من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مهست این دل اشارت میکرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشتهست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشتهست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
تشکر و سپاس فراوان .مشکل برطرف شد.لطفتان مستدام
با سلام و احترام فایل صوتی این برنامه برای دانلود مشکل داره از دوستان خواهشمندم اقدامات رفع این مشکل را فراهم آورند.سپاس فراوان
چرا من عاشق مولانا بودم و هستم از کودکی و مدام دنبال میکنم ولی روزگارم پریشونه؟
استاد وقتی غلام قمر شدی همه چی از اوست خیر و شر و زیبایی و کثافت همه اوست و جز او نیست همه غلام اوییم چه بخواهیم چه نخواهیم پس بقول ابو سعید ابو الخیر که پرسیدند
بنده از بایست خویش کی برهد ؟
گفت انگاه که خداوندش برهاند .
این به جهد بنده نبود
به فضل خداوند باشد
سالها از این موضوع رنج بردم چون فکر میکردم اگه ازش بی خبر باشم غافلگیرم میکنه و این ترس داشت نابودم میکرد تا اینکه این بیت نجاتم داد:
سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو، ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
و این برای من کلید بود تا از بیخبر بودن از ترسها و نگرانیهام رنج نبرم و فکر نکنم که بیخبری از ترسها باعث تشدید و مجازات بدتر میشه، آقای شهبازی بازم ممنون بخاطر همه چیز
تا حالا به این فکر کرده اید که ما همیشه از یه موضوع مبهمی که خودمون هم نمیدونیم چیه نگرانیم و مدام میترسیم؟ و هر چقدر بخواهیم ذهنمون رو از این ترس و نگرانی دور نگه داریم مثل اینکه این نگرانی شدید تر میشه چون تصور میکنیم اتفاقی که در شرف رخ دادنه اگه ما بهش توجه نکنیم غافلگیرمون میکنه و شدیدتر و فاجعه آمیز تر اتفاق میفته؟
با عرض سلام، من این غزل را بسیار دوست دارم به نظر من بیشتر اندیشه های متعالی مولانا به زیباترین ترین شکل ممکن در این غزل بیان شده است و بیان جناب آقای شهبازی در توضیح این غزل مثل همیشه این غزل را شنیدنی تر و لذت بخش تر کرده است. صمیمانه از پدر بزرگوارم جناب آقای شهبازی برای زحماتشون تشکر میکنم و این بیت را تکرار میکنم که :
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست؟ گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو