Parviz Shahbazi

Ganje Hozour Program #924

برنامه شماره ۹۲۴ گنج حضور

  • Currently 4.30/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 147 votes
Comments (0)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۲۴ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی

۱۴۰۱ تاریخ اجرا۵ ژوئیه ۲۰۲۲ -  ۱۵ تیر



برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۴ بر روی این لینک کلیک کنید.

برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۲۴ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت 

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۴ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۴ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار باده که اندر خمارِ خمّارم(۱)

خدا گرفت مرا، زان چنین گرفتارم


بیار جامِ شرابی که رشکِ خورشید است

به جانِ عشق که از غیرِ عشق بیزارم


بیار آنکه اگر جان بخوانمش حیف است

بدان سبب که ز جان دردهایِ سر دارم


بیار آنکه نگنجد درین دهان نامش

که می‌شکافد ازو شقّه‌هایِ(۲) گفتارم


بیار آنکه چو او نیست، گولم و نادان

چو با ویم مَلِکِ گُربُزان(۳) و طرّارم


بیار آنکه دمی کز سرم شود خالی

سیاه و تیره شوم، گوییا ز کفّارم(۴)


بیار آنکه رهاند ازین بیار و میار

بیار زود و مگو دفع(۵) کز کجا آرم


بیار و بازرهان سقفِ آسمان‌ها را

شبِ دراز ز دود و فغان بسیارم


بیار آنکه پسِ مرگِ من هم از خاکم

به شکر و گفت درآرد مثالِ نجّارم(۶)


بیار می که امینِ مِی‌اَم مثالِ قدح

که هرچه در شکمم رفت، پاک بسپارم


نجار گفت پسِ مرگ کاشکی قومم

گشاده دیده بُدندی ز ذوقِ اسرارم


به استخوان و به خونم نظر نکردندی

به روح شاهِ عزیزم، اگر به تن خوارم


چه نردبان که تراشیده‌ام منِ نجّار

به بامِ هفتم گردون رسید رفتارم


مسیح وار شدم من، خَرَم بماند به زیر

نه در غمِ خَرَم و نی به گوشِ خروارم


بلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلی

ببین که در پسِ گِل صد هزار گلزارم


طلوع کرد ازین لحم شمسِ تبریزی

که آفتابم و سر زین وَحَل(۷) برون آرم


غلط مشو، چو وَحَل دررویم دیگر بار

که برقرارم و زین روی پوش در عارم


به هر صبوح درآیم به کوریِ کوران

برایِ کور، طلوع و غروب نگذارم


(۱) خمّار: می‌فروش، پیر کامل

(۲) شقّه: پاره، تکّه

(۳) گُربُزافراد حیله‌گر و مکّار، دزد

(۴) کُفر: ظلمت و سیاهی

(۵) دفع: واپس زدن، بهانه آوردن

(۶) نجّار: مراد حبیب نجّار است که در انطاکیه می‌زیست، چون پیامبرانی را که خداوند به مردم آن شهر مبعوث کرده بود و 

مردم انکارشان می‌کردند، مورد تأیید قرار داد، مردم هلاکش کردند. چون به بهشت رفت، می‌گفتکاش مردم می‌دانستند 

که خداوند چه نعمت‌هایی به من عطا کرد و ایمان می‌آوردند. (سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۱۳ و بعد)

(۷) وَحَل: گِل

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار باده که اندر خمارِ خمّارم

خدا گرفت مرا، زان چنین گرفتارم


بیار جامِ شرابی که رشکِ خورشید است

به جانِ عشق که از غیرِ عشق بیزارم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1687


گفتمی‌دانم سبب این نیش را

می‌شناسم من گناهِ خویش را


من شکستم حرمتِ اَیمانِ(۸) او

پس یمینم(۹) بُرد دادِستانِ او


من شکستم عهد و، دانستم بَدست

تا رسید آن شومیِ جُرأت به دست


(۸) اَیْمانِ: جمع یمین، سوگند

(۹) یَمین: دست راست

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1692


وآن که او دانست، او فرمان‌رواست

با خدا سامانِ پیچیدن کجاست؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2259


این خُمارِ غم، دلیلِ آن شده‌‌ست

که بِدان مفقود، مستیّ‌ات بُده‌‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182


فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَم

این بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ‌الْقَلَم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214


طالب است و غالب است آن کردگار

تا ز هستی‌ها بر آرَد او دَمار


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams


قضا که تیرِ حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1113


هرچه صورت می‌‌وسیلت سازدش

زان وسیلت بحر، دُور اندازدش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690


کارگاهِ صُنع(۱۰) حق چون نیستی است

پس برونِ کارگه بیقیمتی است


(۱۰) صُنع: آفریدگاری

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


چون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدند

بهر حکمت‌هاش دو صورت شدند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067


که درونِ سینه شرحت داده‌ایم

شرح اَندر سینه‌ات بِنهاده‌ایم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466


عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویش

با‌خبر گشتند از مولایِ خویش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٠٧٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073


قفلِ زَفتَست و، گشاینده خدا

دست در تسلیم زن و اندر رضا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shams


یار در آخر زمان کرد طَرَب سازیی

باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازیی


جملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشت

تا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازیی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shams


اگر نه عشقِ شمس‌الدین بُدی در روز و شب ما را

فراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟!


بت شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خود

اگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shams


عاشقِ دلبرِ مرا شرم و حیا چرا بُوَد؟

چونکه جمال این بُوَد، رسمِ وفا چرا بُوَد؟


لذّتِ بی‌کرانه‌ای است، عشق شده‌ست نامِ او

قاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196


تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۱) و سَنی(۱۲)

خویش را بدخُو و خالی می‌کنی


(۱۱) حَبر: دانشمند، دانا

(۱۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151


مردهٔ خود را رها کرده‌ست او

مردهٔ بیگانه را جوید رَفو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479


دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گری

مدّتی بنشین و، بر خود می‌گِری


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338


چون فدایِ بی‌وفایان می‌شوی

از گُمانِ بَد، بدان سو می‌روی؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840


جهد فرعونی، چو بی‌توفیق بود

هرچه او می‌دوخت، آن تفتیق(۱۳) بود


(۱۳) تَفتیق: شکافتن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2515


چشم بر اسباب از چه دوختیم؟

گر ز خوش‌چشمان، کَرَشم(۱۴) آموختیم


هست بر اسباب، اسبابی دگر

در سبب منگر، در آن افگن نظر


انبیا در قطعِ اسباب آمدند

معجزاتِ خویش بر کیوان زدند(۱۵)


