مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 217, Divan e Shams
چه نیکبخت کسی که خدای خواند تو را
درآ درآ به سعادت دَرَت گُشاد خدا
که برگشاید دَرها؟ مُفَتِّحُ اْلَابْواب(۱)
که نُزْل(۲) و منزل بخشید؟ نَحْنُ نَزَّلْنا(۳)*
که دانه را بشکافَد، ندا کند به درخت
که سَر بَرآر به بالا و میفشان خرما؟
که دَردَمید در آن نِی که بود زیرِ زمین؟
که گشت مادرِ شیرین و خسروِ حلوا؟
که کرد در کَفِ کانْ خاک را زَر و نقره؟
که کرد در صدفی آب را جواهرها؟
ز جان و تَن بِرَهیدی به جذبهٔ جانان(۴)
ز قاب و قوس گذشتی به جذبِ اَوْ اَدْنی(۵)**
چنین بلند چرا میپَرَد هُمایِ ضَمیر؟
شنید بانگِ صَفیری ز رَبِّیَ الْاَعْلی
هم آفتاب شده مُطربَت که خیز سُجود
به سویِ قامتِ سَروی ز دستِ لاله صَلا
گُلِ شکفته بگویم که از چه میخندد؟
که مُسْتَجاب(۶) شد او را از آن بهار دُعا
چو بویِ یوسفِ معنی گُل از گریبان یافت
دهان گُشاد به خنده که های یا بُشْرا(۷)***
به دی بگوید گلشن که هر چه خواهی کُن
به فَرِّ عدلِ شَهَنْشَه نترسم از یَغما(۸)
چو آسمان و زمین در کَفَش کَم از سیبَست
تو برگِ من بِرُبایی، کجا بری؟ و کجا؟
چو اوست معنیِ عالَم به اتّفاقِ همه
به جز به خدمتِ معنی کجا رَوَند اَسما؟
شد اسم مظهرِ معنیِ کَارَدْتُ اَنْ اُعْرَفْ(۹)****
وز اسم یافت فراغت بصیرتِ عُرَفا
کَلیم(۱۰) را بشناسد به مَعرفتْ هارون(۱۱)
اگر عَصاش نباشد و گر یَدِ بیضا(۱۲)
چگونه چرخ نگردد به گِردِ داد و دَرَش؟
که آفتاب و مَهْ از نورِ او کنند سَخا(۱۳)؟
چو نور گفت خداوند خویشتن را نام*۵
غلامِ چشم شو، ایرا ز نور کرد چَرا(۱۴)
از این همه بگذشتم، نگاه دار تو دست
که میخرامَد(۱۵) از آن پرده مَست یوسفِ ما
چه جایِ دست بُوَد، عقل و هوش شد از دست
که ساقیی است دلارام و بادهاش گیرا
خموش باش که تا شرحِ این هَمو گوید
که آب و تاب همان بِهْ که آید از بالا
* قرآن کریم، سوره حجر(۱۵)، آیه ۹
Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #9
« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.»
« ما قرآن را خود نازل كردهايم و خود نگهبانش هستيم.»
** قرآن کریم، سوره نجم(۵۳)، آیه ۹
Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #9
« فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ.»
« تا به قدر دو كمان، يا نزديک تر.»
او را [ خداوندِ ] بس نیرومند بیاموخت، همان که سخت تواناست.
پس [ پیامبر ] به اعتدال ایستاد در حالی که در افق اعلی بود.
آن گاه [ پیامبر ] نزدیک آمد و نزدیک تر شد، تا به اندازهٔ دو کمان
یا نزدیک تر گردید. [ یعنی به کمال قرب الهی رسید.]
*** قرآن کریم، سوره یوسف(۱۲)، آیه ۱۹
Quran, Sooreh Yusuf(#12), Line #19
« وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا
غُلَامٌ ۚ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً ۚ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ.»
