Loading the content... Loading depends on your connection speed!

Ganje Hozour App
Ganje Hozour Iphone App Ganje Hozour Android App

: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour audio Program #1023
برنامه صوتی شماره ۱۰۲۳ گنج حضور

Please rate this video
Out of 400 votes | 5060 Views
Poor            Good            Great

0 seconds of 0 secondsVolume 90%
Press shift question mark to access a list of keyboard shortcuts
Keyboard Shortcuts
Play/PauseSPACE
Increase Volume
Decrease Volume
Seek Forward
Seek Backward
Captions On/Offc
Fullscreen/Exit Fullscreenf
Mute/Unmutem
Seek %0-9
00:00
00:00
00:00
 
    

Set Stream Quality

  

Description

برنامه شماره ۱۰۲۳ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی 

تاریخ اجرا: ۴  فوریه  ۲۰۲۵ - ۱۷  بهمن ۱۴۰۳

.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱۰۲۳ بر روی این لینک کلیک کنید

برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) 


اشعار همراه با لینک پرشی به فایل صوتی برنامه

اشعار همراه با لینک پرشی به ویدیو برنامه


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


دل و جان را در این حَضْرَت(۱) بِپالا(۲)

چو صافی شد، رَوَد صافی به بالا


اگر خواهی که ز آبِ صاف نوشی،

لبِ خود را به هر دُردی(۳) مَیالا(۴)


از این سیلابِ دُرد، او پاک مانَد،

که جانْ‌باز است و چُست(۵) و بی‌مُبالا(۶)


نَپَرَّد عقلِ جُزوی زین عَقیله(۷)

چو نَبْوَد عقلِ کُل بر جُزوْ، لالا(۸)


نلرزد دست، وقتِ زَر شُمُردن،

چو بازرگان بداند قَدرِ کالا


چه گَرگین(۹) است و گَرخار(۱۰) است این حرص!

کسی خود را بر این گَرگین مَمالا(۱۱)!


چو شد ناسور(۱۲) بر گَرگین چنین گَر،

طَلی(۱۳) سازَش به ذکرِ حق تَعالیٰ


اگر خواهی که این دَر باز‌ گردد،

سویِ این دَر روان و بی‌مَلال آ


رها کن صَدر و ناموس(۱۴) و تَکَبُّر

میانِ جان بجو صَدرِ مُعَلّا(۱۵)


کلاهِ رِفعت(۱۶) و تاجِ سلیمان،

به هر کَل(۱۷) کی رسد؟! حاشا و کَلّا(۱۸)!


خَمُش کردم، سخن کوتاه، خوش‌تر

که این ساعت نمی‌گنجد عَلالا(۱۹)


جوابِ آن غزل که گفت شاعر:

«بَقائی شٰاءَ لَیسْ هُمْ اِرتِحالاٰ»(۲۰)


(۱) حَضْرَت: درگاه، آستان، ناحیهٔ مقدّسه

(۲) بِپالا: پالایش بده.

(۳) دُرد: آن‌چه از مایعات به‌ویژه شراب، ته‌نشین می‌شود، رسوب مایعات، کنایه از ناخالصی

(۴) مَیالا: آلوده مکن.

(۵) چُست: چابُک

(۶) بی‌مُبالا: بی‌مبالات، بی‌اعتنا

(۷) عَقیله: پای‌بند، ریسمان، رَسَن

(۸) لالا: لَلِـه، مربی اطفال

(۹) گَرگین: کچل، کسی‌که به بیماری کچلی مبتلا باشد. مجازاً به‌معنی فاقدِ کمال و فضلِ انسانی

(۱۰) گَرخار: خارندهٔ زخم کچلی، آن‌کس که زخم کچلی را مدام بخاراند. مجازاً پریشان و مضطرب

(۱۱) مَمالا: مخفف ممالاد، یعنی الهی که کسی خودش را به کسی‌که به زخم کچلی دچار شده نمالد و با او تماسی نداشته باشد، 

چون ممکن است بر اثر حشر و نشر با مبتلایان به این زخمِ مُسری، او نیز دچار شود. حشر و نشر با آزمندان نیز اثراتی ناپسند بر روح و روان آدمی می‌نهد.

(۱۲) ناسور: زخم وخیم و چرکین

(۱۳) طَلی: هر دوایی که مالیدنی باشد. مانند روغنی که بر زخم یا موضع درد می‌مالند.

(۱۴) ناموس: خودبینی و شهرت‌طلبی

(۱۵) مُعَلّا: بلند و رفیع، «صَدرِ مُعَلّا» مقام بلند و جایگاه رفیع

(۱۶) رِفعت: بلندی

(۱۷) کَل: در این‌جا نماد افراد عاری از معنویت و فاقد کمالات روحی و اخلاقی است.

(۱۸) حاشا و کَلّا: هرگز! چنین نیست! هر دو لفظ برای نفی و انکارِ سخنی که مورد قبول نباشد.

(۱۹) عَلالا: بانگ و فریاد، آواز بلند. در این‌جا به‌معنی قیل و قال و مجادلهٔ بیهوده.

(۲۰) «بَقائی شٰاءَ لَیسْ هُمْ اِرتِحالاٰ»: پس از کوچیدن یاران و عزیزانم در‌واقع این بقا و زندگی من بود که کوچید، نه آنان!

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


دل و جان را در این حَضْرَت بِپالا

چو صافی شد، رَوَد صافی به بالا


اگر خواهی که ز آبِ صاف نوشی،

لبِ خود را به هر دُردی مَیالا


از این سیلابِ دُرد، او پاک مانَد،

که جانْ‌باز است و چُست و بی‌مُبالا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #862, Divan e Shams


قومی که بر بُراقِ(۲۱) بصیرت سفر کنند

بی ابر و بی‌غبار در آن مَه نظر کنند


در دانه‌های شهوتی آتش زنند زود

وز دامگاهِ صَعب(۲۲) به یک تَک(۲۳) عَبَر کنند(۲۴)


(۲۱) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.

(۲۲) صَعب: سخت و دشوار

(۲۳) تَک: تاختن، دویدن، حمله

(۲۴) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1412


مرغِ غافل می‌خورد دانه ز دام

همچو اندر دامِ دنیا، این عوام(۲۵)


باز مرغانِ خَبیرِ(۲۶) هوشمند

کرده‌اند از دانه خود را خشک‌بند


(۲۵) عوام: خلق،‌ مردم عادی

(۲۶) خَبیر: آگاه و زیرک

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196


تا کنی مر غیر را حَبْر(۲۷) و سَنی(۲۸)

خویش را بدخُو و خالی می‌کنی


(۲۷) حَبر: دانشمند، دانا

(۲۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151


مردهٔ خود را رها کرده‌ست او

مردهٔ بیگانه را جوید رَفو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479


دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گری

مدّتی بنشین و، بر خود می‌گِری


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3612


دان که هر شهوت چو خَمْر(۲۹) است و چو بَنگ(۳۰)

پردهٔ هوش است و، عاقل زوست دَنگ(۳۱)


خَمْر تنها نیست سرمستیِّ هوش

هر‌چه شهوانی‌ست بندد چشم و گوش


(۲۹) خَمْر: شراب، هر مایع مست‌کننده

(۳۰) بَنگ: نوعی مادهٔ مخدر

(۳۱) دَنگ: احمق، بی‌هوش

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1272


تَرکِ شهوت‌ها و لذت‌ها سَخاست(۳۲)

هر‌که در شهوت فروشُد، بَرنخاست


(۳۲) سَخا: بخشش

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #127


آتش اندر زن به گُرگان چون سِپَند

زان‌که آن گُرگان عَدوِّ(۳۳) یوسفند


(۳۳) عَدو: دشمن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1446


گاوِ نفس خویش را زوتر بکُش

تا شود روحِ خَفی(۳۴) زنده و بِهُش


(۳۴) خَفی: پنهان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1560


این جهانِ تن، غلط‌انداز شد

جز مر آن‌ را کو ز شهوت باز شد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1764


عقلِ کاذب هست خود معکوس‌بین

زندگی را مرگ بیند ای غَبین(۳۵)


ای خدا بنمای تو هر چیز را

آن‌چنانکه هست در خُدعه‌سرا(۳۶)


(۳۵) غَبین: آدمِ سست‌رأی

(۳۶) خُدعه‌سرا: نیرنگ‌خانه، کنایه از دنیا

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۸۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1854


طبع را هِلْ(۳۷) تا بگرید زار زار

تو ازو بستان و، وامِ جان‌ گزار


(۳۷) هِلْ: رها کن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1948


کُندهٔ تن را ز پای جان بِکَن

تا کُنَد جولان(۳۸) به گِردِ انجمن


(۳۸) جولان: تاخت‌و‌تاز کردن،‌ حرکت کردن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2945