(۱۴) کَرَشم: مخفّف کرشمه، ناز و غمزه و اشاره به چشم و ابرو، تجّلیِ جلالیِ حضرت حق تعالی

(۱۵) بر کیوان زدند: به عالی‌ترین مرتبه آسمان رساندند.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520


جمله قرآن هست در قطعِ سبب

عِزِّ درویش و، هلاکِ بولهب


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313


چشم‌ بندِ خلق، جز اسباب نیست  

 هر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626


کارِ من بی علّت است و مُستقیم

هست تقدیرم نه علّت، ای سَقیم(۱۶)


عادتِ خود را بگردانم به وقت

این غبار از پیش، بنشانم به وقت


(۱۶) سَقیم: بیمار

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1381


حق، قدم بر وی نَهَد از لامکان

آنگه او ساکن شود از کُنْ فَكان


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678

   

چون به من زنده شود این مُرده‌تن

جانِ من باشد که رُو آرَد به من


من کنم او را ازین جان محتشم

جان که من بخشم، ببیند بخششم


جانِ نامحرم نبیند رویِ دوست

جز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574


من نمی‌گویم مرا هدیه دهید

بلکه گفتم لایقِ هدیه شوید


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2363


کورم از غیرِ خدا، بینا بدو

مقتضایِ(۱۷) عشق این باشد بگو


(۱۷) مقتضا: لازمه، اقتضا شده

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بَلا داد

تا بازکِشد به بی‌جَهاتَت(۱۸)


(۱۸) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکمِ حق گُسترد بهرِ ما بِساط(۱۹)

کهبگویید از طریقِ اِنبساط 


(۱۹) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246


ای بسا کفّار را سودایِ دین

بندِ او ناموس و کِبر و آن و این


بندِ پنهان، لیک از آهن بَتَر

بندِ آهن را بِدَرّانَد تبر


بندِ آهن را توان کردن جدا

بند غیبی را نداند کس دوا


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366


ای بسا سرمستِ نار و نارجُو

خویشتن را نورِ مطلق داند او


جز مگر بندهٔ خدا، یا جذبِ حق

با رهش آرَد، بگردانَد ورق


تا بداند کآن خیالِ نارِیه(۲۰)

در طریقت نیست اِلّا عارِیه(۲۱)


(۲۰) نارِیه: آتشین

(۲۱) عارِیه: قرضی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146


از همه اوهام و تصویرات، دور

نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072


اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیست

اِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۲۲) نیست


لیک تو آیِس مشو، هم پیل باش

ور نه پیلی، در پی تبدیل باش


(۲۲) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مُفلس

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2002, Divan e Shams


تو سبب‌سازی و داناییِ آن سلطان بین

آنچه ممکن نَبُوَد در کفِ او امکان بین


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3157


گفتزین پس من تو را بینم همه

ننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۲۳)


گویدشرُدُّوا لَعادُوا(۲۴)، کارِ توست

ای تو اندر توبه و میثاق، سُست


لیک من آن ننگرم، رحمت کنم

رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم


ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا

از کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا


(۲۳) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب

(۲۴) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده‌اند، باز گردند.

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 108, Divan e Shams


به برجِ دل رسیدی بیست(۲۵) اینجا

چو آن مَه را بدیدی بیست اینجا


بسی این رختِ خود را هر نواحی

ز نادانی کشیدی بیست اینجا


بشد عمری و از خوبیِّ آن مه

به هر نوعی شنیدی بیست اینجا


(۲۵) بیست: بایست، توقّف کن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #856


هیچ سودی نیست، کودک نیستم

تا به زرّ و سیم حَیران بیستم


تا نیآری سجده، نَرْهی ای زبون

گر بپیمایی تو مسجد را به کون


مولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460


چون غبارِ نقش دیدی، باد بین

کف چو دیدی، قُلْزُمِ ایجاد بین

 

هین ببین کز تو نظر آید به کار

باقیت شَحمیّ(۲۶) و لَحمی(۲۷) پود و تار

 

شَحمِ تو در شمع‌ها نفزود تاب

لَحمِ تو مَخمور را نامد کباب


در گداز این جمله تن را در بَصَر

در نظر رو، در نظر رو، در نظر

 

یک نظر دو گز همی‌بیند ز راه

یک نظر دو کون دید و روی شاه

 

در میانِ این دو فرقی بی‌شمار

سُرمه جو، وَاللهُ اَعلَم بِالسِّرار

 

میان این دو چشم، تفاوت بسیار است. جویای سُرمه باش. یعنی خواهان 

معرفت و هدایت الهی باش. و خداوند به اسرار نهان داناتر است.


(۲۶) شَحْم: پیه

(۲۷) لَحْم: گوشت

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #577


گفت و گویِ ظاهر آمد چون غبار

مدّتی خاموش خُو کُن هوش‌دار


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 108, Divan e Shams


ببین آن حُسن را کز دیدنِ او

بَدید و نابَدیدی بیست اینجا


به سینهٔ تو که آن پستانِ شیرست

که از شیرش چشیدی بیست اینجا


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3426


بشنو اَلفاظِ حکیمِ پَرده‌ای

سر همآنجا نِهْ که باده خَورده‌ای


مست از میخانه‌ای چون ضال(۲۸) شد

تَسْخُر و بازیچهٔ اطفال شد


می‌فُتد این سو آن سو هر رهی

در گِل و، می‌خنددش هر اَبلهی


(۲۸) ضالّ: گمراه، در اینجا کسی که راه منزلش را گم کرده باشد.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #560


کز تناقضهایِ دل، پُشتم شکست

بر سرم جانا بیا می‌مال دست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3364


« دعوی کردنِ آن شخص کهخدای تعالی مرا نمی‌گیرد به گناه 

و جواب گفتنِ شعیب، او را.»


