Parviz Shahbazi

Ganje Hozour audio Program #903

برنامه صوتی شماره ۹۰۳ گنج حضور

  • Currently 4.03/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 211 votes
Comments (1)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۰۳ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی


۱۴۰۰ تاریخ اجرا۱ فوريه ۲۰۲۲ - ۱۳ بهمن



.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۰۳ بر روی این لینک کلیک کنید


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

PDF تمام اشعار این برنامه

   PDF نسخه کوچکتر مناسب جهت پرینت 

مجموع سوالات روزانه مناسب جهت پرینت PDF



مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


ای خواجهٔ بازرگان، از مصر شِکَر آمد

وان یوسفِ چون شِکّر، ناگه ز سفر آمد


روح آمد و راح(۱) آمد، معجونِ نَجاح(۲) آمد

ور چیزِ دگر خواهی، آن چیزِ دگر آمد


آن میوهٔ یعقوبی وآن چشمهٔ ایّوبی(۳)

از منظره پیدا شد، هنگامِ نَظَر آمد


خضر از کَرمِ ایزد بر آبِ حیاتی زد

نَک زُهره غزل‌گویان در برجِ قمر آمد


آمد شهِ معراجی(۴)، شب رَست ز محتاجی

گردون به نثارِ او، با دامنِ زر آمد


موسیِّ نهان آمد، صد چشمه روان آمد

جان همچو عصا آمد، تن همچو حَجَر آمد


زین مردمِ کارافزا، زین خانهٔ پرغوغا

عیسی نخورَد حلوا، کاین آخُرِ خر آمد


چون بسته نبود آن‌دَم، در شش جهتِ عالم

در جُستنِ او گردون، بس زیر و زبر آمد


آن کاو مَثَلِ هدهد بی‌تاج نَبُد هرگز

چون مور ز مادر او بربسته کمر آمد


در عشق بُوَد بالغ، از تاج و کمر فارغ

کز کرسی(۵) و از عرشش، منشورِ(۶) ظفر(۷) آمد


باقیش ز سلطان جو، سلطانِ سخاوت‌خو

زو پُرس خبرها را، کاو کانِ خبر آمد


(۱راح: باده، شراب

(۲نجاح: رستگاری، پیروزی

(۳چشمهٔ ایّوبی: اشاره به ایوب از پیامبران بنی‌اسرائیل که بر ایشان 

محنتی از شیطان رسید، خداوند را ندا کرد. خداوند امر کرد که پایش 

بر زمین زند، چشمه‌ای گوارا و خنک پدید آمد.

(۴شهِ معراجی: اشاره به حضرت رسول

(۵کرسی: تخت پادشاهی

(۶منشور: فرمان، فرمان پادشاهی

(۷ظفر: پیروزی

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


ای خواجهٔ بازرگان، از مصر شِکَر آمد

وان یوسفِ چون شِکّر، ناگه ز سفر آمد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۵۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1353 


ای خدای رازدانِ خوش‌سُخُن

عیبِ کارِ بَد، ز ما پنهان مکُن


عیبِ کار نیک را منما به ما

تا نگردیم از رَوش سرد و هَبا(۸)


(۸هَبا: گردِ پراکنده، در اینجا منظور، سست شدن و وادادن است.

----------------

 مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2528 


شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شود

شِکَّر ارزانَ‌ست، ارزان‌تر شود


در شِکَر غلطید ای حلواییان

هم‌چو طوطی، کوریِ صفراییان 


نیشکر کوبید کار این است و بس

جان برافشانید یار این است و بس 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1461 


مشتری کو سود، دارد خود یکی‌ست

لیک ایشان را در او رَیْب و شکی‌ست 


از هوای مشتریِّ بی‌شکوه

مشتری را باد دادند این گروه 


مشتریِّ ماست اللهُ‌اشْتَریٰ(۹)

از غمِ هر مشتری هین برتر آ 


مشتریی جُو که جویانِ تو است

عالمِ آغاز و پایانِ تو است 


هین مَکَش هر مشتری را تو به دست

عشق‌ْبازی با دو معشوقه بَد است


(۹اِشترىٰ: خريد

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 164, Divan e Shams


من ترکِ سفر کردم با یار شدم ساکن

وز مرگ شدم ایمن، کآن عمرِ دراز آمد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


زین مردمِ کارافزا، زین خانهٔ پرغوغا

عیسی نخورَد حلوا، کاین آخُرِ خر آمد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4298 


گفت مادر: تا جهان بوده ست از این

کارافزایان بُدند اندر زمین


هین تو کارِ خویش کن ای ارجمند

زود، کایشان ریشِ خود بر می‌کَنَند(۱۰)


وقت، تنگ و می‌رود آبِ فراخ

پیش از آن کز هَجْر گردی شاخ، شاخ


شُهره کاریزی‌ست(۱۱) پُر آبِ حیات

آب کَش، تا بَردَمد از تو نبات


(۱۰ریش برکَندن: تشویشِ بی فایده کردن

(۱۱کاریز: قنات، آب رو، مجرای آب در زیرِ زمین. 

در اینجا منظور چشمه و جویبار است.

