برنامه صوتی شماره ۶۲۲ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۲۹ اوت ۲۰۱۶ ـ ۹ شهریور
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Qazal) # 1903, Divan e Shams
شنیدی تو که خط(۱) آمد ز خاقان(۲)؟
که از پرده برون آیند خوبان
چنین فرموده است خاقان که امسال
شِکَر خواهم که باشد سخت ارزان
زهی سال و زهی روز مبارک
زهی خاقان، زهی اقبال خندان
درون خانه بنشستن حرام است
که سلطان می خرامد(۳) سوی میدان
بیا با ما به میدان تا ببینی
یکی بزم خوش پیدایِ پنهان
نهاده خوان(۴) و نعمتهای بسیار
ز حلواها و از مرغان بریان
غلامان چو مَهْ در پیش ساقی
نوای مطربانِ خوشتر از جان
ولیک از عشقِ شه جانهایِ مستان
فراغت دارد از ساقی و از خوان
تو گویی: این کجا باشد؟ همان جا
که اندیشهء کجا گشتهست جویان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Qazal) # 1535, Divan e Shams
کنون پندار مُردَم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
خمش کن مرده وار ای دل ازیرا(۵)
به هستی متهم ما زین زبانیم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۶۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Qazal) # 2862, Divan e Shams
همچو آیینه شوی خامش و گویا تو اگر
همه دل گردی و بر گفت زبان نستیزی
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi) , Book #1, Line # 3249
مرد را زنبور گر نیشی زند
نیش آن زنبور از خود می کند
زخم نیش، اما چو از هستی توست
غم قوی باشد، نگردد درد سُست
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi) , Book #4, Line # 3697
غیر فصل(۶) و وصل(۷) پی بَر از دلیل
لیک پی بردن بِنَنْشاند غَلیل(۸)
پی، پیاپی، میبر ار دوری ز اصل
تا رگِ مردیت آرد سویِ وصل
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Qazal) # 2219, Divan e Shams
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi) , Book #3, Line # 2895
شکر نعمت خوشتر از نعمت بُوَد
شُکرباره(۹)، کی سوی نعمت رود؟
شکر جانِ نعمت و نعمت چو پوست
ز آنکه شکر آرد تو را تا کوی دوست
نعمت آرد غفلت و شُکر اِنتِباه(۱۰)
صید نعمت کن بدامِ شُکر شاه
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۲۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi) , Book #3, Line # 3922
صفت آن مسجد که مهمان کُش بود و آن عاشق مرگجوی لا اُبالی که در او مهمان شد.
یک حکایت گوش کن ای نیکپی(۱۱)
مسجدی بُد بر کنار شهر ری
هیچ کس در وی نخفتی شب، ز بیم
که نه فرزندش شدی آن شب یتیم
بس که اندر وی غریب عُور(۱۲) رفت
صبحدم چون اختران در گور رفت
خویشتن را نیک از این آگاه کن
صبح آمد، خواب را کوتاه کن
هر کسی گفتی که: پریانند تُند
اندرو مهمان کُشان با تیغ کُند
آن دگر گفتی که: سحرست و طلسم
کین رَصَد(۱۳) باشد عدو جان و خصم
آن دگر گفتی که: بر نِه نقش فاش
بر درش، کای میهمان اینجا مباش
شب مَخُسپ اینجا اگر جان بایدت
ورنه، مرگ اینجا کمین بگشایدت
وان یکی گفتی که: شب قفلی نهید
غافلی کاید، شما کم ره دهید
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۳۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi) , Book #3, Line # 3931
مهمان آمدن در آن مسجد
تا یکی مهمان در آمد وقت شب
کو شنیده بود آن صیت(۱۴) عجب
از برای آزمون میآزمود
زانکه بس مردانه و جان سیر بود
گفت: کم گیرم سر و اشکمبهای
رفته گیر از گنج جان یک حَبّهای
صورت تن گو: برو من کیستم؟
نقش کم ناید، چو من باقیستم
چون نَفَخْتُ* بودم از لطف خدا
نَفخ(۱۵) حق باشم، ز نای تن جدا
تا نیفتد بانگ نَفْخَش این طرف
تا رهد آن گوهر از تنگین صدف
چون تَمَنَّوْا** موت گفت، ای صادقین
صادقم، جان را برافشانم بر این
* قرآن كريم، سوره ص (۳۸)، آیه ۷۱-۷۴
Quran, Sooreh Saad (#38), Ayeh #71-74
إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ (۷۱)
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ (۷۲)
فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (۷۳)
إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ (۷۴)
ترجمه فارسی
Farsi Translation
[یاد کن] هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشری از گل خواهم آفرید. (۷۱)
پس زمانی که اندامش را درست و نیکو نمودم و از روح خود در او دمیدم، بر او سجده کنید. (۷۲)
پس تمام فرشتگان بدون استثنا سجده کردند. (۷۳)
مگر شیطان که غرور و تکبر ورزید و از زمره کافران گردید. (۷۴)
ترجمه انگلیسی
English Translation
Behold, thy Lord said to the angels: "I am
about to create man from clay
When I have fashioned him (in due proportion) and
breathed into him of My spirit, fall ye
down in obeisance unto him
So the angels prostrated themselves, all of them together
Not so Iblis: he was haughty, and became one of
those who reject Faith.