آن یکی می‌گفت در عهدِ شُعَیب

که خدا از من بسی دیده‌ست عیب


چند دید از من گناه و جُرم‌ها

وز کَرَم یزدان نمی‌گیرد مرا


حق تعالیٰ گفت در گوشِ شُعَیب

در جوابِ او فَصیح از راهِ غیب


که بگفتی چند کردم من گناه

وز کَرَم نگرفت در جرمم اِله


عکس می‌گویی و مقلوب، ای سَفیه(۲۹)

ای رها کرده ره و، بگرفته تیه(۳۰)


چند چندت گیرم و، تو بی‌خَبَر

در سَلاسِل(۳۱) مانده‌ای پا تا به سر


زنگِ تُو بر تُوت ای دیگِ سیاه

کرد سیمای درونت را تباه


بر دلت زنگار بر زنگارها

جمع شد، تا کور شد ز اسرارها


گر زند آن دود بر دیگِ نُوی

آن اثر بنماید ار باشد جُوی


زآنکه هر چیزی به ضِد پیدا شود

بر سپیدی آن سیَه رسوا شود


چون سیه شد دیگ، پس تاثیرِ دود

بعد از این بر وی که بیند زود زود؟


مردِ آهنگر که او زنگی(۳۲) بُوَد

دود را با رُوش هم‌رنگی بُوَد


مردِ رومی کو کند آهنگری

رویش اَبلَق(۳۳) گردد از دودآوری


پس بداند زود تاثیرِ گناه

تا بنالد زود گویدای اِله


چون کند اِصرار و بد پیشه کند

خاک اندر چشمِ اندیشه کند


توبه نندیشد دگر، شیرین شود

بر دلش آن جُرم، تا بی‌دین شود


آن پشیمانی و یارب رفت ازو

شِست(۳۴) بر آیینه زنگِ پنج تُو(۳۵)


آهنش را زنگ‌ها خوردن گرفت

گوهرش را زنگ، کم کردن گرفت


چون نویسی کاغذِ اِسپید بر

آن نبشته خوانده آید در نظر


چون نویسی بر سرِ بنْوشته خط

فهم ناید، خواندنش، گردد غلط


کان سیاهی بر سیاهی اوفتاد

هر دو خط شد کور و، معنیّی نداد


ور سوم‌باره نویسی بَر سَرش

پس سیه کردی چو جانِ کافرش


پس چه چاره جز پناهِ چاره‌گر؟

ناامیدی مسّ و، اِکسیرش(۳۶) نظر


ناامیدی‌ها به پیشِ او نهید

تا ز دردِ بی‌دوا بیرون جهید


چون شُعَیب این نکته‌ها با وی بگفت

زآن دَمِ جان در دلِ او گُل شکفت


جانِ او بشنید وَحیِ آسمان

گفتاگر بگْرفت ما را، کو نشان؟


گفتیا رَب دفعِ من می‌گوید(۳۷) او

آن گرفتن را نشان می‌جُوید او


گفتسَتّارم(۳۸)، نگویم رازهاش

جز یکی رمز از برای اِبتِلاش(۳۹)


یک نشانِ آنکه می‌گیرم ورا

آنکه طاعت دارد از صوم(۴۰) و دعا


وز نماز و از زَکات و غیرِ آن

لیک یک ذَرّه ندارد ذوقِ جان


می‌کند طاعات و افعالِ سَنی(۴۱)

لیک یک ذره ندارد چاشنی


طاعتش نَغزست و، معنی نَغز(۴۲) نی

جَوزها(۴۳) بسیار و، در وی مغز نی


ذوق باید، تا دهد طاعات، بَر(۴۴)

مغز باید، تا دهد دانه، شَجَر(۴۵)


دانهٔ بی‌مغز کی گردد نهال؟

صورتِ بی‌جان نباشد جُز خیال


(۲۹) سَفیه: نادان

(۳۰) تیه: بیابان

(۳۱) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله

(۳۲) زنگی: سیاه پوست

(۳۳) اَبلَق: هر چیز دورنگ، سیاه و سپید

(۳۴) شِست: مخفف نشست

(۳۵) پنج تُو: پنج لا، بی‌نهایت

(۳۶) اِکسیر: کیمیا

(۳۷) دفع ‌گفتن: جواب رد دادن

(۳۸) سَتار: بسیار پوشاننده

(۳۹) اِبتِلا: سختی، آزمایش، امتحان

(۴۰) صوم: روزه

(۴۱) سَنی: بلند، رفیع

(۴۲) نَغز: خوب، نیکو، لطیف

(۴۳) جَوز: گردو

(۴۴) بَر: بار درخت، میوه

(۴۵) شَجَر: درخت

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057


گر برویَد، ور بریزد صد گیاه

عاقبت بر رویَد آن کِشتهٔ اله


کِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخست

این دوم فانی است و آن اوّل دُرُست


کِشتِ اول کامل و بُگزیده است

تخمِ ثانی فاسد و پوسیده است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار باده که اندر خمارِ خمّارم

خدا گرفت مرا، زان چنین گرفتارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2965, Divan e Shams


گفتم: چو چرخِ گردان، والَله که بی‌قرارم

گفت: ار چه بی‌قراری، نی بی‌قرارِ مایی


مولوی،‌ مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۳۴

 Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #834


از ملولی کاله(۴۶) می‌خواهد ز تو

نیست آن کس مشتری و کاله‌جو


کاله را صد بار دید و باز داد

جامه کی پیمود(۴۷) او؟ پیمود باد(۴۸)


(۴۶) کاله: کالا، متاع

(۴۷) جامه پیمودن: در اینجا به معنی لباس خریدن

(۴۸) باد پیمودن: تعبیری است از بیهوده کاری

------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3457


یا تو پنداری که تو نان می‌خوری

زَهرِ مار و کاهشِ جان می‌خوری


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475


این قدر گفتیم، باقی فکر کن

فکر اگر جامد بُوَد، رَوْ ذکر کن


ذکر آرد فکر را در اِهتزاز(۴۹) 

ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز

 

(۴۹) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3076


چون فراموش خودی، یادت کنند

بنده گشتی، آنگه آزادت کنند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار جامِ شرابی که رشکِ خورشید است

به جانِ عشق که از غیرِ عشق بیزارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1458, Divan e Shams


جانِ من و جان تو، گویی که یکی بوده‌ست

سوگند بدین یک جان، کز غیرِ تو بیزارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار آنکه چو او نیست، گولم و نادان

چو با ویم مَلِکِ گُربُزان و طرّارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 563, Divan e Shams


دلا نزدِ کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیرِ آن درختی رو که او گُل‌های تر دارد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۵۰)


چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۵۱)

دور کن آلت، بینداز اختیار


(۵۰) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.

