: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا
Tel: 001 818 970 3345
Email: parviz4762@mac.com
Search
جستجو
Ganje Hozour audio Program #1023
برنامه صوتی شماره ۱۰۲۳ گنج حضور
Please rate this videoOut of 400 votes | 5060 Views
Poor Good Great
Description
برنامه شماره ۱۰۲۳ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.
متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)
متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)
متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)
متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)
تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)
تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل)
اشعار همراه با لینک پرشی به فایل صوتی برنامه
اشعار همراه با لینک پرشی به ویدیو برنامه
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری
برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
دل و جان را در این حَضْرَت(۱) بِپالا(۲)
چو صافی شد، رَوَد صافی به بالا
اگر خواهی که ز آبِ صاف نوشی،
لبِ خود را به هر دُردی(۳) مَیالا(۴)
از این سیلابِ دُرد، او پاک مانَد،
که جانْباز است و چُست(۵) و بیمُبالا(۶)
نَپَرَّد عقلِ جُزوی زین عَقیله(۷)
چو نَبْوَد عقلِ کُل بر جُزوْ، لالا(۸)
نلرزد دست، وقتِ زَر شُمُردن،
چو بازرگان بداند قَدرِ کالا
چه گَرگین(۹) است و گَرخار(۱۰) است این حرص!
کسی خود را بر این گَرگین مَمالا(۱۱)!
چو شد ناسور(۱۲) بر گَرگین چنین گَر،
طَلی(۱۳) سازَش به ذکرِ حق تَعالیٰ
اگر خواهی که این دَر باز گردد،
سویِ این دَر روان و بیمَلال آ
رها کن صَدر و ناموس(۱۴) و تَکَبُّر
میانِ جان بجو صَدرِ مُعَلّا(۱۵)
کلاهِ رِفعت(۱۶) و تاجِ سلیمان،
به هر کَل(۱۷) کی رسد؟! حاشا و کَلّا(۱۸)!
خَمُش کردم، سخن کوتاه، خوشتر
که این ساعت نمیگنجد عَلالا(۱۹)
جوابِ آن غزل که گفت شاعر:
«بَقائی شٰاءَ لَیسْ هُمْ اِرتِحالاٰ»(۲۰)
(۱) حَضْرَت: درگاه، آستان، ناحیهٔ مقدّسه
(۲) بِپالا: پالایش بده.
(۳) دُرد: آنچه از مایعات بهویژه شراب، تهنشین میشود، رسوب مایعات، کنایه از ناخالصی
(۴) مَیالا: آلوده مکن.
(۵) چُست: چابُک
(۶) بیمُبالا: بیمبالات، بیاعتنا
(۷) عَقیله: پایبند، ریسمان، رَسَن
(۸) لالا: لَلِـه، مربی اطفال
(۹) گَرگین: کچل، کسیکه به بیماری کچلی مبتلا باشد. مجازاً بهمعنی فاقدِ کمال و فضلِ انسانی
(۱۰) گَرخار: خارندهٔ زخم کچلی، آنکس که زخم کچلی را مدام بخاراند. مجازاً پریشان و مضطرب
(۱۱) مَمالا: مخفف ممالاد، یعنی الهی که کسی خودش را به کسیکه به زخم کچلی دچار شده نمالد و با او تماسی نداشته باشد،
چون ممکن است بر اثر حشر و نشر با مبتلایان به این زخمِ مُسری، او نیز دچار شود. حشر و نشر با آزمندان نیز اثراتی ناپسند بر روح و روان آدمی مینهد.
(۱۲) ناسور: زخم وخیم و چرکین
(۱۳) طَلی: هر دوایی که مالیدنی باشد. مانند روغنی که بر زخم یا موضع درد میمالند.
(۱۴) ناموس: خودبینی و شهرتطلبی
(۱۵) مُعَلّا: بلند و رفیع، «صَدرِ مُعَلّا» مقام بلند و جایگاه رفیع
(۱۶) رِفعت: بلندی
(۱۷) کَل: در اینجا نماد افراد عاری از معنویت و فاقد کمالات روحی و اخلاقی است.
(۱۸) حاشا و کَلّا: هرگز! چنین نیست! هر دو لفظ برای نفی و انکارِ سخنی که مورد قبول نباشد.
(۱۹) عَلالا: بانگ و فریاد، آواز بلند. در اینجا بهمعنی قیل و قال و مجادلهٔ بیهوده.
(۲۰) «بَقائی شٰاءَ لَیسْ هُمْ اِرتِحالاٰ»: پس از کوچیدن یاران و عزیزانم درواقع این بقا و زندگی من بود که کوچید، نه آنان!
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
دل و جان را در این حَضْرَت بِپالا
چو صافی شد، رَوَد صافی به بالا
اگر خواهی که ز آبِ صاف نوشی،
لبِ خود را به هر دُردی مَیالا
از این سیلابِ دُرد، او پاک مانَد،
که جانْباز است و چُست و بیمُبالا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #862, Divan e Shams
قومی که بر بُراقِ(۲۱) بصیرت سفر کنند
بی ابر و بیغبار در آن مَه نظر کنند
در دانههای شهوتی آتش زنند زود
وز دامگاهِ صَعب(۲۲) به یک تَک(۲۳) عَبَر کنند(۲۴)
(۲۱) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.
(۲۲) صَعب: سخت و دشوار
(۲۳) تَک: تاختن، دویدن، حمله
(۲۴) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1412
مرغِ غافل میخورد دانه ز دام
همچو اندر دامِ دنیا، این عوام(۲۵)
باز مرغانِ خَبیرِ(۲۶) هوشمند
کردهاند از دانه خود را خشکبند
(۲۵) عوام: خلق، مردم عادی
(۲۶) خَبیر: آگاه و زیرک
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196
تا کنی مر غیر را حَبْر(۲۷) و سَنی(۲۸)
خویش را بدخُو و خالی میکنی
(۲۷) حَبر: دانشمند، دانا
(۲۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151
مردهٔ خود را رها کردهست او
مردهٔ بیگانه را جوید رَفو
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479
دیده آ، بر دیگران، نوحهگری
مدّتی بنشین و، بر خود میگِری
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3612
دان که هر شهوت چو خَمْر(۲۹) است و چو بَنگ(۳۰)
پردهٔ هوش است و، عاقل زوست دَنگ(۳۱)
خَمْر تنها نیست سرمستیِّ هوش
هرچه شهوانیست بندد چشم و گوش
(۲۹) خَمْر: شراب، هر مایع مستکننده
(۳۰) بَنگ: نوعی مادهٔ مخدر
(۳۱) دَنگ: احمق، بیهوش
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1272
تَرکِ شهوتها و لذتها سَخاست(۳۲)
هرکه در شهوت فروشُد، بَرنخاست
(۳۲) سَخا: بخشش
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #127
آتش اندر زن به گُرگان چون سِپَند
زانکه آن گُرگان عَدوِّ(۳۳) یوسفند
(۳۳) عَدو: دشمن
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۴۴۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1446
گاوِ نفس خویش را زوتر بکُش
تا شود روحِ خَفی(۳۴) زنده و بِهُش
(۳۴) خَفی: پنهان
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۶۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1560
این جهانِ تن، غلطانداز شد
جز مر آن را کو ز شهوت باز شد
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1764
عقلِ کاذب هست خود معکوسبین
زندگی را مرگ بیند ای غَبین(۳۵)
ای خدا بنمای تو هر چیز را
آنچنانکه هست در خُدعهسرا(۳۶)
(۳۵) غَبین: آدمِ سسترأی
(۳۶) خُدعهسرا: نیرنگخانه، کنایه از دنیا
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۸۵۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1854
طبع را هِلْ(۳۷) تا بگرید زار زار
تو ازو بستان و، وامِ جان گزار
(۳۷) هِلْ: رها کن
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1948
کُندهٔ تن را ز پای جان بِکَن
تا کُنَد جولان(۳۸) به گِردِ انجمن
(۳۸) جولان: تاختوتاز کردن، حرکت کردن
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2945
منگر اندر غبطۀ(۳۹) این بِیْع(۴۰) و سود
بنگر اندر خُسْرِ(۴۱) فرعون و ثَمود
(۳۹) غبطه: رشک، حسرت
(۴۰) بِیع: خرید
(۴۱) خُسر: زیان
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840
جهدِ فرعونی، چو بیتوفیق بود
هرچه او میدوخت، آن تفتیق(۴۲) بود
(۴۲) تَفتیق: شکافتن
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۴۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1747
پاره کردهٔ وسوسه باشی دلا
گر طَرَب(۴۳) را بازدانی از بلا
(۴۳) طَرَب: شادی، نشاط، شادمانی
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۵۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #454
بر دلِ خود کم نِه اندیشهٔ معاش(۴۴)
عیش، کم نآید، تو بر درگاه باش
(۴۴) معاش: معیشت، زندگی، درآمد
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3704
تو چو موری(۴۵) بهرِ دانه میدوی
هین سلیمان جو چه میباشی غَوی(۴۶)؟
(۴۵) مور: مورچه
(۴۶) غَوی: گمراه
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3705
دانهجو را، دانهاش دامی شود
و آن سلیمانجویْ را هر دو بُوَد
مرغِ جانها را در این آخِرزمان
نیستْشان از همدگر یک دَم امان
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1312
هین مدو اندر پیِ نفسِ چو زاغ
کو به گورستان بَرَد، نه سویِ باغ
گر رَوی، رُو در پیِ عَنقایِ(۴۷) دل
سویِ قاف و مسجدِ اَقصایِ دل
(۴۷) عَنقا: سیمرغ
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1401
هرچه نَفْست خواست، داری اختیار
هرچه عقلت خواست، آری اضطرار(۴۸)
(۴۸) اضطرار: ضرورت و نیاز فوری به چیزی
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1397
آنچنان خوش، کس رَوَد در مُکْرَهی(۴۹)؟
کس چنان رقصان دَوَد در گُمْرَهی؟
(۴۹) مُکْرَه: اسم مفعول از مصدر اکراه، مُکْرَهی: اکراه و اجبار
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145
عقلِ جُزوی گاه چیره، گَه نگون
عقلِ کلّی ایمن از رَیبُالْمَنُون(۵۰)
(۵۰) رَیبُالْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #344
صورتی را چون به دل ره میدهند
از ندامت(۵۱) آخرش دَه میدهند(۵۲)
(۵۱) ندامت: پشیمانی
(۵۲) دَه میدهند: ابراز حس انزجار و نفرت میکنند.
