنشین و، بر خود می‌گِری


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shams


ای عاشقِ جَریده(۶۴)، بر عاشقان گُزیده

بگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن


(۶۴) جَریده: یگانه، تنها

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1462, Divan e Shams


صورتگرِ نقّاشم، هر لحظه بتی سازم

وانگه همه بت‌ها را در پیشِ تو بگْدازم(۶۵)


صد نقش برانگیزم، با روح درآمیزم

چون نقشِ تو را بینم، در آتشش اندازم


(۶۵) بگْدازم: بسوزانم

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2640


من سبب را ننگرم، کآن حادِث(۶۶) است

زآنکه حادث، حادِثی را باعث است


لطفِ سابق را نِظاره می‌کنم

هرچه آن حادِث، دوپاره می‌کنم


(۶۶) حادث: تازه‌پدیدآمده

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #39, Divan e Shams


هرکه به جوبار بُوَد، جامه بر او بار بُوَد

چند زیان است و گران خرقه(۶۷) و دستار، مرا!


(۶۷) خرقه: جامه صوفیان و درویشان

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


چون نظر کردی همه اوصافِ خوب اندر دل است

وین همه اوصافِ رسوا، معدنش آب و گِل است


از هوا و شهوت ای جان آب و گِل می صد شود

مشکل این تَرکِ هوا و کاشفِ هر مشکل است


وین تَعَلُّل(۶۸) بهرِ ترکَش دافعِ صد علّت(۶۹) است

چون بشد علّت ز تو پس نَقْلِ منزل منزل است


(۶۸) تَعَلُّل: درنگ کردن

(۶۹) علّت: بیماری، مرض

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4070


سِحْر، کاهی را به صنعت کُه کند

باز، کوهی را چو کاهی می‌تند


زشت‌ها را نغز(۷۰) گرداند به فنّ

نغزها را زشت گرداند به ظنّ


کارِ سِحر اینَست کو دَم می‌زند

هر نَفَس، قلبِ حقایق می‌کند


(۷۰) نغز: خوب، نیکو، لطیف

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133


کژ رَوی، جَفَّ الْقَلَم کژ آیدت

راستی آری، سعادت زایدت


حدیث


«جَفَّ القَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»


«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»


حدیث


«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ.»


«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


تو وُثاقِ(۷۱) مار آیی، از پی ماری دگر

غصّهٔ ماران ببینی، زآن‌که این چون سِلسِله‌‌ست(۷۲)


تا نگویی مار را از خویشْ عُذری زَهرناک

وآن‌گَهَت او مُتَّهَم(۷۳) دارد که این هم باطِل ‌است


(۷۱) وُثاق: خانه، اتاق

(۷۲) سِلسِله: زنجیر

(۷۳) مُتَّهَم: کسی که به او تهمت زده شده

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #367, Divan e Shams


دل آمد و دی(۷۴) به گوشِ جان گفت

ای نامِ تو اینکه می‌نتان(۷۵) گفت


درّندهٔ آنکه گفت پیدا

سوزندهٔ آنکه در نهان گفت


چه عذر و بهانه دارد ای جان؟

آن کس که ز بی‌نشان، نشان گفت


(۷۴) دی: دیروز، روز گذشته

(۷۵) می‌نتان: نمی‌توان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1066


تا دلش را شرحِ آن سازد ضیا(۷۶)

پس اَلَمْ نَشْرَحْ بفرماید خدا


قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیات ۱ تا ۳

Quran, Ash-Sharh(#94), Line #1-3


«أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ. وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ. الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ.»


«آيا سينه‌ات را برايت نگشوديم؟ و بار گرانَت را از پشتت برنداشتيم؟ 

بارى كه بر پشتِ تو سنگينى مى‌كرد؟»

 

که درونِ سینه شرحت داده‌ایم

شرح اندر سینه‌ات بنهاده‌ایم


تو هنوز از خارج آن را طالبی؟

مَحْلَبی(۷۷و۷۸)، از دیگران چون حالِبی(۷۹)؟


چشمهٔ شیرست در تو، بی‌کنار

تو چرا می‌ شیر جویی از تَغار(۸۰)؟


مَنفَذی داری به بحر، ای آبگیر

ننگ دار از آب جُستن از غدیر(۸۱)


که اَلَمْ نَشْرَحْ نه شرحت هست باز؟

چون شدی تو شرح‌جو و کُدیه‌ساز(۸۲)؟

 

در نگر در شرحِ دل در اندرون

تا نیاید طعنهٔ لٰاتُبْصِرُون


قرآن کریم، سورهٔ ذاریات (۵۱)، آیهٔ ۲۱

Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #21


«وَفِي أَنْفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»


«و نيز در وجود خودتان. آيا نمى‌بينيد؟»


قرآن کریم، سورهٔ واقعه (۵۶)، آیهٔ ۸۵

Quran, Al-Waaqia(#56), Line #85


«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَٰكِنْ لَا تُبْصِرُونَ»


«ما از شما به او نزديكتريم ولى شما نمى‌بينيد.»


(۷۶) ضیا: نور، در اینجا روشنایی ایزدی

(۷۷) مَحْلَب: جای دوشیدن شیر

(۷۸) مِحْلَب: ظرفی که در آن شیر بدوشند.

(۷۹) حالِب: دوشندهٔ شیر، در اینجا به معنی جویندهٔ شیر

(۸۰) تَغار: ظرف سفالی بزرگی که در آن ماست می‌ریزند.