منگر اندر غبطۀ(۳۹) این بِیْع(۴۰) و سود

بنگر اندر خُسْرِ(۴۱) فرعون و ثَمود


(۳۹) غبطه: رشک، حسرت

(۴۰) بِیع: خرید

(۴۱) خُسر: زیان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840


جهدِ فرعونی، چو بی‌توفیق بود

هرچه او می‌دوخت، آن تفتیق(۴۲) بود


(۴۲) تَفتیق: شکافتن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1747


پاره کردهٔ وسوسه باشی دلا

گر طَرَب(۴۳) را باز‌دانی از بلا


(۴۳) طَرَب: شادی، نشاط، شادمانی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #454


بر دلِ خود کم نِه اندیشهٔ معاش(۴۴)

عیش، کم نآید، تو بر درگاه باش


(۴۴) معاش: معیشت، زندگی، درآمد

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3704


تو چو موری(۴۵) بهرِ دانه می‏‌دوی

هین سلیمان جو چه می‏‌باشی غَوی(۴۶)؟‏


(۴۵) مور: مورچه

(۴۶) غَوی: گمراه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3705


دانه‌جو را، دانه‏‌اش دامی شود

و آن سلیمان‌جویْ را هر دو بُوَد

 

مرغِ جان‌ها را در این آخِرزمان

نیستْشان از همدگر یک دَم امان‏


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1312


هین مدو اندر پیِ نفسِ چو زاغ

کو به گورستان بَرَد، نه سویِ باغ


گر رَوی، رُو در پیِ عَنقایِ(۴۷) دل

سویِ قاف و مسجدِ اَقصایِ دل


(۴۷) عَنقا: سیمرغ

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1401


هرچه نَفْست خواست، داری اختیار

هرچه عقلت خواست، آری اضطرار(۴۸)


(۴۸) اضطرار:‌ ضرورت و نیاز فوری به چیزی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1397


آنچنان خوش، کس رَوَد در مُکْرَهی(۴۹)؟

کس چنان رقصان دَوَد در گُمْرَهی؟


(۴۹) مُکْرَه: اسم مفعول از مصدر اکراه، مُکْرَهی: اکراه و اجبار

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145


عقلِ جُزوی گاه چیره، گَه نگون

عقلِ کلّی ایمن از رَیبُ‌الْمَنُون(۵۰)


(۵۰) رَیبُ‌الْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #344


صورتی را چون به دل ره می‌دهند

از ندامت(۵۱) آخرش دَه می‌دهند(۵۲)


(۵۱) ندامت: پشیمانی

(۵۲) دَه می‌دهند: ابراز حس انزجار و نفرت می‌کنند.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2091


من چو میزانِ(۵۳) خدایم در جهان

وانمایم هر سبک را از گران


(۵۳) میزان: ترازو

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3060


تو برین دکّان زمانی صبر کن

 تا گزارم فرض(۵۴) و خوانم لَمْ یَکُنْ


قرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴

Quran, Al-Ikhlas(#112), Line #4


«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»


«و نه هیچ کس مثل و مانند و همتای اوست.»


(۵۴) فرض: واجب، ضروری، لازم

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3216


علّت ابلیس اَنَاخَیری(۵۵) بُده‌ست

وین مرض در نفْسِ هر مخلوق هست


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۲

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #12


«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ  قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»


«خدا گفت: وقتى تو را به سجده فرمان دادم، چه چيز تو را از آن باز داشت؟ 

گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريده‌اى و او را از گِل.»


(۵۵) اَنَاخَیری: من برترم.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۳۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #431


عَقْبه‌ای(۵۶) زین صَعْب‌‌تر(۵۷) در راه نیست

‌‌ای خُنُک آن کِش حسد همراه نیست


(۵۶) عَقْبه: گردنه

(۵۷) صَعْب: سخت، مشکل، دشوار

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1200


وز حسودی بازِشان خر ای کریم

تا نباشند از حسد دیوِ رجیم(۵۸)


(۵۸) رَجیم: سنگ‌سار شده، رانده‌شده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۵۹)


(۵۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس(۶۰) را صد من حَدید(۶۱)

ای بسی بسته به بندِ ناپدید


(۶۰) ناموس: خودبینی، تکبّر، حیثیتِ بَدَلی من ذهنی

(۶۱) حَدید: آهن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۶۲)

گرچه جو صافی نماید مر تو را


(۶۲) فَتیٰ: جوان، جوانمرد

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۶۳)

که بگویید از طریقِ انبساط


(۶۳) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130


چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا

تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا


مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» 

تا «جز آنچه به ما آموختی» دستِ تو را بگیرد.


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32


« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»


« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams


دم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۶۴) بپذیر

کارِ او کُنْ فَیکون‌ است نه موقوفِ علل


(۶۴) نَفَخْتُ: دمیدم

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #59


کاین تأنّی(۶۵) پرتوِ رحمان بُوَد

وآن شتاب از هَزّهٔ(۶۶)‌ شیطان بُوَد


حدیث


«اَلتَّأَنّي مِنَ اللهِ وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ.»


«درنگ از خداوند است و شتاب از شیطان.»


(۶۵) تأنّی: آهستگی، درنگ کردن، تاخیر کردن

(۶۶) هَزّه: تکان دادن، در اینجا به معنی تحریک و وسوسه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417


چون ز بی‌صبری قرینِ غیر شد

در فِراقش پُر غم و بی‌خیر شد


صُحبتت(۶۷) چون هست زَرِّ دَهْدَهی(۶۸)

پیشِ خاین چون امانت می‌نهی؟


(۶۷) صحبت: هم‌نشینی

(۶۸) زَرِّ دَهْدَهی: طلای ناب

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2844


از برای غصّه‌ٔ نان سوختی

دیده‌ٔ صبر و تَوَکُّل دوختی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2853


گر تو را صبری بُدی، رزق آمدی

خویشتن چون عاشقان بر تو زدی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2725


صبر و خاموشی جَذوبِ(۶۹) رحمت‌ است

وین نشان جُستن، نشانِ علّت(۷۰) است


(۶۹) جَذوب: بسیار جذب‌کننده

(۷۰) علّت: بیماری

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #405, Divan e Shams


به جز از عشق مُجرَّد(۷۱)، به هر آن نقش که رفتم

بِنَه‌اَرزید خوشی‌هاش، به تلخیِ ندامت(۷۲)


(۷۱) مُجرَّد:‌ تنها، یکتا

(۷۲) ندامت: پشیمانی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2717


پس جوابِ او سکوت است و سکون

هست با ابله سخنْ گفتن، جنون‏(۷۳)


(۷۳) جنون: دیوانگی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1482


ور نباشد اهلِ این ذکر و قُنوت

پس جوابُ‌ الْاَحْمَق ای سلطان، سکوت


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1358, Divan e Shams


ز حرف بگذر و چون آب نقش‌ها مپذیر

که حرف و صوت ز دنیاست و هست دنیا پُل


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3108


بادْ تُند است و، چراغم اَبْتَری(۷۴)

زو بگیرانم چراغِ دیگری


(۷۴) اَبْتَر: ناقص و به‌دردنخور

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3112


او نکرد این فهم، پس داد از غِرَر(۷۵)

شمعِ فانی(۷۶) را به فانیّی دِگر


(۷۵) غِرَر: جمع غِرَّه به معنی غفلت و بی‌خبری و غرور

(۷۶) فانی: زوال‌پذیر، هالِک، ناپایدار

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #367, Divan e Shams


درّندهٔ آنکه گفت پیدا

سوزندهٔ آنکه در نهان گفت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2570


مَکرِ شیطان است تَعجیل(۷۷) و شتاب

 لطفِ رحمان است صبر و اِحْتِساب(۷۸)


حدیث


«اَلتَّأَنّي مِنَ اللهِ وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ.»


«درنگ از خداوند است و شتاب از شیطان.»


(۷۷) تعجیل: عجله کردن

(۷۸) اِحْتِساب: حساب‌ کردن، در این‌جا به‌معنی حسابگری

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2201


هست هُشیاری ز یادِ ما‌مَضیٰ(۷۹)

ماضی و مُستَقبلَت(۸۰) پردهٔ خدا


(۷۹) مامَضیٰ: گذشته، روزگارِ گذشته، آنچه روی‌ داده یا از کسی سَر‌زده‌ است.

(۸۰) مُستَقبل: آینده

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shams


جامِ مُباح(۸۱) آمد، هین نوش کُن

بازرَه از غابر(۸۲) و از ماجَرا


(۸۱) مُباح: حلال، جامِ مُباح: شرابِ حلال

(۸۲) غابر: گذشته

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2253


گفت دیگر: بر گذشته غم مخَور

چون ز تو بگذشت، زآن حسرت مَبَر


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2244


بر گذشته حسرت آوردن خطاست

باز نآید رفته، یادِ آن هَباست(۸۳)


(۸۳) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #438


دَم بخور در آبِ ذکر و صبر کن

تا رَهی از فکر و وسواسِ کُهُن


قرآن کریم، سورهٔ رعد (۱۳)، آیهٔ ۲۸

Quran, Al-Ra’d(#13), Line #28


«الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّـهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»


«آنان كه ايمان آورده‌اند و دل‌هايشان به ياد خدا آرامش مى‌يابد. 

