برنامه شماره ۶۹۴ گنج حضور
۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۱۵ ژانویه ۲۰۱۸ ـ ۲۶ دی
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۳۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1839, Divan e Shams
واقعهای(۱) بدیدهام لایقِ لطف و آفرین
خیز، مُعَبِّرُالزَمان(۲)، صورتِ خوابِ من ببین
خواب بدیدهام قمر، چیست قمر به خواب در؟
زانکه به خواب حل شود آخرِ کار و اولین
آن قمری که نورِ دل زوست گهِ حضورِ دل
تا ز فروغ و ذوقِ دل روشنی است بر جَبین(۳)
یَومَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِکَهٌ*۱ بُوَد چنان
ناعِمَةٌ لِسَعْیِها راضِیَةٌ*۲ بُوَد چنین
آنچنان می شود که چهره هایی در آن روز درخشان و شادند.
این چنین می شود که چهره هایی در آن روز تازه باشند و از کار خویشتن خشنود.
دور کن این وُحوش را، تا نکشند هوش را
پنبه نهیم گوش را از هَذَیانِ(۴) آن و این
ماند یکی دو سه نَفَس، چند خیالِ بُوالهَوَس(۵)
نیست به خانه هیچ کس، خانه مساز بر زمین
شب بگذشت و شد سحر، خیز مخسب بیخبر
بی خبرت کجا هِلَد شعله آفتابِ دین؟
جوقِ(۶) تَتار(۷) و سویرُق(۸)، حامله شد ز کین افق
گو شکمِ فلک بدر، بوکه(۹) بزاید این جنین
رو به میانِ روشنی، چند تَتار و ارمنی؟
تیغ و کفن بپوش و رو، چند ز جیب و آستین؟
در شبِ شنبه ای که شد پنجمِ ماهِ قَعده(۱۰) را
ششصد و پنجَه است و هم هست چهار از سِنین(۱۱)
هست به شهر وِلوِله(۱۲)، این که شدهست زلزله
شهرِ مدینه را کنون نقل کژ است یا یقین
رو ز مدینه درگذر، زلزله جهان نگر
جنبش آسمان نگر، بر نَمَطی(۱۳) عجبترین
بحر نگر، نهنگ بین، بحرِ کبودرنگ بین
موج نگر که اندر او هست نهنگِ آتشین
شکلِ نهنگ خفته بین، یونسِ جان گرفته بین
یونس جان که پیش از این، کانَ مِنَ الـْمُسَبِّحین*۳
بحر که می صفت کنم، خارجِ شش جهت کنم
بحرِ معلّق از صور صاف بُدهست پیش از این
تیره نگشت آن صفا، خیره شدهست چشمِ ما
از قطراتِ آب و گِل وز حرکاتِ نقشِ طین(۱۴)
گردنِ آنکه دستِ او، دستِ حَدَث پرستِ(۱۵) او
تیره کند شرابِ ما، تا بزنیم هین و هین
چون نکنیم یادِ او، هست سزا و دادِ او
کینه چو از خبر بُوَد، بیخبری است دفعِ کین
خواست یکی نوشتهای(۱۶)، عاشقی از مُعَزِّمی(۱۷)
گفت بگیر رُقعه(۱۸) را، زیر زمین بکن دَفین(۱۹)
لیک به وقتِ دفنِ این یاد مکن تو بوزنه(۲۰)
زانکه ز یادِ بوزنه دور بمانی از قَرین(۲۱)
هر طرفی که رفت او تا بنهد دَفینه را
صورتِ بوزنه ز دل می بنمود از کمین
گفت که: آه اگر تو خود بوزنه را نگفتیی
یاد نَبُد ز بوزنه در دلِ هیچ مُستَعین(۲۲)
گفت بنه تو نیش را، تازه مکن تو ریش(۲۳) را
خواب بکن تو خویش را، خواب مرو حُسامِ دین(۲۴)
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۰۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 409
هر که بیدارست، او در خوابتر
هست بیداریش، از خوابش بتر
چون به حق بیدار نبود جان ما
هست بیداری، چو دَربَندان(۲۵) ما
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۹۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 393
خفته از احوال دنیا روز و شب
چون قلم در پنجه تَقلیبِ(۲۶) رب
آنکه او پنجه نبیند در رَقَم
فعل، پندارد به جنبش از قَلَم
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3772
تو بَطی(۲۷) بر خشک و بر تر زندهای
نی چو مرغ خانه خانهگندهای
تو ز کَرَّْمنَا۴* بنی آدم شهی
هم به خشکی هم به دریا پا نهی
که حَمَلْنَاهُمْ علی الْبَحْرِ به جان
از حَمَلْنَاهُمْ علی الْبَر پیش ران
