.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۱۱ بر روی این لینک کلیک کنید
PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت
- نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت
- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری
برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
خواهم که روم زینجا، پایم بگرفتَسْتی
دل را بربودَسْتی، در دل بِنشَسْتَسْتی
سر سُخرهٔ(۱) سودا شد، دل بیسر و بیپا شد
زآن مه که نمودستی، زان راز که گفتستی
برپر به پَرِ روزه، زین گنبدِ پیروزه
ای آنکه در این سودا بس شب که نخفتستی
چون دید که میسوزم، گفتا که قلاووزم(۲)
راهیت بیاموزم، کان راه نَرَفْتَسْتی
من پیشِ توام حاضر، گرچه پسِ دیواری
من خویشِ توام، گرچه با جور تو جفتستی
ای طالبِ خوش حمله، من راست کنم جمله
هر خواب که دیدستی، هر دیگ که پُختَسْتی(۳)
آن یار که گم کردی، عمریست کزو فردی
بیرونْش بجُستستی، در خانه نجُستستی
این طُرفه(۴) که آن دلبر، با توست در این جُستن
دستِ تو گرفتهست او، هرجا که بگشتستی
در جستنِ او با او، همره شده و میجو
ای دوست ز پیدایی، گویی که نهفتستی
(۱) سُخره: مسخره، زبون، مقهور
(۲) قلاووز: راهنما، پیشرو لشکر
(۳) دیگ پختن: کنایه از تهیّه کردنِ مقدماتِ کار،
به ویژه مقدّماتِ حادثهای را فراهم کردن.
(۴) طُرفه: عجیب، شگفت
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
خواهم که روم زینجا، پایم بگرفتَسْتی
دل را بربودَسْتی، در دل بِنشَسْتَسْتی
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3289
هر که او را برگِ این ایمان بُوَد
همچو برگ، از بیمِ این لرزان بُوَد
بر بِلیس(۵) و دیو از آن خندیدهای
که تو خود را نیکِ مردم دیدهای
(۵) بِلیس: مخفّف ابلیس، شیطان
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3296
صد هزاران سال ابلیسِ لعین
بود اَبْدالِ اَمیرالْمُؤْمِنین
پنجه زد با آدم از نازی که داشت
گشت رسوا، همچو سِرگین(۶) وقتِ چاشت(۷)
(۶) سِرگین: فضلۀ چهارپایان از قبیلِ اسب و الاغ و استر، مدفوع
(۷) چاشت: اوّلِ روز، ساعتی از آفتاب گذشته
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4298
گفت مادر: تا جهان بودهست از این
کارافزایان بُدند اندر زمین
هین تو کارِ خویش کن ای ارجمند
زود، کایشان ریشِ خود بر میکَنَند(۸)
(۸) ریشِ خود برکندن: کنایه از رسوا کردنِ خود
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۲۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4722
وای ازین پیرانِ طفلِ ناادیب(۹)
گشته از قوّت بلایِ هر رقیب(۱۰)
(۹) ناادیب: بیادب
(۱۰) رقیب: نگهبان، مراقب، حافظ
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۶۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4661
گفتِ تو، زآن سان که عکسِ دیگریست
جمله احوالت، بجز هم عکس نیست
خشم و ذوقت هر دو عکسِ دیگران
شادیِ قَوّاده(۱۱) و خشمِ عَوان(۱۲)
آن عَوان را، آن ضعیف آخِر چه کرد؟
که دهد او را به کینه زجر و درد
(۱۱) قَوّاده: پا انداز، کسی که زنان و مردان را برای همآغوشی به هم برساند.
(۱۲) عَوان: مأموران حکومتی
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1197, Divan e Shams
به میانِ بیست مطرب چو یکی زند مخالف
همه گم کنند ره را چو ستیزه(۱۳) شد قَلاوز(۱۴)
تو مگو همه به جنگند و ز صلحِ من چه آید؟
تو یکی نهای، هزاری، تو چراغِ خود برافروز
که یکی چراغِ روشن ز هزار مُرده(۱۵) بهتر
که بِهْ است یک قدِ خوش ز هزار قامتِ کوز(۱۶)
(۱۳) ستیزه: لجوج شدن، به عناد افتادن
(۱۴) قَلاوز: پیشروِ لشکر، رهبر، راهنما
(۱۵) مُرده: خاموش
(۱۶) کوز: گوژ، خمیده
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1430
هر که او بیسَر بجنبد، دُم بُوَد
جُنبشش چون جُنبشِ کژدُم بود
کَژْرو و شبکور و زشت و زهرناک
پیشۀ او خَستنِ(۱۷) اَجسامِ پاک
سَر بکوب آن را که سِرّش این بُوَد
خُلق و خویِ مستمرّش این بُوَد
خود صلاحِ اوست آن سَرکوفتن
تا رهد جانریزهاش زآن شومتن
واسِتان از دستِ دیوانه سلاح
تا ز تو راضی شود عدل و صلاح
چون سلاحش هست و عقلش نه، ببند
دستِ او را ورنه آرَد صد گزند
(۱۷) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #550
چون ز زنده مُرده بیرون میکُنَد
نفسِ زنده سوی مرگی میتَنَد
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2894
بُعدِ تو مرگیست با درد و نَکال(۱۸)
خاصه بُعدی که بُوَد بَعْدَ الْوِصال
(۱۸) نَكال: عقوبت، كيفر
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ٧۵۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 759, Divan e Shams
دلِ من رای تو دارد، سرِ سودای تو دارد
رخِ فرسودهٔ زردم غمِ صفرای تو دارد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 368, Divan e Shams
از هر جهتی تو را بلا داد
تا بازکَشَد به بیجَهاتَت(۱۹)
گفتی که خمُش کنم نکردی
میخندد عشق بر ثباتت
(۱۹) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3071
ماهیان را بحر نگذارد بُرون
خاکیان را بحر نگذارد درون
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۳۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #836
چون که غم بینی تو استغفار(۲۰) کن
غم به امرِ خالق آمد کار کن
(۲۰) استغفار: طلبِ مغفرت کردن، عذرخواهی
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۶۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1261
از کرم دان این که میترساندت
تا به مُلک ایمنی بنشاندت
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۲۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2820, Divan e Shams
هله ای دل به سما رو، به چراگاهِ خدا رو
به چراگاهِ ستوران چو یکی چند چَریدی
تو همه طمْع بر آن نِه، که دَرو نیست امیدت
که ز نومیدیِ اوّل تو بدین سوی رسیدی
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1860
شاد آن صوفی که رزقش کم شود
آن شَبَهش(۲۱) دُر گردد و او یَم(۲۲) شود
زآن جِرایِ(۲۳) خاص هر که آگاه شد
او سزای قرب و اِجْریگاه(۲۴) شد
زآن جِرایِ روح چون نُقصان(۲۵) شود
جانَش از نُقصانِ آن لرزان شود
پس بداند که خطایی رفته است
که سَمَنْزارِ(۲۶) رضا آشفته است
(۲۱) شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق
(۲۲) یَم: دریا
(۲۳) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری
(۲۴) اِجریگاه: در اینجا پیشگاه الهی
(۲۵) نُقصان: کمی، کاستی، زیان
(۲۶) سَمَنزار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 652, Divan e Shams
تَدبیر کند بنده و تَقدیر نداند
تَدبیر به تَقدیرِ خداوند نماند
بنده چو بیندیشد، پیداست چه بیند
حیلَت بکند، لیک خدایی نتواند
گامی دو چنان آید کاو راست نهادست
وانگاه که داند که کجاهاش کشاند؟
اِستیزه(۲۷) مکن، مملکتِ عشق طلب کن
کاین مملکتت از مَلِکُ الْموُت(۲۸) رهاند
(۲۷) اِستیزه: ستیزه، مقاومتِ درونی
(۲۸) مَلِکُ المْوُت: عزرائیل
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3158
گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۲۹)، کارِ توست
ای تو اندر توبه و میثاق، سُست
حضرت پروردگار که به سست ایمانیِ چنین بندهای واقف است میفرماید: هرگاه
تو را به عالمِ اسباب بازگردانم، دوباره مفتونِ همان اسباب و عللِ ظاهری میشوی
و مرا از یاد می بری. کارِ تو همین است ای بندهٔ توبه شکن و سست عهد.