آگاه باشيد كه دل‌ها به ياد خدا آرامش مى‌يابد.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #32


تا نپوشد رویِ خود را از دَمَت

دَم فرو خوردن بباید هر دَمَت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2040


صبر کن اندر جِهاد(۸۴) و در عَنا(۸۵)

دَم به دَم می‌بین بقا اندر فنا


(۸۴) جِهاد: کوشش و مبارزه

(۸۵) عَنا: رنج و مَشِقَّت

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


هر حدیثِ طَبْع را تو پرورش‌هایی بِدَش

شرح و تَأویلی(۸۶) بکن، وادان(۸۷) که این بی‌حائِل(۸۸) است


(۸۶) تَأویل: بازگردانیدن، تفسیر کردن

(۸۷) وادانستن: بازدانستن، بازشناختن، تشخیص دادن

(۸۸) بی‌حائِل: بدون مانع، بدون حجاب

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2805


هرچه بینم اندر او غیرِ خدا

آنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدا


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۱۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3172


خَلق را چون آب دان، صاف و زلال

اندر آن تابان صفاتِ ذُوالْجَلال(۸۹)


(۸۹) ذُوالْجَلال: صاحب جلال و شکوه، منظور خداوند

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1387, Divan e Shams


چون آب باش و بی‌گره، از زخمِ دندان‌ها بجه

من تا گره دارم، یقین می‌کوبی و می‌ساییَم


منسوب به مولانا


دیده‌ای خواهم که باشد شه‌شناس

تا شناسد شاه را در هر لباس


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359


ننگرم کس را و گر هم بنگرم

او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۹۰)


عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۹۱)

عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۹۲)؟


عاشقِ صُنعِ(۹۳) خدا با فَر بوَد

عاشقِ مصنوعِ(۹۴) او کافر بُوَد


(۹۰) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن

(۹۱) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۹۲) گبر: کافر

(۹۳) صُنع: آفرینش

(۹۴) مصنوع: آفریده، مخلوق

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1263, Divan e Shams


این صورتش بهانه‌ست، او نورِ آسمان است

بگذر ز نقش و صورت، جانش خوش است، جانش


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #361


یُسر(۹۵) با عُسر(۹۶) است، هین آیِس(۹۷) مباش

راه داری زین مَمات(۹۸) اندر معاش


قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۵

Quran, Ash-Sharh(#94), Line #5


«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»


«پس، همانا با هر دشوارى آسانى است.»


(۹۵) یُسر: آسانی

(۹۶) عُسر: سختی

(۹۷) آیِس: ناامید

(۹۸) مَمات: مرگ

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


هر یکی بیتی(۹۹) جَمالِ بیتِ دیگر دان که هست

با مُؤَیَّد(۱۰۰) این طَریقَت رهروان را شاغِل‌ است


(۹۹) بیت: خانه، منزل

(۱۰۰) مُؤَیَّد: تأیید شده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2980


گر به هر زخمی تو پُرکینه شَوی

پس کجا بی‌‌صیقل، آیینه شَوی؟‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613


وقتِ آن آمد که من عریان شَوَم

نقش بگذارم، سراسر جان شَوَم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shams


بندهٔ آنم که مرا، بی‌گنه آزرده کند

چون صفتی دارد از آن مَه که بیآزرد مرا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #746


امتحان بر امتحان است ای پدر

هین، به کمتر امتحان، خود را مخر(۱۰۱)


(۱۰۱) خود را مَخَر: خودپسندی نکن، خواهانِ خود مشو

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2173


کز همه نومید گشتم ای خدا

اوّل و آخِر توییّ و منتها


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501


اوّل و آخِر تویی ما در میان

هیچ هیچی که نیاید در بیان


«همانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، 

ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد. 

باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»


قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳

Quran, Al-Hadid(#57), Line #3


«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»


«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


هر طرف رنجی دگرگون قرض کن آن‌گه برو

جز به سوی بی‌سوی‌ها، کآن دگر بی‌حاصل است


تو وُثاقِ(۱۰۲) مار آیی، از پی ماری دگر

غصّهٔ ماران ببینی، زآن‌که این چون سِلسِله‌‌ست(۱۰۳)


(۱۰۲) وُثاق: خانه، اتاق

(۱۰۳) سِلسِله: زنجیر

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182


فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَم

این بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ الْقَلَم


حدیث


«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»


«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1319


ای بسی ظُلمی که بینی از کَسان

 خویِ تو باشد در ایشان، ای فلان‌‌


فیض کاشانی، غزل شمارهٔ ۵۷۰

Fayz Kashani Poem (Qazal) #570, Divan

 

هر رَنج که می‌رسد به جانم

از خود رسدم اگر بدانم


از هیچ‌کَسَم شکایتی نیست

از خویش به خویش در فَغانَم(۱۰۴)


خود سَدِّ رَهِ سلوکِ خویشَم

خارَم که به پای خود نهادم


از خویش اگر خلاص گردم

آن‌ کو در وَهم(۱۰۵) ناید آنم


(۱۰۴) فَغان: ناله، بانگ، فریاد

(۱۰۵) وَهم: گمان، پنداشت، خیال

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3107


هرچه اندیشی، پذیرایِ فناست

آن‌که در اندیشه نآید،‌ آن خداست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333


گفت پیغمبر که جنّت از اله

گر همی‌خواهی، ز کَس چیزی مخواه


چون نخواهی، من کفیلم مر تو را

جَنَّتُ‌الْـمَأوىٰ(۱۰۶) و دیدارِ خدا


قرآن‌ کریم، سورهٔ طلاق (۶۵)، آیهٔ ۳

Quran, At-Talaq(#65), Line #3


«…وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ... .»


«…و هركه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است… .»


(۱۰۶) جَنَّتُ‌الْـمَأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشتگانه

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1085, Divan e Shams


 خُنُک آن قُماربازی که بباخت آن‌چه بودَش

بنماند هیچَش الّا هوسِ قُمار دیگر


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2961


من نخواهم رحمتی جز زخمِ شاه

من نخواهم غیرِ آن شه را پناه


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4741


نیستم اومیدوار از هیچ سو

وآن کَرَم می‌گویدم: لٰا تَیْأَسُوا(۱۰۷)


قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۸۷

Quran, Yusuf(#12), Line #87


«يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ ۖ 

إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»


«اى پسران من، برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمت خدا مأيوس مشويد، 

زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوند.»


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳

Quran, Az-Zumar(#39), Line #53


«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ 

إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»


«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. 

زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»


(۱۰۷) لٰا تَیْأَسُوا: نومید مشوید

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2922


انبیا گفتند: نومیدی بَد است

فضل و رحمت‌هایِ باری(۱۰۸) بی‌حد است


از چنین مُحسِن نشاید ناامید

دست در فِتراکِ(۱۰۹) این رحمت زنید


(۱۰۸) باری: باری‌تعالیٰ، آفریدگار، خداوند

(۱۰۹) فِتراک: تسمه و دَوالی که از پس و پیش زین اسب می‌آویزند و با آن چیزی به تَرک می‌بندند.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #92, Divan e Shams


فروپوش، فروپوش، نه بِخْروش، نه بفروش

تویی بادهٔ مدهوش، یکی لحظه بپالا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


نَپَرَّد عقلِ جُزوی زین عَقیله

چو نَبْوَد عقلِ کُل بر جُزوْ، لالا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2640


من سبب را ننگرم، کآن حادِث(۱۱۰) است

زآنکه حادث، حادِثی را باعث است


لطفِ سابق را نِظاره می‌کنم

هرچه آن حادِث، دوپاره می‌کنم


(۱۱۰) حادث: تازه‌پدیدآمده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #384


وسوسهٔ این امتحان چون آمدت

بختِ بَد دان کآمد و گردن زدت


چون چنین وسواس دیدی، زود زود

با خدا گَرد و، در آ اندر سجود


سَجده‌گَه را تَر کُن از اشکِ روان

کِای خدا تو وارَهانَم زین گمان


آن زمان کِت(۱۱۱) امتحان مطلوب شد

مسجدِ دینِ تو، پُرخَرّوب(۱۱۲) شد


(۱۱۱) کِت: که تو را

(۱۱۲) خَرّوب: بسیار تخریب‌کننده؛ گیاه خَرنوب که بوته‌ای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران می‌کند.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣١٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313


چشم‌بندِ خلق جز اسباب نیست

هرکه لرزد بر سبب، زاصحاب نیست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2889


ای یَرانٰا، لٰا نَراهُ روز و شب

چشم‌بندِ ما شده دیدِ سبب

 

«ای خدایی که روز و شب ما را می‌بینی و ما تو را نمی‌بینیم، 

اصولاً سبب‌سازی ذهنی چشممان را بسته‌است.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2872


حق همی خواهد که تو زاهد شوی

تا غَرَض بگذاری و شاهد شوی


کاین غَرَض‌ها پردهٔ دیده بُوَد

بر نظر چون پرده پیچیده بُوَد


پس نبیند جمله را با طِمّ(۱۱۳) و رِمّ(۱۱۴ ۱۱۵)

حُبُّکَ‌الْـاَشیاءَ یُعْمی و یُصِمّ


حدیث


«حُبُّکَ الْـاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»


«عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند.»


