برنامه صوتی شماره ۶۷۵ گنج حضور
۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۴ سپتامبر ۲۰۱۷ ـ ۱۴ شهریور
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۱۶۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2169, Divan e Shams
ز مکرِ حق مباش ایمن* اگر صد بخت بینی تو
بمال این چشمها را گر به پندارِ یقینی تو
که مکر حق** چنان تند است کز وی دیده جانت
تو را عرشی نماید او، و گر باشی زمینی تو
گمانِ خاینی می بر تو بر جانِ امین شکلت(۱)
که گر تو ساده دل باشی، ندارد سود امینی تو
خریدی هندوی، زشتی، قَبیحی را تو در چادر
تو ساده پوستین(۲) بر بوی زُهره رویِ چینی تو
چو شب در خانه آوردی، بدیدی روش بیچادر
ز رویش دیده بگرفتی، ز بویش بستی بینی تو
در این بازار، طَرّاران(۳) زاهدشکل بسیارند
فریبندت، اگر چه اهل و باعقلِ متینی تو
مگر فضلِ خداوندِ خداوندان شمس الدّین
کند تنبیه جانت را، کند هر دم معینی تو
ببین آن آفتابی را کش اول نیست و نی پایان
که اندر دین همیتابد اگر از اهل دینی تو
به سویِ باغِ وحدت رو کز او شادی همی روید
که هر جزوت شود خندان، اگر در خود حزینی تو
* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۹۹
Quran, Sooreh Araaf(#7), Ayeh #99
أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ
آيا پنداشتند كه از مكر خدا در امانند؟ از مكر خدا جز زيانكاران ايمن ننشينند.
** قرآن کریم، سوره یونس(۱۰)، آیه ۲۱
Quran, Sooreh Younos(#10), Ayeh #21
وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آيَاتِنَا ۚ قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْرًا ۚ إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ
هرگاه پس از گزندى كه به مردم رسيده است رحمتى به آنها بچشانيم، بينى كه در آيات ما بدانديشى مىكنند. بگو: مكر خدا سريعتر است؛ رسولان ما نيز، بدانديشيهاى شما را مىنويسند.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 918
حیله کرد انسان و حیلهش دام بود
آنکه جان پنداشت خونآشام بود
در ببست و دشمن اندر خانه بود
حیله فرعون زین افسانه بود
صد هزاران طفل کشت آن کینهکش
و آنکه او میجست اندر خانهاش
سعدی، گلستان، در آداب صحبت، بخش ۳۵
Sa'adi Poem, Golestan, Dar Adaab e Sokhan, Part 35
بس قامت خوش که زیر چادر باشد
چون باز کنی مادر مادر باشد
سعدی، بوستان، باب پنجم در رضا، گفتار اندر اخلاص و برکت آن و ریا و آفت آن
برو جان بابا در اخلاص پیچ
که نتوانی از خلق رستن به هیچ
کسانی که فعلت پسندیدهاند
هنوز از تو نقش برون دیدهاند
چه قدر آورد بنده حوردیس
که زیر قبا دارد اندام پیس؟
نشاید به دستان شدن در بهشت
که بازت رود چادر از روی زشت
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 921
دیده ما چون بسی علت دروست
رو فنا کن دید خود در دید دوست
دید ما را دید او نِعْمَ الْعِوَض(۴)
یابی اندر دید او کل غَرَض
طفل تا گیرا(۵) و تا پویا(۶) نبود
مرکبش جز گردن بابا نبود
چون فضولی گشت و دست و پا نمود
در عَنا(۷) افتاد و در کور و کبود(۸)
جانهای خلق پیش از دست و پا
میپریدند از وفا اندر صفا
چون به امر اِهْبِطُوا(۹) بندی شدند
حبس خشم و حرص و خرسندی شدند
ما عِیال(۱۰) حضرتیم و شیرخواه
گفت: اَلْخَلقُ عِیالٌ لِلْاِله
قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۳۸
Quran, Sooreh Baghareh(#2), Ayeh #38
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
گفتيم: همه از بهشت فرود آیید؛ پس اگر هدایتی از من به سوی شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بیمی دارند و نه اندوهی.