(۸۱) غدیر: آبگیر، برکه

(۸۲) کُدیه‌ساز: گدایی‌کننده، تکدّی‌کننده

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #367, Divan e Shams


چو ما در نیستی سر درکشیدیم،

نگیرد غصّهٔ دستار، ما را


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1764


عقلِ کاذب هست خود معکوس‌بین

زندگی را مرگ بیند ای غَبین(۸۳)


ای خدا بنمای تو هر چیز را

آنچنانکه هست در خُدعه‌سرا(۸۴)


(۸۳) غَبین: آدمِ سست‌رأی

(۸۴) خُدعه‌سرا: نیرنگ‌خانه، کنایه از دنیا

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


هر حدیثِ طَبْع را تو پرورش‌هایی بِدَش

شرح و تَأویلی(۸۵) بکن، وادان(۸۶) که این بی‌حائِل(۸۷) است


(۸۵) تَأویل: بازگردانیدن، تفسیر کردن

(۸۶) وادانستن: بازدانستن، بازشناختن، تشخیص دادن

(۸۷) بی‌حائِل: بدون مانع، بدون حجاب

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


رها کن صَدر و ناموس(۸۸) و تَکَبُّر

میانِ جان بجو صَدرِ مُعَلّا(۸۹و۹۰)


(۸۸) ناموس: خودبینی و شهرت‌طلبی

(۸۹) مُعَلّا: بلند و رفیع

(۹۰) صَدرِ مُعَلّا: مقام بلند و جایگاه رفیع

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3784


سایه‌ٔ رهبر بِهْ است از ذکرِ حق

یک قناعت بِهْ که صد لوت(۹۱) و طَبَق(۹۲)


(۹۱) لوت: غذا، طعام، خوردنی

(۹۲) طَبَق: مجازاً به‌معنی انواع طعام

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417


چون ز بی‌صبری قرینِ(۹۳) غیر شد

در فِراقش(۹۴) پُرغم و بی‌خیر شد


(۹۳) قرین: همدم، مونس

(۹۴) فِراق: دوری

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1524


گفت را، گر فایده نَبْوَد، مگو

ور بُوَد، هِلْ(۹۵) اعتراض و، شُکر جو


شُکرِ یزدان، طوقِ(۹۶) هر گَردن بُوَد

 نی جدال و روتُرُش کردن بُوَد


(۹۵) هِل: رها کن.

(۹۶) طوق: گردنبند

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2149, Divan e Shams


بلبل مست تا به کِی ناله کنی ز ماهِ دِی؟

ذکرِ جفا بس است، هی شُکر کن از وفا بگو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1145, Divan e Shams


چه جایِ صورت؟ اگر خود نمد شود صدتُو

شعاعِ آینهٔ جان عَلَم زند به ظهور


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #407, Divan e Shams


سَر برآور ز میانِ دلِ شمسِ تبریز

کو خدیوِ(۹۷) ابد و خسروِ هر فرمان است


(۹۷) خدیو: خداوند، پادشاه، امیر

-----------

مولوی، دیوان شمس،‌ غزل شمارهٔ ۳۱۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3163, Divan e Shams


این کُلَه را بِدِه، سَری بِستان

کآن سَرَت دارد از کُلَهْ عاری


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1145, Divan e Shams


به من نگر که منم مونسِ تو اندر گور

در آن شبی که کُنی از دُکان و خانه عُبور


سلامِ من شِنَوی در لَحَد، خبر شَوَدَت

که هیچ‌وقت نبودی ز چشمِ من مَستور(۹۸)


منم چو عقل و خرد در درونِ پردهٔ تو

به وقتِ لذّت و شادی، به گاهِ رنج و فُتور(۹۹)


(۹۸) مَستور: پوشیده‌شده، نهان

(۹۹) فُتور: سستی و بی‌حالی، کمبود و نقصان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #552


در صفِ مِعْراجیان گر بیستی

چون بُراقت برکشاند، نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #555


خوش بُراقی گشت خِنگِ(۱۰۰) نیستی

سویِ هستی آرَدَت، گر نیستی


(۱۰۰) خِنگ: اسب سفید‌موی

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


چو ما بر خویشتن اَغیار گشتیم،

نباشد غصّهٔ اغیار، ما را


مولوی، دیوان شمس، ترجیع ششم

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Tarjiaat) #6, Divan e Shams


گم می‌شود دلِ من، چون شرحِ یار گویم

چون گم شوم ز خود من، او را چگونه جویم؟


نه گویم و نه جویم، محکومِ دستِ اویم

ساقی وی‌َست و باقی، من جام یا کَدویم(۱۰۱)


از تو شوم حریری، گر خار و خارپشتم

یکتا شوم درین ره گر خود هزارتویم


(۱۰۱) کَدو: منظور کدوی خشک که به صورت کوزهٔ شراب به کار می‌رفت.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #430, Divan e Shams


گم شدن در گم شدن دینِ من است

نیستی در هست آیینِ من است


تا پیاده می‌روم در کویِ دوست

سبز خنگِ چرخ(۱۰۲) در زینِ من است


چون به یک دم صد جهان واپس کنم

بنگرم، گامِ نخستینِ من است


من چرا گردِ جهان گردم؟ چو دوست

در میانِ جانِ شیرینِ من است


شمسِ تبریزی که فخرِ اولیاست

سینِ دندان‌هاش(۱۰۳) یاسینِ من است


(۱۰۲) سبز خنگِ چرخ: آسمان، فلک

(۱۰۳) سینِ دندان‌: ردیفِ دندان‌ها، دندان‌های معشوق را به حرف «سین» مانند کرده‌اند.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


شما را اطلس و شَعْرِ خیالی،

خیالِ خوبِ آن دلدار، ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1145, Divan e Shams


دُهُل زنید و سویِ مطربانِ شهر تنید

مُراهِقانِ(۱۰۴) رهِ عشق راست روزِ ظهور


(۱۰۴) مُراهِقان: جمعِ مُراهِق، پسران نزدیک به سنّ بلوغ

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢۴٨٠

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2480


تا کنون کردی چنین، اکنون مکن

تیره کردی آب را، افزون مکن


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517


کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیر

بی‌سبب، بی‌واسطهٔ یاریِ غیر


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


کتابِ مکر و عیّاری، شما را

عِتابِ دلبرِ عَیّار، ما را


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره‌ٔ ۱۸۷

Hafez Poem(Qazal) #187, Divan e Qazaliat


عِتاب یارِ پری‌چهره(۱۰۵) عاشقانه بکَش

که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند


(۱۰۵) پری‌چهره: زیبارُخسار، آنکه رویش مانند پَری زیباست.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


این طبیعت کور و کَر گر نیست، پس چون آزمود؟

کاین حِجاب و حائل(۱۰۶)‌ است، آن سوی آن چون مایِل است؟


لیک طَبْع از اصلِ(۱۰۷) رنج و غُصّه‌ها بررُسته(۱۰۸)‌ است

در پِیِ رنج و بلاها، عاشقِ بی‌طایِل(۱۰۹ و ۱۱۰) است


(۱۰۶) حائِل: مانع و حجاب میان دو چیز

(۱۰۷) اصل: در اینجا یعنی ریشه

(۱۰۸) بررُسته است: روییده است.