قرآن كريم، سورهٔ انعام (۶)، آيهٔ ٢٨
Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #28
« بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»
« بلکه آنچه را که زین پیش پوشیده می داشتند بر آنان آشکار شود، و اگر
آنان بدین جهان باز آورده شوند، دوباره بدانچه از آن نهی شدهاند بازگردند.
و البته ایشاناند دروغزنان.»
لیک من آن ننگرم، رحمت کنم
رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم
قرآن كريم، سورهٔ اعراف (۷)، آيهٔ ۱۵۶
Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #156
« وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ… ؛»
« و رحمتِ من (حق تعالی) همهٔ اشیاء را فرا گرفته است… .»
(۲۹) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه
که از آن نهی شده اند، باز گردند.
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۷۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3774
چون خیالی در دلت آمد، نشست
هر کجا که میگریزی با تو است
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۳۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3137
آن شتربانِ سیه را با شتر
سوی من آرید با فرمانِ مُر(۳۰)
(۳۰) فرمان مُر: حکمِ تلخ، منظور حکمِ قاطع است.
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 770, Divan e Shams
همه را بیازمودم، ز تو خوشترم نیامد
چو فروشدم به دریا، چو تو گوهرم نیامد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
سر سُخرهٔ سودا شد، دل بیسر و بیپا شد
زآن مه که نمودستی، زان راز که گفتستی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1323
جز خضوع و بندگیّ و اضطرار
اندرین حضرت ندارد اعتبار
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1555
پای را بَربست و گفتا: گُو شَوَم
در خَمِ چوگانْش(۳۱)، غلطان میروم
(۳۱) چوگان: چوب بلندی است که سرِ آن خمیده است
و با آن گُویِ مخصوصی را می زنند.
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1558
گُوی شو، میگَرد بر پهلویِ صدق
غَلْط غَلطان در خَمِ چوگانِ عشق
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۵۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1856
صوفیی از فقر چون در غم شود
عین آن غم دایه و مَطعَم(۳۲) شود
زانکه جنّت از مَکارِه(۳۳) رُسته است
رحم، قسمِ عاجزی اِشکسته است
(۳۲) مَطعَم: غذا، خوردنی
(۳۳) مَکارِه: سختی، ناخوشی و هر آنچه برای آدمی ناخوش و ناگوار آید.
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
برپر به پَرِ روزه، زین گنبدِ پیروزه
ای آنکه در این سودا بس شب که نخفتستی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1850, Divan e Shams
چو پیغامبر بگفت: اَلصَّوْمُ جُنَّة(۳۴)، پس بگیر آن را
به پیشِ نَفْسِ تیرانداز، زِنهار، این سپر مفکن
حدیث
« الصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النَّار.»
« روزه سپری است در برابرِ آتشِ جهنم.»
(۳۴) اَلصَّوْمُ جُنَّة: روزه سپری است.
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۰۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2307, Divan e Shams
گر روزه ضرر دارد صد گونه هنر دارد
سودای دگر دارد، سودای سَرِ روزه
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1456
هین قُمِ اللَّیْلَ که شمعی ای هُمام
شمع اندر شب بُوَد اندر قیام
«بهوش باش ای بزرگمرد، شب هنگام برخیز، زیرا که شمع در تاریکیِ شب
ایستاده و فروزان است.»
قرآن کریم، سورهٔ مُزَّمِّل (۷۳)، آیهٔ ۲
Quran, Sooreh Al-Muzzammil(#73), Line #2
« قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا.»
« شب را زنده بدار، مگر اندكى را.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 560, Divan e Shams
لذّتِ بیکرانهای است، عشق شدهست نامِ او
قاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2155, Divan e Shams
سایه و نور بایَدَت، هر دو بهم، ز من شِنو
سَر بِنِه و دراز شو پیشِ درختِ اِتَّقُوا(۳۵)
(۳۵) اِتَّقُوا: پرهیز کنید، بترسید، تقوا پیشه کنید.
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
چون دید که میسوزم، گفتا که قلاووزم
راهیت بیاموزم، کان راه نَرَفْتَسْتی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams
بنگر صنعتِ خوبش، بشنو وحیِ قلوبش
همگی نورِ نظر شو، همه ذوق از نظر آید
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۷۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2777, Divan e Shams
شاد آن صبحی که جان را چارهآموزی کنی
چاره او یابد که تُش(۳۶) بیچارگی روزی کنی
(۳۶) تُش: تو او را
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shams
حاجت نیاید ای جان، در راهِ تو قلاوُز(۳۷)
چون نور و ماهتاب است این مُهتَدی(۳۸) و هادی
(۳۷) قلاوُز: راهنما، رهبر
(۳۸) مُهتَدی: هدایت شده
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۲۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3120, Divan e Shams
ندا کرد مجنون، قلاووز دارم
مرا بویِ لیلی کُنَد رهنمایی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shams
بس بُدی بنده را کَفیٰ بِالله(۳۹)
لیکَش این دانش و کِفایَت نیست
گوید: این مُشکل و کِنایات(۴۰) است
این صَریح است این کِنایَت نیست
(۳۹) کَفیٰ بِاللهْ: خداوند کفایت میکند.
(۴۰) کِنایات: جمعِ کنایه و کنایت، مقابلِ صراحت، پوشیده سخن گفتن
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1408
عقل، قربان کُن به پیشِ مصطفی
حَسبِیَ الله گُو که اللهام کَفی
عقلِ جزئیِ خود را به پیشگاه مصطفی(ص) قربانی کن،
بگو که خدا مرا کافی است. زیرا خداوند، بسنده است.
قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸
Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36-38
« أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ… .»(۳۶)
« آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست؟»
« قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ… .»(۳۸)
« بگو: خدا براى من بس است.»
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3517
کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیر
بیسبب، بیواسطهٔ یاریِ غیر
کافیَم بینان تو را سیری دهم
بیسپاه و لشکرت میری دهم
بیبهارت نرگس و نسرین دهم
بیکتاب و اوستا تلقین دهم
کافیَم بی داروَت درمان کنم
گور را و چاه را میدان کنم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 765, Divan e Shams
هله، نومید نباشی که تو را یار برانَد
گرت امروز برانَد نه که فردات بخوانَد؟(۴۱)
در اگر بر تو ببندد، مرو و صبر کن آنجا
ز پسِ صبر تو را او به سرِ صَدر نشانَد
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
رهِ پنهان بنماید که کس آن راه ندانَد
(۴۱) فردات بخوانَد: فردا تو را می خوانَد.
