برنامه صوتی شماره ۶۰۴ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۲۵ آوریل ۲۰۱۶ ـ ۷ اردیبهشت
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 331, Divan e Shams
زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست
دیوانه شدم، بر سر دیوانه قلم نیست
از دور ببینی تو مرا شخص رونده
آن شخص خیالست ولی غیر عدم نیست
پیش آ و عدم شو که عدم معدن جانست
اما نه چنین جان که بجز غصه و غم نیست
من بیمن و تو بیتو درآییم در این جو
زیرا که در این خشک بجز ظلم و ستم نیست
این جوی کند غرقه ولیکن نکشد مرد
کو آب حیاتست و بجز لطف و کرم نیست
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2214, Divan e Shams
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو
داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات
آن زمانی که درآییم به بستان من و تو
اختران فلک آیند به نظاره ما
مه خود را بنماییم بدیشان من و تو
من و تو، بیمن و تو، جمع شویم از سر ذوق
خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو
طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند
در مقامی که بخندیم بدان سان من و تو
این عجبتر که من و تو به یکی کنج این جا
هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو
به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر
در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
قرآن کریم، سوره طه (۲۰)، آیه ۶۵-۷۰
Quran, Sooreh Tahaa (#20), Line # 65-70
قَالُوا يَا مُوسَىٰ إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَإِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَىٰ (۶۵)
قَالَ بَلْ أَلْقُوا ۖ فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَىٰ (۶۶)
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَىٰ (۶۷)
قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَىٰ (۶۸)
وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا ۖ إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ ۖ
وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَىٰ (۶۹)
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَىٰ (۷۰)
ترجمه فارسی
Farsi Translation
[ ساحران ] گفتند: ای موسی! آیا تو [ نخست عصای خود را ]
می افکنی یا ما نخستین کس باشیم که بیفکنیم؟(۶۵)
[موسی] گفت: [نخست] شما بیفکنید و [ساحران افکندند و]
ناگهان در اثر جادوی آنان چنین به نظر موسی آمد که
گویی ریسمانها و عصاهاشان حرکت می کنند!(۶۶)
در این هنگام ترسی خفیف در دل موسی در افتاد.
پس گفتیمش: مترس که تو پیروز و برتری.(۶۷-۶۸)
و آنچه در دست راست خود داری بیفکن تا آنچه را که
برساخته اند فرو بلعد که آنچه برساخته اند تنها نیرنگ
جادوگر است و جادوگر هر جا که در آید رستگار نشود.(۶۹)
پس [ بعد از آنکه موسی عصای خود را افکند و برساخته های
سحر آمیزشان را فرو بلعید، ] جادوگران [ بی اختیار ] به سجده
درآمدند و گفتند: به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم.(۷۰)
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line # 1670
تفسیر اَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خیفةً مُوسی، قُلْنا لا تَخَفْ اِنَّکَ اَنْتَ الَْاَ عْلَی
گفت موسی: سحر هم حیران کنی ست
چون کنم کین خلق را تمییز(۱) نیست؟
گفت حق: تمییز را پیدا کنم
عقل بیتمییز را بینا کنم
گرچه چون دریا برآوردند کف
موسیا تو غالب آیی، لا تَخَفْ(۲)
بود اندر عهد خود سحر افتخار
چون عصا شد مار آنها گشت عار
هر کسی را دعوی حُسن و نمک
سنگ مرگ آمد نمک ها را محک
سِحر رفت و معجزهٔ موسی گذشت
هر دو را از بام بود افتاد طشت
بانگ طشت سحر جز لعنت چه ماند؟
بانگ طشت دین به جز رفعت چه ماند؟
چون محک پنهان شده ست از مرد و زن
در صف آ ای قلب و اکنون لاف زن
وقت لاف ستت محک چون غایب است
میبرندت از عزیزی دست دست
قلب میگوید ز نَخْوَت(۳) هر دمم
ای زر خالص من از تو کی کمم؟
زر همیگوید: بلی ای خواجهتاش(۴)
لیک میآید محک آماده باش
مرگ تن هدیهست بر اصحاب راز
زر خالص را چه نقصان است گاز(۵)؟
قلب اگر در خویش آخربین بدی
آن سیه کآخر شد او اول شدی
چون شدی اول سیه اندر لِقا
دور بودی از نفاق و از شَقا(۶)
کیمیای فضل را طالب بدی
عقل او بر زَرقِ او غالب بدی
چون شکستهدل شدی از حال خویش
جابر(۷) اِشکستگان دیدی به پیش
عاقبت را دید و او اِشکسته شد
از شکستهبند در دم بسته شد
فضل مس ها را سوی اکسیر(۸) راند
آن زراندود از کرم محروم ماند
ای زراندوده مکن دعوی، ببین
که نماند مشتریت اَعْمی(۹) چنین
نور محشر چشمشان بینا کند
چشم بندیِّ تو را رسوا کند
بنگر آنها را که آخر دیدهاند
حسرت جان ها و رشک دیدهاند
بنگر آنها را که حالی دیدهاند
سِرِّ فاسد ز اصل سر ببریدهاند
پیش حالیبین که در جهل است و شک
صبح صادق، صبح کاذب، هر دو یک
صبح کاذب، صد هزاران کاروان
داد بر باد هلاکت ای جوان
نیست نقدی کش غلط انداز(۱۰) نیست
وای آن جان کش مِحَکّ و گاز نیست
حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۲۸
Hafez Poem (Qazal) # 128, Divan e Qazaliat
بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۹۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book 4, Line # 1594
اندرین کون و فساد ای اوستاد
آن دَغَل کون و نصیحت آن فَساد
کون میگوید: بیا من خوشپیام(۱۱)
وآن فسادش گفته: رو من لا شَیام(۱۲)
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line # 1614
هر که آخِربینتر، او مسعودتر
هر که آخُربینتر، او مطرودتر(۱۳)
روی هر یک چون مه فاخر ببین
چونکه اول دیده شد آخر ببین
تا نباشی همچو ابلیس اَعْوَری(۱۴)
نیم بیند، نیم نی، چون اَبْتَری(۱۵)
دید طین(۱۶) آدم و دینش ندید
این جهان دید، آن جهانبینش ندید
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۳۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book # 3, Line # 738
گر نبودی لاف زشتت ای گدا
یک کریمی رحم افکندی به ما
ور نمودی عیب و کژ کم باختی
یک طبیبی داروی او ساختی
گفت حق که: کژ مجنبان گوش و دُم
یَنْفَعَنَّ الصّادقینَ صِدْقُهُم *
(حق تعالی میفرماید: گوش و دمت را کج تکان مده. یعنی اعضا
و جوارح خود را در راه نادرستی و دغل بازی بکار نگیر زیرا
راستگویی راستگویان به آنان سود میرساند.)
