Parviz Shahbazi

Ganje Hozour audio Program #626

برنامه صوتی شماره ۶۲۶ گنج حضور

  • Currently 4.07/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 430 votes
Comments (0)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه صوتی شماره ۶۲۶ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی


۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۶ ـ ۶ مهر   







مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴۶

 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1736, Divan e Shams


بران شد‌ست دلم کآتشی بگیرانم(۱)

که هر کی او نَمُرَد(۲) پیش تو بمیرانم

کمان عشق بدرّم که تا بداند عقل

که بی‌نظیرم و سلطان بی ‌نظیرانم

که رفت در نظر تو که بی‌نظیر نشد؟!

مقام گنج شد‌ست این نهاد(۳) ویرانم

من از کجا و مُباهات(۴) سلطنت ز کجا!

فقیر فقرم و افتاده فقیرانم

من آن کسم که تو نامم نهی، « نمی‌دانم»

چو من اسیر توام پس امیر میرانم

جز از اسیری و میری مقام دیگر هست

چو من فنا شوم از هر دو کس نَفیرانم(۵)

چو شب بیاید میر و اسیر محو شوند

اسیر هیچ نداند که از اسیرانم

بخواب شب گرو آمد امیری میران

چو عشق هیچ نخسبد ز عشق گیرانم

به آفتاب نگر پادشاه یک روزه‌ست

همی‌گدازد مه نیز کز وزیرانم

منم که پخته عشقم نه خام و خام طمع

خدای کرد خمیری، از آن خمیرانم

خمیرکرده یزدان کجا بماند خام؟!

خمیرمایه پذیرم، نه از فطیرانم(۶)

فطیر چون کند او؟ فاطرالسَّموات* است

چو اختران(۷) سماوات(۸) از مُنیرانم(۹)

تو چند نام نهی خویش را؟! خمش می باش

که کودکیست که گویی که من ز پیرانم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸

 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1736, Divan e Shams


بانگ آید هر زمانی زین رواقِ آبگون(۱۰)

آیتِ اِنّا بَنَیْنَاهَا وَ اِنّا مُوسِعُون

که شْنود این بانگ را بی‌گوش ظاهر دم به دم؟

تایِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّایِحُون


قرآن کریم، سوره انعام (۶)، آیه ۱۴

Quran, Sooreh Anaam(#6), Ayeh #14


قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ ۗ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ ۖ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ


ترجمه فارسی

Farsi Translation


بگو: آیا جز خدا را سرپرست خود کنم؟! حال آنکه فقط اوست آفریدگار آسمانها و زمین. و فقط اوست که طعام میدهد و از هیچ کس طعام نمی گیرد. بگو: من فرمان یافته ام که نخستین مسلمان باشم.[و به من فرموده است که] مبادا از مشرکان باشی!


ترجمه انگلیسی

English Translation


Say: "Shall I take for my protector any other 

than Allah, the Maker of the heavens and the 

earth? And He it is that feedeth but is not 

fed." Say: "Nay! but I am commanded to 

be the first of those who bow to 

Allah (in Islam), and be not thou of the 

company of those who join gods with Allah."


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۹۲۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3924


بازگشتن به حکایت امیر المؤمنین علی کَرَّمَ اللُه وَجْهَه و مسامحه کردن او با خونی خویش


باز رو سوی علیّ و خونی اش

وان کرم با خونی(۱۱) و افزونی اش(۱۲)

گفت: خونى را همی‌بینم به چشم

روز و شب، بر وی ندارم هیچ خشم

زانکه مرگم همچو مَنّ(۱۳) شيرين شده ست

مرگ من در بَعث(۱۴)، چنگ اندر زده ست

مرگ بی مرگی بود ما را حلال

برگ بی برگی بود ما را نَوال(۱۵)

ظاهرش مرگ و به باطن زندگی

ظاهرش اَبتَر(۱۶)، نهان پایندگی

در رحم، زادن جنین را رفتن است

در جهان، او را ز نو بِشْکُفتن است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۹۳۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3937


راجِع(۱۷) آن باشد که باز آید به شهر

سوی وحدت آید از دَوْران دهر(۱۸)


