Parviz Shahbazi

Ganje Hozour Program #918

برنامه شماره ۹۱۸ گنج حضور

  • Currently 4.41/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 157 votes
Comments (0)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۱۸ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی


۱۴۰۱ تاریخ اجرا۲۴ می ۲۰۲۲ - ۴ خرداد


.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۱۸ بر روی این لینک کلیک کنید


PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

  - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت

- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت 


   خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


توبه سفر گیرد با پایِ لنگ

صبر فرو افتد در چاهِ تنگ


جز من و ساقی بنمانَد کسی

چون کند آن چنگ ترنگاترنگ(۱)


عقل چو این دید، برون جَست و رفت

با دلِ دیوانه که کرده‌ست جنگ؟


صدرِ خرابات کسی را بُوَد

کو رهد از صدر و ز نام و ز ننگ


هر که ز اندیشه دلارام ساخت

کشتی برساخت ز پشتِ نهنگ


وانکه در اندیشهٔ یک جو زر است

او خرِ پالان بُوَد و پالهنگ(۲)


یارِ منی، زود فرو جه ز خر

خر بفروش و بِرَهان بی‌درنگ


کونِ خری، دنبِ خری گیر و رو

رو که کلیدی نَبُود در مدنگ(۳)


راز مگو پیشِ خران، ای مسیح

باده ستان از کفِ ساقیِّ شنگ


(۱) ترنگاترنگ: آواز چلّه کمان و تارهای ساز

(۲) پالهنگ: افسار، کمند

(۳) مَدنگ: قفل، چوب پس در

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


توبه سفر گیرد با پایِ لنگ

صبر فرو افتد در چاهِ تنگ


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 336, Divan e Shams


بده یک جام، ای پیرِ خرابات(۴)

مگو فردا، که فی التَّأخیرِ آفات(۵)


(۴) پیرِ خرابات: راهنمای مسیر معنوی

(۵) فی التَّأخیرِ آفات: در تأخیر زیانهاست (مَثَل)

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550


چون ز زنده مُرده بیرون می‌کُنَد

نفسِ زنده سوی مرگی می‌تَنَد


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3794


 کَهْ(۶) نیَم، کوهم ز حِلم(۷) و صبر و داد

کوه را کی در رُباید تُندباد؟


آنکه از بادی رَوَد از جا خَسی است

زآنکه بادِ ناموافق، خود بسی است‌‌


بادِ خشم و بادِ شهوت، بادِ آز

بُرد او را که نبود اهلِ نماز


کوهم و هستیِّ من، بُنیادِ اوست

ور شوم چون کاه، بادم بادِ اوست


(۶) کَهْ: مخفّفِ كاه

(۷) حِلم: فضاگشایی

------------ 

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #22


هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و جمله عیبی پاک شد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم بیت ۱۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145


عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگون

عقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُ الَْمنون(۸)


(۸) رَیْبُ الَْمنون: حوادث ناگوار

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams


قضا که تیر حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4751


عشق، از اوّل چرا خونی بُوَد؟

تا گریزد آنکه بیرونی بُوَد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466


عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویش

با‌خبر گشتند از مولایِ خویش


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۹)

که: بگویید از طریقِ انبساط


(۹) بِساط: هر چیزِ‌ گستردنی مانندِ فرش و سفره

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067


که درونِ سینه شرحت داده‌ایم

شرح اَندر سینه‌ات بِنهاده‌ایم


مولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۲۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3207


فکر، آن باشد که بگشاید رَهی

راه، آن باشد که پیش آید شَهی


شاه آن باشد که از خود شَه بُوَد

نه به مخزن ها و لشکر شَه شود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۰)


چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۱۱)

دور کن آلت، بینداز اختیار


(۱۰) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.

(۱۱) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105


همچو مستی، کو جنایت‌ها کند

گوید او: مَعذور بودم من ز خَود


گویدش لیکن سبب ای زشتکار

از تو بُد در رفتنِ آن اختیار


بیخودی نآمد به خود، توش خواندی

اختیارت خود نشد، توش راندی


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2072


پیش بینا، شد خموشی نفع تو

بهر این آمد خطاب اَنْصِتوا(۱۲)


(۱۲) اَنْصِتوا: خاموش باشید

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467


بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۱۳) بهشت

حُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشت


(۱۳) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

------------ 

حدیث نبوی


«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068


هر که مانْد از کاهلی(۱۴) بی‌شُکر و صبر

او همین داند که گیرد پایِ جَبر


هر که جبر آورد، خود رنجور(۱۵) کرد

تا همان رنجوری‌اش، در گور کرد


(۱۴) کاهلی: تنبلی

(۱۵) رنجور: بیمار

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1463


لفظِ جبرم، عشق را بی‌صبر کرد

وآنکه عاشق نیست، حبسِ جبر کرد


این، مَعِیَّت(۱۶) با حق است و جبر نیست

این تجلّیِ(۱۷) مَه است، این ابر نیست


(۱۶) مَعِیَّت: همراه بودن، همراهی. خدا با شماست هر کجا که باشید.

