مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
چند نهان داری آن خنده را؟
آن مهِ تابندهٔ فرخنده را
بنده کند رویِ تو صد شاه را
شاه کند خندهٔ تو بنده را
خنده بیاموز گلِ سرخ را
جلوه کن آن دولتِ پاینده را
بسته بدان است درِ آسمان
تا بکشد چون تو گشاینده را
دیدهٔ قِطّارِ(۱) شترهایِ مست
منتظرانند کشاننده را
زلف برافشان و در آن حلقه کش
حلقِ دو صد حلقه رباینده(۲) را
روزِ وصالست و صنم حاضرست
هیچ مپا(۳) مدّتِ آینده را
عاشقِ زخمست(۴) دفِ سخت رو
میلِ لبست آن نیِ نالنده را
بر رخِ دف چند طپانچه(۵) بزن
دم ده آن نایِ سِگالنده(۶) را
ور به طمع ناله برآرد رَباب(۷)
خوش بگشا آن کفِ بخشنده را
عیب مکن گر غزل ابتر(۸) بماند
نیست وفا خاطرِ(۹) پرّنده را
(۱) قِطار: صف شتران
(۲) حلقه رباینده: کسی که در نوعی مسابقه حلقه را با نیزه برباید.
(۳) مپا: منتظر مباش
(۴) زخم: زخمه، ضربه
(۵) طپانچه: ضربه، سیلی
(۶) سِگالنده: جوینده، اندیشه کننده
(۷) رَباب: نوعی ساز موسیقی، ابر پر باران
(۸) ابتر: ناقص
(۹) خاطر: خطاب یا واردی که بر دل گذرد و نپاید.
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
چند نهان داری آن خنده را؟
آن مهِ تابندهٔ فرخنده را
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1298
چیز دیگر ماند، اما گفتنش
با تو، روحُالْقُدْس گوید بیمَنَش
نی، تو گویی هم به گوشِ خویشتن
نی من و، نی غیرِ من، ای هم تو من
همچو آن وقتی که خواب اندر رَوی
تو ز پیشِ خود، به پیشِ خود شوی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۴۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2346, Divan e Shams
چو فرمودست حق کَالصُّلْحُ خَیْرٌ
رها کن ماجرا(۱۰) را ای یگانه
قرآن کریم، سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۱۲۸
Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #128
«…وَالصُّلْحُ خَيْرٌ…»
«…كه آشتى بهتر است…»
(۱۰) ماجرا: جنگ و کدورتِ خاطر
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2666, Divan e Shams
به تن اینجا، به باطن در چه کاری؟
شکاری میکنی، یا تو شکاری؟
حریفت حاضر است آنجا که هستی
ولیکن گر بگوید، شرم داری
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shams
از هر جهتی تو را بَلا داد
تا بازکِشد به بیجَهاتَت(۱۱)
(۱۱) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی
------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550
چون ز زنده مُرده بیرون میکُنَد
نفسِ زنده سوی مرگی میتَنَد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams
قضا که تیرِ حوادث به تو همیانداخت
تو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 323, Divan e Shams
جملهٔ بیقراریت از طلبِ قرارِ توست
طالبِ بی قرار شو تا که قرار آیدت
جملهٔ ناگوارشت(۱۲) از طلبِ گوارش است
ترکِ گوارش ار کنی، زهر گوار آیدت(۱۳)
جملهٔ بیمرادیت از طلبِ مرادِ توست
ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
(۱۲) ناگوارش: سوء هضم، مجازاً تبه روزی، بدحالی
(۱۳) گوار آمدن: گوارا شدن
------------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214
علتی بتّر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذُو دَلال(۱۴)
از دل و از دیدهات بس خون رود
تا ز تو این مُعجِبی بیرون رود
علت ابلیس انا خیری بدهست
وین مرض در نفس هر مخلوق هست
قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۲
Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #12
«…قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»
«… ابلیس گفت: من از آدم بهترم،
مرا از آتش و او را از گل آفریدهای.»
(۱۴) ذُو دَلال: صاحب ناز و کرشمه
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2935, Divan e Shams
بستی تو هستِ ما را، بر نیستیِّ مطلق
بستی مرادِ ما را بر شرطِ بیمرادی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187
ترک کن این جبر را که بس تهیست
تا بدانی سِرِّ سِرِّ جبر چیست
ترک کن این جبرِ جمعِ مَنبَلان(۱۵)
تا خبر یابی از آن جبرِ چو جان
ترکِ معشوقی کن و، کن عاشقی
ای گمان برده که خوب و فایقی(۱۶)
(۱۵) مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار
(۱۶) فایق: چیره، مسلط، برتر
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2842, Divan e Shams
بتِ من ز در درآمد، به مبارکی و شادی
به مرادِ دل رسیدم، به جهانِ بیمرادی
حافظ، دیوان غزليّات، غزل شمارهٔ ۳۹۳
Poem(Qazal)# 393, Divan e Hafez
مرادِ دل ز تماشای باغِ عالم چیست؟
به دستِ مردمِ چشم از رخِ تو گل چیدن
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۲۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3220
هست پیرِ راهدانِ پر فِطَن(۱۷)
جویهایِ نفس و تن را جویکَن
جوی، خود را کی توانَد پاک کرد؟
نافع از علمِ خدا شُد علم مرد
کی تراشد تیغ، دستهٔ خویش را
رو، به جرّاحی سپار این ریش(۱۸) را
(۱۷) فِطَن: جمع فِطنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی
(۱۸) ریش: زخم، جراحت
------------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #635
در هر آن کاری که میل استَت بدان
قدرت خود را همی بینی عِیان
واندر آن کاری که میلت نیست و خواست
اندر آن جبری شدی، کین از خداست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544
ناز کردن خوشتر آید از شِکَر
لیک، کم خایَش، که دارد صد خطر
ایمنْآبادست آن راهِ نیاز
تَرکِ نازش گیر و، با آن ره بساز
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4462
عزمها و قصدها در ماجَرا
گاه گاهی راست میآید تو را
تا به طَمْعِ(۱۹) آن دلت نیّت کند
بارِ دیگر نیّتت را بشکند
ور به کلّی بیمرادت داشتی
دل شدی نومید، اَمَل(۲۰) کی کاشتی؟
(۱۹) طَمْع: زیادهخواهی، حرص، آز
(۲۰) اَمَل: آرزو
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466
عاشقان از بیمرادیهایِ خویش
باخبر گشتند از مولایِ خویش
بیمرادی شد قَلاووزِ(۲۱) بهشت
حُفَّتِالْجَنَّة شنو ای خوشْسرشت
حدیث نبوی
«حُفَّتِالْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِالنَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»
«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»
(۲۱) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4469
پس شدند اشکستهاش آن صادقان
لیک کو خود آن شکستِ عاشقان؟
عاقلان، اشکستهاش از اضطرار
عاشقان، اشکسته با صد اختیار
عاقلانش، بندگانِ بندیاند
عاشقانش، شِکّری و قندیاند
اِئْتِیا کَرْهاً مهارِ عاقلان
اِئْتِیا طَوْعاً بهارِ بیدلان
از روی کراهت و بی میلی بیایید، افسار عاقلان است،
اما از روی رضا و خرسندی بیایید، بهار عاشقان است.