(۱۰۹) طایل: وسیع، گسترده، فایده و سود

(۱۱۰) بی طایل: بی‌فایده، بیهوده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1865


آمد از حضرت ندا کِای مردِ کار(۱۱۱)

ای به هر رنجی به ما امّیدوار


حُسنِ ظَنّ است و امیدی خوش تو را

که تو را گوید به هر دَم برتر آ


هر زمان که قصدِ خواندن باشدت

یا ز مُصحَف‌ها(۱۱۲) قِرائت بایدت


من در آن دَم وادَهَم چشمِ تو را

تا فروخوانی، مُعَظَّم جوهرا


(۱۱۱) مردِ کار: آن‌که کارها را به نحوِ احسن انجام دهد؛ ماهر، استاد، حاذق، لایق، مردِ کارِ الهی.

(۱۱۲) مُصحَف: قرآن

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


شما را عید در سالی، دو بار است

دو صد عید است هر دَم کار، ما را!


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۹۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #973, Divan e Shams


صوفیان در دَمی دو عید کنند

عنکبوتان مگس قَدید کنند(۱۱۳)


(۱۱۳) قَدید کردن: خشک کردن گوشت

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408


عقل، قربان کُن به پیشِ مصطفی

حَسبِیَ الله گو که الله‌ام کَفی


 قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸

Quran, Az-Zumar(#39), Line #36, 38 


«أَلَيْسَ اللَّـهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ … .»


«آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟ … .»


«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّـهُ ۖ… .»


«… بگو: خدا براى من بس است… .»


سعدی، قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار

Sa’adi Poem (Ghasideh) #5


بامدادی که تفاوت نکند لَیل و نَهار(۱۱۴)

خوش بُود دامنِ صحرا و تماشای بهار


(۱۱۴) لَیل و نَهار: شب و روز

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


مگر تقویمِ یزدانی که طالع‌ها در او باشد

مگر دریایِ غُفرانی(۱۱۵) کز او شویَند زَلَّت‌ها(۱۱۶)


(۱۱۵) غُفران: آمرزش، بخشایش

(۱۱۶) زَلَّت‌: لغزش و گناه

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


شما را سیم و زر بادا فراوان

جمالِ خالقِ جبّار، ما را


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۸۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1685


چون شکسته‌‌دل شدی از حالِ خویش

جابِرِ اشکستگان دیدی به پیش

 

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2757


چون شکسته می‌رهد، اِشکسته شُو

اَمن در فقرَست، اندر فقر رُو


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3207


خواجهٔ اشکسته‌بند، آنجا رَوَد

که در آنجا پایِ اِشکسته بُوَد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1857


زآنکه جنّت(۱۱۷) از مَکارِه(۱۱۸) رُسته است(۱۱۹)

رَحم، قِسمِ(۱۲۰) عاجزی(۱۲۱) اِشکسته است


حدیث


«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در سختی‌ها و ناملایمات پیچیده شده‌ است و دوزخ در شهوات.»


(۱۱۷) جنّت: بهشت

(۱۱۸) مَكاره: جمعِ مَكْرَهَه، به معنىِ سختى، ناخوشی و هرآنچه برای آدمی ناخوش و ناگوار آید.

(۱۱۹) رُسته است: روییده است.

(۱۲۰) قِسم: قسمت، نصیب

(۱۲۱) عاجز: ناتوان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3013


شُکر کِی رویَد ز اَملاک و نِعَم(۱۲۲)؟

شُکر می‌روید ز بَلویٰ(۱۲۳) و سَقَم(۱۲۴)


(۱۲۲) نِعَم: جمع نِعمَة، نعمت

(۱۲۳) بَلویٰ: سختی، گرفتاری

(۱۲۴) سَقَم: بیماری

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


شما را اسبِ تازی باد بی‌حَد

بُراقِ احمدِ مُختار، ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #301, Divan e Shams


هَله صدر و بدرِ(۱۲۵) عالَم، منشین، مَخُسب امشب

که بُراق بر در آمد، فَاِذٰا فَرَغْتَ فَانْصَبْ(۱۲۶)


قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۷

Quran, Ash-Sharh(#94), Line #7


«فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»


«چون فراغت یافتی، به رنج تن بده.»


(۱۲۵) بَدر: ماه شب چهارده، ماه کامل

(۱۲۶) فَاِذٰا فَرَغْتَ فَانْصَبْ: چون از کار فارغ شوی به عبادت کوش. اشاره به آیهٔ ۷، سورهٔ انشراح (۹۴)

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4123


شرط، تسلیم است، نه کارِ دراز

سود نَبْوَد در ضَلالت(۱۲۷) تُرک‌تاز(۱۲۸)


(۱۲۷) ضَلالت: گمراهی

(۱۲۸) ترک‌تاز: ترک‌تازی، کنایه از تاخت و تاز به شتاب و تعجیل

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


اگر عالَم همه عید است و عشرت،

بُرو، عالَم شما را، یار، ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1145, Divan e Shams


به جایِ لقمه و پول ار خدای را جُستی

نشسته بر لبِ خندق(۱۲۹) ندیدیی یک کور


(۱۲۹) خندق: گودال، حفره

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


بیا ای عیدِ اکبر، شمسِ تبریز!