(۱۷) تجلّی: تابش، روشنی

------------

قرآن کریم، سوره حدید (۵۷)، آیه ۴

Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #4


«… وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ…»


«… و هر جا كه باشيد همراه شماست…»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1258


گر قضا پوشد سیه، همچون شَبَت

هم قضا دستت بگیرد عاقبت


گر قضا صد بار، قصدِ جان کند

هم قضا جانت دهد، درمان کند


این قضا صد بار اگر راهت زند

بر فرازِ چرخ، خرگاهت(۱۸) زند


(۱۸) خرگاه: خیمهٔ بزرگ

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1344, Divan e Shams


دَمِ او جان دَهَدَت روز نَفَخْتُ بپذیر

کارِ او کُنْ فَیکون‌ است، نه موقوفِ علل


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421


می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از رهِ پنهان، صلاح و کینه‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636


از قَرین(۱۹) بی‌قول و گفت‌وگوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


(۱۹) قَرین: همنشین

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1113


هرچه صورت می‌ وسیلت سازدش

زان وسیلت، بحر دُور اندازدش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1626


کارِ من بی‌علّت است و مُستقیم

هست تقدیرم نه علّت، ای سَقیم(۲۰)


عادتِ خود را بگردانم به وقت

این غبار از پیش، بنشانم به وقت


(۲۰) سَقیم: بیمار

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201


آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستی

نیستی بر، گر تو ابله نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3204


نیستی و نقص، هرجایی که خاست

آینهٔ خوبیِّ جملهٔ پیشه‌هاست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690


کارگاهِ صُنع حق چون نیستی است

پس برونِ کارگه بی‏قیمتی است


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۰۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072


اُذْکُروا الله کارِ هر اوباش نیست

اِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۲۱) نیست


لیک تو آیِس مشو، هم پیل باش

ور نه پیلی، در پی تبدیل باش


(۲۱) قَلاّش: بی‌کاره، ولگرد، مُفلس

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3386


پس چه چاره جز پناهِ چاره‌گر؟

ناامیدی مسّ و، اِکسیرش(۲۲) نظر


ناامیدی‌ها به پیشِ او نهید

تا ز دردِ بی‏دَوا بیرون جهید


(۲۲) اِکسیر: کیمیا

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #770


عمرِ بی توبه، همه جان کندن است

مرگِ حاضر، غایب از حق بودن است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #729


هر خیالی را خیالی می‌خورَد

فکر آن، فکرِ دگر را می‌چَرَد 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۲۲۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2276


 چون تهی گشت و، وجودِ او نماند

 بازِ جانش را خدا در پیش خواند


چون شکست آن کشتیِ او بی‌مُراد

در کنارِ رحمتِ دریا فتاد


جان به حق پیوست چون بیهوش شد

موجِ رحمت آن زمان در جوش شد


چونکه جانش وارهید از ننگِ تن

رفت شادان پیشِ اصلِ خویشتن


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۲۳۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2307


باز، رحمت پوستین دوزیم(۲۳) کرد

توبهٔ شیرین چو جان روزیم کرد


هر چه کردم، جمله ناکرده گرفت

طاعتِ ناکرده آورده گرفت


همچو سرو و سوسنم آزاد کرد

همچو بخت و دولتم دلشاد کرد


نامِ من در نامهٔ پاکان نوشت

دوزخی بودم ببخشیدم بهشت


آه کردم، چون رَسَن(۲۴) شد آهِ من

گشت آویزان رَسَن در چاهِ من


آن رَسَن بگرفتم و بیرون شدم

شاد و زَفْت(۲۵) و فَربِه و گُلگُون شدم


در بُنِ چاهی همی‌بودم زَبون

در همه عالَم نمی‌گنجم کنون


آفرین‌ها بر تو بادا ای خدا

ناگهان کردی مرا از غم جدا


گر سَرِ هر موی من یابد زبان

شُکرهای تو نیاید در بیان


(۲۳) پوستین دوزی: وصله زدن بر پوستین، در اینجا به معنی اغماض و چشم پوشی از گناه

(۲۴) رَسَن: ریسمان، طناب

(۲۵) زَفْت: بزرگ، ستبر

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153


تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌يی

در سبب، از جهل بر چفسیده‌‌يی(۲۶)


با سبب‌ها از مُسبِّب غافلی

سویِ این روپوش‌ها زان مایلی


چون سبب‌ها رفت، بَر سَر می‌زنی

ربَّنا و ربَّناها می‌کُنی


ربّ می‌گوید: برو سویِ سبب

چون ز صُنعم(۲۷) یاد کردی؟ ای عجب


گفت: زین پس من تو را بینم همه

ننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۲۸)


گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۲۹)، کارِ توست

ای تو اندر توبه و میثاق، سُست


لیک من آن ننگرم، رحمت کنم

رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم


ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا

از کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا


(۲۶) چفسیده‌‌يی: چسبیده‌ای

(۲۷) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان

(۲۸) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب

(۲۹) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه 

که از آن نهی شده اند، باز گردند.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1442


کاین طلب‌کاری، مُبارک جُنبشی‌ست

این طلب در راهِ حق، مانع‌کُشی‌ست


این طلب، مفتاحِ مطلوباتِ توست

این سپاه و نصرتِ رایاتِ(۳۰) توست


این طلب همچون خروسی در صِیاح(۳۱)

می‌زند نعره که: می‌آید صَباح


گرچه آلت نیستت تو می‌طلب

نیست آلت حاجت، اندر راهِ رَب


هر که را بینی طلب‌کار ای پسر

یارِ او شو، پیشِ او انداز سَر


کز جِوارِ(۳۲) طالبان، طالب شوی

وز ظِلالِ(۳۳) غالبان، غالب شوی


گر یکی موری سلیمانی بجُست

منگر اندر جُستنِ او سُست‌ سُست


هرچه داری تو، ز مال و پیشه‌ای

نه طلب بود اوّل و اندیشه‌ای؟


(۳۰) رایات: جمع رایَة، پرچم

(۳۱) صیاح: بانگ کردن، آواز دادن

(۳۲) جِوار: همسایگی

(۳۳) ظِلال: سایه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213


زین کمین، بی صبر و حَزمی کَس نَجَست

حَزم را خود، صبر آمد پا و دست


حَزم کن از خورد، کین زَهرین‌گیاست

حَزم کردن زور و نورِ انبیاست


کاه باشد کو به هر بادی جَهَد

کوه کی مر باد را وزنی نَهد؟


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636


از قَرین(۳۴) بی‌قول و گفت‌وگوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


(۳۴) قَرین: همنشین

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #216


هر طرف غولی همی ‌خوانَد تو را

کِای برادر راه خواهی؟ هین بیا


ره نمایم، همرهت باشم رفیق

من قلاووزم در این راهِ دقیق


نی قلاوزست و، نی رَه دانَد او

یوسفا کم رو سویِ آن گرگ‌خو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421


می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از رهِ پنهان، صلاح و کینه‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #219


حَزم، آن باشد که نفریبد تو را

چرب و نوش و دام‌هایِ این سرا


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٧٣۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1734


کین طلب در تو گروگانِ خداست

زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست


مولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۵۳۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) # 531, Divan e Shams


امروز خوش است هر که او جان دارد

رو بر کفِ پایِ میرِ خوبان دارد


چون بلبلِ مست داغِ هجران دارد

مسکن شب و روز در گلستان دارد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 393, Divan e Shams


جمع باشید ای حریفان، زانکه وقتِ خواب نیست

هر حریفی کاو بِخُسبَد، وَاللَه از اصحاب نیست


رویِ بُستان را نبینَد، راهِ بُستان گُم کُنَد

هر که او گَردان و نالان شیوهٔ دولاب(۳۵) نیست


ای بِجُسته کامِ دل اندر جهانِ آب و گِل

می‌دَوانی سویِ آن جو، کَاندر آن جو آب نیست


قرآن کریم، سورهٔ نور (۲۴)، آیهٔ ۳۹

Quran, Sooreh Al-Noor(#24), Line #39


«وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ 

يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا… .»


«اعمال كافران چون سرابى است در بيابانى. 

تشنه، آبش پندارد و چون بدان نزديک شود هيچ نيابد… .»


(۳۵) دولاب: چرخِ چاه، چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کِشَند.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1308


بر زند از جانِ کامل معجزات

بر ضمیرِ جان طالب چون حیات


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shams


لذّتِ بی‌کرانه‌ای است، عشق شده‌ست نامِ او

قاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 393, Divan e Shams


ز آسمانِ دل بَرآ، ماها و شب را روز کُن

تا نگوید شب‌رُوی کِامشب شبِ مهتاب نیست


بی خبر بادا دلِ من از مکان و کانِ او

گر دلم لرزان ز عشقش چون دلِ سیماب(۳۶) نیست


(۳۶) سیماب: جیوه

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


عقل چو این دید، برون جَست و رفت

با دلِ دیوانه که کرده‌ست جنگ؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2357, Divan e Shams


تا عشق کنارِ خویش بگشاد

اندیشه گریخت بر کناره


چون صبر بدید آن هَزیمت(۳۷)

او نیز بجَست یکسواره


شد صبر و خرد بماند سودا

می‌گرید و می‌کند حَراره(۳۸)


(۳۷) هَزیمت: فرار

(۳۸) حَراره: سرود و تصنیف خواندن، گرمی و علاقه نشان دادن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