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4608 

 

کارْ آن کارست ای مُشتاقِ مَست

کَاندر آن کار، ار رَسَد مرگت، خوش است


شد نشانِ صدقِ ایمان ای جوان

آن‌که آید خوش تو را مرگ اندر آن


گَر نَشُد ایمانِ تو ای جان چنین

نیست کامل، رو بِجو اِکمالِ دین


هر که اندر کارِ تو شد مرگْ‌دوست

بر دلِ تو، بی‌کراهت دوست، اوست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 


هر ولی را نوح و کشتیبان شناس

صحبتِ این خلق را طوفان شناس


کم گریز از شیر و اژدرهای نر

ز آشنایان و ز خویشان کن حَذَر


در تلاقی روزگارت می‌بَرند

یادهاشان غایبی‌ات می‌چرند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1208, Divan e Shams


صد قیامت در بلای عشقِ اوست

درنگر امروز و از فردا مپرس


ای خیال‌اندیش، دوری، سخت دور

سِرِّ او از طبعِ کارافزا مپرس


چند پرسی شمسِ تبریزی که بود؟

چشم جیحون بین و از دریا مپرس


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 857, Divan e Shams


گفتی که در چه کاری؟ با تو چه کار مانَد؟!

کاری که بی‌تو گیرم والله که زار مانَد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


آمد شهِ معراجی، شب رَست ز محتاجی

گردون به نثارِ او با دامنِ زر آمد


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3752 


زاغِ ایشان گر به صورت زاغ بود

بازْهِمّت آمد و مازاغ بود


قرآن کریم، سورهٔ نجم(۵۳)، آیهٔ ۱۷

Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #17


«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَىٰ.»


«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


چون بسته نبود آن‌دَم، در شش جهتِ عالم

در جُستنِ او گردون، بس زیر و زبر آمد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۹۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3591 


ای بسا کاریزِ(۱۲) پنهان، همچنین

مُتَّصل با جانتان، یا غافِلین


ای کشیده ز آسمان و از زمین

مایه‌ها، تا گشته جسمِ تو سَمین(۱۳)


عاریه‌ست این، کم همی‌باید فشارد

کآنچه بگرفتی، همی ‌باید گزارد


جز نَفَختُ(۱۴)، کآن ز وَهّاب(۱۵) آمده‌ست

روح را باش، آن دگرها بیهُده‌ست


(۱۲) کاریز: قناتِ آب

(۱۳سَمین: چاق، فربه

(۱۴نَفَختُ: دمیدم 

(۱۵وَهّاب: بسیار بخشنده، از اسماءِ الهی

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shams


دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ بپذیر

کارِ او کُنْ فَیَکُونَ‌‌ست، نه موقوفِ علل


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بَلا داد

تا بازکشد به بی‌جَهاتَت(۱۶)


(۱۶بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۷۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3774 


او تو است، امّا نه این تو، آن تو است 

که در آخِر، واقفِ بیرون‌شو است


تویِ آخِر سویِ تویِ اَوَّلَت

آمده‌ست از بهرِ تَنبیه و صِلَت(۱۷)


تویِ تو در دیگری آمد دَفین(۱۸)

من غلامِ مَردِ خودبینی چنین


(۱۷صِلَت: پیوند دادن و وصل کردن، به وصال رساندن

(۱۸دَفین: مدفون، دفن‌شده

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


آن کاو مَثَلِ هدهد بی‌تاج نَبُد هرگز

چون مور ز مادر او بربسته کمر آمد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2284, Divan e Shams


خواجه تو عارف بُده‌ای، نوبتِ دولت زده‌ای(۱۹)

کامل جان آمده‌ای(۲۰)، دست به استاد مده


در دهِ ویرانهٔ تو گنجِ نهان است ز هو

هین دهِ ویرانِ تو را نیز به بغداد مدِه


والله تیره شبِ تو، به ز دو صد روزِ نکو

شب مده و روز مجو، عاج به شِمشاد(۲۱) مدِه


چون بُوَد ای دلشده چون؟ نقد بر از کُنْ فَیَکُون

نقدِ تو نقد است کنون، گوش به میعاد مدِه


(۱۹نوبتِ دولت زدن: کنایه از شکوه و عظمت داشتن. در قدیم در دربار 

پادشاهان در شبانه روز سه یا پنج نوبت (نقاره) می‌زدند.

(۲۰کامل جان آمده‌ای: در حالی آمده‌ای که روحاً کمال یافته‌ای.

(۲۱شِمشاد: در اینجا در مقابل عاج، سیاهی مورد نظر است.

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


آن میوهٔ یعقوبی وان چشمهٔ ایّوبی

از منظره پیدا شد، هنگامِ نَظَر آمد


قرآن کریم، سورهٔ ص (۳۸)، آیات ۴۱ - ۴۴

Quran, Sooreh Saad(#38), Line #41-44


«وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ.»(۴۱)


«و از بندهٔ ما ايّوب ياد كن آن‌گاه كه پروردگارش را ندا داد كه: 

مرا شيطان به رنج و عذاب افكنده‌ است.»


«ارْكُضْ بِرِجْلِكَ ۖ هَٰذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ.»(۴۲)


«پايت را بر زمين بكوب: اين آبى است براى شست‌وشو و سرد براى آشاميدن.»


«وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ.»(۴۳)


«و به او خانواده‌اش و هم‌چند آن از ديگر ياران را عطا كرديم 

و اين خود رحمتى از ما بود و براى خردمندان اندرزى.»


«وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ ۗ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ.»(۴۴)


«دسته‌اى از چوبهاى باريك به دست گير و با آن بزن و سوگندِ خويش را مشكن. 

او را بنده‌اى صابر يافتيم. او كه همواره روى به درگاه ما داشت چه نيكو بنده‌اى بود.»