به دستِ این و آن، مَگْذار ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #54, Divan e Shams


از این سو می‌کشانندت، و زآن سو می‌کشانندت

مَرو ای ناب با دُردی، بِپَر زین دُرد(۱۳۰)، رُو بالا


(۱۳۰) دُرد: آنچه از مایعات خصوصاً شراب ته‌نشین شود و در تهِ ظرف جا بگیرد، لِرْد.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢٠۶٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2062


خامُشی بحرست و، گفتن همچو جو

بحر می‌جویَد تو را، جو را مجو


-------------------------

مجموع لغات:


(۱) نیستی: فنا، عدم

(۲) دستار: پارچه‌ای که دورِ سر می بندند.

(۳) اَغْیار: جمع غیر،‌ از خود بیگانه، جدا گشته، بیگانگان

(۴) اطلس: نوعی پارچهٔ فاخر

(۵) شَعْرِ خیالی: پارچهٔ ابریشمی بسیار نازک

(۶) عَیّاری: حقه‌بازی، نیرنگ‌بازی

(۷) عِتاب: سرزنش، ملامت

(۸) دلبر عیّار: معشوق جوانمرد، زیرک، چالاک، و گریزپا، منظور خداوند

(۹) جبّار: از نام‌های خداوند، به معنی قدرتمند و شکسته‌بند. از آن رو که نواقص موجودات را جبران می‌کند.

(۱۰) اسبِ تازی: اسب اصیل و نژادهٔ عربیِ گران‌قیمت

(۱۱) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.

(۱۲) عشرت: کامرانی، خوش‌گذرانی

(۱۳) عیدِ اکبر: قیامت، رستاخیز

(۱۴) خاموشانه: شرابِ گیرا که خاموشی آورد

(۱۵) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا

(۱۶) نِقمت: عذاب، عقوبت

(۱۷) تَوِیّ: مقیم در جایی

(۱۸) خَمر: شراب

(۱۹) تا به سَر: ابدی، اِلَی الاَبد

(۲۰) فِرو مآ: نَایست

(۲۱) دست بر دهان نهادن: اشاره به سکوت کردن شخص مقابل

(۲۲) سرگین: فضلۀ چهارپایان از قبیل اسب و الاغ و استر

(۲۳) ناف مُشک: کیسه‌ای به اندازۀ یک نارنج که در زیر شکم آهوی نر خُتَن قرار دارد و از منفذ آن 

ماده‌ای قهوه‌ای رنگ و چرب خارج می شود که بسیار معطر است و به مُشک معروف است.

(۲۴) لٰا تَیْأَسُوا: نومید مشوید.

(۲۵) طُو: مخفف طُوی ترکی به معنی جشن مهمانی

(۲۶) لا تَقْنَطُوا: ناامید نشوید.

(۲۷) گَو: گودال

(۲۸) صَلا: دعوتِ عمومی

(۲۹) دست‌اندازان: در حال دست‌افشانی، رقص‌کنان

(۳۰) سیس: اسب چابک و تیزتک

(۳۱) مَرعیٰ: چراگاه

(۳۲) تَعَب: رنج، سختی، درماندگی

(۳۳) رُقعه‌: نامه، نوشته، تکّه کاغذی که روی آن بنویسند.

(۳۴) وَرّاق: کاغذفروش، کتاب‌نویس

(۳۵) خُفیه: پنهانی

(۳۶) حزین: اندوهگین، ناراحت

(۳۷) فِتراک: تسمه و دَوالی که از پس و پیش زین اسب می‌آویزند و با آن چیزی به ترک می‌بندند.

(۳۸) یأس: ناامیدی

(۳۹) سلیم: ساده لوح، ساده دل

(۴۰) رَجیم: رانده شده، مطرود، ملعون

(۴۱) وُشات‌‌: جمع واشی به معنی سخن‌چین، دروغگو؛ منکران، رغمِ وُشات‌‌ یعنی برخلاف میل مخالفان

(۴۲) مرجوم: رانده شده، سنگسار شده، مطرود

(۴۳) بِطْرَقَد: بترکد

(۴۴) ذوالْکَرَم: صاحب کرم و بخشش، منظور خداوند

(۴۵) والِده: مادر

(۴۶) دَیّار: کس، کسی

(۴۷) تنیدن: دست به کاری زدن

(۴۸) بر من مَران: با من مخالفت مكن، عكسِ «با من بران» كه به معنی «با من همراهی و موافقت کن» است.

(۴۹) حَشیش: گیاه خشک، علف

(۵۰) سَیران: همان سَیَرانِ عربی است که فارسیان «یا» را به سکون خوانند. به معنی سیر و گردش. در اینجا به معنی خوش آمدن است.

(۵۱) قَدید: گوشت خشکیدهٔ نمک سود

(۵۲) لایَزید: افزون نمی‌شود

(۵۳) خَرْق: پاره کردن

(۵۴) صدرِ اَجَل: وزیر اعظم، بزرگترین وزیر

(۵۵) مُبْدَل: عوض شده، تبدیل شده

(۵۶) اَنهار: جمعِ نهر به معنی جوی آب

(۵۷) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

(۵۸) حَدید: آهن

(۵۹) فَتیٰ: جوان، جوانمرد

(۶۰) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره

(۶۱) نَفَخْتُ: دمیدم

(۶۲) حَبر: دانشمند، دانا

(۶۳) سَنی: رفیع، بلند مرتبه

(۶۴) جَریده: یگانه، تنها

(۶۵) بگْدازم: بسوزانم

(۶۶) حادث: تازه‌پدیدآمده

(۶۷) خرقه: جامه صوفیان و درویشان

(۶۸) تَعَلُّل: درنگ کردن

(۶۹) علّت: بیماری، مرض

(۷۰) نغز: خوب، نیکو، لطیف

(۷۱) وُثاق: خانه، اتاق

(۷۲) سِلسِله: زنجیر

(۷۳) مُتَّهَم: کسی که به او تهمت زده شده

(۷۴) دی: دیروز، روز گذشته

(۷۵) می‌نتان: نمی‌توان

(۷۶) ضیا: نور، در اینجا روشنایی ایزدی

(۷۷) مَحْلَب: جای دوشیدن شیر

(۷۸) مِحْلَب: ظرفی که در آن شیر بدوشند.

(۷۹) حالِب: دوشندهٔ شیر، در اینجا به معنی جویندهٔ شیر

(۸۰) تَغار: ظرف سفالی بزرگی که در آن ماست می‌ریزند.

