مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 75, Divan e Shams
ای خواجه نمیبینی این روزِ قیامت را؟
این یوسفِ خوبی را این خوش قد و قامت را؟
ای شیخ نمیبینی این گوهرِ شیخی را؟
این شَعشَعه(۱) نَو را، این جاه و جلالت را؟
ای میر نمیبینی این مملکتِ جان را؟
این روضه(۲) دولت را، این بخت و سعادت را؟
ای خوش دل و خوش دامن(۳)، دیوانه تویی یا من؟
درکش قَدَحی(۴) با من، بگذار(۵) مَلامَت(۶) را
ای ماه که در گردش هرگز نشوی لاغر
انوارِ جلالِ تو بدریده ضَلالَت(۷) را
چون آبِ روان دیدی، بگذار تَیَمُّم را
چون عیدِ وصال آمد، بگذار ریاضَت(۸) را
گر ناز کنی خامی، ور ناز کشی رامی
در بارکشی(۹) یابی آن حُسن و مِلاحت(۱۰) را
خاموش که خاموشی بهتر ز عسل نوشی
درسوز عبارت(۱۱) را بگذار اشارت را(۱۲)
شمس الحقِ تبریزی، ای مشرقِ تو جانها
از تابشِ تو یابد این شمس حرارت را
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ٢٢٢٠
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2220, Divan e Shams
هله دیدار مَهِل(۱۳) برمگزین فکر و خیال
از عیان(۱۴) سر مکشان در پی آثار مرو
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت شماره ۶۰۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 603
ما همه شیران، ولی شیرِ عَلَم(۱۵)
حمله شان از باد باشد دَم به دَم
حملهشان پیدا و ناپیداست باد
آنکه ناپیداست هرگز گُم مباد
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت شماره ۱۰۲۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1022
آن چه باد است اندر آن خُرد استخوان؟
کو پذیرد حرف و صوتِ قصّهخوان
استخوان و باد، روپوش است وبس
در دو عالَم غیرِ یزدان نیست کَس
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۱۳۶۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1364
باز فرمود او که اندر هر قَضا(۱۶)
مر مسلمان را رضا باید رضا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۱۹۰۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1906
چون قضایِ حق، رضایِ بنده شد
حکمِ او را بندهٔ خواهنده شد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۴۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2346, Divan e Shams
چو فرمودست حق کَالصُّلْحُ خَیْرٌ
رها کن ماجرا را ای یگانه
رها کن حرص را کَالْفَقْرُ فَخْری
چرا می ننگ داری زین نشانه؟
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3151
معنیِ جَفَّ الْقَلَم کَی آن بود
که جفاها با وفا یکسان بود؟
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3182
فعل توست این غُصههای دم به دم
این بود معنی قَدْ جَفَّ الْقَلَم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2029, Divan e Shams
ای مرغ آسمانی، آمد گهِ پریدن
وی آهوی معانی، آمد گهِ چریدن
ای عاشق جریده، بر عاشقان گزیده
بگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن
آمد تو را فتوحی، روحی چگونه روحی
کو چون خیال داند در دیدهها دویدن
این دم حَکَم بیاید، تعلیمِ نو نماید
بیگوش، سِر شنیدن، بیدیده ماه دیدن
داند سَبَل ببردن، هم مرده زنده کردن