* قرآن كريم، سوره حجر (۱۵)، آیه ۲۸-۴۳
Quran, Sooreh Hejr(#15), Ayeh #28-43
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۲۸)
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ (۲۹)
فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (۳۰)
إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (۳۱)
قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (۳۲)
قَالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۳۳)
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (۳۴)
وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ (۳۵)
قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (۳۶)
قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ (۳۷)
إِلَىٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (۳۸)
قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِي (۳۹)
إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِي (۴۰)
قَالَ هَٰذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ (۴۱)
إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ (۴۲)
وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِي (۴۳)
ترجمه فارسی
Farsi Translation
و [یاد کن] هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری
از گِل خشک که برگرفته از لجنی متعفّن و تیره رنگ است، می آفرینم. (۲۸)
پس چون او را درست و نیکو گردانم و از روح خود در او بدمم، بر او سجده کنان بیفتید. (۲۹)
پس همه فرشتگان بدون استثناء سجده کردند. (۳۰)
مگر ابلیس که از اینکه با سجده کنان باشد، امتناع کرد. (۳۱)
[خدا] گفت: ای ابلیس! تو را چه شده که با سجده کنان نیستی؟ (۳۲)
گفت: من آن نیستم که برای بشری که او را از گلی خشک و
برگرفته از لجنی متعفّن و تیره رنگ آفریدی، سجده کنم!! (۳۳)
[خدا] گفت: از این [جایگاه والا که مقام مقربان است] بیرون رو که رانده شده ای، (۳۴)
و بی تردید تا روز قیامت لعنت بر تو خواهد بود. (۳۵)
گفت: پروردگارا! پس مرا تا روزی که [همگان] برانگیخته می شوند، مهلت ده. (۳۶)
[خدا] گفت: تو از مهلت یافتگانی، (۳۷)
تا روز، [آن] وقت معین. (۳۸)
گفت: پروردگارا! به سبب اینکه مرا گمراه نمودی، من هم یقیناً [همه کارهای زشت را] در زمین برای آنان می آرایم [تا ارتکاب زشتی ها برای آنان آسان شود] و مسلماً همه را گمراه می کنم. (۳۹)
مگر [آن] بندگانت را که خالص شدگانِ [از هر نوع آلودگی ظاهری و باطنی] اند. (۴۰)
خدا فرمود: این [پیراسته شدن از هر ناخالصی] راهی است
مستقیم [که تحقّقش در وجود بندگان مخلصم] برعهده من است. (۴۱)
قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطی نیست، مگر بر گمراهانی که از تو پیروی می کنند. (۴۲)
و مسلماً دوزخ، وعده گاه همگی آنان است. (۴۳)
ترجمه انگلیسی
English Translation
Behold! thy Lord said to the angels: "I am about to
create man, from sounding clay from
mud moulded into shape; (28)
When I have fashioned him (in due proportion) and
breathed into him of My spirit, fall ye down in
obeisance unto him. (29)
So the angels prostrated themselves, all of them together (30)
Not so Iblis: he refused to be among those
who prostrated themselves. (31)
(Allah) said: "O Iblis! what is your reason for not being
among those who prostrated themselves?" (32)
(Iblis) said: "I am not one to prostrate myself to man, whom
Thou didst create from sounding clay, from
mud moulded into shape." (33)
(Allah) said: "Then get thee out from here; for
thou art rejected, accursed. (34)
And the curse shall be on thee till the day of Judgment. (35)
(Iblis) said: "O my Lord! give me then respite
till the Day the (dead) are raised. (36)
(Allah) said: Respite is granted thee (37)
Till the Day of the Time appointed. (38)
(Iblis) said: "O my Lord! because Thou hast put
me in the wrong, I will make (wrong) fair-seeming
to them on the earth, and I will put them all in the wrong, (39)
Except Thy servants among them, sincere and
purified (by Thy Grace). (40)
(Allah) said: "This (way of My sincere servants) is
indeed a way that leads straight to Me. (41)
For over My servants no authority shalt thou
have, except such as put themselves
in the wrong and follow thee. (42)
And verily, Hell is the promised abode for them all! (43)
**قرآن كريم، سوره جمعه (۶۲)، آیه ۶
Quran, Sooreh Jome(#62), Ayeh #6
قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
ترجمه فارسی
Farsi Translation
بگو: اگر گمان می کنید که شما دوستان خدایید نه مردم دیگر؛ پس آرزوی مرگ کنید، اگر راستگویید.
