Description
برنامه شماره ۹۶۷ گنج حضور اجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۲۷ ژوئن ۲۰۲۳ - ۷ تیر ۱۴۰۲
برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۷ بر روی این لینک کلیک کنید. برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۷ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.
PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری
فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۷ (نسخهی مناسب پرینت رنگی) فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۷ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)
برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
چو شیر و انگبین جانا، چه باشد گر درآمیزی؟ عسل از شیر نگریزد، تو هم باید که نگریزی
اگر نالایقم جانا، شوم لایق به فرِّ تو وگر ناچیز و معدومم، بیابم از تو من چیزی
یکی قطره شود گوهر، چو یابد او علف از تو کُهِ قافی شود ذرّه، چو در بندی و بستیزی
همه خاکیم، روینده ز آبِ ذکر و بادِ دم گلی که خندد و گرید کزو فکری بینگیزی
گلستانی کُنَش خندان، و فرمانی به دستش ده که ای گلشن، شدی ایمن ز آفتهایِ پاییزی
گهی در صورتِ آبی، بیایی جان دهی گل را گهی در صورتِ بادی، به هر شاخی درآویزی
درختی بیخِ او بالا، نگونه(۱) شاخههایِ او به عکسِ آن درختانی که سُعدیاند(۲) و شونیزی(۳)
گهی گویی به گوشِ دل که در دوغِ من افتادی منم جانِ همه عالم، تو چون از جان بپرهیزی؟
گهی زانوت بربندم چو اشتر، تا فروخسپی گهی زانوت بگشایم، که تا از جای برخیزی
منال ای اشتر و خامش، به من بنگر به چشمِ هُش که تمییزِ نوت بخشم، اگرچه کانِ تمییزی
تویی شمع و منم آتش، چو افتم در دماغت خَوش یکی نیمه فروسوزی، یکی نیمه فروریزی
به هر سوزی چو پروانه مشو قانع، بسوزان سر به پیشِ شمع چون لافی ازین سودایِ دهلیزی(۴)؟
اگر داری سرِ مستان، کُلَه بگذار و سر بستان کُلَه دارند و سرها نی کُلَهدارانِ پالیزی(۵)
سر آنهاراست که با او درآوردند سر با سر کم از خاری که زد با گل ز چالاکی و سرتیزی؟
تو هر چیزی که میجویی، مجویش جز ز کانِ او که از زر هم زری(۶) یابند و از ارزیز(۷) ارزیزی
خمش کن، قصهٔ عمری به روزی کی توان گفتن؟ کجا آید ز یک خشتک(۸) گریبانی و تیریزی(۹)؟
(۱) نگونه: سرنگون، سرازیر (۲) سُعد: نباتی است که ریشهٔ گیاهی دارد به رنگ سیاه. (۳) شونیز: گیاهی از تیرهٔ آلالهها که دانههای سیاه رنگ دارد. (۴) دهلیزی: مجازاً بیاصل و اساس (۵) کلهدارانِ پالیزی: مترسکهایی که در بستانها و باغها برای دور کردنِ پرندگان و دیگر جانوران نصب میکنند. (۶) زری: زر بودن (۷) ارزیز: قلع (نوعی فلز)، ارزیزی: قلع بودن (۸) خشتک: پارچهای که میان دو پاچهٔ شلوار دوزند. (۹) تیریز: دامن ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
چو شیر و انگبین جانا، چه باشد گر درآمیزی؟ عسل از شیر نگریزد، تو هم باید که نگریزی
اگر نالایقم جانا، شوم لایق به فرِّ تو وگر ناچیز و معدومم، بیابم از تو من چیزی
یکی قطره شود گوهر، چو یابد او علف از تو کُهِ قافی شود ذرّه، چو دربندی و بستیزی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۰۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3005, Divan e Shams
آن دل که گم شدهست، هم از جانِ خویش جوی آرامِ جان خویش، ز جانانِ خویش جوی
اندر شِکَر نیابی ذوقِ نباتِ غیب آن ذوق را هم از لب و دندانِ خویش جوی
دو چشم را تو ناظرِ هر بینظر مکن در ناظری گریز و ازو آنِ خویش جوی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shams
رهِ آسمان درون است پَرِ عشق را بجنبان پَرِ عشق چون قوی شد غم نردبان نمانَد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1956
فِی السَّماءِ رِزْقُکُم نشنیدهای؟ اندرین پستی چه بر چَفْسیدهای؟
قرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵۱)، آیهٔ ۲۲ Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #22
«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»
«و رزق شما و هر چه به شما وعده شده در آسمان است.»
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۸۰۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3803
رزقْجُویی را ز بالا خُوگَرَم(۱۰) تو زِ بالا بر گشودستی دَرَم ای نموده تو مکان از لامکان فِی السّماءِ رِزْقُکُمْ کرده عیان
(۱۰) خُوگَر: انیس، انس گیرنده ------------- مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1740
میزند جان در جهانِ آبگُون نعرهٔ یا لَیْتَ قَوْمی یَعلَمُونْ
گر نخواهد زیست جان بی این بَدَن پس فلک، ایوانِ کی خواهد بُدَن؟ گر نخواهد بیبدن جانِ تو زیست فِیالسَّمآءِ رِزْقُکُمْ روزیِّ کیست؟
قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۲۶ Quran, Yaseen(#36), Line #26
«قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ.»
«گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مىدانستند.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359
ننگرم کس را و گر هم بنگرم او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۱۱)
عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۱۲) عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۱۳)؟
عاشقِ صُنعِ(۱۴) خدا با فَر(۱۵) بوَد عاشقِ مصنوعِ(۱۶) او کافر بُوَد
(۱۱) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن (۱۲) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست. (۱۳) گبر: کافر (۱۴) صُنع: آفرینش (۱۵) فَر: شکوهِ ایزدی (۱۶) مصنوع: آفریده، مخلوق ------------- مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008
چیست تعظیمِ(۱۷) خدا افراشتن؟ خویشتن را خوار و خاکی داشتن
چیست توحیدِ خدا آموختن؟ خویشتن را پیشِ واحد سوختن
گر همیخواهی که بفْروزی چو روز هستیِ همچون شبِ خود را بسوز
(۱۷) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
من جز احدِ صمد نخواهم من جز مَلِکِ ابد نخواهم
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316
از سخنگویی مجویید ارتفاع(۱۸) منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع(۱۹)
منصبِ تعلیم، نوعِ شهوت است هر خیالِ شهوتی در رَه بُت است
(۱۸) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن (۱۹) استماع: شنیدن ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۰۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3008, Divan e Shams
خواجه بجه از جهان، قفل بنه بر دهان پنجه گشا چون کلید، قفل گشا یافتی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961
بینهایت حضرت است این بارگاه صدر را بگذار، صدرِ توست راه
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053
نفس و شیطان، هر دو یک تن بودهاند در دو صورت خویش را بنمودهاند
چون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدند بهر حکمتهاش دو صورت شدند
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488
گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنی کرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۲۰)
شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.
قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶ Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16
«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»
«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.»
گفت آدم که ظَلَمْنٰا نَفْسَنٰا او ز فعلِ حق نَبُد غافل چو ما در گُنه، او از ادب پنهانْش کرد زآن گُنَه بر خود زدن، او بَر بخَورد
بعدِ توبه گفتش: ای آدم نه من آفریدم در تو آن جُرم و مِحَن(۲۱)؟
نه که تقدیر و قضایِ من بُد آن چُون به وقتِ عُذر کردی آن نهان؟
گفت: ترسیدم ادب نگذاشتم گفت: هم من پاسِ آنَت داشتم
هر که آرَد حُرمت، او حُرمت بَرَد هر که آرَد قند، لوزینه(۲۲) بَرَد
(۲۰) دَنی: فرومایه، پست (۲۱) مِحن: محنتها، رنجها، سختیها (۲۲) لوزینه: نوعی شیرینی ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
چو شیر و انگبین جانا، چه باشد گر درآمیزی؟ عسل از شیر نگریزد، تو هم باید که نگریزی
اگر نالایقم جانا، شوم لایق به فرِّ تو وگر ناچیز و معدومم، بیابم از تو من چیزی
یکی قطره شود گوهر، چو یابد او علف از تو کُهِ قافی شود ذرّه، چو دربندی و بستیزی
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214
علّتی بتّر ز پندارِ کمال نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۳)
(۲۳) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه ------------- مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219
در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۴) گرچه جو صافی نماید مر تو را
(۲۴) فَتیٰ: جوان، جوانمرد ------------- مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240
کرده حق ناموس را صد من حَدید(۲۵) ای بسی بسته به بندِ ناپدید
(۲۵) حَدید: آهن ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams
چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۲۶) را؟ نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی
(۲۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث) ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
چو شیر و انگبین جانا، چه باشد گر درآمیزی؟ عسل از شیر نگریزد، تو هم باید که نگریزی
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #324
از پدر آموز، کآدم در گناه خوش فرود آمد به سویِ پایگاه(۲۷) چون بدید آن عالِمُالْاَسرار را بَر دو پا اِستاد استغفار را
همینکه آدم، حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد، روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد.
بر سرِ خاکسترِ اَندُه نشست از بهانه شاخ تا شاخی نَجَست رَبَّنٰا اِنّا ظَلَمْنٰا گفت و بس چونکه جانداران بدید او پیش و پس
حضرت آدم(ع) فقط گفت: «پروردگارا همانا ما بر خود ستم کردیم.» زیرا او در پیش و پسِ خود فرشتگان مراقب را مشاهده کرد.
قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳ Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23
«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»
«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيانديدگان خواهيم بود.»
دید، جاندارانِ(۲۸) پنهان همچو جان دُورباشِ(۲۹) هر یکی تا آسمان که هِلا پیشِ سلیمان، مور باش تا بنشْکافَد تو را این دورباش
(۲۷) پایگاه: درگاه، کفشکَن، جای ستوران (۲۸) جاندار: سلاحدار، محافظ، نگهبان (۲۹) دُورباش: نیزهٔ دو شاخه داری دارای چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیش شاهان میبردهاند تا مردم بدانند که پادشاه میآید و خود را به کنار کشند. ------------- مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #391 گفت: جُرمم چیست ای دانایِ راز که مرا گویی که مسجد را مساز؟ گفت: بیجُرمی، تو خونها کردهای خونِ مظلومان به گردن بُردهای که ز آوازِ تو خلقی بیشمار جان بدادند و شدند آن را شکار
خون بسی رفتهست بر آوازِ تو بر صدایِ خوبِ جانپردازِ(۳۰) تو گفت: مغلوبِ تو بودم، مستِ تو دستِ من بربسته بود از دستِ تو
نه که هر مغلوبِ شَه مرحوم(۳۱) بود؟ نَه که اَلْـمَغْلُوبُ کَالْـمَعْدُوم بود؟
مگر نه اینست که هر که مقهور شاه حقیقت شود مورد رحمت قرار میگیرد؟ و مگر نه اینست که هر که مغلوب شود گویی معدوم شده است؟
گفت: این مغلوب، معدومیست کو جز به نسبت نیست معدوم، اَیْقِنُوا(۳۲)
حضرت حق به داوود(ع) جواب فرمود: درست است که تو مغلوب و مقهور من بودی، امّا هر مغلوبی، معدومِ مطلق نیست. «یقین پیدا کنید.»
قرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹ Quran, Al-Hijr(#15), Line #99
«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»
«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»
(۳۰) جانپرداز: جانستان، جانبخش (۳۱) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد. (۳۲) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید. ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
اگر نالایقم جانا، شوم لایق به فرِّ تو وگر ناچیز و معدومم، بیابم از تو من چیزی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103
خلق را طاق و طُرُم عاریّتی است امر را طاق و طُرُم ماهیّتی است
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #361
یُسر(۳۳) با عُسر(۳۴) است، هین آیِس(۳۵) مباش راه داری زین مَمات(۳۶) اندر معاش
قرآن کریم، سوره انشراح (۹۴)، آیه ۵ Quran, Ash-i-Sharh(#94), Line #5
«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»
«پس بی تردید با دشواری آسانی است.»
