Parviz Shahbazi

Ganje Hozour audio Program #906

برنامه صوتی شماره ۹۰۶ گنج حضور

  • Currently 4.08/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 225 votes
Comments (1)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۰۶ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی


۱۴۰۰ تاریخ اجرا۲۲ فوريه ۲۰۲۲ - ۴ اسفند



.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۰۶ بر روی این لینک کلیک کنید


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

  نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت

 نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت 


   خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری



مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


بِدَرَد مرده کفن را، به سرِ گور برآید

اگر آن مردهٔ ما را ز بُتِ من خبر آید


چه کند مرده و زنده چو ازو یابد چیزی؟

که اگر کوه ببیند، بجهد پیشتر آید


ز ملامت نگریزم که ملامت ز تو آید

که ز تلخیِ تو جان را همه طعمِ شِکَر آید


بخور آن را که رسیدت، مَهِل(۱) از بهرِ ذخیره

که تو بر جویِ روانی، چو بخوردی دگر آید


بنگر صنعتِ خوبش، بشنو وحیِ قلوبش

همگی نورِ نظر شو، همه ذوق از نظر آید


مَبُر اومید که عمرم بشد و یار نیامد

به‌ گه آید وی و بی‌گه، نه همه در سحر آید


تو مراقب شو و آگه، گه و بی‌گاه که ناگه

مَثَل کُحلِ عُزَیزی(۲) شهِ ما در بصر آید


چو در این چشم درآید، شود این چشم چو دریا

چو به دریا نگرد او همه آبش گهر آید


نه چنان گوهرِ مرده که نداند گهرِ خود

همه گویا، همه جویا، همگی جانور آید


تو چه دانی، تو چه دانی که چه کانی و چه جانی؟

که خدا داند و بیند هنری کز بشر آید


تو سخن گفتنِ بی‌لب، هَله(۳) خو کن چو ترازو

که نمانَد لب و دندان چو ز دنیا گذر آید


(۱هلیدن: گذاشتن، ترک کردن

(۲کُحلِ عُزیزی: نوعی سرمه برای تقویت چشم

(۳هَله: آگاه باش

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


بِدَرَد مرده کفن را، به سرِ گور برآید

اگر آن مردهٔ ما را ز بُتِ من خبر آید


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 


از قَرین(۴) بی‌قول و گفت‌وگوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


(۴قَرین: همنشین، مصاحب، همنشین

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۹۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #94 


در حقیقت هر عدو داروی توست

کیمیا و نافِع و دِلجویِ توست


که ازو اندر گریزی در خَلا

اِستِعانَت جویی از لطفِ خدا


در حقیقت دوستانت دشمن‌اند

که ز حضرت دور و مشغولت کنند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 


هر ولی را نوح و کشتیبان شناس

صحبتِ این خلق را طوفان شناس


کم گریز از شیر و اژدرهای نر

ز آشنایان و ز خویشان کن حَذَر


در تلاقی روزگارت می‌برند

یادهاشان غایبی‌ات می‌چرند


قرآن کریم، سوره تكوير (۸۱)، آیات ۷ تا ۹

Quran, Sooreh At-Takwir(#81), Line #7-9


«وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ، وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ، بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ.»


«چون روحها با تنها قرين گردند، و چون از دختر زنده به گور شده 

پرسيده شود كه‌، به چه گناهى كشته شده است.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1335, Divan e Shams


بانگ زدم نیم شبان، کیست در این خانه دل؟

گفت: منم کز رخِ من شد مه و خورشید خجل


گفت که: این خانهٔ دل پر همه نقشست چرا؟

گفتم: این عکس تو است، ای رخِ تو رشکِ چگل


گفت که: این نقشِ دگر چیست پر از خونِ جگر؟

گفتم: این نقشِ منِ خسته دل و پای به گِل


داد سرِ رشته به من، رشتهٔ پرفتنه و فن

گفت: بِکَش تا بِکشم، هم بِکش و هم مگسل


گفتم: تو همچو فلان تُرش شدی، گفت: بدان

من تُرُشِ مصلحتم، نی تُرُشِ کینه و غل


هر که درآید که منم، بر سرِ شاخش بزنم

کاین حرمِ عشق بُوَد، ای حیوان، نیست اِغِل


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1954 


گفت: اُدْعُوا الله، بی‌زاری مباش

تا بجوشد شیرهای مِهرهاش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۰۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1901 


ای خُنُک آن را که بیند رویِ تو

یا درافتد ناگهان در کویِ تو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shams


بس بُدی بنده را کَفیٰ بِالله

لیکَش این دانش و کِفایَت نیست


قرآن کریم، سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۴۵

Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #45


«وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»


«خدا دشمنانِ شما را بهتر مى‌شناسد و دوستىِ او شما را كفايت 

خواهد كرد و يارىِ او شما را بسنده است.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 342, Divan e Shams


مکرّر بنگر آن سو، چشم می‌مال

که جان را مدرسه و تکرار(۵) این است


چو لب بگشاد، جان‌ها جمله گفتند

شفایِ جانِ هر بیمار این است


چو یک ساغر ز دستِ عشق خوردند

یقینْشان شد که خود خمّار این است


گرو کردی به می دستار و جُبّه

سزایِ جُبّه و دستار این است


خبر آمد که یوسف شد به بازار

هَلا کو یوسف؟ ار بازار این است


فسونی خوانْد و پنهان کرد خود را

کمینه لعبِ(۶) آن طرّار این است


ز ملک و مالِ عالم چاره دارم

مرا دین و دل و ناچار(۷) این است


(۵تکرار: دوباره خواندن و بیان کردن درس

(۶لعب: بازی، شوخی

(۷ناچار: چیزی که بودن و داشتن آن ضروری است.

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 578, Divan e Shams


بدرَّم جُبّهٔ مَه را، بریزم ساغرِ شه را

وگر خواهند تاوانم همو تاوانِ من باشد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۰۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2406, Divan e Shams


اله را که شناسد؟ کسی که رَست ز لا

ز لا که رَست، بگو؟ عاشقِ بلا دیده


رموزِ لَیْسَ وَ فی جُبَّتی(۸) بدانسته

هزار بار من این جُبّه را قبا دیده


دهان گشاد ضمیر و صلاحِ دین را گفت

تویی حیاتِ من ای دیدهٔ خدا دیده


(۸لَیْسَ وَ فی جُبَّتی: اشاره به سخن جنید: لَیْسَ فی جُبَّتی سوی الله: 

درون جبّهٔ من جز خدای نیست.