ترجمه انگلیسی
English Translation
Say: "O ye that stand on Judaism! If ye think that
ye are friends to Allah, to the exclusion of (other) men, then
express your desire for Death, if ye are truthful!"
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۳۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi) , Book #3, Line # 3938
ملامت کردن اهل مسجد، آن مهمان عاشق را از شب خفتن در آنجا و تهدید کردن مر او را
قوم گفتندش که هین اینجا مَخُسب
تا نکوبد جان سِتانت همچو کُسب(۱۶)
که غریبی و نمیدانی ز حال
کاندرینجا هر که خفت، آمد زوال(۱۷)
اتفاقی نیست این، ما بارها
دیدهایم و جمله اصحاب نُهی'(۱۸)
هر که آن مسجد شبی مسکن شدش
نیم شب مرگ هَلاهِل(۱۹) آمدش
از یکی ما تا به صد، این دیدهایم
نه به تقلید، از کسی بشنیدهایم
گفت: اَلدّینُ نَصیحه***، آن رسول
آن نصیحت در لغت ضد غُلول(۲۰)
این نصیحت، راستی در دوستی
در غُلولی، خاین و سگپوستی(۲۱)
بی خیانت این نصیحت، از وِداد(۲۲)
مینماییمت، مگرد از عقل و داد
*** حدیث نبوی
اَلدّينُ النَّصيحَةُ ِللهِ وَ لِرَسولِهِ وَ لِكتابِهِ وَ لائمَّةِ الُمسلِمينَ وَ عامَّتِهِم.
دين يعنى خيرخواهى براى خدا و رسول خدا و کتاب او و پیشوایان مسلمین و عموم مؤمنان.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۴۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi) , Book #3, Line # 3946
جواب گفتن عاشق، عاذلان(۲۳) را
گفت او: ای ناصحان من بی نَدَم(۲۴)
از جهان زندگی سیر آمدم
مَنبلیام(۲۵)، زخم جُو و زخمخواه
عافیت کم جوی از مَنبل به راه
مَنبلی نی کو بود خود برگجو
منبلیام لاابالی، مرگجو
منبلی نی کو به کف پول آورد
منبلی چُستی(۲۶) کزین پل بگذرد
آن نه، کو بر هر دکانی برزند
بل جَهَد(۲۷) از کون و کانی برزند
مرگ شیرین گشت و نَقلم(۲۸) زین سرا
چون قفس هِشتن(۲۹)، پریدن، مرغ را
آن قفس که هست عین باغ در(۳۰)
مرغ میبیند گلستان و شجر
جَوقِ(۳۱) مرغان از برون گرد قفس
خوش همیخوانند ز آزادی قِصَص(۳۲)
مرغ را اندر قفس، زان سبزهزار
نه خورش مانده ست، نه صبر و قرار
سر ز هر سوراخ بیرون میکند
تا بود کین بند از پا برکند
چون دل و جانش چنین بیرون بود
آن قفس را در گشایی چون بود؟
نه چنان مرغ قفس در اَندُهان(۳۳)
گِرد بر گِردش به حلقه گُربگان
کی بود او را درین خوف(۳۴) و حَزَن(۳۵)
آرزوی از قفس بیرون شدن؟
او همیخواهد کزین ناخوش حَصَص(۳۶)
صد قفس باشد به گرد این قفس
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۶۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi) , Book #3, Line # 3960
عشق جالینوس برین حیات دنیا بود که هنر او همینجا بکار میآید، هنری نورزیده است که در آن بازار بکار آید آنجا خود را به عوام یکسان میبیند
آنچنانکه گفت جالینوس راد(۳۷)
از هوای این جهان و از مراد
راضی ام کز من بماند نیم جان
که ز کُون استری بینم جهان
گربه میبیند به گِرد خود قطار
مرغش آیِس(۳۸) گشته بوده ست از مَطار(۳۹)
یا عدم دیده ست غیر این جهان
در عدم، نادیده او حشری نهان