قرآن كريم، سورهٔ فصّلت (۴۱)، آيهٔ ۱۱
Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #11
«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا
وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»
«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. پس به آسمان و زمين گفت:
خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068
هر که مانْد از کاهلی(۲۲) بیشُکر و صبر
او همین داند که گیرد پایِ جَبر
هر که جبر آورد، خود رنجور(۲۳) کرد
تا همان رنجوریاش، در گور کرد
(۲۲) کاهلی: تنبلی
(۲۳) رنجور: بیمار
------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٧٣۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1734
کین طلب در تو گروگانِ خداست
زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۳۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4038
عام میخوانند هر دَم نامِ پاک
این عمل نَکْند، چو نَبْوَد عشقناک
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145
ذرّهیی گر جهدِ تو افزون بود
در ترازویِ خدا موزون بود
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961
بینهایت حضرت است این بارگاه
صدر را بگذار، صدرِ توست راه
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۶۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #663
بعد از آن این دو به بیهوشی روند
والِد و مولود آنجا یک شوند
چونکه کردند آشتی شادی و درد
مُطرِبان را تُرکِ ما بیدار کرد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2142, Divan e Shams
چون بجهد خنده ز من، خنده نهان دارم از او
روی تُرُش سازم از او، بانگ و فغان آرَم از او
با تُرُشان لاغ(۲۴) کنی، خنده زنی، جنگ شود
خنده نهان کردم من، اشک همیبارم از او
(۲۴) لاغ: شوخی
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 96, Divan e Shams
خواهی که ز معده و لبِ هر خام گریزی
پرگوهر و روتلخ(۲۵) همیباش چو دریا
(۲۵) روتلخ: اخمو
------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قَرین(۲۶) بیقول و گفتوگوی او
خود بدزدد دل نهان از خویِ او
(۲۶) قَرین: همنشین
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #838
جز عنایت که گشاید چشم را؟
جز محبّت که نشاند خشم را؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2948, Divan e Shams
ای کرده رو چو سرکه، چه گردد ار بخندی؟
وَالله ز سرکه رویی(۲۷)، تو هیچ بَرنَبَندی(۲۸)
ای لولیانِ(۲۹) لالا، با لا پَریده بالا
وارسته زین هَیولا، فارغ ز چون و چندی
(۲۷) سرکهرویی: ترشرویی، بیدماغی
(۲۸) بَربستن: سود بردن، بهرهمند شدن
(۲۹) لولیان: جمعِ لولی به معنی سرمست، با نشاط
------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2719
هین بیآ ای جانِ جان و صد جهان
خوش غنیمتدار نقدِ این زمان
در مَدُزد آن رویِ مَه از شبروان
سر مَکَش زین جُوی، ای آبِ روان
تا لبِ جُو خندد از آبِ مَعین(۳۰)
لب لبِ جُو سر برآرد یاسمین
چون ببینی بر لبِ جُو سبزه مست
پس بدان از دُور کآنجا آب هست
گفت: سیماهُم وَجُوهٌ کردگار
که بُوَد غَمّازِ(۳۱) باران، سبزهزار
حق تعال فرمود که باطن اشخاص از ظاهر رخسارشان نمایان است،
به همین جهت وجود چمنزار حاکی از اینست که بارانی نازل شده است.
قرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۴۱
Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #41
«يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ… .»
«كافران را به نشان صورتشان مىشناسند… .»
گر ببارد شب، نبیند هیچکس
که بود در خواب هر نَفْس و نَفَس
تازگیِّ هر گلستانِ جمیل
هست بر بارانِ پنهانی، دلیل
(۳۰) آبِ مَعین: آب جاری و زلال
(۳۱) غَمّاز: بسیار سخنچین، در اینجا به معنی آشکارکننده.
------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1478
زورِ جانِ کوهْکَن، شَقِّ حَجَر(۳۲)
زورِ جانِ جان، در اِنْشَقَّ الْقَمَر(۳۳)
(۳۲) شَقِّ حَجَر: شکافتن سنگ
(۳۳) اِنشَقَّ الْقَمَر: شکافتن ماه
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2867
هر که او را مُقتدا(۳۴) سازد، بِرَست
در مقامِ امن و، آزادی نشست
(۳۴) مُقتدا: پیشنماز، رهبر، پیشوا
------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196
تا کنی مر غیر را حَبْر(۳۵) و سَنی(۳۶)
خویش را بدخُو و خالی میکنی
(۳۵) حَبر: دانشمند، دانا
(۳۶) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151
مردهٔ خود را رها کردهست او
مردهٔ بیگانه را جوید رَفو
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #479
دیده آ، بر دیگران، نوحهگری
مدّتی بنشین و، بر خود میگِری
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۸۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2781
این حروفِ حال هات از نسخِ(۳۷) اوست
عزم و فسخت هم ز عزم و فَسخِ اوست
جز نیاز و جز تضرّع(۳۸) راه نیست
زین تقلّب هر قلم آگاه نیست
این، قلم داند ولی بر قدرِ خَود
قدرِ خود پیدا کند در نیک و بد
(۳۷) نَسْخ: نسخهبرداری از روی کتاب، نوشتن
(۳۸) تضرّع: زاری
------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649
اختیار آن را نکو باشد که او
مالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۳۹)
چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۴۰)
دور کن آلت، بینداز اختیار
(۳۹) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز کنید.