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #361 


یُسر(۹) با عُسر(۱۰) است، هین آیِس(۱۱) مباش

راه داری زین مَمات(۱۲) اندر معاش


رَوْح(۱۳) خواهی، جُبّه(۱۴) بشکاف ای پسر

تا از آن صَفْوَت(۱۵) برآری زود سر


هست صوفی آنکه شد صَفوَت‌طلب

نه از لباسِ صوف و خیّاطی و دَب(۱۶)


قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۵

Quran, Sooreh Ash-Sharh(#94), Line #5


«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا.»


«پس بی‌تردید با دشواری آسانی است.»


(۹یُسر: آسانی

(۱۰عُسر: سختی

(۱۱آیِس: ناامید 

(۱۲مَمات: مرگ

(۱۳رَوْح: آسودگی، آسایش

(۱۴جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامه‌های دیگر بر تن کنند، خِرقه

(۱۵صَفوَت: پاکیزگی و خلوص

(۱۶دَب: کهنگی در جامه

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3170, Divan e Shams


ای که تو از عالمِ ما می‌روی

خوش ز زمین سویِ سما می‌روی


ای قفس اشکسته و جَسته ز بند

پر بگشادی، به کجا می‌روی؟


سر ز کفن بر زن و ما را بگو

کز وطنِ خویش چرا می‌روی؟


نی غلطم(۱۷)، عاریه بود این وطن

سویِ وطنگاهِ بقا می‌روی


چون ز قضا دعوت و فرمان رسید

در پیِ سرهنگِ قضا(۱۸) می‌روی


یا که ز جنّات(۱۹) نسیمی رسید

در پیِ رضوانِ(۲۰) رضا می‌روی


یا ز تجلّیِ جلالِ قدیم

مضطرب و بی‌سر و پا می‌روی


یا ز شعاعاتِ جمالِ خدا

مست ملاقاتِ لقا می‌روی


یا ز بنِ خُمِّ جهان همچو دُرد

صاف شدی سویِ عُلا می‌روی


یا به صفاتی که خموشان کنند

خامُش و مخفی و خفا می‌روی


(۱۷نی غلطم: نه اشتباه می‌کنم

(۱۸سرهنگِ قضا: قضا و اراده‌ی الهی

(۱۹جنّات: بهشت

(۲۰رِضوان: نگهبانِ در بهشت

----------------

مولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 1227, Divan e Shams


دستارم و جُبّه و سَرم هر سه به هم

قیمت کردند به یک درم چیزی کم


نشنیدستی تو نامِ من در عالم؟

من هیچکسم هیچکسم هیچکسم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۰۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3703 


شهوتِ ناری براندن کم نشد

او بماندن کم شود، بی هیچ بُد(۲۱)


تا که هیزم می‌نهی بر آتشی

کی بمیرد آتش از هیزم‌کَشی؟


چونکه هیزم باز گیری، نار، مُرد

ز آنکه، تَقْوی، آب، سویِ نار بُرد


کی سیه گردد به آتش رویِ خوب؟

کو نَهد گُل‌گونه از تَقوَی القُلوب؟


روی خوب و زیبا کی از آتش، سیاه می گردد؟ آنکه تقوی قلب را بر روی 

باطن خود بگذارد و رخسار روح را با سرخاب تقوا، رنگین و زیبا کند، 

کی این باطن از آتش و دود شهوات، سیاه می گردد؟


قرآن کریم، سورهٔ حج (۲۲)، آیهٔ ۳۲

Quran, Sooreh Al-Hajj(#22), Line #32


«وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ.»


«و هرکه محترم داند شعائر خدا را بدان که این کار از تقوای دل 

سرچشمه می گیرد.»


(۲۱بُد: گزیر

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3150 


« نشاندن پادشاهان، صوفیانِ عارف را پیشِ رویِ خویش، 

تا چشمشان، بدیشان روشن شود.»


پادشاهان را چنان عادت بُوَد

این شنیده باشی، ار یادت بُوَد


دستِ چَپْشان پهلوانان ایستند

زآنکه دل، پهلویِ چپ باشد به بند


مُشرِف(۲۲) و اهل قلم بر دستِ راست

زانکه علم خطّ و ثبت آن دست راست


صوفیان را پیشِ رُو موضع دهند

کآینهٔ جان‌اند و ز آیینه بِهَند


سینه، صیقل‌ها زده در ذکر و فکر

تا پذیرد آینهٔ دل، نقشِ بکر


هر که او از صُلبِ فطرت خوب زاد

آینه در پیشِ او باید نهاد


عاشقِ آیینه باشد رویِ خوب

صَیقَلِ جان آمد و تَقْوَی الْقُلُوب


(۲۲مُشرِف: رئیسِ دیوان، کسی که از سوی شاه برای مراقبت 

کار دیگران گمارده شود.

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #371 


صنعتِ خوب از کفِ شَلِّ ضَریر(۲۳)

باشد اَولی یا به گیرایی بصیر؟


پس چو دانستی که قهرت می‌کند

بر سَرت دَبُّوسِ مِحنت(۲۴) می‌زند


پس بکن دفعش، چو نمرودی به جنگ

سویِ او کَش در هوا تیری خَدَنگ(۲۵)


همچو اِسپاهِ مُغُل بر آسمان

تیر می‌انداز دفعِ نَزعِ جان(۲۶)


یا گُریز از وی اگر توانی بِرَو

چون رَوی؟ چون در کفِ اویی گِرَو


در عدم بودی، نَرَستی از کَفَش

از کفِ او چون رَهی ای دستخَوش(۲۷)؟


آرزو جُستن، بُوَد بگریختن

پیشِ عدلش خونِ تقویٰ ریختن


این جهان دامست و دانه‌‌ش آرزو

در گریز از دام‌ها، روی آر، زُو


چون چنین رفتی، بدیدی صد گشاد

چون شدی در ضدِّ آن، دیدی فساد


پس پیمبر گفت: اِسْتَفْتُوا الْقُلوب

گر چه مُفتی‌تان برون گوید خُطُوب(۲۸)


حدیث


«اِسْتَفتِ قَلْبَکَ وَ اِنْ اَفْتاکَ اَلُمْفْتونَ.»


«از قلب خود فتوی بگیر، گرچه فتوی دهندگان به تو فتوی دهند.»