یارِ منی، زود فرو جه ز خر

خر بفروش و بِرَهان بی‌درنگ


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181


یک زمان کار است بگزار(۳۹) و بتاز

کارِ کوته را مکن بر خود دراز


خواه در صد سال، خواهی یک زمان

این امانت واگُزار و وارهان


(۳۹) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


کونِ خری، دنبِ خری گیر و رو

رو که کلیدی نَبُود در مدنگ


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 96, Divan e Shams


آن لب که بُوَد کونِ خری(۴۰) بوسه گه او

کی یابد آن لب، شِکرِ بوس مسیحا؟


(۴۰) کونِ خر: کنایه از احمق و ابله، سخنان و هیجاناتِ من ذهنی

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


راز مگو پیشِ خران، ای مسیح

باده ستان از کفِ ساقیِّ شنگ


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196


تا کنی مر غیر را حَبر(۴۱) و سَنی(۴۲)

خویش را بدخو و خالی می‌کنی


(۴۱) حَبر: دانشمند، دانا 

(۴۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه

------------

مولوی، دیوان شمس، ترجیعات ۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)# 25, Divan e Shams


این ره چنین دراز به یکدم میسّرست

این روضه دور نیست، چو رهبر تو را رضاست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم بیت ۱۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181


یک زمان کار است بگزار(۴۳) و بتاز

کارِ کوته را مکن بر خود دراز


خواه در صد سال، خواهی یک زمان

این امانت واگُزار و وارهان


(۴۳) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1723, Divan e Shams


هزار ابر عنایت بر آسمان رضاست

اگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2236, Divan e Shams


ای جان، اگر رضایِ تو غم خوردنِ دل است

صد دل به غم سپارم بهرِ رضایِ تو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3156, Divan e Shams


چون رضایِ دلِ تو در غمِ ماست

یک چه باشد؟ هزار بایستی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577


جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟

در کفِ شیرِ نرِ خون‌خواره‌ای


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1788


همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۴۴) تیه

مانده‌یی بر جای، چل سال ای سَفیه(۴۵)


می‌روی هر روز تا شب هَرْوَله

خویش می‌بینی در اوّل مرحله


(۴۴) حَرّ: گرما، حرارت

(۴۵) سَفیه: نادان، بی‌خرد

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2675, Divan e Shams


بیاموز از پیَمبَر کیمیایی

که هر چِت حق دَهَد، می‌دِه رضایی


همان لحظه درِ جَنّت گُشاید

چو تو راضی شَوی دَر اِبتِلایی(۴۶)


(۴۶) اِبتلا: آزمایش، امتحان، بلا

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073


 قفلِ زَفتَست(۴۷) و، گشاینده خدا

دست در تسلیم زن و اندر رضا


(۴۷) زَفت: ستبر، بزرگ

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 841, Divan e Shams


باز آفتابِ دولت بر آسمان برآمد(۴۸)

باز آرزویِ جانها از راهِ جان درآمد


باز از رضایِ رضوان درهایِ خُلد(۴۹) وا شد

هر روح تا به گردن در حوضِ کوثر آمد


باز آن شهی درآمد کاو قبلهٔ شهانست

باز آن مهی برآمد کز ماه برتر آمد


(۴۸) برآمد: طلوع کرد

(۴۹) خُلد: جاودانگی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1364

 

باز فرمود او که اندر هر قضا

مر مسلمان را رضا باید، رضا


حدیث


«قالَ اللهُ تَعالیٰ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِقَضائى 

وَ لَم يَبْصِرْ عَلىٰ بَلائى فَلْيَلْتَمِسْ رَبّاً سِواىَ.»


«خدای متعال فرمود: «هر که به قضای من، رضا ندهد 

و بر بلای من نشکیبد، باید خدایی جز من بجویَد.»»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1126, Divan e Shams


از تو زدن تیغِ تیز، وز دل و جان صد رضا

یک سخنم(۵۰) چون قضا، نی اگرم، نی مگر(۵۱)


گر بِکَشی ذوالفقار(۵۲)، ثابتم و پایدار

نی بگریزم چو باد، نی بِمُرم(۵۳) چون شرر


(۵۰) یک سخنم: بر سر گفتهٔ خود می‌ایستم، یک کلام.