مَر ملایک را سوی بَر، راه نیست
جنسِ حیوان هم ز بحر، آگاه نیست
*۴ قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰
Quran, Sooreh Asraa(#17), Line #70
وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلً
به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب] مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزهها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیم.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۰۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3305
نازنینی تو، ولی در حدِّ خویش
اَلله اَلله پا مَنِه از حدّ، بیش
گر زنی بر نازنینتر از خودت
در تگِ هفتم زمین، زیر آردت
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۰۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3309
جمله حیوان را پیِ انسان بِکُش
جمله انسان را بِکُش از بهر هُش
هُش چه باشد عقل کُلِّ هوشمند
هوش جُزوی، هُش بُوَد اما نَژَند(۲۸)
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۲۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1725, Divan e Shams
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
فردوسی، شاهنامه، آغاز کتاب، گفتار اندر آفرینش مردم
Ferdowsi Poem, Shahname, Fist part, Afarinesh
تو را از دو گیتی برآوردهاند
به چندین میانجی بپروردهاند
نخستین فطرت پسین شمار
تویی خویشتن را به بازی مدار
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۶۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1560
این جهان تن، غلط انداز شد
جز مر آنرا کو ز شهوت باز شد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۶۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1567
شیخ کو یَنْظُر بِنورالله شد
از نهایت، وز نخست آگاه شد
چشم آخُرْبین، ببست از بهر حق
چشم آخِرْبین، گشاد اندر سَبَق
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵٨٠
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1580
چشم او یَنْظُر بِنورالله شده
پرده های جهل را خارِق(۲۹) بده
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3624
رحمتی، بی علتی، بی خدمتی
آید از دریا، مبارک ساعتی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۳۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3631
چون طمع بستی تو در انوارِ هو
مصطفی گوید که ذَلَّتْ نَفْسُهُ
هر گاه تو در انوار الهی طمع بستی، یعنی شیفته تجلّیات الهی
شدی، حضرت مصطفی فرماید: نفسش خوار شده است.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3643
شادی هر روز از نوعی دگر
فکرتِ هر روز را دیگر اثر
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۳۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3636
هست احوالِ تو از کانِ نُوی
تو بدین احوال کی راضی شوی؟
هین حکایت کن از آن احوالِ خَوش
خاک بر احوال و درسِ پنج و شَش
*۱ قرآن کریم، سوره عبس(۸۰)، آیه ۳۸-۴۲
Quran, Sooreh Abas(#80), Line #38-42
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (۳۸)
چهره هایی که در آن روز درخشانند.
ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (٣٩)
خندانند و شادانند
وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ (۴۰)
و چهرههايى در آن روز غبارآلودند.
تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ (۴۱)
در سياهى فرو رفتهاند.
أُولَٰئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (۴۲)
اينان كافران و فاجرانند
*۲ قرآن کریم، سوره غاشیه(۸۸)، آیه ۸و۹
Quran, Sooreh Ghashiyeh(#88), Line #8,9
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاعِمَةٌ (٨)
و در آن روز چهره هایی تازه باشند(۸)
لِسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ (٩)
از کار خویشتن خوشنود(۹)
قرآن کریم، سوره غاشیه(۸۸)، آیه ۱
Quran, Sooreh Ghashiyeh(#88), Line #1
هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ(١)
آیا خبر آن واقعهء فراگیر به تو رسیده است؟
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 353
در عمومِ تأویلِ این آیت که کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ
کُلَّما هُم اَوْقَدُوا نارَ الْوَغی'
أطْفَأَ الله نارَهُمْ حَتَّی انْطِفا*۵
هر گاه آنان شعله جنگ برافروختند، خداوند آتش آنان را خاموش ساخت تا آن که به کلی خاموش شد.
عزم کرده که دلا آنجا مَایست
گشته ناسی(۳۰) زآنکه اهلِ عزم نیست
چون نبودش تخمِ صِدقی کاشته
حق برو نِسیانِ(۳۱) آن بگماشته
گرچه بر آتشزنهٔ دل میزند
آن سِتارهش را کفِ حق میکُشد
*۵ قرآن کریم، سوره مائده(۵)، آیه ۶۴
Quran, Sooreh Maaedeh(#5), Line #64
… كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ۚ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ.
… هر گاه آتش جنگ افروختند خداوند آن آتش را خاموش ساخت. آنان در زمین به فساد کوشند. و خداوند تباهکاران را دوست ندارد.
قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۲۲
Quran, Sooreh Aale Emran(#3), Line #22
أُولَٰئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ
.اعمال اينان در دنيا و آخرت تباه شده است و هيچ ياورى ندارند
قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۸۸
Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #88
ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۚ وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
اين است هدايت خدا. هر كه را از بندگانش خواهد بدان هدايت مىكند و اگر شرك آورده بودند اعمالى كه انجام داده بودند نابود مىگرديد.
قرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۶۵
Quran, Sooreh Zomar(#39), Line #65
وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
به تو و پيامبران پيش از تو وحى شده است كه اگر شرك بياوريد اعمالتان ناچيز گردد و خود از زيانكنندگان خواهيد بود.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۹۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2595
ز احمقان بگریز، چون عیسی گریخت
صحبتِ احمق بسی خون ها که ریخت
اندک اندک آب را دزدد هوا
دین چنین دزدد هم احمق از شما
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۳۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1834, Divan e Shams
دم نزم خمش کنم، با همه رو تُرُش کنم
تا که بگوییم تویی حاضر و مُستَفیدِ(۳۲) من
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۳۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 638
یک سگ است و در هزاران میرود
هر که در وی رفت، او او میشود
هر که سردت کرد، میدان کو در اوست
دیو، پنهان گشته اندر زیر پوست
چون نیابد صورت، آید در خیال
تا کشاند آن خیالت در وَبال(۳۳)
گه خیال فُرجِه(۳۴) و گاهی دُکان
گه خیالِ علم و گاهی خان و مان
هان بگو لا حَوْل ها اندر زمان
از زبان تنها نه، بلک از عینِ جان
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۴۸۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2480, Divan e Shams
بانگِ دَفی که صنجِ(۳۵) او نیست حریفِ چنبرش
درنرود به گوشِ ما، چون هَذَیانِ کافری
موسیِ عشقِ تو مرا گفت که لامساس(۳۶)*۶ شو
چون نگریزم از همه؟ چون نَرَمَم ز سامری؟
*۶ قرآن کریم، سوره طه(۲۰)، آیه ۹۷
Quran, Sooreh Tahaa(#20), Line #97
قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ ۖ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ ۖ وَانْظُرْ إِلَىٰ إِلَٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا ۖ لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا
گفت: برو، در زندگى اين دنيا چنان شوى كه پيوسته بگويى: «به من نزديك مشو.» و نيز تو را وعدهاى است كه از آن رها نشوى و اينك به خدايت كه پيوسته عبادتش مىكردى بنگر كه مىسوزانيمش و به دريايش مىافشانيم.