آرزو بگذار تا رحم آیدش

آزمودی که چنین می‌بایدش


چون نتانی جَست، پس خدمت کُنَش

تا رَوی از حبسِ او در گُلشنش


دَم به دَم چون تو مراقب می‌شوی

داد می‌بینی و داور ای غَوی(۲۹)


ور ببندی چشمِ خود را ز اِحتجاب(۳۰)

کارِ خود را کی گذارد آفتاب؟


(۲۳ضَریر: نابینا، کور

(۲۴دَبُّوسِ مِحنت: بلایی که مانند گُرز کوبنده است.

(۲۵تیر خَدَنگ: تیری که از چوب درخت خدنگ می سازند.

(۲۶نَزعِ جان: کندن جان، جان کندن

(۲۷دستخَوش: آنکه مورد تمسخر قرار گیرد.

(۲۸خُطُوب: جمعِ خَطْب، به معنی خطابه خواندن

(۲۹غَویّ: گمراه

(۳۰اِحتجاب: پوشیدگی، حجاب

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


چه کند مرده و زنده چو ازو یابد چیزی؟

که اگر کوه ببیند، بجهد پیشتر آید


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #25 


جسم خاک از عشق بر افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


ز ملامت نگریزم که ملامت ز تو آید

که ز تلخیِ تو جان را همه طعمِ شِکَر آید


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3201 


آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستی

نیستی بر، گر تو ابله نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3204 


نیستی و نقص، هرجایی که خاست

آینهٔ خوبیِّ جملهٔ پیشه‌هاست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3212 


هر‌ که نقصِ خویش را دید و شناخت

اندر اِستِکمال(۳۱) خود، دو اسبه تاخت(۳۲)


زآن نمی‌پَرّد به سویِ ذوالْجَلال

کو گُمانی می‌بَرَد خود را کمال


علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۳۳)


(۳۱اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی

(۳۲دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

(۳۳ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 560, Divan e Shams


لذّتِ بی‌کرانه‌ای است، عشق شده‌ست نامِ او

قاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟


از سرِ ناز و غَنجِ(۳۴) خود روی چنان تُرُش کند

آن تُرُشیِّ رویِ او روح‌فزا چرا بُوَد؟


آن تُرُشِّی رویِ او ابرصفت همی‌شود

ور نه حیات و خرّمی باغ و گیا چرا بُوَد؟


(۳۴غَنج: ناز و کرشمه

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 560, Divan e Shams


عاشقِ دلبرِ مرا شرم و حیا چرا بُوَد؟

چونکه جمال این بُوَد، رسمِ وفا چرا بُوَد؟


قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیهٔ ۵۴

Quran, Sooreh Al-Ma'ida(#5), Line #54


«وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ… ؛» 


«و از ملامت هيچ ملامتگرى نمى‌هراسند… .»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


بخور آن را که رسیدت، مَهِل از بهرِ ذخیره

که تو بر جویِ روانی، چو بخوردی دگر آید


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 


نه تو اَعطَیناکَ کَوثَر خوانده‌ای؟

پس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای؟


یا مگر فرعونی و کوثر چو نیل

بر تو خون گشته‌ست و ناخوش، ای عَلیل 


توبه کن، بیزار شو از هر عَدو

کو ندارد آبِ کوثر در کدو 


هر که را دیدی ز کوثر سرخ‌رُو

او محمّدخوست با او گیر خو


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1237 


هر که را دیدی ز کوثر خشک لب

دشمنش می‌دار همچون مرگ و تب


گر چه بابای تو است و مامِ(۳۵) تو   

کو حقیقت هست خون‌آشامِ تو

  

از خلیلِ(۳۶) حق بیاموز این سِیَر(۳۷)

که شد او بیزار اول از پدر


(۳۵مام: مادر

(۳۶خلیل: ابراهیم خلیل الله

(۳۷سِیَر: جمع سیره به معنی سنّت و روش

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


مَبُر اومید که عمرم بشد و یار نیامد

به‌ گه آید وی و بی‌گه، نه همه در سحر آید


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3386 


پس چه چاره جز پناهِ چاره‌گر؟

ناامیدی مسّ و، اِکسیرش(۳۸) نظر


ناامیدی‌ها به پیشِ او نَهید

تا ز دردِ بی‌دوا بیرون جَهید


(۳۸اِکسیر: کیمیا

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


بنگر صنعتِ خوبش، بشنو وحیِ قلوبش

همگی نورِ نظر شو، همه ذوق از نظر آید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2029, Divan e Shams


ای عاشق جَریده، بر عاشقان گُزیده

بگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن


۱ - صنعت تبدیل با کُنْ فکان و نَفَخْتُ


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shams


دَمِ او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ بپذیر

کارِ او کُنْ فَیکون‌ است، نه موقوفِ علل


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1381 


حق قدم بر وی نَهَد از لامکان

آنگه او ساکن شود از کُنْ فَكان


۲ - صنعت تبدیل با ندانستن اینکه زندگی چطور کار می‌کند.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shams


هرگز نداند آسیا مقصودِ گردش‌های خود

کاستون قوتِ ماست او یا کسب و کارِ نانبا(۳۹)


آبیش گردان می‌کند، او نیز چرخی می‌زند

حق آب را بسته کند، او هم نمی‌جنبد ز جا


(۳۹نانبا: نانوا

----------------

۳ - صنعتِ تبدیل به صورت مستقیم و بدونِ سبب‌ و علت‌های ذهنی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1626 


کارِ من بی‌علّت است و مُستقیم

هست تقدیرم نه علّت، ای سَقیم(۴۰)


عادتِ خود را بگردانم به وقت

این غبار از پیش، بنشانم به وقت


(۴۰سَقیم: بیمار

----------------

۴ - صنعتِ تبدیل با بیرون کردنِ مُردهٔ منِ ذهنی از زندهٔ هشیاری


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #550 


چون ز زنده مُرده بیرون می‌کُند

نفسِ زنده سوی مرگی می‌تَنَد


۵ - تبدیل از روی رحمت و بینهایت انعطاف پذیری


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3158 


گویدش: رُدُّوا لَعادُوا، کارِ توست

ای تو اندر توبه و میثاق، سُست


لیک من آن ننگرم، رحمت کنم

رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم


ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا

از کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا


قرآن كريم، سورهٔ انعام(۶)، آيهٔ ٢٨

Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #28


«بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا 

لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»


«نه، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مى‌داشتند اكنون برايشان آشكار شده، 

اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند 

باز مى‌گردند. اينان دروغگويانند.»