(۵۱) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1958


هر ندایی که تو را بالا کشید

آن ندا می‌دان که از بالا رسید


هر ندایی که تو را حرص آورد

بانگِ گرگی دان که او مَردُم دَرَد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار آنکه دمی کز سرم شود خالی

سیاه و تیره شوم، گوییا ز کفّارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 682, Divan e Shams


یکی لحظه از او دوری نباید

کز آن دوری خرابی‌ها فزاید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار آنکه رهاند ازین بیار و میار

بیار زود و مگو دفع کز کجا آرم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #362


رَوْح(۵۲) خواهی، جُبّه(۵۳) بشکاف ای پسر

تا از آن صَفْوَت(۵۴) برآری زود سر


(۵۲) رَوح: آسودگی، آسایش

(۵۳) جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامه‌های دیگر بر تن کنند، خِرقه

(۵۴) صَفوَت: پاکیزگی و خلوص

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار و بازرهان سقفِ آسمان‌ها را

شبِ دراز ز دود و فغان بسیارم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4461


در خزان و باد خوف حق گریز(۵۵)

آن شقایق‌های پارین(۵۶) را بریز


این شقایق منعِ نو اشکوفه‌هاست

که درختِ دل برایِ آن نماست(۵۷)

 

(۵۵) گریز: فرار کن

(۵۶) پارین: پارسال، پارینه

(۵۷) نَما: رشد و نموّ

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1473


سایل آن باشد که مالِ او گداخت

قانع آن باشد که جسمِ خویش باخت


پس ز درد اکنون شکایت بر مَدار

کوست سویِ نیست اسبی راهوار


این قدر گفتیم، باقی فکر کن

فکر اگر جامد بُوَد، رَوْ ذکر کن


ذکر آرد فکر را در اِهتزاز(۵۸)

ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز


اصل، خود جذب است لیک ای خواجه‌تاش

کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش


زانک تَرکِ کار چون نازی بُوَد

ناز کی در خوردِ جانبازی بُوَد؟


نه قبول اندیش، نه رَد ای غلام

امر را و نهی را می‌بین مُدام


مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۵۹)

چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُش


چشمها چون شد گذاره(۶۰)، نورِ اوست

مغزها می‌بیند او در عینِ پوست


بیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقا

بیند اندر قطره، کُلِّ بحر را


(۵۸) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود

(۵۹) عُش: آشیانهٔ پرندگان

(۶۰) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار آنکه پسِ مرگِ من هم از خاکم

به شکر و گفت درآرد مثالِ نجّارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 762, Divan e Shams


بخور آن را که رسیدت، مَهِل(۶۱) از بهرِ ذخیره

که تو بر جویِ روانی، چو بخوردی دگر آید


(۶۱) هلیدن: گذاشتن، ترک کردن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 537, Divan e Shams


ای دل از این سرمست شو، هر جا روی، سرمست رو

تو دیگران را مست کن، تا او تو را دیگر دهد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #363


بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِه

چون برآید میوه، با اصحاب دِه


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1795


دِه زکاتِ روی خوب، ای خوب‌رو

شرحِ جانِ شرحه شرحه، بازگو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار می که امینِ مِی‌اَم مثالِ قدح

که هرچه در شکمم رفت، پاک بسپارم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #637


رَوْ سرافیلی شو اندر امتیاز

در دَمَندهٔ روح و مست و مست‌ساز


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


نجار گفت پسِ مرگ کاشکی قومم

گشاده دیده بُدندی ز ذوقِ اسرارم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2012


ختم کرده قهرِ حق بر دیده‌ها

که نبیند ماه را، بیند سُها(۶۲)


ذرّه‌یی را بیند و خورشید نَی 

لیک از لطف و کرم نومید نَی


کاروان ها بی‌نوا وین میوه‌ها

پخته می‌ریزد، چه سِحرست ای خدا؟


سیبِ پوسیده همی‌چیدند خلق

درهم افتاده به یغما خشک‌حلق


گفته هر برگ و شکوفهٔ آن غُصون

دَم به دَم یالَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُون


هر برگ و شکوفهٔ آن شاخه ها از روی تأسّف، دم به دم می گفت:

ای کاش قومِ من می دانستند.

 

(۶۲) سُها: ستاره‌ای کم‌نور در دُبِّ اصغر

------------

مولوی،‌ مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۲۰

 Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4120


نعرهٔ لا ضَیْر بشنید آسمان

چرخ، گویی شد پیِ آن صَولَجان(۶۳)

 

ضربتِ فرعون ما را نیست ضَیر

لطفِ حق غالب بُوَد بر قهرِ غیر


گر بدانی سِرِّ ما را ای مُضِلّ

می‌رهانیمان ز رنج ای کورْدل


هین بیا زین سو ببین کین اَرغَنون

می‌زند یا لَیتَ قَومی یَعلَمُون


(۶۳) صَولَجان: معَّرب چوگان

------------

 مولوی، مثنوی، دفتر چهارم،‌ بیت ۲۵۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519


یا بُوَد کز عکسِ آن جُوهای خَمر

مست گردم، بو بَرَم از ذوقِ اَمر


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


به استخوان و به خونم نظر نکردندی

به روح شاهِ عزیزم، اگر به تن خوارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


چه نردبان که تراشیده‌ام منِ نجّار

به بامِ هفتم گردون رسید رفتارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shams


نردبان حاصل کنید از ذِی المَعارِجْ(۶۴)، بر روید

تَعْرُجُ الرُّوحُ اِلَیْهِ وَ المَلایِک اَجْمَعُون


فرشتگان و جبرئیل، همه به جانب او فرا می‌روند. (سوره معارج (۷۰) ، آيه ۴)


کی تراشد نردبان چرخ نجار خیال؟

ساخت معراجش(۶۵) یَدِ کُلٌّ اِلَیْنَا راجِعُون


همه به نزد ما باز میگردند. (سوره انبیا (۲۱)، آيه ۹۳)


(۶۴) ذِی المَعارِجْ: صاحب مراتب بالا، خدای تعالیٰ

(۶۵) معراج: عروج، بالا رفتن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


مسیح وار شدم من، خَرَم بماند به زیر

نه در غمِ خَرَم و نی به گوشِ خروارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


 یارِ منی، زود فرو جه ز خر

خر بفروش و بِرَهان بی‌درنگ


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلی

ببین که در پسِ گِل صد هزار گلزارم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


چون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدند

بهر حکمت‌هاش دو صورت شدند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


طلوع کرد ازین لحم شمسِ تبریزی

که آفتابم و سر زین وَحَل برون آرم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4579


ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتی، فتنه‌ای

صد هزاران خرمن اندر حَفْنه‌ای(۶۶)


قرآن كريم، سورهٔ انفال (۸)، آيهٔ ۱۷ 

 Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17


«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ.»