(۴۰) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۸۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2081
حافظان را گر نبینی ای عَیار(۴۱)
اختیارت را ببین بیاختیار
(۴۱) عَیار: مخفّفِ عَیّار به معنی جوانمرد
------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۴۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3749
در تضرّع جوی و در اِفنای خویش
کز تفکر جز صُوَر ناید به پیش
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393
خفته از احوالِ دنیا روز و شب
چون قلم در پنجه تقلیبِ(۴۲) رب
(۴۲) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن
------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3386
پس چه چاره جز پناهِ چارهگر؟
ناامیدی مِسّ و، اِکسیرش(۴۳) نظر
(۴۳) اِکسیر: کیمیا
------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1950
ور نمیتانی به کعبهی لطف پَر
عرضه کن بیچارگی بر چارهگر
زاری و گریه، قوی سرمایهای است
رحمتِ کُلّی، قویتر دایهای است
دایه و مادر، بهانهجو بُوَد
تا که کی آن طفلِ او گریان شود
طفلِ حاجاتِ شما را آفرید
تا بنالید و شود شیرش پدید
گفت: اُدْعُوا(۴۴) الله، بی زاری مباش
تا بجوشد شیرهای مِهرهاش
قرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۰
Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #110
«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ
وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلاً.»
«بگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید
[ذات یکتای او را خوانده اید] نیکوترینِ نامها [که این دو نام هم از آنهاست]
فقط ویژه اوست. و نماز خود را با صدای بلند و نیز با صدای آهسته مخوان
و میان این دو [صدا] راهی میانه بجوی.»
هُوی هُویِ باد و شیرافشانِ ابر
در غمِ مااَند، یک ساعت تو صبر
فِی السَّماءِ رِزْقُکُم نشنیدهای؟
اندرین پستی چه بر چَفْسیدهای؟
«مگر نشنیدهای که حق تعالی میفرماید: روزیِ شما در آسمان است؟
پس چرا به این دنیای پست چسبیدهای؟»
قرآن کریم، سوره ذاريات (۵۱)، آیه ٢٢
Quran, Sooreh Adh-Dhaariyat(#51), Line #22
«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ.»
«و رزق شما و هر چه به شما وعده شده در آسمان است.»
ترس و نومیدیت دان آوازِ غول
میکشد گوشِ تو تا قَعرِ سُفول(۴۵)
هر ندایی که تو را بالا کشید
آن ندا میدان که از بالا رسید
هر ندایی که تو را حرص آوَرَد
بانگ گرگی دان که او مَردُم دَرَد
(۴۴) اُدْعُوا: بخوانید
(۴۵) سُفول: پستی
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1905, Divan e Shams
نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی(۴۶) رسیدهست
غم بیش و غم کم را رها کن
قرآن كريم، سورهٔ حجر (۱۵)، آيهٔ ٢٩
Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #29
«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.»
«چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم،
در برابر او به سجده بيفتيد.»
(۴۶) نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی: از روح خود در او دميدم. اشاره به آفرينش آدم است.
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2761
ای بسا دولت که آید گاه گاه
پیشِ بیدولت، بگردد او ز راه
ای بسا معشوق کآید ناشناخت
پیش بدبختی، نداند عشق باخت
این غلطدِه(۴۷)، دیده را، حِرمانِ(۴۸) ماست
وین مُقَلِّب(۴۹)، قلب را، سوءُالقضاست(۵۰)
چون بُتِ سنگین، شما را قبله شد
لعنت و کوری شما را ظُلّه(۵۱) شد
چون بشاید سنگتان انبازِ حق
چون نشاید عقل و جان همراز حق؟
پشّهٔ مُرده، هُما را شد شریک
چون نشاید زنده همرازِ مَلیک(۵۲)؟
(۴۷) غلط دِه: غلط انداز، هرچیز که آدمی را دچار اشتباه کند.
(۴۸) حِرمان: بدبختی، محرومی
(۴۹) مُقَلِّب: دگرگون کننده، واژگون کننده
(۵۰) سوءُالقضا: قضای بد، بدفرجامی
(۵۱) ظُلّه: سایبان، سایهٔ هرچیزِ سایهدار
(۵۲) مَلیک: صاحب ملک، پادشاه. از اسماء الهی است؛ در اینجا مراد خداوند و زندگی است.
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۸۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3781
آفتی نَبْوَد بَتَر از ناشناخت
تو بَرِ یار و، ندانی عشق باخت
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2878
باز چون پروانهٔ نسیان رسید
جانتان را جانبِ آتش کشید
کم کن ای پروانه، نسیان(۵۳) و شکی
در پرِ سوزیده بنگر تو یکی
چون رهیدی، شُکرِ آن باشد که هیچ
سویِ آن دانه نداری پیچ پیچ(۵۴)
تا تو را چون شکر گویی، بخشد او
روزیی بیدام و، بیخوفِ عدو
شکرِ آن نعمت کهتان آزاد کرد
نعمتِ حق را بباید یاد کرد
(۵۳) نسیان: فراموشی
(۵۴) پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده
------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #345
توبه میآرند هم پروانهوار
باز نسیان میکَشَدْشان سویِ کار
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #348
بار دیگر بر گُمان طمعِ سود
خویش زد بر آتشِ آن شمع، زود
بار دیگر سوخت هم واپس بجَست
باز کردش حرص دل ناسیّ و مست
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2883
چند اندر رنجها و در بلا
گفتی: از دامم رها دِه ای خدا؟
تا چنین خدمت کنم، احسان کنم
خاک اندر دیدهٔ شیطان زنم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3101, Divan e Shams
چگونه خنده بپوشم؟ انارِ خندانم
نبات و قند نتاند نمود سُمّاقی(۵۵)
(۵۵) سُمّاقی: منسوب به سُمّاق، معرّب سُماک، گیاهی که میوهٔ آن مزهٔ ترش دارد، تُرُشی
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213
زین کمین، بی صبر و حَزمی کَس نَجَست
حَزم را خود، صبر آمد پا و دست
حَزم کن از خورد، کین زَهرین گیاست
حَزم کردن زور و نورِ انبیاست
کاه باشد کو به هر بادی جَهَد
کوه کی مر باد را وزنی نَهد؟
هر طرف غولی همی خوانَد تو را
کِای برادر راه خواهی؟ هین بیا
ره نمایم، همرهت باشم رفیق
من قلاووزم(۵۶) در این راهِ دقیق
نی قلاوزست و، نی رَه دانَد او
یوسفا کم رو سویِ آن گرگْ خو
حَزم، آن باشد که نفریبد تو را
چرب و نوش و دامهایِ این سرا
که نه چربِش دارد و نی نوش، او
سِحر خوانَد، میدَمد در گوش، او
(۵۶) قلاووز: راهنما، پیشرو
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1865
آمد از حضرت ندا کِای مردِکار(۵۷)
ای به هر رنجی به ما امّیدوار
حُسنِ ظَنّ است و، امیدی خوش تو را
که تو را گوید به هر دَم برتر آ
هر زمان که قصدِ خواندن باشدت
یا ز مُصحفها قِرائت بایدت
من در آن دَم وادَهَم چشمِ تو را
تا فرو خوانی، مُعَظَّم جوهرا
(۵۷) مردِکار: آن که کارها را به نحو احسن انجام دهد، ماهر، استاد، حاذق، لایق، مرد کار الهی.