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
من پیشِ توام حاضر، گرچه پسِ دیواری
من خویشِ توام، گرچه با جور تو جفتستی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۷۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2172, Divan e Shams
وَ هْوَ مَعَکُم یعنی با توست در این جُستن
آنگه که تو میجویی هم در طلب او را جو
قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۴
Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #4
« وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَما كُنْتُمْ … ؛»
« و اوست با شما، هرجا که باشید… .»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۴۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3049, Divan e Shams
برادرم، پدرم، اصل و فَصلِ من عشقست
که خویشِ عشق بمانَد، نه خویشیِ نَسَبی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1234
توبه کن، بیزار شو از هر عَدو
کو ندارد آبِ کوثر در کدو
هر که را دیدی ز کوثر سرخرُو
او محمّدخوست با او گیر خو
تا اَحَبَّ لـِلَّه(۴۲) آیی در حساب
کز درختِ احمدی با اوست سیب
(۴۲) اَحَبَّ لـِلَّه: دوست داشت برای خدا
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۰۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3803
تا اَحَبَّ لـِلَّه، آید نامِ من
تا که اَبْغَض لـِلَّه، آید کامِ من
حدیث
« مَنْ اَعْطىٰ لـِلّهِ وَ مَنَعَ لـِلّهِ وَ اَحَبَّ لـِلّهِ وَ اَبْغَضَ لـِلّهِ وَ اَنْكَحَ لـِلّهِ
فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْـايمانُ.»
« هركه برای خدا ببخشد و برای خدا امساک کند و برای خدا دوست بدارد
و برای خدا دشمن دارد و برای خدا ازدواج کند همانا ایمانش کمال
یافته است.»
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1234
هر که را دیدی ز کوثر خشکلب
دشمنش میدار همچون مرگ و تب
گر چه بابای تو است و مامِ(۴۳) تو
کو حقیقت هست خونآشامِ تو
از خلیلِ(۴۴) حق بیاموز این سِیَر(۴۵)
که شد او بیزار اول از پدر
تا که اَبْغَض لـِلَّه(۴۶) آیی پیشِ حق
تا نگیرد بر تو رَشکِ عشق دَق(۴۷)
تا در شمارِ کسانی به شمار آیی که خشم و غضبشان نیز برای
حضرتِ حق است، تا غیرتِ عشقِ الهی، خلوصِ ایمان و ایقانِ
تو را مورد طعن و ایراد قرار ندهد.
تا نخوانی لا و اِلّاَ الله را
در نيابی مَنهَجِ(۴۸) این راه را
(۴۳) مام: مادر
(۴۴) خَلیل: ابراهیم خلیل الله
(۴۵) سِیَر: جمعِ سیره به معنیِ سنّت و روش
(۴۶) اَبْغَض لـِلَّه: برای رضای خدا دشمنی کرد.
(۴۷) دَق: طعن زدن، نکوهش کردن
(۴۸) مَنهَج: راه آشکار و روشن
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۴۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2346, Divan e Shams
خدا با توست حاضر، نَحْنُ اَقْرَبْ
در آن زُلفی و بیآگه(۴۹) چو شانه
قرآن کریم، سورهٔ ق (۵۰)، آیهٔ ۱۶
Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #16
« وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ
مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ.»
« ما آدمی را آفریدهایم و از وسوسههای نَفْسِ او آگاه هستیم، زیرا
از رگِ گردنش به او نزدیکتریم.»
(۴۹) بیآگه: بیخبر، ناآگاه
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۵۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2358
جاهَدُوا فینا بگفت آن شهریار
جاهَدوا عَنّا نگفت ای بیقرار
قرآن کریم، سورهٔ عنکبوت (۲۹)، آیهٔ ۶۹
Quran, Sooreh Al-Ankaboot(#29), Line #69
« وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ.»
« كسانى را كه در راهِ ما مجاهدت كنند، به راههاىِ خويش
هدايتشان مىكنيم، و خدا با نيكوكاران است.»
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۷۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2370
بیشتر اصحابِ جَنَّت ابلهند
تا ز شرِّ فیلسوفی میرهند
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۷۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2374
زیرکان، با صنعتی قانع شده
ابلهان، از صُنْع(۵۰) در صانع(۵۱) شده
(۵۰) صُنْع: آفرينندگی
(۵۱) صانع: آفریننده
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
ای طالبِ خوش حمله، من راست کنم جمله
هر خواب که دیدستی، هر دیگ که پُختَسْتی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۷۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1378
فعلِ آتش را نمیدانی تو، بَرْد(۵۲)
گِردِ آتش با چنین دانش مگرد
علم دیگ و آتش ار نبود تو را
از شَرَر نه دیگ مانَد، نه اَبا(۵۳)
آب، حاضر باید و فرهنگ نیز
تا پزد آن دیگ سالم در اَزیز(۵۴)
(۵۲) بَرْد: دورباش
(۵۳) اَبا: آش
(۵۴) اَزیز: به جوش آمدنِ دیگ
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3839
یک عنایت بِه ز صد گون اجتهاد
جهد را خوفست از صد گون فَساد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
آن یار که گم کردی، عمریست کزو فردی
بیرونْش بجُستستی، در خانه نجُستستی
حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۴۳
Poem(Qazal)# 143, Divan e Hafez
سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کَوْن و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 492, Divan e Shams
ز دام چند بپرسی و دانه را چه شدهست؟
به بام چند برآیی و خانه را چه شدهست؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
این طُرفه که آن دلبر، با توست در این جُستن
دستِ تو گرفتهست او، هرجا که بگشتستی
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #923
طفل تا گیرا(۵۵) و تا پویا(۵۶) نبود
مَرکَبش جز گردنِ بابا نبود
چون فضولی گشت و دست و پا نمود
در عَنا(۵۷) افتاد و در کور و کبود(۵۸)
جانهای خلق پیش از دست و پا
میپریدند از وفا اندر صفا
چون به امر اِهْبِطُوا(۵۹) بندی شدند
حبس خشم و حرص و خرسندی شدند
ما عِیال حضرتیم و شیرخواه
گفت: اَلْخَلقُ عِیالٌ(۶۰) لِلْاِله
(۵۵) گیرا: گیرنده، قوی
(۵۶) پویا: راهرونده، پوینده
(۵۷) عَنا: مخفّفِ عَناء، رنج، سختی
(۵۸) کور و کبود: دیدِ من ذهنی و آسیب های ناشی از آن
(۵۹) اِهْبِطُوا: فرود آیید، هُبوط کنید
(۶۰) عِیال: خانوار
----------------
قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۸
Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #38
« قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ
فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»
« گفتيم: همه از بهشت فرود آیید؛ پس اگر هدایتی از من به سوی شما
رسید، آنها كه هدایتِ مرا پيروى كنند، نه بیمی دارند و نه اندوهی.»
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2211
جست و جویی از ورای جستوجو
من نمیدانم، تو میدانی، بگو
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #333
گفت پیغمبر که جنّت از اله
گر همیخواهی، ز کَس چیزی مخواه
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
در جستنِ او با او، همره شده و میجو
ای دوست ز پیدایی، گویی که نهفتستی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1266, Divan e Shams
روحیست بینشان و ما غرقه در نِشانَش
روحیست بیمکان و سَر تا قدم مکانش
خواهی که تا بیابی؟ یک لحظهای مجویش
خواهی که تا بدانی؟ یک لحظهای مَدانش
چون در نهانْش جویی، دوری ز آشکارش
چون آشکار جویی، محجوبی(۶۱) از نهانش
چون ز آشکار و پنهان بیرون شدی به برهان
پاها دراز کن خوش میخُسب(۶۲) در امانش
(۶۱) محجوب: در حجاب، در پرده
(۶۲) خُسبیدن: خوابیدن
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۶۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #666
اَنْتَ وَجهی، لاعَجَب اَنْ لا اَراه
غایةُالقُربِ حِجابُ الْاِشْتِباه
تو حقیقت منی، و تعجّبی نیست که او را نبینم، زیرا غایت قرب،
حجابِ اشتباه و خطای من شده است.
