Parviz Shahbazi

Ganje Hozour audio Program #926

برنامه صوتی شماره ۹۲۶ گنج حضور

  • Currently 4.85/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 265 votes
Comments (1)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۲۶ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی

۱۴۰۱ تاریخ اجرا۲۶ ژوئیه ۲۰۲۲ -  ۵ مرداد



برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۶ بر روی این لینک کلیک کنید.

برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۲۶ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت 

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۶ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۶ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


اسیرِ شیشه کن آن جنّیانِ(۱) دانا را

بریز خونِ دل آن خونیانِ صَهبا(۲) را


ربوده‌اند کلاهِ هزار خسرو را

قبایِ لعل ببخشیده چهرهٔ ما را


به گاهِ جلوه چو طاووس عقلها برده

گشاده چون دلِ عشّاق پرِّ رعنا را


ز عکسشان فلکِ سبز رنگ لعل شود

قیاس کن که چگونه کنند دلها را؟


درآورند به رقص و طرب به یک جرعه

هزار پیرِ ضعیفِ بمانده برجا را


چه جایِ پیر که آبِ حیاتِ خلّاق‌اند

که جان دهند به یک غمزه جمله اشیا را


شکرفروشِ چنین چُست هیچ کس دیده‌ست؟

سخن‌شناس کند طوطیِ شِکَرخا را


زهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریف

چنین رفیق بباید طریقِ بالا(۳) را


صلا زدند همه عاشقانِ طالب را

روان شوید به میدان پیِ تماشا را


اگر خزینهٔ قارون به ما فرو ریزند

ز مغزِ ما نتوانند بُرد سودا را


بیار ساقیِ باقی که جانِ جانهایی

بریز بر سرِ سودا شرابِ حَمرا(۴) را


دلی که پند نگیرد ز هیچ دلداری

بَرو گمار دمی آن شرابِ گیرا(۵) را


زهی شراب که عشقش به دستِ خود پخته‌ست

زهی گهر که نبوده‌ست هیچ دریا را


ز دستِ زُهره(۶) به مرّیخ(۷) اگر رسد جامش

رها کند به یکی جرعه خشم و صفرا را


تو مانده‌ای و شراب و همه فنا گشتیم

ز خویشتن چه نهان می‌کنی تو سیما را؟


ولیک غیرتِ لالاست(۸) حاضر و ناظر

هزار عاشق کُشتی برایِ لالا را


به نفی لا لا گوید به هر دمی لالا

بزن تو گردنِ لا را، بیار الّا را


بده به لالا جامی، از آنکه می‌دانی

که علم و عقل رباید هزار دانا را


و یا به غمزهٔ شوخت(۹) به سویِ او بنگر

که غمزهٔ تو حیاتی‌ست ثانی اَحیا را


به آب ده تو غبارِ غم و کدورت را

به خواب درکن آن جنگ را و غوغا را


خدای عشق فرستاد تا دَرو پیچیم

که نیست لایقِ پیچش(۱۰) مَلَک تعالی را


بماند نیم غزل در دهان و ناگفته

ولی دریغ که گم کرده‌ام سر و پا را


برآ، بتاب بر افلاک شمسِ تبریزی

به مغزِ نغز بیارای برجِ جوزا(۱۱) را


(۱جنّیان: جمعِ جنّی، و جنّی به معنی منسوب به جنّ، دیو زده و پری است.

(۲صَهبا: میِ سرخ

(۳طریقِ بالا: راه و منازل سلوک به سویِ حق تعالی

(۴حَمرا: سرخ

(۵گیرا: مؤثّر، گیرندهٔ هوش و توانایی

(۶زهره یا ناهید: نزد احکامیان زهره سعد اصغر و مشتری سعد اکبر است.

(۷مریخ یا بهرام: منحوس و دال بر جنگ و خصومت و خونریزی و ظلم است.

(۸لالا: لـله، مرّبی کودک

(۹شوخ: زیبا

(۱۰پیچيدن: در آغوش کشیدن، آویختن

(۱۱برجِ جوزا: ستارهٔ دو پیکر

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


اسیرِ شیشه کن آن جنیّانِ دانا را

بریز خونِ دل آن خونیانِ صَهبا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2842, Divan e Shams


چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۲) را؟

نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی


(۱۲قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3024


این‌که فردا این کنم یا آن کنم

این دلیلِ اختیارست ای صَنَم(۱۳)


(۱۳صَنَم: بت، دلبر و معشوق

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #616


گر بپرّانیم تیر، آن نی ز ماست

ما کمان و تیراندازش خداست


این نه جبر، این معنیِ جَبّاری(۱۴) است

ذکرِ جَبّاری، برایِ زاری است


زاریِ ما شد دلیلِ اِضطرار

خجلتِ ما شد، دلیلِ اختیار


گر نبودی اختیار، این شرم چیست؟

وین دریغ و خجلت و آزرم چیست؟


(۱۴جَبّاری: مقام جباریّت خداوند

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648


پس هنر، آمد هلاکت خام را   

کز پیِ دانه، نبیند دام را


اختیار آن را نکو باشد که او

مالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۵)


چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۱۶)

دور کن آلت، بینداز اختیار


(۱۵اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.