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۹۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2091
من چو میزانِ(۵۳) خدایم در جهان
وانمایم هر سبک را از گران
(۵۳) میزان: ترازو
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۶۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3060
تو برین دکّان زمانی صبر کن
تا گزارم فرض(۵۴) و خوانم لَمْ یَکُنْ
قرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴
Quran, Al-Ikhlas(#112), Line #4
«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»
«و نه هیچ کس مثل و مانند و همتای اوست.»
(۵۴) فرض: واجب، ضروری، لازم
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3216
علّت ابلیس اَنَاخَیری(۵۵) بُدهست
وین مرض در نفْسِ هر مخلوق هست
قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۲
Quran, Al-A’raaf(#7), Line #12
«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»
«خدا گفت: وقتى تو را به سجده فرمان دادم، چه چيز تو را از آن باز داشت؟
گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريدهاى و او را از گِل.»
(۵۵) اَنَاخَیری: من برترم.
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۳۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #431
عَقْبهای(۵۶) زین صَعْبتر(۵۷) در راه نیست
ای خُنُک آن کِش حسد همراه نیست
(۵۶) عَقْبه: گردنه
(۵۷) صَعْب: سخت، مشکل، دشوار
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1200
وز حسودی بازِشان خر ای کریم
تا نباشند از حسد دیوِ رجیم(۵۸)
(۵۸) رَجیم: سنگسار شده، راندهشده
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214
علّتی بتّر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۵۹)
(۵۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240
کرده حق ناموس(۶۰) را صد من حَدید(۶۱)
ای بسی بسته به بندِ ناپدید
(۶۰) ناموس: خودبینی، تکبّر، حیثیتِ بَدَلی من ذهنی
(۶۱) حَدید: آهن
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219
در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۶۲)
گرچه جو صافی نماید مر تو را
(۶۲) فَتیٰ: جوان، جوانمرد
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670
حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۶۳)
که بگویید از طریقِ انبساط
(۶۳) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130
چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا
تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا
مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست»
تا «جز آنچه به ما آموختی» دستِ تو را بگیرد.
قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲
Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32
« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»
« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams
دم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۶۴) بپذیر
کارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل
(۶۴) نَفَخْتُ: دمیدم
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #59
کاین تأنّی(۶۵) پرتوِ رحمان بُوَد
وآن شتاب از هَزّهٔ(۶۶) شیطان بُوَد
حدیث
«اَلتَّأَنّي مِنَ اللهِ وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ.»
«درنگ از خداوند است و شتاب از شیطان.»
(۶۵) تأنّی: آهستگی، درنگ کردن، تاخیر کردن
(۶۶) هَزّه: تکان دادن، در اینجا به معنی تحریک و وسوسه
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417
چون ز بیصبری قرینِ غیر شد
در فِراقش پُر غم و بیخیر شد
صُحبتت(۶۷) چون هست زَرِّ دَهْدَهی(۶۸)
پیشِ خاین چون امانت مینهی؟
(۶۷) صحبت: همنشینی
(۶۸) زَرِّ دَهْدَهی: طلای ناب
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2844
از برای غصّهٔ نان سوختی
دیدهٔ صبر و تَوَکُّل دوختی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2853
گر تو را صبری بُدی، رزق آمدی
خویشتن چون عاشقان بر تو زدی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2725
صبر و خاموشی جَذوبِ(۶۹) رحمت است
وین نشان جُستن، نشانِ علّت(۷۰) است
(۶۹) جَذوب: بسیار جذبکننده
(۷۰) علّت: بیماری
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #405, Divan e Shams
به جز از عشق مُجرَّد(۷۱)، به هر آن نقش که رفتم
بِنَهاَرزید خوشیهاش، به تلخیِ ندامت(۷۲)
(۷۱) مُجرَّد: تنها، یکتا
(۷۲) ندامت: پشیمانی
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۱۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2717
پس جوابِ او سکوت است و سکون
هست با ابله سخنْ گفتن، جنون(۷۳)
(۷۳) جنون: دیوانگی
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1482
ور نباشد اهلِ این ذکر و قُنوت
پس جوابُ الْاَحْمَق ای سلطان، سکوت
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1358, Divan e Shams
ز حرف بگذر و چون آب نقشها مپذیر
که حرف و صوت ز دنیاست و هست دنیا پُل
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3108
بادْ تُند است و، چراغم اَبْتَری(۷۴)
زو بگیرانم چراغِ دیگری
(۷۴) اَبْتَر: ناقص و بهدردنخور
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3112
او نکرد این فهم، پس داد از غِرَر(۷۵)
شمعِ فانی(۷۶) را به فانیّی دِگر
(۷۵) غِرَر: جمع غِرَّه به معنی غفلت و بیخبری و غرور
(۷۶) فانی: زوالپذیر، هالِک، ناپایدار
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #367, Divan e Shams
درّندهٔ آنکه گفت پیدا
سوزندهٔ آنکه در نهان گفت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2570
مَکرِ شیطان است تَعجیل(۷۷) و شتاب
لطفِ رحمان است صبر و اِحْتِساب(۷۸)
حدیث
«اَلتَّأَنّي مِنَ اللهِ وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ.»
«درنگ از خداوند است و شتاب از شیطان.»
(۷۷) تعجیل: عجله کردن
(۷۸) اِحْتِساب: حساب کردن، در اینجا بهمعنی حسابگری
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2201
هست هُشیاری ز یادِ مامَضیٰ(۷۹)
ماضی و مُستَقبلَت(۸۰) پردهٔ خدا
(۷۹) مامَضیٰ: گذشته، روزگارِ گذشته، آنچه روی داده یا از کسی سَرزده است.
(۸۰) مُستَقبل: آینده
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shams
جامِ مُباح(۸۱) آمد، هین نوش کُن
بازرَه از غابر(۸۲) و از ماجَرا
(۸۱) مُباح: حلال، جامِ مُباح: شرابِ حلال
(۸۲) غابر: گذشته
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2253
گفت دیگر: بر گذشته غم مخَور
چون ز تو بگذشت، زآن حسرت مَبَر
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2244
بر گذشته حسرت آوردن خطاست
باز نآید رفته، یادِ آن هَباست(۸۳)
(۸۳) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۳۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #438
دَم بخور در آبِ ذکر و صبر کن
تا رَهی از فکر و وسواسِ کُهُن
قرآن کریم، سورهٔ رعد (۱۳)، آیهٔ ۲۸
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّـهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»
«آنان كه ايمان آوردهاند و دلهايشان به ياد خدا آرامش مىيابد.
آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرامش مىيابد.»
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #32
تا نپوشد رویِ خود را از دَمَت
دَم فرو خوردن بباید هر دَمَت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2040
صبر کن اندر جِهاد(۸۴) و در عَنا(۸۵)
دَم به دَم میبین بقا اندر فنا
(۸۴) جِهاد: کوشش و مبارزه
(۸۵) عَنا: رنج و مَشِقَّت
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams
هر حدیثِ طَبْع را تو پرورشهایی بِدَش
شرح و تَأویلی(۸۶) بکن، وادان(۸۷) که این بیحائِل(۸۸) است
(۸۶) تَأویل: بازگردانیدن، تفسیر کردن
(۸۷) وادانستن: بازدانستن، بازشناختن، تشخیص دادن
(۸۸) بیحائِل: بدون مانع، بدون حجاب
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2805
هرچه بینم اندر او غیرِ خدا
آنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدا
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۱۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3172
خَلق را چون آب دان، صاف و زلال
اندر آن تابان صفاتِ ذُوالْجَلال(۸۹)
(۸۹) ذُوالْجَلال: صاحب جلال و شکوه، منظور خداوند
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1387, Divan e Shams
چون آب باش و بیگره، از زخمِ دندانها بجه
من تا گره دارم، یقین میکوبی و میساییَم
منسوب به مولانا
دیدهای خواهم که باشد شهشناس
تا شناسد شاه را در هر لباس
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359
ننگرم کس را و گر هم بنگرم
او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۹۰)
عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۹۱)
عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۹۲)؟
عاشقِ صُنعِ(۹۳) خدا با فَر بوَد
عاشقِ مصنوعِ(۹۴) او کافر بُوَد
(۹۰) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن
(۹۱) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.
(۹۲) گبر: کافر
(۹۳) صُنع: آفرینش
(۹۴) مصنوع: آفریده، مخلوق
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1263, Divan e Shams
این صورتش بهانهست، او نورِ آسمان است
بگذر ز نقش و صورت، جانش خوش است، جانش
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #361
یُسر(۹۵) با عُسر(۹۶) است، هین آیِس(۹۷) مباش
راه داری زین مَمات(۹۸) اندر معاش
قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۵
Quran, Ash-Sharh(#94), Line #5
«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»
«پس، همانا با هر دشوارى آسانى است.»
(۹۵) یُسر: آسانی
(۹۶) عُسر: سختی
(۹۷) آیِس: ناامید
(۹۸) مَمات: مرگ
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams
هر یکی بیتی(۹۹) جَمالِ بیتِ دیگر دان که هست
با مُؤَیَّد(۱۰۰) این طَریقَت رهروان را شاغِل است
(۹۹) بیت: خانه، منزل
(۱۰۰) مُؤَیَّد: تأیید شده
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۸۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2980
گر به هر زخمی تو پُرکینه شَوی
پس کجا بیصیقل، آیینه شَوی؟
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613
وقتِ آن آمد که من عریان شَوَم
نقش بگذارم، سراسر جان شَوَم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shams
بندهٔ آنم که مرا، بیگنه آزرده کند
چون صفتی دارد از آن مَه که بیآزرد مرا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #746
امتحان بر امتحان است ای پدر
هین، به کمتر امتحان، خود را مخر(۱۰۱)
(۱۰۱) خود را مَخَر: خودپسندی نکن، خواهانِ خود مشو
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2173
کز همه نومید گشتم ای خدا
اوّل و آخِر توییّ و منتها
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501
اوّل و آخِر تویی ما در میان
هیچ هیچی که نیاید در بیان
«همانطور که عظمت بینهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم،
ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد.
باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»
قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳
«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»
«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams
هر طرف رنجی دگرگون قرض کن آنگه برو
جز به سوی بیسویها، کآن دگر بیحاصل است
تو وُثاقِ(۱۰۲) مار آیی، از پی ماری دگر
غصّهٔ ماران ببینی، زآنکه این چون سِلسِلهست(۱۰۳)
(۱۰۲) وُثاق: خانه، اتاق
(۱۰۳) سِلسِله: زنجیر
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182
فعلِ توست این غُصّههایِ دَمبهدَم
این بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ الْقَلَم
حدیث
«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»
«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1319
ای بسی ظُلمی که بینی از کَسان
خویِ تو باشد در ایشان، ای فلان
Fayz Kashani Poem (Qazal) #570, Divan
هر رَنج که میرسد به جانم
از خود رسدم اگر بدانم
از هیچکَسَم شکایتی نیست
از خویش به خویش در فَغانَم(۱۰۴)
خود سَدِّ رَهِ سلوکِ خویشَم
خارَم که به پای خود نهادم
از خویش اگر خلاص گردم
آن کو در وَهم(۱۰۵) ناید آنم
(۱۰۴) فَغان: ناله، بانگ، فریاد
(۱۰۵) وَهم: گمان، پنداشت، خیال
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3107
هرچه اندیشی، پذیرایِ فناست
آنکه در اندیشه نآید، آن خداست
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333
گفت پیغمبر که جنّت از اله
گر همیخواهی، ز کَس چیزی مخواه
چون نخواهی، من کفیلم مر تو را
جَنَّتُالْـمَأوىٰ(۱۰۶) و دیدارِ خدا
قرآن کریم، سورهٔ طلاق (۶۵)، آیهٔ ۳
«…وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ... .»
«…و هركه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است… .»
(۱۰۶) جَنَّتُالْـمَأوىٰ: يکی از بهشتهای هشتگانه
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1085, Divan e Shams
خُنُک آن قُماربازی که بباخت آنچه بودَش
بنماند هیچَش الّا هوسِ قُمار دیگر
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2961
من نخواهم رحمتی جز زخمِ شاه
من نخواهم غیرِ آن شه را پناه
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4741
نیستم اومیدوار از هیچ سو
وآن کَرَم میگویدم: لٰا تَیْأَسُوا(۱۰۷)
قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۸۷
«يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ ۖ
إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»
«اى پسران من، برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمت خدا مأيوس مشويد،
زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مىشوند.»
قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳
Quran, Az-Zumar(#39), Line #53
«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ
إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»
«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كردهايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد.
زيرا خدا همه گناهان را مىآمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»
(۱۰۷) لٰا تَیْأَسُوا: نومید مشوید
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۲۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2922
انبیا گفتند: نومیدی بَد است
فضل و رحمتهایِ باری(۱۰۸) بیحد است
از چنین مُحسِن نشاید ناامید
دست در فِتراکِ(۱۰۹) این رحمت زنید
(۱۰۸) باری: باریتعالیٰ، آفریدگار، خداوند
(۱۰۹) فِتراک: تسمه و دَوالی که از پس و پیش زین اسب میآویزند و با آن چیزی به تَرک میبندند.
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #92, Divan e Shams
فروپوش، فروپوش، نه بِخْروش، نه بفروش
تویی بادهٔ مدهوش، یکی لحظه بپالا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
نَپَرَّد عقلِ جُزوی زین عَقیله
چو نَبْوَد عقلِ کُل بر جُزوْ، لالا
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2640
من سبب را ننگرم، کآن حادِث(۱۱۰) است
زآنکه حادث، حادِثی را باعث است
لطفِ سابق را نِظاره میکنم
هرچه آن حادِث، دوپاره میکنم
(۱۱۰) حادث: تازهپدیدآمده
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #384
وسوسهٔ این امتحان چون آمدت
بختِ بَد دان کآمد و گردن زدت
چون چنین وسواس دیدی، زود زود
با خدا گَرد و، در آ اندر سجود
سَجدهگَه را تَر کُن از اشکِ روان
کِای خدا تو وارَهانَم زین گمان
آن زمان کِت(۱۱۱) امتحان مطلوب شد
مسجدِ دینِ تو، پُرخَرّوب(۱۱۲) شد
(۱۱۱) کِت: که تو را
(۱۱۲) خَرّوب: بسیار تخریبکننده؛ گیاه خَرنوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران میکند.
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣١٣
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313
چشمبندِ خلق جز اسباب نیست
هرکه لرزد بر سبب، زاصحاب نیست
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۸۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2889
ای یَرانٰا، لٰا نَراهُ روز و شب
چشمبندِ ما شده دیدِ سبب
«ای خدایی که روز و شب ما را میبینی و ما تو را نمیبینیم،
اصولاً سببسازی ذهنی چشممان را بستهاست.»