(۳۳) یُسر: آسانی (۳۴) عُسر: سختی (۳۵) آیِس: ناامید (۳۶) مَمات: مرگ ------------- مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1537
چارهٔ آن دل عطای مبدلیست(۳۷) دادِ(۳۸) او را قابلیّت شرط نیست
بلک شرطِ قابلیّت دادِ اوست داد، لُبّ(۳۹) و قابلیّت هست پوست
(۳۷) مُبْدِل: بَدَل کننده، تغییر دهنده (۳۸) داد: عطا، بخشش (۳۹) لُبّ: مغز چیزی، خالص و برگزیده از هر چیزی ------------- مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613
وقتِ آن آمد که من عریان شوم نقش بگذارم، سراسر جان شوم
ای عدوِّ شرم و اندیشه بیآ که دریدم پردهٔ شرم و حیا
حدیث
«اَلْحَیاءُ یَمْنَعُ الْایمان.»
«شرم، بازدارندهٔ ایمان است.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #277
آن عصایِ حَزْم و استدلال را چون نداری دید، میکُن پیشوا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #276 چشم اگر داری تو، کورانه مَیا ور نداری چشم، دست آور عصا آن عصایِ حَزْم و استدلال را چون نداری دید، میکُن پیشوا ور عصایِ حَزْم و استدلال نیست بیعصا کَش بر سَرِ هر رَه مایست
گام زآن سان نِهْ، که نابینا نهد تا که پا از چاه و از سگ، وارهد
لرز لرزان و به ترس و احتیاط مینهد پا تا نیفتد در خُباط(۴۰) ای ز دودی جَسته در ناری شده لقمه جُسته، لقمهٔ ماری شده
(۴۰) خُباط: پریشانی مغز، پریزدگی. در اینجا: تباهی و هلاکت ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #760, Divan e Shams
خُنُک آنگه که کند حق، گنهت طاعتِ مطلق خُنُک آن دَم که جنایات، عنایاتِ خدا شد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۰۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3005
سیّئاتم چون وسیلت شد به حق پس مَزَن بر سیّئاتم هیچ دَق(۴۱)
قرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰ Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70
«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا.»
«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكیها بدل مىكند و خدا آمرزنده و مهربان است.»
(۴۱) دَق: کوفتن، طعنه زدن، نکوهش کردن ------------- مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳٠ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530
گفت: مُفتیِّ(۴۲) ضرورت هم تویی بیضرورت گر خوری، مُجرم شَوی
ور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْ ورخوری، باری ضَمانِ(۴۳) آن بده
(۴۲) مُفتی: فتوادهنده (۴۳) ضَمان: تاوان ------------- مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴٩۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496
چون نباشد قوّتی، پرهیز بِه در فرارِ لا یُطاق(۴۴) آسان بِجِه(۴۵)
(۴۴) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن (۴۵) آسان بجه: به آسانی فرار کن ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
یکی قطره شود گوهر، چو یابد او علف از تو کُهِ قافی شود ذرّه، چو دربندی و بستیزی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1083
قوتِ اصلیِّ بشر، نورِ خداست قوتِ حیوانی مر او را ناسزاست
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
من جز احدِ صمد نخواهم من جز مَلِکِ ابد نخواهم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #806, Divan e Shams
هر کسی در عجبی و عجبِ من اینست کاو نگنجد به میان، چون به میان میآید؟
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4580
آفتابی در یکی ذَرّه نهان ناگهان آن ذرّه بگشاید دهان
ذرّه ذرّه گردد افلاک و زمین پیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۴۶)
(۴۶) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه ------------- مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762
پس در آ در کارگه، یعنی عدم تا ببینی صُنع(۴۷) و صانع(۴۸) را به هم
کارگه چون جایِ روشندیدگی(۴۹) است پس برونِ کارگه، پوشیدگی است
رو به هستی داشت فرعونِ عَنود لاجرم از کارگاهش کور بود
(۴۷) صُنع: آفرینش (۴۸) صانع: آفریدگار (۴۹) روشندیدگی: روشنبینی ------------- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840
جهد فرعونی، چو بیتوفیق بود هرچه او میدوخت، آن تفتیق(۵۰) بود
(۵۰) تَفتیق: شکافتن ------------- مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۰۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201
آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستی نیستی بر، گر تو ابله نیستی
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #918
حیله کرد انسان و، حیلهاش دام بود آنکه جان پنداشت، خونآشام بود
در بِبَست و دشمن اندر خانه بود حیلهٔ فرعون، زین افسانه بود
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690
کارگاهِ صُنعِ حق چون نیستی است پس برونِ کارگه بیقیمتی است
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468
جمله استادان پیِ اظهارِ کار نیستی جویند و جایِ اِنکسار(۵۱)
لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۵۲) کارگاهش نیستیّ و لا بُوَد
هر کجا این نیستی افزونتر است کارِ حق و کارگاهش آن سَر است
(۵۱) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی (۵۲) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
همه خاکیم، روینده ز آبِ ذکر و بادِ دم گلی که خندد و گرید کزو فکری بینگیزی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams
خوش برانیم سویِ بیشهٔ شیرانِ سیاه شیرگیرانه ز شیرانِ سیه نگریزیم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams
اگر گلی بُدهام، زین بهار باغ شوم وگر یکی بُدهام، زین وصال صد گردم
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072
اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیست اِرْجِعی بر پای هر قَلاش(۵۳) نیست
لیک تو آیِس مشو، هم پیل باش ور نه پیلی، در پی تبدیل باش
قرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۴۱ Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #41
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»
(۵۳) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مفلس ------------- مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #437
آب، ذکرِ حقّ و، زنبور این زمان هست یادِ آن فلانه وآن فلان
دَم بخور در آبِ ذکر و صبر کن تا رَهی از فکر و وسواسِ کُهُن
قرآن کریم، سورهٔ رعد (۱۳)، آیهٔ ۲۸ Quran, Al-Ra’d(#13), Line #28
«… أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»
«… آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرامش مىيابد.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams
دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۵۴) بپذیر کارِ او کُنْ فَیَکُونست، نه موقوفِ علل
(۵۴) نَفَخْتُ: دمیدم ------------- مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475
این قدر گفتیم، باقی فکر کن فکر اگر جامد بُوَد، رو ذکر کن
ذکر آرَد فکر را در اِهتزاز(۵۵) ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز
(۵۵) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود ------------- مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱ - ۵۶۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #564-1
خاصه تقلیدِ چنین بیحاصلان کآبرو را ریختند از بهرِ نان
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #566
عکس، چندان باید از یارانِ خَوش که شوی از بحرِ بیعکس، آبکَش
عکس، کَاوّل زد، تو آن تقلید دان چون پیاپی شد، شود تحقیق آن