حدیث
همه مردم، خانوار خداوند هستند و كسی که برای مردم سودمندتر باشد، نزد خداوند محبوبتر است.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 712
آدمی دید است باقی گوشت و پوست
هرچه چشمش دیده است آن چیز اوست
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۰۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1406
آدمی دید است و باقی پوست است
دید آن است آن که دید دوست است
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۵۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2754
جواب گفتنِ انبیا طَعنِ ایشان را و مَثَل زدن ایشان را
ای دریغا که دوا در رنجتان
گشت زهرِ قهرِ جان آهَنجتان(۱۱)
ظلمت افزود این چراغ، آن چشم را
چون خدا بگماشت پردهٔ خشم را
چه رئیسی جُست خواهیم از شما؟
که ریاستمان فزون است از سَما(۱۲)
چه شرف یابد ز کشتی بَحرِ دُر؟
خاصه کشتی یی ز سِرگین گشته پُر
ای دریغ آن دیدهٔ کور و کبود
آفتابی اندرو ذرّه نمود
ز آدمی که بود بی مثل و نَدید(۱۳)
دیده ابلیس جز طینی(۱۴) ندید
چشم دیوانه(۱۵)، بهارش دی نمود
ز آن طرف جنبید کو را خانه بود
ای بسا دولت که آید گاه گاه
پیش بیدولت، بگردد او ز راه
ای بسا معشوق کاید ناشناخت
پیش بدبختی، نداند عشق باخت
این غلط ده(۱۶)، دیده را، حِرمانِ(۱۷) ماست
وین مُقَلِّب(۱۸)، قَلب را، سوءُ القَضاست(۱۹)
این بدبختی (من ذهنی) ماست که باعث می شود، چشم ما دچار
اشتباه شود. و آن چیزی که قلب را از مشاهده و شناخت حقیقت
باز می گرداند، همانا قضای بد (من ذهنی) ماست.
چون بُتِ سنگین، شما را قبله شد
لعنت و کوری شما را ظُلّه(۲۰) شد
چون بشاید سنگتان اَنبازِ(۲۱) حق
چون نشاید عقل و جان همراز حق؟
پشّهٔ مرده، هما را شد شریک
چون نشاید زنده همرازِ مَلیک(۲۲)؟
یا مگر مرده، تراشیدهٔ شماست
پشّهٔ زنده، تراشیدهٔ خداست
عاشق خویشید و صنعتکردِ خویش
دُمِّ ماران را سَرِ مار است کیش
نی در آن دُم، دولتیّ و، نعمتی
نی در آن سر، راحتیّ و لذّتی
گِردِ سر گردان بُوَد آن دُمِّ مار
لایقند و درخورند آن هر دو یار
آن چنان گوید حکیم غزنوی
در الهینامه(۲۳) گر خوش بشنوی
کم فضولی کن تو در حکم قَدَر(۲۴)
درخور آمد شخصِ خر با گوشِ خر
شد مناسب عضوها و اَبدان ها(۲۵)
شد مناسب وصف ها با جان ها
وصفِ هر جانی تناسب باشدش
بی گمان با جان، که حق بتراشدش
چون صفت با جان قرین کرده ست او
پس مناسب دانش، همچون چشم و رو
شد مناسب وصف ها در خوب و زشت
شد مناسب حرف ها که حق نبشت
دیده و دل هست بَیْنَ اِصْبَعَین***(۲۶)
چون قلم در دستِ کاتب ای حسین
ای حسین، چشم و قلب میان دو انگشت پروردگار است، همان گونه که قلم در دست نویسنده است.
اِصْبَعِ لطف ست و قهر و در میان
کِلکِ(۲۷) دل، با قَبض(۲۸) و بَسطی(۲۹) زین بَنان(۳۰)
ای قلم بنگر گر اِجلالیستی(۳۱)
که میان اِصْبَعَینِ کیستی؟
جمله قصد و جنبشت زین اِصْبَع است
فرق تو بر چار راهِ مَجمَع است
این حروف حال هات از نَسخِ(۳۲) اوست
عزم و فَسخت هم ز عزم و فَسخَ اوست
جز نیاز و جز تَضَرُّع(۳۳) راه نیست
زین تَقَلُّب(۳۴) هر قلم آگاه نیست
این، قلم داند ولی بر قدر خود
قدر خود پیدا کند در نیک و بد
آنچه در خرگوش و پیل آویختند
تا ازل را با حِیَل(۳۵) آمیختند
*** حدیث
اِنَّ قُلُوبَ بَنی آدَمَ کُلَّها بَیْنَ اِصْبَعَینِ مِنْ اَصابِعِ الرَّحمنِ يُقَلِّبُهُ كَيْفَ يَشاءُ.
همانا دل های آدمیزادگان میان دو انگشت خداوند است. و او هر طور خواهد دگرگونش می سازد.