چون جَنین، کِش میکشد بیرون کرم
میگریزد او سپس سوی شکم
لطف، رویش سوی مَصدَر(۴۰) میکند
او مَقَرّ(۴۱) در پشت مادر میکند
که اگر بیرون فتم زین شهر و کام
ای عجب بینم بدیده این مُقام؟
یا دری بودی در آن شهر وَخِم(۴۲)
که نظاره کردمی اندر رحم
یا چو چشمهٔ سوزنی راهم بدی
که ز بیرونم رحم دیده شدی
آن جنین هم غافلست از عالَمی
همچو جالینوس، او نامحرمی
او نداند کآن رطوباتی که هست
آن مدد از عالم بیرونی است
آنچنانکه چار عنصر در جهان
صد مدد آرد ز شهر لامکان
آب و دانه در قفس، گر یافته ست
آن ز باغ و عرصهای درتافته ست
جانهای انبیا بینند باغ
زین قفس در وقت نُقلان(۴۳) و فراغ
پس ز جالینوس و عالم فارغ اند
همچو ماه اندر فلکها بازِغ(۴۴) اند
ور، ز جالینوس این گفت افتری ست(۴۵)
پس جوابم بهر جالینوس نیست
این جواب آن کس آمد، کین بگفت
که نبودستش دل پر نور جفت
(۱) خط: حکم، فرمان
(۲) خاقان: پادشاه، شاهنشاه، خدا، زندگی
(۳) خرامیدن: راه رفتن از روی ناز و وقار و بهزیبایی
(۴) خوان: سفره یا طبقی برای گذاشتن غذا روی آن
(۵) ازیرا: از برای این، برای این، ازاینجهت
(۶) فصل: گسستن
(۷) وصل: پیوستن
(۸) غَلیل: هم مصدر است به معنی تشنگی شدید و هم صفت است به معنی شخص تشنه
(۹) شُکرباره: کسی که بسیار شکر می کند و عاشق شکر است.
(۱۰) اِنتِباه: بیداری، آگاهی
(۱۱) نیکپی: مسعود و مبارک، نیک بخت
(۱۲) عُور: برهنه، عریان، بی چیز، ناتوان
(۱۳) رَصَد: مراقبت، مراقب. برخی آن را در اینجا معادل سِحر و افسون گرفته اند.
(۱۴) صیت: آوازه
(۱۵) نَفخ: دمیدن
(۱۶) کُسب: کنجاره روغن، نخاله و تفاله هر دانه ای که روغن آن را گرفته باشند. مانند دانه کنجد، به آن کنجاله هم می گویند.
(۱۷) زوال: از بین رفتن، نیست شدن، نابودی
(۱۸) نُهی': جمع نُهْيه به معنی عقل. اصحاب نُهی' به معنی صاحبان عقل است.
(۱۹) هَلاهِل: زهر کشنده
(۲۰) غُلول: خیانت
(۲۱) سگپوستی: کسی که در پوست سگ رفته باشد. در اینجا یعنی کسی که مانند سگ به این و آن حمله می کند و آزار می رساند.
(۲۲) وِداد: دوستی، محبت
(۲۳) عاذِل: سرزنش کننده
(۲۴) نَدَم: پشیمانی
(۲۵) مَنبل: تنبل، بیکار
(۲۶) چُست: چالاک
(۲۷) جَهَد: می جهد
(۲۸) نَقل: انتقال، جا به جا کردن چیزی
(۲۹) هِشتن: رها کردن، فروگذاشتن، گذاشتن، هلیدن
(۳۰) باغ در: در میان باغ
(۳۱) جَوقِ: دسته، جماعت، جمع: اَجواق
(۳۲) قِصَص: قِصّه ها، جمع قِصّه
(۳۳) اَندُهان: اندوه، غم و افسردگی
(۳۴) خوف: ترس
(۳۵) حَزَن: اندوه
(۳۶) حَصَص: کمیِ موی سر، کوتاهی موی سر، در اینجا منظور کنده شدن بال پرنده است. حِصَص نیز جمع حِصِّه است به معنی نصیب و قسمت.
(۳۷) راد: حکیم، دانشمند، جوانمرد
(۳۸) آیِس: نومید، مأیوس
(۳۹) مَطار: پرواز کردن
(۴۰) مَصدَر: محل صدور، محل خروج، در اینجا منظور دهانه رحم است
(۴۱) مَقَرّ: قرارگاه، اقامتگاه
(۴۲) وَخِم: ناسازگار
(۴۳) نُقلان: انتقال، جا به جا شدن
(۴۴) بازِغ: درخشان، تابان، طلوع کننده، از مصدر بَزْغ و بُزُوغ
(۴۵) اِفتِری': نسبت دروغ و کذب به کسی، هر چیز ناحق و برخلاف واقع، بهتان، تهمت
Sign in or sign up to post comments.