تا نشد تحقیق، از یاران مَبُر از صدف مَگْسَل، نگشت آن قطره، دُرّ
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams
خوش برانیم سویِ بیشهٔ شیرانِ سیاه شیرگیرانه ز شیرانِ سیه نگریزیم
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۰۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3207
فکرْ آن باشد که بگشاید رَهی راهْ آن باشد که پیش آید شَهی
شاه آن باشد که از خود شَه بُوَد نه به مخزنها و لشکر شَه شود
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams
لحد(۵۶) چه باشد؟ در آسمان نگنجد جان ز پنج و شش گذرم، زود بر احد گردم
(۵۶) لَحَد: گور، آرامگاه ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
گلستانی کُنَش خندان، و فرمانی به دستش ده که ای گلشن، شدی ایمن ز آفتهایِ پاییزی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #578, Divan e Shams
مرا عهدیست با شادی که شادی آنِ من باشد مرا قولیست با جانان که جانان جانِ من باشد
به خطِّ خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان که تا تخت است و تا بخت است، او سلطانِ من باشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams
کسی که او لَحَدِ سینه را چو باغی کرد روا نداشت که من بستهٔ لحد گردم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams
گُلرخان روی نمایند، چو رو بنماییم که بهاریم در آن باغ، نه ما پاییزیم
وز سرِ ناز بگوییم چه چیزید شما سجده آرند که ما پیشِ شما ناچیزیم
گُلعذاریم(۵۷) ولی پیشِ رخِ خوب شما روی ناشسته و آلوده و بیتمییزیم
(۵۷) گلعِذار: آنکه چهرهای مانند گل دارد، گُلرو، گلچهره، زیبارو ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
گهی در صورتِ آبی، بیایی جان دهی گل را گهی در صورتِ بادی، به هر شاخی درآویزی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359
ننگرم کس را و گر هم بنگرم او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #125
باد را دیدی که میجُنبد، بدان بادجُنبانیست اینجا بادران
مرْوَحَهٔ(۵۸) تصریفِ صُنعِ ایزدش زد برین باد و، همی جُنبانَدش
(۵۸) مِرْوَحَه: بادبزن ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
درختی بیخِ او بالا، نگونه شاخههایِ او به عکسِ آن درختانی که سُعدیاند و شونیزی
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۵۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #651
بازگونه(۵۹)، ای اسیرِ این جهان نامِ خود کردی امیرِ این جهان
ای تو بندهٔ این جهان، محبوسجان چند گویی خویش را خواجهٔ جهان؟
(۵۹) بازگونه: واژگونه ------------- مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۷۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3576
این درختِ تن عصایِ موسی است کَامْرَش آمد که بِیَندازش ز دست
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1956
فِیالسَّماءِ رِزْقُکُم نشنیدهیی؟ اندرین پَستی چه بر چَفسیدهیی(۶۰)؟
قرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵١)، آیهٔ ٢٢ Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #22
«وَ فِيالسَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»
«و رزقِ شما و هرچه به شما وعده شده، در آسمان است.»
(۶۰) چَفْسیدهیی: چسبیدهای ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۵۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2654, Divan e Shams
چو فرمودهست رزقت ز آسمان است زمین شوریدن ای فَلّاح(۶۱) تا کی
(۶۱) فَلّاح: کشاورز، باغبان ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
گهی گویی به گوشِ دل که در دوغِ من افتادی منم جانِ همه عالم، تو چون از جان بپرهیزی؟
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۷۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2377
گاو در بغداد آید ناگهان بگذرد او زین سَران تا آن سران
از همه عیش و خوشیها و مزه او نبیند جز که قِشرِ خربزه
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2878, Divan e Shams
جان شیرینِ تو در قبضه(۶۲) و در دستِ من است تنِ بیجان چه کند، گر تو ز تن بگریزی؟
جانِ مردان همه از جانِ تو بیزار شوند چون مخنّث(۶۳) اگر از خوبِ ختن بگریزی
(۶۲) قبضه کردن: بهدست آوردن، تصرف کردن (۶۳) مُخَنَّث: ترسو ------------- مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢٧۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3274
جانِ جان، چون واکَشد پا را زِ جان جان چنان گردد که بیجانْ تن، بدان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #483, Divan e Shams
در آن زمان که در این دوغ میفُتی چو مگس عجب که توبه و عقل و رأیتِ تو کجاست؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shams
چو تو سیمرغِ روح را بکشانی در ابتلا چو مگس دوغ درفتد به گهِ امتحان تو
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644
هست مهمانخانه این تَن ای جوان هر صباحی ضَیفِ(۶۴) نو آید دوان
هین مگو کاین مانْد اندر گردنم که هماکنون باز پَرَّد در عَدم
هر چه آید از جهان غَیبوَش در دلت ضَیف است، او را دار خَوش
(۶۴) ضَیف: مهمان ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
گهی زانوت بربندم چو اشتر، تا فروخسپی گهی زانوت بگشایم، که تا از جای برخیزی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939
هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَد هر کجا پستی است، آب آنجا دَوَد
آبِ رحمت بایدت، رُو پست شو وآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شو
رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر بر یکی رحمت فِرو مآ(۶۵) ای پسر
(۶۵) فِرو مآ: نایست ------------- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158
گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۶۶)، کارِ توست ای تو اندر توبه و میثاق، سُست
لیک من آن ننگرم، رحمت کنم رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم
ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا از کَرَم، این دَم چو میخوانی مرا
(۶۶) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند. ------------- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۱۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3210
هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَد هر کجا فقری، نوا آنجا رَوَد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
منال ای اشتر و خامش، به من بنگر به چشمِ هُش که تمییزِ نوت بخشم، اگرچه کانِ تمییزی
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #59, Divan e Shams
تو از خواری همینالی، نمیبینی عنایتها مخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتها
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۵۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2358
چونکه قسّام(۶۷) اوست، کفر آمد گِله صبر باید، صبر مِفْتاحُالصِّلَه(۶۸ و ۶۹)
غیر حق جمله عدواند، اوست دوست با عدو از دوست شَکْوَت(۷۰) کی نکوست؟
تا دهد دوغم، نخواهم اَنگبین زآنکه هر نعمت غمی دارد قرین
(۶۷) قسّام: قسمتکننده (۶۸) مِفْتاحُالصِّله: کلید بخشایشها (۶۹) صِلِه: پاداش، انعام، جایزه (۷۰) شَکْوَت: شکایت کردن، گله کردن ------------- مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #361
یُسر(۷۱) با عُسر(۷۲) است، هین آیِس(۷۳) مباش راه داری زین مَمات(۷۴) اندر معاش
قرآن کریم، سوره انشراح (۹۴)، آیه ۵ Quran, Ash-i-Sharh(#94), Line #5
«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»
«پس بی تردید با دشواری آسانی است.»
