برنامه صوتی شماره ۴۶۲ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
تمامی اشعار این برنامه، PDF
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۴۵۵
برگذری درنگری جز دل خوبان نبری
سر مکش ای دل که از او هر چه کنی جان نبری
تا نشوی خاک درش در نگشاید به رضا
تا نکشی خار غمش گل ز گلستان نبری
تا نکَنی کوه بسی دست به لَعلی نرسد
تا سوی دریا نروی گوهر و مرجان نبری
سر ننهد چرخ تو را تا که تو بیسر نشوی
کس نخرد نقد تو را تا سوی میزان نبری
تا نشوی مست خدا غم نشود از تو جدا
تا صفت گرگ دَری یوسف کنعان نبری
تا تو اَیازی نکنی کی همه محمود شوی
تا تو ز دیوی نرهی مُلک سلیمان نبری
نعمت تن خام کند محنت تن رام کند
محنت دین تا نکشی دولت ایمان نبری
خیره میا خیره مرو جانب بازار جهان
ز آنک در این بِیع و شَری این ندهی آن نبری
خاک که خاکی نَهِلد سوسن و نسرین نشود
تا نکَنی دَلق کُهن خلعت سلطان نبری
آه گدارو شدهای خاطر تو خوش نشود
تا نکُنی کافریی مال مسلمان نبری
هیچ نبردهست کسی مهره ز اَنبان جهان
رنجه مشو ز آنک تو هم مهره ز انبان نبری
مهره ز انبان نبرم گوهر ایمان ببرم
گر تو به جان بُخل کنی جان بر جانان نبری
ای کشش عشق خدا میننشیند کَرَمت
دست نداری ز کِهان تا دل از ایشان نبری
هین بکشان هین بکشان دامن ما را به خوشان
ز آنک دلی که تو بری راه پریشان نبری
راست کنی وعده خود دست نداری ز کشش
تا همه را رقص کنان جانب میدان نبری
هیچ مگو ای لب من تا دل من باز شود
ز آنک تو تا سنگ دلی لعل بدخشان نبری
گر چه که صد شرط کنی بیهمه شرطی بدهی
ز آنک تو بس بیطمعی زر به حُرُمدان نبری
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵
شکر نعمت خوشتر از نعمت بُوَد
شُکرْباره کی سوی نعمت رود
شکر جانِ نعمت و نعمت چو پوست
ز آنک شکر آرد ترا تا کوی دوست
نعمت آرد غفلت و شکر اِنتِباه
صید نعمت کن بدامِ شکر شاه
عالی بود. واقعا راست می گویید وقتی آدم جبران میکند شاید در ابتدا نه ولی بعد از مدتی ثمرات آن را می بینید. جالب اینجاست که اگر کار خطایی هم بکنیم بلافاصله عواقب آن را مشاهده می کنیم. سریع پاشو می خوریم . هر عمل کز آدمی سر میزند آن عمل مزدش بزودی پشت در در میزند