------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313
چشم بندِ خلق، جز اسباب نیست
هر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیست
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1768
لا شَک(۵۸)، این تَرکِ هوا تلخیدِه است
لیک از تلخیِّ بُعدِ حق بِه است
گر جِهاد و صَوم(۵۹) سخت است و خشن
لیک این بهتر ز بُعدِ مُمتَحِن(۶۰)
رنج کی مانَد دَمی که ذُوالـْمِنَن(۶۱)
گویدت: چونی؟ تو ای رنجورِ من
ور نگوید، کِت نه آن فهم و فن است
لیک آن ذوقِ تو پرسش کردن است
آن مَلیحان(۶۲) که طبیبانِ دلاند
سوی رنجوران به پرسش مایلاند
(۵۸) لا شَک: بدون شک، بیتردید
(۵۹) صَوم: روزه، روزه گرفتن
(۶۰) مُمتَحِن: امتحان کننده
(۶۱) ذُوالـْمِنَن: صاحبِ منتها، صاحبِ عطاها، از صفاتِ خداوند
(۶۲) مَلیح: نمکین، زیبا
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۷۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1875
لا نُسَلِّم(۶۳) و اعتراض، از ما برفت
چون عوض میآید از مفقود، زَفْت(۶۴)
چونکه بیآتش مرا گرمی رسد
راضیَم گر آتشش ما را کُشد
بیچراغی چون دهد او روشنی
گر چراغت شد، چه افغان میکنی؟
(۶۳) لا نُسَلِّم: تسليم نمیشويم
(۶۴) زَفْت: ستبر، عظیم
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٠٧٣
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073
قفلِ زَفتَست و، گشاینده خدا
دست در تسلیم زن و اندر رضا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2301
ای دَقوقی با دو چشمِ همچو جو
هین مَبُر اومید، ایشان را بجو
هین بجو، که رکنِ دولت، جُستن است
هر گشادی، در دل اندر بستن است
از همهٔ کارِ جهان، پرداخته
کو و کو میگو به جان، چون فاخته
نیک بنگر اندرین ای مُحْتَجِب
که دعا را، بست حق در اَسْتَجِبْ
هر که را دل پاک شد از اِعتلال(۶۵)
آن دعااش میرود تا ذوالجلال
قرآن کریم، سورهٔ غافر (۴۰)، آیهٔ ۶۰
Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #60
«وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ
يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»
«پروردگارتان گفت: بخوانيد مرا تا شما را پاسخ گويم. آنهايى كه
از پرستش من سركشى مىكنند زودا كه در عين خوارى به جهنم درآيند.»
(۶۵) اِعتلال: بیماری، علّت، عارضه
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
دیدهٔ قِطّارِ شترهایِ مست
منتظرانند کشاننده را
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 72, Divan e Shams
خُنُک(۶۶) آن اشتری کاو را مهارِ عشقِ حق باشد
همیشه مست میدارد میانِ اشتران ما را
(۶۶) خُنُک: خوش، خوشا
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
زلف برافشان و در آن حلقه کش
حلقِ دو صد حلقه رباینده را
حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۹۵
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقَع(۶۷) از رویت
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
(۶۷) بُرقَع: روبنده، روپوش
------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1951
گفت پیغمبر: که نَفْحَتهایِ(۶۸) حَق
اندرین ایّام میآرد سَبَق(۶۹)
گوش و هُش دارید این اوقات را
در رُبایید این چنین نَفحات را
نَفْحِه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را میخواست جان بخشید و رفت
نَفحِهٔ دیگر رسید، آگاه باش
تا ازین هم وانمانی، خواجهتاش(۷۰)
(۶۸) نَفحَت: بوی خوش، مراد عنایات و رحمتها و دَمِ مبارکِ خداوندی است.
(۶۹) سَبَق: پیشی گرفتن، پیش افتادن
(۷۰) خواجهتاش: هریک از غلام یا نوکرانی که یک خواجه یا رئیس دارند.
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۸۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4686
گوشِ بیگوشی درین دَم بَرگُشا
بهرِ رازِ یَفْعَلُ الله ما یَشا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 872, Divan e Shams
هِل تا کُشد تو را، نه که آبِ حیات اوست؟
تلخی مکن که دوست، عسل وار می کشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
روزِ وصالست و صنم حاضرست
هیچ مپا مدّتِ آینده را
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #566
عکس، چندان باید از یارانِ خَوش
که شوی از بحرِ بیعکس، آبْکَش
عکس، کَاوّل زد، تو آن تقلید دان
چون پیاپی شد، شود تحقیق آن
تا نشد تحقیق، از یاران مَبُر
از صدف مَگْسَل، نگشت آن قطره، دُرّ
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3782
آن سلیمان، پیشِ جمله حاضرست
لیک غیرت چشمبند و، ساحرست
تا ز جهل و، خوابناکیّ و، فضول
او به پیشِ ما و، ما از وی مَلول(۷۱)
تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعد
چون نداند کو کشاند ابرِ سَعد(۷۲)
چشمِ او مانده ست در جویِ روان
بی خبر از ذوقِ آبِ آسمان
مَرکبِ همّت سوی اسباب راند
از مُسَبِّب لاجَرَم محروم ماند
آنکه بیند او مُسَبِّب را عَیان
کی نهد دل بر سبب های جهان؟
(۷۱) مَلول: افسرده، اندوهگین
(۷۲) سَعد: خجسته، مبارک، مقابل نحس
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
عاشقِ زخمست دفِ سخت رو
میلِ لبست آن نیِ نالنده را
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shams
لذّتِ بیکرانهای است، عشق شدهست نامِ او
قاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
بر رخِ دف چند طپانچه بزن
دم ده آن نایِ سِگالنده را
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِد
بوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
ور به طمع ناله برآرد رباب
خوش بگشا آن کفِ بخشنده را
مولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822
جمله عالَم زین غلط کردند راه
کز عدم ترسند و، آن آمد پناه
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1445
بازگرد اکنون تو در شرحِ عدم
که چو پازهرست و، پنداریش سَم
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۸۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2980
برد همجنسیِّ پَرْیانَش چنان
که رُباید روح را زخمِ سِنان(۷۳)
چون بهشتی جنسِ جنّت آمدهست
هم ز جنسیّت شود یزدانْپرست
نه نَبی فرمود: جود و مَحْمَده(۷۴)
شاخِ جَنّت دان، به دنیا آمده؟
(۷۳) سِنان: سر نیزه، نیزه
(۷۴) مَحْمَده: ستایش، خصلت نیک
------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1273
این سَخا، شاخی است از سروِ بهشت
وای او کز کف چنین شاخی بِهِشت(۷۵)
حدیث
«بخشندگی، درختی از درختان بهشت است که شاخساران آن در دنیا
فروهشته است. هر کس شاخه ای از آن گیرد، آن شاخه او را به بهشت
راه بَرَد. و تنگچشمی، درختی از درختان دوزخ است که شاخساران آن
در دنیا فروهشته. هر کس شاخه ای از آن گیرد، آن شاخه، او را به دوزخ راه بَرَد.»