(۵۱) نی اگرم، نی مگر: سست و مردد نیستم، قاطعم

(۵۲) ذوالفقار: مطلقاً شمشیر

(۵۳) مُردن: خاموش شدن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #106


ور نمی‌تانی رضا دِه ای عَیار

گر خدا رنجت دهد بی‌اختیار


که بلایِ دوست تطهیرِ شماست

علمِ او بالایِ تدبیرِ شماست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 652, Divan e Shams


دانی که در این کوی رضا بانگِ سگان چیست؟

تا هر که مُخَنَّث(۵۴) بُوَد آنش بِرَمانَد


(۵۴) مُخَنَّث: ترسو

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1906


چون قضایِ حق، رضایِ بنده شد

حکمِ او را بندهٔ خواهنده شد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1734


کین طلب در تو گروگانِ خداست

زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2675, Divan e Shams


بیاموز از پیَمبَر کیمیایی

که هر چِت حق دَهَد، می‌دِه رضایی


همان لحظه درِ جَنّت گُشاید

چو تو راضی شَوی دَر اِبتِلایی(۵۵)


رسولِ غم اگر آید بَرِ تو

کنارش گیر(۵۶) همچون آشنایی


جفایی کز بَرِ معشوق آید

نثارش کن به شادی مرحبایی


(۵۵) اِبتلا: آزمایش، امتحان، بلا

(۵۶) کنارگرفتن: در آغوش گرفتن، بغل کردن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644


هست مهمانخانه این تَن ای جوان

هر صباحی ضَیفِ(۵۷) نو آید دَوان


هین مگو کین مانْد اندر گردنم

که هم اکنون باز پَرَّد در عَدَم


هرچه آید از جهانِ غَیب‌وَش

در دلت ضَیف‌ست، او را دار خَوش   


(۵۷) ضَیف: مهمان

------------------------

مجموع لغات:


(۱) ترنگاترنگ: آواز چلّه کمان و تارهای ساز

(۲) پالهنگ: افسار، کمند

(۳) مَدنگ: قفل، چوب پس در

(۴) پیرِ خرابات: راهنمای مسیر معنوی

(۵) فی التَّأخیرِ آفات: در تأخیر زیانهاست (مَثَل)

(۶) کَهْ: مخفّفِ كاه

(۷) حِلم: فضاگشایی

(۸) رَیْبُ الَْمنون: حوادث ناگوار

(۹) بِساط: هر چیزِ‌ گستردنی مانندِ فرش و سفره

(۱۰) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.

(۱۱) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه

(۱۲) اَنْصِتوا: خاموش باشید

(۱۳) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

(۱۴) کاهلی: تنبلی

(۱۵) رنجور: بیمار

(۱۶) مَعِیَّت: همراه بودن، همراهی. خدا با شماست هر کجا که باشید.

(۱۷) تجلّی: تابش، روشنی

(۱۸) خرگاه: خیمهٔ بزرگ

(۱۹) قَرین: همنشین

(۲۰) سَقیم: بیمار

(۲۱) قَلاّش: بی‌کاره، ولگرد، مُفلس

(۲۲) اِکسیر: کیمیا

(۲۳) پوستین دوزی: وصله زدن بر پوستین، در اینجا به معنی اغماض و چشم پوشی از گناه

(۲۴) رَسَن: ریسمان، طناب

(۲۵) زَفْت: بزرگ، ستبر

(۲۶) چفسیده‌‌يی: چسبیده‌ای

(۲۷) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان

(۲۸) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب

(۲۹) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه 

که از آن نهی شده اند، باز گردند.

(۳۰) رایات: جمع رایَة، پرچم

(۳۱) صیاح: بانگ کردن، آواز دادن

(۳۲) جِوار: همسایگی

(۳۳) ظِلال: سایه

(۳۴) قَرین: همنشین

(۳۵) دولاب: چرخِ چاه، چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کِشَند.

(۳۶) سیماب: جیوه

(۳۷) هَزیمت: فرار

(۳۸) حَراره: سرود و تصنیف خواندن، گرمی و علاقه نشان دادن

(۳۹) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن

(۴۰) کونِ خر: کنایه از احمق و ابله، سخنان و هیجاناتِ من ذهنی

(۴۱) حَبر: دانشمند، دانا 

(۴۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه

(۴۳) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن

(۴۴) حَرّ: گرما، حرارت

(۴۵) سَفیه: نادان، بی‌خرد

(۴۶) اِبتلا: آزمایش، امتحان، بلا

(۴۷) زَفت: ستبر، بزرگ

(۴۸) برآمد: طلوع کرد

(۴۹) خُلد: جاودانگی

(۵۰) یک سخنم: بر سر گفتهٔ خود می‌ایستم، یک کلام.