اَنْتَ عَقْلی، لا عَجَبْ ِاِنْ لَمْ اَرَکْ
مِنْ وُفورِالْاِلتِباسِ(۶۳) الُمْشْتَبَکْ(۶۴)
تو عقل منی، اگر من تو را از کثرت اشتباهاتِ تودرتو و درهم پیچیده،
نبینم جای هیچ تعجبی نیست.
جِئْتَ اَقْرَبْ اَنْتَ مِنْ حَبْلِالْوَرید
کَمْ اَقُلْ یا، یا نِداءٌ لِلْبَعید
تو از رگ گردنم به من نزدیکتری. تا کی در خطاب به تو بگویم:
«یا» چرا که حرفِ ندای «یا» برای خواندن شخص از مسافتی دور است.
بَلْ اُغالِطْهُم(۶۵) اُنادی(۶۶) فِی القِفار(۶۷)
کَیْ(۶۸) اُکَتِّم(۶۹) مَن مَعی مِمَّن اَغار
بلکه مردم نااهل را به اشتباه میاندازم و در بیابانها(عمداً) تو را صدا میکنم،
تا آن کسی را که بدو غیرت میورزم از نگاه نااهلان پنهان سازم.
(۶۳) اِلْتِباس: اشتباه شدن
(۶۴) مُشتَبک: آمیخته درهم، به یکدیگر درآمده مانند شبکه های بافته شده تور.
(۶۵) اُغالِط: به اشتباه میاندازم.
(۶۶) اُنادی: ندا می کنم، صدا میزنم.
(۶۷) قِفار: بیابانها
(۶۸) کَی: به جهت آنکه
(۶۹) اُکَتِّم: مکتوم میدارم، پنهان میسازم
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4467
بیمرادی شد قلاووزِ(۷۰) بهشت
حُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشسرشت
حدیث
« حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالَمْكَارِهِ، وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ.»
« بهشت در چیزهایی ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»
(۷۰) قَلاووز: پیشرو، راهنما
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4471
عاقلانش، بندگانِ بندیاند
عاشقانش، شِکّری و قندیاند
اِئْتِیا کَرْهاً مهارِ عاقلان
اِئْتِیا طَوْعاً بهارِ بیدلان
از روی کراهت و بی میلی بیایید، افسارِ عاقلان است،
امّا از روی رضا و خرسندی بیایید، بهارِ عاشقان است.
قرآن کریم، سورهٔ فصّلت (۴۱)، آیهٔ ۱۱
Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #11
« ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا
قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»
« چون خداوند به آسمان پرداخت و آن دودی بود. به آسمان و زمین گفت:
خواه یا ناخواه بیایید. گفتند: فرمانبردار آمدیم.»
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۸۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3386
همچو آن کَر که همی پنداشته است
کو نکویی کرد و آن برعکس جَست
او نشسته خوش که: خدمت کردهام
حقِّ همسایه بجا آوردهام
بهرِ خود او آتشی افروخته است
در دلِ رنجور و خود را سوخته است
قرآن کریم، سورهٔ کهف (۱۸)، آیات ۱۰۳ و ۱۰۴
Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #103-104
« قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا.»(۱۰۳)
« بگو: آيا شما را آگاه كنيم كه كردار چه كسانى بيش از همه
به زيانشان بود؟»
« الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ
أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا.»(۱۰۴)
« آنهايى كه كوشششان در زندگى دنيا تباه شد و
مىپنداشتند كارى نيكو مىكنند.»
فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی اَوْقَدْتُمُوا
اِنَّکُمْ فِی المَْعْصِیَة اِزْدَدْتُمُوا
بپرهیزید از آتشی که خود افروختهاید که همانا شما گناهان را افزودهاید.
قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۴
Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #24
« فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ... ؛»
« بترسيد از آتشى كه براى كافران مهيّا شده و هيزمِ آن
مردمان و سنگها هستند… .»
قرآن کریم، سورهٔ تحریم (۶۶)، آیهٔ ۶
Quran, Sooreh At-Tahrim(#66), Line #6
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ
عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ.»
« اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خود و خانوادهٔ خود را از آتشى كه
هيزم آن مردم و سنگها هستند نگه داريد. فرشتگانى درشتگفتار
و سختگير بر آن آتش موكّلند. هر چه خدا بگويد نافرمانى نمىكنند
و همان مىكنند كه به آن مأمور شدهاند.»
گفت پیغمبر به اعرابیِّ(۷۱) ما
صَلِّ اِنَّک لَمْ تُصَلِّ یٰا فَتیٰ
پیامبر به یکی از اعرابِ صحرانشین فرمود:
نماز بگزار که تو هنوز نماز نگزاردهای ای جوان.
از برایِ چارهٔ این خوفها
آمد اندر هر نمازی اِهْدِنٰا
کین نمازم را مَیامیز ای خدا
با نمازِ ضالّین وَ اهْلِ ریا
قرآن کریم، سورهٔ حمد (۱)، آیهٔ ۶
Quran, Sooreh Al-Fatiha(#1), Line #6
« اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ.»
« ما را به راهِ راست هدايت كن.»
از قیاسی که بکرد آن کر گُزین
صحبتِ ده ساله باطل شد بدین
خاصه ای خواجه قیاسِ حسِّ دون(۷۲)
اندر آن وحیای که هست از حد فزون
(۷۱) اعرابی: عربِ صحرانشین
(۷۲) دون: پایین، پست، فرومایه
----------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #4105
همچو مستی، کو جنایتها کند
گوید او: مَعذور بودم من ز خَود
گویدش لیکن سبب ای زشتکار
از تو بُد در رفتنِ آن اختیار
بیخودی نآمد به خود، توش خواندی
اختیارت خود نشد، توش راندی
گر رسیدی مستیای بیجهدِ تو
حفظ کردی ساقیِ جان، عهدِ تو
پُشتدارت(۷۳) بودی او و عُذرخواه
من غلامِ زَلَّتِ(۷۴) مستِ اِله
عَفوهای جمله عالَم ذَرّهای
عکسِ عَفوت، ای ز تو هر بهرهای
عَفوها گفته ثَنای(۷۵) عَفو تو
نیست کُفوَش(۷۶) اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا
همه بخششها، بخشش تو را میستایند که هیچ همتایی ندارد.
ای مردم (از عصیانِ امرِ خدا) خویشتنداری کنید.
قرآن کریم، سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۱
Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #1
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ …
إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا.»
« اى مردم، از پروردگارتان پروا کنید، آن كه شما را از يك تن بيافريد …
هر آينه خدا مراقبِ شماست.»
(۷۳) پُشتدار: پشتیبان، حامی
(۷۴) زَلَّت: لغزش
(۷۵) ثَنا: مدح، ستایش
(۷۶) کُفو: همتا، نظیر
----------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2281, Divan e Shams
زآن سوی کاندازی نظر، آن جنس میآید صُوَر
پس از نظر آید صُوَر، اَشکال مرد و زن شده
قرآن کریم، سورهٔ حج (۲۲)، آیهٔ ۱
Quran, Sooreh Al-Hajj(#22), Line #1
« یا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ ۚ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ.»
« اى مردم، از پروردگارتان پروا کنید، كه زلزلهٔ قيامت حادثه بزرگى است.»