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1378


برگ بی برگی(۱۹) ترا چون برگ شد

جان باقی(۲۰) یافتی و مرگ شد

چون تو را غم، شادی افزودن گرفت

روضهٔ(۲۱) جانت گل و سوسن گرفت

آنچه خوف دیگران آن امن توست

بَط(۲۲) قوی از بحر و مرغ خانه سست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4650


گُلشنی کز گِل دمد، گردد تباه

گلشنی کز دل دمد، وافَرحَتاه(۲۳)

علم‌های بامزهٔ دانسته‌مان

زان گلستان یک دو سه گلدسته دان

زان زبون(۲۴) این دو سه گلدسته‌ایم

که در گلزار بر خود بسته‌ایم

آن‌چنان مِفتاح‌ها(۲۵) هر دم به نان

می‌فُتد، ای جان دریغا از بَنان(۲۶)

ور دمی هم فارغ آرندت ز نان

گِرد چادر گردی و عشق زنان

باز اِستِسقات(۲۷) چون شد موج‌زن

مُلک شهری بایدت پُر نان و زن

مار بودی، اژدها گشتی مگر

یک سرت بود، این زمانی هفت‌ سر

اژدهای هفت‌ سر، دوزخ بُوَد

حرص تو دانه‌ست و دوزخ فَخّ(۲۸) بُوَد

دام را بِدران، بسوزان دانه را

باز کن درهای نو، این خانه را

چون تو عاشق نیستی، ای نَرگدا(۲۹)

هم‌چو کوهی بی‌خبر، داری صَدا(۳۰)

کوه را گفتار کی باشد ز خَود؟

عکس غیرست آن صدا ای مُعْتَمَد(۳۱)

گفت تو، زان سان که عکس دیگری ست

جمله احوالت، به جز هم عکس نیست

خشم و ذوقت هر دو عکس دیگران

شادی قَوّاده(۳۲) و خشم عَوان(۳۳)

آن عَوان را، آن ضعیف آخر چه کرد؟

که دهد او را به کینه زجر و درد

تا به کی عکس خیال لامِعه؟(۳۴)

جهد کن تا گرددت این واقعه

تا که گفتارت ز حال تو بُوَد

سیر تو با پَرّ و بال تو بُوَد

صید گیرد تیر، هم با پَرِّ غیر

لاجَرَم بی‌بهره است از لَحمِ(۳۵) طَیرْ(۳۶)

باز، صید آرد، به خود از کوهسار

لاجرم شاهش خوراند کبک و سار

منطقی کز وحی نَبْود، از هواست

هم‌چو خاکی در هوا و در هَباست(۳۷)

گر نماید خواجه را این دم غلط

ز اوّلِ وَالنَّجْم بر خوان چند خط

تا که ما یَنْطِق محمّد عَنْ هَوی'**

ِان هُوَ اِلّا بِوَحْیٍ اِحْتَوی'

تا برسى به آيه اى كه می گوید: محمد(ص) از روی هوای نفس و خواهش دل سخن نمی گوید. هرچه او گوید جز وحی الهی نیست.

احمدا، چون نیستت از وحی، یاس(۳۸)

جسمیان را ده تَحَرّی(۳۹) و قیاس(۴۰)

کز ضرورت هست مُرداری حلال

که تَحَرّی نیست در کعبهٔ وصال

بی‌تَحَرّی و اجتهادات(۴۱) هُدی

هر که بِدعت(۴۲) پیشه گیرد از هوا

هم‌چو عادش بَر بَرد باد و کُشَد

نه سلیمان است تا تختش کَشَد

عاد را باد است حَمّال خَذُول(۴۳)

هم‌چو بَرّه در کف مردی اَکُول(۴۴)

هم‌چو فرزندش نهاده بر کنار

می‌بَرَد تا بُکْشَدش قَصاب‌وار

عاد را آن باد ز استکبار بود

یار خود پنداشتند، اَغیار(۴۵) بود

چون بگردانید ناگه پوستین(۴۶)

خُردشان بشکست آن بِئْسَ الْقَرین(۴۷)

باد را بشکن، که بس فتنه‌ست باد

پیش از آن کِت بشکند او هم‌چو عاد

هود دادی پند کای پُر کِبرْخَیْل(۴۸)

برکند از دستتان این باد، ذَیْل(۴۹)

لشکر حق است باد و از نفاق

چند روزی با شما کرد اِعتِناق(۵۰)