(۸۱) غدیر: آبگیر، برکه

(۸۲) کُدیه‌ساز: گدایی‌کننده، تکدّی‌کننده

(۸۳) غَبین: آدمِ سست‌رأی

(۸۴) خُدعه‌سرا: نیرنگ‌خانه، کنایه از دنیا

(۸۵) تَأویل: بازگردانیدن، تفسیر کردن

(۸۶) وادانستن: بازدانستن، بازشناختن، تشخیص دادن

(۸۷) بی‌حائِل: بدون مانع، بدون حجاب

(۸۸) ناموس: خودبینی و شهرت‌طلبی

(۸۹) مُعَلّا: بلند و رفیع

(۹۰) صَدرِ مُعَلّا: مقام بلند و جایگاه رفیع

(۹۱) لوت: غذا، طعام، خوردنی

(۹۲) طَبَق: مجازاً به‌معنی انواع طعام

(۹۳) قرین: همدم، مونس

(۹۴) فِراق: دوری

(۹۵) هِل: رها کن.

(۹۶) طوق: گردنبند

(۹۷) خدیو: خداوند، پادشاه، امیر

(۹۸) مَستور: پوشیده‌شده، نهان

(۹۹) فُتور: سستی و بی‌حالی، کمبود و نقصان

(۱۰۰) خِنگ: اسب سفید‌موی

(۱۰۱) کَدو: منظور کدوی خشک که به صورت کوزهٔ شراب به کار می‌رفت.

(۱۰۲) سبز خنگِ چرخ: آسمان، فلک

(۱۰۳) سینِ دندان‌: ردیفِ دندان‌ها، دندان‌های معشوق را به حرف «سین» مانند کرده‌اند.

(۱۰۴) مُراهِقان: جمعِ مُراهِق، پسران نزدیک به سنّ بلوغ

(۱۰۵) پری‌چهره: زیبارُخسار، آنکه رویش مانند پَری زیباست.

(۱۰۶) حائِل: مانع و حجاب میان دو چیز

(۱۰۷) اصل: در اینجا یعنی ریشه

(۱۰۸) بررُسته است: روییده است.

(۱۰۹) طایل: وسیع، گسترده، فایده و سود

(۱۱۰) بی طایل: بی‌فایده، بیهوده

(۱۱۱) مردِ کار: آن‌که کارها را به نحوِ احسن انجام دهد؛ ماهر، استاد، حاذق، لایق، مردِ کارِ الهی.

(۱۱۲) مُصحَف: قرآن

(۱۱۳) قَدید کردن: خشک کردن گوشت

(۱۱۴) لَیل و نَهار: شب و روز

(۱۱۵) غُفران: آمرزش، بخشایش

(۱۱۶) زَلَّت‌: لغزش و گناه

(۱۱۷) جنّت: بهشت

(۱۱۸) مَكاره: جمعِ مَكْرَهَه، به معنىِ سختى، ناخوشی و هرآنچه برای آدمی ناخوش و ناگوار آید.

(۱۱۹) رُسته است: روییده است.

(۱۲۰) قِسم: قسمت، نصیب

(۱۲۱) عاجز: ناتوان

(۱۲۲) نِعَم: جمع نِعمَة، نعمت

(۱۲۳) بَلویٰ: سختی، گرفتاری

(۱۲۴) سَقَم: بیماری

(۱۲۵) بَدر: ماه شب چهارده، ماه کامل

(۱۲۶) فَاِذٰا فَرَغْتَ فَانْصَبْ: چون از کار فارغ شوی به عبادت کوش. اشاره به آیهٔ ۷، سورهٔ انشراح (۹۴)

(۱۲۷) ضَلالت: گمراهی

(۱۲۸) ترک‌تاز: ترک‌تازی، کنایه از تاخت و تاز به شتاب و تعجیل

(۱۲۹) خندق: گودال، حفره

(۱۳۰) دُرد: آنچه از مایعات خصوصاً شراب ته‌نشین شود و در تهِ ظرف جا بگیرد، لِرْد.

----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


ز روی توست عید آثار ما را

بیا ای عید و عیدی آر ما را


تو جان عید و از روی تو جانا

هزاران عید در اسرار ما را


چو ما در نیستی سر درکشیدیم،

نگیرد غصه دستار ما را


چو ما بر خویشتن اغیار گشتیم

نباشد غصه اغیار ما را


شما را اطلس و شعر خیالی

خیال خوب آن دلدار ما را


کتاب مکر و عیاری شما را

عتاب دلبر عیار ما را


شما را عید در سالی دو بار است

دو صد عید است هر دم کار ما را


شما را سیم و زر بادا فراوان

جمال خالق جبار ما را


شما را اسب تازی باد بی‌حد

براق احمد مختار ما را


اگر عالم همه عید است و عشرت

برو عالم شما را یار ما را


بیا ای عید اکبر شمس تبریز

به دست این و آن مگذار ما را


چو خاموشانه عشقت قوی شد

سخن کوتاه شد این بار ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


ز روی توست عید آثار ما را

بیا ای عید و عیدی آر ما را


تو جان عید و از روی تو جانا

هزاران عید در اسرار ما را    


چو ما در نیستی سر درکشیدیم

نگیرد غصه دستار ما را


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624


رحمتی بی‌ علتی بی‌ خدمتی

آید از دریا مبارک ساعتی


الـله الـله گرد دریابار گرد

گرچه باشند اهل دریابار زرد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1736


رحمتی دان امتحان تلخ را

نقمتی دان ملک مرو و بلخ را


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #540

 

چونکه با شیخی تو دور از زشتی‌ای

روز و شب سیاری و در کشتی‌ای

 

در پناه جان جان‌بخشی توی

کشتی اندر خفته‌ای ره می‌روی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939


هر کجا دردی دوا آنجا رود

هر کجا پستی است آب آنجا دود


آب رحمت بایدت رو پست شو

وآنگهان خور خمر رحمت مست شو


رحمت اندر رحمت آمد تا به سر

بر یکی رحمت فرو ما ای پسر


«حضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکن.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2083


دست می‌زد بهر منعش بر دهان

چند گویی پیش دانای نهان


پیش دانا برده‌یی سرگین خشک

که بخر این را به‌جای ناف مشک


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4740


با چنین ناقابلی و دوری‌ای

بخشد این غوره مرا انگوری‌ای


نیستم اومیدوار از هیچ سو

وآن کرم می‌گویدم لا تیأسوا


قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۸۷

Quran, Az-Zumar(#39), Line #10


«…وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ ۖ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»


«…و از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوند.»