قرآن کریم، سورهٔ لقمان (۳۱)، آیهٔ ۳۳
Quran, Sooreh Luqman(#31), Line #33
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ
هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا ۚإِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا
يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ.»
« ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، و بترسید از روزی که
هیچ پدری چیزی [از عذاب دوزخ را] از فرزندش دفع نمی کند،
و نه هیچ فرزندی دفع کننده چیزی از [عذاب] پدر خویش است.
بیتردید وعدهٔ خدا حق است، پس زندگی دنیا شما را نفریبد،
و مبادا شیطان شما را به [کرم و رحمت] خدا مغرور کند.»
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۱۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #4112
جانشان بخش و، ز خودْشان هم مَران
کامْشیرینِ تواَند ای کامران
رحم کن بر وی که رویِ تو بِدید
فُرقَتِ(۷۷) تلخِ تو چون خواهد کشید؟
از فِراق و هَجر(۷۸) میگویی سَخُن؟
هر چه خواهی کن، ولیکن این مکن
صد هزاران مرگِ تلخِ شصتْتُو
نیست مانندِ فِراقِ روی تو
تلخیِ هَجر از ذُکور(۷۹) و از اِناث(۸۰)
دور دار ای مُجرِمان را مُستَغاث(۸۱)
بر امیدِ وصل تو مُردن خوش است
تلخیِ هَجرِ تو فوقِ آتش است
گَبر(۸۲) میگوید میان آن سَقَر(۸۳)
چه غمم بودی گَرَم کردی نظر؟
کآن نظر شیرینکنندهٔ رنجهاست
ساحران را خونبهایِ دست و پاست
(۷۷) فُرقَت: فراق، جدایی
(۷۸) هَجر: دوری، هجران
(۷۹) ذُکور: جمع ذَکَر به معنی جنس مذکر
(۸۰) اِناث: جمع اُنثی' به معنی جنس مؤنث
(۸۱) مُستَغاث: فریاد رس
(۸۲) گَبر: کافر
(۸۳) سَقَر: جهنم، آتش دردهای منِ ذهنی
--------------------------
مجموع لغات:
(۱) سُخره: مسخره، زبون، مقهور
(۲) قلاووز: راهنما، پیشرو لشکر
(۳) دیگ پختن: کنایه از تهیّه کردنِ مقدماتِ کار،
به ویژه مقدّماتِ حادثهای را فراهم کردن.
(۴) طُرفه: عجیب، شگفت
(۵) بِلیس: مخفّف ابلیس، شیطان
(۶) سِرگین: فضلۀ چهارپایان از قبیلِ اسب و الاغ و استر، مدفوع
(۷) چاشت: اوّلِ روز، ساعتی از آفتاب گذشته
(۸) ریشِ خود برکندن: کنایه از رسوا کردنِ خود
(۹) ناادیب: بیادب
(۱۰) رقیب: نگهبان، مراقب، حافظ
(۱۱) قَوّاده: پا انداز، کسی که زنان و مردان را برای همآغوشی به هم برساند.
(۱۲) عَوان: مأموران حکومتی
(۱۳) ستیزه: لجوج شدن، به عناد افتادن
(۱۴) قَلاوز: پیشروِ لشکر، رهبر، راهنما
(۱۵) مُرده: خاموش
(۱۶) کوز: گوژ، خمیده
(۱۷) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.
(۱۸) نَكال: عقوبت، كيفر
(۱۹) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی
(۲۰) استغفار: طلبِ مغفرت کردن، عذرخواهی
(۲۱) شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق
(۲۲) یَم: دریا
(۲۳) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری
(۲۴) اِجریگاه: در اینجا پیشگاه الهی
(۲۵) نُقصان: کمی، کاستی، زیان
(۲۶) سَمَنزار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.
(۲۷) اِستیزه: ستیزه، مقاومتِ درونی
(۲۸) مَلِکُ المْوُت: عزرائیل
(۲۹) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند،
دوباره به آنچه که از آن نهی شده اند، باز گردند.
(۳۰) فرمان مُر: حکمِ تلخ، منظور حکمِ قاطع است.
(۳۱) چوگان: چوب بلندی است که سرِ آن خمیده است
و با آن گُویِ مخصوصی را می زنند.
(۳۲) مَطعَم: غذا، خوردنی
(۳۳) مَکارِه: سختی، ناخوشی و هر آنچه برای آدمی ناخوش و ناگوار آید.
(۳۴) اَلصَّوْمُ جُنَّة: روزه سپری است.
(۳۵) اِتَّقُوا: پرهیز کنید، بترسید، تقوا پیشه کنید.
(۳۶) تُش: تو او را
(۳۷) قلاوُز: راهنما، رهبر
(۳۸) مُهتَدی: هدایت شده
(۳۹) کَفیٰ بِاللهْ: خداوند کفایت میکند.
(۴۰) کِنایات: جمعِ کنایه و کنایت، مقابلِ صراحت، پوشیده سخن گفتن
(۴۱) فردات بخوانَد: فردا تو را می خوانَد.
(۴۲) اَحَبَّ لـِلَّه: دوست داشت برای خدا
(۴۳) مام: مادر
(۴۴) خَلیل: ابراهیم خلیل الله
(۴۵) سِیَر: جمعِ سیره به معنیِ سنّت و روش
(۴۶) اَبْغَض لـِلَّه: برای رضای خدا دشمنی کرد.
(۴۷) دَق: طعن زدن، نکوهش کردن
(۴۸) مَنهَج: راه آشکار و روشن
(۴۹) بیآگه: بیخبر، ناآگاه
(۵۰) صُنْع: آفرينندگی
(۵۱) صانع: آفریننده
(۵۲) بَرْد: دورباش
(۵۳) اَبا: آش
(۵۴) اَزیز: به جوش آمدنِ دیگ
(۵۵) گیرا: گیرنده، قوی
(۵۶) پویا: راهرونده، پوینده
(۵۷) عَنا: مخفّفِ عَناء، رنج، سختی
(۵۸) کور و کبود: دیدِ من ذهنی و آسیب های ناشی از آن
(۵۹) اِهْبِطُوا: فرود آیید، هُبوط کنید
(۶۰) عِیال: خانوار
(۶۱) محجوب: در حجاب، در پرده
(۶۲) خُسبیدن: خوابیدن
(۶۳) اِلْتِباس: اشتباه شدن
(۶۴) مُشتَبک: آمیخته درهم، به یکدیگر درآمده مانند شبکه های بافته شده تور.
(۶۵) اُغالِط: به اشتباه میاندازم.
(۶۶) اُنادی: ندا می کنم، صدا میزنم.