« كاروانى آمد. آبآورشان را فرستادند. دلو فرو كرد. گفت: مژدگانى،
اين پسرى است. او را چون متاعى پنهان ساختند و خدا به كارى كه
مىكردند آگاه بود.»
**** حدیث
« كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَی اُعْرَفَ.»
« من گنجی نهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدم
آفریدگان را تا شناخته شوم.»
*۵ قرآن کریم، سوره نور(۲۴)، آیه ۳۵
Quran, Sooreh An-Noor(#24), Line #35
« اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ…»
« خدا نور آسمانها و زمين است…»
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1057
گر بِرویَد، ور بریزد صد گیاه
عاقبت بَررویَد آن کِشتهٔ اله
کِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخست
این دوم فانی است و آن اوّل دُرُست
کِشتِ اوّل کامل و بُگزیده است
تخمِ ثانی فاسد و پوسیده است
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421
میرود از سینهها در سینهها
از رهِ پنهان، صلاح و کینهها
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قَرین بیقول و گفت و گویِ او
خو بدزدد دل نهان از خویِ او
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477
اصل، خود جذب است، لیک ای خواجهتاش
کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3839
یک عنایت بِه ز صد گون اجتهاد
جهد را خوفست از صد گون فَساد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1227, Divan e Shams
هر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آرد
شیرین تر و نادرتر زان شیوهٔ پیشینش
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996
ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیر
تا فرود آرند سر قومِ زَحیر
زآنکه جَبّاران بُدند و سرفراز
دوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670
حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساط
که: بگویید از طریقِ اِنبساط
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۰۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2807
او بمانده دُور از مطلوبِ خویش
سعی، ضایع، رنج باطل، پای ریش
همچو صیّادی که گیرد سایهای
سایه، کی گردد وَرا سرمایهای؟
سایهٔ مرغی گرفته مَرد، سخت
مرغ، حیران گشته بر شاخِ درخت
کین مُدَمَّغ(۱۶) بر که میخندد عجب؟
اینْت باطل، اینْت پوسیده سبب
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 550, Divan e Shams
پنبه ز گوش دور کُن، بانگِ نجات میرسد
آبِ سیاه(۱۷) درمَرو، کابِ حیات میرسد
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #566
پنبه اندر گوشِ حسِّ دون کنید(۱۸)
بندِ حسّ از چشم خود بیرون کنید
پنبهٔ آن گوش سِر، گوش سَر است
تا نگردد این کر، آن باطن، کر است
بیحس و بیگوش و بیفِکرَت(۱۹) شوید
تا خِطابِ اِرْجِعی را بشنوید
اگر می خواهید خطاب (به سوی من برگردید) حق تعالی را بشنوید
باید از قید و بند حواسّ ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیا طلب
رها شوید.
قرآن کریم، سوره فجر(۸۹)، آیه ۲۷،۲۸
Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27,28
« يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.»(٢٧)
« ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته!»
« ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»(٢٨)
« به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم
از تو خشنود.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 550, Divan e Shams
نوبتِ عشق مشتری بر سَرِ چرخ میزند
بهرِ روانِ عاشقان صد صلوات میرسد
جمله چو شَهد و شیر شو، وز خودِ خود فقیر شو
زانکه ز شَه فقیر را عُشْر(۲۰) و زکات میرسد
رحمتِ اوست کاب و گِل طالِبِ دل همی شود
جَذبهٔ اوست کز بَشَر صوم(۲۱) و صَلات میرسد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۴۴۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2444
دست گیر از دستِ ما، ما را بِخَر
پرده را بَر دار و، پردهٔ ما مَدَر
باز خَر، ما را ازین نفسِ پلید
کاردَش تا استخوانِ ما رسید
از چو ما بیچارگان این بندِ سخت
که گُشاید ای شهِ بیتاج و تخت؟
این چنین قفلِ گران را ای وَدود(۲۲)
که تواند جز که فضلِ(۲۳) تو گشود؟
ما ز خود، سویِ تو گردانیم سَر
چون توی از ما به ما نزدیکتر*
این دعا هم بخشش و تعلیم توست
گَر نَه در گُلْخَن(۲۴)، گلستان از چه رُست؟**
* قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۱۶
Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #16
«…نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ »
«…ما از رگ گردنش به او نزديک تريم »
**۱ قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۷۷
Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #77
« قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا »
« بگو: اگر دعایتان نبود، پروردگار من هیچ اعتنایی به شما نداشت.