دایما خاقان ما کردست طو

گوشمان را می‌کشد لا تقنطوا


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳

Quran, Az-Zumar(#39), Line #53


«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ 

إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»


«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. 

زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»


گرچه ما زین ناامیدی در گویم

چون صلا زد دست‌اندازان رویم


دست‌ اندازیم چون اسپان سیس

در دویدن سوی مرعای انیس

 

گام اندازیم و آنجا گام نی

جام پردازیم و آنجا جام نی


زآنکه آنجا جمله اشیا جانی است

معنی اندر معنی اندر معنی‌ است

 

هست صورت سایه معنی آفتاب

نور بی‌‌ ‌سایه بود اندر خراب


چونکه آنجا خشت بر خشتی نماند

نور مه را سایه‌ زشتی نماند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۹۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1908


قصه آن گنج‌نامه که پهلوی قبه‌ای روی به قبله کن 

و تیر در کمان نه بینداز آنجا که افتد گنج است

 

دید در خواب او شبی و خواب کو

واقعه بی‌خواب صوفی راست‌ خو

 

هاتفی گفتش که ای دیده تعب

رقعه‌یی در مشق وراقان طلب

 

خفیه زآن وراق کت همسایه است

سوی کاغذ پاره‌هاش آور تو دست


رقعه‌یی شکلش چنین رنگش چنین

پس بخوان آن را به خلوت ای حزین

 

چون بدزدی آن ز وراق ای پسر

پس برون رو زانبهی و شور و شر

 

تو بخوان آن را به خود در خلوتی

هین مجو در خواندن آن شرکتی


ور شود آن فاش هم غمگین مشو

که نیابد غیر تو زآن نیم جو

 

ور کشد آن دیر هان زنهار تو

ورد خود کن دم به دم لاتقنطوا


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳

Quran, Az-Zumar(#39), Line #53


«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ 

إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»


«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. 

زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2922


انبیا گفتند نومیدی بد است

فضل و رحمت‌های باری بی‌حد است


از چنین محسن نشاید ناامید

دست در فتراک این رحمت زنید


ای بسا کارا که اول صعب گشت

بعد از آن بگشاده شد سختی گذشت


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3273


گفت ای موسی چو نور تو بتافت

هر چه چیزی بود چیزی از تو یافت

 

مر مرا محروم کردن زین مراد

لایق لطفت نباشد ای جواد

 

این زمان قایم‌ مقام حق توی

یاس باشد گر مرا مانع شوی

 

گفت موسی یارب این مرد سلیم

سخره کرده‌ستش مگر دیو رجیم

 

گر بیاموزم زیان‌کارش بود

ور نیاموزم دلش بد می‌شود

 

گفت ای موسی بیاموزش که ما

رد نکردیم از کرم هرگز دعا


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3836


ناامیدی را خدا گردن زده‌ست

چون گناه و معصیت طاعت شده‌ست‌‌

 

چون مبدل می‌‌کند او سیئات

طاعتی‌‌اش می‌‌کند رغم وشات‌‌

 

قرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰

Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70


«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»


«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. 

خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»

 

زین شود مرجوم شیطان رجیم

وز حسد او بطرقد گردد دو نیم‌‌


او بکوشد تا گناهی پرورد

ز آن گنه ما را به چاهی آورد


چون ببیند کان گنه شد طاعتی

گردد او را نامبارک‌ساعتی‌‌

 

اندر آ من در گشادم مر تو را

تف زدی و تحفه دادم مر تو را


مر جفاگر را چنین‌ها می‌‌دهم

پیش پای چپ چه‌سان سر می‌‌نهم‌‌

 

پس وفاگر را چه بخشم تو بدان

گنج‌ها و ملک‌های جاودان‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2921


گفت موسی را به وحی دل خدا

کای گزیده دوست می‌دارم تو را


گفت چه خصلت بود ای ذوالکرم

موجب آن تا من آن افزون کنم


گفت چون طفلی به پیش‌ والده

وقت قهرش دست هم در وی زده


خود نداند که جز او دیار هست

هم ازو مخمور هم از اوست مست


مادرش گر سیلیی بر وی زند

هم به مادر آید و بر وی تند


از کسی یاری نخواهد غیر او

اوست جمله شر او و خیر او


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1569


نالم و ترسم که او باور کند

وز کرم آن جور را کمتر کند


عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد

بوالعجب من عاشق این هر دو ضد


و اللـه ار زین خار در بستان شوم

همچو بلبل زین سبب نالان شوم‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2341


آن یکی آمد زمین را می‌شکافت

ابلهی فریاد کرد و برنتافت


کاین زمین را از چه ویران می‌کنی

می‌شکافی و پریشان می‌کنی


گفت ای ابله برو بر من مران

تو عمارت از خرابی باز دان


کی شود گلزار و گندمزار این

تا نگردد زشت و ویران این زمین


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2377


گاو در بغداد آید ناگهان

بگذرد او زین سران تا آن سران


از همه عیش و خوشی‌ها و مزه

او نبیند جز که قشر خربزه


که بود افتاده بر ره یا حشیش

لایق سیران گاوی یا خریش


خشک بر میخ طبیعت چون قدید

بسته اسباب جانش لایزید


و آن فضای خرق اسباب و علل

هست ارض‌الله ای صدر اجل


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۱۰

Quran, Az-Zumar(#39), Line #10


«… وَأَرْضُ اللَّـهِ وَاسِعَةٌ… .»


«… و زمين خدا پهناور است… .»