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۳۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1835, Divan e Shams
چشمِ عَوام بسته بِه، روح ز شهر رَسته بِه
فتنه و شر نشسته بِه، ای شهِ با وقارِ من
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 383
دم به دم چون تو مراقب میشوی
داد میبینی و داور ای غَوی(۳۷)
ور ببندی چشمِ خود را ز احتِجاب(۳۸)
کارِ خود را کی گذارد آفتاب؟
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۹۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1596
چونکه برگ روح خود زرد و سیاه
می ببینی، چُون ندانی خشم شاه؟
آفتاب شاه در بُرج عِتاب(۳۹)
میکند روها سیه، همچون کتاب
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 582
هر که از دیدار، برخوردار شد
این جهان، در چشم او مُردار شد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۸۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 584
صد حکایت بشنود مدهوش حرص
در نیاید نکتهای در گوش حرص
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2194
یادتان ناید که روزی در خطر
دستتان بگرفت یزدان از قَدَر
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۰۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2201
حَزم(۴۰) چه بود؟ بدگمانی در جهان
دم به دم بیند بلای ناگهان
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۰۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2202
تصورات مرد حازِم
آنچنانکه ناگهان شیری رسید
مرد را بربود و در بیشه کشید
او چه اندیشد در آن بردن؟ ببین
تو همان اندیش ای استادِ دین
میکشد شیرِ قضا در بیشهها
جانِ ما مشغولِ کار و پیشهها
آنچنان کز فقر میترسند خلق
زیرِ آبِ شور رفته تا به حلق
گر بترسندی از آن فقرآفرین
گنج هاشان کشف گشتی در زمین*۷
جملهشان از خوفِ غم در عینِ غم
در پی هستی فتاده در عدم
*۷ قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۹۶
Quran, Sooreh Araaf(#7), Line #96
...وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ
اگر اهل شهرها ایمان آرند و پروا پیشه سازند، هر آینه (درهای) برکات آسمان و زمین را به رویشان بگشاییم...
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3697
هرچه از وی شاد گردی در جهان
از فراقِ او بیندیش آن زمان
زآنچه گشتی شاد، بس کس شاد شد
آخر از وی جَست و همچون باد شد
از تو هم بجهد، تو دل بر وی منه
پیش از آن کو بجهد، از وی تو بِجِه
*۳ قرآن کریم، سوره صافات(۳۷)، آیه ۱۴۳و۱۴۴
Quran, Sooreh Saafaat(#37), Line #143,144
فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ(۱۴۳)
پس اگر نه از تسبیح گویان می بود.
لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ(۱۴۴)
تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۳۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3134
یوسفِ وقتیّ و، خورشیدِ سَما
زین چَه و زندان بر آ و، رو نما
یونس ات در بَطنِ(۴۱) ماهی پخته شد
مَخلَصَش(۴۲) را نیست از تسبیح، بُد
گر نبودی او مُسَبِّح(۴۳)، بَطنِ نُون(۴۴)
حبس و زندانش بُدی تا يُبْعَثُون
او به تسبیح از تنِ ماهی بجَست
چیست تسبیح؟ آیتِ روزِ اَلَست
گر فراموشت شد آن تسبیحِ جان
بشنو این تسبیح های ماهیان
هر که دید الله را، اللهی است
هر که دید آن بحر را، آن ماهی است
این جهان دریاست و تن، ماهیّ و روح
یونسِ مَحجوب از نورِ صَبوح(۴۵)
گر مُسَبِّح باشد، از ماهی رهید
ورنه در وی هضم گشت و ناپدید
ماهیانِ جان، در این دریا پُرند
تو نمیبینی به گِردت می پَرَند؟
بر تو خود را میزنند آن ماهیان
چشم بگشا، تا ببینی شان عیان
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۶۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2863, Divan e Shams
آن قراضه ازلی ریخته در خاک تنست
کو قراضه تکِ غَلبیرِ(۴۶) تو گر میبیزی؟
تیغِ جانی تو برآور ز نیامِ بدنت
که دو نیمه کند او قرصِ قمر از تیزی
تیغ در دست درآ در سرِ میدانِ ابد
از شب و روز برون تاز چو بر شَبدیزی(۴۷)
آبِ حیوان بکش از چشمه به سوی دلِ خود
زآنکه در خلقتِ جان بر مَثَلِ کاریزی(۴۸)
(۱) واقعه: حادثه، رویداد، خواب و رؤیا
(۲) مُعَبِّرُالزَمان: خواب گزار روزگار
(۳) جَبین: پیشانی
(۴) هَذَیان: بیهودهگویی، پریشانگویی
(۵) بُوالهَوَس: آنکه هوس بسیار دارد، پرهوس
(۶) جوق: دسته، گروه
(۷) تَتار: مخفف تاتار، ولایتی باشد از ترکستان که مشک خوب از آنجا آورند
(۸) سویرُق: چابک، چالاک
(۹) بوکه: بود که، شاید، باشد که
(۱۰) قَعده: ماه یازدهم قمری است و یکی از چهار ماهی است که نزد عرب جاهلیت از ماههای حرام به شمار میرفت و در آن سفر و جنگ و خونریزی حرام بود.