«ای پیامبر، تو تیر نپراندی آنگاه که تیر پراندی 

بلکه این خدا بود که تیر (به سوی مشرکان) پراند.»


آفتابی در یکی ذرّه نهان

ناگهان آن ذرّه بگشاید دهان


ذرّه ذرّه گردد افلاک و زمین

پیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۶۷)


این چنین جانی چه درخوردِ تن است؟

هین بشو ای تن از این جان هر دو دست


ای تنِ گشته وِثاقِ(۶۸) جان، بس است

چند تانَد بحر در مَشکی نشست؟


(۶۶) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیرِ آن

(۶۷) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه

(۶۸) وِثاق: اتاق

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


غلط مشو، چو وَحَل دررویم دیگر بار

که برقرارم و زین روی پوش در عارم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #519


هر که در رُستا(۶۹) بُوَد روزیّ و شام

تا به ماهی عقلِ او نَبْوَد تمام


(۶۹) رُستا: روستا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


به هر صبوح درآیم به کوریِ کوران

برایِ کور، طلوع و غروب نگذارم


------------------------

مجموع لغات:


(۱) خمّار: می‌فروش، پیر کامل

(۲) شقّه: پاره، تکّه

(۳) گُربُزافراد حیله‌گر و مکّار، دزد

(۴) کُفر: ظلمت و سیاهی

(۵) دفع: واپس زدن، بهانه آوردن

(۶) نجّار: مراد حبیب نجّار است که در انطاکیه می‌زیست، چون پیامبرانی را که خداوند به مردم آن شهر مبعوث کرده بود و 

مردم انکارشان می‌کردند، مورد تأیید قرار داد، مردم هلاکش کردند. چون به بهشت رفت، می‌گفتکاش مردم می‌دانستند 

که خداوند چه نعمت‌هایی به من عطا کرد و ایمان می‌آوردند. (سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۱۳ و بعد)

(۷) وَحَل: گِل

(۸) اَیْمانِ: جمع یمین، سوگند

(۹) یَمین: دست راست

(۱۰) صُنع: آفریدگاری

(۱۱) حَبر: دانشمند، دانا

(۱۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه

(۱۳) تَفتیق: شکافتن

(۱۴) کَرَشم: مخفّف کرشمه، ناز و غمزه و اشاره به چشم و ابرو، تجّلیِ جلالیِ حضرت حق تعالی

(۱۵) بر کیوان زدند: به عالی‌ترین مرتبه آسمان رساندند.

(۱۶) سَقیم: بیمار

(۱۷) مقتضا: لازمه، اقتضا شده

(۱۸) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی

(۱۹) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره

(۲۰) نارِیه: آتشین

(۲۱) عارِیه: قرضی

(۲۲) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مُفلس

(۲۳) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب

(۲۴) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده‌اند، باز گردند.

(۲۵) بیست: بایست، توقّف کن

(۲۶) شَحْم: پیه

(۲۷) لَحْم: گوشت

(۲۸) ضالّ: گمراه، در اینجا کسی که راه منزلش را گم کرده باشد.

(۲۹) سَفیه: نادان

(۳۰) تیه: بیابان

(۳۱) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله

(۳۲) زنگی: سیاه پوست

(۳۳) اَبلَق: هر چیز دورنگ، سیاه و سپید

(۳۴) شِست: مخفف نشست

(۳۵) پنج تُو: پنج لا، بی‌نهایت

(۳۶) اِکسیر: کیمیا

(۳۷) دفع ‌گفتن: جواب رد دادن

(۳۸) سَتار: بسیار پوشاننده

(۳۹) اِبتِلا: سختی، آزمایش، امتحان

(۴۰) صوم: روزه

(۴۱) سَنی: بلند، رفیع

(۴۲) نَغز: خوب، نیکو، لطیف

(۴۳) جَوز: گردو

(۴۴) بَر: بار درخت، میوه

(۴۵) شَجَر: درخت

(۴۶) کاله: کالا، متاع

(۴۷) جامه پیمودن: در اینجا به معنی لباس خریدن

(۴۸) باد پیمودن: تعبیری است از بیهوده کاری

(۴۹) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود

(۵۰) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.

(۵۱) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه

(۵۲) رَوح: آسودگی، آسایش

(۵۳) جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامه‌های دیگر بر تن کنند، خِرقه

(۵۴) صَفوَت: پاکیزگی و خلوص

(۵۵) گریز: فرار کن

(۵۶) پارین: پارسال، پارینه

(۵۷) نَما: رشد و نموّ

(۵۸) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود

(۵۹) عُش: آشیانهٔ پرندگان

(۶۰) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.

(۶۱) هلیدن: گذاشتن، ترک کردن

(۶۲) سُها: ستاره‌ای کم‌نور در دُبِّ اصغر

(۶۳) صَولَجان: معَّرب چوگان

(۶۴) ذِی المَعارِجْ: صاحب مراتب بالا، خدای تعالیٰ

(۶۵) معراج: عروج، بالا رفتن

(۶۶) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیرِ آن

(۶۷) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه

(۶۸) وِثاق: اتاق

(۶۹) رُستا: روستا


----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار باده که اندر خمار خمارم

خدا گرفت مرا زان چنین گرفتارم


بیار جام شرابی که رشک خورشید است

به جان عشق که از غیر عشق بیزارم


بیار آنکه اگر جان بخوانمش حیف است

بدان سبب که ز جان دردهای سر دارم


بیار آنکه نگنجد درین دهان نامش

که می‌شکافد ازو شقه‌های گفتارم


بیار آنکه چو او نیست، گولم و نادان

چو با ویم ملک گربزان و طرارم


بیار آنکه دمی کز سرم شود خالی

سیاه و تیره شوم گوییا ز کفارم


بیار آنکه رهاند ازین بیار و میار

بیار زود و مگو دفع کز کجا آرم


بیار و بازرهان سقف آسمان‌ها را

شب دراز ز دود و فغان بسیارم


بیار آنکه پس مرگ من هم از خاکم

به شکر و گفت درآرد مثال نجارم


بیار می که امین می‌ام مثال قدح

که هرچه در شکمم رفت پاک بسپارم


نجار گفت پس مرگ کاشکی قومم

گشاده دیده بدندی ز ذوق اسرارم


به استخوان و به خونم نظر نکردندی

به روح شاه عزیزم اگر به تن خوارم


چه نردبان که تراشیده‌ام من نجار

به بام هفتم گردون رسید رفتارم


مسیح وار شدم من خرم بماند به زیر

نه در غم خرم و نی به گوش خروارم


بلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلی

ببین که در پس گل صد هزار گلزارم


طلوع کرد ازین لحم شمس تبریزی

که آفتابم و سر زین وحل برون آرم


غلط مشو چو وحل دررویم دیگر بار

که برقرارم و زین روی پوش در عارم


به هر صبوح درآیم به کوری کوران

برای کور طلوع و غروب نگذارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار باده که اندر خمار خمارم