او به سِر، با خالق خود راست است

چون اجل آید، بر آرد باد، دست

باد را اندر دهن بین رهگذر

هر نفس آیان(۵۱)، روان در کرّ و فرّ(۵۲)

حلق و دندان‌ها از او ايمن بود

حق چو فرماید، به دندان درفتد

کوه گردد ذره‌ای باد و ثَقیل(۵۳)

درد دندان، داردش زار و عَلیل(۵۴)

این همان باد است کايمن می‌گذشت

بود جان کَشت و گشت او مرگ کَشت

دست آن کس که بکردت دست‌، بوس

وقت خشم آن دست می‌گردد دَبُوس(۵۵)

یا رب و یا رب برآرد او ز جان

که بِبُر این باد را، ای مُستَعان(۵۶)

ای دهان، غافل بدی زین باد، رو

از بن دندان در اِستِغفار(۵۷) شو

چشم سختش اشک‌ها باران کند

منکران را درد، الله‌ خوان کند

چون دم مردان نپذرفتی ز مرد

وحی حق را، هین پذیرا شو ز درد

باد گوید: پیکم از شاه بشر

گه خبر خیر آورم، گه شور و شر

زآنکه مامورم، امیر خود نِیَم

من چو تو غافل ز شاه خود کِیَم؟

گر سلیمان‌وار بودی حال تو

چون سلیمان، گشتمی حمّال تو

عاریَه‌سْتَم، گشتمی مُلک کَفَت

کردمی بر راز خود من واقفت

لیک، چون تو یاغیی(۵۸)، من مُستَعار(۵۹)

می‌کنم خدمت ترا روزی سه چار

پس چو عادت سرنگونی‌ها دهم

ز اِسپَه(۶۰) تو یاغیانه بر جهم

تا به غیب ایمان تو محکم شود

آن زمان که ایمانت مایهٔ غم شود

آن زمان، خود جملگان مؤمن شوند

آن زمان، خود سرکشان بر سر دوند

آن زمان، زاری کنند و اِفتِقار(۶۱)

هم‌چو دزد و راه‌زن در زیر دار

لیک گر در غیب گردی مُستَوی(۶۲)

مالک دارَیْن(۶۳) و شِحنهٔ(۶۴) خود تويی

شِحْنَگیّ و پادشاهیِّ مُقیم

نه دو روزه و مُستعارست و سَقیم(۶۵)

رستی از بیگار و کار خود کنی

هم تو شاه و هم تو طبل خود زنی(۶۶)


** قرآن کریم، سوره نجم (۵۳)، آیه ۳ و ۴

Quran, Sooreh Najm(#53), Ayeh #3,4


وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ (۳)


إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ (۴)


ترجمه فارسی

Farsi Translation


و محمد از روی هواى نفس سخن نگوید. (۳)


گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل می شود، نیست. (۴)


ترجمه انگلیسی

English Translation


Nor does he say (aught) of (his own) Desire. (3)


It is no less than inspiration sent down to him: (4)



(۱) آتشی بگیرانم: آتش روشن کنم

(۲) نَمُرد: نمیرد، نخواهد که بمیرد

(۳) نهاد: سرشت، طبیعت، ضمیر، دل

(۴) مُباهات: فخر کردن، نازیدن به کسی یا چیزی

(۵) نَفیر: دور شونده

(۶) فَطیر: نانی که خمیر آن ور نیامده باشد

(۷) اختر: ستاره

(۸) سماوات: آسمان

(۹) مُنیر: نوردهنده، درخشنده، درخشان

(۱۰) رواقِ آبگون: آسمان آبی، رواق به معنی آسم است و آبگون به معنی آبی و به رنگ آب است.

(۱۱) خونی: قاتل، کُشنده

(۱۲) افزونی: فضل و بزرگواری، بخشش

(۱۳) مَنّ: ماده چسبناک و شیرینی است مانند عسل که از هوا بر سنگ و برگ درختان می نشیند، ابتدا مایع است و سپس سفت و خشک می شود و مردم آن را جمع می کنند.