(۵۱) نی اگرم، نی مگر: سست و مردد نیستم، قاطعم

(۵۲) ذوالفقار: مطلقاً شمشیر

(۵۳) مُردن: خاموش شدن

(۵۴) مُخَنَّث: ترسو

(۵۵) اِبتلا: آزمایش، امتحان، بلا

(۵۶) کنارگرفتن: در آغوش گرفتن، بغل کردن

(۵۷) ضَیف: مهمان


----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان



مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


توبه سفر گیرد با پای لنگ

صبر فرو افتد در چاه تنگ


جز من و ساقی بنماند کسی

چون کند آن چنگ ترنگاترنگ


عقل چو این دید برون جست و رفت

با دل دیوانه که کرده‌ست جنگ


صدر خرابات کسی را بود

کو رهد از صدر و ز نام و ز ننگ


هر که ز اندیشه دلارام ساخت

کشتی برساخت ز پشت نهنگ


وانکه در اندیشه یک جو زر است

او خر پالان بود و پالهنگ


یار منی زود فرو جه ز خر

خر بفروش و برهان بی‌درنگ


کون خری دنب خری گیر و رو

رو که کلیدی نبود در مدنگ


راز مگو پیش خران ای مسیح

باده ستان از کف ساقی شنگ


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


توبه سفر گیرد با پای لنگ

صبر فرو افتد در چاه تنگ


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 336, Divan e Shams


بده یک جام ای پیر خرابات

مگو فردا که فی التأخیر آفات


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550


چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفس زنده سوی مرگی می‌تند


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3794


که نیم کوهم ز حلم و صبر و داد

کوه را کی در رباید تندباد


آنکه از بادی رود از جا خسی است

زآنکه بادِ ناموافق خود بسی است‌‌


باد خشم و باد شهوت باد آز

برد او را که نبود اهل نماز


کوهم و هستی من بنیاد اوست

ور شوم چون کاه بادم باد اوست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #22


هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و جمله عیبی پاک شد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم بیت ۱۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145


عقل جزوی گاه چیره گه نگون

عقل کلی ایمن از ریب المنون


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams


قضا که تیر حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کند به عنایت از آن سپس سپری


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4751


عشق از اول چرا خونی بود

تا گریزد آنکه بیرونی بود


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466


عاشقان از بی‌مرادی‌های خویش

با‌خبر گشتند از مولای خویش


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067


که درون سینه شرحت داده‌ایم

شرح اندر سینه‌ات بنهاده‌ایم


مولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۲۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3207


فکر آن باشد که بگشاید رهی

راه آن باشد که پیش آید شهی


شاه آن باشد که از خود شه بود

نه به مخزن ها و لشکر شه شود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالک خود باشد اندر اتقوا


چون نباشد حفظ و تقوی زینهار

دور کن آلت بینداز اختیار


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105


همچو مستی کو جنایت‌ها کند

گوید او معذور بودم من ز خود


گویدش لیکن سبب ای زشتکار

از تو بد در رفتن آن اختیار


بیخودی نآمد به خود توش خواندی

اختیارت خود نشد توش راندی


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2072


پیش بینا شد خموشی نفع تو

بهر این آمد خطاب انصتوا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467


بی‌مرادی شد قلاووز بهشت

حفت‌الجنه شنو ای خوش‌سرشت


حدیث نبوی


«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068


هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبر

او همین داند که گیرد پای جبر


هر که جبر آورد خود رنجور کرد

تا همان رنجوری‌اش در گور کرد


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1463


لفظ جبرم عشق را بی‌صبر کرد

وآنکه عاشق نیست حبس جبر کرد


این معیت با حق است و جبر نیست

این تجلی مه است این ابر نیست


قرآن کریم، سوره حدید (۵۷)، آیه ۴

Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #4


«… وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ…»


«… و هر جا كه باشيد همراه شماست…»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1258


گر قضا پوشد سیه همچون شبت

هم قضا دستت بگیرد عاقبت


گر قضا صد بار قصد جان کند

هم قضا جانت دهد درمان کند


این قضا صد بار اگر راهت زند

بر فراز چرخ خرگاهت زند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1344, Divan e Shams


دم او جان دهدت روز نفخت بپذیر

کار او کن فیکون‌ است نه موقوف علل


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421


می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از ره پنهان صلاح و کینه‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636


از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1113


هرچه صورت می‌ وسیلت سازدش

زان وسیلت بحر دور اندازدش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1626


کار من بی‌علت است و مستقیم

هست تقدیرم نه علت ای سقیم


عادت خود را بگردانم به وقت

این غبار از پیش بنشانم به وقت


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201


آینه هستی چه باشد نیستی

نیستی بر گر تو ابله نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3204


نیستی و نقص هرجایی که خاست

آینه خوبی جمله پیشه‌هاست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690


کارگاه صنع حق چون نیستی است

پس برون کارگه بی‏قیمتی است


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۰۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072


اذکروا الله کار هر اوباش نیست

ارجعی بر پای هر قلاش نیست


لیک تو آیس مشو هم پیل باش

ور نه پیلی در پی تبدیل باش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3386


پس چه چاره جز پناه چاره‌گر

ناامیدی مس و اکسیرش نظر


ناامیدی‌ها به پیش او نهید

تا ز درد بی‏دوا بیرون جهید


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #770


عمر بی توبه همه جان کندن است

مرگ حاضر غایب از حق بودن است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #729


هر خیالی را خیالی می‌خورد

فکر آن فکر دگر را می‌چرد 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۲۲۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2276