(۱۶زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105


همچو مستی، کو جنایت‌ها کند

گوید او: مَعذور بودم من ز خَود


گویدش لیکن سبب ای زشتکار

از تو بُد در رفتنِ آن اختیار


بیخودی نآمد به خود، توش خواندی

اختیارت خود نشد، توش راندی


گر رسیدی مستی‌ای بی‌جهدِ تو

حفظ کردی ساقیِ جان، عهدِ تو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257


همچنین هر شهوتی اندر جهان

خواه مال و، خواه جاه و، خواه نان


هر یکی زینها تو را مستی کند

چون نیابی آن، خُمارت می‌زند


این خُمارِ غم، دلیلِ آن شده ست

که بدان مفقود، مستی‌ّات بُده‌ست


جز به اندازهٔ ضرورت، زین مگیر

تا نگردد غالب و، بر تو امیر


سر کشیدی تو که من صاحبدلم

حاجت غیری ندارم، واصِلم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678


چون به من زنده شود این مُرده‌تن

جانِ من باشد که رُو آرَد به من


من کنم او را ازین جان محتشم

جان که من بخشم، ببیند بخششم


جانِ نامحرم نبیند رویِ دوست

جز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوست


در دَمَم، قصّاب‌ْوار این دوست را

تا هِلَد آن مغزِ نغزش، پوست را


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172


شاد باش و فارِغ(۱۷) و ایمن(۱۸) که من

آن کنم با تو که باران، با چمن


من غمِ تو می‌خورم تو غم مَخَور

بر تو من مشفق‌ترم از صد پدر


هان و هان این راز را با کس مگو

گرچه از تو، شَه کند بس جستجو


گورخانهٔ رازِ تو چون دل شود

آن مرادت زودتر حاصل شود


(۱۷فارِغ: راحت و آسوده

(۱۸ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2472


تا که پُشکی مُشک گردد ای مُرید

سال‌ها باید در آن روضه چرید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1344, Divan e Shams


دَمِ او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ بپذیر

کارِ او کُنْ فَیکون‌ است، نه موقوفِ علل


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1258


گر قضا پوشد سیه، همچون شَبَت

هم قضا دستت بگیرد عاقبت


گر قضا صد بار، قصدِ جان کند

هم قضا جانت دهد، درمان کند


این قضا صد بار اگر راهت زند

بر فرازِ چرخ، خرگاهت(۱۹) زند


(۱۹خرگاه: خیمهٔ بزرگ

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams


قضا که تیرِ حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626


کارِ من بی‌علّت است و مُستقیم

هست تقدیرم نه علّت، ای سَقیم(۲۰)


عادتِ خود را بگردانم به وقت

این غبار از پیش، بنشانم به وقت


(۲۰سَقیم: بیمار

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201


آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستی

نیستی بر، گر تو ابله نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690


کارگاهِ صُنع حق چون نیستی است

پس برونِ کارگه بی‏قیمتی است


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360


عاشق صُنع توام در شُکر و صبر(۲۱)

عاشقِ مصنوع، کی باشم چو گبر(۲۲)؟


عاشق صُنعِ(۲۳) خدا با فَر بُوَد

عاشقِ مصنوعِ(۲۴) او کافر بُوَد


(۲۱شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۲۲گَبر: کافر

(۲۳صُنع: آفرینش

(۲۴مصنوع: آفریده، مخلوق

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساط

که بگویید از طریقِ اِنبساط


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4058


نامِ پنهان گشتنِ دیو از نفوس

واندر آن سوراخ رفتن، شد خُنُوس(۲۵)


(۲۵خُنُوس: آشکار شدن و سپس بسیار پنهان گشتن

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1444, Divan e Shams


چون خواب مرا بیند، بگریزد و ننشیند

از من برود، آید در شخص دگر خوابم


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3283


فلسفی، مر دیو را مُنکِر شود

در همان دَم سُخرهٔ(۲۶) دیوی بود


گر ندیدی دیو را، خود را ببین

بی جنون نَبْوَد کبودی در جَبین(۲۷)


هر‌که را در دل شک و پیچانی(۲۸) است

در جهان، او فلسفی پنهانی است


می‌نماید اعتقاد و گاه‌گاه

آن رَگِ فَلْسَف(۲۹) کُند رویش سیاه


اَلْحَذَر(۳۰) ای مؤمنان، کآن در شماست

در شما بس عالَمِ بی‌مُنتهاست


(۲۶سُخره‌: ذلیل و مقهور و زیردست

(۲۷جَبین: پیشانی

(۲۸پیچانی: اعتراض، شک و تردید

(۲۹فَلسَف: فَلسفی

(۳۰اَلْحَذَر: حذر کنید

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1211


شرعْ بهرِ دفعِ شرّ رایی زند

دیو را در شیشه‌ٔ حجّت کند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


ربوده‌اند کلاهِ هزار خسرو را

قبایِ لعل ببخشیده چهرهٔ ما را


فردوسی، شاهنامه، جنگِ بزرگ کیخسرو با افراسیاب

Ferdowsi Poem(Shahname), The Big Battle of Keikhosrow With Afrasiab


ز من بگسلد فَرِّهِ ایزدی

گر آیم به کژّی و نابخردی


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #726


مُلک برهم زن تو اَدْهَمْ‌وار زود

تا بیابی همچو او مُلکِ خُلود(۳۱)


(۳۱خُلود: جاودانه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #764


مُلکِ جسمت را چو بلقیس ای غَبی(۳۲)

ترک کن بهرِ سلیمانِ نَبی


قرآن کریم، سوره نمل (۲۷)، آیهٔ ۴۴

 Quran, An-Naml(#27), Line #44


«إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.»


«من بر خويشتن ستم كرده‌ام و اينك با سليمان در برابرِ پروردگارِ جهانيان تسليم شدم.»


