Parviz Shahbazi

Ganj e Hozour Program #438

برنامه شماره ۴۳۸ گنج حضور

  • Currently 4.27/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 133 votes
Comments (0)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۴۳۸ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی



خرامان می روی در دل چراغ افروز جان و تن

زهی چشم و چراغ دل زهی چشمم به تو روشن

زهی دریای پرگوهر زهی افلاک پراختر

زهی صحرای پرعبهر زهی بستان پرسوسن

ز تو اجسام را چستی ز تو ارواح را مستی

ایا پر کرده گوهرها جهان خاک را دامن

چه می گویم من ای دلبر نظیر تو دو سه ابتر

چه تشبیهت کنم دیگر؟ چه دارم من؟ چه دانم من؟

بگو این چشم حیران را چو دیدی لطف جانان را

چه خواهی دید خلقان را؟ چه گردی گرد آهرمن؟

شکار شیر بگذاری شکار خوک برداری

زهی تدبیر و هشیاری زهی بیگار و جان کندن

مرا باری عنایاتش خطابات و مراعاتش

شعاعات و ملاقاتش یکی طوقی است در گردن

حلاوت‌های آن مفضل قرار و صبر برد از دل

که دیدم غیر او تا من سکون یابم در این مسکن

به غیر آن جلال و عز که او دیگر نشد هرگز

همه درمانده و عاجز ز خاص و عام و مرد و زن

منم از عشق افروزان مثال آتش از هیزم

ز غیر عشق بیگانه مثال آب با روغن

بسوزان هر چه من دارم به غیر دل که اندر دل

به هر ساعت همی‌سازی ز کرّ و فّر خود گلشن

غلام زنگی شب را تو کردی ساقی خلقان

غلام روز رومی را بدادی دار و گیر و فن

وانگه این دو لالا را رقیب مرد و زن کردی

که تا چون دانه شان از که گزینی اندر این خرمن

همه صاحب دلان گندم که بامغزند و بالذت

همه جسمانیان چون کَهْ که بی‌مغزند در مِطحن

درخت سبز صاحب دل میان باغ دین خندان

درخت خشک بی‌معنی چه باشد؟ هیزم گُلخَن

خیالت می رود در دل چو عیسی بهر جان بخشی

چنانک وحی ربانی به موسی جانب اَیْمَن

خیالت را نشانی‌ها زر و گوهرفشانی‌ها

کز او خندان شود دندان کز او گویا شود الکن

دو غماز دگر دارم یکی عشق و دگر مستی

حریفان را نمی‌گویم یکی از دیگری احسن

ز تو ای دیده و دینم هزاران لطف می بینم

ولیکن خاطر عاشق بداندیش آمد و بدظن

ز چشم روز می ترسم که چشمش سحرها دارد

ز زلف شام می ترسم که شب فتنه است و آبستن

مرا گوید چه می ترسی که کوبد مر تو را محنت

که سرمه نور دیده شد چو شد ساییده در هاون 

همه خوف از وجود آید بر او کم لرز و کم می زن

همه ترس از شکست آید شکسته شو ببین مأمن

ز ارکان من بدزدیدم زر و در کیسه پیچیدم

ز ترس بازدادن من چو دزدانم در این مکمن

سبوس ار چه که پنهان شد میان آرد چون دزدان

کشاند شحنه دادش ز هر گوشه به پرویزن

چو هیزم بی‌خبر بودی ز عشق آتش به تو درزد

بجه چون برق از این آتش برآ چون دود از این روزن

چه خنجر می کشی این جا؟! تو گردن پیش خنجر نه

که تا زفتی نگنجی تو درون چشمه سوزن

در جنت چو تنگ آمد مثال چشمه سوزن

اگر خواهی چو پشمی شو لِتَغْزِلْ ذاکَ تَغْزیلاً

بود کان غزل در سوزن نگنجد، کاین دمت غزل است

که می ریسی ز پنبه تن که بافی حُلّه اَدْکَن

لباس حله ادکن ز غَزْل پنبگی ناید

مگر این پنبه ابریشم شود ز اکسیر آن مخزن

چو ابریشم شوی آید و ریشم تاب وحی او

تو را گوید: « بریس اکنون » بدم پیغام مستحسن

چه باشد وحی در تازی؟ به گوش اندر سخن گفتن

دهل می نشنود گوشت به جهد و جد نوبت زن

گران گوشی وانگه تو به گوش اندرکنی پنبه

چنانک گفت: « وَ اسْتَغْشَوا » بپیچی سر به پیراهن

گران گوشی گران جسمی گران جانی نذیر آمد

که می گوید تو را هر یک: « الا یا عِلْجُ لا تَأمَنْ »

سبک گوشی سبک جسمی سبک جانی بشیر آمد

که می گوید تو را هر یک: « الا یا لَیْثُ لا تَحْزَنْ »

بهاری باش تا خوبان به بستان در تو آویزند

که بگریزند این خوبان ز شکل بارد بهمن

بهار ار نیستی اکنون چو تابستان در آتش رو

که بی‌آن حسن و بی‌آن عشق باشد مرد مستهجن

اگر خواهی که هر جزوت شود گویا و شاعر رو

خمش کن سوی این منطق به نظم و نثر لاتَرْکَنْ

که برکنده شوی از فکر چون در گفت می آیی

مکن از فکر دل خود را از این گفت زبان برکن

قضا خنبک زند گوید که: « مردان عهدها کردند

شکستم عهدهاشان را » هلا می کوش ما اَمْکَن

ستیزه می کنی با خود کز این پس من چنین باشم

ز استیزه چه بربندی؟ قضا را بنگر ای کودن

نکاحی می کند با دل به هر دم صورت غیبی

نزاید گر چه جمع آیند صد عنّین و اسْتَروَن

صور را دل شده جاذب چو عنّین شهوت کاذب

ز خوبان نیست عنّین را بجز بخشیدن وجْگَن

بیا ای شمس تبریزی که سلطانی و خون ریزی

قضا را گو که « از بالا جهان را در بلا مفکن »



ما به خرمنگاه جان بازآمدیم

جانب شه همچو شهباز آمدیم

سیر گشتیم از غریبی و فراق

سوی اصل و سوی آغاز آمدیم

وارهیدیم از گدایی و نیاز

پای کوبان جانب ناز آمدیم

Tags



Comments

Be the first to comment

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganj e Hozour Program #438
برنامه شماره ۴۳۸ گنج حضور
Category:
برنامه های تصویری گنج حضور
برنامه های تصویری ۵۰۰ - ۴۰۱
Views: 9,957
Submitted by: admin, Jan 30 2013






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S