از هوس وصال تو وز طلب جهان تو
نیست مرا ز جسم و جان در ره عشق تو نشان
ز آنک نغول میروم در طلب نشان تو
بنده بدید جوهرت لنگ شدهست بردرت
ماندهام ای جواهری بر طرف دکان تو
شاد شود دل و جگر چون بگشایی آن کمر
بازگشا تو خوش قبا آن کمر از میان تو
تا نظری به جان کنی جان مرا چو کان کنی
در تبریز شمس دین نقد رسم به کان تو
Sign in or sign up to post comments.