هم تخت و بخت دادن، هم بنده پروریدن
آن یوسفِ معانی و آن گنج رایگانی
خود را اگر فروشد، دانی؟ عجب خریدن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2101, Divan e Shams
سیر گشتم ز نازهایِ خسان
کَم زنم(۱۷) من چو روغنِ بلسان(۱۸)
بعد ازین شهد را نهان داریم
تا نیفتند اندرو مگسان
خویش را بعد ازین چنان دزدم
که نیابند مر مرا عسسان
هر زمان جانبِ دگر تازم
بیرفیقان و حاجیان و کَسان
ای خدا در تو چون گریختهام
اینچنین قوم را به من مرسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۸۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 389, Divan e Shams
چون دلت با من نباشد، همنشینی سود نیست
گر چه با من مینشینی، چون چنینی سود نیست
چون دهانت بسته باشد، در جگر آتش بُوَد
در میانِ جو درآیی، آب بینی سود نیست
چونکه در تَن جان نباشد، صورتش را ذوق نیست
چون نباشد نان و نعمت، صَحن(۱۹) و سینی سود نیست
گر زمین از مُشک و عَنبَر(۲۰) پُر شود تا آسمان
چون نباشد آدمی را راهِ بینی سود نیست
تا ز آتش میگریزی، تُرش و خامی چون خمیر
گر هزاران یار و دلبر میگُزینی(۲۱) سود نیست
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۴۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 442
چونکه بویی بُرد و شُکرِ آن نکرد
کُفرِ نعمت آمد و بینی اش خَورد
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۶۸۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3686
هر چه جز عشقِ خدای اَحسَن(۲۲) است
گر شِکَر خواری است، آن جان کندن است
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3257
شُکر کُن، غِرّه(۲۳) مشو، بینی مکن(۲۴)
گوش دار و هیچ خودبینی مکن
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۴۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 443
شُکر کُن مر شاکران را بنده باش
پیشِ ایشان مُرده شو، پاینده باش
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۷۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1372, Divan e Shams
عین تو را حلوا کند، بِه زانکه صد حلوا دهد
من لذّتِ حلوایِ جان جز از لَبش نشنیدهام
خاموش کُن کاندر سخن، حلوا بیفتد از دهن
بی گفت، مردم بو بَرَد زان سان که من بوییدهام
هر غورهیی نالان شده کای شمسِ تبریزی، بیا
کز خامی و بیلذّتی در خویشتن چَغزیدهام(۲۵)
(۱) شَعشَعه: درخشش، هشیاری
(۲) روضه: باغ، بوستان
(۳) خوش دامن: پاکدامن، عفیف
(۴) قَدَح: جام، ساغر، کاسه بزرگ
(۵) گذاردن: ترک کردن، رها کردن
(۶) مَلامَت: سرزنش، نکوهش
(۷) ضَلالَت: گمراهی، اشتباه، انحراف
(۸) ریاضَت: تحمّل رنج و مشقّت
(۹) بارکشیدن: صبر، شکیبایی
(۱۰) مِلاحت: زیبا و خوب روی بودن
(۱۱) عبارت: قیل و قال ذهن
(۱۲) اشارت: با حرکت دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن.
(۱۳) مَهِل: مهلت، فرصت
(۱۴) عیان: ظاهر، آشکار
(۱۵) شیرِ عَلَم: منظور نقش شیر است که بر پرچم ها رسم می کرده اند.
(۱۶) قَضا: تقدیر و حکم الهی
(۱۷) کم زدن: خود را کم انگاشتن، فروتنی کردن
(۱۸) بلسان: گیاهی که صمغی دارد که به مصرف دارویی می رسد.