(۳۲غَبی: کودن، سبک‌مغز

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2626


قبله را چون کرد دستِ حق عَیان

پس، تَحَرّی بعد ازین مَردود دان


هین بگردان از تَحَرّی(۳۳) رو و سَر

که پدید آمد مَعاد و مُستَقَرّ(۳۴)


یک زمان زین قبله گر ذاهِل(۳۵) شوی

سُخرهٔ(۳۶) هر قبلهٔ باطل شوی


چون شوی تمییزدِه(۳۷) را ناسپاس

بِجهَد از تو خَطرَتِ(۳۸) قبله‌شناس


گر ازین انبار خواهی بِرّ(۳۹) و بُرّ(۴۰)

نیم‌ساعت هم ز همدردان مبُر


که در آن دم که بِبُرّی زین مُعین(۴۱)

مبتلی گردی تو با بِئسَ الْقَرین(۴۲)   


(۳۳تَحَرّی: جستجو

(۳۴مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم

(۳۵ذاهِل: فراموش کننده، غافل

(۳۶سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بی مزد

(۳۷تمییزدِه: کسی که دهنده قوّه شناخت و معرفت است

(۳۸خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه

(۳۹بِرّ: نیکی

(۴۰بُرّ: گندم

(۴۱مُعین: یار، یاری کننده 

(۴۲بِئسَ الْقَرین: همنشین بد

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2974


بود عَبْدُالْغَوْث هم‌جنسِ پری

چون پری، نُه سال در پنهان‌پَری


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2980


بُرد هم‌جنسیِّ پَرْیانَش چنان

که رُباید روح را زخمِ سِنان


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2723


گفت: سیماهُم وَجُوهٌ کردگار

که بُوَد غَمّازِ(۴۳) باران، سبزه‌زار


حق تعالی فرمود که باطن اشخاص از ظاهر رخسارشان نمایان است، 

به همین جهت وجود چمنزار حاکی از اینست که بارانی نازل شده است.


قرآن کریم، سورهٔ فتح (۴۸)، آیهٔ ۲۹

 Quran, Al-Fath(#48), Line #29


«…سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ…»


«…نشانشان اثر سجده‌اى است كه بر چهره آنهاست…»


(۴۳غَمّاز: بسیار سخن‌چین، در اینجا به معنی آشکارکننده.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


درآورند به رقص و طرب به یک جرعه

هزار پیرِ ضعیفِ بمانده برجا را


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678

   

چون به من زنده شود این مُرده‌تن

جانِ من باشد که رُو آرَد به من


من کنم او را ازین جان محتشم

جان که من بخشم، ببیند بخششم


جانِ نامحرم نبیند رویِ دوست

جز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2767


چون بدو زنده شدی، آن خود وی است

وحدتِ محض است آن، شرکت کِی است؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


زهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریف

چنین رفیق بباید طریقِ بالا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1219, Divan e Shams


هر که بُوَد عاشقِ خود پنج نشان دارد بَد

سخت دل و سُست قدم، کاهِل(۴۴) و بی‌کار و تُرُش


(۴۴کاهِل: تنبل، سُست

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


صلا زدند همه عاشقانِ طالب را

روان شوید به میدان پیِ تماشا را


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214


طالب است و غالب است آن کردگار

تا ز هستی‌ها بر آرَد او دَمار


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


اگر خزینهٔ قارون به ما فرو ریزند

ز مغزِ ما نتوانند بُرد سودا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 492, Divan e Shams


اگرچه سرد وجودیت گَرم درپیچید

به ره کُنَش به بهانه، بهانه را چه شده‌ست


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۵

Poem(Qazal)# 5, Divan e Hafez


هنگام تنگ‌دستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


بیار ساقیِ باقی که جانِ جانهایی

بریز بر سرِ سودا شرابِ حَمرا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 233, Divan e Shams


کجاست ساقیِ جان؟ تا به‌هم زَنَد ما را

بروبد از دلِ ما فکرِ دیّ(۴۵) و فردا را


(۴۵دی: دیروز

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shams


لبّیک(۴۶) لبّیک ای کَرَم، سودایِ(۴۷) تُست اندر سَرَم

ز آبِ تو چرخی می‌زنم مانند چرخِ آسیا


(۴۶لبّیک: قبول می‌کنم، امرِ تو را اطاعت می‌کنم.

(۴۷سودا: خیال، هوی و هوس

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3274


جانِ جان، چو واکَشد پا را زِ جان

جان چنان گردد که بی‌جان تن، بدان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


دلی که پند نگیرد ز هیچ دلداری

بَرو گمار دمی آن شرابِ گیرا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2281, Divan e Shams


اندیشه جز زیبا مکن، کاو تار و پودِ صورت است

ز اندیشه‌ٔ احسن تَنَد، هر صورتی اَحسن شده 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


ز دستِ زُهره به مرّیخ اگر رسد جامش

رها کند به یکی جرعه خشم و صفرا را


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1549


عقل کو مَغلوبِ نفس، او نفس شد

مُشتری(۴۸)، مات زُحَل(۴۹) شد، نَحس شد


هم درین نَحسی بگردان این نظر

در کسی که کرد نَحست در نگر


آن نظر که بنگرد این جَرّ و مَد(۵۰)

او ز نَحسی سوی سَعدی(۵۱) نَقْب(۵۲) زد


زآن همی‏گردانَدَت حالی به حال

ضِد به ضد پیداکنان در انتقال


(۴۸مُشتری:‌ بزرگترین سیّاره منظومه شمسی که بین مریخ و زُحل قرار دارد. سعد اکبر، سعد آسمان

(۴۹زُحَل: کیوان، نَحس اکبر

(۵۰جَرّ و مَد: کنایه از حالات خوشی و ناخوشی است که بر آدمی دست می دهد.