مولوی، دیوان شمس، رباعی شماره ۸۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 86, Divan e Shams


ای آنکه تو یوسفِ منی، من یعقوب

ای آنکه تو صِحّتِ تنی، من ایّوب


من خود چه کَسم ای همه را تو محبوب

من دست همی‌زنم تو پایی می‌کوب


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۸۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3689 


هفت سال ایّوب با صبر و رضا

در بلا خوش بود با ضَیفِ خدا


مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۴۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1439, Divan e Shams


منم یعقوب و او یوسف که چشمم روشن از بویَش

اگرچه اصلِ این بو را نمی‌دانم، نمی‌دانم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


خضر از کَرمِ ایزد بر آبِ حیاتی زد

نَک زُهره غزل‌گویان در برجِ قمر آمد


 حافظ، دیوانِ غزلیات، غزل شماره ۴۷۰

 Poem(Qazal)# 470, Divan e Hafez


آدمی در عالَمِ خاکی نمی‌آید به‌ دست

عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477 


اصلْ خود جذب است، لیک ای خواجه‌تاش(۲۲)

کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش


(۲۲خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۴۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3840 


وآن عنایت هست موقوفِ مَمات(۲۳)

تجربه کردند این ره را ثِقات(۲۴)


(۲۳مَمات: مرگ 

(۲۴ثِقات: كسانى كه در قول و فعل، موردِ اعتمادِ دیگران باشند.

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


موسیِّ نهان آمد، صد چشمه روان آمد

جان همچو عصا آمد، تن همچو حَجَر آمد


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۶۰

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #60


«وَإِذِ اسْتَسْقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ ۖ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ 

اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا ۖ قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ ۖ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ 

وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ.»


«و به ياد آريد آنگاه را كه موسى براى قوم خود آب خواست. گفتيم: 

عصايت را بر آن سنگ بزن. پس دوازده چشمه از آن بگشاد. هر 

گروهى آبشخور خود را بدانست. از روزى خدا بخوريد و بياشاميد 

و در روى زمين به فساد سركشى مكنيد.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shams


اگر نه عشقِ شمس الدین بُدی در روز و شب ما را

فراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟ 


بُتِ شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خود

اگر از تابشِ عشقش، نبودی تاب و تب، ما را


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3153 


تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌یی

در سبب، از جهل بر چَفسیده‌یی


با سبب‌ها از مُسَبِّب غافلی

سویِ این روپوش‌ها زآن مایلی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1554 


از مُسَبِّب می‌رسد هر خیر و شر

نیست اسباب و وسایط ای پدر


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3787 


آنکه بیند او مُسَبِّب را عیان

کَی نهد دل بر سبب‌هایِ جهان؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2640 

 

من سبب را ننگرم، کآن حادث است  

زآن‌که حادث حادثی را باعث است


لطفِ سابق را نِظاره می‌کنم 

هرچه آن حادث، دوپاره می‌کنم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 39, Divan e Shams


بیش مزن دَم ز دوی، دو دو مگو چون ثَنَوی

اصلِ سبب را بطلب، بس شد از آثار، مرا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


چون بسته نبود آن‌دم، در شش جهتِ عالم

در جُستنِ او گردون، بس زیر و زبر آمد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #174 


ما در این دهلیزِ(۲۵) قاضیِّ قضا

بهرِ دعویِّ الستیم و بَلیٰ


که بَلی گفتیم و آن را ز امتحان

فعل و قولِ ما شهود است و بیان


از چه در دهلیزِ قاضی تن‌ زدیم؟(۲۶)

نه که ما بهرِ گواهی آمدیم؟


(۲۵دهلیز: راهرو، دالان

(۲۶تن زدن: ساکت شدن

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۵۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3052 


کُلُّ شَی‌‌ءٍ هالِکٌ جز وجهِ او

چون نِه‌‌ای در وجهِ او، هستی مجو


قرآن کریم، سورهٔ قصص (۲۸)، آیهٔ ۸۸

Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #88


«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ 

لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.» 


«با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. 

هر چيزى نابودشدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست 

و همه به او بازگردانيده شويد.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


آن کاو مَثَلِ هدهد بی‌تاج نَبُد هرگز

چون مور ز مادر او بربسته کمر آمد


مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۷۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1746, Divan e Shams


کمانِ عشق بدرّم که تا بداند عقل

که بی‌نظیرم و سلطانِ بی‌نظیرانم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3773 


تو زِ کَرَّمنا بَنی‌آدم شَهی

هم به خشکی، هم به دریا پا نهی


تو به اقتضای قولِ حضرت حق‌تعالی:«ما آدمی‌زادگان را گرامی داشتیم.» 

پادشاه به شمار می‌رَوی، زیرا هم در خشکی گام می‌نهی و هم در دریا. 


که حَمَلْناهُم عَلَی‌الْبَحری به جان

از حَمَلْناهُم عَلَی‌الْبَر پیش ران


تو از حیثِ روح، مشمولِ معنای این آیه هستی:‌«آنان را بر دریا حمل کردیم.» 

از عالمِ خاک و ماده درگذر و به سوی دریای معنی بشتاب.»


قرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۰

Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #70


«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ 

وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا.»


«ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم و بر دريا و خشكى سوار كرديم 

و از چيزهاى خوش و پاكيزه روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات 

خويش برتريشان نهاديم.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #468 


جز توکّل، جز که تسلیمِ تمام

در غم و راحت، همه مکر است و دام

————————————-

«چه عواملی سبب میشود تغییر دادن خود سخت شود و 

انسانها دچار جبر منِ ذهنی بشوند؟»


۱ - عدم احساس نیاز به آموزش معنوی، ندیدنِ ایراد در خود 

و تلاش نکردن برای رفعِ ایراد.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2677 


انبیا گفتند: در دل علّتی‌ست(۲۷)

که از آن در حق‌شناسی آفتی‌ست


(۲۷علّت: بیماری، مرض

----------------


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3212 


هر که نقصِ خویش را دید و شناخت

اندر اِستِکمال(۲۸) خود، دواسبه تاخت(۲۹)


زآن نمی‌پَرّد به سویِ ذوالْجَلال

کو گُمانی می‌بَرَد خود را کمال


(۲۸اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی

(۲۹دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن.

----------------


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2063 


تا به دیوارِ بلا نآید سَرش

نشنود پندِ دل آن گوشِ کرش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996 


ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیر

تا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۳۰)


زآنکه جَبّاران(۳۱) بُدند و سرفراز

دوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز


(۳۰قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده

(۳۱جَبّار: ستمگر، ظالم

----------------

‍ 

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #544 


ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَر

لیک، کم خایَش، که دارد صد خطر


ایمن‌آباد است آن راهِ نیاز

ترکِ نازش گیر و با آن ره بساز


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۶۳

 Poem(Qazal)# 63, Divan e Hafez


عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟

ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست


۲ - پوشانیدنِ دردهای خود و بی‌حس کردنِ خود نسبت به دردی که در زیر 

نهفته است از طریق مشغولیت‌های بیهوده و کارافزا، و یا پریدن از فکری 

به فکرِ دیگر، و همینطور عدمِ تحمّلِ دردِ هوشیارانه.


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2264 


آن بهاران مُضمَرست(۳۲) اندر خزان

در بهارست آن خزان، مگْریز از آن


همرهِ غم باش، با وحشت بساز

می‌طلب در مرگِ خود عُمرِ دراز


آنچه گوید نفسِ تو کاینجا بَدَست

مَشنَوَش چون کارِ او ضد آمده‌ست


تو خلافش کُن که از پیغمبران

این چنین آمد وصیّت در جهان


(۳۲مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده

----------------


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۹۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3090, Divan e Shams


ز بهر پختنِ تو آتشی‌ست روحانی

چو پس جَهی چو زنان، خامِ قَلتَبان(۳۳) باشی


(۳۳قَلتَبان: بی‌ غیرت

----------------


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 142, Divan e Shams


آن زِ دور آتش نمایَد، چون رَوی نوری بُوَد

همچنان که آتشِ موسی برای ابتلا


اَلصَّلا پروانه جانان(۳۴) قصدِ آن آتش کُنید

چون بلی گفتید اوَّل، دَر رَوید اندر بَلا


چون سَمَنْدَر(۳۵) در میانِ آتشَش باشد مُقام

هرکه دارد در دل و جان، اینچنین شوق و وَلا(۳۶)


قرآن کریم، سورهٔ طه (۲۰)، آیهٔ ۹

Quran, Sooreh Ta-Ha(#20), Line #9


«وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ.»


«آيا خبرِ موسى به تو رسيده است؟»


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۷۲

Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #172


«…أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَى…»


«…آيا من پروردگارتان نيستم؟…»


(۳۴پروانه جانان: عاشقان، پروانه صفتان

(۳۵سَمندَر: جانوری خزنده که گفته اند در آتش نمی‌سوزد.

(۳۶وَلا: محبّت، دوستی

----------------


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۱۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4218 


ای برادر من بر آذر(۳۷) چابُکم

من نه آن جانم که گَردم بیش و کم


(۳۷آذر: آتش

----------------


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۰۲ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3002 


ای برادر، صبر کُن بر دردِ نیش(۳۸)

تا رهی از نیشِ نفسِ گَبرِ خویش


(۳۸دردِ نیش: كنايه از مجاهده با نفس و رياضت است.

----------------


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۰۵ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3005 


چون دلش آموخت شمع‌ْافروختن

آفتاب او را نیارد سوختن


گفت حق در آفتابِ مُنْتَجِم

ذکرِ تَزّاوَر، کَذیٰ عَنْ کَهْفِهِمْ


خار، جمله لطف، چون گُل می‌شود

پیشِ جزوی، کو سویِ کُلّ می‌رود


قرآن کریم، سورهٔ کهف (۱۸)، آیهٔ ۱۷

Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #17


«وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ 

تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ…»


«و خورشيد را مى‌بينى كه چون برمى‌آيد، از غارشان به جانبِ 

راست ميل مى‌كند و چون غروب كند ايشان را واگذارد و به 

چپ گردد. و آنان در صحنهٔ غارند.»


————————————-

۳ - دچار جبرِ منِ ذهنی شدن با عدم اعتقاد به این مسئله که می‌توان خود را 

تغییر داد و از این دردها رها شد. تصوّرِ اینکه قضا و سرنوشتِ ما در این است 

که همیشه این زندگیِ پر درد را ادامه دهیم و راهی برای رهاییِ ما وجود ندارد.