قرآن کریم، سورهٔ نسا‌ء (۴)، آیهٔ ۹۷

Quran, An-Nisaa(#4), Line #97


«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ 

قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّـهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ  وَسَاءَتْ مَصِيرًا.»


«كسانى هستند كه فرشتگان جانشان را مى‌ستانند در حالى كه بر خويشتن ستم كرده بودند. 

از آنها مى‌پرسند: در چه كارى بوديد؟ گويند: ما در روى زمين مردمى بوديم زبون‌گشته. 

فرشتگان گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن مهاجرت كنيد؟ 

مكان اينان جهنم است و سرانجامشان بد.» 


هر زمان مبدل شود چون نقش جان

نو به نو بیند جهانی در عیان


گر بود فردوس و انهار بهشت

چون فسرده یک صفت شد گشت زشت


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علتی بتر ز پندار کمال

نیست اندر جان تو ای ذودلال


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حدید

ای بسی بسته به بند ناپدید


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگ جو هست سرگین ای فتی

گرچه جو صافی نماید مر تو را


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130


چون ملایک گوی لا علم لنا

تا بگیرد دست تو علمتنا


مانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیست

تا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیرد


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32


«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»


«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams


دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر

کار او کن فیکون‌ است نه موقوف علل


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196


تا کنی مر غیر را حبر و سنی

خویش را بدخو و خالی می‌کنی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151


مرده خود را رها کرده‌ست او

مرده بیگانه را جوید رفو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479


دیده آ بر دیگران نوحه‌گری

مدتی بنشین و بر خود می‌گری


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shams


ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده

بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1462, Divan e Shams


صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم

وانگه همه بت‌ها را در پیش تو بگدازم


صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم

چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2640


من سبب را ننگرم کان حادث است

زآنکه حادث حادثی را باعث است


لطف سابق را نظاره می‌کنم

هرچه آن حادث دوپاره می‌کنم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #39, Divan e Shams


هرکه به جوبار بود جامه بر او بار بود

چند زیان است و گران خرقه و دستار مرا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


چون نظر کردی همه اوصاف خوب اندر دل است

وین همه اوصاف رسوا معدنش آب و گل است


از هوا و شهوت ای جان آب و گل می صد شود

مشکل این ترک هوا و کاشف هر مشکل است


وین تعلل بهر ترکش دافع صد علت است

چون بشد علت ز تو پس نقل منزل منزل است


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4070


سحر کاهی را به صنعت که کند

باز کوهی را چو کاهی می‌تند


زشت‌ها را نغز گرداند به فن

نغزها را زشت گرداند به ظن


کار سحر اینست کو دم می‌زند

هر نفس قلب حقایق می‌کند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133


کژ روی جف القلم کژ آیدت

راستی آری سعادت زایدت


حدیث


«جَفَّ القَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»


«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»


حدیث


«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ.»


«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


تو وثاق مار آیی از پی ماری دگر

غصه ماران ببینی زآن‌که این چون سلسله‌‌ست


تا نگویی مار را از خویش عذری زهرناک

وآن‌گهت او متهم دارد که این هم باطل ‌است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #367, Divan e Shams


دل آمد و دی به گوش جان گفت

ای نام تو اینکه می‌نتان گفت


درنده آنکه گفت پیدا

سوزنده آنکه در نهان گفت


چه عذر و بهانه دارد ای جان

آن کس که ز بی‌نشان نشان گفت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1066


تا دلش را شرح آن سازد ضیا

پس الم نشرح بفرماید خدا


قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیات ۱ تا ۳

Quran, Ash-Sharh(#94), Line #1-3


«أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ. وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ. الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ.»


«آيا سينه‌ات را برايت نگشوديم؟ و بار گرانَت را از پشتت برنداشتيم؟ 

بارى كه بر پشتِ تو سنگينى مى‌كرد؟»

 

که درون سینه شرحت داده‌ایم

شرح اندر سینه‌ات بنهاده‌ایم


تو هنوز از خارج آن را طالبی

محلبی از دیگران چون حالبی


چشمه شیرست در تو بی‌کنار

تو چرا می‌ شیر جویی از تغار


منفذی داری به بحر ای آبگیر

ننگ دار از آب جستن از غدیر


که الم نشرح نه شرحت هست باز

چون شدی تو شرح‌جو و کدیه‌ساز

 

در نگر در شرح دل در اندرون

تا نیاید طعنه لاتبصرون


قرآن کریم، سورهٔ ذاریات (۵۱)، آیهٔ ۲۱

Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #21


«وَفِي أَنْفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»


«و نيز در وجود خودتان. آيا نمى‌بينيد؟»


قرآن کریم، سورهٔ واقعه (۵۶)، آیهٔ ۸۵

Quran, Al-Waaqia(#56), Line #85


«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَٰكِنْ لَا تُبْصِرُونَ»


«ما از شما به او نزديكتريم ولى شما نمى‌بينيد.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #367, Divan e Shams


چو ما در نیستی سر درکشیدیم

نگیرد غصه دستار ما را


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1764


عقل کاذب هست خود معکوس‌بین

زندگی را مرگ بیند ای غبین


ای خدا بنمای تو هر چیز را

آنچنانکه هست در خدعه‌سرا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


هر حدیث طبع را تو پرورش‌هایی بدش

شرح و تاویلی بکن وادان که این بی‌حائل است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


رها کن صدر و ناموس و تکبر

میان جان بجو صدر معلا


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3784


سایه‌ رهبر به است از ذکر حق

یک قناعت به که صد لوت و طبق


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417


چون ز بی‌صبری قرین غیر شد

در فراقش پرغم و بی‌خیر شد


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1524


گفت را گر فایده نبود مگو

ور بود هل اعتراض و شکر جو


شکر یزدان طوق هر گردن بود

نی جدال و روترش کردن بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2149, Divan e Shams


بلبل مست تا به کی ناله کنی ز ماه دی

ذکر جفا بس است هی شکر کن از وفا بگو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1145, Divan e Shams