(۵۱سَعد: خجسته، مبارک، مقابل نَحس

(۵۲نَقْب:‌ سوراخ و راه باریک در زیر زمین

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


تو مانده‌ای و شراب و همه فنا گشتیم

ز خویشتن چه نهان می‌کنی تو سیما را؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2666, Divan e Shams


حریفت حاضر است آنجا که هستی

ولیکن گر بگوید، شرم داری


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 135, Divan e Shams


ساقیا گردان کن آخر آن شرابِ صاف را

محو کن هست و عدم را بردران این لاف را


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1023


استخوان و باد روپوش است و بس

در دو عالم غیرِ یزدان نیست کس 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


ولیک غیرتِ لالاست حاضر و ناظر

هزار عاشق کُشتی برایِ لالا را


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1899


این ترازو بهرِ این بنهاد حق

تا رود انصاف ما را در سَبَق(۵۳)


از ترازو کم کُنی، من کم کنم

تا تو با من روشنی، من روشنم


(۵۳سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همه امکانات، درس یک روزه، مسابقه.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209


سجده آمد کندنِ خشتِ لَزِب(۵۴)

موجبِ قربی که وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ


   کندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است 

و سجود، موجب قرب بنده به حق می شود.


(۵۴لَزِب: چسبنده

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


به نفی لا لا گوید به هر دمی لالا

بزن تو گردنِ لا را، بیار الّا را


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۵۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4514


قرب، نه بالا، نه پستی رفتن است

قربِ حق از حبسِ هستی رستن است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201


آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستی

نیستی بَر، گر تو ابله نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690


کارگاهِ صُنع حق چون نیستی است

پس برونِ کارگه بی‏قیمتی است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468


جمله استادان پیِ اظهارِ کار

نیستی جویند و جایِ اِنکسار(۵۵)  


لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۵۶)

کارگاهش نیستیّ و لا بُوَد


هر کجا این نیستی افزون‌تر است

کارِ حق و کارگاهش آن سَر است


(۵۵اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی

(۵۶صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 33, Divan e Shams


می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا

گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


بده به لالا جامی، از آنکه می‌دانی

که علم و عقل رباید هزار دانا را


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3145


صبر کردن، جانِ تسبیحاتِ توست

صبر کن، کآنست تسبیحِ دُرست


هیچ تسبیحی ندارد آن دَرَج(۵۷)

صبر کن، اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج(۵۸)


صبر چون پولِ(۵۹) صِراط آن سو، بهشت

هست با هر خوب، یک لالایِ(۶۰) زشت


تا ز لالا می‌گُریزی، وصل نیست

زانکه لالا را ز شاهد، فَصل(۶۱) نیست


(۵۷دَرَج: درجه

(۵۸اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است.

(۵۹پول: پل

(۶۰لالا: لـله، غلام و بنده، مربی مرد

(۶۱فَصل: جدا کردن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2095


چون اَنَاالْحَق گفت شیخ و پیش بُرد

پس گلوی جمله کوران را فشرد


چون اَنای بنده لا شد، از وجود

پس چه مانَد؟ تو بیندیش ای جَحود(۶۲)


گر تو را چشمی است بگشا، درنگر

بعدِ لا آخِر چه می‌مانَد دگر؟


(۶۲جَحود: بسیار انکار کننده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #588


عشق، آن شعله‌ست کو چون بر فروخت

هرچه جز معشوقِ باقی، جمله سوخت 


تیغِ لا در قتلِ غیرِ حق براند

درنگر زآن پس که بعدِ لا چه ماند؟


ماند الّا الله، باقی جمله رفت

شاد باش ای عشقِ شرکت‌سوز زفت(۶۳)


(۶۳زَفت: درشت، فربه، نیرومند

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502


خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد

وانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزد


می دهند اَفیون(۶۴) به مردِ زخم‌مند(۶۵)

تا که پیکان از تنش بیرون کنند


(۶۴افیون: تریاک

(۶۵زخم‌مند: کسی که تنش زخمی و مجروح شده.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1241


تا نخوانی لا و الّاالله را

درنیابی مَنهَجِ(۶۶) این راه را


(۶۶مَنهَج: راهِ آشکار و روشن

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2948, Divan e Shams


ای لولیانِ(۶۷) لالا، با لا پَریده بالا

وارسته زین هَیولا، فارغ ز چون و چندی


(۶۷لولیان: جمعِ لولی به معنی سرمست، با نشاط

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


به آب دِه تو غبارِ غم و کدورت را

به خواب درکن آن جنگ را و غوغا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1905, Divan e Shams


نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی(۶۸) رسیده‌ست

غمِ بیش و غمِ کم را رها کن


(۶۸نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی: از روح خود در او دميدم. اشاره به آفرينش آدم است.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


بماند نیمِ غزل در دهان و ناگفته

ولی دریغ که گم کرده‌ام سر و پا را


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3755


پس حقیقت، حق بُوَد معبودِ کُل

کز پی ذوق است سَیْرانِ سُبُل(۶۹)


لیک بعضی رو سوی دُم کرده‌اند

گرچه سَر اصل است، سر گم کرده‌اند


لیک آن سَر، پیشِ این ضالانِ گم

می‌دهد دادِ سَری از راهِ دُم 


آن ز سَر می‌یابد آن داد، این ز دُم

قومِ دیگر پا و سَر کردند گم


چونکه گم شد جمله، جمله یافتند 

از کم ‌آمد، سوی کُل بشتافتند


(۶۹سَیْرانِ سُبُل: پیمودنِ راه‌ها

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


چندان بنوش مِی که بمانی ز گفت و گو

آخر نه عاشقی و نه این عشق میکده‌ست؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


برآ، بتاب بر افلاک شمسِ تبریزی

به مغزِ نغز بیارای برجِ جوزا را


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۲۹

Poem(Qazal)# 329, Divan e Hafez


جوزا سَحَر نهادْ حمایل(۷۰) برابرم

یعنی غلامِ شاهم و سوگند می‌خورم


ساقی بیا که از مددِ بختِ کارساز

کامی که خواستم ز خدا شد مُیَسَّرَم


جامی بده که باز به شادیِّ رویِ شاه

پیرانه سر، هوایِ جوانیست در سرم


(۷۰حمایل: دَوالِ‌ شمشیر؛ کمربندی چرمین که در قدیم شمشیر را به آن می‌بستند.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams


قضا که تیرِ حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری‏


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۲۹

Poem(Qazal)# 329, Divan e Hafez


راهم مزن به وصفِ زلالِ خِضَر که من

از جامِ شاه جُرعه‌کَشِ حوضِ کوثرم


شاها اگر به عرش رسانم سَریرِ(۷۱) فضل

مملوکِ(۷۲) این جِنابم(۷۳) و مسکین این دَرَم


من جرعه‌نوشِ بزمِ تو بودم هزار سال

کی تَرکِ آبخَورْد کُنَد طبعِ خوگَرَم؟


گر بَرکَنَم دل از تو و بَردارم از تو مِهر

آن مِهر بَر کِه افکنم؟ آن دل کجا بَرَم؟


(۷۱سَریر: تختِ پادشاهی

(۷۲مملوک: بنده، غلام، بَرده

(۷۳جناب‌: درگاه

-----------

حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۴۸

Poem(Qazal)# 348, Divan e Hafez


خورده‌ام تیرِ فلک، باده بده تا سرمست

عُقده(۷۴) در بندِ کَمرتَرکشِ(۷۵) جوزا فکنم


(۷۴عُقده: گِرِه

(۷۵کمرتَرکش: حَمایل، تیردانی که بر روی کمر می‌بستند.


------------------------

مجموع لغات:


(۱جنّیان: جمعِ جنّی، و جنّی به معنی منسوب به جنّ، دیو زده و پری است.

(۲صَهبا: میِ سرخ

(۳طریقِ بالا: راه و منازل سلوک به سویِ حق تعالی

(۴حَمرا: سرخ

(۵گیرا: مؤثّر، گیرندهٔ هوش و توانایی

(۶زهره یا ناهید: نزد احکامیان زهره سعد اصغر و مشتری سعد اکبر است.

(۷مریخ یا بهرام: منحوس و دال بر جنگ و خصومت و خونریزی و ظلم است.

(۸لالا: لـله، مرّبی کودک

(۹شوخ: زیبا

(۱۰پیچيدن: در آغوش کشیدن، آویختن

(۱۱برجِ جوزا: ستارهٔ دو پیکر

(۱۲قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

(۱۳صَنَم: بت، دلبر و معشوق

(۱۴جَبّاری: مقام جباریّت خداوند

(۱۵اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.

(۱۶زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه

(۱۷فارِغ: راحت و آسوده

(۱۸ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم

(۱۹خرگاه: خیمهٔ بزرگ

(۲۰سَقیم: بیمار

(۲۱شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۲۲گَبر: کافر

(۲۳صُنع: آفرینش

(۲۴مصنوع: آفریده، مخلوق

(۲۵خُنُوس: آشکار شدن و سپس بسیار پنهان گشتن

(۲۶سُخره‌: ذلیل و مقهور و زیردست

(۲۷جَبین: پیشانی

(۲۸پیچانی: اعتراض، شک و تردید

(۲۹فَلسَف: فَلسفی

(۳۰اَلْحَذَر: حذر کنید

(۳۱خُلود: جاودانه

(۳۲غَبی: کودن، سبک‌مغز

(۳۳تَحَرّی: جستجو

(۳۴مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم

(۳۵ذاهِل: فراموش کننده، غافل

(۳۶سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بی مزد

(۳۷تمییزدِه: کسی که دهنده قوّه شناخت و معرفت است

(۳۸خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه

(۳۹بِرّ: نیکی

(۴۰بُرّ: گندم

(۴۱مُعین: یار، یاری کننده 

(۴۲بِئسَ الْقَرین: همنشین بد

(۴۳غَمّاز: بسیار سخن‌چین، در اینجا به معنی آشکارکننده.

(۴۴کاهِل: تنبل، سُست

(۴۵دی: دیروز

(۴۶لبّیک: قبول می‌کنم، امرِ تو را اطاعت می‌کنم.

(۴۷سودا: خیال، هوی و هوس

(۴۸مُشتری:‌ بزرگترین سیّاره منظومه شمسی که بین مریخ و زُحل قرار دارد. سعد اکبر، سعد آسمان

(۴۹زُحَل: کیوان، نَحس اکبر

(۵۰جَرّ و مَد: کنایه از حالات خوشی و ناخوشی است که بر آدمی دست می دهد.

(۵۱سَعد: خجسته، مبارک، مقابل نَحس

(۵۲نَقْب:‌ سوراخ و راه باریک در زیر زمین

(۵۳سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همه امکانات، درس یک روزه، مسابقه.

(۵۴لَزِب: چسبنده

(۵۵اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی

(۵۶صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند

(۵۷دَرَج: درجه

(۵۸اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است.

(۵۹پول: پل

(۶۰لالا: لـله، غلام و بنده، مربی مرد

(۶۱فَصل: جدا کردن

(۶۲جَحود: بسیار انکار کننده

(۶۳زَفت: درشت، فربه، نیرومند

(۶۴افیون: تریاک

(۶۵زخم‌مند: کسی که تنش زخمی و مجروح شده.

(۶۶مَنهَج: راهِ آشکار و روشن

(۶۷لولیان: جمعِ لولی به معنی سرمست، با نشاط

(۶۸نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی: از روح خود در او دميدم. اشاره به آفرينش آدم است.

(۶۹سَیْرانِ سُبُل: پیمودنِ راه‌ها

(۷۰حمایل: دَوالِ‌ شمشیر؛ کمربندی چرمین که در قدیم شمشیر را به آن می‌بستند.