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2872
حق همی خواهد که تو زاهد شوی
تا غَرَض بگذاری و شاهد شوی
کاین غَرَضها پردهٔ دیده بُوَد
بر نظر چون پرده پیچیده بُوَد
پس نبیند جمله را با طِمّ(۱۱۳) و رِمّ(۱۱۴ ۱۱۵)
حُبُّکَالْـاَشیاءَ یُعْمی و یُصِمّ
حدیث
«حُبُّکَ الْـاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»
«عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر میکند.»
(۱۱۳) طِمّ: دریا و آب فراوان
(۱۱۴) رِمّ: زمین و خاک
(۱۱۵) با طِمّ و رِمّ: در اینجا یعنی با جزئیات
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
نلرزد دست، وقتِ زَر شُمُردن،
چو بازرگان بداند قَدرِ کالا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۲۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #623, Divan e Shams
خامُش کن و پنهان کن، بازارِ نکو کردی
کالای عجب بردی، کالات مبارک باد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams
وَر تو را خوفِ مَطالِب باشد از اَشْهادها(۱۱۶)
از خدا میخواه شیرینی اَجَل(۱۱۷) کان آجِل(۱۱۸) است
(۱۱۶) اَشْهاد: جمعِ شاهد
(۱۱۷) اَجَل: مرگ
(۱۱۸) آجِل: تأخیر کننده، کُند، ضد عاجل به معنی باشتاب
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2875
در دلش خورشید چون نوری نشاند
پیشش اختر را مقادیری نماند
پس بدید او بیحجاب اسرار را
سیرِ روحِ مؤمن و کُفّار را
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
چه گَرگین است و گَرخار است این حرص!
کسی خود را بر این گَرگین مَمالا!
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۶۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #764
بِسکُل(۱۱۹) این حَبلی(۱۲۰) که حرص است و حسد
یاد کن: فی جیدِهٰا حَبْلٌ مَسَد
قرآن کریم، سورهٔ لهب (۱۱۱)، آیهٔ ۵
Quran, Al-Masad(#111), Line #5
«فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»
«و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»
(۱۱۹) بِسکُل: بگسل، پاره کن
(۱۲۰) حَبْل: ریسمان
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2910
هر یکی خاصیّتِ خود را نمود
آن هنرها جمله بدبختی فزود
آن هنرها گردنِ ما را ببست
زآن مَناصِب(۱۲۱) سرنگونساریم و پست
آن هنر فی جیدِنا حَبْلٌ مَسَد
روزِ مُردن نیست زآن فنها مدد
جز همان خاصیّتِ آن خوشحواس
که به شب بُد چشمِ او سلطانشناس
آن هنرها جمله غولِ راه بود
غیرِ چشمی کو ز شه آگاه بود
(۱۲۱) مَناصِب: جمع منصب، درجه، مرتبه، مقام
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۴۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2445
بازخَر، ما را ازین نَفْسِ پلید
کاردش تا استخوانِ ما رسید
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
چو شد ناسور بر گَرگین چنین گَر،
طَلی سازَش به ذکرِ حق تَعالیٰ
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1905, Divan e Shams
حریصان را جگرخون بین و گَرگین
گَر و ناسورِ محکم را رها کن
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #910
با قَضا پنجه مزن ای تُند و تیز
تا نگیرد هم قَضا با تو سِتیز
مُرده باید بود پیشِ حکمِ حق
تا نیاید زخم، از رَبُّ الْفَلَق(۱۲۲)
قرآن کریم، سورهٔ فلق (١١٣)، آیات ۱ و ۲
Quran, Al-Falaq(#113), Line #1-2
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ.»
«بگو: به پروردگار صبحگاه پناه مىبرم»
«مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ.»
«از شر آنچه بيافريده است»
(۱۲۲) رَبُّ الْفَلَق: پروردگار صبحگاه
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1535, Divan e Shams
کنون پندار مُردَم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577
جز که تسلیم و رضا کو چارهای؟
در کفِ شیرِ نرِ خونخوارهای
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shams
ای عاشقِ جَریده(۱۲۳)، بر عاشقان گُزیده
بگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن
(۱۲۳) جَریده: یگانه، تنها
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
کلاهِ رِفعت و تاجِ سلیمان،
به هر کَل کی رسد؟! حاشا و کَلّا!
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574
تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَت
طُوقِ(۱۲۴) اَعْطَیناکَ آویزِ برت
قرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیهٔ ۱
Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1
«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ.»
«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»
(۱۲۴) طُوق: گردنبند
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2483, Divan e Shams
در دو جهان بنَنگرد، آنکه بدو تو بنگری
خسروِ خسروان شود، گر به گدا تو نان دهی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۲۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3528
زآن رَهَش دور است تا دیدارِ دوست
کو نجویَد سَر، رئیسیش(۱۲۵) آرزوست
(۱۲۵) رئیسی: ریاست
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
خَمُش کردم، سخن کوتاه، خوشتر
که این ساعت نمیگنجد عَلالا
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3517
موسیا، بسیار گویی، دور شو
ور نه با من گُنگ باش و کور شو
ور نرفتی، وز ستیزه شِستهیی(۱۲۶)
تو به معنی رفتهیی بگسستهیی
چون حَدَث کردی تو ناگه در نماز
گویدت: سویِ طهارت رُو بتاز
وَر نرفتی، خشک، جُنبان میشوی
خود نمازت رفت پیشین(۱۲۷) ای غَوی(۱۲۸)
(۱۲۶) شِسته: مخفف نشسته است.
(۱۲۷) پیشین: از پیش
(۱۲۸) غَوی: گمراه
-----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
جوابِ آن غزل که گفت شاعر:
«بَقائی شٰاءَ لَیسْ هُمْ اِرتِحالاٰ»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۴۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2449, Divan e Shams
گر صورتی آید به دل، گویم: «برون رو ای مُضِلّ(۱۲۹)»
ترکیبِ او ویران کنم، گر او نماید لَـمْتُری(۱۳۰)
(۱۲۹) مُضِلّ: گمراهکننده
(۱۳۰) لَـمْتُر: چاق، فربه، کاهل
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1061
جُنبِشم زین پیش بود از بال و پَر
جنبشم اکنون ز دستِ دادگَر(۱۳۱)
جُنبشِ فانیم(۱۳۲) بیرون شد ز پوست
جُنبشم باقیست اکنون، چون از اوست
هرکه کَژ(۱۳۳) جُنبد به پیشِ جُنبشم
گرچه سیمرغ است، زارش میکُشم
هین مرا مُرده مَبین گر زندهای
در کفِ شاهم نگر، گر بندهای
مُرده زنده کرد عیسی از کَرَم(۱۳۴)
من به کفِّ خالقِ عیسی دَرَم
قرآن کریم، سورهٔ آلعمران (۳)، آیهٔ ۱۶۹
Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #169
« وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.»
«كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار، بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.»
(۱۳۱) دادگَر: حقستان، دادرس، منصف
(۱۳۲) فانی: ناپایدار، ازبینرونده
(۱۳۳) کَژ: کَج
(۱۳۴) کَرَم: در اینجا منظور معجزه و خَرقِ عادتی است که خداوند به عیسی عطا فرمود.
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۸۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #586
«در بیانِ آنکه ثوابِ عملِ عاشق از حقّ هم حقّ است»
عاشقان را شادمانی و غم اوست
دستمزد و اُجرتِ(۱۳۵) خدمت هم اوست
غیرِ معشوق اَر(۱۳۶) تماشایی بُوَد
عشق نَبْوَد، هرزه سودایی بُوَد
عشق، آن شعلهست کو چون برفروخت
هرچه جز معشوقِ باقی، جمله سوخت
تیغِ لا در قتلِ غیرِ حق براند
درنگر زآن پس که بعدِ لا چه ماند؟
ماند اِلَّا الله، باقی جمله رفت
شاد باش ای عشقِ شرکتسوزِ(۱۳۷) زفت(۱۳۸)
خود همو بود آخِرین و اوّلین
شرک جز از دیدهٔ اَحوَل(۱۳۹) مَبین
قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»
«اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همهچیز داناست.»