(۷۵) هِشتَن: رها کردن، فروگذاشتن
------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196
تا کُنی مَر غیر را حَبْر(۷۶) و سَنی(۷۷)
خویش را بَدخو و خالی میکُنی
مُتَّصِل چون شُد دِلَت با آن عَدَن(۷۸)
هین بِگو مَهْراس(۷۹) از خالی شُدن
امر قُل زین آمدش کای راستین
کم نخواهد شد بگو دریاست این
اَنْصِتوا یعنی که آبَت را به لاغ(۸۰)
هین تَلَف کَم کُن، که لبْخُشک است باغ
(۷۶) حَبر: دانا، دانشمند
(۷۷) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
(۷۸) عَدَن: عالم قدس و جهان حقیقت
(۷۹) مَهراس: نترس
(۸۰) لاغ: هزل، شوخی، در اینجا به معنی بیهوده است.
------------------------
مجموع لغات:
(۱) قِطار: صف شتران
(۲) حلقه رباینده: کسی که در نوعی مسابقه حلقه را با نیزه برباید.
(۳) مپا: منتظر مباش
(۴) زخم: زخمه، ضربه
(۵) طپانچه: ضربه، سیلی
(۶) سِگالنده: جوینده، اندیشه کننده
(۷) رَباب: نوعی ساز موسیقی، ابر پر باران
(۸) ابتر: ناقص
(۹) خاطر: خطاب یا واردی که بر دل گذرد و نپاید.
(۱۰) ماجرا: جنگ و کدورتِ خاطر
(۱۱) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی
(۱۲) ناگوارش: سوء هضم، مجازاً تبه روزی، بدحالی
(۱۳) گوار آمدن: گوارا شدن
(۱۴) ذُو دَلال: صاحب ناز و کرشمه
(۱۵) مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار
(۱۶) فایق: چیره، مسلط، برتر
(۱۷) فِطَن: جمع فِطنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی
(۱۸) ریش: زخم، جراحت
(۱۹) طَمْع: زیادهخواهی، حرص، آز
(۲۰) اَمَل: آرزو
(۲۱) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر
(۲۲) کاهلی: تنبلی
(۲۳) رنجور: بیمار
(۲۴) لاغ: شوخی
(۲۵) روتلخ: اخمو
(۲۶) قَرین: همنشین
(۲۷) سرکهرویی: ترشرویی، بیدماغی
(۲۸) بَربستن: سود بردن، بهرهمند شدن
(۲۹) لولیان: جمعِ لولی به معنی سرمست، با نشاط
(۳۰) آبِ مَعین: آب جاری و زلال
(۳۱) غَمّاز: بسیار سخنچین، در اینجا به معنی آشکارکننده.
(۳۲) شَقِّ حَجَر: شکافتن سنگ
(۳۳) اِنشَقَّ الْقَمَر: شکافتن ماه
(۳۴) مُقتدا: پیشنماز، رهبر، پیشوا
(۳۵) حَبر: دانشمند، دانا
(۳۶) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
(۳۷) نَسْخ: نسخهبرداری از روی کتاب، نوشتن
(۳۸) تضرّع: زاری
(۳۹) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز کنید.
(۴۰) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه
(۴۱) عَیار: مخفّفِ عَیّار به معنی جوانمرد
(۴۲) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن
(۴۳) اِکسیر: کیمیا
(۴۴) اُدْعُوا: بخوانید
(۴۵) سُفول: پستی
(۴۶) نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی: از روح خود در او دميدم. اشاره به آفرينش آدم است.
(۴۷) غلط دِه: غلط انداز، هرچیز که آدمی را دچار اشتباه کند.
(۴۸) حِرمان: بدبختی، محرومی
(۴۹) مُقَلِّب: دگرگون کننده، واژگون کننده
(۵۰) سوءُالقضا: قضای بد، بدفرجامی
(۵۱) ظُلّه: سایبان، سایهٔ هرچیزِ سایهدار
(۵۲) مَلیک: صاحب ملک، پادشاه. از اسماء الهی است؛ در اینجا مراد خداوند و زندگی است.
(۵۳) نسیان: فراموشی
(۵۴) پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده
(۵۵) سُمّاقی: منسوب به سُمّاق، معرّب سُماک، گیاهی که میوهٔ آن مزهٔ ترش دارد، تُرُشی
(۵۶) قلاووز: راهنما، پیشرو
(۵۷) مردِکار: آن که کارها را به نحو احسن انجام دهد، ماهر، استاد، حاذق، لایق، مرد کار الهی.
(۵۸) لا شَک: بدون شک، بیتردید
(۵۹) صَوم: روزه، روزه گرفتن
(۶۰) مُمتَحِن: امتحان کننده
(۶۱) ذُوالـْمِنَن: صاحبِ منتها، صاحبِ عطاها، از صفاتِ خداوند
(۶۲) مَلیح: نمکین، زیبا
(۶۳) لا نُسَلِّم: تسليم نمیشويم
(۶۴) زَفْت: ستبر، عظیم
(۶۵) اِعتلال: بیماری، علّت، عارضه
(۶۶) خُنُک: خوش، خوشا
(۶۷) بُرقَع: روبنده، روپوش
(۶۸) نَفحَت: بوی خوش، مراد عنایات و رحمتها و دَمِ مبارکِ خداوندی است.