(۷۱سَریر: تختِ پادشاهی

(۷۲مملوک: بنده، غلام، بَرده

(۷۳جناب‌: درگاه

(۷۴عُقده: گِرِه

(۷۵کمرتَرکش: حَمایل، تیردانی که بر روی کمر می‌بستند.


----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را

بریز خون دل آن خونیان صهبا را


ربوده‌اند کلاه هزار خسرو را

قبای لعل ببخشیده چهره ما را


به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده

گشاده چون دل عشاق پر رعنا را


ز عکسشان فلک سبز رنگ لعل شود

قیاس کن که چگونه کنند دلها را


درآورند به رقص و طرب به یک جرعه

هزار پیر ضعیف بمانده برجا را


چه جای پیر که آب حیات خلاق‌اند

که جان دهند به یک غمزه جمله اشیا را


شکرفروش چنین چست هیچ کس دیده‌ست

سخن‌شناس کند طوطی شکرخا را


زهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریف

چنین رفیق بباید طریق بالا را


صلا زدند همه عاشقان طالب را

روان شوید به میدان پی تماشا را


اگر خزینه قارون به ما فرو ریزند

ز مغز ما نتوانند برد سودا را


بیار ساقی باقی که جان جانهایی

بریز بر سر سودا شراب حمرا را


دلی که پند نگیرد ز هیچ دلداری

برو گمار دمی آن شراب گیرا را


زهی شراب که عشقش به دس خود پخته‌ست

زهی گهر که نبوده‌ست هیچ دریا را


ز دست زهره به مریخ اگر رسد جامش

رها کند به یکی جرعه خشم و صفرا را


تو مانده‌ای و شراب و همه فنا گشتیم

ز خویشتن چه نهان می‌کنی تو سیما را


ولیک غیرت لالاست حاضر و ناظر

هزار عاشق کشتی برای لالا را


به نفی لا لا گوید به هر دمی لالا

بزن تو گردنِ لا را بیار الا را


بده به لالا جامی از آنکه می‌دانی

که علم و عقل رباید هزار دانا را


و یا به غمزه شوخت به سوی او بنگر

که غمزه تو حیاتی‌ست ثانی احیا را


به آب ده تو غبار غم و کدورت را

به خواب درکن آن جنگ را و غوغا را


خدای عشق فرستاد تا درو پیچیم

که نیست لایق پیچش ملک تعالی را


بماند نیم غزل در دهان و ناگفته

ولی دریغ که گم کرده‌ام سر و پا را


برآ بتاب بر افلاک شمس تبریزی

به مغز نغز بیارای برج جوزا را

 

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را

بریز خون دل آن خونیان صهبا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2842, Divan e Shams


چه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم را

نگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3024


این‌که فردا این کنم یا آن کنم

این دلیل اختیارست ای صنم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #616


گر بپرانیم تیر آن نی ز ماست

ما کمان و تیراندازش خداست


این نه جبر این معنی جباری است

ذکر جباری برای زاری است


زاری ما شد دلیل اضطرار

خجلت ما شد دلیل اختیار


گر نبودی اختیار این شرم چیست

وین دریغ و خجلت و آزرم چیست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648


پس هنر آمد هلاکت خام را   

کز پی دانه نبیند دام را


اختیار آن را نکو باشد که او

مالک خود باشد اندر اتقوا


چون نباشد حفظ و تقوی زینهار

دور کن آلت بینداز اختیار


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105


همچو مستی کو جنایت‌ها کند

گوید او معذور بودم من ز خود


گویدش لیکن سبب ای زشتکار

از تو بد در رفتن آن اختیار


بیخودی نآمد به خود توش خواندی

اختیارت خود نشد توش راندی


گر رسیدی مستی‌ای بی‌جهد تو

حفظ کردی ساقی جان عهد تو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257


همچنین هر شهوتی اندر جهان

خواه مال و خواه جاه و خواه نان


هر یکی زینها تو را مستی کند

چون نیابی آن خمارت می‌زند


این خمار غم دلیل آن شده ست

که بدان مفقود مستی‌ات بده‌ست


جز به اندازه ضرورت زین مگیر

تا نگردد غالب و بر تو امیر


سر کشیدی تو که من صاحبدلم

حاجت غیری ندارم واصلم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678


چون به من زنده شود این مرده‌تن

جان من باشد که رو آرد به من


من کنم او را ازین جان محتشم

جان که من بخشم ببیند بخششم


جان نامحرم نبیند روی دوست

جز همآن جان کاصل او از کوی اوست


در دمم قصاب‌وار این دوست را

تا هلد آن مغز نغزش پوست را


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172


شاد باش و فارغ و ایمن که من

آن کنم با تو که باران با چمن


من غم تو می‌خورم تو غم مخور

بر تو من مشفق‌ترم از صد پدر


هان و هان این راز را با کس مگو

گرچه از تو شه کند بس جستجو


گورخانه راز تو چون دل شود

آن مرادت زودتر حاصل شود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2472


تا که پشکی مشک گردد ای مرید

سال‌ها باید در آن روضه چرید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1344, Divan e Shams


دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر

کار او کن فیکون‌ است نه موقوف علل


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1258


گر قضا پوشد سیه همچون شبت

هم قضا دستت بگیرد عاقبت


گر قضا صد بار قصد جان کند

هم قضا جانت دهد درمان کند


این قضا صد بار اگر راهت زند

بر فراز چرخ خرگاهت زند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams


قضا که تیر حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کند به عنایت از آن سپس سپری‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626