(۱۱۳) طِمّ: دریا و آب فراوان

(۱۱۴) رِمّ: زمین و خاک

(۱۱۵) با طِمّ و رِمّ: در اینجا یعنی با جزئیات

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


نلرزد دست، وقتِ زَر شُمُردن،

چو بازرگان بداند قَدرِ کالا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #623, Divan e Shams


خامُش کن و پنهان کن، بازارِ نکو کردی

کالای عجب بردی، کالات مبارک باد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


وَر تو را خوفِ مَطالِب باشد از اَشْهادها(۱۱۶)

از خدا می‌خواه شیرینی اَجَل(۱۱۷) کان آجِل(۱۱۸) است


(۱۱۶) اَشْهاد: جمعِ شاهد

(۱۱۷) اَجَل: مرگ

(۱۱۸) آجِل: تأخیر کننده، کُند، ضد عاجل به معنی باشتاب

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2875


در دلش خورشید چون نوری نشاند

پیشش اختر را مقادیری نماند

 

پس بدید او بی‌حجاب اسرار را

سیرِ روحِ مؤمن و کُفّار را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


چه گَرگین است و گَرخار است این حرص!

کسی خود را بر این گَرگین مَمالا!


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #764


بِسکُل(۱۱۹) این حَبلی(۱۲۰) که حرص است و حسد

یاد کن: فی جیدِهٰا حَبْلٌ مَسَد


قرآن کریم، سورهٔ لهب (۱۱۱)، آیهٔ ۵

Quran, Al-Masad(#111), Line #5


«فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»


«و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»


(۱۱۹) بِسکُل: بگسل، پاره کن

(۱۲۰) حَبْل: ریسمان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2910


هر یکی خاصیّتِ خود را نمود

آن هنرها جمله بدبختی فزود

 

آن هنرها گردنِ ما را ببست

زآن مَناصِب(۱۲۱) سرنگونساریم و پست


آن هنر فی جیدِنا حَبْلٌ مَسَد

روزِ مُردن نیست زآن فن‎ها مدد


جز همان خاصیّتِ آن خوش‌حواس

که به شب بُد چشمِ او سلطان‌شناس


آن هنرها جمله غولِ راه بود

غیرِ چشمی کو ز شه آگاه بود


(۱۲۱) مَناصِب: جمع منصب، درجه، مرتبه، مقام

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۴۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2445


باز‌خَر، ما را ازین نَفْسِ پلید

کاردش تا استخوانِ ما رسید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


چو شد ناسور بر گَرگین چنین گَر،

طَلی سازَش به ذکرِ حق تَعالیٰ


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1905, Divan e Shams


حریصان را جگرخون بین و گَرگین

گَر و ناسورِ محکم را رها کن


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #910


با قَضا پنجه مزن ای تُند و تیز

تا نگیرد هم قَضا با تو سِتیز


مُرده باید بود پیشِ حکمِ حق

تا نیاید زخم، از رَبُّ الْفَلَق(۱۲۲)


قرآن کریم، سورهٔ فلق (١١٣)، آیات ۱ و ۲

Quran, Al-Falaq(#113), Line #1-2


«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ.»


«بگو: به پروردگار صبحگاه پناه مى‌برم»


«مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ.»


«از شر آنچه بيافريده است»


(۱۲۲) رَبُّ الْفَلَق: پروردگار صبحگاه

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1535, Divan e Shams


کنون پندار مُردَم آشتی کن

که در تسلیم ما چون مردگانیم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577


جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟

 در کفِ شیرِ نرِ خون‌خواره‌ای


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shams


ای عاشقِ جَریده(۱۲۳)، بر عاشقان گُزیده

بگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن


(۱۲۳) جَریده: یگانه، تنها

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


کلاهِ رِفعت و تاجِ سلیمان،

به هر کَل کی رسد؟! حاشا و کَلّا!


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574


تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَت

طُوقِ(۱۲۴) اَعْطَیناکَ آویزِ برت


قرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیهٔ ۱

Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1


«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ.»


«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»


(۱۲۴) طُوق: گردنبند

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2483, Divan e Shams


در دو جهان بنَنگرد، آنکه بدو تو بنگری

خسروِ خسروان شود، گر به گدا تو نان دهی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3528


زآن رَهَش دور است تا دیدارِ دوست

کو نجویَد سَر، رئیسیش(۱۲۵) آرزوست


(۱۲۵) رئیسی: ریاست

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


خَمُش کردم، سخن کوتاه، خوش‌تر

که این ساعت نمی‌گنجد عَلالا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3517


موسیا، بسیار گویی، دور شو

ور نه با من گُنگ باش و کور شو


ور نرفتی، وز ستیزه شِسته‌یی(۱۲۶)

تو به معنی رفته‌یی بگسسته‌یی


چون حَدَث کردی تو ناگه در نماز

گویدت: سویِ طهارت رُو بتاز


وَر نرفتی، خشک، جُنبان می‏‌شوی

خود نمازت رفت پیشین(۱۲۷) ای غَوی‏(۱۲۸)


(۱۲۶) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.

(۱۲۷) پیشین: از پیش

(۱۲۸) غَوی: گمراه

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


جوابِ آن غزل که گفت شاعر:

«بَقائی شٰاءَ لَیسْ هُمْ اِرتِحالاٰ»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2449, Divan e Shams


گر صورتی آید به دل، گویم: «برون رو ای مُضِلّ(۱۲۹)»

ترکیبِ او ویران کنم، گر او نماید لَـمْتُری(۱۳۰)


(۱۲۹) مُضِلّ: گمراه‌کننده

(۱۳۰) لَـمْتُر: چاق، فربه، کاهل

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1061


جُنبِشم زین پیش بود از بال و پَر

جنبشم اکنون ز دستِ دادگَر(۱۳۱)


جُنبشِ فانیم(۱۳۲) بیرون شد ز پوست

جُنبشم باقی‌ست اکنون، چون از اوست


هرکه کَژ(۱۳۳) جُنبد به پیشِ جُنبشم

گرچه سیمرغ است، زارش می‌کُشم


هین مرا مُرده مَبین گر زنده‌ای

در کفِ شاهم نگر، گر بنده‌ای


مُرده زنده کرد عیسی از کَرَم(۱۳۴)

من به کفِّ خالقِ عیسی دَرَم


قرآن کریم، سورهٔ آل‌عمران (۳)، آیهٔ ۱۶۹

Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #169


« وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.»


«كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند مرده مپندار، بلكه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند.»


(۱۳۱) دادگَر: حق‌ستان، دادرس،‌ منصف

(۱۳۲) فانی: ناپایدار، از‌بین‌رونده

(۱۳۳) کَژ: کَج

(۱۳۴) کَرَم: در این‌جا منظور معجزه و خَرقِ عادتی است که خداوند به عیسی عطا فرمود.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #586


«در بیانِ آنکه ثوابِ عملِ عاشق از حقّ هم حقّ است»


عاشقان را شادمانی و غم اوست

دستمزد و اُجرتِ(۱۳۵) خدمت هم اوست


غیرِ معشوق اَر(۱۳۶) تماشایی بُوَد

عشق نَبْوَد، هرزه سودایی بُوَد


عشق، آن شعله‌ست کو چون برفروخت

هرچه جز معشوقِ باقی، جمله سوخت


تیغِ لا در قتلِ غیرِ حق براند

درنگر زآن پس که بعدِ لا چه ماند؟


ماند اِلَّا الله، باقی جمله رفت

شاد باش ای عشقِ شرکت‌سوزِ(۱۳۷) زفت(۱۳۸)


خود همو بود آخِرین و اوّلین

شرک جز از دیدهٔ اَحوَل(۱۳۹) مَبین


قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳

Quran, Al-Hadid(#57), Line #3


«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ  وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»


«اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه‌چیز داناست.»