(۷۱) یُسر: آسانی (۷۲) عُسر: سختی (۷۳) آیِس: ناامید (۷۴) مَمات: مرگ ------------- مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4462
عزمها و قصدها در ماجَرا گاهگاهی راست میآید تو را
تا به طَمْعِ(۷۵) آن دلت نیّت کند بارِ دیگر نیّتت را بشکند
ور به کلّی بیمرادت داشتی دل شدی نومید، اَمَل(۷۶) کی کاشتی؟
(۷۵) طَمْع: زیادهخواهی، حرص، آز (۷۶) اَمَل: آرزو ------------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shams
لذّتِ بیکرانهای است، عشق شدهست نامِ او قاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟ ------------------------- مجموع لغات:
(۱) نگونه: سرنگون، سرازیر (۲) سُعد: نباتی است که ریشهٔ گیاهی دارد به رنگ سیاه. (۳) شونیز: گیاهی از تیرهٔ آلالهها که دانههای سیاه رنگ دارد. (۴) دهلیزی: مجازاً بیاصل و اساس (۵) کلهدارانِ پالیزی: مترسکهایی که در بستانها و باغها برای دور کردنِ پرندگان و دیگر جانوران نصب میکنند. (۶) زری: زر بودن (۷) ارزیز: قلع (نوعی فلز)، ارزیزی: قلع بودن (۸) خشتک: پارچهای که میان دو پاچهٔ شلوار دوزند. (۹) تیریز: دامن (۱۰) خُوگَر: انیس، انس گیرنده (۱۱) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن (۱۲) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست. (۱۳) گبر: کافر (۱۴) صُنع: آفرینش (۱۵) فَر: شکوهِ ایزدی (۱۶) مصنوع: آفریده، مخلوق (۱۷) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن (۱۸) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن (۱۹) استماع: شنیدن (۲۰) دَنی: فرومایه، پست (۲۱) مِحن: محنتها، رنجها، سختیها (۲۲) لوزینه: نوعی شیرینی (۲۳) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه (۲۴) فَتیٰ: جوان، جوانمرد (۲۵) حَدید: آهن (۲۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث) (۲۷) پایگاه: درگاه، کفشکَن، جای ستوران (۲۸) جاندار: سلاحدار، محافظ، نگهبان (۲۹) دُورباش: نیزهٔ دو شاخه داری دارای چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیش شاهان میبردهاند تا مردم بدانند که پادشاه میآید و خود را به کنار کشند. (۳۰) جانپرداز: جانستان، جانبخش (۳۱) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد. (۳۲) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید. (۳۳) یُسر: آسانی (۳۴) عُسر: سختی (۳۵) آیِس: ناامید (۳۶) مَمات: مرگ (۳۷) مُبْدِل: بَدَل کننده، تغییر دهنده (۳۸) داد: عطا، بخشش (۳۹) لُبّ: مغز چیزی، خالص و برگزیده از هر چیزی (۴۰) خُباط: پریشانی مغز، پریزدگی. در اینجا: تباهی و هلاکت (۴۱) دَق: کوفتن، طعنه زدن، نکوهش کردن (۴۲) مُفتی: فتوادهنده (۴۳) ضَمان: تاوان (۴۴) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن (۴۵) آسان بجه: به آسانی فرار کن (۴۶) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه (۴۷) صُنع: آفرینش (۴۸) صانع: آفریدگار (۴۹) روشندیدگی: روشنبینی (۵۰) تَفتیق: شکافتن (۵۱) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی (۵۲) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند (۵۳) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مفلس (۵۴) نَفَخْتُ: دمیدم (۵۵) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود (۵۶) لَحَد: گور، آرامگاه (۵۷) گلعِذار: آنکه چهرهای مانند گل دارد، گُلرو، گلچهره، زیبارو (۵۸) مِرْوَحَه: بادبزن (۵۹) بازگونه: واژگونه (۶۰) چَفْسیدهیی: چسبیدهای (۶۱) فَلّاح: کشاورز، باغبان (۶۲) قبضه کردن: بهدست آوردن، تصرف کردن (۶۳) مُخَنَّث: ترسو (۶۴) ضَیف: مهمان (۶۵) فِرو مآ: نایست (۶۶) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند. (۶۷) قسّام: قسمتکننده (۶۸) مِفْتاحُالصِّله: کلید بخشایشها (۶۹) صِلِه: پاداش، انعام، جایزه (۷۰) شَکْوَت: شکایت کردن، گله کردن (۷۱) یُسر: آسانی (۷۲) عُسر: سختی (۷۳) آیِس: ناامید (۷۴) مَمات: مرگ (۷۵) طَمْع: زیادهخواهی، حرص، آز (۷۶) اَمَل: آرزو ---------------------------- ************************ تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
چو شیر و انگبین جانا چه باشد گر درآمیزی عسل از شیر نگریزد تو هم باید که نگریزی
اگر نالایقم جانا شوم لایق به فر تو وگر ناچیز و معدومم بیابم از تو من چیزی
یکی قطره شود گوهر چو یابد او علف از تو که قافی شود ذره چو در بندی و بستیزی
همه خاکیم روینده ز آب ذکر و باد دم گلی که خندد و گرید کزو فکری بینگیزی
گلستانی کنش خندان و فرمانی به دستش ده که ای گلشن شدی ایمن ز آفتهای پاییزی
گهی در صورت آبی بیایی جان دهی گل را گهی در صورت بادی به هر شاخی درآویزی
درختی بیخ او بالا نگونه شاخههای او به عکس آن درختانی که سعدیاند و شونیزی
گهی گویی به گوش دل که در دوغ من افتادی منم جان همه عالم تو چون از جان بپرهیزی
گهی زانوت بربندم چو اشتر تا فروخسپی گهی زانوت بگشایم که تا از جای برخیزی
منال ای اشتر و خامش به من بنگر به چشم هش که تمییز نوت بخشم اگرچه کان تمییزی
تویی شمع و منم آتش چو افتم در دماغت خوش یکی نیمه فروسوزی یکی نیمه فروریزی
به هر سوزی چو پروانه مشو قانع بسوزان سر به پیش شمع چون لافی ازین سودای دهلیزی
اگر داری سر مستان کله بگذار و سر بستان کله دارند و سرها نی کلهداران پالیزی
سر آنهاراست که با او درآوردند سر با سر کم از خاری که زد با گل ز چالاکی و سرتیزی
تو هر چیزی که میجویی مجویش جز ز کان او که از زر هم زری یابند و از ارزیز ارزیزی
خمش کن قصه عمری به روزی کی توان گفتن کجا آید ز یک خشتک گریبانی و تیریزی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
چو شیر و انگبین جانا چه باشد گر درآمیزی عسل از شیر نگریزد تو هم باید که نگریزی
اگر نالایقم جانا شوم لایق به فر تو وگر ناچیز و معدومم بیابم از تو من چیزی