کار من بی‌علت است و مستقیم

هست تقدیرم نه علت ای سقیم


عادت خود را بگردانم به وقت

این غبار از پیش بنشانم به وقت


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201


آینه هستی چه باشد نیستی

نیستی بر گر تو ابله نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690


کارگاه صنع حق چون نیستی است

پس برون کارگه بی‏قیمتی است


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360


عاشق صنع توام در شکر و صبر

عاشق مصنوع کی باشم چو گبر


عاشق صنع خدا با فر بود

عاشق مصنوع او کافر بود


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4058


نام پنهان گشتن دیو از نفوس

واندر آن سوراخ رفتن شد خنوس


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1444, Divan e Shams


چون خواب مرا بیند بگریزد و ننشیند

از من برود آید در شخص دگر خوابم


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3283


فلسفی مر دیو را منکر شود

در همان دم سخره دیوی بود


گر ندیدی دیو را، خود را ببین

بی جنون نبود کبودی در جبین


هر‌که را در دل شک و پیچانی است

در جهان او فلسفی پنهانی است


می‌نماید اعتقاد و گاه‌گاه

آن رگ فلسف کند رویش سیاه


الحذر ای مومنان کآن در شماست

در شما بس عالم بی‌منتهاست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1211


شرع بهر دفع شر رایی زند

دیو را در شیشه‌ٔ حجت کند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


ربوده‌اند کلاه هزار خسرو را

قبای لعل ببخشیده چهره ما را


فردوسی، شاهنامه، جنگِ بزرگ کیخسرو با افراسیاب

Ferdowsi Poem(Shahname), The Big Battle of Keikhosrow With Afrasiab


ز من بگسلد فره ایزدی

گر آیم به کژی و نابخردی


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #726


ملک برهم زن تو ادهم‌وار زود

تا بیابی همچو او ملک خلود


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #764


ملک جسمت را چو بلقیس ای غبی

ترک کن بهر سلیمان نبی


قرآن کریم، سوره نمل (۲۷)، آیهٔ ۴۴

 Quran, An-Naml(#27), Line #44


«إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.»


«من بر خويشتن ستم كرده‌ام و اينك با سليمان در برابرِ پروردگارِ جهانيان تسليم شدم.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2626


قبله را چون کرد دست حق عیان

پس تحری بعد ازین مردود دان


هین بگردان از تحری رو و سر

که پدید آمد معاد و مستقر


یک زمان زین قبله گر ذاهل شوی

سخره هر قبله باطل شوی


چون شوی تمییزده را ناسپاس

بجهد از تو خطرت قبله‌شناس


گر ازین انبار خواهی بر و بر

نیم‌ساعت هم ز همدردان مبر


که در آن دم که ببری زین معین

مبتلی گردی تو با بئس القرین  


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2974


بود عبدالغوث هم‌جنس پری

چون پری نه سال در پنهان‌پری


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2980


برد هم‌جنسی پریانش چنان

که رباید روح را زخم سنان


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2723


گفت سیماهم وجوه کردگار

که بود غماز باران سبزه‌زار


حق تعالی فرمود که باطن اشخاص از ظاهر رخسارشان نمایان است

به همین جهت وجود چمنزار حاکی از اینست که بارانی نازل شده است


قرآن کریم، سورهٔ فتح (۴۸)، آیهٔ ۲۹

 Quran, Al-Fath(#48), Line #29


«…سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ…»


«…نشانشان اثر سجده‌اى است كه بر چهره آنهاست…»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


درآورند به رقص و طرب به یک جرعه

هزار پیر ضعیف بمانده برجا را


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678

   

چون به من زنده شود این مرده‌تن

جان من باشد که رو آرد به من


من کنم او را ازین جان محتشم

جان که من بخشم ببیند بخششم


جان نامحرم نبیند روی دوست

جز همآن جان کاصل او از کوی اوست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2767


چون بدو زنده شدی آن خود وی است

وحدت محض است آن شرکت کی است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


زهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریف

چنین رفیق بباید طریق بالا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1219, Divan e Shams


هر که بود عاشق خود پنج نشان دارد بد

سخت دل و سست قدم کاهل و بی‌کار و ترش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


صلا زدند همه عاشقان طالب را

روان شوید به میدان پی تماشا را


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214


طالب است و غالب است آن کردگار

تا ز هستی‌ها بر آرد او دمار


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


اگر خزینه قارون به ما فرو ریزند

ز مغز ما نتوانند برد سودا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 492, Divan e Shams


اگرچه سرد وجودیت گرم درپیچید

به ره کنش به بهانه بهانه را چه شده‌ست


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۵

Poem(Qazal)# 5, Divan e Hafez


هنگام تنگ‌دستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


بیار ساقی باقی که جان جانهایی

بریز بر سر سودا شراب حمرا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 233, Divan e Shams


کجاست ساقی جان تا به‌هم زند ما را

بروبد از دل ما فکر دی و فردا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shams


لبیک لبیک ای کرم سودای تست اندر سرم

ز آب تو چرخی می‌زنم مانند چرخ آسیا


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3274


جان جان چو واکشد پا را ز جان

جان چنان گردد که بی‌جان تن بدان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


دلی که پند نگیرد ز هیچ دلداری

برو گمار دمی آن شراب گیرا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2281, Divan e Shams


اندیشه جز زیبا مکن کاو تار و پود صورت است

ز اندیشه‌ٔ احسن تند هر صورتی احسن شده 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


ز دست زهره به مریخ اگر رسد جامش

رها کند به یکی جرعه خشم و صفرا را


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1549


عقل کو مغلوب نفس او نفس شد

مشتری مات زحل شد نحس شد


هم درین نحسی بگردان این نظر

در کسی که کرد نحست در نگر


آن نظر که بنگرد این جر و مد

او ز نحسی سوی سعدی نقب زد


زآن همی‏گرداندت حالی به حال

ضد به ضد پیداکنان در انتقال


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


تو مانده‌ای و شراب و همه فنا گشتیم

ز خویشتن چه نهان می‌کنی تو سیما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2666, Divan e Shams