خدا گرفت مرا زان چنین گرفتارم


بیار جام شرابی که رشک خورشید است

به جان عشق که از غیر عشق بیزارم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1687


گفت می‌دانم سبب این نیش را

می‌شناسم من گناه خویش را


من شکستم حرمت ایمان او

پس یمینم برد دادستان او


من شکستم عهد و دانستم بدست

تا رسید آن شومی جرات به دست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1692


وآن که او دانست او فرمان‌رواست

با خدا سامان پیچیدن کجاست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2259


این خمار غم دلیل آن شده‌‌ست

که بدان مفقود مستی‌ات بده‌‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182


فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دم

این بود معنی قد جف‌القلم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214


طالب است و غالب است آن کردگار

تا ز هستی‌ها بر آرد او دمار


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams


قضا که تیر حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کند به عنایت از آن سپس سپری


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1113


هرچه صورت می‌‌وسیلت سازدش

زان وسیلت بحر دور اندازدش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690


کارگاه صنع حق چون نیستی است

پس برون کارگه بیقیمتی است


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفس و شیطان هر دو یک تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


چون فرشته و عقل که ایشان یک بدند

بهر حکمت‌هاش دو صورت شدند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067


که درون سینه شرحت داده‌ایم

شرح اندر سینه‌ات بنهاده‌ایم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466


عاشقان از بی‌مرادی‌های خویش

با‌خبر گشتند از مولای خویش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٠٧٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073


قفل زفتست و گشاینده خدا

دست در تسلیم زن و اندر رضا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shams


یار در آخر زمان کرد طرب سازیی

باطن او جد جد ظاهر او بازیی


جمله عشاق را یار بدین علم کشت

تا نکند هان و هان جهل تو طنازیی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shams


اگر نه عشق شمس‌الدین بدی در روز و شب ما را

فراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را


بت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خود

اگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shams


عاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بود

چونکه جمال این بود رسم وفا چرا بود


لذت بی‌کرانه‌ای است عشق شده‌ست نام او

قاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196


تا کنی مر غیر را حبر و سنی

خویش را بدخو و خالی می‌کنی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151


مرده خود را رها کرده‌ست او

مرده بیگانه را جوید رفو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479


دیده آ بر دیگران نوحه‌گری

مدتی بنشین و بر خود می‌گری


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338


چون فدای بی‌وفایان می‌شوی

از گمان بد بدان سو می‌روی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840


جهد فرعونی چو بی‌توفیق بود

هرچه او می‌دوخت آن تفتیق بود


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2515


چشم بر اسباب از چه دوختیم

گر ز خوش‌چشمان کرشم آموختیم


هست بر اسباب اسبابی دگر

در سبب منگر در آن افگن نظر


انبیا در قطع اسباب آمدند

معجزات خویش بر کیوان زدند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520


جمله قرآن هست در قطع سبب

عز درویش و هلاک بولهب


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313


چشم‌ بند خلق جز اسباب نیست  

هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626


کار من بی علت است و مستقیم

هست تقدیرم نه علت ای سقیم


عادت خود را بگردانم به وقت

این غبار از پیش بنشانم به وقت


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1381


حق قدم بر وی نهد از لامکان

آنگه او ساکن شود از کن فكان


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678

   

چون به من زنده شود این مرده‌تن

جان من باشد که رو آرد به من


من کنم او را ازین جان محتشم

جان که من بخشم، ببیند بخششم


جان نامحرم نبیند روی دوست

جز همآن جان کاصل او از کوی اوست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574


من نمی‌گویم مرا هدیه دهید

بلکه گفتم لایق هدیه شوید


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2363


کورم از غیر خدا بینا بدو

مقتضای عشق این باشد بگو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بلا داد

تا بازکشد به بی‌جهاتت


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط 


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246


ای بسا کفار را سودای دین

بند او ناموس و کبر و آن و این


بند پنهان لیک از آهن بتر

بند آهن را بدراند تبر


بند آهن را توان کردن جدا

بند غیبی را نداند کس دوا


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366


ای بسا سرمست نار و نارجو

خویشتن را نور مطلق داند او


جز مگر بنده خدا یا جذب حق

با رهش آرد بگرداند ورق


تا بداند کآن خیال ناریه

در طریقت نیست الا عاریه


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146


از همه اوهام و تصویرات دور

نور نور نور نور نور نور


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072


اذکروا الله کار هر اوباش نیست

ارجعی بر پای هر قلاش نیست


لیک تو آیس مشو هم پیل باش

ور نه پیلی در پی تبدیل باش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2002, Divan e Shams


تو سبب‌سازی و دانایی آن سلطان بین

آنچه ممکن نبود در کف او امکان بین


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3157


گفت زین پس من تو را بینم همه

ننگرم سوی سبب و آن دمدمه


گویدش ردوا لعادوا کار توست

ای تو اندر توبه و میثاق سست


لیک من آن ننگرم رحمت کنم

رحمتم پرست بر رحمت تنم


ننگرم عهد بدت بدهم عطا

از کرم این دم چو می‌خوانی مرا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 108, Divan e Shams


به برج دل رسیدی بیست اینجا

چو آن مه را بدیدی بیست اینجا


بسی این رخت خود را هر نواحی

ز نادانی کشیدی بیست اینجا


بشد عمری و از خوبی آن مه

به هر نوعی شنیدی بیست اینجا


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #856


هیچ سودی نیست کودک نیستم

تا به زر و سیم حیران بیستم


تا نیآری سجده نرهی ای زبون

گر بپیمایی تو مسجد را به کون


مولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460


چون غبار نقش دیدی باد بین

کف چو دیدی قلزم ایجاد بین

 