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1068 


هر که مانْد از کاهلی(۳۹) بی‌شُکر و صبر

او همین داند که گیرد پایِ جَبر


هر که جبر آورد، خود رنجور(۴۰) کرد

تا همان رنجوری‌اش، در گور کرد


(۳۹کاهلی: تنبلی

(۴۰رنجور: بیمار

----------------


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3187 


ترک کن این جبر را که بس تُهی‌ست

تا بدانی سِرِّ سِرِّ جبر چیست


ترک کن این جبرِ جمعِ مَنبَلان(۴۱)

تا خبر یابی از آن جبرِ چو جان


(۴۱مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار

----------------

۴ - عدمِ صدق در این راه


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #355 


چون نبودش تخمِ صدقی کاشته

حق بَرو نسیانِ آن بگماشته


گرچه بر آتش‌زنه‌ی(۴۲) دل می‌زند

آن سِتارَه‌‌ش را کفِ حق می‌کُشد


(۴۲آتش‌زنه: سنگِ چخماق

----------------

۵ - عدمِ طلبِ حقیقی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۹۷۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #979 


در طلب زن دایماً تو هردو دست

که طلب در راه، نیکو رهبر است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۸۵ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2385 


گفت پیغمبر که: بر رزق ای فتا(۴۳)

در فرو بسته‌ست و بر در قفل‌ها


جنبش و آمد شدِ ما و اکتساب

هست مِفتاحی بر آن قفل و حجاب


بی‌کلید، این در گشادن راه نیست

بی‌طلب، نان سنّتِ اَلله نیست


(۴۳فَتا: همان فتی است به معنیِ جوان، جوانمرد.

----------------


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1734 


کین طلب در تو گروگانِ خداست

زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست


جهد کن تا این طلب افزون شود

تا دلت زین چاهِ تن بیرون شود


---------------------------

مجموع لغات: 


(۱راح: باده، شراب

(۲نجاح: رستگاری، پیروزی

(۳چشمهٔ ایّوبی: اشاره به ایوب از پیامبران بنی‌اسرائیل که بر ایشان محنتی 

از شیطان رسید، خداوند را ندا کرد. خداوند امر کرد که پایش بر زمین زند، 

چشمه‌ای گوارا و خنک پدید آمد.

(۴شهِ معراجی: اشاره به حضرت رسول

(۵کرسی: تخت پادشاهی

(۶منشور: فرمان، فرمان پادشاهی

(۷ظفر: پیروزی

(۸هَبا: گردِ پراکنده، در اینجا منظور، سست شدن و وادادن است.

(۹اِشترىٰ: خريد

(۱۰ریش برکَندن: تشویشِ بی فایده کردن

(۱۱کاریز: قنات، آب رو، مجرای آب در زیرِ زمین. 

در اینجا منظور چشمه و جویبار است.

(۱۲) کاریز: قناتِ آب

(۱۳سَمین: چاق، فربه

(۱۴نَفَختُ: دمیدم 

(۱۵وَهّاب: بسیار بخشنده، از اسماءِ الهی

(۱۶بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی

(۱۷صِلَت: پیوند دادن و وصل کردن، به وصال رساندن

(۱۸دَفین: مدفون، دفن شده

(۱۹نوبتِ دولت زدن: کنایه از شکوه و عظمت داشتن. در قدیم در دربار 

پادشاهان در شبانه روز سه یا پنج نوبت (نقاره) می‌زدند.

(۲۰کامل جان آمده‌ای: در حالی آمده‌ای که روحاً کمال یافته‌ای.

(۲۱شِمشاد: در اینجا در مقابل عاج، سیاهی مورد نظر است.

(۲۲خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.

(۲۳مَمات: مرگ 

(۲۴ثِقات: كسانى كه در قول و فعل، موردِ اعتمادِ دیگران باشند.

(۲۵دهلیز: راهرو، دالان

(۲۶تن زدن: ساکت شدن

(۲۷علّت: بیماری، مرض

(۲۸اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی

(۲۹دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن.

(۳۰قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده

(۳۱جَبّار: ستمگر، ظالم

(۳۲مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده

(۳۳قَلتَبان: بی‌ غیرت

(۳۴پروانه جانان: عاشقان، پروانه صفتان

(۳۵سَمندَر: جانوری خزنده که گفته اند در آتش نمی‌سوزد.

(۳۶وَلا: محبّت، دوستی

(۳۷آذر: آتش

(۳۸دردِ نیش: كنايه از مجاهده با نفس و رياضت است.

(۳۹کاهلی: تنبلی

(۴۰رنجور: بیمار

(۴۱مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار

(۴۲آتش‌زنه: سنگِ چخماق

(۴۳فَتا: همان فتی است به معنیِ جوان، جوانمرد.

-------------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


ای خواجه بازرگان از مصر شکر آمد

وان یوسف چون شکر ناگه ز سفر آمد


روح آمد و راح آمد معجون نجاح آمد

ور چیز دگر خواهی آن چیز دگر آمد


آن میوه یعقوبی وآن چشمه ایوبی

از منظره پیدا شد هنگام نظر آمد


خضر از کرم ایزد بر آب حیاتی زد

نک زهره غزل‌گویان در برج قمر آمد


آمد شه معراجی شب رست ز محتاجی

گردون به نثار او با دامن زر آمد


موسی نهان آمد صد چشمه روان آمد

جان همچو عصا آمد تن همچو حجر آمد


زین مردم کارافزا زین خانه پرغوغا

عیسی نخورد حلوا کاین آخر خر آمد


چون بسته نبود آن‌دم در شش جهت عالم

در جستن او گردون بس زیر و زبر آمد


آن کاو مثل هدهد بی‌تاج نبد هرگز

چون مور ز مادر او بربسته کمر آمد


در عشق بود بالغ از تاج و کمر فارغ

کز کرسی و از عرشش منشور ظفر آمد


باقیش ز سلطان جو سلطان سخاوت‌خو

زو پرس خبرها را کاو کان خبر آمد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


ای خواجه بازرگان از مصر شکر آمد

وان یوسف چون شکر ناگه ز سفر آمد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۵۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1353 