(۶۹) سَبَق: پیشی گرفتن، پیش افتادن
(۷۰) خواجهتاش: هریک از غلام یا نوکرانی که یک خواجه یا رئیس دارند.
(۷۱) مَلول: افسرده، اندوهگین
(۷۲) سَعد: خجسته، مبارک، مقابل نحس
(۷۳) سِنان: سر نیزه، نیزه
(۷۴) مَحْمَده: ستایش، خصلت نیک
(۷۵) هِشتَن: رها کردن، فروگذاشتن
(۷۶) حَبر: دانا، دانشمند
(۷۷) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
(۷۸) عَدَن: عالم قدس و جهان حقیقت
(۷۹) مَهراس: نترس
(۸۰) لاغ: هزل، شوخی، در اینجا به معنی بیهوده است.
----------------------------
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
چند نهان داری آن خنده را
آن مه تابنده فرخنده را
بنده کند روی تو صد شاه را
شاه کند خنده تو بنده را
خنده بیاموز گل سرخ را
جلوه کن آن دولت پاینده را
بسته بدان است در آسمان
تا بکشد چون تو گشاینده را
دیده قطار شترهای مست
منتظرانند کشاننده را
زلف برافشان و در آن حلقه کش
حلق دو صد حلقه رباینده را
روز وصالست و صنم حاضرست
هیچ مپا مدت آینده را
عاشق زخمست دف سخت رو
میل لبست آن نی نالنده را
بر رخ دف چند طپانچه بزن
دم ده آن نای سگالنده را
ور به طمع ناله برآرد رباب
خوش بگشا آن کف بخشنده را
عیب مکن گر غزل ابتر بماند
نیست وفا خاطر پرنده را
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
چند نهان داری آن خنده را
آن مه تابنده فرخنده را
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1298
چیز دیگر ماند اما گفتنش
با تو روحالقدس گوید بیمنش
نی تو گویی هم به گوش خویشتن
نی من و نی غیر من ای هم تو من
همچو آن وقتی که خواب اندر روی
تو ز پیش خود به پیش خود شوی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۴۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2346, Divan e Shams
چو فرمودست حق کالصلح خیر
رها کن ماجرا را ای یگانه
قرآن کریم، سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۱۲۸
Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #128
«…وَالصُّلْحُ خَيْرٌ…»
«…كه آشتى بهتر است…»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2666, Divan e Shams
به تن اینجا به باطن در چه کاری
شکاری میکنی یا تو شکاری
حریفت حاضر است آنجا که هستی
ولیکن گر بگوید شرم داری
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shams
از هر جهتی تو را بلا داد
تا بازکشد به بیجهاتت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550
چون ز زنده مرده بیرون میکند
نفس زنده سوی مرگی میتند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams
قضا که تیر حوادث به تو همیانداخت
تو را کند به عنایت از آن سپس سپری
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 323, Divan e Shams
جمله بیقراریت از طلب قرار توست
طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت
جمله ناگوارشت از طلب گوارش است
ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت
جمله بیمرادیت از طلب مراد توست
ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214
علتی بتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذو دلال
از دل و از دیدهات بس خون رود
تا ز تو این معجبی بیرون رود
علت ابلیس انا خیری بدهست
وین مرض در نفس هر مخلوق هست
قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۲
Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #12
«…قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»
«… ابلیس گفت: من از آدم بهترم،
مرا از آتش و او را از گل آفریدهای.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2935, Divan e Shams
بستی تو هست ما را بر نیستی مطلق
بستی مراد ما را بر شرط بیمرادی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187
ترک کن این جبر را که بس تهیست
تا بدانی سر سر جبر چیست
ترک کن این جبر جمع منبلان
تا خبر یابی از آن جبر چو جان
ترک معشوقی کن و کن عاشقی
ای گمان برده که خوب و فایقی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2842, Divan e Shams
بت من ز در درآمد به مبارکی و شادی
به مراد دل رسیدم به جهان بیمرادی
حافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۳۹۳
Poem(Qazal)# 393, Divan e Hafez
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۲۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3220
هست پیر راهدان پر فطن
جویهای نفس و تن را جویکن
جوی خود را کی تواند پاک کرد
نافع از علم خدا شد علم مرد
کی تراشد تیغ دسته خویش را
رو به جراحی سپار این ریش را
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #635
در هر آن کاری که میل استت بدان
قدرت خود را همی بینی عیان
واندر آن کاری که میلت نیست و خواست
اندر آن جبری شدی کین از خداست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544
ناز کردن خوشتر آید از شکر
لیک کم خایش که دارد صد خطر
ایمنآبادست آن راه نیاز
ترک نازش گیر و با آن ره بساز
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4462
عزمها و قصدها در ماجرا
گاه گاهی راست میآید تو را
تا به طمع آن دلت نیت کند
بار دیگر نیتت را بشکند
ور به کلی بیمرادت داشتی
دل شدی نومید امل کی کاشتی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466
عاشقان از بیمرادیهای خویش
باخبر گشتند از مولای خویش
بیمرادی شد قلاووز بهشت
حفتالجنه شنو ای خوشسرشت
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4469
پس شدند اشکستهاش آن صادقان
لیک کو خود آن شکست عاشقان
عاقلان اشکستهاش از اضطرار
عاشقان اشکسته با صد اختیار
عاقلانش بندگان بندیاند
عاشقانش شکری و قندیاند
ائتیا کرها مهار عاقلان
ائتیا طوعا بهار بیدلان
از روی کراهت و بی میلی بیایید افسار عاقلان است
اما از روی رضا و خرسندی بیایید بهار عاشقان است
قرآن كريم، سورهٔ فصّلت (۴۱)، آيهٔ ۱۱
Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #11
«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا
وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»
«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. پس به آسمان و زمين گفت:
خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068
هر که ماند از کاهلی بیشکر و صبر
او همین داند که گیرد پای جبر
هر که جبر آورد خود رنجور کرد
تا همان رنجوریاش در گور کرد
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٧٣۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1734
کین طلب در تو گروگان خداست
زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۳۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4038
عام میخوانند هر دم نام پاک
این عمل نکند چو نبود عشقناک
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145
ذرهیی گر جهد تو افزون بود
در ترازوی خدا موزون بود
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961
بینهایت حضرت است این بارگاه
صدر را بگذار صدر توست راه
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۶۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #663
بعد از آن این دو به بیهوشی روند
والد و مولود آنجا یک شوند
چونکه کردند آشتی شادی و درد
مطربان را ترک ما بیدار کرد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2142, Divan e Shams
چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم از او
روی ترش سازم از او بانگ و فغان آرم از او
با ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شود
خنده نهان کردم من اشک همیبارم از او
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 96, Divan e Shams
خواهی که ز معده و لب هر خام گریزی
پرگوهر و روتلخ همیباش چو دریا
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قرین بیقول و گفتوگوی او
خود بدزدد دل نهان از خوی او
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #838
جز عنایت که گشاید چشم را
جز محبت که نشاند خشم را
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2948, Divan e Shams
ای کرده رو چو سرکه چه گردد ار بخندی
والله ز سرکه رویی تو هیچ برنبندی
ای لولیان لالا با لا پریده بالا
وارسته زین هیولا فارغ ز چون و چندی
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2719
هین بیا ای جان جان و صد جهان
خوش غنیمتدار نقد این زمان
در مدزد آن روی مه از شبروان
سر مکش زین جوی ای آب روان
تا لب جو خندد از آب معین
لب لب جو سر برآرد یاسمین
چون ببینی بر لب جو سبزه مست
پس بدان از دور کانجا آب هست
گفت سیماهم وجوه کردگار
که بود غماز باران سبزهزار
حق تعال فرمود که باطن اشخاص از ظاهر رخسارشان نمایان است
به همین جهت وجود چمنزار حاکی از اینست که بارانی نازل شده است
قرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۴۱
Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #41
«يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ… .»