چون تهی گشت و وجود او نماند

باز جانش را خدا در پیش خواند


چون شکست آن کشتی او بی‌مراد

در کنار رحمت دریا فتاد


جان به حق پیوست چون بیهوش شد

موج رحمت آن زمان در جوش شد


چونکه جانش وارهید از ننگ تن

رفت شادان پیش اصل خویشتن


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۲۳۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2307


باز رحمت پوستین دوزیم کرد

توبه شیرین چو جان روزیم کرد


هر چه کردم جمله ناکرده گرفت

طاعت ناکرده آورده گرفت


همچو سرو و سوسنم آزاد کرد

همچو بخت و دولتم دلشاد کرد


نام من در نامه پاکان نوشت

دوزخی بودم ببخشیدم بهشت


آه کردم چون رسن شد آه من

گشت آویزان رسن در چاه من


آن رسن بگرفتم و بیرون شدم

شاد و زفت و فربه و گلگون شدم


در بن چاهی همی‌بودم زبون

در همه عالم نمی‌گنجم کنون


آفرین‌ها بر تو بادا ای خدا

ناگهان کردی مرا از غم جدا


گر سر هر موی من یابد زبان

شکرهای تو نیاید در بیان


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153


تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌يی

در سبب از جهل بر چفسیده‌‌يی


با سبب‌ها از مسبب غافلی

سوی این روپوش‌ها زان مایلی


چون سبب‌ها رفت بر سر می‌زنی

ربنا و ربناها می‌کنی


رب می‌گوید برو سوی سبب

چون ز صنعم یاد کردی ای عجب


گفت زین پس من تو را بینم همه

ننگرم سوی سبب و آن دمدمه


گویدش ردوا لعادوا کار توست

ای تو اندر توبه و میثاق سست


لیک من آن ننگرم رحمت کنم

رحمتم پرست بر رحمت تنم


ننگرم عهد بدت بدهم عطا

از کرم این دم چو می‌خوانی مرا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1442


کاین طلب‌کاری مبارک جنبشی‌ست

این طلب در راه حق مانع‌کشی‌ست


این طلب مفتاح مطلوبات توست

این سپاه و نصرت رایات توست


این طلب همچون خروسی در صیاح

می‌زند نعره که می‌آید صباح


گرچه آلت نیستت تو می‌طلب

نیست آلت حاجت اندر راه رب


هر که را بینی طلب‌کار ای پسر

یار او شو پیش او انداز سر


کز جوار طالبان طالب شوی

وز ظلال غالبان غالب شوی


گر یکی موری سلیمانی بجست

منگر اندر جستن او سست‌ سست


هرچه داری تو ز مال و پیشه‌ای

نه طلب بود اول و اندیشه‌ای


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213


زین کمین بی صبر و حزمی کس نجست

حزم را خود صبر آمد پا و دست


حزم کن از خورد کین زهرین‌گیاست

حزم کردن زور و نور انبیاست


کاه باشد کو به هر بادی جهد

کوه کی مر باد را وزنی نهد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636


از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #216


هر طرف غولی همی ‌خواند تو را

کای برادر راه خواهی هین بیا


ره نمایم همرهت باشم رفیق

من قلاووزم در این راه دقیق


نی قلاوزست و نی ره داند او

یوسفا کم رو سوی آن گرگ‌خو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421


می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از ره پنهان صلاح و کینه‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #219


حزم آن باشد که نفریبد تو را

چرب و نوش و دام‌های این سرا


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٧٣۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1734


کین طلب در تو گروگان خداست

زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست


مولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۵۳۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) # 531, Divan e Shams


امروز خوش است هر که او جان دارد

رو بر کف پای میر خوبان دارد


چون بلبل مست داغ هجران دارد

مسکن شب و روز در گلستان دارد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 393, Divan e Shams


جمع باشید ای حریفان زانکه وقت خواب نیست

هر حریفی کاو بخسبد والله از اصحاب نیست


روی بستان را نبیند راه بستان گم کند

هر که او گردان و نالان شیوه دولاب نیست


ای بجسته کام دل اندر جهان آب و گل

می‌دوانی سوی آن جو کاندر آن جو آب نیست


قرآن کریم، سورهٔ نور (۲۴)، آیهٔ ۳۹

Quran, Sooreh Al-Noor(#24), Line #39


«وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ 

يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا… .»


«اعمال كافران چون سرابى است در بيابانى. 

