Parviz Shahbazi

Ganj e Hozour Program #513

برنامه شماره ۵۱۳ گنج حضور

  • Currently 4.16/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 73 votes
Comments (0)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۵۱۳ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی

PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت


PDF ،تمامی اشعار این برنامه


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۵


که دید ای عاشقان شهری که شهر نیکبختانست؟

که آن جا کم رسد عاشق و معشوق فراوانست

که تا نازی کنیم آن جا و بازاری نهیم آن جا

که تا دل‌ها خنک گردد که دل‌ها سخت بریانست

نباشد این چنین شهری ولی باری کم از شهری

که در وی عدل و انصافست و معشوق مسلمانست

که این سو عاشقان باری چو عود کهنه می‌سوزد

وان معشوق نادر، تر کز او آتش فروزانست

خداوندا به احسانت به حق نور تابانت

مگیر آشفته می‌گویم که دل بی‌تو پریشانست

تو مستان را نمی‌گیری، پریشان را نمی‌گیری

خنک آن را که می‌گیری که جانم مست ایشانست

اگر گیری ور اندازی چه غم داری؟ چه کم داری؟

که عاشق چون گیا این جا بیابان در بیابانست

بخندد چشم مریخش مرا گوید: نمی‌ترسی؟

نگارا بوی خون آید اگر مریخ خندانست

دلم با خویشتن آمد شکایت را رها کردم

هزاران جان همی‌بخشد چه شد گر خصم یک جانست

منم قاضی خشم آلود و هر دو خصم خشنودند

که جانان طالب جانست و جان جویای جانانست

که جان ذره‌ست و او کیوان که جان میوه‌ست و او بستان

که جان قطره‌ست و او عمان که جان حبه‌ست و او کانست

سخن در پوست می‌گویم که جان این سخن غیبست

نه در اندیشه می‌گنجد نه آن را گفتن امکانست

خمش کن همچو عالم باش خموش و مست و سرگردان

وگر او نیست مست مست چرا افتان و خیزانست؟


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰


جمله معشوقست و عاشق پرده‌ای 

زنده معشوقست و عاشق مرده‌ای


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۴۲


چونک عاشق اوست تو خاموش باش

او چو گوش ات می‌کشد، تو گوش باش

بند کن چون سیل سَیلانی کند

ور نه رسوایی و ویرانی کند

من چه غم دارم که ویرانی بود؟

زیر ویران گنج سلطانی بود

غرق حق خواهد که باشد غرق‌تر

همچو موج بحر جان زیر و زبر

زیر دریا خوشتر آید یا زبر؟

تیر او دلکش‌تر آید یا سپر؟

پاره کردهٔ وسوسه باشی دلا

گر طرب را باز دانی از بلا

گر مرادت را مذاق شکّرست

بی‌مرادی نه مراد دلبرست؟

هر ستاره‌ش خونبهای صد هلال

خون عالم ریختن او را حلال

ما بها و خونبها را یافتیم

جانب جان باختن بشتافتیم

ای حیات عاشقان در مردگی

دل نیابی جز که در دل‌بردگی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۷۶۴


موسیا آداب‌دانان دیگرند

سوخته جان و روانان دیگرند


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٣٠٣٩


شیر با این فکر می‌زد خنده فاش

بر تبسّمهای شیر ایمن مباش

مال دنیا شد تبسّمهای حق

کرد ما را مست و مغرور و خَلَق

فقر و رنجوری به استت ای سند

کآن تبسم دام خود را بر کند


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۴۰۰


دوم بار در سخن کشیدن سایل آن بزرگ را تا حال او معلوم‌تر گردد


گفت آن طالب که آخِر یک نفس

ای سواره بر نی این سو ران فَرَس

راند سوی او که هین زوتر بگو

کَاسبِ من بس تَوْسَن است و تندخو

تا لگد بر تو نکوبد زود باش

از چه می‌پرسی بیانش کن تو فاش

او مجال راز دل گفتن ندید

زو برون شو کرد و در لاغش کشید

گفت می‌خواهم درین کوچه زنی

کیست لایق از برای چون منی؟

گفت: سه گونه زن‌اند اندر جهان

آن دو رنج و این یکی گنج روان

آن یکی را چون بخواهی کُل تراست

وآن دگر نیمی ترا نیمی جداست

آن سوم هیچ او ترا نَبْوَد بدان

این شنودی دور شو رفتم روان

تا ترا اسبم نپرّاند لگد

که بیفتی بر نخیزی تا ابد

شیخ راند اندر میان کودکان

بانگ زد بار دگر او را جوان

که بیا آخِر بگو تفسیر این

این زنان سه نوع گفتی، بر گزین

راند سوی او و گفتش بِکر خاص

کُل ترا باشد ز غم یابی خلاص

وانک نیمی آنِ تو بیوه بُوَد

وانک هیچست آن عیال با ولد

چون ز شوی اولش کودک بود

مهر و کل خاطرش آنجا رود

دور شو تا اسب نندازد لگد

سم اسب توسن ام بر تو رسد

های هویی کرد شیخ و باز راند

کودکان را باز سوی خویش خواند

باز بانگش کرد آن سایل بیا

یک سؤالم ماند ای شاه کیا

باز راند این سو بگو زوتر چه بود؟

که ز میدان آن بچه گویم ربود

گفت: ای شه با چنین عقل و ادب

این چه شیدست؟ این چه فعلست؟ ای عجب

تو وَرای عقل کلی در بیان

آفتابی در جنون چونی نهان؟

گفت این اوباش رأیی می‌زنند

تا درین شهر خودم قاضی کنند

دفع می‌گفتم مرا گفتند نی

نیست چون تو عالمی صاحب فنی

با وجود تو حرامست و خبیث

که کم از تو در قضا گوید حدیث

در شریعت نیست دستوری که ما

کمتر از تو شَه کنیم و پیشوا

زین ضرورت گیج و دیوانه شدم

لیک در باطن همانم که بُدم

عقل من گنجست و من ویرانه‌ام

گنج اگر پیدا کنم، دیوانه‌ام

اوست دیوانه که دیوانه نشد

این عَسَس را دید و در خانه نشد

دانش من جوهر آمد نه عَرَض

این بهایی نیست بهر هر غَرَض

Tags



Comments

Be the first to comment

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganj e Hozour Program #513
برنامه شماره ۵۱۳ گنج حضور
Category:
برنامه های تصویری گنج حضور
برنامه های تصویری ۶۰۰ - ۵۰۱
Views: 9,082
Submitted by: admin, Jul 09 2014






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S