«كافران را به نشان صورتشان مىشناسند… .»
گر ببارد شب نبیند هیچکس
که بود در خواب هر نفس و نفس
تازگی هر گلستان جمیل
هست بر باران پنهانی دلیل
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1478
زور جان کوهکن شق حجر
زور جان جان در انشق القمر
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2867
هر که او را مقتدا سازد برست
در مقام امن و آزادی نشست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196
تا کنی مر غیر را حبر و سنی
خویش را بدخو و خالی میکنی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151
مرده خود را رها کردهست او
مرده بیگانه را جوید رفو
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #479
دیده آ بر دیگران نوحهگری
مدتی بنشین و بر خود میگری
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۸۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2781
این حروف حال هات از نسخ اوست
عزم و فسخت هم ز عزم و فسخ اوست
جز نیاز و جز تضرع راه نیست
زین تقلب هر قلم آگاه نیست
این قلم داند ولی بر قدر خود
قدر خود پیدا کند در نیک و بد
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649
اختیار آن را نکو باشد که او
مالک خود باشد اندر اتقوا
چون نباشد حفظ و تقوی زینهار
دور کن آلت بینداز اختیار
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۸۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2081
حافظان را گر نبینی ای عیار
اختیارت را ببین بیاختیار
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۴۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3749
در تضرع جوی و در افنای خویش
کز تفکر جز صور ناید به پیش
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393
خفته از احوال دنیا روز و شب
چون قلم در پنجه تقلیب رب
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3386
پس چه چاره جز پناه چارهگر
ناامیدی مس و اکسیرش نظر
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1950
ور نمیتانی به کعبهی لطف پر
عرضه کن بیچارگی بر چارهگر
زاری و گریه قوی سرمایهای است
رحمت کلی قویتر دایهای است
دایه و مادر بهانهجو بود
تا که کی آن طفل او گریان شود
طفل حاجات شما را آفرید
تا بنالید و شود شیرش پدید
گفت ادعوا الله بی زاری مباش
تا بجوشد شیرهای مهرهاش
قرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۰
Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #110
«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ
وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلاً.»
«بگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید
[ذات یکتای او را خوانده اید] نیکوترینِ نامها [که این دو نام هم از آنهاست]
فقط ویژه اوست. و نماز خود را با صدای بلند و نیز با صدای آهسته مخوان
و میان این دو [صدا] راهی میانه بجوی.»
هوی هوی باد و شیرافشان ابر
در غم مااند یک ساعت تو صبر
فی السما رزقکم نشنیدهای
اندرین پستی چه بر چفسیدهای
مگر نشنیدهای که حق تعالی میفرماید روزی شما در آسمان است
پس چرا به این دنیای پست چسبیدهای
قرآن کریم، سوره ذاريات (۵۱)، آیه ٢٢
Quran, Sooreh Adh-Dhaariyat(#51), Line #22
«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ.»
«و رزق شما و هر چه به شما وعده شده در آسمان است.»
ترس و نومیدیت دان آواز غول
میکشد گوش تو تا قعر سفول
هر ندایی که تو را بالا کشید
آن ندا میدان که از بالا رسید
هر ندایی که تو را حرص آورد
بانگ گرگی دان که او مردم درد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1905, Divan e Shams
نفخت فیه من روحی رسیدهست
غم بیش و غم کم را رها کن
قرآن كريم، سورهٔ حجر (۱۵)، آيهٔ ٢٩
Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #29
«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.»
«چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم،
در برابر او به سجده بيفتيد.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2761
ای بسا دولت که آید گاه گاه
پیش بیدولت بگردد او ز راه
ای بسا معشوق کاید ناشناخت
پیش بدبختی نداند عشق باخت
این غلطده دیده را حرمان ماست
وین مقلب قلب را سوءالقضاست
چون بت سنگین شما را قبله شد
لعنت و کوری شما را ظله شد
چون بشاید سنگتان انبازِ حق
چون نشاید عقل و جان همراز حق
پشه مرده هما را شد شریک
چون نشاید زنده همراز ملیک
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۸۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3781
آفتی نبود بتر از ناشناخت
تو بر یار و ندانی عشق باخت
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2878
باز چون پروانه نسیان رسید
جانتان را جانب آتش کشید
کم کن ای پروانه نسیان و شکی
در پر سوزیده بنگر تو یکی
چون رهیدی شکر آن باشد که هیچ
سوی آن دانه نداری پیچ پیچ
تا تو را چون شکر گویی بخشد او
روزیی بیدام و بیخوف عدو
شکر آن نعمت کهتان آزاد کرد
نعمت حق را بباید یاد کرد
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #345
توبه میآرند هم پروانهوار
باز نسیان میکشدشان سوی کار
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #348
بار دیگر بر گمان طمع سود
خویش زد بر آتش آن شمع زود
بار دیگر سوخت هم واپس بجست
باز کردش حرص دل ناسی و مست
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2883
چند اندر رنجها و در بلا
گفتی از دامم رها ده ای خدا
تا چنین خدمت کنم احسان کنم
خاک اندر دیده شیطان زنم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3101, Divan e Shams
چگونه خنده بپوشم انار خندانم
نبات و قند نتاند نمود سماقی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213
زین کمین بی صبر و حزمی کس نجست
حزم را خود صبر آمد پا و دست
حزم کن از خورد کین زهرین گیاست
حزم کردن زور و نور انبیاست
کاه باشد کو به هر بادی جهد
کوه کی مر باد را وزنی نهد
هر طرف غولی همی خواند تو را
کای برادر راه خواهی هین بیا
ره نمایم همرهت باشم رفیق
من قلاووزم در این راه دقیق
نی قلاوزست و نی ره داند او
یوسفا کم رو سوی آن گرگ خو
حزم آن باشد که نفریبد تو را
چرب و نوش و دامهای این سرا
که نه چربش دارد و نی نوش او
سحر خواند میدمد در گوش او
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1865
آمد از حضرت ندا کای مردکار
ای به هر رنجی به ما امیدوار
حسن ظن است و امیدی خوش تو را
که تو را گوید به هر دم برتر آ
هر زمان که قصد خواندن باشدت
یا ز مصحفها قرائت بایدت
من در آن دم وادهم چشم تو را
تا فرو خوانی معظم جوهرا
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313
چشم بند خلق جز اسباب نیست
هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیست
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1768
لا شک این ترک هوا تلخیده است
لیک از تلخی بعد حق به است
گر جهاد و صوم سخت است و خشن
لیک این بهتر ز بعد ممتحن
رنج کی ماند دمی که ذوالـمنن
گویدت چونی تو ای رنجور من
ور نگوید کت نه آن فهم و فن است
لیک آن ذوق تو پرسش کردن است
آن ملیحان که طبیبان دلاند
سوی رنجوران به پرسش مایلاند
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۷۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1875
لا نسلم و اعتراض از ما برفت
چون عوض میآید از مفقود زفت
چونکه بیآتش مرا گرمی رسد
راضیم گر آتشش ما را کشد
بیچراغی چون دهد او روشنی
گر چراغت شد چه افغان میکنی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٠٧٣
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073
قفل زفتست و گشاینده خدا
دست در تسلیم زن و اندر رضا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2301
ای دقوقی با دو چشم همچو جو
هین مبر اومید ایشان را بجو
هین بجو که رکن دولت جستن است
هر گشادی در دل اندر بستن است
از همه کار جهان پرداخته
کو و کو میگو به جان چون فاخته
نیک بنگر اندرین ای محتجب
که دعا را بست حق در استجب
هر که را دل پاک شد از اعتلال
آن دعااش میرود تا ذوالجلال
قرآن کریم، سورهٔ غافر (۴۰)، آیهٔ ۶۰
Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #60
«وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ
يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»
«پروردگارتان گفت: بخوانيد مرا تا شما را پاسخ گويم. آنهايى كه
از پرستش من سركشى مىكنند زودا كه در عين خوارى به جهنم درآيند.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
دیده قطار شترهای مست
منتظرانند کشاننده را
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 72, Divan e Shams
خنک آن اشتری کاو را مهار عشقِ حق باشد
همیشه مست میدارد میان اشتران ما را
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
زلف برافشان و در آن حلقه کش
حلق دو صد حلقه رباینده را
حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۹۵
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1951
گفت پیغمبر که نفحتهای حق
اندرین ایام میآرد سبق
گوش و هش دارید این اوقات را
در ربایید این چنین نفحات را
نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را میخواست جان بخشید و رفت
نفحه دیگر رسید آگاه باش
تا ازین هم وانمانی خواجهتاش
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۸۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4686
گوش بیگوشی درین دم برگشا
بهر راز یفعل الله ما یشا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 872, Divan e Shams
هل تا کشد تو را نه که آب حیات اوست
تلخی مکن که دوست عسل وار می کشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
روز وصالست و صنم حاضرست
هیچ مپا مدت آینده را
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #566
عکس چندان باید از یاران خوش
که شوی از بحر بیعکس آبکش
عکس کاول زد تو آن تقلید دان
چون پیاپی شد شود تحقیق آن
تا نشد تحقیق از یاران مبر
از صدف مگسل نگشت آن قطره در
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3782
آن سلیمان پیش جمله حاضرست
لیک غیرت چشمبند و ساحرست
تا ز جهل و خوابناکی و فضول
او به پیش ما و ما از وی ملول
تشنه را درد سر آرد بانگ رعد
چون نداند کو کشاند ابر سعد
چشم او مانده ست در جوی روان
بی خبر از ذوق آب آسمان
مرکب همت سوی اسباب راند
از مسبب لاجرم محروم ماند
آنکه بیند او مسبب را عیان
کی نهد دل بر سبب های جهان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
عاشق زخمست دف سخت رو
میل لبست آن نی نالنده را
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shams
لذت بیکرانهای است عشق شدهست نام او
قاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بود
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
بر رخ دف چند طپانچه بزن
دم ده آن نای سگالنده را
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 253, Divan e Shams
ور به طمع ناله برآرد رباب
خوش بگشا آن کف بخشنده را
مولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822
جمله عالم زین غلط کردند راه
کز عدم ترسند و آن آمد پناه
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1445
بازگرد اکنون تو در شرح عدم
که چو پازهرست و پنداریش سم
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۸۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2980
برد همجنسی پریانش چنان
که رباید روح را زخم سنان
چون بهشتی جنس جنت آمدهست
هم ز جنسیت شود یزدانپرست
نه نبی فرمود جود و محمده
شاخ جنت دان به دنیا آمده
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1273
این سخا شاخی است از سرو بهشت
وای او کز کف چنین شاخی بهشت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196
تا کنی مر غیر را حبر و سنی
خویش را بدخو و خالی میکنی
متصل چون شد دلت با آن عدن
هین بگو مهراس از خالی شدن
امر قل زین آمدش کای راستین
کم نخواهد شد بگو دریاست این
انصتوا یعنی که آبت را به لاغ
هین تلف کم کن که لبخشک است باغ
عشق آن شعله است کو چون برفروخت
هر چه جز معشوق باقی، جمله سوخت
فضای گشوده شده و خداوند از یک جنس هستند.
وقتی فضای درون را باز می کنیم، کارگاه صنع او می شویم. در این حالت است که خداوند یا زندگی به سوی خودش می رود. عاشق با اراده خود و با اطاعت به سمت زندگی می رود و فضای درونش را باز می کند، عاقل به جبر و درد.
درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
هزاران شکر و صدها سپاس