حریفت حاضر است آنجا که هستی

ولیکن گر بگوید شرم داری


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 135, Divan e Shams


ساقیا گردان کن آخر آن شراب صاف را

محو کن هست و عدم را بردران این لاف را


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1023


استخوان و باد روپوش است و بس

در دو عالم غیر یزدان نیست کس 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


ولیک غیرت لالاست حاضر و ناظر

هزار عاشق کشتی برای لالا را


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1899


این ترازو بهر این بنهاد حق

تا رود انصاف ما را در سبق


از ترازو کم کنی من کم کنم

تا تو با من روشنی من روشنم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209


سجده آمد کندن خشت لزب

موجب قربی که واسجد واقترب


کندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است 

و سجود موجب قرب بنده به حق می شود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


به نفی لا لا گوید به هر دمی لالا

بزن تو گردن لا را بیار الا را


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۵۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4514


قرب نه بالا نه پستی رفتن است

قرب حق از حبس هستی رستن است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201


آینه هستی چه باشد نیستی

نیستی بر گر تو ابله نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690


کارگاه صنع حق چون نیستی است

پس برون کارگه بی‏قیمتی است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468


جمله استادان پی اظهار کار

نیستی جویند و جای انکسار  


لاجرم استاد استادان صمد

کارگاهش نیستی و لا بود


هر کجا این نیستی افزون‌تر است

کار حق و کارگاهش آن سر است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 33, Divan e Shams


می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا

گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


بده به لالا جامی از آنکه می‌دانی

که علم و عقل رباید هزار دانا را


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3145


صبر کردن جان تسبیحات توست

صبر کن کآنست تسبیح درست


هیچ تسبیحی ندارد آن درج

صبر کن الصبر مفتاح الفرج


صبر چون پول صراط آن سو بهشت

هست با هر خوب یک لالای زشت


تا ز لالا می‌گریزی وصل نیست

زانکه لالا را ز شاهد فصل نیست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2095


چون اناالحق گفت شیخ و پیش برد

پس گلوی جمله کوران را فشرد


چون انای بنده لا شد از وجود

پس چه ماند تو بیندیش ای جحود


گر تو را چشمی است بگشا درنگر

بعد لا آخر چه می‌ماند دگر


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #588


عشق آن شعله‌ست کو چون بر فروخت

هرچه جز معشوق باقی جمله سوخت 


تیغ لا در قتل غیر حق براند

درنگر زآن پس که بعد لا چه ماند


ماند الا الله باقی جمله رفت

شاد باش ای عشق شرکت‌سوز زفت


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502


خویش را تسلیم کن بر دام مزد

وانگه از خود بی ز خود چیزی بدزد


می دهند افیون به مرد زخم‌مند

تا که پیکان از تنش بیرون کنند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1241


تا نخوانی لا و الاالله را

درنیابی منهج این راه را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2948, Divan e Shams


ای لولیان لالا با لا پریده بالا

وارسته زین هیولا فارغ ز چون و چندی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


به آب ده تو غبار غم و کدورت را

به خواب درکن آن جنگ را و غوغا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1905, Divan e Shams


نفخت فیه من روحی رسیده‌ست

غم بیش و غم کم را رها کن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


بماند نیم غزل در دهان و ناگفته

ولی دریغ که گم کرده‌ام سر و پا را


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3755


پس حقیقت حق بود معبود کل

کز پی ذوق است سیران سبل


لیک بعضی رو سوی دم کرده‌اند

گرچه سر اصل است سر گم کرده‌اند


لیک آن سر پیش این ضالان گم

می‌دهد داد سری از راه دم


آن ز سر می‌یابد آن داد این ز دم

قوم دیگر پا و سر کردند گم


چونکه گم شد جمله جمله یافتند 

از کم ‌آمد سوی کل بشتافتند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


چندان بنوش می که بمانی ز گفت و گو

آخر نه عاشقی و نه این عشق میکده‌ست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shams


برآ بتاب بر افلاک شمس تبریزی

به مغز نغز بیارای برج جوزا را


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۲۹

Poem(Qazal)# 329, Divan e Hafez


جوزا سحر نهاد حمایل برابرم

یعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم


ساقی بیا که از مدد بخت کارساز

کامی که خواستم ز خدا شد میسرم


جامی بده که باز به شادی روی شاه

پیرانه سر هوای جوانیست در سرم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams


قضا که تیر حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کند به عنایت از آن سپس سپری‏


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۲۹

Poem(Qazal)# 329, Divan e Hafez


راهم مزن به وصف زلال خضر که من

از جام شاه جرعه‌کش حوض کوثرم


شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل

مملوک این جنابم و مسکین این درم


من جرعه‌نوش بزم تو بودم هزار سال

کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم


گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر

آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۴۸

Poem(Qazal)# 348, Divan e Hafez


خورده‌ام تیر فلک باده بده تا سرمست

عقده در بند کمرترکش جوزا فکنم


Tags

926


Comments

  1. shirin7sh
    2 years, 3 months ago

    فضابندی و فضاگشایی هر دو در اختیار ماست. وقتی مست همانیدگی ها می شویم اختیار خود را از دست داده ایم و این بیهوشی و بی‌خردی تقصیر ماست. زندگی بشر در عین پیشرفتهای علمی با عدم آرامش و جنگ توام شده زیرا زیر سلطه سیستمی هستیم که از جنس ذهن است و ما را در خود می بلعد. در حالیکه خدا عشق را فرستاده تا در عشق بپیچیم.

    درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
    هزاران شکر و صدها سپاس

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour audio Program #926
برنامه صوتی شماره ۹۲۶ گنج حضور
Category:
برنامه های صوتی گنج حضور
برنامه های صوتی ۱۰۰۰ - ۹۰۱
Views: 3,990
Submitted by: , Jul 28 2022






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S