ای عجب، حُسنی بود جز عکسِ آن؟

نیست تن را جُنبشی از غیرِ جان


آن تنی را که بُوَد در جان خَلَل(۱۴۰)

خوش نگردد گر بگیری در عسل


این کسی داند که روزی زنده بود

از کفِ این جانِ جان، جامی ربود


وآنکه چشمِ او ندیده‌ست آن رُخان

پیش او، جانست این تَفِّ دخان(۱۴۱)


(۱۳۵) اُجرت: دستمزد، پاداش

(۱۳۶) اَر: اگر

(۱۳۷) شرکت‌سوز: نابود‌کننده‌ٔ شِرک

(۱۳۸) زَفت: درشت، فربه، نیرومند

(۱۳۹) اَحوَل: لوچ، دوبین

(۱۴۰) خَلَل: اختلال، تباهی، عیب، فساد

(۱۴۱) تَفِّ دخان: گرمای دود؛ منظور روح حیوانی است.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1430


هر‌که او بی سَر بجنبد، دُم بُوَد

جُنبشش چون جُنبشِ کژدُم بود


کَژرو(۱۴۲) و شبکور و زشت و زهرناک

پیشۀ او خَستنِ(۱۴۳) اَجسامِ پاک


سَر بکوب آن را که سِرّش این بُوَد

خُلق و خویِ مستمرّش این بُوَد


(۱۴۲) کَژرو: رفتار بد و ناشایست و ناراست

(۱۴۳) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۱۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3180


جنبشی اندک بکن همچون جَنین

تا ببخشندت حواسِ نوربین‌‌


وز جهانِ چون رَحِم بیرون شوی

از زمین در عرصه‌‌ٔ واسِع(۱۴۴) شوی‌‌


آنکه اَرْضُ‌الله، واسِع گفته‌‌اند

عرصه‌‌ای دان کاولیا در رفته‌‌اند


قرآن کریم، سورهٔ نسا‌ء (۴)، آیهٔ ۹۷

Quran, An-Nisaa(#4), Line #97


«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ 

قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّـهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا.»


«كسانى هستند كه فرشتگان جانشان را مى‌ستانند در حالى كه بر خويشتن ستم كرده بودند. 

از آنها مى‌پرسند: در چه كارى بوديد؟ گويند: ما در روى زمين مردمى بوديم زبون گشته. 

فرشتگان گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن مهاجرت كنيد؟ 

مكان اينان جهنم است و سرانجامشان بد.» 


(۱۴۴) عرصه‌‌ٔ واسِع: تنگهٔ فراخ

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1690


بنگر آن‌ها را که آخِر دیده‌اند

حسرتِ جان‌ها و رَشکِ دیده‌اند


بنگر آن‌ها را که حالی دیده‌اند

سِرِّ فاسد، ز اصلِ سَر ببریده‌اند


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۷۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1708


ماهیا آخِر نگر، مَنْگر به شَسْت(۱۴۵)

بَدگلویی(۱۴۶)، چشمِ آخِربینْت بست


(۱۴۵) شَسْت: قلّاب ماهیگیری

(۱۴۶) بَدگَلویی: شکمبارگی، حرص زدن در خوردن طعام

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2197


کآنچه جاهل دید خواهد عاقبت

عاقلان بینند ز اوّل‌مرتبت


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۵۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2583


چشمِ آخِربین(۱۴۷) تواند دید راست

چشمِ آخُربین غرورست و خطاست‌‌


(۱۴۷) آخِربین: عاقبت‌اندیش، پایان‌بین

-------------------------

مجموع لغات:


(۱) حَضْرَت: درگاه، آستان، ناحیهٔ مقدّسه

(۲) بِپالا: پالایش بده.

(۳) دُرد: آن‌چه از مایعات به‌ویژه شراب، ته‌نشین می‌شود، رسوب مایعات، کنایه از ناخالصی

(۴) مَیالا: آلوده مکن.

(۵) چُست: چابُک

(۶) بی‌مُبالا: بی‌مبالات، بی‌اعتنا

(۷) عَقیله: پای‌بند، ریسمان، رَسَن

(۸) لالا: لَلِـه، مربی اطفال

(۹) گَرگین: کچل، کسی‌که به بیماری کچلی مبتلا باشد. مجازاً به‌معنی فاقدِ کمال و فضلِ انسانی

(۱۰) گَرخار: خارندهٔ زخم کچلی، آن‌کس که زخم کچلی را مدام بخاراند. مجازاً پریشان و مضطرب

(۱۱) مَمالا: مخفف ممالاد، یعنی الهی که کسی خودش را به کسی‌که به زخم کچلی دچار شده نمالد و با او تماسی نداشته باشد، 

چون ممکن است بر اثر حشر و نشر با مبتلایان به این زخمِ مُسری، او نیز دچار شود. حشر و نشر با آزمندان نیز اثراتی ناپسند بر روح و روان آدمی می‌نهد.

(۱۲) ناسور: زخم وخیم و چرکین

(۱۳) طَلی: هر دوایی که مالیدنی باشد. مانند روغنی که بر زخم یا موضع درد می‌مالند.

(۱۴) ناموس: خودبینی و شهرت‌طلبی

(۱۵) مُعَلّا: بلند و رفیع، «صَدرِ مُعَلّا» مقام بلند و جایگاه رفیع

(۱۶) رِفعت: بلندی

(۱۷) کَل: در این‌جا نماد افراد عاری از معنویت و فاقد کمالات روحی و اخلاقی است.

(۱۸) حاشا و کَلّا: هرگز! چنین نیست! هر دو لفظ برای نفی و انکارِ سخنی که مورد قبول نباشد.

(۱۹) عَلالا: بانگ و فریاد، آواز بلند. در این‌جا به‌معنی قیل و قال و مجادلهٔ بیهوده.

(۲۰) «بَقائی شٰاءَ لَیسْ هُمْ اِرتِحالاٰ»: پس از کوچیدن یاران و عزیزانم در‌واقع این بقا و زندگی من بود که کوچید، نه آنان!

(۲۱) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.

(۲۲) صَعب: سخت و دشوار

(۲۳) تَک: تاختن، دویدن، حمله

(۲۴) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن

(۲۵) عوام: خلق،‌ مردم عادی

(۲۶) خَبیر: آگاه و زیرک

(۲۷) حَبر: دانشمند، دانا

(۲۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه

(۲۹) خَمْر: شراب، هر مایع مست‌کننده

(۳۰) بَنگ: نوعی مادهٔ مخدر

(۳۱) دَنگ: احمق، بی‌هوش

(۳۲) سَخا: بخشش

(۳۳) عَدو: دشمن

(۳۴) خَفی: پنهان

(۳۵) غَبین: آدمِ سست‌رأی

(۳۶) خُدعه‌سرا: نیرنگ‌خانه، کنایه از دنیا

(۳۷) هِلْ: رها کن

(۳۸) جولان: تاخت‌و‌تاز کردن،‌ حرکت کردن

(۳۹) غبطه: رشک، حسرت

(۴۰) بِیع: خرید

(۴۱) خُسر: زیان

(۴۲) تَفتیق: شکافتن

(۴۳) طَرَب: شادی، نشاط، شادمانی

(۴۴) معاش: معیشت، زندگی، درآمد

(۴۵) مور: مورچه

(۴۶) غَوی: گمراه

(۴۷) عَنقا: سیمرغ

(۴۸) اضطرار:‌ ضرورت و نیاز فوری به چیزی

(۴۹) مُکْرَه: اسم مفعول از مصدر اکراه، مُکْرَهی: اکراه و اجبار

(۵۰) رَیبُ‌الْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار

(۵۱) ندامت: پشیمانی

(۵۲) دَه می‌دهند: ابراز حس انزجار و نفرت می‌کنند.

(۵۳) میزان: ترازو

(۵۴) فرض: واجب، ضروری، لازم

(۵۵) اَنَاخَیری: من برترم.

(۵۶) عَقْبه: گردنه

(۵۷) صَعْب: سخت، مشکل، دشوار

(۵۸) رَجیم: سنگ‌سار شده، رانده‌شده

(۵۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

(۶۰) ناموس: خودبینی، تکبّر، حیثیتِ بَدَلی من ذهنی

(۶۱) حَدید: آهن

(۶۲) فَتیٰ: جوان، جوانمرد

(۶۳) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره

(۶۴) نَفَخْتُ: دمیدم

(۶۵) تأنّی: آهستگی، درنگ کردن، تاخیر کردن

(۶۶) هَزّه: تکان دادن، در اینجا به معنی تحریک و وسوسه

(۶۷) صحبت: هم‌نشینی

(۶۸) زَرِّ دَهْدَهی: طلای ناب

(۶۹) جَذوب: بسیار جذب‌کننده

(۷۰) علّت: بیماری

(۷۱) مُجرَّد:‌ تنها، یکتا

(۷۲) ندامت: پشیمانی

(۷۳) جنون: دیوانگی

(۷۴) اَبْتَر: ناقص و به‌دردنخور

(۷۵) غِرَر: جمع غِرَّه به معنی غفلت و بی‌خبری و غرور

(۷۶) فانی: زوال‌پذیر، هالِک، ناپایدار

(۷۷) تعجیل: عجله کردن

(۷۸) اِحْتِساب: حساب‌ کردن، در این‌جا به‌معنی حسابگری

(۷۹) مامَضیٰ: گذشته، روزگارِ گذشته، آنچه روی‌ داده یا از کسی سَر‌زده‌ است.