(۶۷) قِفار: بیابانها
(۶۸) کَی: به جهت آنکه
(۶۹) اُکَتِّم: مکتوم میدارم، پنهان میسازم
(۷۰) قَلاووز: پیشرو، راهنما
(۷۱) اعرابی: عربِ صحرانشین
(۷۲) دون: پایین، پست، فرومایه
(۷۳) پُشتدار: پشتیبان، حامی
(۷۴) زَلَّت: لغزش
(۷۵) ثَنا: مدح، ستایش
(۷۶) کُفو: همتا، نظیر
(۷۷) فُرقَت: فراق، جدایی
(۷۸) هَجر: دوری، هجران
(۷۹) ذُکور: جمع ذَکَر به معنی جنس مذکر
(۸۰) اِناث: جمع اُنثی' به معنی جنس مؤنث
(۸۱) مُستَغاث: فریاد رس
(۸۲) گَبر: کافر
(۸۳) سَقَر: جهنم، آتش دردهای منِ ذهنی
---------------------
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
خواهم که روم زینجا پایم بگرفتستی
دل را بربودستی در دل بنشستستی
سر سخره سودا شد دل بیسر و بیپا شد
زآن مه که نمودستی زان راز که گفتستی
برپر به پر روزه زین گنبد پیروزه
ای آنکه در این سودا بس شب که نخفتستی
چون دید که میسوزم گفتا که قلاووزم
راهیت بیاموزم کان راه نرفتستی
من پیش توام حاضر گرچه پس دیواری
من خویش توام گرچه با جور تو جفتستی
ای طالب خوش حمله من راست کنم جمله
هر خواب که دیدستی هر دیگ که پختستی
آن یار که گم کردی عمریست کزو فردی
بیرونش بجستستی در خانه نجستستی
این طرفه که آن دلبر با توست در این جستن
دست تو گرفتهست او هرجا که بگشتستی
در جستن او با او همره شده و میجو
ای دوست ز پیدایی گویی که نهفتستی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
خواهم که روم زینجا پایم بگرفتستی
دل را بربودستی در دل بنشستستی
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3289
هر که او را برگ این ایمان بود
همچو برگ از بیم این لرزان بود
بر بلیس و دیو از آن خندیدهای
که تو خود را نیک مردم دیدهای
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3296
صد هزاران سال ابلیس لعین
بود ابدال امیرالمؤمنین
پنجه زد با آدم از نازی که داشت
گشت رسوا همچو سرگین وقت چاشت
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4298
گفت مادر تا جهان بودهست از این
کارافزایان بدند اندر زمین
هین تو کار خویش کن ای ارجمند
زود، کایشان ریش خود بر میکنند
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۲۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4722
وای ازین پیران طفل ناادیب
گشته از قوت بلای هر رقیب
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۶۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4661
گفت تو زآن سان که عکس دیگریست
جمله احوالت بجز هم عکس نیست
خشم و ذوقت هر دو عکس دیگران
شادی قواده و خشم عوان
آن عوان را آن ضعیف آخر چه کرد
که دهد او را به کینه زجر و درد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1197, Divan e Shams
به میان بیست مطرب چو یکی زند مخالف
همه گم کنند ره را چو ستیزه شد قلاوز
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1430
هر که او بیسر بجنبد دم بود
جنبشش چون جنبش کژدم بود
کژرو و شبکور و زشت و زهرناک
پیشه او خستن اجسام پاک
سر بکوب آن را که سرش این بود
خلق و خوی مستمرش این بود
خود صلاح اوست آن سرکوفتن
تا رهد جانریزهاش زآن شومتن
واستان از دست دیوانه سلاح
تا ز تو راضی شود عدل و صلاح
چون سلاحش هست و عقلش نه ببند
دست او را ورنه آرد صد گزند
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #550
چون ز زنده مرده بیرون میکند
نفس زنده سوی مرگی میتند
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2894
بعد تو مرگیست با درد و نکال
خاصه بعدی که بود بعد الوصال
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ٧۵۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 759, Divan e Shams
دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 368, Divan e Shams
از هر جهتی تو را بلا داد
تا بازکشد به بیجهاتت
گفتی که خمش کنم نکردی
میخندد عشق بر ثباتت
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3071
ماهیان را بحر نگذارد برون
خاکیان را بحر نگذارد درون
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۳۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #836
چون که غم بینی تو استغفار کن
غم به امر خالق آمد کار کن
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۶۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1261
از کرم دان این که میترساندت
تا به ملک ایمنی بنشاندت
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۲۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2820, Divan e Shams
هله ای دل به سما رو به چراگاه خدا رو
به چراگاه ستوران چو یکی چند چریدی
تو همه طمع بر آن نه که درو نیست امیدت
که ز نومیدی اول تو بدین سوی رسیدی
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1860
شاد آن صوفی که رزقش کم شود
آن شبهش در گردد و او یم شود
زآن جرای خاص هر که آگاه شد
او سزای قرب و اجریگاه شد
زآن جرای روح چون نقصان شود
جانش از نقصان آن لرزان شود
پس بداند که خطایی رفته است
که سمنزار رضا آشفته است
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 652, Divan e Shams
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیر خداوند نماند
بنده چو بیندیشد پیداست چه بیند
حیلت بکند لیک خدایی نتواند
گامی دو چنان آید کاو راست نهادست
وانگاه که داند که کجاهاش کشاند
استیزه مکن مملکت عشق طلب کن
کاین مملکتت از ملک الموت رهاند
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3158
گویدش ردوا لعادوا کار توست
ای تو اندر توبه و میثاق سست
حضرت پروردگار که به سست ایمانیِ چنین بندهای واقف است میفرماید: هرگاه
تو را به عالمِ اسباب بازگردانم، دوباره مفتونِ همان اسباب و عللِ ظاهری میشوی
و مرا از یاد می بری. کارِ تو همین است ای بندهٔ توبه شکن و سست عهد.
قرآن كريم، سورهٔ انعام (۶)، آيهٔ ٢٨
Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #28
« بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»
« بلکه آنچه را که زین پیش پوشیده می داشتند بر آنان آشکار شود، و اگر
آنان بدین جهان باز آورده شوند، دوباره بدانچه از آن نهی شدهاند بازگردند.
و البته ایشاناند دروغزنان.»
لیک من آن ننگرم رحمت کنم
رحمتم پرست بر رحمت تنم
قرآن كريم، سورهٔ اعراف (۷)، آيهٔ ۱۵۶
Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #156
« وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ… ؛»
« و رحمتِ من (حق تعالی) همهٔ اشیاء را فرا گرفته است… .»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۷۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3774
چون خیالی در دلت آمد نشست
هر کجا که میگریزی با تو است
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۳۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3137
آن شتربان سیه را با شتر
سوی من آرید با فرمان مر
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 770, Divan e Shams
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
سر سخره سودا شد دل بیسر و بیپا شد
زآن مه که نمودستی زان راز که گفتستی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1323
جز خضوع و بندگی و اضطرار
اندرین حضرت ندارد اعتبار
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1555
پای را بربست و گفتا گو شوم
در خم چوگانش غلطان میروم
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1558
گوی شو میگرد بر پهلوی صدق
غلط غلطان در خم چوگان عشق
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۵۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1856
صوفیی از فقر چون در غم شود
عین آن غم دایه و مطعم شود
زانکه جنت از مکاره رسته است
رحم قسم عاجزی اشکسته است
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
برپر به پر روزه زین گنبد پیروزه
ای آنکه در این سودا بس شب که نخفتستی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1850, Divan e Shams
چو پیغامبر بگفت الصوم جنة پس بگیر آن را
به پیش نفس تیرانداز زنهار این سپر مفکن
حدیث
« الصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النَّار.»
« روزه سپری است در برابرِ آتشِ جهنم.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۰۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2307, Divan e Shams
گر روزه ضرر دارد صد گونه هنر دارد
سودای دگر دارد سودای سر روزه
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1456
هین قم اللیل که شمعی ای همام
شمع اندر شب بود اندر قیام
«بهوش باش ای بزرگمرد، شب هنگام برخیز، زیرا که شمع در تاریکیِ شب
ایستاده و فروزان است.»
قرآن کریم، سورهٔ مُزَّمِّل (۷۳)، آیهٔ ۲
Quran, Sooreh Al-Muzzammil(#73), Line #2
« قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا.»
