Loading the content... Loading depends on your connection speed!

Ganj e Hozour Program #336 - برنامه شماره ۳۳۶ گنج حضور

Description

برنامه شماره ۳۳۶ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی

PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت


تمامی اشعار این برنامه، ‌PDF

غزل شمارهٔ ۳۱۰۲، مولوی

برست جان و دلم از خودی و از هستی

شدست خاص شهنشاه روح در مستی

زهی وجود که جان یافت در عدم ناگاه

زهی بلند که جان گشت در چنین پستی

درست گشت مرا آنچ می‌ندانستم

چو در درستی آن مه مرا تو بشکستی

چو گشت عشق تو فصاد و اکحلم بگشاد

بجستم از خود و گفتم زهی سبک دستی

طبیب فقر بخست و گرفت گوش مرا

که مژده ده که ز رنج وجود وارستی

ز انتظار رهیدی که کی صبا بوزد

نه بحر را تو زبونی نه بسته شستی

ز شمس تبریز این جنس‌ها بخر بفروش

ز نقدهاش چو آن کیسه بر کمر بستی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۱۸۹


آن یکی الله می‌گفتی شبی

تا که شیرین می‌شد از ذکرش لبی

گفت شیطان آخر ای بسیارگو

این همه الله را لبیک کو

می‌نیاید یک جواب از پیش تخت

چند الله می‌زنی با روی سخت

او شکسته‌دل شد و بنهاد سر

دید در خواب او خضر را در خضر

گفت هین از ذکر چون وا مانده‌ای

چون پشیمانی از آن کش خوانده‌ای

گفت لبیکم نمی‌آید جواب

زان همی‌ترسم که باشم رد باب

گفت آن الله تو لبیک ماست

و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست

حیله‌ها و چاره‌جوییهای تو

جذب ما بود و گشاد این پای تو


مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، سطر ۵۶۵


گفت هان ای سخرگان گفت و گو

وعظ و گفتار زبان و گوش جو

پنبه اندر گوش حس دون کنید

بند حس از چشم خود بیرون کنید

پنبهٔ آن گوش سر گوش سرست

تا نگردد این کر آن باطن کرست

بی‌حس و بی‌گوش و بی‌فکرت شوید

تا خطاب ارجعی را بشنوید

Back