(۸۰) مُستَقبل: آینده

(۸۱) مُباح: حلال، جامِ مُباح: شرابِ حلال

(۸۲) غابر: گذشته

(۸۳) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.

(۸۴) جِهاد: کوشش و مبارزه

(۸۵) عَنا: رنج و مَشِقَّت

(۸۶) تَأویل: بازگردانیدن، تفسیر کردن

(۸۷) وادانستن: بازدانستن، بازشناختن، تشخیص دادن

(۸۸) بی‌حائِل: بدون مانع، بدون حجاب

(۸۹) ذُوالْجَلال: صاحب جلال و شکوه، منظور خداوند

(۹۰) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن

(۹۱) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۹۲) گبر: کافر

(۹۳) صُنع: آفرینش

(۹۴) مصنوع: آفریده، مخلوق

(۹۵) یُسر: آسانی

(۹۶) عُسر: سختی

(۹۷) آیِس: ناامید

(۹۸) مَمات: مرگ

(۹۹) بیت: خانه، منزل

(۱۰۰) مُؤَیَّد: تأیید شده

(۱۰۱) خود را مَخَر: خودپسندی نکن، خواهانِ خود مشو

(۱۰۲) وُثاق: خانه، اتاق

(۱۰۳) سِلسِله: زنجیر

(۱۰۴) فَغان: ناله، بانگ، فریاد

(۱۰۵) وَهم: گمان، پنداشت، خیال

(۱۰۶) جَنَّتُ‌الْـمَأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشتگانه

(۱۰۷) لٰا تَیْأَسُوا: نومید مشوید

(۱۰۸) باری: باری‌تعالیٰ، آفریدگار، خداوند

(۱۰۹) فِتراک: تسمه و دَوالی که از پس و پیش زین اسب می‌آویزند و با آن چیزی به تَرک می‌بندند.

(۱۱۰) حادث: تازه‌پدیدآمده

(۱۱۱) کِت: که تو را

(۱۱۲) خَرّوب: بسیار تخریب‌کننده؛ گیاه خَرنوب که بوته‌ای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران می‌کند.

(۱۱۳) طِمّ: دریا و آب فراوان

(۱۱۴) رِمّ: زمین و خاک

(۱۱۵) با طِمّ و رِمّ: در اینجا یعنی با جزئیات

(۱۱۶) اَشْهاد: جمعِ شاهد

(۱۱۷) اَجَل: مرگ

(۱۱۸) آجِل: تأخیر کننده، کُند، ضد عاجل به معنی باشتاب

(۱۱۹) بِسکُل: بگسل، پاره کن

(۱۲۰) حَبْل: ریسمان

(۱۲۱) مَناصِب: جمع منصب، درجه، مرتبه، مقام

(۱۲۲) رَبُّ الْفَلَق: پروردگار صبحگاه

(۱۲۳) جَریده: یگانه، تنها

(۱۲۴) طُوق: گردنبند

(۱۲۵) رئیسی: ریاست

(۱۲۶) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.

(۱۲۷) پیشین: از پیش

(۱۲۸) غَوی: گمراه

(۱۲۹) مُضِلّ: گمراه‌کننده

(۱۳۰) لَـمْتُر: چاق، فربه، کاهل

(۱۳۱) دادگَر: حق‌ستان، دادرس،‌ منصف

(۱۳۲) فانی: ناپایدار، از‌بین‌رونده

(۱۳۳) کَژ: کَج

(۱۳۴) کَرَم: در این‌جا منظور معجزه و خَرقِ عادتی است که خداوند به عیسی عطا فرمود.

(۱۳۵) اُجرت: دستمزد، پاداش

(۱۳۶) اَر: اگر

(۱۳۷) شرکت‌سوز: نابود‌کننده‌ٔ شِرک

(۱۳۸) زَفت: درشت، فربه، نیرومند

(۱۳۹) اَحوَل: لوچ، دوبین

(۱۴۰) خَلَل: اختلال، تباهی، عیب، فساد

(۱۴۱) تَفِّ دخان: گرمای دود؛ منظور روح حیوانی است.

(۱۴۲) کَژرو: رفتار بد و ناشایست و ناراست

(۱۴۳) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.

(۱۴۴) عرصه‌‌ٔ واسِع: تنگهٔ فراخ

(۱۴۵) شَسْت: قلّاب ماهیگیری

(۱۴۶) بَدگَلویی: شکمبارگی، حرص زدن در خوردن طعام

(۱۴۷) آخِربین: عاقبت‌اندیش، پایان‌بین

----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


دل و جان را در این حضرت بپالا

چو صافی شد رود صافی به بالا


اگر خواهی که ز آب صاف نوشی

لب خود را به هر دردی میالا


از این سیلاب درد او پاک ماند

که جان‌باز است و چست و بی‌مبالا


نپرد عقل جزوی زین عقیله

چو نبود عقل کل بر جزو لالا


نلرزد دست وقت زر شمردن

چو بازرگان بداند قدر کالا


چه گرگین است و گرخار است این حرص

کسی خود را بر این گرگین ممالا


چو شد ناسور بر گرگین چنین گر

طلی سازش به ذکر حق تعالی


اگر خواهی که این در باز‌ گردد

سوی این در روان و بی‌ملال آ


رها کن صدر و ناموس و تکبر

میان جان بجو صدر معلا


کلاه رفعت و تاج سلیمان

به هر کل کی رسد حاشا و کلا


خمش کردم سخن کوتاه خوش‌تر

که این ساعت نمی‌گنجد علالا


جواب آن غزل که گفت شاعر

بقائی شاء لیس هم ارتحالا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


دل و جان را در این حضرت بپالا

چو صافی شد رود صافی به بالا


اگر خواهی که ز آب صاف نوشی

لب خود را به هر دردی میالا


از این سیلاب درد او پاک ماند

که جان‌باز است و چست و بی‌مبالا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #862, Divan e Shams


قومی که بر براق بصیرت سفر کنند

بی ابر و بی‌غبار در آن مه نظر کنند


در دانه‌های شهوتی آتش زنند زود

وز دامگاه صعب به یک تک عبر کنند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1412


مرغ غافل می‌خورد دانه ز دام

همچو اندر دام دنیا این عوام


باز مرغان خبیر هوشمند

کرده‌اند از دانه خود را خشک‌بند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196


تا کنی مر غیر را حبر و سنی

خویش را بدخو و خالی می‌کنی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151


مرده خود را رها کرده‌ست او

مرده بیگانه را جوید رفو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479


دیده آ بر دیگران نوحه‌گری

مدتی بنشین و بر خود می‌گری


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3612


دان که هر شهوت چو خمر است و چو بنگ

پرده هوش است و عاقل زوست دنگ


خمر تنها نیست سرمستی هوش

هر‌چه شهوانی‌ست بندد چشم و گوش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1272


ترک شهوت‌ها و لذت‌ها سخاست

هر‌که در شهوت فروشد برنخاست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #127


آتش اندر زن به گرگان چون سپند

زان‌که آن گرگان عدو یوسفند


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1446


گاو نفس خویش را زوتر بکش

تا شود روح خفی زنده و بهش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1560


این جهان تن غلط‌انداز شد

جز مر آن‌ را کو ز شهوت باز شد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1764


عقل کاذب هست خود معکوس‌بین

زندگی را مرگ بیند ای غبین


ای خدا بنمای تو هر چیز را

آن‌چنانکه هست در خدعه‌سرا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۸۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1854


طبع را هل تا بگرید زار زار

تو ازو بستان و وام جان‌ گزار


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1948


کنده تن را ز پای جان بکن

تا کند جولان به گرد انجمن


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2945


منگر اندر غبطه این بیع و سود

بنگر اندر خسر فرعون و ثمود


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840


جهد فرعونی چو بی‌توفیق بود

هرچه او می‌دوخت آن تفتیق بود


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1747


پاره کرده وسوسه باشی دلا

گر طرب را باز‌دانی از بلا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #454


بر دل خود کم نه اندیشه معاش

عیش کم نآید تو بر درگاه باش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3704


تو چو موری بهر دانه می‏‌دوی

هین سلیمان جو چه می‏‌باشی غوی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3705


دانه‌جو را دانه‏‌اش دامی شود

و آن سلیمان‌جوی را هر دو بود

 

مرغ جان‌ها را در این آخرزمان

نیستشان از همدگر یک دم امان‏


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1312


هین مدو اندر پی نفس چو زاغ

کو به گورستان برد نه سوی باغ


گر روی رو در پی عنقای دل

سوی قاف و مسجد اقصای دل


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1401


هرچه نفست خواست داری اختیار

هرچه عقلت خواست آری اضطرار


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1397


آنچنان خوش کس رود در مکرهی

کس چنان رقصان دود در گمرهی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145