ولی شما تكذيب كرديد پس كيفر (این تکذیب) همراهتان خواهد بود.»
**۲ قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۸۶
Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #186
« وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ
فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ »
« و هرگاه بندگان من درباره من از تو بپرسند بگو كه بی گمان من
نزديكم و دعای دعا کننده را که مرا خواند، اجابت می کنم. پس باید
آنان دعوت مرا بپذیرند و به من ايمان آورند. باشد که راه راست يابند.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 550, Divan e Shams
در ظلماتِ ابتلا صبر کُن و مَکُن اِبا(۲۵)
کابِ حیاتْ خِضر را در ظلمات میرسد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3752
زاغِ ایشان گر به صورت زاغ بود
بازْهِمّت آمد و مازاغ بود
قرآن کریم، سوره نجم(۵۳)، آیه ۱۷
Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #17
« مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»
« چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۷۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #671
از خَراج(۲۶) ار جمع آری زَر چو ریگ
آخر آن از تو بماند مُرده ریگ(٢۷)
همرهِ جانت نگردد مُلک و زَر
زَر بده، سُرمه سِتان بهرِ نظر
تا ببینی کین جهان چاهی ست تَنگ
یُوسُفانه آن رَسَن(۲۸) آری به چنگ
تا بگوید چون ز چاه آیی به بام
جان که یا بُشرایَ هذا لِی غُلام
تا همینکه از چاه تاریک دنیا و جسمانیّت بیرون آمدی، عالم روح
به تو خطاب کند: مژده بادا که اینست غلام من.
هست در چاه اِنعکاساتِ نظر(۲۹)
کمترین آن که نماید سنگ، زر
وقتِ بازی، کودکان را ز اختلال
مینماید آن خَزَف ها(۳۰) زَرّ و مال
عارفانش کیمیاگر گشتهاند
تا که شد کان ها بَرِ ایشان نَژَند(۳۱)
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2264
آن بهاران مُضمَرست(۳۲) اندر خزان
در بهارست آن خزان، مگْریز از آن
همرهِ غم باش، با وحشت بساز
میطلب در مرگِ خود عُمرِ دراز
آنچه گوید نفسِ تو کاینجا بَدَست
مَشنَوَش چون کارِ او ضد آمده ست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۱۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #711
جان فدا کردن برای صید غیر
کفر مطلق دان و نومیدی ز خیر
هین مشو چون قند پیش طوطیان
بلک زهری شو شو آمن از زیان
یا برای شادباشی(۳۳) در خطاب
خویش چون مردار کن پیش کِلاب(۳۴)
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۱۷۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1176
موجبِ ایمان نباشد معجزات
بویِ جنسیّت کند جذبِ صفات
معجزات از بهرِ قهر دشمن است
بویِ جنسیّت پیِ دل بردن است
قَهر گردد دشمن، امّا دوست نی
دوست کی گردد به بسته گردنی؟
(۱) مُفَتِّحُ اْلَابْواب: گشایندهٔ درها
(۲) نُزْل: روزی، آنچه پیش مهمان نهند.
(۳) نَحْنُ نَزَّلْنا: ما فرود آوردیم
(۴) جذبهٔ جانان: عنایت الهی که بنده را بدون تکلّف و رنج به
خود نزدیک گرداند.