سنایی، حدیقة الحقیقه
Sanaaee Poem, Hadighatolhaghighat
تو فضول از میانه بیرون بر
گوش خر، درخور است با سر خر
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۸۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2785
بیان آنکه هر کس را نرسد مَثَل آوردن، خاصّه در کار الهی
کی رسدتان این مثل ها ساختن
سوی آن درگاهِ پاک انداختن؟
آن مثل آوردن، آنِ حضرت است
که به علمِ سِرّ و جَهر(۳۶) او آیت است
تو چه دانی سِرِّ چیزی تا تو کَل(۳۷)
یا به زلفی یا به رخ آری مثل؟
موسیی آن را عصا دید و نبود
اژدها بُد، سِرِّ او لب میگشود(۳۸)
چون چنان شاهی نداند سِرِّ چوب
تو چه دانی سِرِّ این دام و حُبوب(۳۹)؟
چون غلط شد چشم موسی در مَثَل
چون کند موشی فُضولی مُدَّخَل(۴۰)؟
آن مثالت را چو اژدرها کند
تا به پاسخ جزو جزوت بَر کَنَد
این مثال آورد ابلیسِ لَعین
تا که شد مَلعونِ(۴۱) حق تا یوم دین(۴۲)
این مثال آورد قارون از لِجاج(۴۳)
تا فرو شد در زمین با تخت و تاج
این مثالت را چو زاغ و بُوم(۴۴) دان
که ازیشان پست شد صد خاندان
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۹۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2795
مثل ها زدن قوم نوح، به استهزا، در زمان کشتی ساختن
نوح اندر بادیه کشتی بساخت
صد مَثَل گو از پی تَسخُر****(۴۵) بتاخت
در بیابانی که چاه آب نیست
میکند کشتی، چه نادان ابلهی ست
آن یکی میگفت: ای کشتی بتاز
و آن یکی میگفت: پَرَّش هم بساز
او همیگفت: این به فرمان خداست
این به چُربَک ها(۴۶) نخواهد گشت کاست
**** قرآن کریم، سوره هود(۱۱)، آیه ۳۸
Quran, Sooreh Houd(#11), Ayeh #38
وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ ۚ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ
و نوح به ساختن کشتی پرداخت و هر گاه کسی از قومش بر او می گذشت، وی را مسخره می کرد و نوح در پاسخ آنان می گفت: اگر امروز شما مرا مسخره می کنید ما هم روزی شما را به سُخره گیریم همانطور که شما (امروز ما را) مورد استهزاء قرار می دهید.
قرآن کریم، سوره هود (۱۱)، آیه ۳۷
Quran, Sooreh Houd(#11), Ayeh #37
وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ
كشتى را زير نظر و الهام ما بساز و در باره اين ستمكاران با من سخن مگوى، كه همه غرقهاند.
(۱) امین شکل: شبیه امینان
(۲) ساده پوستین: ساده دل، سبک مغز، ابله
(۳) طَرّار: دزد، جیببر
(۴) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض
(۵) گیرا: گیرنده، قوی
(۶) پویا: راه رونده، پوینده
(۷) عَنا: مخفّف عَناء، رنج، سختی
(۸) کور و کبود: دید من ذهنی و آسیب های ناشی از آن
(۹) اِهْبِطُو: فرود آیید، هُبوط کنید
(۱۰) عِیال: خانوار
(۱۱) آهَنج: کشیدن، برکندن، در آوردن
(۱۲) سَما: آسمان
(۱۳) نَدید: همتا و نظیر
(۱۴) طین: گِل
(۱۵) چشم دیوانه: دیوانه به معنی شیطانی، چشم دیوانه یعنی چشم ظاهربین شیطانی
(۱۶) غلط ده: غلط انداز، هر چیز که آدمی را دچار اشتباه کند.
(۱۷) حِرمان: بیبهره ماندن
(۱۸) مُقَلِّب: دگرگون کننده، واژگون کننده
(۱۹) سوءُ القَضا: قضای بد، بد فرجامی
(۲۰) ظُلّه: سایبان، سایه دار
(۲۱) اَنباز: شریک
(۲۲) مَلیک: صاحب مُلک، پادشاه، از اسماء الهی
(۲۳) الهینامه: همان کتاب حدیقة الحقيقة سنايی است
(۲۴) قَدَر: فرمان الهی، سرنوشت و آنچه خداوند برای بندگان خود مقدر نموده
(۲۵) اَبدان: بدن ها، جمع بدن
(۲۶) اِصْبَعَین: دو انگشت
(۲۷) کِلک: قلم
(۲۸) قَبض: گرفتن، گرفتگی
(۲۹) بَسط: وسعت، فراخی، گستردن
(۳۰) بَنان: انگشت، سرانگشت
(۳۱) اِجلال: بزرگ و محترم شمردن، شکوه و جلال
(۳۲) نَسخ: نسخه برداری از روی کتاب، نوشتن
(۳۳) تَضَرُّع: زاری کردن، شیون کردن
(۳۴) تَقَلُّب: از حالی به حال دیگر در آمدن
(۳۵) حِیَل: جمع حیله، چاره ها
(۳۶) جَهر: آشکار
(۳۷) کَل: کچل، مجازاً به معنی بی برگ و نوا و فاقد سرمایه های روحی و کمال و علم و معرفت
(۳۸) لب گشودن: در اینجا به معنی آشکار شدن است
(۳۹) حُبوب: جمع حَبّ، دانه
(۴۰) مُدَّخَل: جای داخل کردن، محل وارد کردن
(۴۱) مَلعون: لعنت شده، نفرینشده
(۴۲) یوم دین: روز جزا، روز قیامت
(۴۳) لِجاج: ستیزه کردن
(۴۴) بُوم: جغد
(۴۵) تَسخُر: ریشخند، استهزا
(۴۶) چُربَک: دروغ، بهتان
فرزانه تر مردم اگر زاهد و صوفیست
ای دوست
به دوران تو فرزانه کسی نیست
درودها