یکی قطره شود گوهر چو یابد او علف از تو که قافی شود ذره چو دربندی و بستیزی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۰۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3005, Divan e Shams
آن دل که گم شدهست هم از جان خویش جوی آرام جان خویش ز جانان خویش جوی
اندر شکر نیابی ذوق نبات غیب آن ذوق را هم از لب و دندان خویش جوی
دو چشم را تو ناظر هر بینظر مکن در ناظری گریز و ازو آن خویش جوی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shams
ره آسمان درون است پر عشق را بجنبان پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1956
فی السماء رزقکم نشنیدهای اندرین پستی چه بر چفسیدهای
قرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵۱)، آیهٔ ۲۲ Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #22
«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»
«و رزق شما و هر چه به شما وعده شده در آسمان است.»
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۸۰۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3803
رزقجویی را ز بالا خوگرم تو ز بالا بر گشودستی درم ای نموده تو مکان از لامکان فی السماء رزقکم کرده عیان
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1740
میزند جان در جهان آبگون نعره یا لیت قومی یعلمون
گر نخواهد زیست جان بی این بدن پس فلک ایوان کی خواهد بدن گر نخواهد بیبدن جان تو زیست فیالسماء رزقکم روزی کیست
قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۲۶ Quran, Yaseen(#36), Line #26
«قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ.»
«گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مىدانستند.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359
ننگرم کس را و گر هم بنگرم او بهانه باشد و تو منظرم
عاشق صنع توام در شکر و صبر عاشق مصنوع کی باشم چو گبر
عاشق صنع خدا با فر بود عاشق مصنوع او کافر بود
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008
چیست تعظیم خدا افراشتن خویشتن را خوار و خاکی داشتن
چیست توحید خدا آموختن خویشتن را پیش واحد سوختن
گر همیخواهی که بفروزی چو روز هستی همچون شب خود را بسوز
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
من جز احد صمد نخواهم من جز ملک ابد نخواهم
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316
از سخنگویی مجویید ارتفاع منتظر را به ز گفتن استماع
منصب تعلیم نوع شهوت است هر خیال شهوتی در ره بت است
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۰۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3008, Divan e Shams
خواجه بجه از جهان قفل بنه بر دهان پنجه گشا چون کلید قفل گشا یافتی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961
بینهایت حضرت است این بارگاه صدر را بگذار صدر توست راه
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053
نفس و شیطان هر دو یک تن بودهاند در دو صورت خویش را بنمودهاند
چون فرشته و عقل که ایشان یک بدند بهر حکمتهاش دو صورت شدند
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488
گفت شیطان که بما اغویتنی کرد فعل خود نهان دیو دنی
شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی او گمراهی خود را به حضرت حق نسبت داد و آن دیو فرومایه کار خود را پنهان داشت
قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶ Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16
«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»
«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.»
گفت آدم که ظلمنا نفسنا او ز فعل حق نبد غافل چو ما در گنه او از ادب پنهانش کرد زآن گنه بر خود زدن او بر بخورد
بعد توبه گفتش ای آدم نه من آفریدم در تو آن جرم و محن
نه که تقدیر و قضای من بد آن چون به وقت عذر کردی آن نهان
گفت ترسیدم ادب نگذاشتم گفت هم من پاس آنت داشتم
هر که آرد حرمت، او حرمت برد هر که آرد قند لوزینه برد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
چو شیر و انگبین جانا چه باشد گر درآمیزی عسل از شیر نگریزد تو هم باید که نگریزی
اگر نالایقم جانا شوم لایق به فر تو وگر ناچیز و معدومم بیابم از تو من چیزی
یکی قطره شود گوهر چو یابد او علف از تو که قافی شود ذره چو دربندی و بستیزی
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214
علتی بتر ز پندار کمال نیست اندر جان تو ای ذودلال
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219
در تگ جو هست سرگین ای فتی گرچه جو صافی نماید مر تو را
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240
کرده حق ناموس را صد من حدید ای بسی بسته به بند ناپدید
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams
چه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم را نگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
چو شیر و انگبین جانا چه باشد گر درآمیزی عسل از شیر نگریزد تو هم باید که نگریزی
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #324
از پدر آموز کادم در گناه خوش فرود آمد به سوی پایگاه چون بدید آن عالمالاسرار را بر دو پا استاد استغفار را
همینکه آدم حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد
بر سر خاکستر انده نشست از بهانه شاخ تا شاخی نجست ربنا انا ظلمنا گفت و بس چونکه جانداران بدید او پیش و پس
حضرت آدم(ع) فقط گفت پروردگارا همانا ما بر خود ستم کردیم زیرا او در پیش و پس خود فرشتگان مراقب را مشاهده کرد
قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳ Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23
«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»
«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيانديدگان خواهيم بود.»