۶ - صنعت تبدیل با ساکت کردن ذهن و خاموشی 


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3456 


أنصتوا را گوش کن خاموش باش

چون زبانِ حق نگشتی گوش باش‏


۷ - تبدیل با نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #690 


کارگاهِ صُنع حق چون نیستی است

پس برونِ کارگه بی‏قیمتی است


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۰۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3201 


آینه‌‌ی هستی چه باشد؟ نیستی

نیستی بر، گر تو ابله نیستی‌‌


۸ - شأن جدید در صنعت تبدیل


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1227, Divan e Shams


هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرَد

شیرین‌تر و نادرتر زان شیوه پیشینش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1640 


کُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدید

کُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحید


در هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۱۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1144 


هر نَفَس نو می‌‌شود دنیا و ما

بی‌‌خبر از نو شدن اندر بقا


عُمْر، همچون جوی نو نو می‌‌رسد

مُستَمَرّی می‌‌نُماید در جسد


۹ - صنعت تبدیل با فرستادن پیغام جدید به ذهن و دادن شناسایی به انسان


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3644 


هست مهمان‌خانه این تَن ای جوان

هر صباحی ضَیفِ(۴۱) نو آید دوان


هین مگو کین ماند اندر گردنم

که هم ‌اکنون باز پَرَّد در عَدم


هرچه آید از جهان غَیب‌وَش

در دلت ضَیف است، او را دار خَوش


(۴۱ضَیف: مهمان

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2372, Divan e Shams


نه بترسم، نه بلرزم، چو کَشَد خنجرِ عزّت

به خدا خنجرِ او را بدهم رِشوت و پاره


که بُوَد آب که دارد به لطافت صفتِ او؟

که دو صد چشمه برآرَد ز دلِ مَرمَر و خاره


۱۰ - صنعت تبدیل همراه با صبر و شکر و تسلیم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1360 


عاشق صُنع توام در شُکر و صبر(۴۲)

عاشقِ مصنوع، کی باشم چو گبر(۴۳)؟


عاشق صُنعِ(۴۴) خدا با فَر بُوَد

عاشقِ مصنوعِ(۴۵) او کافر بُوَد


(۴۲شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۴۳گَبر: کافر

(۴۴صُنع: آفرینش

(۴۵مصنوع: آفریده، مخلوق

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1948, Divan e Shams


تا تراشیده نگردی تو به تیشهٔ صبر و شُکر

لایُلَقّاها فرو می‌خوان و اِلّاالصّابرُون


بنگر این تیشه به دست کیست، خوش تسلیم شو

چون گِرِه مستیز با تیشه که نَحْنُ الْغالِبُون


قرآن کریم، سورۀ قصص (٢٨)، آیۀ ٨٠

Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #80


«وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا 

وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ.»


«و كسانى كه دانش [واقعى‌] يافته بودند گفتند: واى بر شما! 

براى كسى كه گرَِويده و كارِ شايسته كرده، پاداشِ خدا بهترست، 

و جز شكيبايان آن را نيابند.»


قرآن کریم، سورۀ شعراء (٢۶)، آیۀ ۴۴

Quran, Sooreh Ash-Shu'araa(#26), Line #44


«فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ.»


«پس ريسمان‌ها و چوبدستى‌هايشان را انداختند و گفتند: 

به عزّتِ فرعون كه ما حتماً پيروزيم.»


۱۱ - صنعت تبدیل با طرب سازی و خوشی و شیرینی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 728, Divan e Shams


زان چنین خندان و خوش ما جانِ شیرین می‌دهیم

کان ملک ما را به شهد و قند و حلوا می‌کُشد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 712, Divan e Shams


خوش باش که هر که راز دانَد

داند که خوشی خوشی کشاند


شیرین چو شکَر تو باش شاکر

شاکِر هر دم شِکَر سِتانَد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shams


یار در آخر زمان، کرد طَرَب سازیی

باطنِ او جِدِّ جِدّ، ظاهرِ او بازیی


جملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشت

تا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازیی


۱۲ - صنعت تبدیل با ایجاد طلب در انسان


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٧٣۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1734 


کین طلب در تو گروگانِ خداست

زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۸۷ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2387 


بی‌کلید، این در گشادن راه نیست

بی‌طلب، نان سنّتِ اَلله نیست


۱۳ - صنعت تبدیل با انبساط و شرحِ صدر


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 


حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساط

که بگویید از طریقِ اِنبساط 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1067 


که درونِ سینه شرحت داده‌ایم

شرح اَندر سینه‌ات بِنهاده‌ایم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1071 


که اَلَمْ نَشْرَح نه شرحت هست باز؟

چون شدی تو شرح‌جو و کُدیه‌ساز(۴۶)؟


قرآن کریم، سورۀ انشراح (۹۴)، آیۀ ۱

Quran, Sooreh Ash-Sharh(#94), Line #1


«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ.»


«آيا سينه‌ات را برايت نگشوديم؟»


(۴۶کُدیه‌ساز: گدایی‌کننده، تکدّی‌کننده

----------------

۱۴ - غیرت در تبدیل انسان


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۸۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #688 


غیرتِ عقل است بر خوبیِّ روح

پُر ز تشبیهات و تمثیل این نُصُوح(۴۷)


با چنین پنهانیی کین روح راست

عقل بر وی این‌چنین رَشکین(۴۸) چراست؟


(۴۷نُصُوح: نصیحت‌ها

(۴۸رَشکین: غیور، رشک بَرَنده

----------------

۱۵ - باب صغیر در هنگام تبدیل 


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996 


ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیر

تا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۴۹)


زآنکه جَبّاران(۵۰) بُدند و سرفراز

دوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز


(۴۹قوم زَحیر: مردمِ بیمار و آزاردهنده

(۵۰جَبّار: ستمگر، ظالم

----------------

۱۶ - صنعتِ تبدیل با قبض و بسط


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3734 


چونک قبضی آیدت ای راه‌رو

آن صلاحِ توست آتش‌دل مشو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3739 


چونکه قبض آید تو در وی بَسط بین

تازه باش و چین میَفکن در جَبین


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #362 


قبض دیدی، چارهٔ آن قبض کن

زآنکه سَرها جمله می‌رویَد ز بُن


بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِه

چون برآید میوه، با اصحاب دِه


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 28, Divan e Shams


ما گوی سَرگردان تو، اندر خَمِ چوگانِ تو

گَهْ خوانی‌اَش سوی طَرَب گهْ رانی‌اش سویِ بلا


گهْ جانبِ خوابش کَشی، گهْ سوی اسبابش(۵۱) کَشی

گهْ جانبِ شهرِ بقا، گهْ جانبِ دشتِ فنا


گاهی چو چَه کَن پست رو، مانندِ قارون سوی گَوْ(۵۲)

گَهْ چون مسیح و کِشتِ نو، بالاروان سویِ عُلا


تا فضلِ تو راهش دهد، وز شَید و تَلوین(۵۳) وارهد

شَیّادِ(۵۴) ما شَیْدا شود، یکرنگ چون شمسُ الضُّحی


چون ماهیان بحرش سَکَن(۵۵)، بحرش بُوَد باغ و وطن

بحرش بُوَد گور و کفن، جز بحر را داند وبا


(۵۱اسباب: هرچه سالک آن را واسطۀ حصولِ مراد پندارد.

(۵۲گَوْ: گودال

(۵۳تَلوین: هم‌هویت‌شدگی، همانیدگی، رنگارنگی

(۵۴شیّاد: فریبگر، سالوس

(۵۵سَکَن: جایگاه آرامش

----------------

۱۷ - تبدیل از طریقِ اثرِ قرین


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 


می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از رهِ پنهان، صلاح و کینه‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 


از قَرین(۵۶) بی‌قول و گفت و گوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


(۵۶قَرین: نزدیک، مصاحب، همنشین

--------------------------

مجموع لغات: 


(۱هلیدن: گذاشتن، ترک کردن

(۲کُحلِ عُزیزی: نوعی سرمه برای تقویت چشم

(۳هَله: آگاه باش

(۴قَرین: همنشین، مصاحب، همنشین

(۵تکرار: دوباره خواندن و بیان کردن درس

(۶لعب: بازی، شوخی

(۷ناچار: چیزی که بودن و داشتن آن ضروری است.

(۸لَیْسَ وَ فی جُبَّتی: اشاره به سخن جنید: لَیْسَ فی جُبَّتی سوی الله: 

درون جبّهٔ من جز خدای نیست.

(۹یُسر: آسانی

(۱۰عُسر: سختی

(۱۱آیِس: ناامید 

(۱۲مَمات: مرگ

(۱۳رَوْح: آسودگی، آسایش

(۱۴جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامه‌های دیگر بر تن کنند، خِرقه

(۱۵صَفوَت: پاکیزگی و خلوص

(۱۶دَب: کهنگی در جامه

(۱۷نی غلطم: نه اشتباه می‌کنم

(۱۸سرهنگِ قضا: قضا و اراده‌ی الهی

(۱۹جنّات: بهشت

(۲۰رِضوان: نگهبانِ در بهشت

(۲۱بُد: گزیر

(۲۲مُشرِف: رئیسِ دیوان، کسی که از سوی شاه برای مراقبت 

کار دیگران گمارده شود.

(۲۳ضَریر: نابینا، کور

(۲۴دَبُّوسِ مِحنت: بلایی که مانند گُرز کوبنده است.

(۲۵تیر خَدَنگ: تیری که از چوب درخت خدنگ می سازند.

(۲۶نَزعِ جان: کندن جان، جان کندن

(۲۷دستخَوش: آنکه مورد تمسخر قرار گیرد.

(۲۸خُطُوب: جمعِ خَطْب، به معنی خطابه خواندن

(۲۹غَویّ: گمراه

(۳۰اِحتجاب: پوشیدگی، حجاب

(۳۱اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی

(۳۲دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

(۳۳ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه

(۳۴غَنج: ناز و کرشمه

(۳۵مام: مادر

(۳۶خلیل: ابراهیم خلیل الله

(۳۷سِیَر: جمع سیره به معنی سنّت و روش

(۳۸اِکسیر: کیمیا

(۳۹نانبا: نانوا

(۴۰سَقیم: بیمار

(۴۱ضَیف: مهمان

(۴۲شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۴۳گَبر: کافر

(۴۴صُنع: آفرینش

(۴۵مصنوع: آفریده، مخلوق

(۴۶کُدیه‌ساز: گدایی‌کننده، تکدّی‌کننده

(۴۷نُصُوح: نصیحت‌ها

(۴۸رَشکین: غیور، رشک بَرَنده

(۴۹قوم زَحیر: مردمِ بیمار و آزاردهنده

(۵۰جَبّار: ستمگر، ظالم

(۵۱اسباب: هرچه سالک آن را واسطۀ حصولِ مراد پندارد.

(۵۲گَوْ: گودال

(۵۳تَلوین: هم‌هویت‌شدگی، همانیدگی، رنگارنگی

(۵۴شیّاد: فریبگر، سالوس

(۵۵سَکَن: جایگاه آرامش

(۵۶قَرین: نزدیک، مصاحب، همنشین

---------------------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


بدرد مرده کفن را به سر گور برآید

اگر آن مرده ما را ز بت من خبر آید


چه کند مرده و زنده چو ازو یابد چیزی

که اگر کوه ببیند بجهد پیشتر آید


ز ملامت نگریزم که ملامت ز تو آید

که ز تلخی تو جان را همه طعم شکر آید


بخور آن را که رسیدت مهل از بهر ذخیره

که تو بر جوی روانی چو بخوردی دگر آید


بنگر صنعت خوبش بشنو وحی قلوبش

همگی نور نظر شو همه ذوق از نظر آید


مبر اومید که عمرم بشد و یار نیامد

به‌ گه آید وی و بی‌گه نه همه در سحر آید


تو مراقب شو و آگه گه و بی‌گاه که ناگه

مثل کحل عزیزی شه ما در بصر آید


چو در این چشم درآید شود این چشم چو دریا

چو به دریا نگرد او همه آبش گهر آید


نه چنان گوهر مرده که نداند گهر خود

همه گویا همه جویا همگی جانور آید


تو چه دانی تو چه دانی که چه کانی و چه جانی

که خدا داند و بیند هنری کز بشر آید


تو سخن گفتن بی‌لب هله خو کن چو ترازو

که نماند لب و دندان چو ز دنیا گذر آید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


بدرد مرده کفن را به سر گور برآید

اگر آن مرده ما را ز بت من خبر آید


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 


از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۹۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #94 


در حقیقت هر عدو داروی توست

کیمیا و نافع و دلجوی توست


که ازو اندر گریزی در خلا

استعانت جویی از لطف خدا


در حقیقت دوستانت دشمن‌اند

که ز حضرت دور و مشغولت کنند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 


هر ولی را نوح و کشتیبان شناس

صحبت این خلق را طوفان شناس


کم گریز از شیر و اژدرهای نر

ز آشنایان و ز خویشان کن حذر


در تلاقی روزگارت می‌برند

یادهاشان غایبی‌ات می‌چرند


قرآن کریم، سوره تكوير (۸۱)، آیات ۷ تا ۹

Quran, Sooreh At-Takwir(#81), Line #7-9


«وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ، وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ، بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ.»