« شب را زنده بدار، مگر اندكى را.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 560, Divan e Shams
لذت بیکرانهای است عشق شدهست نام او
قاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بود
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2155, Divan e Shams
سایه و نور بایدت هر دو بهم ز من شنو
سر بنه و دراز شو پیش درخت اتقوا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
چون دید که میسوزم گفتا که قلاووزم
راهیت بیاموزم کان راه نرفتستی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 762, Divan e Shams
بنگر صنعت خوبش بشنو وحی قلوبش
همگی نور نظر شو همه ذوق از نظر آید
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۷۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2777, Divan e Shams
شاد آن صبحی که جان را چارهآموزی کنی
چاره او یابد که تش بیچارگی روزی کنی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shams
حاجت نیاید ای جان در راه تو قلاوز
چون نور و ماهتاب است این مهتدی و هادی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۲۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3120, Divan e Shams
ندا کرد مجنون قلاووز دارم
مرا بوی لیلی کند رهنمایی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shams
بس بدی بنده را کفی بالله
لیکش این دانش و کفایت نیست
گوید این مشکل و کنایات است
این صریح است این کنایت نیست
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1408
عقل قربان کن به پیش مصطفی
حسبی الله گو که اللهام کفی
عقلِ جزئیِ خود را به پیشگاه مصطفی(ص) قربانی کن،
بگو که خدا مرا کافی است. زیرا خداوند، بسنده است.
قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸
Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36-38
« أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ… .»(۳۶)
« آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست؟»
« قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ… .»(۳۸)
« بگو: خدا براى من بس است.»
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3517
کافیم بدهم تو را من جمله خیر
بیسبب بیواسطه یاری غیر
کافیم بینان تو را سیری دهم
بیسپاه و لشکرت میری دهم
بیبهارت نرگس و نسرین دهم
بیکتاب و اوستا تلقین دهم
کافیم بی داروت درمان کنم
گور را و چاه را میدان کنم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 765, Divan e Shams
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
من پیش توام حاضر گرچه پس دیواری
من خویش توام گرچه با جور تو جفتستی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۷۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2172, Divan e Shams
و هو معکم یعنی با توست در این جستن
آنگه که تو میجویی هم در طلب او را جو
قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۴
Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #4
« وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَما كُنْتُمْ … ؛»
« و اوست با شما، هرجا که باشید… .»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۴۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3049, Divan e Shams
برادرم پدرم اصل و فصل من عشقست
که خویش عشق بماند نه خویشی نسبی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1234
توبه کن بیزار شو از هر عدو
کو ندارد آب کوثر در کدو
هر که را دیدی ز کوثر سرخرو
او محمدخوست با او گیر خو
تا احب لـله آیی در حساب
کز درخت احمدی با اوست سیب
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۰۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3803
تا احب لـله آید نام من
تا که ابغض لـله آید کام من
حدیث
« مَنْ اَعْطىٰ لـِلّهِ وَ مَنَعَ لـِلّهِ وَ اَحَبَّ لـِلّهِ وَ اَبْغَضَ لـِلّهِ وَ اَنْكَحَ لـِلّهِ
فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْـايمانُ.»
« هركه برای خدا ببخشد و برای خدا امساک کند و برای خدا دوست بدارد
و برای خدا دشمن دارد و برای خدا ازدواج کند همانا ایمانش کمال
یافته است.»
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1234
هر که را دیدی ز کوثر خشکلب
دشمنش میدار همچون مرگ و تب
گر چه بابای تو است و مام تو
کو حقیقت هست خونآشام تو
از خلیل حق بیاموز این سیر
که شد او بیزار اول از پدر
تا که ابغض لـله آیی پیش حق
تا نگیرد بر تو رشک عشق دق
تا در شمار کسانی به شمار آیی که خشم و غضبشان نیز برای
حضرت حق است، تا غیرت عشق الهی خلوص ایمان و ایقان
تو را مورد طعن و ایراد قرار ندهد.
تا نخوانی لا و الا الله را
در نيابی منهج این راه را
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۴۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2346, Divan e Shams
خدا با توست حاضر نحن اقرب
در آن زلفی و بیآگه چو شانه
قرآن کریم، سورهٔ ق (۵۰)، آیهٔ ۱۶
Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #16
« وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ
مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ.»
« ما آدمی را آفریدهایم و از وسوسههای نفس او آگاه هستیم، زیرا
از رگِ گردنش به او نزدیکتریم.»
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۵۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2358
جاهدوا فینا بگفت آن شهریار
جاهدوا عنا نگفت ای بیقرار
قرآن کریم، سورهٔ عنکبوت (۲۹)، آیهٔ ۶۹
Quran, Sooreh Al-Ankaboot(#29), Line #69
« وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ.»
« كسانى را كه در راهِ ما مجاهدت كنند، به راههاىِ خويش
هدايتشان مىكنيم، و خدا با نيكوكاران است.»
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۷۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2370
بیشتر اصحاب جنت ابلهند
تا ز شر فیلسوفی میرهند
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۷۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2374
زیرکان با صنعتی قانع شده
ابلهان از صنع در صانع شده
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
ای طالب خوش حمله من راست کنم جمله
هر خواب که دیدستی هر دیگ که پختستی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۷۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1378
فعل آتش را نمیدانی تو برد
گرد آتش با چنین دانش مگرد
علم دیگ و آتش ار نبود تو را
از شرر نه دیگ ماند نه ابا
آب حاضر باید و فرهنگ نیز
تا پزد آن دیگ سالم در ازیز
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3839
یک عنایت به ز صد گون اجتهاد
جهد را خوفست از صد گون فساد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
آن یار که گم کردی عمریست کزو فردی
بیرونش بجستستی در خانه نجستستی
حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۴۳
Poem(Qazal)# 143, Divan e Hafez
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 492, Divan e Shams
ز دام چند بپرسی و دانه را چه شدهست
به بام چند برآیی و خانه را چه شدهست
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
این طرفه که آن دلبر با توست در این جستن
دست تو گرفتهست او هرجا که بگشتستی
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #923
طفل تا گیرا و تا پویا نبود
مرکبش جز گردن بابا نبود
چون فضولی گشت و دست و پا نمود
در عنا افتاد و در کور و کبود
جانهای خلق پیش از دست و پا
میپریدند از وفا اندر صفا
چون به امر اهبطوا بندی شدند
حبس خشم و حرص و خرسندی شدند
ما عیال حضرتیم و شیرخواه
گفت الخلق عیال للاله
قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۸
Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #38
« قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ
فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»
« گفتيم: همه از بهشت فرود آیید؛ پس اگر هدایتی از من به سوی شما
رسید، آنها كه هدایتِ مرا پيروى كنند، نه بیمی دارند و نه اندوهی.»
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2211
جست و جویی از ورای جستوجو
من نمیدانم تو میدانی بگو
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #333
گفت پیغمبر که جنت از اله
گر همیخواهی ز کس چیزی مخواه
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2582, Divan e Shams
در جستن او با او همره شده و میجو
ای دوست ز پیدایی گویی که نهفتستی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1266, Divan e Shams
روحیست بینشان و ما غرقه در نشانش
روحیست بیمکان و سر تا قدم مکانش
خواهی که تا بیابی یک لحظهای مجویش
خواهی که تا بدانی یک لحظهای مدانش
چون در نهانش جویی دوری ز آشکارش
چون آشکار جویی محجوبی از نهانش
چون ز آشکار و پنهان بیرون شدی به برهان
پاها دراز کن خوش میخسب در امانش
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۶۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #666
انت وجهی لاعجب ان لا اراه
غایةالقرب حجاب الاشتباه
تو حقیقت منی و تعجبی نیست که او را نبینم زیرا غایت قرب،
حجابِ اشتباه و خطای من شده است.