ای خدای رازدان خوش‌سخن

عیب کار بد ز ما پنهان مکن


عیب کار نیک را منما به ما

تا نگردیم از روش سرد و هبا


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2528 


شهر ما فردا پر از شکر شود

شکر ارزانَ‌ست ارزان‌تر شود


در شکر غلطید ای حلواییان

هم‌چو طوطی کوری صفراییان 


نیشکر کوبید کار این است و بس

جان برافشانید یار این است و بس 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1461 


مشتری کو سود دارد خود یکی‌ست

لیک ایشان را در او ریب و شکی‌ست 


از هوای مشتری بی‌شکوه

مشتری را باد دادند این گروه 


مشتری ماست اللهاشتری

از غم هر مشتری هین برتر آ 


مشتریی جو که جویان تو است

عالم آغاز و پایان تو است 


هین مکش هر مشتری را تو به دست

عشق‌بازی با دو معشوقه بد است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 164, Divan e Shams


من ترک سفر کردم با یار شدم ساکن

وز مرگ شدم ایمن کآن عمر دراز آمد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


زین مردم کارافزا زین خانه پرغوغا

عیسی نخورد حلوا کاین آخر خر آمد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4298 


گفت مادر تا جهان بوده ست از این

کارافزایان بدند اندر زمین


هین تو کار خویش کن ای ارجمند

زود کایشان ریش خود بر می‌کنند


وقت تنگ و می‌رود آب فراخ

پیش از آن کز هجر گردی شاخ شاخ


شهره کاریزی‌ست پر آب حیات

آب کش تا بردمد از تو نبات


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4608 

 

کار آن کارست ای مشتاق مست

کاندر آن کار ار رسد مرگت خوش است


شد نشان صدق ایمان ای جوان

آن‌که آید خوش تو را مرگ اندر آن


گر نشد ایمان تو ای جان چنین

نیست کامل رو بجو اکمال دین


هر که اندر کار تو شد مرگ‌دوست

بر دل تو بی‌کراهت دوست اوست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 


هر ولی را نوح و کشتیبان شناس

صحبت این خلق را طوفان شناس


کم گریز از شیر و اژدرهای نر

ز آشنایان و ز خویشان کن حذر


در تلاقی روزگارت می‌برند

یادهاشان غایبی‌ات می‌چرند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1208, Divan e Shams


صد قیامت در بلای عشق اوست

درنگر امروز و از فردا مپرس


ای خیال‌اندیش دوری سخت دور

سر او از طبع کارافزا مپرس


چند پرسی شمس تبریزی که بود

چشم جیحون بین و از دریا مپرس


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 857, Divan e Shams


گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند

کاری که بی‌تو گیرم والله که زار ماند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


آمد شه معراجی شب رست ز محتاجی

گردون به نثار او با دامن زر آمد


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3752 


زاغ ایشان گر به صورت زاغ بود

بازهمت آمد و مازاغ بود


قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷

Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #17


«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَىٰ.»


«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


چون بسته نبود آن‌دم در شش جهت عالم

در جستن او گردون بس زیر و زبر آمد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۹۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3591 


ای بسا کاریز پنهان همچنین

متصل با جانتان یا غافلین


ای کشیده ز آسمان و از زمین

مایه‌ها تا گشته جسم تو سمین


عاریه‌ست این کم همی‌باید فشارد

کآنچه بگرفتی همی ‌باید گزارد


جز نفخت کآن ز وهاب آمده‌ست

روح را باش آن دگرها بیهده‌ست


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shams


دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر

کار او کن فیکون‌ست نه موقوف علل


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بلا داد

تا بازکشد به بی‌جهاتت


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۷۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3774 


او تو است اما نه این تو آن تو است 

که در آخر واقف بیرون‌شو است


توی آخر سوی توی اولت

آمده‌ست از بهر تنبیه و صلت


توی تو در دیگری آمد دفین

من غلام مرد خودبینی چنین


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


آن کاو مثل هدهد بی‌تاج نبد هرگز

چون مور ز مادر او بربسته کمر آمد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2284, Divan e Shams


خواجه تو عارف بده‌ای نوبت دولت زده‌ای

کامل جان آمده‌ای دست به استاد مده


در ده ویرانه تو گنج نهان است ز هو

هین ده ویران تو را نیز به بغداد مده


والله تیره شب تو به ز دو صد روز نکو

شب مده و روز مجو عاج به شمشاد مده


چون بود ای دلشده چون نقد بر از کن فیکون

نقد تو نقد است کنون گوش به میعاد مده


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


آن میوه یعقوبی وان چشمه ایوبی

از منظره پیدا شد هنگام نظر آمد


قرآن کریم، سورهٔ ص (۳۸)، آیات ۴۱ - ۴۴

Quran, Sooreh Saad(#38), Line #41-44


«وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ.»(۴۱)


«و از بندهٔ ما ايّوب ياد كن آن‌گاه كه پروردگارش را ندا داد كه: 

مرا شيطان به رنج و عذاب افكنده ‌است.»


«ارْكُضْ بِرِجْلِكَ ۖ هَٰذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ.»(۴۲)


«پايت را بر زمين بكوب: اين آبى است براى شست‌وشو و سرد براى آشاميدن.»


«وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ.»(۴۳)


«و به او خانواده‌اش و هم‌چند آن از ديگر ياران را عطا كرديم 

و اين خود رحمتى از ما بود و براى خردمندان اندرزى.»


«وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ ۗ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ.»(۴۴)


«دسته‌اى از چوبهاى باريك به دست گير و با آن بزن و سوگندِ خويش را مشكن. 