هین ببین کز تو نظر آید به کار

باقیت شحمی و لحمی پود و تار

 

شحم تو در شمع‌ها نفزود تاب

لحم تو مخمور را نامد کباب


در گداز این جمله تن را در بصر

در نظر رو در نظر رو در نظر

 

یک نظر دو گز همی‌بیند ز راه

یک نظر دو کون دید و روی شاه

 

در میان این دو فرقی بی‌شمار

سرمه جو والله اعلم بالسرار

 

میان این دو چشم تفاوت بسیار است جویای سرمه باش یعنی خواهان 

معرفت و هدایت الهی باش و خداوند به اسرار نهان داناتر است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #577


گفت و گوی ظاهر آمد چون غبار

مدتی خاموش خو کن هوش‌دار


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 108, Divan e Shams


ببین آن حسن را کز دیدن او

بدید و نابدیدی بیست اینجا


به سینه تو که آن پستان شیرست

که از شیرش چشیدی بیست اینجا


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3426


بشنو الفاظ حکیم پرده‌ای

سر همآنجا نه که باده خورده‌ای


مست از میخانه‌ای چون ضال شد

تسخر و بازیچه اطفال شد


می‌فتد این سو آن سو هر رهی

در گل و می‌خنددش هر ابلهی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #560


کز تناقضهای دل پشتم شکست

بر سرم جانا بیا می‌مال دست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3364


دعوی کردن آن شخص که خدای تعالی مرا نمی‌گیرد به گناه 

و جواب گفتن شعیب او را


آن یکی می‌گفت در عهد شعیب

که خدا از من بسی دیده‌ست عیب


چند دید از من گناه و جرم‌ها

وز کرم یزدان نمی‌گیرد مرا


حق تعالی گفت در گوش شعیب

در جواب او فصیح از راه غیب


که بگفتی چند کردم من گناه

وز کرم نگرفت در جرمم اله


عکس می‌گویی و مقلوب ای سفیه

ای رها کرده ره و بگرفته تیه


چند چندت گیرم و تو بی‌خبر

در سلاسل مانده‌ای پا تا به سر


زنگ تو بر توت ای دیگ سیاه

کرد سیمای درونت را تباه


بر دلت زنگار بر زنگارها

جمع شد تا کور شد ز اسرارها


گر زند آن دود بر دیگ نوی

آن اثر بنماید ار باشد جوی


زآنکه هر چیزی به ضد پیدا شود

بر سپیدی آن سیه رسوا شود


چون سیه شد دیگ پس تاثیر دود

بعد از این بر وی که بیند زود زود


مرد آهنگر که او زنگی بود

دود را با روش هم‌رنگی بود


مردِ رومی کو کند آهنگری

رویش ابلق گردد از دودآوری


پس بداند زود تاثیر گناه

تا بنالد زود گوید ای اله


چون کند اصرار و بد پیشه کند

خاک اندر چشم اندیشه کند


توبه نندیشد دگر شیرین شود

بر دلش آن جرم تا بی‌دین شود


آن پشیمانی و یارب رفت ازو

شست بر آیینه زنگ پنج تو


آهنش را زنگ‌ها خوردن گرفت

گوهرش را زنگ کم کردن گرفت


چون نویسی کاغذ اسپید بر

آن نبشته خوانده آید در نظر


چون نویسی بر سر بنوشته خط

فهم ناید خواندنش گردد غلط


کان سیاهی بر سیاهی اوفتاد

هر دو خط شد کور و معنیی نداد


ور سوم‌باره نویسی بر سرش

پس سیه کردی چو جان کافرش


پس چه چاره جز پناه چاره‌گر

ناامیدی مس و اکسیرش نظر


ناامیدی‌ها به پیش او نهید

تا ز درد بی‌دوا بیرون جهید


چون شعیب این نکته‌ها با وی بگفت

زآن دم جان در دل او گل شکفت


جان او بشنید وحی آسمان

گفت اگر بگرفت ما را کو نشان


گفت یا رب دفع من می‌گوید او

آن گرفتن را نشان می‌جوید او


گفت ستارم نگویم رازهاش

جز یکی رمز از برای ابتلاش


یک نشان آنکه می‌گیرم ورا

آنکه طاعت دارد از صوم و دعا


وز نماز و از زکات و غیر آن

لیک یک ذره ندارد ذوق جان


می‌کند طاعات و افعال سنی

لیک یک ذره ندارد چاشنی


طاعتش نغزست و معنی نغز نی

جوزها بسیار و در وی مغز نی


ذوق باید تا دهد طاعات بر

مغز باید تا دهد دانه شجر


دانه بی‌مغز کی گردد نهال

صورت بی‌جان نباشد جز خیال


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057


گر بروید ور بریزد صد گیاه

عاقبت بر روید آن کشته اله


کشت نو کارید بر کشت نخست

این دوم فانی است و آن اول درست


کشت اول کامل و بگزیده است

تخم ثانی فاسد و پوسیده است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار باده که اندر خمار خمارم

خدا گرفت مرا زان چنین گرفتارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2965, Divan e Shams


گفتم چو چرخ گردان والله که بی‌قرارم

گفت ار چه بی‌قراری نی بی‌قرار مایی


مولوی،‌ مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۳۴

 Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #834


از ملولی کاله می‌خواهد ز تو

نیست آن کس مشتری و کاله‌جو


کاله را صد بار دید و باز داد

جامه کی پیمود او پیمود باد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3457


یا تو پنداری که تو نان می‌خوری

زهر مار و کاهش جان می‌خوری


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475


این قدر گفتیم باقی فکر کن

فکر اگر جامد بود رو ذکر کن


ذکر آرد فکر را در اهتزاز

ذکر را خورشید این افسرده ساز

 

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3076


چون فراموش خودی یادت کنند

بنده گشتی آنگه آزادت کنند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار جام شرابی که رشک خورشید است

به جان عشق که از غیر عشق بیزارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1458, Divan e Shams


جان من و جان تو گویی که یکی بوده‌ست

سوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار آنکه چو او نیست گولم و نادان

چو با ویم ملک گربزان و طرارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 563, Divan e Shams


دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالک خود باشد اندر اتقوا


چون نباشد حفظ و تقوی زینهار

دور کن آلت بینداز اختیار


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1958


هر ندایی که تو را بالا کشید

آن ندا می‌دان که از بالا رسید


هر ندایی که تو را حرص آورد

بانگ گرگی دان که او مردم درد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار آنکه دمی کز سرم شود خالی