«چون روحها با تنها قرين گردند، و چون از دختر زنده به گور شده 

پرسيده شود كه‌، به چه گناهى كشته شده است.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1335, Divan e Shams


بانگ زدم نیم شبان کیست در این خانه دل

گفت منم کز رخ من شد مه و خورشید خجل


گفت که این خانه دل پر همه نقشست چرا

گفتم این عکس تو است ای رخ تو رشک چگل


گفت که این نقش دگر چیست پر از خون جگر

گفتم این نقش من خسته دل و پای به گل


داد سر رشته به من رشته پرفتنه و فن

گفت بکش تا بکشم هم بکش و هم مگسل


گفتم تو همچو فلان ترش شدی گفت بدان

من ترش مصلحتم نی ترش کینه و غل


هر که درآید که منم بر سر شاخش بزنم

کاین حرم عشق بود ای حیوان نیست اغل


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1954 


گفت ادعوا الله بی‌زاری مباش

تا بجوشد شیرهای مهرهاش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۰۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1901 


ای خنک آن را که بیند روی تو

یا درافتد ناگهان در کوی تو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shams


بس بدی بنده را کفی بالله

لیکش این دانش و کفایت نیست


قرآن کریم، سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۴۵

Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #45


«وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»


«خدا دشمنانِ شما را بهتر مى‌شناسد و دوستىِ او شما را كفايت 

خواهد كرد و يارىِ او شما را بسنده است.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 342, Divan e Shams


مکرر بنگر آن سو چشم می‌مال

که جان را مدرسه و تکرار این است


چو لب بگشاد جان‌ها جمله گفتند

شفای جان هر بیمار این است


چو یک ساغر ز دست عشق خوردند

یقینشان شد که خود خمار این است


گرو کردی به می دستار و جبه

سزای جبه و دستار این است


خبر آمد که یوسف شد به بازار

هلا کو یوسف ار بازار این است


فسونی خواند و پنهان کرد خود را

کمینه لعب آن طرار این است


ز ملک و مال عالم چاره دارم

مرا دین و دل و ناچار این است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 578, Divan e Shams


بدرم جبه مه را بریزم ساغر شه را

وگر خواهند تاوانم همو تاوان من باشد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۰۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2406, Divan e Shams


اله را که شناسد کسی که رست ز لا

ز لا که رست بگو عاشق بلا دیده


رموز لیس و فی جبتی بدانسته

هزار بار من این جبه را قبا دیده


دهان گشاد ضمیر و صلاح دین را گفت

تویی حیات من ای دیده خدا دیده


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #361 


یسر با عسر است هین آیس مباش

راه داری زین ممات اندر معاش


روح خواهی جبه بشکاف ای پسر

تا از آن صفوت برآری زود سر


هست صوفی آنکه شد صفوت‌طلب

نه از لباس صوف و خیاطی و دب


قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۵

Quran, Sooreh Ash-Sharh(#94), Line #5


«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا.»


«پس بی‌تردید با دشواری آسانی است.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3170, Divan e Shams


ای که تو از عالم ما می‌روی

خوش ز زمین سوی سما می‌روی


ای قفس اشکسته و جسته ز بند

پر بگشادی به کجا می‌روی


سر ز کفن بر زن و ما را بگو

کز وطن خویش چرا می‌روی


نی غلطم عاریه بود این وطن

سوی وطنگاه بقا می‌روی


چون ز قضا دعوت و فرمان رسید

در پی سرهنگ قضا می‌روی


یا که ز جنات نسیمی رسید

در پی رضوان رضا می‌روی


یا ز تجلی جلال قدیم

مضطرب و بی‌سر و پا می‌روی


یا ز شعاعات جمال خدا

مست ملاقات لقا می‌روی


یا ز بن خم جهان همچو درد

صاف شدی سوی علا می‌روی


یا به صفاتی که خموشان کنند

خامش و مخفی و خفا می‌روی


مولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 1227, Divan e Shams


دستارم و جبه و سرم هر سه به هم

قیمت کردند به یک درم چیزی کم


نشنیدستی تو نام من در عالم

من هیچکسم هیچکسم هیچکسم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۰۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3703 


شهوت ناری براندن کم نشد

او بماندن کم شود بی هیچ بد


تا که هیزم می‌نهی بر آتشی

کی بمیرد آتش از هیزم‌کشی


چونکه هیزم باز گیری نار مرد

ز آنکه تقوی آب سوی نار برد


کی سیه گردد به آتش روی خوب

کو نهد گل‌گونه از تقوی القلوب


روی خوب و زیبا کی از آتش، سیاه می گردد؟ آنکه تقوی قلب را بر روی 

باطن خود بگذارد و رخسار روح را با سرخاب تقوا، رنگین و زیبا کند، 

کی این باطن از آتش و دود شهوات، سیاه می گردد؟


قرآن کریم، سورهٔ حج (۲۲)، آیهٔ ۳۲

Quran, Sooreh Al-Hajj(#22), Line #32


«وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ.»


«و هرکه محترم داند شعائر خدا را بدان که این کار از تقوای دل 

سرچشمه می گیرد.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3150 


« نشاندن پادشاهان، صوفیانِ عارف را پیشِ رویِ خویش، 

تا چشمشان، بدیشان روشن شود.»