دید جانداران پنهان همچو جان دورباش هر یکی تا آسمان که هلا پیش سلیمان مور باش تا بنشکافد تو را این دورباش
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #391 گفت جرمم چیست ای دانای راز که مرا گویی که مسجد را مساز گفت بیجرمی تو خونها کردهای خون مظلومان به گردن بردهای که ز آواز تو خلقی بیشمار جان بدادند و شدند آن را شکار
خون بسی رفتهست بر آواز تو بر صدای خوب جانپرداز تو گفت مغلوب تو بودم مست تو دست من بربسته بود از دست تو
نه که هر مغلوب شه مرحوم بود نه که الـمغلوب کالـمعدوم بود
مگر نه اینست که هر که مقهور شاه حقیقت شود مورد رحمت قرار میگیرد و مگر نه اینست که هر که مغلوب شود گویی معدوم شده است
گفت این مغلوب معدومیست کو جز به نسبت نیست معدوم ایقنوا
حضرت حق به داوود(ع) جواب فرمود درست است که تو مغلوب و مقهور من بودی اما هر مغلوبی معدوم مطلق نیست یقین پیدا کنید
قرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹ Quran, Al-Hijr(#15), Line #99
«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»
«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
اگر نالایقم جانا شوم لایق به فر تو وگر ناچیز و معدومم بیابم از تو من چیزی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103
خلق را طاق و طرم عاریتی است امر را طاق و طرم ماهیتی است
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #361
یسر با عسر است هین آیس مباش راه داری زین ممات اندر معاش
قرآن کریم، سوره انشراح (۹۴)، آیه ۵ Quran, Ash-i-Sharh(#94), Line #5
«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»
«پس بی تردید با دشواری آسانی است.»
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1537
چاره آن دل عطای مبدلیست داد او را قابلیت شرط نیست
بلک شرط قابلیت داد اوست داد لب و قابلیت هست پوست
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613
وقت آن آمد که من عریان شوم نقش بگذارم سراسر جان شوم
ای عدو شرم و اندیشه بیا که دریدم پرده شرم و حیا
حدیث
«اَلْحَیاءُ یَمْنَعُ الْایمان.»
«شرم، بازدارندهٔ ایمان است.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #277
آن عصای حزم و استدلال را چون نداری دید میکن پیشوا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #276 چشم اگر داری تو کورانه میا ور نداری چشم دست آور عصا آن عصای حزم و استدلال را چون نداری دید میکن پیشوا ور عصای حزم و استدلال نیست بیعصا کش بر سر هر ره مایست
گام زآن سان نه که نابینا نهد تا که پا از چاه و از سگ وارهد
لرز لرزان و به ترس و احتیاط مینهد پا تا نیفتد در خباط ای ز دودی جسته در ناری شده لقمه جسته لقمهٔ ماری شده
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #760, Divan e Shams
خنک آنگه که کند حق گنهت طاعت مطلق خنک آن دم که جنایات عنایات خدا شد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۰۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3005
سیئاتم چون وسیلت شد به حق پس مزن بر سیئاتم هیچ دق
قرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰ Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70
«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا.»
«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكیها بدل مىكند و خدا آمرزنده و مهربان است.»
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳٠ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530
گفت مفتی ضرورت هم تویی بیضرورت گر خوری مجرم شوی
ور ضرورت هست هم پرهیز به ورخوری باری ضمان آن بده
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴٩۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496
چون نباشد قوتی پرهیز به در فرار لا یطاق آسان بجه
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
یکی قطره شود گوهر چو یابد او علف از تو که قافی شود ذره چو دربندی و بستیزی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1083
قوت اصلی بشر نور خداست قوت حیوانی مر او را ناسزاست
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
من جز احد صمد نخواهم من جز ملک ابد نخواهم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #806, Divan e Shams
هر کسی در عجبی و عجب من اینست کاو نگنجد به میان چون به میان میآید
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4580
آفتابی در یکی ذره نهان ناگهان آن ذره بگشاید دهان
ذره ذره گردد افلاک و زمین پیش آن خورشید چون جست از کمین
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762
پس در آ در کارگه یعنی عدم تا ببینی صنع و صانع را به هم
کارگه چون جای روشندیدگی است پس برون کارگه پوشیدگی است
رو به هستی داشت فرعون عنود لاجرم از کارگاهش کور بود
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840
جهد فرعونی چو بیتوفیق بود هرچه او میدوخت آن تفتیق بود
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۰۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201
آینه هستی چه باشد نیستی نیستی بر گر تو ابله نیستی
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #918
حیله کرد انسان و حیلهاش دام بود آنکه جان پنداشت خونآشام بود
در ببست و دشمن اندر خانه بود حیلهٔ فرعون زین افسانه بود
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690
کارگاه صنع حق چون نیستی است پس برون کارگه بیقیمتی است
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468
جمله استادان پی اظهارِ کار نیستی جویند و جای انکسار
لاجرم استاد استادان صمد کارگاهش نیستی و لا بود
هر کجا این نیستی افزونتر است کار حق و کارگاهش آن سر است
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
همه خاکیم روینده ز آب ذکر و بادِ دم گلی که خندد و گرید کزو فکری بینگیزی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams
خوش برانیم سوی بیشه شیران سیاه شیرگیرانه ز شیران سیه نگریزیم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams
اگر گلی بدهام زین بهار باغ شوم وگر یکی بدهام زین وصال صد گردم
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072
اذکروا الله کار هر اوباش نیست ارجعی بر پای هر قلاش نیست
لیک تو آیس مشو هم پیل باش ور نه پیلی در پی تبدیل باش
قرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۴۱ Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #41
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #437
آب ذکر حق و زنبور این زمان هست یاد آن فلانه وآن فلان
دم بخور در آب ذکر و صبر کن تا رهی از فکر و وسواس کهن
قرآن کریم، سورهٔ رعد (۱۳)، آیهٔ ۲۸ Quran, Al-Ra’d(#13), Line #28
«… أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»
«… آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرامش مىيابد.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams
دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر کار او کن فیکونست نه موقوف علل
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475
این قدر گفتیم باقی فکر کن فکر اگر جامد بود رو ذکر کن
ذکر آرد فکر را در اهتزاز ذکر را خورشید این افسرده ساز
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱ - ۵۶۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #564-1
خاصه تقلید چنین بیحاصلان کابرو را ریختند از بهر نان