كهف(۱۷) اندر کژ مخسپ ای مُحْتَلِم(۱۸)
آنچه داری وا نما و فَاسْتَقِم**
ور نگویی عیب خود باری خمش
از نمایش وز دغل خود را مکش
گر تو نقدی یافتی مگشا دهان
هست در ره سنگهای امتحان
سنگهای امتحان را نیز پیش
امتحانها هست در احوال خویش
گفت یزدان: از ولادت تا به حَین(۱۹)
یُفْتَنُونَ کُلَّ عامٍ مَرَّتَیْن ***
( خداوند فرمود: انسان از هنگام تولد تا مرگش مورد امتحان
قرار می گیرد. آدمیان هر سال، دوبار امتحان می شوند. )
امتحان در امتحانست ای پدر
هین به کمتر امتحان خود را مَخَر(۲۰)
* قرآن کریم، سوره مائده (۵)، آیه ۱۱۹
Quran, Sooreh Maedeh (#5), Line # 119
قَالَ اللَّهُ هَٰذَا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ ۚ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي
مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚرَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا
عَنْهُ ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.
ترجمه فارسی
Farsi Translation
خدای تعالی فرماید: «این روز همان روزى است كه صدق راستگويان سودشان دهد. براى آنها باغهايى است كه از پاى درختانش جویبارانی روان است. هم خدا از آنها خشنود است و هم
آنها از خدا خشنودند، و اين است رستگاری و سعادت بزرگ..»
ترجمه انگلیسی
English Translation
Allah will say: "This is a day on which the truthful
will profit from their truth: theirs are gardens, with
rivers flowing beneath,- their eternal Home: Allah
well-pleased with them, and they with Allah: That is
the great salvation, (the fulfilment of all desires).
** قرآن کریم، سوره هود (۱۱)، آیه ۱۱۲
Quran, Sooreh Houd (#11), Line # 112
فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا ۚ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
ترجمه فارسی
Farsi Translation
آنسان که فرمان به تو رسد همراه مومنان راست و مستقیم باش و از حدّ راستی و راه راست درمگذرید، چه خدا بدانچه کنید بیناست.
ترجمه انگلیسی
English Translation
Therefore stand firm (in the straight Path)
as thou art commanded,- thou and those who
with thee turn (unto Allah); and transgress
not (from the Path): for He seeth well all that ye do.
*** قرآن کریم، سوره توبه (۹)، آیه ۱۲۶
Quran, Sooreh Tobeh (#9), Line # 126
أَوَلَا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لَا يَتُوبُونَ وَلَا هُمْ يَذَّكَّرُونَ.
ترجمه فارسی
Farsi Translation
آیا (منافقان) نمیبینند که هر سال یک بار یا دو بار البته امتحان میشوند؟ باز هم نه توبه کنند نه پند گیرند.
ترجمه انگلیسی
English Translation
See they not that they are tried every
year once or twice?Yet they turn not in
repentance, andhey take no heed.
(۱) تمییز: تشخیص، شناختن چیزها از یکدیگر
(۲) لا تَخَفْ: نترس
(۳) نَخْوَت: تکبر، فخر کردن
(۴) خواجهتاش: چند غلام که متعلق به یک صاحب باشند،
در اینجا به معنی همتا و رفیق است.
(۵) گاز: قیچی
(۶) شَقا: بدبختی
(۷) جابر: شکسته بند
(۸) اکسیر: کیمیا، جوهری که تصور میشد میتواند ماهیت جسمی را تغییر دهد، مثلاً جیوه را نقره و مس را طلا کند.
(۹) اَعْمی: کور
(۱۰) غلط انداز: هر چیز که انسان را به اشتباه اندازد
(۱۱) خوشپی: خوش قدم
(۱۲) لا شَی: هیچ، ناچیز
(۱۳) مطرود: رانده شده، دور کرده شده
(۱۴) اَعْوَر: یک چشم، کسی که یک چشمش نابینا باشد. جمع عُور
(۱۵) اَبْتَر: دم بریده، آدم مقطوع النسل، در اینجا به معنی ناقص و علیل، جمع بُتْر
(۱۶) طین: گِل
(۱۷) كهف: غار
(۱۸) مُحْتَلِم: خواب بیننده، خواب شهوانی بیننده، کسی که در خواب جُنُب میشود.
(۱۹) حَین: مرگ
(۲۰) خود را مَخَر: خودپسندی مکن، خواهان خود مشو
Sign in or sign up to post comments.