پادشاهان را چنان عادت بود

این شنیده باشی ار یادت بود


دست چپشان پهلوانان ایستند

زآنکه دل پهلوی چپ باشد به بند


مشرف و اهل قلم بر دست راست

زانکه علم خط و ثبت آن دست راست


صوفیان را پیش رو موضع دهند

کآینه جان‌اند و ز آیینه بهند


سینه صیقل‌ها زده در ذکر و فکر

تا پذیرد آینه دل نقش بکر


هر که او از صلب فطرت خوب زاد

آینه در پیش او باید نهاد


عاشق آیینه باشد روی خوب

صیقل جان آمد و تقوی القلوب


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #371 


صنعت خوب از کف شل ضریر

باشد اولی یا به گیرایی بصیر


پس چو دانستی که قهرت می‌کند

بر سرت دبوس محنت می‌زند


پس بکن دفعش چو نمرودی به جنگ

سوی او کش در هوا تیری خدنگ


همچو اسپاه مغل بر آسمان

تیر می‌انداز دفع نزع جان


یا گریز از وی اگر توانی برو

چون روی چون در کف اویی گرو


در عدم بودی نرستی از کفش

از کف او چون رهی ای دستخوش


آرزو جستن بود بگریختن

پیش عدلش خون تقوی ریختن


این جهان دامست و دانه‌‌ش آرزو

در گریز از دام‌ها روی آر زو


چون چنین رفتی بدیدی صد گشاد

چون شدی در ضد آن دیدی فساد


پس پیمبر گفت استفتوا القلوب

گر چه مفتی‌تان برون گوید خطوب


حدیث


«اِسْتَفتِ قَلْبَکَ وَ اِنْ اَفْتاکَ اَلُمْفْتونَ.»


«از قلب خود فتوی بگیر، گرچه فتوی دهندگان به تو فتوی دهند.»


آرزو بگذار تا رحم آیدش

آزمودی که چنین می‌بایدش


چون نتانی جست پس خدمت کنش

تا روی از حبس او در گلشنش


دم به دم چون تو مراقب می‌شوی

داد می‌بینی و داور ای غوی


ور ببندی چشم خود را ز احتجاب

کار خود را کی گذارد آفتاب


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


چه کند مرده و زنده چو ازو یابد چیزی

که اگر کوه ببیند بجهد پیشتر آید


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #25 


جسم خاک از عشق بر افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


ز ملامت نگریزم که ملامت ز تو آید

که ز تلخی تو جان را همه طعم شکر آید


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3201 


آینه هستی چه باشد نیستی

نیستی بر گر تو ابله نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3204 


نیستی و نقص هرجایی که خاست

آینه خوبی جمله پیشه‌هاست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3212 


هر‌ که نقص خویش را دید و شناخت

اندر استکمال خود دو اسبه تاخت


زآن نمی‌پرد به سوی ذوالجلال

کو گمانی می‌برد خود را کمال


علتی بتر ز پندار کمال

نیست اندر جان تو ای ذودلال


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 560, Divan e Shams


لذت بی‌کرانه‌ای است عشق شده‌ست نام او

قاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بود


از سر ناز و غنج خود روی چنان ترش کند

آن ترشی روی او روح‌فزا چرا بود


آن ترشی روی او ابرصفت همی‌شود

ور نه حیات و خرمی باغ و گیا چرا بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 560, Divan e Shams


عاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بود

چونکه جمال این بود رسم وفا چرا بود


قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیهٔ ۵۴

Quran, Sooreh Al-Ma'ida(#5), Line #54


«وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ… ؛» 


«و از ملامت هيچ ملامتگرى نمى‌هراسند… .»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


بخور آن را که رسیدت مهل از بهر ذخیره

که تو بر جوی روانی چو بخوردی دگر آید


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 


نه تو اعطیناک کوثر خوانده‌ای

پس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای


یا مگر فرعونی و کوثر چو نیل

بر تو خون گشته‌ست و ناخوش ای علیل 


توبه کن بیزار شو از هر عدو

کو ندارد آب کوثر در کدو 


هر که را دیدی ز کوثر سرخ‌رو

او محمدخوست با او گیر خو


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1237 


هر که را دیدی ز کوثر خشک لب

دشمنش می‌دار همچون مرگ و تب


گر چه بابای تو است و مام تو   

کو حقیقت هست خون‌آشام تو

  

از خلیل حق بیاموز این سیر

که شد او بیزار اول از پدر


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


مبر اومید که عمرم بشد و یار نیامد

به‌ گه آید وی و بی‌گه نه همه در سحر آید


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3386 


پس چه چاره جز پناه چاره‌گر

ناامیدی مس و اکسیرش نظر


ناامیدی‌ها به پیش او نهید

تا ز درد بی‌دوا بیرون جهید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams


بنگر صنعت خوبش بشنو وحی قلوبش

همگی نور نظر شو همه ذوق از نظر آید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2029, Divan e Shams


ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده

بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن


۱ - صنعت تبدیل با کُنْ فکان و نَفَخْتُ


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shams


دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر

کار او کن فیکون‌ است نه موقوف علل


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1381 


حق قدم بر وی نهد از لامکان

آنگه او ساکن شود از کن فكان


۲ - صنعت تبدیل با ندانستن اینکه زندگی چطور کار می‌کند.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shams


هرگز نداند آسیا مقصود گردش‌های خود

کاستون قوت ماست او یا کسب و کار نانبا


آبیش گردان می‌کند او نیز چرخی می‌زند

حق آب را بسته کند او هم نمی‌جنبد ز جا


۳ - صنعتِ تبدیل به صورت مستقیم و بدونِ سبب‌ و علت‌های ذهنی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1626 


کار من بی‌علت است و مستقیم

هست تقدیرم نه علت ای سقیم


عادت خود را بگردانم به وقت

این غبار از پیش بنشانم به وقت


۴ - صنعتِ تبدیل با بیرون کردنِ مُردهٔ منِ ذهنی از زندهٔ هشیاری


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #550 


چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفس زنده سوی مرگی می‌تند


۵ - تبدیل از روی رحمت و بینهایت انعطاف پذیری


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3158 


گویدش ردوا لعادوا کار توست

ای تو اندر توبه و میثاق سست


لیک من آن ننگرم رحمت کنم

رحمتم پرست بر رحمت تنم


ننگرم عهد بدت بدهم عطا

از کرم این دم چو می‌خوانی مرا


قرآن كريم، سورهٔ انعام(۶)، آيهٔ ٢٨

Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #28


«بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا 

لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»


«نه، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مى‌داشتند اكنون برايشان آشكار شده، 

اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند 

باز مى‌گردند. اينان دروغگويانند.»