ای عجب، حُسنی بود جز عکسِ آن؟
نیست تن را جُنبشی از غیرِ جان
آن تنی را که بُوَد در جان خَلَل(۱۴۰)
خوش نگردد گر بگیری در عسل
این کسی داند که روزی زنده بود
از کفِ این جانِ جان، جامی ربود
وآنکه چشمِ او ندیدهست آن رُخان
پیش او، جانست این تَفِّ دخان(۱۴۱)
(۱۳۵) اُجرت: دستمزد، پاداش
(۱۳۶) اَر: اگر
(۱۳۷) شرکتسوز: نابودکنندهٔ شِرک
(۱۳۸) زَفت: درشت، فربه، نیرومند
(۱۳۹) اَحوَل: لوچ، دوبین
(۱۴۰) خَلَل: اختلال، تباهی، عیب، فساد
(۱۴۱) تَفِّ دخان: گرمای دود؛ منظور روح حیوانی است.
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1430
هرکه او بی سَر بجنبد، دُم بُوَد
جُنبشش چون جُنبشِ کژدُم بود
کَژرو(۱۴۲) و شبکور و زشت و زهرناک
پیشۀ او خَستنِ(۱۴۳) اَجسامِ پاک
سَر بکوب آن را که سِرّش این بُوَد
خُلق و خویِ مستمرّش این بُوَد
(۱۴۲) کَژرو: رفتار بد و ناشایست و ناراست
(۱۴۳) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۱۸۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3180
جنبشی اندک بکن همچون جَنین
تا ببخشندت حواسِ نوربین
وز جهانِ چون رَحِم بیرون شوی
از زمین در عرصهٔ واسِع(۱۴۴) شوی
آنکه اَرْضُالله، واسِع گفتهاند
عرصهای دان کاولیا در رفتهاند
قرآن کریم، سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۹۷
«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ
قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّـهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا.»
«كسانى هستند كه فرشتگان جانشان را مىستانند در حالى كه بر خويشتن ستم كرده بودند.
از آنها مىپرسند: در چه كارى بوديد؟ گويند: ما در روى زمين مردمى بوديم زبون گشته.
فرشتگان گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن مهاجرت كنيد؟
مكان اينان جهنم است و سرانجامشان بد.»
(۱۴۴) عرصهٔ واسِع: تنگهٔ فراخ
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۹۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1690
بنگر آنها را که آخِر دیدهاند
حسرتِ جانها و رَشکِ دیدهاند
بنگر آنها را که حالی دیدهاند
سِرِّ فاسد، ز اصلِ سَر ببریدهاند
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۷۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1708
ماهیا آخِر نگر، مَنْگر به شَسْت(۱۴۵)
بَدگلویی(۱۴۶)، چشمِ آخِربینْت بست
(۱۴۵) شَسْت: قلّاب ماهیگیری
(۱۴۶) بَدگَلویی: شکمبارگی، حرص زدن در خوردن طعام
-----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2197
کآنچه جاهل دید خواهد عاقبت
عاقلان بینند ز اوّلمرتبت
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۵۸۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2583
چشمِ آخِربین(۱۴۷) تواند دید راست
چشمِ آخُربین غرورست و خطاست
(۱۴۷) آخِربین: عاقبتاندیش، پایانبین
-------------------------
مجموع لغات:
(۱) حَضْرَت: درگاه، آستان، ناحیهٔ مقدّسه
(۲) بِپالا: پالایش بده.
(۳) دُرد: آنچه از مایعات بهویژه شراب، تهنشین میشود، رسوب مایعات، کنایه از ناخالصی
(۴) مَیالا: آلوده مکن.
(۵) چُست: چابُک
(۶) بیمُبالا: بیمبالات، بیاعتنا
(۷) عَقیله: پایبند، ریسمان، رَسَن
(۸) لالا: لَلِـه، مربی اطفال
(۹) گَرگین: کچل، کسیکه به بیماری کچلی مبتلا باشد. مجازاً بهمعنی فاقدِ کمال و فضلِ انسانی
(۱۰) گَرخار: خارندهٔ زخم کچلی، آنکس که زخم کچلی را مدام بخاراند. مجازاً پریشان و مضطرب
(۱۱) مَمالا: مخفف ممالاد، یعنی الهی که کسی خودش را به کسیکه به زخم کچلی دچار شده نمالد و با او تماسی نداشته باشد،
چون ممکن است بر اثر حشر و نشر با مبتلایان به این زخمِ مُسری، او نیز دچار شود. حشر و نشر با آزمندان نیز اثراتی ناپسند بر روح و روان آدمی مینهد.
(۱۲) ناسور: زخم وخیم و چرکین
(۱۳) طَلی: هر دوایی که مالیدنی باشد. مانند روغنی که بر زخم یا موضع درد میمالند.
(۱۴) ناموس: خودبینی و شهرتطلبی
(۱۵) مُعَلّا: بلند و رفیع، «صَدرِ مُعَلّا» مقام بلند و جایگاه رفیع
(۱۶) رِفعت: بلندی
(۱۷) کَل: در اینجا نماد افراد عاری از معنویت و فاقد کمالات روحی و اخلاقی است.
(۱۸) حاشا و کَلّا: هرگز! چنین نیست! هر دو لفظ برای نفی و انکارِ سخنی که مورد قبول نباشد.
(۱۹) عَلالا: بانگ و فریاد، آواز بلند. در اینجا بهمعنی قیل و قال و مجادلهٔ بیهوده.
(۲۰) «بَقائی شٰاءَ لَیسْ هُمْ اِرتِحالاٰ»: پس از کوچیدن یاران و عزیزانم درواقع این بقا و زندگی من بود که کوچید، نه آنان!
(۲۱) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.
(۲۲) صَعب: سخت و دشوار
(۲۳) تَک: تاختن، دویدن، حمله
(۲۴) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن
(۲۵) عوام: خلق، مردم عادی
(۲۶) خَبیر: آگاه و زیرک
(۲۷) حَبر: دانشمند، دانا
(۲۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
(۲۹) خَمْر: شراب، هر مایع مستکننده
(۳۰) بَنگ: نوعی مادهٔ مخدر
(۳۱) دَنگ: احمق، بیهوش
(۳۲) سَخا: بخشش
(۳۳) عَدو: دشمن
(۳۴) خَفی: پنهان
(۳۵) غَبین: آدمِ سسترأی
(۳۶) خُدعهسرا: نیرنگخانه، کنایه از دنیا
(۳۷) هِلْ: رها کن
(۳۸) جولان: تاختوتاز کردن، حرکت کردن
(۳۹) غبطه: رشک، حسرت
(۴۰) بِیع: خرید
(۴۱) خُسر: زیان
(۴۲) تَفتیق: شکافتن
(۴۳) طَرَب: شادی، نشاط، شادمانی
(۴۴) معاش: معیشت، زندگی، درآمد
(۴۵) مور: مورچه
(۴۶) غَوی: گمراه
(۴۷) عَنقا: سیمرغ
(۴۸) اضطرار: ضرورت و نیاز فوری به چیزی
(۴۹) مُکْرَه: اسم مفعول از مصدر اکراه، مُکْرَهی: اکراه و اجبار
(۵۰) رَیبُالْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار
(۵۱) ندامت: پشیمانی
(۵۲) دَه میدهند: ابراز حس انزجار و نفرت میکنند.
(۵۳) میزان: ترازو
(۵۴) فرض: واجب، ضروری، لازم
(۵۵) اَنَاخَیری: من برترم.
(۵۶) عَقْبه: گردنه
(۵۷) صَعْب: سخت، مشکل، دشوار
(۵۸) رَجیم: سنگسار شده، راندهشده
(۵۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه
(۶۰) ناموس: خودبینی، تکبّر، حیثیتِ بَدَلی من ذهنی
(۶۱) حَدید: آهن
(۶۲) فَتیٰ: جوان، جوانمرد
(۶۳) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره
(۶۴) نَفَخْتُ: دمیدم
(۶۵) تأنّی: آهستگی، درنگ کردن، تاخیر کردن
(۶۶) هَزّه: تکان دادن، در اینجا به معنی تحریک و وسوسه
(۶۷) صحبت: همنشینی
(۶۸) زَرِّ دَهْدَهی: طلای ناب
(۶۹) جَذوب: بسیار جذبکننده
(۷۰) علّت: بیماری
(۷۱) مُجرَّد: تنها، یکتا
(۷۲) ندامت: پشیمانی
(۷۳) جنون: دیوانگی
(۷۴) اَبْتَر: ناقص و بهدردنخور
(۷۵) غِرَر: جمع غِرَّه به معنی غفلت و بیخبری و غرور
(۷۶) فانی: زوالپذیر، هالِک، ناپایدار
(۷۷) تعجیل: عجله کردن
(۷۸) اِحْتِساب: حساب کردن، در اینجا بهمعنی حسابگری
(۷۹) مامَضیٰ: گذشته، روزگارِ گذشته، آنچه روی داده یا از کسی سَرزده است.