(۵) اَوْ اَدْنی: نزدیک تر…
(۶) مُسْتَجاب: برآورده شده، اجابت شده
(۷) بُشْرا: مژده، مژدگانی
(۸) یَغما: غارت، چپاول
(۹) کَارَدْتُ اَنْ اُعْرَفْ: خواستم شناخته شوم
(۱۰) کَلیم: لقب موسی
(۱۱) هارون: برادر موسی که با وی همراه بود.
(۱۲) یَدِ بیضا: به معنی دست تابان، از جمله معجزات
حضرت موسی
(۱۳) سَخا: بخشش، کَرَم، جوانمردی
(۱۴) چَرا: تغذیه کردن، بهره مند شدن، چریدن
(۱۵) خرامیدن: راه رفتن از روی ناز و وقار و به زیبایی.
(۱۶) مُدَمَّغ: کسی که به مغزش آسیب رسیده باشد.
(۱۷) آبِ سیاه: آب آلوده و گِل و لای، کنایه از اندیشه ناصواب
(۱۸) پنبه اندر گوش کردن: کنایه از بستن گوش و ترک شنیدن
(۱۹) فِکرَت: فکر، اندیشه
(۲۰) عُشْر: یک دَهم، یک جزء از دَه
(۲۱) صوم: روزه گرفتن، روزه
(۲۲) وَدود: بسیار مهربان، دوستدار
(۲۳) فضل: بخشش، احسان، نیکویی
(۲۴) گُلْخَن: آتش خانه حمام
(۲۵) اِبا: خودداری کردن از انجام کاری، سر باز زدن
(۲۶) خَراج: مالیات، باج
(۲۷) مُرده ریگ: میراث، مالی که از مُرده باقی مانده باشد.
(۲۸) رَسَن: ریسمان
(۲۹) اِنعکاساتِ نظر: منظور کَژبینی هایی است که بر اثر
تمایلات نفسانی پدید می آید.
(۳۰) خَزَف: سفال، ظرف گِلی
(۳۱) نَژَند: پژمرده، حقیر
(۳۲) مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده
(۳۳) شادباش: کلمه تحسین به جای تبریک و تهنیت. امر به شاد
بودن یعنی خوش باش، آفرین
(۳۴) کِلاب: سگان، جمع کَلب
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 217, Divan e Shams
چه نیکبخت کسی که خدای خواند تو را
درآ درآ به سعادت درت گشاد خدا
که برگشاید درها مفتح الابواب
که نزل و منزل بخشید نحن نزلنا*
که دانه را بشکافد ندا کند به درخت
که سر برآر به بالا و میفشان خرما
که دردمید در آن نی که بود زیر زمین
که گشت مادر شیرین و خسرو حلوا
که کرد در کف کان خاک را زر و نقره
که کرد در صدفی آب را جواهرها
ز جان و تن برهیدی به جذبه جانان
ز قاب و قوس گذشتی به جذب او ادنی(۵)**
چنین بلند چرا میپرد همای ضمیر
شنید بانگ صفیری ز ربی الاعلی
هم آفتاب شده مطربت که خیز سجود
به سوی قامت سروی ز دست لاله صلا
گل شکفته بگویم که از چه میخندد
که مستجاب شد او را از آن بهار دعا
چو بوی یوسف معنی گل از گریبان یافت
دهان گشاد به خنده که های یا بشرا***
به دی بگوید گلشن که هر چه خواهی کن
به فر عدل شهنشه نترسم از یغما
چو آسمان و زمین در کفش کم از سیبست
تو برگ من بربایی کجا بری و کجا
چو اوست معنی عالم به اتفاق همه
به جز به خدمت معنی کجا روند اسما
شد اسم مظهر معنی کاردت ان اعرف****
وز اسم یافت فراغت بصیرت عرفا
کلیم را بشناسد به معرفت هارون
اگر عصاش نباشد و گر ید بیضا
چگونه چرخ نگردد به گرد داد و درش
که آفتاب و مه از نور او کنند سخا
چو نور گفت خداوند خویشتن را نام*۵
غلام چشم شو ایرا ز نور کرد چرا
از این همه بگذشتم نگاه دار تو دست
که میخرامد از آن پرده مست یوسف ما
چه جای دست بود عقل و هوش شد از دست
که ساقیی است دلارام و بادهاش گیرا
خموش باش که تا شرح این همو گوید
که آب و تاب همان به که آید از بالا
* قرآن کریم، سوره حجر(۱۵)، آیه ۹
Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #9
« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.»