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #566
عکس چندان باید از یاران خوش که شوی از بحر بیعکس آبکش
عکس کاول زد تو آن تقلید دان چون پیاپی شد شود تحقیق آن
تا نشد تحقیق از یاران مبر از صدف مگسل نگشت آن قطره در
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams
خوش برانیم سوی بیشه شیران سیاه شیرگیرانه ز شیران سیه نگریزیم
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۰۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3207
فکر آن باشد که بگشاید رهی راه آن باشد که پیش آید شهی
شاه آن باشد که از خود شه بود نه به مخزنها و لشکر شه شود
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams
لحد چه باشد در آسمان نگنجد جان ز پنج و شش گذرم زود بر احد گردم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
گلستانی کنش خندان و فرمانی به دستش ده که ای گلشن شدی ایمن ز آفتهای پاییزی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #578, Divan e Shams
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان که تا تخت است و تا بخت است او سلطان من باشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams
کسی که او لحد سینه را چو باغی کرد روا نداشت که من بسته لحد گردم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams
گلرخان روی نمایند چو رو بنماییم که بهاریم در آن باغ نه ما پاییزیم
وز سر ناز بگوییم چه چیزید شما سجده آرند که ما پیش شما ناچیزیم
گلعذاریم ولی پیش رخ خوب شما روی ناشسته و آلوده و بیتمییزیم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
گهی در صورت آبی بیایی جان دهی گل را گهی در صورت بادی به هر شاخی درآویزی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359
ننگرم کس را و گر هم بنگرم او بهانه باشد و تو منظرم
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #125
باد را دیدی که میجنبد بدان بادجنبانیست اینجا بادران
مروحه تصریف صنع ایزدش زد برین باد و همی جنباندش
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
درختی بیخ او بالا نگونه شاخههای او به عکس آن درختانی که سعدیاند و شونیزی
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۵۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #651
بازگونه ای اسیر این جهان نام خود کردی امیر این جهان
ای تو بنده این جهان محبوسجان چند گویی خویش را خواجه جهان
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۷۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3576
این درخت تن عصای موسی است کامرش آمد که بیندازش ز دست
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1956
فیالسماء رزقکم نشنیدهیی اندرین پستی چه بر چفسیدهیی
قرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵١)، آیهٔ ٢٢ Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #22
«وَ فِيالسَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»
«و رزقِ شما و هرچه به شما وعده شده، در آسمان است.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۵۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2654, Divan e Shams
چو فرمودهست رزقت ز آسمان است زمین شوریدن ای فلاح تا کی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
گهی گویی به گوش دل که در دوغ من افتادی منم جان همه عالم تو چون از جان بپرهیزی
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۷۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2377
گاو در بغداد آید ناگهان بگذرد او زین سران تا آن سران
از همه عیش و خوشیها و مزه او نبیند جز که قشر خربزه
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2878, Divan e Shams
جان شیرین تو در قبضه و در دست من است تن بیجان چه کند گر تو ز تن بگریزی
جان مردان همه از جان تو بیزار شوند چون مخنث اگر از خوب ختن بگریزی
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢٧۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3274
جان جان چون واکشد پا را ز جان جان چنان گردد که بیجان تن بدان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #483, Divan e Shams
در آن زمان که در این دوغ میفتی چو مگس عجب که توبه و عقل و رایت تو کجاست
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shams
چو تو سیمرغ روح را بکشانی در ابتلا چو مگس دوغ درفتد به گه امتحان تو
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644
هست مهمانخانه این تن ای جوان هر صباحی ضیف نو آید دوان
هین مگو کاین ماند اندر گردنم که هماکنون باز پرد در عدم
هر چه آید از جهان غیبوش در دلت ضیف است او را دار خوش
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
گهی زانوت بربندم چو اشتر تا فروخسپی گهی زانوت بگشایم که تا از جای برخیزی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939
هر کجا دردی دوا آنجا رود هر کجا پستی است آب آنجا دود
آب رحمت بایدت رو پست شو وآنگهان خور خمر رحمت مست شو
رحمت اندر رحمت آمد تا به سر بر یکی رحمت فرو ما ای پسر
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158
گویدش ردوا لعادوا کار توست ای تو اندر توبه و میثاق سست
لیک من آن ننگرم رحمت کنم رحمتم پرست بر رحمت تنم
ننگرم عهد بدت بدهم عطا از کرم این دم چو میخوانی مرا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۱۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3210
هر کجا دردی دوا آنجا رود هر کجا فقری نوا آنجا رود
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shams
منال ای اشتر و خامش به من بنگر به چشم هش که تمییز نوت بخشم اگرچه کان تمییزی
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #59, Divan e Shams
تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتها مخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتها
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۵۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2358
چونکه قسام اوست کفر آمد گله صبر باید صبر مفتاحالصله
غیر حق جمله عدواند اوست دوست با عدو از دوست شکوت کی نکوست
تا دهد دوغم نخواهم انگبین زآنکه هر نعمت غمی دارد قرین
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #361
یسر با عسر است هین آیس مباش راه داری زین ممات اندر معاش
قرآن کریم، سوره انشراح (۹۴)، آیه ۵ Quran, Ash-i-Sharh(#94), Line #5
«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»
«پس بی تردید با دشواری آسانی است.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4462
عزمها و قصدها در ماجرا گاهگاهی راست میآید تو را
تا به طمع آن دلت نیت کند بار دیگر نیتت را بشکند
ور به کلی بیمرادت داشتی دل شدی نومید امل کی کاشتی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shams
لذت بیکرانهای است عشق شدهست نام او قاعده خود شکایت اس ور نه جفا چرا بود
|
اشتباه و گناه ما را از جنس دیو نمی کند همه ما اشتباه می کنیم؛ بلکه عدم پذیرش مسئولیت عیب است. با اعتراف به گناه، اطاعت و عبادت واقعی و تبدیل صورت می گیرد . با توبه و فضاگشایی می بینیم که از جنس خدا هستیم و باید از خلاقیت و عقل او استفاده می کردیم؛ اما تاسف نمی خوریم که تاسف خود از جنس شیطان و ملامت است.
درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
هزاران شکر و صدها سپاس