(۸۰) مُستَقبل: آینده
(۸۱) مُباح: حلال، جامِ مُباح: شرابِ حلال
(۸۲) غابر: گذشته
(۸۳) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.
(۸۴) جِهاد: کوشش و مبارزه
(۸۵) عَنا: رنج و مَشِقَّت
(۸۶) تَأویل: بازگردانیدن، تفسیر کردن
(۸۷) وادانستن: بازدانستن، بازشناختن، تشخیص دادن
(۸۸) بیحائِل: بدون مانع، بدون حجاب
(۸۹) ذُوالْجَلال: صاحب جلال و شکوه، منظور خداوند
(۹۰) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن
(۹۱) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.
(۹۲) گبر: کافر
(۹۳) صُنع: آفرینش
(۹۴) مصنوع: آفریده، مخلوق
(۹۵) یُسر: آسانی
(۹۶) عُسر: سختی
(۹۷) آیِس: ناامید
(۹۸) مَمات: مرگ
(۹۹) بیت: خانه، منزل
(۱۰۰) مُؤَیَّد: تأیید شده
(۱۰۱) خود را مَخَر: خودپسندی نکن، خواهانِ خود مشو
(۱۰۲) وُثاق: خانه، اتاق
(۱۰۳) سِلسِله: زنجیر
(۱۰۴) فَغان: ناله، بانگ، فریاد
(۱۰۵) وَهم: گمان، پنداشت، خیال
(۱۰۶) جَنَّتُالْـمَأوىٰ: يکی از بهشتهای هشتگانه
(۱۰۷) لٰا تَیْأَسُوا: نومید مشوید
(۱۰۸) باری: باریتعالیٰ، آفریدگار، خداوند
(۱۰۹) فِتراک: تسمه و دَوالی که از پس و پیش زین اسب میآویزند و با آن چیزی به تَرک میبندند.
(۱۱۰) حادث: تازهپدیدآمده
(۱۱۱) کِت: که تو را
(۱۱۲) خَرّوب: بسیار تخریبکننده؛ گیاه خَرنوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران میکند.
(۱۱۳) طِمّ: دریا و آب فراوان
(۱۱۴) رِمّ: زمین و خاک
(۱۱۵) با طِمّ و رِمّ: در اینجا یعنی با جزئیات
(۱۱۶) اَشْهاد: جمعِ شاهد
(۱۱۷) اَجَل: مرگ
(۱۱۸) آجِل: تأخیر کننده، کُند، ضد عاجل به معنی باشتاب
(۱۱۹) بِسکُل: بگسل، پاره کن
(۱۲۰) حَبْل: ریسمان
(۱۲۱) مَناصِب: جمع منصب، درجه، مرتبه، مقام
(۱۲۲) رَبُّ الْفَلَق: پروردگار صبحگاه
(۱۲۳) جَریده: یگانه، تنها
(۱۲۴) طُوق: گردنبند
(۱۲۵) رئیسی: ریاست
(۱۲۶) شِسته: مخفف نشسته است.
(۱۲۷) پیشین: از پیش
(۱۲۸) غَوی: گمراه
(۱۲۹) مُضِلّ: گمراهکننده
(۱۳۰) لَـمْتُر: چاق، فربه، کاهل
(۱۳۱) دادگَر: حقستان، دادرس، منصف
(۱۳۲) فانی: ناپایدار، ازبینرونده
(۱۳۳) کَژ: کَج
(۱۳۴) کَرَم: در اینجا منظور معجزه و خَرقِ عادتی است که خداوند به عیسی عطا فرمود.
(۱۳۵) اُجرت: دستمزد، پاداش
(۱۳۶) اَر: اگر
(۱۳۷) شرکتسوز: نابودکنندهٔ شِرک
(۱۳۸) زَفت: درشت، فربه، نیرومند
(۱۳۹) اَحوَل: لوچ، دوبین
(۱۴۰) خَلَل: اختلال، تباهی، عیب، فساد
(۱۴۱) تَفِّ دخان: گرمای دود؛ منظور روح حیوانی است.
(۱۴۲) کَژرو: رفتار بد و ناشایست و ناراست
(۱۴۳) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.
(۱۴۴) عرصهٔ واسِع: تنگهٔ فراخ
(۱۴۵) شَسْت: قلّاب ماهیگیری
(۱۴۶) بَدگَلویی: شکمبارگی، حرص زدن در خوردن طعام
(۱۴۷) آخِربین: عاقبتاندیش، پایانبین
----------------------------
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
دل و جان را در این حضرت بپالا
چو صافی شد رود صافی به بالا
اگر خواهی که ز آب صاف نوشی
لب خود را به هر دردی میالا
از این سیلاب درد او پاک ماند
که جانباز است و چست و بیمبالا
نپرد عقل جزوی زین عقیله
چو نبود عقل کل بر جزو لالا
نلرزد دست وقت زر شمردن
چو بازرگان بداند قدر کالا
چه گرگین است و گرخار است این حرص
کسی خود را بر این گرگین ممالا
چو شد ناسور بر گرگین چنین گر
طلی سازش به ذکر حق تعالی
اگر خواهی که این در باز گردد
سوی این در روان و بیملال آ
رها کن صدر و ناموس و تکبر
میان جان بجو صدر معلا
کلاه رفعت و تاج سلیمان
به هر کل کی رسد حاشا و کلا
خمش کردم سخن کوتاه خوشتر
که این ساعت نمیگنجد علالا
جواب آن غزل که گفت شاعر
بقائی شاء لیس هم ارتحالا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
دل و جان را در این حضرت بپالا
چو صافی شد رود صافی به بالا
اگر خواهی که ز آب صاف نوشی
لب خود را به هر دردی میالا
از این سیلاب درد او پاک ماند
که جانباز است و چست و بیمبالا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #862, Divan e Shams
قومی که بر براق بصیرت سفر کنند
بی ابر و بیغبار در آن مه نظر کنند
در دانههای شهوتی آتش زنند زود
وز دامگاه صعب به یک تک عبر کنند
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1412
مرغ غافل میخورد دانه ز دام
همچو اندر دام دنیا این عوام
باز مرغان خبیر هوشمند
کردهاند از دانه خود را خشکبند
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196
تا کنی مر غیر را حبر و سنی
خویش را بدخو و خالی میکنی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151
مرده خود را رها کردهست او
مرده بیگانه را جوید رفو
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479
دیده آ بر دیگران نوحهگری
مدتی بنشین و بر خود میگری
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3612
دان که هر شهوت چو خمر است و چو بنگ
پرده هوش است و عاقل زوست دنگ
خمر تنها نیست سرمستی هوش
هرچه شهوانیست بندد چشم و گوش
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1272
ترک شهوتها و لذتها سخاست
هرکه در شهوت فروشد برنخاست
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #127
آتش اندر زن به گرگان چون سپند
زانکه آن گرگان عدو یوسفند
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۴۴۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1446
گاو نفس خویش را زوتر بکش
تا شود روح خفی زنده و بهش
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۶۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1560
این جهان تن غلطانداز شد
جز مر آن را کو ز شهوت باز شد
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1764
عقل کاذب هست خود معکوسبین
زندگی را مرگ بیند ای غبین
ای خدا بنمای تو هر چیز را
آنچنانکه هست در خدعهسرا
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۸۵۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1854
طبع را هل تا بگرید زار زار
تو ازو بستان و وام جان گزار
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1948
کنده تن را ز پای جان بکن
تا کند جولان به گرد انجمن
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2945
منگر اندر غبطه این بیع و سود
بنگر اندر خسر فرعون و ثمود
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840
جهد فرعونی چو بیتوفیق بود
هرچه او میدوخت آن تفتیق بود
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۴۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1747
پاره کرده وسوسه باشی دلا
گر طرب را بازدانی از بلا
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۵۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #454
بر دل خود کم نه اندیشه معاش
عیش کم نآید تو بر درگاه باش
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3704
تو چو موری بهر دانه میدوی
هین سلیمان جو چه میباشی غوی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3705
دانهجو را دانهاش دامی شود
و آن سلیمانجوی را هر دو بود
مرغ جانها را در این آخرزمان
نیستشان از همدگر یک دم امان
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1312
هین مدو اندر پی نفس چو زاغ
کو به گورستان برد نه سوی باغ
گر روی رو در پی عنقای دل
سوی قاف و مسجد اقصای دل
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1401
هرچه نفست خواست داری اختیار
هرچه عقلت خواست آری اضطرار
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1397
آنچنان خوش کس رود در مکرهی
کس چنان رقصان دود در گمرهی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145
عقل جزوی گاه چیره گه نگون
عقل کلی ایمن از ریبالمنون
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #344
صورتی را چون به دل ره میدهند
از ندامت آخرش ده میدهند
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۹۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2091
من چو میزان خدایم در جهان
وانمایم هر سبک را از گران
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۶۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3060
تو برین دکان زمانی صبر کن
تا گزارم فرض و خوانم لم یکن
قرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴
Quran, Al-Ikhlas(#112), Line #4
«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»
«و نه هیچ کس مثل و مانند و همتای اوست.»