(۱۱) سِنین: جمع سَنه به معنی سال
(۱۲) وِلوِله: فتنه، بحث و سخن پیرامون چیزی، ترس و وحشت، سر و صدا
(۱۳) نَمَط: روش، طریقه
(۱۴) طین: گِل
(۱۵) حَدَث پرست: آنکه به نجاست دست می زند، حَدَث به معنی مدفوع و نجاست است.
(۱۶) نوشته: افسون، دعای محبت
(۱۷) مُعَزِّم: افسونگر، در اینجا دعانویس
(۱۸) رُقعه: نامۀ کوچک، نوشتۀ کوتاه
(۱۹) دَفین: مدفون، پنهانشده در زیر خاک
(۲۰) بوزنه: بوزینه، میمون
(۲۱) قَرین: یار، معشوق
(۲۲) مُستَعین: یاری خواه
(۲۳) ریش: زخم، جراحت
(۲۴) حُسامِ دین: مراد مولانا که در سال ۶۸۳ وفات یافت، حُسام: شمشیر
(۲۵) دَربَندان: در محاصره ماندن، بسته شدن راه وصول به حق
(۲۶) تَقلیب: برگردانیدن، واژگون کردن
(۲۷) بَط: مرغابی
(۲۸) نژند: اندوهگین و افسرده، هشیاری جسمی
(۲۹)خارِق: شكافنده، پاره کننده
(۳۰) ناسی: فراموشکار
(۳۱) نِسیان: فراموشی
(۳۲) مُستَفید: استفاده کننده، فایده گیرنده، بهرهمند
(۳۳) وَبال: سختی، عذاب
(۳۴) فُرجِه: گشایش، تفرّج، سیر و تفریح
(۳۵) صنج: حلقه هایی که در دف نصب می کنند که به هنگام ضرب بر دف آن زنگها هم به صدا در می آیند.
(۳۶) لامساس: به من نزدیک مشو، نفرین موسی بر سامری که در دنیا چنان شوی که پیوسته بگویی: به من نزدیک مشو.
(۳۷) غَوی: گمراه
(۳۸) اِحتِجاب: حجاب، در حجاب رفتن
(۳۹)عِتاب: قهر و سرزنش
(۴۰) حَزم: دور اندیشی، احتیاط
(۴۱) بَطن: شکم
(۴۲) مَخلَص: محل خلاصی
(۴۳) مُسَبِّح: تسبیح کننده
(۴۴) نُون: ماهی
(۴۵) صَبوح: سپیده دم، بامداد
(۴۶) غَلبیر: غربال، الک
(۴۷) شَبدیز: مطلقاً اسب، مرکب
(۴۸) کاریز: قنات، مجرای زیرزمینی با شیب کم برای رساندن آب به زمینهای دوردست
Sign in or sign up to post comments.