« ما قرآن را خود نازل كردهايم و خود نگهبانش هستيم.»
** قرآن کریم، سوره نجم(۵۳)، آیه ۹
Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #9
« فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ.»
« تا به قدر دو كمان، يا نزديک تر.»
او را [ خداوندِ ] بس نیرومند بیاموخت، همان که سخت تواناست.
پس [ پیامبر ] به اعتدال ایستاد در حالی که در افق اعلی بود.
آن گاه [ پیامبر ] نزدیک آمد و نزدیک تر شد، تا به اندازهٔ دو کمان
یا نزدیک تر گردید. [ یعنی به کمال قرب الهی رسید.]
*** قرآن کریم، سوره یوسف(۱۲)، آیه ۱۹
Quran, Sooreh Yusuf(#12), Line #19
« وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا
غُلَامٌ ۚ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً ۚ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ.»
« كاروانى آمد. آبآورشان را فرستادند. دلو فرو كرد. گفت: مژدگانى،
اين پسرى است. او را چون متاعى پنهان ساختند و خدا به كارى كه
مىكردند آگاه بود.»
**** حدیث
« كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَی اُعْرَفَ.»
« من گنجی نهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدم
آفریدگان را تا شناخته شوم.»
*۵ قرآن کریم، سوره نور(۲۴)، آیه ۳۵
Quran, Sooreh An-Noor(#24), Line #35
« اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ…»
« خدا نور آسمانها و زمين است…»
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1057
گر بروید ور بریزد صد گیاه
عاقبت برروید آن کشته اله
کشت نو کارید بر کشت نخست
این دوم فانی است و آن اول درست
کشت اول کامل و بگزیده است
تخم ثانی فاسد و پوسیده است
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421
میرود از سینهها در سینهها
از ره پنهان صلاح و کینهها
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قرین بیقول و گفت و گوی او
خو بدزدد دل نهان از خوی او
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477
اصل خود جذب است لیک ای خواجهتاش
کار کن موقوف آن جذبه مباش
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3839
یک عنایت به ز صد گون اجتهاد
جهد را خوفست از صد گون فساد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1227, Divan e Shams
هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرد
شیرین تر و نادرتر زان شیوه پیشینش
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996
ساخت موسی قدس در باب صغیر
تا فرود آرند سر قوم زحیر
زآنکه جباران بدند و سرفراز
دوزخ آن باب صغیر است و نیاز
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670
حکم حق گسترد بهر ما بساط
که بگویید از طریق انبساط
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۰۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2807
او بمانده دور از مطلوب خویش
سعی ضایع رنج باطل پای ریش
همچو صیادی که گیرد سایهای
سایه کی گردد ورا سرمایهای
سایه مرغی گرفته مرد سخت
مرغ حیران گشته بر شاخ درخت
کین مدمغ بر که میخندد عجب
اینت باطل اینت پوسیده سبب
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 550, Divan e Shams
پنبه ز گوش دور کن بانگ نجات میرسد
آب سیاه درمرو کاب حیات میرسد
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #566
پنبه اندر گوش حس دون کنید
بند حس از چشم خود بیرون کنید
پنبه آن گوش سر گوش سر است
تا نگردد این کر آن باطن کر است
بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید
تا خطاب ارجعی را بشنوید
اگر می خواهید خطاب (به سوی من برگردید) حق تعالی را بشنوید
باید از قید و بند حواسّ ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیا طلب
رها شوید.