(۱۹) صَحن: قَدح، کاسه بزرگ
(۲۰) عَنبَر: نوعی ماده خوشبو
(۲۱) گُزیدن: انتخاب کردن، پسندیدن
(۲۲) اَحسَن: خوب تر، نیکو تر، بهتر
(۲۳) غِرّه: مغرور به چیزی، پشتگرم
(۲۴) بینی کردن: تکبّر کردن، مغرور شدن
(۲۵) چَغزیدن: آه و ناله کردن، زاری کردن
*************************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 75, Divan e Shams
ای خواجه نمیبینی این روز قیامت را؟
این یوسف خوبی را این خوش قد و قامت را؟
ای شیخ نمیبینی این گوهر شیخی را؟
این شعشعه نو را این جاه و جلالت را؟
ای میر نمیبینی این مملکت جان را؟
این روضه دولت را این بخت و سعادت را؟
ای خوش دل و خوش دامن دیوانه تویی یا من؟
درکش قدحی با من بگذار ملامت را
ای ماه که در گردش هرگز نشوی لاغر
انوار جلال تو بدریده ضلالت را
چون آب روان دیدی بگذار تیمم را
چون عید وصال آمد بگذار ریاضت را
گر ناز کنی خامی ور ناز کشی رامی
در بارکشی یابی آن حسن و ملاحت را
خاموش که خاموشی بهتر ز عسل نوشی
درسوز عبارت را بگذار اشارت را
شمس الحق تبریزی ای مشرق تو جانها
از تابش تو یابد این شمس حرارت را
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ٢٢٢٠
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2220, Divan e Shams
هله دیدار مهل برمگزین فکر و خیال
از عیان سر مکشان در پی آثار مرو
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت شماره ۶۰۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 603
ما همه شیران ولی شیر علم
حمله شان از باد باشد دم به دم
حملهشان پیدا و ناپیداست باد
آنکه ناپیداست هرگز گم مباد
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت شماره ۱۰۲۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1022
آن چه باد است اندر آن خرد استخوان؟
کو پذیرد حرف و صوت قصهخوان
استخوان و باد روپوش است وبس
در دو عالم غیر یزدان نیست کس
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۱۳۶۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1364
باز فرمود او که اندر هر قضا
مر مسلمان را رضا باید رضا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۱۹۰۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1906
چون قضای حق رضای بنده شد
حکم او را بندهٔ خواهنده شد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۴۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2346, Divan e Shams
چو فرمودست حق کالصلح خیر
رها کن ماجرا را ای یگانه
رها کن حرص را کالفقر فخری
چرا می ننگ داری زین نشانه؟
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3151
معنی جف القلم کی آن بود
که جفاها با وفا یکسان بود؟
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3182
فعل توست این غصههای دم به دم
این بود معنی قد جف القلم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2029, Divan e Shams
ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن
وی آهوی معانی آمد گه چریدن
ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده
بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن
آمد تو را فتوحی روحی چگونه روحی
کو چون خیال داند در دیدهها دویدن
این دم حکم بیاید تعلیم نو نماید
بیگوش سر شنیدن بیدیده ماه دیدن
داند سبل ببردن هم مرده زنده کردن
هم تخت و بخت دادن هم بنده پروریدن
آن یوسف معانی و آن گنج رایگانی
خود را اگر فروشد دانی؟ عجب خریدن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2101, Divan e Shams
سیر گشتم ز نازهای خسان
کم زنم من چو روغن بلسان
بعد ازین شهد را نهان داریم
تا نیفتند اندرو مگسان
خویش را بعد ازین چنان دزدم
که نیابند مر مرا عسسان
هر زمان جانب دگر تازم
بیرفیقان و حاجیان و کسان
ای خدا در تو چون گریختهام
اینچنین قوم را به من مرسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۸۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 389, Divan e Shams
چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست
گر چه با من مینشینی چون چنینی سود نیست
چون دهانت بسته باشد در جگر آتش بود
در میان جو درآیی آب بینی سود نیست
چونکه در تن جان نباشد صورتش را ذوق نیست
چون نباشد نان و نعمت صحن و سینی سود نیست
گر زمین از مشک و عنبر پر شود تا آسمان
چون نباشد آدمی را راه بینی سود نیست
تا ز آتش میگریزی ترش و خامی چون خمیر
گر هزاران یار و دلبر میگزینی سود نیست
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۴۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 442
چونکه بویی برد و شکر آن نکرد
کفر نعمت آمد و بینی اش خورد
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۶۸۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3686
هر چه جز عشق خدای احسن است
گر شکر خواری است آن جان کندن است
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3257
شکر کن غره مشو بینی مکن
گوش دار و هیچ خودبینی مکن
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۴۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 443
شکر کن مر شاکران را بنده باش
پیش ایشان مرده شو پاینده باش
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۷۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1372, Divan e Shams
عین تو را حلوا کند به زانکه صد حلوا دهد
من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیدهام
خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن
بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییدهام
هر غورهیی نالان شده کای شمس تبریزی بیا
کز خامی و بیلذتی در خویشتن چغزیدهام
دلا نزدِ کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکّانِ کسی بنشین که در دکّان شکر دارد
غزل 194
بی نظیر و وصف ناپذیر
هزاران شکر و هزاران سپاس