او را بنده‌اى صابر يافتيم. او كه همواره روى به درگاه ما داشت چه نيكو بنده‌اى بود.»


مولوی، دیوان شمس، رباعی شماره ۸۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 86, Divan e Shams


ای آنکه تو یوسف منی من یعقوب

ای آنکه تو صحت تنی من ایوب


من خود چه کسم ای همه را تو محبوب

من دست همی‌زنم تو پایی می‌کوب


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۸۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3689 


هفت سال ایوب با صبر و رضا

در بلا خوش بود با ضیف خدا


مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۴۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1439, Divan e Shams


منم یعقوب و او یوسف که چشمم روشن از بویش

اگرچه اصل این بو را نمی‌دانم نمی‌دانم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


خضر از کرم ایزد بر آب حیاتی زد

نک زهره غزل‌گویان در برج قمر آمد


 حافظ، دیوانِ غزلیات، غزل شماره ۴۷۰

 Poem(Qazal)# 470, Divan e Hafez


آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به‌ دست

عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477 


اصل خود جذب است لیک ای خواجه‌تاش

کار کن موقوف آن جذبه مباش


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۴۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3840 


وآن عنایت هست موقوف ممات

تجربه کردند این ره را ثقات


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


موسی نهان آمد صد چشمه روان آمد

جان همچو عصا آمد تن همچو حجر آمد


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۶۰

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #60


«وَإِذِ اسْتَسْقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ ۖ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ 

اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا ۖ قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ ۖ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ 

وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ.»


«و به ياد آريد آنگاه را كه موسى براى قوم خود آب خواست. گفتيم: 

عصايت را بر آن سنگ بزن. پس دوازده چشمه از آن بگشاد. هر 

گروهى آبشخور خود را بدانست. از روزى خدا بخوريد و بياشاميد 

و در روى زمين به فساد سركشى مكنيد.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shams


اگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما را

فراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را


بت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خود

اگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما را


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3153 


تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌یی

در سبب از جهل بر چفسیده‌یی


با سبب‌ها از مسبب غافلی

سوی این روپوش‌ها زآن مایلی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1554 


از مسبب می‌رسد هر خیر و شر

نیست اسباب و وسایط ای پدر


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3787 


آنکه بیند او مسبب را عیان

کی نهد دل بر سبب‌های جهان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2640 

 

من سبب را ننگرم کآن حادث است  

زآن‌که حادث حادثی را باعث است


لطف سابق را نظاره می‌کنم 

هرچه آن حادث دوپاره می‌کنم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 39, Divan e Shams


بیش مزن دم ز دوی دو دو مگو چون ثنوی

اصل سبب را بطلب بس شد از آثار مرا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


چون بسته نبود آن‌دم در شش جهت عالم

در جستن او گردون بس زیر و زبر آمد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #174 


ما در این دهلیز قاضی قضا

بهر دعوی الستیم و بلی


که بلی گفتیم و آن را ز امتحان

فعل و قول ما شهود است و بیان


از چه در دهلیز قاضی تن‌ زدیم

نه که ما بهر گواهی آمدیم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۵۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3052 


کل شی‌‌ء هالک جز وجه او

چون نه‌‌ای در وجه او هستی مجو


قرآن کریم، سورهٔ قصص (۲۸)، آیهٔ ۸۸

Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #88


«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ 

لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.» 


«با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. 

هر چيزى نابودشدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست 

و همه به او بازگردانيده شويد.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 613, Divan e Shams


آن کاو مثل هدهد بی‌تاج نبد هرگز

چون مور ز مادر او بربسته کمر آمد


مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۷۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1746, Divan e Shams


کمان عشق بدرم که تا بداند عقل

که بی‌نظیرم و سلطان بی‌نظیرانم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3773 


تو ز کرمنا بنی‌آدم شهی

هم به خشکی هم به دریا پا نهی


تو به اقتضای قولِ حضرت حق‌تعالی:«ما آدمی‌زادگان را گرامی داشتیم.» 

پادشاه به شمار می‌رَوی، زیرا هم در خشکی گام می‌نهی و هم در دریا. 


که حملناهم علی‌البحری به جان

از حملناهم علی‌البر پیش ران


تو از حیثِ روح، مشمولِ معنای این آیه هستی:‌«آنان را بر دریا حمل کردیم.» 

از عالمِ خاک و ماده درگذر و به سوی دریای معنی بشتاب.»


قرآن کریم، سورهٔ اسراء(۱۷)، آیهٔ ۷۰

Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #70


«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ 

وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا.»


«ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم و بر دريا و خشكى سوار كرديم 

و از چيزهاى خوش و پاكيزه روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات 

خويش برتريشان نهاديم.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #468 


جز توکل جز که تسلیم تمام

در غم و راحت همه مکر است و دام

————————————-

«چه عواملی سبب میشود تغییر دادن خود سخت شود و 

انسانها دچار جبر منِ ذهنی بشوند؟»


۱ - عدم احساس نیاز به آموزش معنوی، ندیدنِ ایراد در خود 

و تلاش نکردن برای رفعِ ایراد.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2677 


انبیا گفتند در دل علتی‌ست

که از آن در حق‌شناسی آفتی‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3212 