قرآن کریم، سوره فجر(۸۹)، آیه ۲۷،۲۸
Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27,28
« يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.»(٢٧)
« ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته!»
« ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»(٢٨)
« به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم
از تو خشنود.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 550, Divan e Shams
نوبت عشق مشتری بر سر چرخ میزند
بهر روان عاشقان صد صلوات میرسد
جمله چو شهد و شیر شو وز خود خود فقیر شو
زانکه ز شه فقیر را عشر و زکات میرسد
رحمت اوست کاب و گل طالب دل همی شود
جذبه اوست کز بشر صوم و صلات میرسد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۴۴۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2444
دست گیر از دست ما ما را بخر
پرده را بر دار و پرده ما مدر
باز خر ما را ازین نفس پلید
کاردش تا استخوان ما رسید
از چو ما بیچارگان این بند سخت
که گشاید ای شه بیتاج و تخت
این چنین قفل گران را ای ودود
که تواند جز که فضل تو گشود
ما ز خود سوی تو گردانیم سر
چون توی از ما به ما نزدیکتر*
این دعا هم بخشش و تعلیم توست
گر نه در گلخن گلستان از چه رست**
* قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۱۶
Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #16
«…نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ »
«…ما از رگ گردنش به او نزديک تريم »
**۱ قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۷۷
Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #77
« قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا »
« بگو: اگر دعایتان نبود، پروردگار من هیچ اعتنایی به شما نداشت.
ولی شما تكذيب كرديد پس كيفر (این تکذیب) همراهتان خواهد بود.»
**۲ قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۸۶
Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #186
« وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ
فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ »
« و هرگاه بندگان من درباره من از تو بپرسند بگو كه بی گمان من
نزديكم و دعای دعا کننده را که مرا خواند، اجابت می کنم. پس باید
آنان دعوت مرا بپذیرند و به من ايمان آورند. باشد که راه راست يابند.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 550, Divan e Shams
در ظلمات ابتلا صبر کن و مکن ابا
کاب حیات خضر را در ظلمات میرسد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3752
زاغ ایشان گر به صورت زاغ بود
بازهمت آمد و مازاغ بود
قرآن کریم، سوره نجم(۵۳)، آیه ۱۷
Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #17
« مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»
« چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۷۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #671
از خراج ار جمع آری زر چو ریگ
آخر آن از تو بماند مرده ریگ
همره جانت نگردد ملک و زر
زر بده سرمه ستان بهر نظر
تا ببینی کین جهان چاهی ست تنگ
یوسفانه آن رسن آری به چنگ
تا بگوید چون ز چاه آیی به بام
جان که یا بشرای هذا لی غلام
تا همینکه از چاه تاریک دنیا و جسمانیّت بیرون آمدی، عالم روح
به تو خطاب کند: مژده بادا که اینست غلام من.
هست در چاه انعکاسات نظر
کمترین آن که نماید سنگ زر
وقت بازی کودکان را ز اختلال
مینماید آن خزف ها زر و مال
عارفانش کیمیاگر گشتهاند
تا که شد کان ها بر ایشان نژند
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2264
آن بهاران مضمرست اندر خزان
در بهارست آن خزان مگریز از آن
همره غم باش با وحشت بساز
میطلب در مرگ خود عمر دراز
آنچه گوید نفس تو کاینجا بدست
مشنوش چون کار او ضد آمده ست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۱۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #711
جان فدا کردن برای صید غیر
کفر مطلق دان و نومیدی ز خیر
هین مشو چون قند پیش طوطیان
بلک زهری شو شو آمن از زیان
یا برای شادباشی در خطاب
خویش چون مردار کن پیش کلاب
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۱۷۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1176
موجب ایمان نباشد معجزات
بوی جنسیت کند جذب صفات
معجزات از بهر قهر دشمن است
بوی جنسیت پی دل بردن است
قهر گردد دشمن امّا دوست نی
دوست کی گردد به بسته گردنی
Sign in or sign up to post comments.