عقل جزوی گاه چیره گه نگون

عقل کلی ایمن از ریب‌المنون


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #344


صورتی را چون به دل ره می‌دهند

از ندامت آخرش ده می‌دهند


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2091


من چو میزان خدایم در جهان

وانمایم هر سبک را از گران


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3060


تو برین دکان زمانی صبر کن

تا گزارم فرض و خوانم لم یکن


قرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴

Quran, Al-Ikhlas(#112), Line #4


«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»


«و نه هیچ کس مثل و مانند و همتای اوست.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3216


علت ابلیس اناخیری بده‌ست

وین مرض در نفس هر مخلوق هست


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۲

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #12


«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ  قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»


«خدا گفت: وقتى تو را به سجده فرمان دادم، چه چيز تو را از آن باز داشت؟ 

گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريده‌اى و او را از گِل.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۳۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #431


عقبه‌ای زین صعب‌‌تر در راه نیست

‌‌ای خنک آن کش حسد همراه نیست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1200


وز حسودی بازشان خر ای کریم

تا نباشند از حسد دیو رجیم


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علتی بتر ز پندار کمال

نیست اندر جان تو ای ذودلال


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حدید

ای بسی بسته به بند ناپدید


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگ جو هست سرگین ای فتی

گرچه جو صافی نماید مر تو را


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130


چون ملایک گوی لا علم لنا

تا بگیرد دست تو علمتنا


مانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیست

تا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیرد


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32


« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»


« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams


دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر

کار او کن فیکون‌ است نه موقوف علل


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #59


کاین تانی پرتو رحمان بود

وآن شتاب از هزه شیطان بود


حدیث


«اَلتَّأَنّي مِنَ اللهِ وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ.»


«درنگ از خداوند است و شتاب از شیطان.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417


چون ز بی‌صبری قرین غیر شد

در فراقش پر غم و بی‌خیر شد


صحبتت چون هست زر دهدهی

پیش خاین چون امانت می‌نهی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2844


از برای غصه‌ نان سوختی

دیده‌ صبر و توکل دوختی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2853


گر تو را صبری بدی رزق آمدی

خویشتن چون عاشقان بر تو زدی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2725


صبر و خاموشی جذوب رحمت‌ است

وین نشان جستن نشان علت است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #405, Divan e Shams


به جز از عشق مجرد به هر آن نقش که رفتم

بنه‌ارزید خوشی‌هاش به تلخی ندامت


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2717


پس جواب او سکوت است و سکون

هست با ابله سخن گفتن جنون‏


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1482


ور نباشد اهل این ذکر و قنوت

پس جواب الاحمق ای سلطان سکوت


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1358, Divan e Shams


ز حرف بگذر و چون آب نقش‌ها مپذیر

که حرف و صوت ز دنیاست و هست دنیا پل


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3108


باد تند است و چراغم ابتری

زو بگیرانم چراغ دیگری


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3112


او نکرد این فهم، پس داد از غرر

شمع فانی را به فانیی دگر


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #367, Divan e Shams


درنده آنکه گفت پیدا

سوزنده آنکه در نهان گفت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2570


مکر شیطان است تعجیل و شتاب

لطف رحمان است صبر و احتساب


حدیث


«اَلتَّأَنّي مِنَ اللهِ وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ.»


«درنگ از خداوند است و شتاب از شیطان.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2201


هست هشیاری ز یاد ما‌مضی

ماضی و مستقبلت پرده خدا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shams


جام مباح آمد هین نوش کن

بازره از غابر و از ماجرا


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2253


گفت دیگر بر گذشته غم مخور

چون ز تو بگذشت زآن حسرت مبر


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2244


بر گذشته حسرت آوردن خطاست

باز ناید رفته یاد آن هباست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #438


دم بخور در آب ذکر و صبر کن

تا رهی از فکر و وسواس کهن


قرآن کریم، سورهٔ رعد (۱۳)، آیهٔ ۲۸

Quran, Al-Ra’d(#13), Line #28


«الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّـهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»


«آنان كه ايمان آورده‌اند و دل‌هايشان به ياد خدا آرامش مى‌يابد. 

آگاه باشيد كه دل‌ها به ياد خدا آرامش مى‌يابد.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #32


تا نپوشد روی خود را از دمت

دم فرو خوردن بباید هر دمت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2040


صبر کن اندر جهاد و در عنا

دم به دم می‌بین بقا اندر فنا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


هر حدیث طبع را تو پرورش‌هایی بدش

شرح و تاویلی بکن وادان که این بی‌حائل است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2805


هرچه بینم اندر او غیر خدا

آن من نبود بود عکس گدا


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۱۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3172


خلق را چون آب دان، صاف و زلال

اندر آن تابان صفات ذوالجلال


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1387, Divan e Shams


چون آب باش و بی‌گره از زخم دندان‌ها بجه

من تا گره دارم یقین می‌کوبی و می‌ساییم


منسوب به مولانا


دیده‌ای خواهم که باشد شه‌شناس

تا شناسد شاه را در هر لباس


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359


ننگرم کس را و گر هم بنگرم

او بهانه باشد و تو منظرم


عاشق صنع توام در شکر و صبر

عاشق مصنوع کی باشم چو گبر


عاشق صنع خدا با فر بود

عاشق مصنوع او کافر بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1263, Divan e Shams


این صورتش بهانه‌ست او نور آسمان است

بگذر ز نقش و صورت جانش خوش است جانش


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #361


یسر با عسر است هین آیس مباش

راه داری زین ممات اندر معاش


قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۵

Quran, Ash-Sharh(#94), Line #5


«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»


«پس، همانا با هر دشوارى آسانى است.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


هر یکی بیتی جمال بیت دیگر دان که هست

با موید این طریقت رهروان را شاغل‌ است


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2980


گر به هر زخمی تو پرکینه شوی

پس کجا بی‌‌صیقل آیینه شوی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613


وقت آن آمد که من عریان شوم

نقش بگذارم سراسر جان شوم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shams


بنده آنم که مرا بی‌گنه آزرده کند

چون صفتی دارد از آن مه که بیازرد مرا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #746


امتحان بر امتحان است ای پدر

هین به کمتر امتحان خود را مخر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2173


کز همه نومید گشتم ای خدا

اول و آخر تویی و منتها


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501


اول و آخر تویی ما در میان

هیچ هیچی که نیاید در بیان


همانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم 

ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد 

باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم


قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳

Quran, Al-Hadid(#57), Line #3


«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»


«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


هر طرف رنجی دگرگون قرض کن آن‌گه برو

جز به سوی بی‌سوی‌ها کان دگر بی‌حاصل است


تو وثاق مار آیی از پی ماری دگر

غصه ماران ببینی زآن‌که این چون سلسله‌‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182


فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دم

این بود معنی قد جف القلم


حدیث


«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»


«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1319


ای بسی ظلمی که بینی از کسان

خوی تو باشد در ایشان ای فلان‌‌


فیض کاشانی، غزل شمارهٔ ۵۷۰

Fayz Kashani Poem (Qazal) #570, Divan

 

هر رنج که می‌رسد به جانم

از خود رسدم اگر بدانم


از هیچ‌کسم شکایتی نیست

از خویش به خویش در فغانم


خود سد ره سلوک خویشم

خارم که به پای خود نهادم


از خویش اگر خلاص گردم

آن‌ کو در وهم ناید آنم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3107


هرچه اندیشی پذیرای فناست

آن‌که در اندیشه ناید آن خداست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333


گفت پیغمبر که جنت از اله

گر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواه


چون نخواهی من کفیلم مر تو را

جنت‌الـماوى و دیدار خدا


قرآن‌ کریم، سورهٔ طلاق (۶۵)، آیهٔ ۳

Quran, At-Talaq(#65), Line #3


«…وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ... .»


«…و هركه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است… .»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1085, Divan e Shams


خنک آن قماربازی که بباخت آن‌چه بودش

بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2961


من نخواهم رحمتی جز زخم شاه

من نخواهم غیر آن شه را پناه


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4741


نیستم اومیدوار از هیچ سو

وآن کرم می‌گویدم لا تیاسوا


قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۸۷

Quran, Yusuf(#12), Line #87


«يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ ۖ 

إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»


«اى پسران من، برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمت خدا مأيوس مشويد، 

زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوند.»


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳

Quran, Az-Zumar(#39), Line #53


«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ 

إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»


«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. 

زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2922


انبیا گفتند نومیدی بد است

فضل و رحمت‌های باری بی‌حد است


از چنین محسن نشاید ناامید

دست در فتراک این رحمت زنید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #92, Divan e Shams


فروپوش فروپوش نه بخروش نه بفروش

تویی باده مدهوش یکی لحظه بپالا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


نپرد عقل جزوی زین عقیله

چو نبود عقل کل بر جزو لالا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2640


من سبب را ننگرم کان حادث است

زآنکه حادث حادثی را باعث است


لطف سابق را نظاره می‌کنم

هرچه آن حادث دوپاره می‌کنم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #384


وسوسه این امتحان چون آمدت

بخت بد دان کامد و گردن زدت


چون چنین وسواس دیدی زود زود

با خدا گرد و در آ اندر سجود


سجده‌گه را تر کن از اشک روان

کای خدا تو وارهانم زین گمان


آن زمان کت امتحان مطلوب شد

مسجد دین تو پرخروب شد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣١٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313


چشم‌بند خلق جز اسباب نیست

هرکه لرزد بر سبب زاصحاب نیست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2889


ای یرانا لا نراه روز و شب

چشم‌بند ما شده دید سبب

 

ای خدایی که روز و شب ما را می‌بینی و ما تو را نمی‌بینیم 

اصولا سبب‌سازی ذهنی چشممان را بسته‌است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2872


حق همی خواهد که تو زاهد شوی

تا غرض بگذاری و شاهد شوی


کاین غرض‌ها پرده دیده بود

بر نظر چون پرده پیچیده بود


پس نبیند جمله را با طم و رم

حبک‌الـاشیاء یعمی و یصم


حدیث


«حُبُّکَ الْـاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»


«عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


نلرزد دست وقت زر شمردن

چو بازرگان بداند قدر کالا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #623, Divan e Shams


خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی

کالای عجب بردی کالات مبارک باد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


ور تو را خوف مطالب باشد از اشهادها

از خدا می‌خواه شیرینی اجل کان آجل است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2875


در دلش خورشید چون نوری نشاند

پیشش اختر را مقادیری نماند

 

پس بدید او بی‌حجاب اسرار را

سیر روح مومن و کفار را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


چه گرگین است و گرخار است این حرص

کسی خود را بر این گرگین ممالا


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #764


بسکل این حبلی که حرص است و حسد

یاد کن فی جیدها حبل مسد


قرآن کریم، سورهٔ لهب (۱۱۱)، آیهٔ ۵

Quran, Al-Masad(#111), Line #5


«فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»


«و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2910


هر یکی خاصیت خود را نمود

آن هنرها جمله بدبختی فزود

 

آن هنرها گردن ما را ببست

زآن مناصب سرنگونساریم و پست


آن هنر فی جیدنا حبل مسد

روز مردن نیست زآن فن‎ها مدد


جز همان خاصیت آن خوش‌حواس

که به شب بد چشم او سلطان‌شناس


آن هنرها جمله غول راه بود

غیر چشمی کو ز شه آگاه بود


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۴۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2445


باز‌خر ما را ازین نفس پلید

کاردش تا استخوان ما رسید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


چو شد ناسور بر گرگین چنین گر

طلی سازش به ذکر حق تعالی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1905, Divan e Shams


حریصان را جگرخون بین و گرگین

گر و ناسور محکم را رها کن


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #910


با قضا پنجه مزن ای تند و تیز

تا نگیرد هم قضا با تو ستیز


مرده باید بود پیش حکم حق

تا نیاید زخم از رب الفلق


قرآن کریم، سورهٔ فلق (١١٣)، آیات ۱ و ۲

Quran, Al-Falaq(#113), Line #1-2


«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ.»


«بگو: به پروردگار صبحگاه پناه مى‌برم»


«مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ.»


«از شر آنچه بيافريده است»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1535, Divan e Shams


کنون پندار مردم آشتی کن

که در تسلیم ما چون مردگانیم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577


جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای

در کف شیر نر خون‌خواره‌ای


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shams


ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده

بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


کلاه رفعت و تاج سلیمان

به هر کل کی رسد حاشا و کلا


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574


تاج کرمناست بر فرق سرت

طوق اعطیناک آویز برت


قرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیهٔ ۱

Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1


«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ.»


«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2483, Divan e Shams


در دو جهان بننگرد آنکه بدو تو بنگری

خسرو خسروان شود گر به گدا تو نان دهی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3528


زآن رهش دور است تا دیدار دوست

کو نجوید سر رئیسیش آرزوست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


خمش کردم سخن کوتاه خوش‌تر

که این ساعت نمی‌گنجد علالا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3517


موسیا بسیار گویی دور شو

ور نه با من گنگ باش و کور شو


ور نرفتی وز ستیزه شسته‌یی

تو به معنی رفته‌یی بگسسته‌یی


چون حدث کردی تو ناگه در نماز

گویدت سوی طهارت رو بتاز


ور نرفتی خشک جنبان می‏‌شوی

خود نمازت رفت پیشین ای غوی‏


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #103, Divan e Shams


جواب آن غزل که گفت شاعر

بقائی شاء لیس هم ارتحالا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2449, Divan e Shams


گر صورتی آید به دل گویم برون رو ای مضل

ترکیب او ویران کنم گر او نماید لـمتری


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1061


جنبشم زین پیش بود از بال و پر

جنبشم اکنون ز دست دادگر


جنبش فانیم بیرون شد ز پوست

جنبشم باقی‌ست اکنون چون از اوست


هرکه کژ جنبد به پیش جنبشم

گرچه سیمرغ است زارش می‌کشم


هین مرا مرده مبین گر زنده‌ای

در کف شاهم نگر گر بنده‌ای


مرده زنده کرد عیسی از کرم

من به کف خالق عیسی درم


قرآن کریم، سورهٔ آل‌عمران (۳)، آیهٔ ۱۶۹

Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #169


« وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.»


«كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند مرده مپندار، بلكه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #586


در بیان آنکه ثواب عمل عاشق از حق هم حق است


عاشقان را شادمانی و غم اوست

دستمزد و اجرت خدمت هم اوست


غیر معشوق ار تماشایی بود

عشق نبود هرزه سودایی بود


عشق آن شعله‌ست کو چون برفروخت

هرچه جز معشوق باقی جمله سوخت


تیغ لا در قتل غیر حق براند

درنگر زآن پس که بعد لا چه ماند


ماند الا الله باقی جمله رفت

شاد باش ای عشق شرکت‌سوز زفت


خود همو بود آخرین و اولین

شرک جز از دیده احول مبین


قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳

Quran, Al-Hadid(#57), Line #3


«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ  وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»


«اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه‌چیز داناست.»


ای عجب حسنی بود جز عکس آن

نیست تن را جنبشی از غیر جان


آن تنی را که بود در جان خلل

خوش نگردد گر بگیری در عسل


این کسی داند که روزی زنده بود

از کف این جان جان جامی ربود


وآنکه چشم او ندیده‌ست آن رخان

پیش او جانست این تف دخان


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1430


هر‌که او بی سر بجنبد دم بود

جنبشش چون جنبش کژدم بود


کژرو و شبکور و زشت و زهرناک

پیشه او خستن اجسام پاک


سر بکوب آن را که سرش این بود

خلق و خوی مستمرش این بود


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۱۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3180


جنبشی اندک بکن همچون جنین

تا ببخشندت حواس نوربین‌‌


وز جهان چون رحم بیرون شوی

از زمین در عرصه‌‌ واسع شوی‌‌


آنکه ارض‌الله واسع گفته‌‌اند

عرصه‌‌ای دان کاولیا در رفته‌‌اند


قرآن کریم، سورهٔ نسا‌ء (۴)، آیهٔ ۹۷

Quran, An-Nisaa(#4), Line #97


«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ 

قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّـهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا.»


«كسانى هستند كه فرشتگان جانشان را مى‌ستانند در حالى كه بر خويشتن ستم كرده بودند. 

از آنها مى‌پرسند: در چه كارى بوديد؟ گويند: ما در روى زمين مردمى بوديم زبون گشته. 

فرشتگان گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن مهاجرت كنيد؟ 

مكان اينان جهنم است و سرانجامشان بد.» 


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1690


بنگر آن‌ها را که آخر دیده‌اند

حسرت جان‌ها و رشک دیده‌اند


بنگر آن‌ها را که حالی دیده‌اند

سر فاسد ز اصل سر ببریده‌اند


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۷۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1708


ماهیا آخر نگر منگر به شست

بدگلویی چشم آخربینت بست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2197


کانچه جاهل دید خواهد عاقبت

عاقلان بینند ز اول‌مرتبت


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۵۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2583


چشم آخربین تواند دید راست

چشم آخربین غرورست و خطاست‌‌


shirin7shComment by: shirin7sh
دنیا دام است و همانیدگی ها دانه های شهوت. با من ذهنی و بدون فضاگشایی حتی با همه امکانات زندگی، نمیتوان در این دنیا خوشبخت بود و زندگی خوبی داشت. در حالیکه ما بی نظیریم و از جنس الست و همین ما را از مقایسه برحذر می دارد . چشم صبر و توکل داریم و دائما می گوییم: لم یکن

درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
هزاران شکر و صدها سپاس


Back

Today visitors: 234

Time base: Pacific Daylight Time