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3216
علت ابلیس اناخیری بدهست
وین مرض در نفس هر مخلوق هست
قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۲
Quran, Al-A’raaf(#7), Line #12
«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»
«خدا گفت: وقتى تو را به سجده فرمان دادم، چه چيز تو را از آن باز داشت؟
گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريدهاى و او را از گِل.»
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۳۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #431
عقبهای زین صعبتر در راه نیست
ای خنک آن کش حسد همراه نیست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1200
وز حسودی بازشان خر ای کریم
تا نباشند از حسد دیو رجیم
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214
علتی بتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذودلال
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240
کرده حق ناموس را صد من حدید
ای بسی بسته به بند ناپدید
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219
در تگ جو هست سرگین ای فتی
گرچه جو صافی نماید مر تو را
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670
حکم حق گسترد بهر ما بساط
که بگویید از طریق انبساط
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130
چون ملایک گوی لا علم لنا
تا بگیرد دست تو علمتنا
مانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیست
تا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیرد
قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲
Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32
« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»
« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams
دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر
کار او کن فیکون است نه موقوف علل
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #59
کاین تانی پرتو رحمان بود
وآن شتاب از هزه شیطان بود
حدیث
«اَلتَّأَنّي مِنَ اللهِ وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ.»
«درنگ از خداوند است و شتاب از شیطان.»
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417
چون ز بیصبری قرین غیر شد
در فراقش پر غم و بیخیر شد
صحبتت چون هست زر دهدهی
پیش خاین چون امانت مینهی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2844
از برای غصه نان سوختی
دیده صبر و توکل دوختی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2853
گر تو را صبری بدی رزق آمدی
خویشتن چون عاشقان بر تو زدی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2725
صبر و خاموشی جذوب رحمت است
وین نشان جستن نشان علت است
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #405, Divan e Shams
به جز از عشق مجرد به هر آن نقش که رفتم
بنهارزید خوشیهاش به تلخی ندامت
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۱۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2717
پس جواب او سکوت است و سکون
هست با ابله سخن گفتن جنون
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1482
ور نباشد اهل این ذکر و قنوت
پس جواب الاحمق ای سلطان سکوت
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1358, Divan e Shams
ز حرف بگذر و چون آب نقشها مپذیر
که حرف و صوت ز دنیاست و هست دنیا پل
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3108
باد تند است و چراغم ابتری
زو بگیرانم چراغ دیگری
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3112
او نکرد این فهم، پس داد از غرر
شمع فانی را به فانیی دگر
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #367, Divan e Shams
درنده آنکه گفت پیدا
سوزنده آنکه در نهان گفت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2570
مکر شیطان است تعجیل و شتاب
لطف رحمان است صبر و احتساب
حدیث
«اَلتَّأَنّي مِنَ اللهِ وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ.»
«درنگ از خداوند است و شتاب از شیطان.»
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2201
هست هشیاری ز یاد مامضی
ماضی و مستقبلت پرده خدا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shams
جام مباح آمد هین نوش کن
بازره از غابر و از ماجرا
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2253
گفت دیگر بر گذشته غم مخور
چون ز تو بگذشت زآن حسرت مبر
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2244
بر گذشته حسرت آوردن خطاست
باز ناید رفته یاد آن هباست
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۳۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #438
دم بخور در آب ذکر و صبر کن
تا رهی از فکر و وسواس کهن
قرآن کریم، سورهٔ رعد (۱۳)، آیهٔ ۲۸
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّـهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»
«آنان كه ايمان آوردهاند و دلهايشان به ياد خدا آرامش مىيابد.
آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرامش مىيابد.»
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #32
تا نپوشد روی خود را از دمت
دم فرو خوردن بباید هر دمت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2040
صبر کن اندر جهاد و در عنا
دم به دم میبین بقا اندر فنا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams
هر حدیث طبع را تو پرورشهایی بدش
شرح و تاویلی بکن وادان که این بیحائل است
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2805
هرچه بینم اندر او غیر خدا
آن من نبود بود عکس گدا
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۱۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3172
خلق را چون آب دان، صاف و زلال
اندر آن تابان صفات ذوالجلال
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1387, Divan e Shams
چون آب باش و بیگره از زخم دندانها بجه
من تا گره دارم یقین میکوبی و میساییم
منسوب به مولانا
دیدهای خواهم که باشد شهشناس
تا شناسد شاه را در هر لباس
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359
ننگرم کس را و گر هم بنگرم
او بهانه باشد و تو منظرم
عاشق صنع توام در شکر و صبر
عاشق مصنوع کی باشم چو گبر
عاشق صنع خدا با فر بود
عاشق مصنوع او کافر بود
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1263, Divan e Shams
این صورتش بهانهست او نور آسمان است
بگذر ز نقش و صورت جانش خوش است جانش
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #361
یسر با عسر است هین آیس مباش
راه داری زین ممات اندر معاش
قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۵
Quran, Ash-Sharh(#94), Line #5
«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»
«پس، همانا با هر دشوارى آسانى است.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams
هر یکی بیتی جمال بیت دیگر دان که هست
با موید این طریقت رهروان را شاغل است
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۸۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2980
گر به هر زخمی تو پرکینه شوی
پس کجا بیصیقل آیینه شوی
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613
وقت آن آمد که من عریان شوم
نقش بگذارم سراسر جان شوم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shams
بنده آنم که مرا بیگنه آزرده کند
چون صفتی دارد از آن مه که بیازرد مرا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #746
امتحان بر امتحان است ای پدر
هین به کمتر امتحان خود را مخر
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2173
کز همه نومید گشتم ای خدا
اول و آخر تویی و منتها
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501
اول و آخر تویی ما در میان
هیچ هیچی که نیاید در بیان
همانطور که عظمت بینهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم
ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد
باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم
قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳
«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»
«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams
هر طرف رنجی دگرگون قرض کن آنگه برو
جز به سوی بیسویها کان دگر بیحاصل است
تو وثاق مار آیی از پی ماری دگر
غصه ماران ببینی زآنکه این چون سلسلهست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182
فعل توست این غصههای دمبهدم
این بود معنی قد جف القلم
حدیث
«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»
«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1319
ای بسی ظلمی که بینی از کسان
خوی تو باشد در ایشان ای فلان
Fayz Kashani Poem (Qazal) #570, Divan
هر رنج که میرسد به جانم
از خود رسدم اگر بدانم
از هیچکسم شکایتی نیست
از خویش به خویش در فغانم
خود سد ره سلوک خویشم
خارم که به پای خود نهادم
از خویش اگر خلاص گردم
آن کو در وهم ناید آنم
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3107
هرچه اندیشی پذیرای فناست
آنکه در اندیشه ناید آن خداست
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333
گفت پیغمبر که جنت از اله
گر همیخواهی ز کس چیزی مخواه
چون نخواهی من کفیلم مر تو را
جنتالـماوى و دیدار خدا
قرآن کریم، سورهٔ طلاق (۶۵)، آیهٔ ۳
«…وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ... .»
«…و هركه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است… .»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1085, Divan e Shams
خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2961
من نخواهم رحمتی جز زخم شاه
من نخواهم غیر آن شه را پناه
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4741
نیستم اومیدوار از هیچ سو
وآن کرم میگویدم لا تیاسوا
قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۸۷
«يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ ۖ
إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»
«اى پسران من، برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمت خدا مأيوس مشويد،
زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مىشوند.»
قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳
Quran, Az-Zumar(#39), Line #53
«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ
إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»
«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كردهايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد.