هر که نقص خویش را دید و شناخت

اندر استکمال خود دواسبه تاخت


زآن نمی‌پرد به سوی ذوالجلال

کو گمانی می‌برد خود را کمال


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2063 


تا به دیوار بلا نآید سرش

نشنود پند دل آن گوش کرش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996 


ساخت موسی قدس در باب صغیر

تا فرود آرند سر قوم زحیر


زآنکه جباران بدند و سرفراز

دوزخ آن باب صغیر است و نیاز


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #544 


ناز کردن خوش‌تر آید از شکر

لیک کم خایش که دارد صد خطر


ایمن‌آباد است آن راه نیاز

ترک نازش گیر و با آن ره بساز


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۶۳

 Poem(Qazal)# 63, Divan e Hafez


عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد

ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست


۲ - پوشانیدنِ دردهای خود و بی‌حس کردنِ خود نسبت به دردی که در زیر 

نهفته است از طریق مشغولیت‌های بیهوده و کارافزا، و یا پریدن از فکری 

به فکرِ دیگر، و همینطور عدمِ تحمّلِ دردِ هوشیارانه.


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2264 


آن بهاران مضمرست اندر خزان

در بهارست آن خزان مگریز از آن


همره غم باش با وحشت بساز

می‌طلب در مرگ خود عمر دراز


آنچه گوید نفس تو کاینجا بدست

مشنوش چون کار او ضد آمده‌ست


تو خلافش کن که از پیغمبران

این چنین آمد وصیت در جهان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۹۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3090, Divan e Shams


ز بهر پختن تو آتشی‌ست روحانی

چو پس جهی چو زنان خام قلتبان باشی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 142, Divan e Shams


آن ز دور آتش نماید چون روی نوری بود

همچنان که آتش موسی برای ابتلا


الصلا پروانه جانان قصد آن آتش کنید

چون بلی گفتید اول در روید اندر بلا


چون سمندر در میان آتشش باشد مقام

هرکه دارد در دل و جان اینچنین شوق و ولا


قرآن کریم، سورهٔ طه (۲۰)، آیهٔ ۹

Quran, Sooreh Ta-Ha(#20), Line #9


«وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ.»


«آيا خبرِ موسى به تو رسيده است؟»


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۷۲

Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #172


«…أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَى…»


«…آيا من پروردگارتان نيستم؟…»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۱۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4218 


ای برادر من بر آذر چابکم

من نه آن جانم که گردم بیش و کم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۰۲ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3002 


ای برادر صبر کن بر درد نیش

تا رهی از نیش نفس گبر خویش


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۰۵ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3005 


چون دلش آموخت شمع‌افروختن

آفتاب او را نیارد سوختن


گفت حق در آفتاب منتجم

ذکر تزاور کذی عن کهفهم


خار جمله لطف چون گل می‌شود

پیش جزوی کو سوی کل می‌رود


قرآن کریم، سورهٔ کهف (۱۸)، آیهٔ ۱۷

Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #17


«وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ 

تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ…»


«و خورشيد را مى‌بينى كه چون برمى‌آيد، از غارشان به جانبِ 

راست ميل مى‌كند و چون غروب كند ايشان را واگذارد و به 

چپ گردد. و آنان در صحنهٔ غارند.»


۳ - دچار جبرِ منِ ذهنی شدن با عدم اعتقاد به این مسئله که می‌توان خود را 

تغییر داد و از این دردها رها شد. تصوّرِ اینکه قضا و سرنوشتِ ما در این است 

که همیشه این زندگیِ پر درد را ادامه دهیم و راهی برای رهاییِ ما وجود ندارد.


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1068 


هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبر

او همین داند که گیرد پای جبر


هر که جبر آورد خود رنجور کرد

تا همان رنجوری‌اش در گور کرد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3187 


ترک کن این جبر را که بس تهی‌ست

تا بدانی سر سر جبر چیست


ترک کن این جبر جمع منبلان

تا خبر یابی از آن جبر چو جان


۴ - عدمِ صدق در این راه


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #355 


چون نبودش تخم صدقی کاشته

حق برو نسیان آن بگماشته


گرچه بر آتش‌زنه‌ی دل می‌زند

آن ستاره‌‌ش را کف حق می‌کشد


۵ - عدمِ طلبِ حقیقی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۹۷۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #979 


در طلب زن دایما تو هردو دست

که طلب در راه نیکو رهبر است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۸۵ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2385 


گفت پیغمبر که بر رزق ای فتا

در فرو بسته‌ست و بر در قفل‌ها


جنبش و آمد شد ما و اکتساب

هست مفتاحی بر آن قفل و حجاب


بی‌کلید این در گشادن راه نیست

بی‌طلب نان سنت الله نیست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1734 


کین طلب در تو گروگان خداست

زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست


جهد کن تا این طلب افزون شود

تا دلت زین چاه تن بیرون شود

------------------


Tags

903


Comments

  1. shirin7sh
    2 years, 10 months ago

    ترس و نومیدیت دان آواز غول
    می‏کشد گوش تو تا قعر سفول

    ما به عنوان امتداد خداوند برای شناسایی دردها و انداختن آنها به کمک هیچ کسی احتیاح نداریم .پس صبر می کنیم، تسلیم هستیم، درد هشیارانه می کشیم و ناامید نمی شویم تا از دردهای من ذهنی آزاد شویم و تا آنجا پیش می رویم که قضا به جای پرتاب تیر بلا، سپر ما باشد.

    درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی

    هزاران شکر و صدها سپاس

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour audio Program #903
برنامه صوتی شماره ۹۰۳ گنج حضور
Category:
برنامه های صوتی گنج حضور
برنامه های صوتی ۱۰۰۰ - ۹۰۱
Views: 4,151
Submitted by: , Feb 03 2022






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S