۶ - صنعت تبدیل با ساکت کردن ذهن و خاموشی 


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3456 


أنصتوا را گوش کن خاموش باش

چون زبان حق نگشتی گوش باش‏


۷ - تبدیل با نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #690 


کارگاه صنع حق چون نیستی است

پس برون کارگه بی‏قیمتی است


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۰۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3201 


آینه‌‌ی هستی چه باشد نیستی

نیستی بر گر تو ابله نیستی‌‌


۸ - شأن جدید در صنعت تبدیل


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1227, Divan e Shams


هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرد

شیرین‌تر و نادرتر زان شیوه پیشینش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1640 


کل اصباح لنا شأن جدید

کل شیء عن مرادی لا یحید


در هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۱۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1144 


هر نفس نو می‌‌شود دنیا و ما

بی‌‌خبر از نو شدن اندر بقا


عمر همچون جوی نو نو می‌‌رسد

مستمری می‌‌نماید در جسد


۹ - صنعت تبدیل با فرستادن پیغام جدید به ذهن و دادن شناسایی به انسان


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3644 


هست مهمان‌خانه این تن ای جوان

هر صباحی ضیف نو آید دوان


هین مگو کین ماند اندر گردنم

که هم ‌اکنون باز پرد در عدم


هرچه آید از جهان غیب‌وش

در دلت ضیف است او را دار خوش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2372, Divan e Shams


نه بترسم نه بلرزم چو کشد خنجر عزت

به خدا خنجر او را بدهم رشوت و پاره


که بود آب که دارد به لطافت صفت او

که دو صد چشمه برآرد ز دل مرمر و خاره


۱۰ - صنعت تبدیل همراه با صبر و شکر و تسلیم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1360 


عاشق صنع توام در شکر و صبر

عاشق مصنوع کی باشم چو گبر


عاشق صنع خدا با فر بود

عاشق مصنوع او کافر بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1948, Divan e Shams


تا تراشیده نگردی تو به تیشه صبر و شکر

لایلقاها فرو می‌خوان و الاالصابرون


بنگر این تیشه به دست کیست خوش تسلیم شو

چون گره مستیز با تیشه که نحن الغالبون


قرآن کریم، سورۀ قصص (٢٨)، آیۀ ٨٠

Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #80


«وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا 

وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ.»


«و كسانى كه دانش [واقعى‌] يافته بودند گفتند: واى بر شما! 

براى كسى كه گرَِويده و كارِ شايسته كرده، پاداشِ خدا بهترست، 

و جز شكيبايان آن را نيابند.»


قرآن کریم، سورۀ شعراء (٢۶)، آیۀ ۴۴

Quran, Sooreh Ash-Shu'araa(#26), Line #44


«فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ.»


«پس ريسمان‌ها و چوبدستى‌هايشان را انداختند و گفتند: 

به عزّتِ فرعون كه ما حتماً پيروزيم.»


۱۱ - صنعت تبدیل با طرب سازی و خوشی و شیرینی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 728, Divan e Shams


زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین می‌دهیم

کان ملک ما را به شهد و قند و حلوا می‌کشد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 712, Divan e Shams


خوش باش که هر که راز داند

داند که خوشی خوشی کشاند


شیرین چو شکر تو باش شاکر

شاکر هر دم شکر ستاند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shams


یار در آخر زمان کرد طرب سازیی

باطن او جد جد ظاهر او بازیی


جمله عشاق را یار بدین علم کشت

تا نکند هان و هان جهل تو طنازیی


۱۲ - صنعت تبدیل با ایجاد طلب در انسان


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٧٣۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1734 


کین طلب در تو گروگان خداست

زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۸۷ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2387 


بی‌کلید این در گشادن راه نیست

بی‌طلب نان سنت الله نیست


۱۳ - صنعت تبدیل با انبساط و شرحِ صدر


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1067 


که درون سینه شرحت داده‌ایم

شرح اندر سینه‌ات بنهاده‌ایم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1071 


که الم نشرح نه شرحت هست باز

چون شدی تو شرح‌جو و کدیه‌ساز


قرآن کریم، سورۀ انشراح (۹۴)، آیۀ ۱

Quran, Sooreh Ash-Sharh(#94), Line #1


«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ.»


«آيا سينه‌ات را برايت نگشوديم؟»


۱۴ - غیرت در تبدیل انسان


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۸۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #688 


غیرت عقل است بر خوبی روح

پر ز تشبیهات و تمثیل این نصوح


با چنین پنهانیی کین روح راست

عقل بر وی این‌چنین رشکین چراست


۱۵ - باب صغیر در هنگام تبدیل 


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996 


ساخت موسی قدس در باب صغیر

تا فرود آرند سر قوم زحیر


زآنکه جباران بدند و سرفراز

دوزخ آن باب صغیر است و نیاز


۱۶ - صنعتِ تبدیل با قبض و بسط


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3734 


چونک قبضی آیدت ای راه‌رو

آن صلاح توست آتش‌دل مشو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3739 


چونکه قبض آید تو در وی بسط بین

تازه باش و چین میفکن در جبین


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #362 


قبض دیدی چاره آن قبض کن

زآنکه سرها جمله می‌روید ز بن


بسط دیدی بسط خود را آب ده

چون برآید میوه با اصحاب ده


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 28, Divan e Shams


ما گوی سرگردان تو اندر خم چوگان تو

گه خوانی‌اش سوی طرب گه رانی‌اش سوی بلا


گه جانب خوابش کشی گه سوی اسبابش کشی

گه جانب شهر بقا گه جانب دشت فنا


گاهی چو چه کن پست رو مانند قارون سوی گو

گه چون مسیح و کشت نو بالاروان سوی علا


تا فضل تو راهش دهد وز شید و تلوین وارهد

شیاد ما شیدا شود یکرنگ چون شمس الضحی


چون ماهیان بحرش سکن بحرش بود باغ و وطن

بحرش بود گور و کفن جز بحر را داند وبا


۱۷ - تبدیل از طریقِ اثرِ قرین


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 


می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از ره پنهان صلاح و کینه‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 


از قرین بی‌قول و گفت و گوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او

--------------------


Tags

906


Comments

  1. shirin7sh
    2 years, 9 months ago

    وقتی با مراقبه سلسله افکار را قطع می کنیم و گذشته و آینده از هم جدا می شوند ، خداوند به صورت ماه از مرکز وجود بالا می آید و من ذهنی صفر می شود. پس شراب زمینی که قدردانی ها و توجه وخوشی های جهان است به زمین می ریزد و شادی بی سبب و فیض دائم زندگی می رسد.
    درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
    هزاران شکر، صدها سپاس

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour audio Program #906
برنامه صوتی شماره ۹۰۶ گنج حضور
Category:
برنامه های صوتی گنج حضور
برنامه های صوتی ۱۰۰۰ - ۹۰۱
Views: 4,149
Submitted by: , Feb 23 2022






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S