Ganj e Hozour Program #174 - برنامه شماره 174 گنج حضور
Description
گفت مرا آن طبیب رو ترشی خوردهای
گفتم نی گفت نک رنگ ترش کردهای
دل چو سیاهی دهد رنگ گواهی دهد
عکس برون میزند گر چه تو در پردهای
خاک تو گر آب خوش یابد چون روضهایست
ور خورد او آب شور شوره برآوردهای
سبز شوند از بهار زرد شوند از خزان
گر نه خزان دیدهای پس ز چه روزردهای
گفتمش ای غیب دان از تو چه دارم نهان
پرورش جان تویی جان چو تو پروردهای
کیست که زنده کند آنک تواش کشتهای
کیست که گرمش کند چون تواش افسردهای
شربت صحت فرست هم ز شرابات خاص
زانک تو جوشیدهای زانک تو افشردهای
داد شراب خطیر گفت هلا این بگیر
شاد شو ار پرغمی زنده شو ار مردهای
چشمه بجوشد ز تو چون ارس از خارهای
نور بتابد ز تو گر چه سیه چردهای
خضر بقایی شوی گر عرض فانیی
شادی دلها شوی گر چه دل آزردهای
کی بشود این وجود پاک ز بیگانگان
تا نرسد خلعتی دولت صدمردهای
گفت درختی به باد چند وزی باد گفت
باد بهاری کند گر چه تو پژمردهای
کار به پیری و جوانیستی
پیر بمردی و جوان زیستی
بانگ خر نفست اگر کم شدی
دعوت عقل تو مسیحیستی
گر نبدی خندهٔ صبح کذوب
هیچ دلی زار بنگریستی
گر بت جان روی نمودی به ما
جملهٔ ذرات چو ما نیستی
گر توی تو نفسی کاستی
همچو تو اندر دو جهان کیستی؟!
گر نبدی غیرت آن آفتاب
ذره به ذره همه ساقیستی
دانه من از کاه جدا کردمی
گر کفه را هیچ تناهیستی
مار اگر آب وفا یافتی
در دل آن بحر چو ماهیستی