چه جای صورت اگر خود نمد شود صدتو

شعاع آینه جان علم زند به ظهور


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #407, Divan e Shams


سر برآور ز میان دل شمس تبریز

کو خدیو ابد و خسرو هر فرمان است


مولوی، دیوان شمس،‌ غزل شمارهٔ ۳۱۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3163, Divan e Shams


این کله را بده سری بستان

کان سرت دارد از کله عاری


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1145, Divan e Shams


به من نگر که منم مونس تو اندر گور

در آن شبی که کنی از دکان و خانه عبور


سلام من شنوی در لحد خبر شودت

که هیچ‌وقت نبودی ز چشم من مستور


منم چو عقل و خرد در درون پرده تو

به وقت لذت و شادی به گاه رنج و فتور


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #552


در صف معراجیان گر بیستی

چون براقت برکشاند نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #555


خوش براقی گشت خنگ نیستی

سوی هستی آردت گر نیستی


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


چو ما بر خویشتن اغیار گشتیم

نباشد غصه اغیار ما را


مولوی، دیوان شمس، ترجیع ششم

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Tarjiaat) #6, Divan e Shams


گم می‌شود دل من چون شرح یار گویم

چون گم شوم ز خود من او را چگونه جویم


نه گویم و نه جویم محکوم دست اویم

ساقی وی‌ست و باقی من جام یا کدویم


از تو شوم حریری گر خار و خارپشتم

یکتا شوم درین ره گر خود هزارتویم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #430, Divan e Shams


گم شدن در گم شدن دین من است

نیستی در هست آیین من است


تا پیاده می‌روم در کوی دوست

سبز خنگ چرخ در زین من است


چون به یک دم صد جهان واپس کنم

بنگرم گام نخستین من است


من چرا گرد جهان گردم چو دوست

در میان جان شیرین من است


شمس تبریزی که فخر اولیاست

سین دندان‌هاش یاسین من است


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


شما را اطلس و شعر خیالی

خیال خوب آن دلدار ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1145, Divan e Shams


دهل زنید و سوی مطربان شهر تنید

مراهقان ره عشق راست روز ظهور


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢۴٨٠

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2480


تا کنون کردی چنین اکنون مکن

تیره کردی آب را افزون مکن


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517


کافیم بدهم تو را من جمله خیر

بی‌سبب بی‌واسطه یاری غیر


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


کتاب مکر و عیاری شما را

عتاب دلبر عیار ما را


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره‌ٔ ۱۸۷

Hafez Poem(Qazal) #187, Divan e Qazaliat


عتاب یار پری‌چهره عاشقانه بکش

که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


این طبیعت کور و کر گر نیست پس چون آزمود

کاین حجاب و حائل است آن سوی آن چون مایل است


لیک طبع از اصل رنج و غصه‌ها بررسته است

در پی رنج و بلاها عاشق بی‌طایل است


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1865


آمد از حضرت ندا کای مرد کار

ای به هر رنجی به ما امیدوار


حسن ظن است و امیدی خوش تو را

که تو را گوید به هر دم برتر آ


هر زمان که قصد خواندن باشدت

یا ز مصحف‌ها قرائت بایدت


من در آن دم وادهم چشم تو را

تا فروخوانی معظم جوهرا


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


شما را عید در سالی دو بار است

دو صد عید است هر دم کار ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۹۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #973, Divan e Shams


صوفیان در دمی دو عید کنند

عنکبوتان مگس قدید کنند


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408


عقل قربان کن به پیش مصطفی

حسبی الله گو که الله‌ام کفی


 قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸

Quran, Az-Zumar(#39), Line #36, 38 


«أَلَيْسَ اللَّـهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ … .»


«آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟ … .»


«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّـهُ ۖ… .»


«… بگو: خدا براى من بس است… .»


سعدی، قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار

Sa’adi Poem (Ghasideh) #5


بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار

خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


مگر تقویم یزدانی که طالع‌ها در او باشد

مگر دریای غفرانی کز او شویند زلت‌ها


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


شما را سیم و زر بادا فراوان

جمال خالق جبار ما را


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۸۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1685


چون شکسته‌‌دل شدی از حال خویش

جابر اشکستگان دیدی به پیش

 

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2757


چون شکسته می‌رهد اشکسته شو

امن در فقرست اندر فقر رو


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3207


خواجه اشکسته‌بند آنجا رود

که در آنجا پای اشکسته بود


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1857


زآنکه جنت از مکاره رسته است

رحم قسم عاجزی اشکسته است


حدیث


«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در سختی‌ها و ناملایمات پیچیده شده‌ است و دوزخ در شهوات.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3013


شکر کی روید ز املاک و نعم

شکر می‌روید ز بلوی و سقم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


شما را اسب تازی باد بی‌حد

براق احمد مختار ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #301, Divan e Shams


هله صدر و بدر عالم منشین مخسب امشب

که براق بر در آمد فاذا فرغت فانصب


قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۷

Quran, Ash-Sharh(#94), Line #7


«فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»


«چون فراغت یافتی، به رنج تن بده.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4123


شرط تسلیم است نه کار دراز

سود نبود در ضلالت ترک‌تاز


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


اگر عالم همه عید است و عشرت

برو عالم شما را یار ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1145, Divan e Shams


به جای لقمه و پول ار خدای را جستی

نشسته بر لب خندق ندیدیی یک کور


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره‌ٔ ۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #112, Divan e Shams


بیا ای عید اکبر شمس تبریز

به دست این و آن مگذار ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #54, Divan e Shams


از این سو می‌کشانندت و زآن سو می‌کشانندت

مرو ای ناب با دردی بپر زین درد رو بالا


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢٠۶٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2062


خامشی بحرست و گفتن همچو جو

بحر می‌جوید تو را جو را مجو





shirin7shComment by: shirin7sh
فرمودید که تجربه شادی و خرد زندگی عیدی خداوندست و این یک پدیده درونیست.
عیدی خداوند سراسر بر شما و سایه شما بر سر ما مستدام باد
از شما بسیار آموخته ام و وامدارتان هستم تا هستم

درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
هزاران شکر و صدها سپاس


Back

Privacy Policy

Today visitors: 918

Time base: Pacific Daylight Time