تا باده ز دست تو دلارام گرفتم
شوریدهی بی نام و نشان نام گرفتم
آخر دم ما بود و طبیبان به تماشا
آن بوسه جانانه بهنگام گرفتم
مستانه سماع کردم و دستار دریدم
خاکِ در بتخانه به انعام گرفتم
هر پخته که دیدم به تکاپوی سوالی است
فارغ ز سوالم که میِ خام گرفتم
در منظر ما با دگرانت نظری بود
جانا! همه را دیدم و آرام گرفتم
گفتی به وصالم نرسی بیش میاندیش
شاعرصفت این جمله به ایهام گرفتم
این مطلع فرخنده ز چشمان تو جوشید
هر قافیه را از نگهت وام گرفتم
Sign in or sign up to post comments.