(۱۴) بَعث: رستاخیز، زنده شدن، قیامت

(۱۵) نَوالعطا و بخشش

(۱۶) اَبتَر: دُم بریده، ناقص، سترون

(۱۷) راجِع: رجوع کننده

(۱۸) دهر: زمان، زمانه، دنیا

(۱۹) برگ بی برگی: فقر

(۲۰) باقی: جاودان

(۲۱) روضه: باغ، گلستان، گلزار، سبزهزار، مرغزار 

(۲۲) بَط: مرغابی

(۲۳) وافَرحَتاه: کلمه ای است که در مقام اظهار شادی گویند، خوشا، به به

(۲۴) زبون: خوار، عاجز، ناتوان

(۲۵) مِفتاح: کلید

(۲۶) بَنان: سر انگشت

(۲۷) اِستِسقا: مرض تشنگی

(۲۸) فَخّ: دام، جمع: فِخاخ و فُخُوخ

(۲۹) نَرگدا: گدای سمج

(۳۰) صَدا: طنین صون

(۳۱) مُعْتَمَد: مورد اعتماد

(۳۲) قَوّاده: یا قَوّاد به معنی پا انداز، کسی که زنان و مردان را برای هم آغوشی به هم برساند.

(۳۳) عَوان: داروغه، پاسبان و مٲمور اجرای حکم دیوان قضا 

(۳۴) لامِعه: درخشان

(۳۵) لَحم: گوشت

(۳۶) طَیرْ: پرنده

(۳۷) هَبا: مخفف هَباء به معنی ذرات پراکنده گرد و غبار در هوا که در شعاع آفتاب در روزن دیده شود. مجازاً به معنی حقیر و ناچیز

(۳۸) یاس: نا امیدی، در اصل یأس است.

(۳۹) تَحَرّی: جستجو کردن

(۴۰) قیاس: سنجش، مقایسه

(۴۱) اجتهاد: جهد کردن، کوشش کردن، کوشیدن 

(۴۲) بِدعت: نو آوری، چیز نوپیداشده که سابقه نداشته باشد، رسم و آیین نو

(۴۳) خَذُول: بسیار خوار کننده

(۴۴) اَکُول: پُر خور، بسیار خوار

(۴۵) اَغیار: جمع غیر، بیگانگان، دیگران، نامحرمان

(۴۶) پوستین گردانیدن: کنایه از تغییر وضع و دگرگون کردن حال

(۴۷) بِئْسَ الْقَرین: یار بد،  همنشین بد

(۴۸) خَیْل: گروه، قبیله، قوم، در اصل به معنی رمه اسبان است که مجازاً به سواران و هر جمعی اطلاق می شود، جمع: خُیول

(۴۹) ذَیْل: دامن، جمع: اَذیال

(۵۰) اِعتِناق: دست در گردن یکدیگر انداختن، در آغوش کشیدن

(۵۱) آیان: آینده، در حال آمدن

(۵۲) کرّ و فرّ: جلال و شکوه

(۵۳) ثَقیلسنگین

(۵۴) عَلیل: بیمار، مریض، رنجور، دردمند

(۵۵) دَبُوس: گرز آهنین و چوبین. جمع: دَبابیس

(۵۶) مُستَعان: آنکه از او یاری خواهند، یاور، از اسامی خداوند

(۵۷) اِستِغفار: طلب مغفرت کردن، آمرزش خواستن، توبه کردن

(۵۸) یاغی: سرکش، نافرمان

(۵۹) مُستَعار: چیزی که عاریه گرفته شده، بهعاریتخواستهشده 

(۶۰) اِسپَه: مخفف اسپاه، لشکر، سپاه

(۶۱) اِفتِقار: فقر و تنگدستی

(۶۲) مُستَوی: مستقر، یکسان، مستقیم

(۶۳) دارَیْن: دو خانه، تثنیه دار

(۶۴) شِحنه: داروغه شهر، گَزمه

(۶۵) سَقیم: بیمار، در اینجا به معنی ناقص و مخدوش

(۶۶) طبل خود را زدن: کار خود را انجام دادن، مزدور کسی نبودن

Tags



Comments

Be the first to comment

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour audio Program #626
برنامه صوتی شماره ۶۲۶ گنج حضور
Category:
برنامه های صوتی گنج حضور
برنامه های صوتی ۷۰۰ - ۶۰۱
Views: 10,040
Submitted by: admin, Sep 28 2016






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S