سیاه و تیره شوم گوییا ز کفارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 682, Divan e Shams


یکی لحظه از او دوری نباید

کز آن دوری خرابی‌ها فزاید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار آنکه رهاند ازین بیار و میار

بیار زود و مگو دفع کز کجا آرم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #362


روح خواهی جبه بشکاف ای پسر

تا از آن صفوت برآری زود سر


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار و بازرهان سقف آسمان‌ها را

شب دراز ز دود و فغان بسیارم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4461


در خزان و باد خوف حق گریز

آن شقایق‌های پارین را بریز


این شقایق منع نو اشکوفه‌هاست

که درخت دل برای آن نماست

 

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1473


سایل آن باشد که مال او گداخت

قانع آن باشد که جسم خویش باخت


پس ز درد اکنون شکایت بر مدار

کوست سوی نیست اسبی راهوار


این قدر گفتیم باقی فکر کن

فکر اگر جامد بود رو ذکر کن


ذکر آرد فکر را در اهتزاز

ذکر را خورشید این افسرده ساز


اصل، خود جذب است لیک ای خواجه‌تاش

کار کن موقو آن جذبه مباش


زانک ترک کار چون نازی بود

ناز کی در خورد جانبازی بود


نه قبول اندیش نه رد ای غلام

امر را و نهی را می‌بین مدام


مرغ جذبه ناگهان پرد ز عش

چون بدیدی صبح شمع آنگه بکش


چشمها چون شد گذاره نور اوست

مغزها می‌بیند او در عین پوست


بیند اندر ذره خورشید بقا

بیند اندر قطره کل بحر را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار آنکه پس مرگ من هم از خاکم

به شکر و گفت درآرد مثال نجارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 762, Divan e Shams


بخور آن را که رسیدت مهل از بهر ذخیره

که تو بر جوی روانی چو بخوردی دگر آید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 537, Divan e Shams


ای دل از این سرمست شو هر جا روی سرمست رو

تو دیگران را مست کن تا او تو را دیگر دهد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #363


بسط دیدی بسط خود را آب ده

چون برآید میوه با اصحاب ده


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1795


ده زکات روی خوب ای خوب‌رو

شرح جان شرحه شرحه بازگو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بیار می که امین می‌ام مثال قدح

که هرچه در شکمم رفت پاک بسپارم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #637


رو سرافیلی شو اندر امتیاز

در دمنده روح و مست و مست‌ساز


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


نجار گفت پس مرگ کاشکی قومم

گشاده دیده بدندی ز ذوق اسرارم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2012


ختم کرده قهر حق بر دیده‌ها

که نبیند ماه را بیند سها


ذره‌یی را بیند و خورشید نی 

لیک از لطف و کرم نومید نی


کاروان ها بی‌نوا وین میوه‌ها

پخته می‌ریزد چه سحرست ای خدا


سیب پوسیده همی‌چیدند خلق

درهم افتاده به یغما خشک‌حلق


گفته هر برگ و شکوفهٔ آن غصون

دم به دم یالیت قومی یعلمون


هر برگ و شکوفه آن شاخه ها از روی تأسف دم به دم می گفت

ای کاش قوم من می دانستند

 

مولوی،‌ مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۲۰

 Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4120


نعره لا ضیر بشنید آسمان

چرخ گویی شد پی آن صولجان

 

ضربت فرعون ما را نیست ضیر

لطف حق غالب بود بر قهر غیر


گر بدانی سر ما را ای مضل

می‌رهانیمان ز رنج ای کوردل


هین بیا زین سو ببین کین ارغنون

می‌زند یا لیت قومی یعلمون


 مولوی، مثنوی، دفتر چهارم،‌ بیت ۲۵۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519


یا بود کز عکس آن جوهای خمر

مست گردم بو برم از ذوق امر


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


به استخوان و به خونم نظر نکردندی

به روح شاه عزیزم اگر به تن خوارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


چه نردبان که تراشیده‌ام من نجار

به بام هفتم گردون رسید رفتارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shams


نردبان حاصل کنید از ذی المعارج بر روید

تعرج الروح الیه و الملایک اجمعون


فرشتگان و جبرئیل همه به جانب او فرا می‌روند. (سوره معارج (۷۰)، آيه ۴)


کی تراشد نردبان چرخ نجار خیال

ساخت معراجش ید کل الینا راجعون


همه به نزد ما باز میگردند. (سوره انبیا (۲۱)، آيه ۹۳)


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


مسیح وار شدم من خرم بماند به زیر

نه در غم خرم و نی به گوش خروارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams


یار منی زود فرو جه ز خر

خر بفروش و برهان بی‌درنگ


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


بلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلی

ببین که در پس گل صد هزار گلزارم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفس و شیطان هر دو یک تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


چون فرشته و عقل که ایشان یک بدند

بهر حکمت‌هاش دو صورت شدند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


طلوع کرد ازین لحم شمس تبریزی

که آفتابم و سر زین وحل برون آرم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4579


ما رمیت اذ رمیتی فتنه‌ای

صد هزاران خرمن اندر حفنه‌ای


قرآن كريم، سورهٔ انفال (۸)، آيهٔ ۱۷ 

 Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17


«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ.»


«ای پیامبر، تو تیر نپراندی آنگاه که تیر پراندی 

بلکه این خدا بود که تیر (به سوی مشرکان) پراند.»


آفتابی در یکی ذره نهان

ناگهان آن ذره بگشاید دهان


ذره ذره گردد افلاک و زمین

پیش آن خورشید چون جست از کمین


این چنین جانی چه درخورد تن است

هین بشو ای تن از این جان هر دو دست


ای تن گشته وثاق جان بس است

چند تاند بحر در مشکی نشست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


غلط مشو چو وحل دررویم دیگر بار

که برقرارم و زین روی پوش در عارم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #519


هر که در رستا بود روزی و شام

تا به ماهی عقل او نبود تمام


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shams


به هر صبوح درآیم به کوری کوران

برای کور طلوع و غروب نگذارم


Tags

924


Comments

Be the first to comment

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour Program #924
برنامه شماره ۹۲۴ گنج حضور
Category:
برنامه های تصویری گنج حضور
برنامه های تصویری ۱۰۰۰ - ۹۰۱
Views: 3,658
Submitted by: , Jul 06 2022






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S