زيرا خدا همه گناهان را مىآمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۲۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2922
انبیا گفتند نومیدی بد است
فضل و رحمتهای باری بیحد است
از چنین محسن نشاید ناامید
دست در فتراک این رحمت زنید
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #92, Divan e Shams
فروپوش فروپوش نه بخروش نه بفروش
تویی باده مدهوش یکی لحظه بپالا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
نپرد عقل جزوی زین عقیله
چو نبود عقل کل بر جزو لالا
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2640
من سبب را ننگرم کان حادث است
زآنکه حادث حادثی را باعث است
لطف سابق را نظاره میکنم
هرچه آن حادث دوپاره میکنم
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #384
وسوسه این امتحان چون آمدت
بخت بد دان کامد و گردن زدت
چون چنین وسواس دیدی زود زود
با خدا گرد و در آ اندر سجود
سجدهگه را تر کن از اشک روان
کای خدا تو وارهانم زین گمان
آن زمان کت امتحان مطلوب شد
مسجد دین تو پرخروب شد
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣١٣
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313
چشمبند خلق جز اسباب نیست
هرکه لرزد بر سبب زاصحاب نیست
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۸۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2889
ای یرانا لا نراه روز و شب
چشمبند ما شده دید سبب
ای خدایی که روز و شب ما را میبینی و ما تو را نمیبینیم
اصولا سببسازی ذهنی چشممان را بستهاست
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2872
حق همی خواهد که تو زاهد شوی
تا غرض بگذاری و شاهد شوی
کاین غرضها پرده دیده بود
بر نظر چون پرده پیچیده بود
پس نبیند جمله را با طم و رم
حبکالـاشیاء یعمی و یصم
حدیث
«حُبُّکَ الْـاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»
«عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر میکند.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
نلرزد دست وقت زر شمردن
چو بازرگان بداند قدر کالا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۲۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #623, Divan e Shams
خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی
کالای عجب بردی کالات مبارک باد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams
ور تو را خوف مطالب باشد از اشهادها
از خدا میخواه شیرینی اجل کان آجل است
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2875
در دلش خورشید چون نوری نشاند
پیشش اختر را مقادیری نماند
پس بدید او بیحجاب اسرار را
سیر روح مومن و کفار را
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
چه گرگین است و گرخار است این حرص
کسی خود را بر این گرگین ممالا
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۶۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #764
بسکل این حبلی که حرص است و حسد
یاد کن فی جیدها حبل مسد
قرآن کریم، سورهٔ لهب (۱۱۱)، آیهٔ ۵
Quran, Al-Masad(#111), Line #5
«فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»
«و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2910
هر یکی خاصیت خود را نمود
آن هنرها جمله بدبختی فزود
آن هنرها گردن ما را ببست
زآن مناصب سرنگونساریم و پست
آن هنر فی جیدنا حبل مسد
روز مردن نیست زآن فنها مدد
جز همان خاصیت آن خوشحواس
که به شب بد چشم او سلطانشناس
آن هنرها جمله غول راه بود
غیر چشمی کو ز شه آگاه بود
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۴۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2445
بازخر ما را ازین نفس پلید
کاردش تا استخوان ما رسید
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
چو شد ناسور بر گرگین چنین گر
طلی سازش به ذکر حق تعالی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1905, Divan e Shams
حریصان را جگرخون بین و گرگین
گر و ناسور محکم را رها کن
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #910
با قضا پنجه مزن ای تند و تیز
تا نگیرد هم قضا با تو ستیز
مرده باید بود پیش حکم حق
تا نیاید زخم از رب الفلق
قرآن کریم، سورهٔ فلق (١١٣)، آیات ۱ و ۲
Quran, Al-Falaq(#113), Line #1-2
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ.»
«بگو: به پروردگار صبحگاه پناه مىبرم»
«مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ.»
«از شر آنچه بيافريده است»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1535, Divan e Shams
کنون پندار مردم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577
جز که تسلیم و رضا کو چارهای
در کف شیر نر خونخوارهای
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shams
ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده
بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
کلاه رفعت و تاج سلیمان
به هر کل کی رسد حاشا و کلا
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574
تاج کرمناست بر فرق سرت
طوق اعطیناک آویز برت
قرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیهٔ ۱
Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1
«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ.»
«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2483, Divan e Shams
در دو جهان بننگرد آنکه بدو تو بنگری
خسرو خسروان شود گر به گدا تو نان دهی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۲۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3528
زآن رهش دور است تا دیدار دوست
کو نجوید سر رئیسیش آرزوست
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
خمش کردم سخن کوتاه خوشتر
که این ساعت نمیگنجد علالا
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3517
موسیا بسیار گویی دور شو
ور نه با من گنگ باش و کور شو
ور نرفتی وز ستیزه شستهیی
تو به معنی رفتهیی بگسستهیی
چون حدث کردی تو ناگه در نماز
گویدت سوی طهارت رو بتاز
ور نرفتی خشک جنبان میشوی
خود نمازت رفت پیشین ای غوی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams
جواب آن غزل که گفت شاعر
بقائی شاء لیس هم ارتحالا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۴۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2449, Divan e Shams
گر صورتی آید به دل گویم برون رو ای مضل
ترکیب او ویران کنم گر او نماید لـمتری
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1061
جنبشم زین پیش بود از بال و پر
جنبشم اکنون ز دست دادگر
جنبش فانیم بیرون شد ز پوست
جنبشم باقیست اکنون چون از اوست
هرکه کژ جنبد به پیش جنبشم
گرچه سیمرغ است زارش میکشم
هین مرا مرده مبین گر زندهای
در کف شاهم نگر گر بندهای
مرده زنده کرد عیسی از کرم
من به کف خالق عیسی درم
قرآن کریم، سورهٔ آلعمران (۳)، آیهٔ ۱۶۹
Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #169
« وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.»
«كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار، بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.»
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۸۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #586
در بیان آنکه ثواب عمل عاشق از حق هم حق است
عاشقان را شادمانی و غم اوست
دستمزد و اجرت خدمت هم اوست
غیر معشوق ار تماشایی بود
عشق نبود هرزه سودایی بود
عشق آن شعلهست کو چون برفروخت
هرچه جز معشوق باقی جمله سوخت
تیغ لا در قتل غیر حق براند
درنگر زآن پس که بعد لا چه ماند
ماند الا الله باقی جمله رفت
شاد باش ای عشق شرکتسوز زفت
خود همو بود آخرین و اولین
شرک جز از دیده احول مبین
قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»
«اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همهچیز داناست.»
ای عجب حسنی بود جز عکس آن
نیست تن را جنبشی از غیر جان
آن تنی را که بود در جان خلل
خوش نگردد گر بگیری در عسل
این کسی داند که روزی زنده بود
از کف این جان جان جامی ربود
وآنکه چشم او ندیدهست آن رخان
پیش او جانست این تف دخان
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1430
هرکه او بی سر بجنبد دم بود
جنبشش چون جنبش کژدم بود
کژرو و شبکور و زشت و زهرناک
پیشه او خستن اجسام پاک
سر بکوب آن را که سرش این بود
خلق و خوی مستمرش این بود
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۱۸۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3180
جنبشی اندک بکن همچون جنین
تا ببخشندت حواس نوربین
وز جهان چون رحم بیرون شوی
از زمین در عرصه واسع شوی
آنکه ارضالله واسع گفتهاند
عرصهای دان کاولیا در رفتهاند
قرآن کریم، سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۹۷
«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ
قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّـهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا.»
«كسانى هستند كه فرشتگان جانشان را مىستانند در حالى كه بر خويشتن ستم كرده بودند.
از آنها مىپرسند: در چه كارى بوديد؟ گويند: ما در روى زمين مردمى بوديم زبون گشته.
فرشتگان گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن مهاجرت كنيد؟
مكان اينان جهنم است و سرانجامشان بد.»
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۹۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1690
بنگر آنها را که آخر دیدهاند
حسرت جانها و رشک دیدهاند
بنگر آنها را که حالی دیدهاند
سر فاسد ز اصل سر ببریدهاند
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۷۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1708
ماهیا آخر نگر منگر به شست
بدگلویی چشم آخربینت بست
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2197
کانچه جاهل دید خواهد عاقبت
عاقلان بینند ز اولمرتبت
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۵۸۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2583
چشم آخربین تواند دید راست
چشم آخربین غرورست و خطاست

دنیا دام است و همانیدگی ها دانه های شهوت. با من ذهنی و بدون فضاگشایی حتی با همه امکانات زندگی، نمیتوان در این دنیا خوشبخت بود و زندگی خوبی داشت. در حالیکه ما بی نظیریم و از جنس الست و همین ما را از مقایسه برحذر می دارد . چشم صبر و توکل داریم و دائما می گوییم: لم یکن
درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
هزاران شکر و صدها سپاس
Back
Today visitors:
234
Time base: Pacific Daylight Time