انت عقلی لا عجب ان لم ارک
من وفورالالتباس المشتبک
تو عقل منی، اگر من تو را از کثرت اشتباهاتِ تودرتو و درهم پیچیده،
نبینم جای هیچ تعجبی نیست.
جئت اقرب انت من حبلالورید
کم اقل یا یا نداء للبعید
تو از رگ گردنم به من نزدیکتری. تا کی در خطاب به تو بگویم:
«یا» چرا که حرفِ ندای «یا» برای خواندن شخص از مسافتی دور است.
بل اغالطهم انادی فی القفار
کی اکتم من معی ممن اغار
بلکه مردم نااهل را به اشتباه میاندازم و در بیابانها(عمداً) تو را صدا میکنم،
تا آن کسی را که بدو غیرت میورزم از نگاه نااهلان پنهان سازم.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4467
بیمرادی شد قلاووز بهشت
حفت الجنة شنو ای خوشسرشت
حدیث
« حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالَمْكَارِهِ، وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ.»
« بهشت در چیزهایی ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4471
عاقلانش بندگان بندیاند
عاشقانش شکری و قندیاند
ائتیا کرها مهار عاقلان
ائتیا طوعا بهار بیدلان
از روی کراهت و بی میلی بیایید، افسارِ عاقلان است،
امّا از روی رضا و خرسندی بیایید، بهارِ عاشقان است.
قرآن کریم، سورهٔ فصّلت (۴۱)، آیهٔ ۱۱
Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #11
« ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا
قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»
« چون خداوند به آسمان پرداخت و آن دودی بود. به آسمان و زمین گفت:
خواه یا ناخواه بیایید. گفتند: فرمانبردار آمدیم.»
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۸۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3386
همچو آن کر که همی پنداشته است
کو نکویی کرد و آن برعکس جست
او نشسته خوش که خدمت کردهام
حق همسایه بجا آوردهام
بهر خود او آتشی افروخته است
در دل رنجور و خود را سوخته است
قرآن کریم، سورهٔ کهف (۱۸)، آیات ۱۰۳ و ۱۰۴
Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #103-104
« قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا.»(۱۰۳)
« بگو: آيا شما را آگاه كنيم كه كردار چه كسانى بيش از همه
به زيانشان بود؟»
« الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ
أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا.»(۱۰۴)
« آنهايى كه كوشششان در زندگى دنيا تباه شد و
مىپنداشتند كارى نيكو مىكنند.»
فاتقوا النار التی اوقدتموا
انکم فی المعصیة ازددتموا
بپرهیزید از آتشی که خود افروختهاید که همانا شما گناهان را افزودهاید.
قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۴
Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #24
« فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ... ؛»
« بترسيد از آتشى كه براى كافران مهيّا شده و هيزمِ آن
مردمان و سنگها هستند… .»
قرآن کریم، سورهٔ تحریم (۶۶)، آیهٔ ۶
Quran, Sooreh At-Tahrim(#66), Line #6
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ
عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ.»
« اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خود و خانوادهٔ خود را از آتشى كه
هيزم آن مردم و سنگها هستند نگه داريد. فرشتگانى درشتگفتار
و سختگير بر آن آتش موكّلند. هر چه خدا بگويد نافرمانى نمىكنند
و همان مىكنند كه به آن مأمور شدهاند.»
گفت پیغمبر به اعرابی ما
صل انک لم تصل یا فتی
پیامبر به یکی از اعرابِ صحرانشین فرمود:
نماز بگزار که تو هنوز نماز نگزاردهای ای جوان.
از برای چاره این خوفها
آمد اندر هر نمازی اهدنا
کین نمازم را میامیز ای خدا
با نماز ضالین و اهل ریا
قرآن کریم، سورهٔ حمد (۱)، آیهٔ ۶
Quran, Sooreh Al-Fatiha(#1), Line #6
« اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ.»
« ما را به راه راست هدايت كن.»
از قیاسی که بکرد آن کر گزین
صحبت ده ساله باطل شد بدین
خاصه ای خواجه قیاس حس دون
اندر آن وحیای که هست از حد فزون
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #4105
همچو مستی کو جنایتها کند
گوید او معذور بودم من ز خود
گویدش لیکن سبب ای زشتکار
از تو بد در رفتن آن اختیار
بیخودی نآمد به خود توش خواندی
اختیارت خود نشد توش راندی
گر رسیدی مستیای بیجهد تو
حفظ کردی ساقی جان عهد تو
پشتدارت بودی او و عذرخواه
من غلام زلت مست اله
عفوهای جمله عالم ذرهای
عکس عفوت ای ز تو هر بهرهای
عفوها گفته ثنای عفو تو
نیست کفوش ایها الناس اتقوا
همه بخششها، بخشش تو را میستایند که هیچ همتایی ندارد.
ای مردم (از عصیانِ امرِ خدا) خویشتنداری کنید.
قرآن کریم، سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۱
Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #1
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ …
إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا.»
« اى مردم، از پروردگارتان پروا کنید، آن كه شما را از يك تن بيافريد …
هر آينه خدا مراقبِ شماست.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2281, Divan e Shams
زآن سوی کاندازی نظر آن جنس میآید صور
پس از نظر آید صور اشکال مرد و زن شده
قرآن کریم، سورهٔ حج (۲۲)، آیهٔ ۱
Quran, Sooreh Al-Hajj(#22), Line #1
« یا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ ۚ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ.»
« اى مردم، از پروردگارتان پروا کنید، كه زلزلهٔ قيامت حادثه بزرگى است.»
قرآن کریم، سورهٔ لقمان (۳۱)، آیهٔ ۳۳
Quran, Sooreh Luqman(#31), Line #33
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ
هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا ۚإِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا
يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ.»
« ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، و بترسید از روزی که
هیچ پدری چیزی [از عذاب دوزخ را] از فرزندش دفع نمی کند،
و نه هیچ فرزندی دفع کننده چیزی از [عذاب] پدر خویش است.
بیتردید وعدهٔ خدا حق است، پس زندگی دنیا شما را نفریبد،
و مبادا شیطان شما را به [کرم و رحمت] خدا مغرور کند.»
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۱۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #4112
جانشان بخش و ز خودشان هم مران
کامشیرین تواند ای کامران
رحم کن بر وی که روی تو بدید
فرقت تلخ تو چون خواهد کشید
از فراق و هجر میگویی سخن
هر چه خواهی کن ولیکن این مکن
صد هزاران مرگ تلخ شصتتو
نیست مانند فراق روی تو
تلخی هجر از ذکور و از اناث
دور دار ای مجرمان را مستغاث
بر امید وصل تو مردن خوش است
تلخی هجر تو فوق آتش است
گبر میگوید میان آن سقر
چه غمم بودی گرم کردی نظر
کآن نظر شیرینکننده رنجهاست
ساحران را خونبهای دست و پاست
---------------------
مایه و حیات من ذهنی بر اساس درد است که هشیاری را پایین می آورد و مقاومت و قضاوت را بیشتر می کند. انسانها در لحظات درد باید با خود خلوت کنند تا درد فروکش کند و مدام فضاگشایی کنند. فراموش نکنیم که ما به این جهان آمده ایم که به جایگاه شرف و بزرگی و یکی شدن با خدا برسیم. حرص و درد ما را به جهان چسبانده است در حالی که حرص اصلی به سمت خداست.
درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
هزاران شکر و صدها سپاس