تشنه، آبش پندارد و چون بدان نزديک شود هيچ نيابد… .»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1308


بر زند از جان کامل معجزات

بر ضمیر جان طالب چون حیات


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shams


لذت بی‌کرانه‌ای است عشق شده‌ست نام او

قاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 393, Divan e Shams


ز آسمان دل برآ ماها و شب را روز کن

تا نگوید شب‌روی کامشب شب مهتاب نیست


بی خبر بادا دل من از مکان و کان او

گر دلم لرزان ز عشقش چون دل سیماب نیست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


عقل چو این دید برون جست و رفت

با دل دیوانه که کرده‌ست جنگ


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2357, Divan e Shams


تا عشق کنار خویش بگشاد

اندیشه گریخت بر کناره


چون صبر بدید آن هزیمت

او نیز بجست یکسواره


شد صبر و خرد بماند سودا

می‌گرید و می‌کند حراره


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


یار منی زود فرو جه ز خر

خر بفروش و برهان بی‌درنگ


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181


یک زمان کار است بگزار و بتاز

کار کوته را مکن بر خود دراز


خواه در صد سال خواهی یک زمان

این امانت واگزار و وارهان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


کون خری دنب خری گیر و رو

رو که کلیدی نبود در مدنگ


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 96, Divan e Shams


آن لب که بود کون خری بوسه گه او

کی یابد آن لب شکر بوس مسیحا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


راز مگو پیش خران ای مسیح

باده ستان از کف ساقی شنگ


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196


تا کنی مر غیر را حبر و سنی

خویش را بدخو و خالی می‌کنی


مولوی، دیوان شمس، ترجیعات ۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)# 25, Divan e Shams


این ره چنین دراز به یکدم میسرست

این روضه دور نیست چو رهبر تو را رضاست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم بیت ۱۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181


یک زمان کار است بگزار و بتاز

کار کوته را مکن بر خود دراز


خواه در صد سال خواهی یک زمان

این امانت واگزار و وارهان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1723, Divan e Shams


هزار ابر عنایت بر آسمان رضاست

اگر ببارم از آن ابر بر سرت بارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2236, Divan e Shams


ای جان اگر رضای تو غم خوردن دل است

صد دل به غم سپارم بهر رضای تو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3156, Divan e Shams


چون رضای دل تو در غم ماست

یک چه باشد هزار بایستی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577


جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای

در کف شیر نر خون‌خواره‌ای


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1788


همچو قوم موسی اندر حر تیه

مانده‌یی بر جای چل سال ای سفیه


می‌روی هر روز تا شب هروله

خویش می‌بینی در اول مرحله


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2675, Divan e Shams


بیاموز از پیمبر کیمیایی

که هر چت حق دهد می‌ده رضایی


همان لحظه در جنت گشاید

چو تو راضی شوی در ابتلایی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073


قفل زفتست و گشاینده خدا

دست در تسلیم زن و اندر رضا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 841, Divan e Shams


باز آفتاب دولت بر آسمان برآمد

باز آرزوی جانها از راه جان درآمد


باز از رضای رضوان درهای خلد وا شد

هر روح تا به گردن در حوض کوثر آمد


باز آن شهی درآمد کاو قبله شهانست

باز آن مهی برآمد کز ماه برتر آمد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1364

 

باز فرمود او که اندر هر قضا

مر مسلمان را رضا باید رضا


حدیث


«قالَ اللهُ تَعالیٰ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِقَضائى 

وَ لَم يَبْصِرْ عَلىٰ بَلائى فَلْيَلْتَمِسْ رَبّاً سِواىَ.»


«خدای متعال فرمود: «هر که به قضای من، رضا ندهد 

و بر بلای من نشکیبد، باید خدایی جز من بجویَد.»»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1126, Divan e Shams


از تو زدن تیغ تیز وز دل و جان صد رضا

یک سخنم چون قضا نی اگرم نی مگر


گر بکشی ذوالفقار ثابتم و پایدار

نی بگریزم چو باد نی بمرم چون شرر


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #106


ور نمی‌تانی رضا ده ای عیار

گر خدا رنجت دهد بی‌اختیار


که بلای دوست تطهیر شماست

علم او بالای تدبیر شماست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 652, Divan e Shams


دانی که در این کوی رضا بانگ سگان چیست

تا هر که مخنث بود آنش برماند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1906


چون قضای حق رضای بنده شد

حکم او را بنده خواهنده شد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1734


کین طلب در تو گروگان خداست

زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2675, Divan e Shams


بیاموز از پیمبر کیمیایی

که هر چت حق دهد می‌ده رضایی


همان لحظه در جنت گشاید

چو تو راضی شوی در ابتلایی


رسول غم اگر آید بر تو

کنارش گیر همچون آشنایی


جفایی کز بر معشوق آید

نثارش کن به شادی مرحبایی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644


هست مهمانخانه این تن ای جوان

هر صباحی ضیف نو آید دوان


هین مگو کین ماند اندر گردنم

که هم اکنون باز پرد در عدم


هرچه آید از جهان غیب‌وش

در دلت ضیف‌ست او را دار خوش   




Tags

918


Comments

Be the first to comment

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour Program #918
برنامه شماره ۹۱۸ گنج حضور
Category:
برنامه های تصویری گنج حضور
برنامه های تصویری ۱۰۰۰ - ۹۰۱
Views: 3,483
Submitted by: , May 25 2022






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S