Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 727, Divan e Shams
از دلبرِ ما نشان که دارد؟
در خانه مهی نهان که دارد؟
بی دیده جمالِ او که بیند؟
بیرون ز جهان، جهان که دارد؟
آن تیر که جان شکارِ آنست
بنمای که آن کمان که دارد؟
در هر طرفی یکی نگاریست
صوفی، تو نگر که آن که دارد؟
این صورتِ خلق جمله نقش اند
هم جان داند که جان که دارد؟
این جمله گدا و خوشه چین اند
آن دستِ گهرفشان که دارد؟
قَلّاب(۱) شدند جمله عالم
آخر خبری ز کان که دارد؟
شادست زمان به شمسِ تبریز
آخر بنگر زمان که دارد؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۴۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 642, Divan e Shams
در خانه نشسته بُتِ عیّار(۲) که دارد؟
معشوق قمرروی شِکَربار که دارد؟
بی زحمت دیده رخ خورشید که بیند؟
بی پرده عیان طاقت دیدار که دارد؟
گفتی: به خرابات دگر کار ندارم
خود کار تو داری و دگر کار که دارد؟
رندان صبوحی همه مَخمورِ(۳) خمارند
ای زُهره کلید در خَمّار(۴) که دارد؟
ما طوطی غیبیم، شِکَرخواره و عاشق
آن کان شِکَرهای به قِنطار(۵) که دارد؟
یک غمزه دیدار بِه از دامن دینار
دیدار چو باشد، غم دینار که دارد؟
جانها چو از آن شیر ره صید بدیدند
اکنون چو سگان میل به مردار که دارد؟
چون عین عیان گشت ز اقرار که لافد؟
اقرار(۶) چو کاسِد(۷) شود، انکار(۸) که دارد؟
ای در رخ تو زلزله روز قیامت
در جنّت حُسن تو غم نار که دارد؟
با غمزه غمّازه آن یار وفادار
اندیشه این عالم غَدّار(۹) که دارد؟
گفتی که ز احوال عزیزان خبری ده
با مُخبِر(۱۰) خوبت سر اخبار که دارد؟
ای مطرب خوش لهجه شیرین دم(۱۱) عارف
یاری ده و برگو که چنین یار که دارد؟
بازار بتان از تو خراب است و کساد است
بازار چه باشد؟ دل بازار که دارد؟
امروز ز سودای تو کس را سَر(۱۲) سَر نیست
دستار که دارد؟ سَر دستار که دارد؟
شمس الحق تبریز چو نقد آمد و پیدا
از پار(۱۳) که گوید؟ غم پیرار(۱۴) که دارد؟
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 261
همچو شیری، صید خود را خویش کن
ترک عشوهٔ اجنبیّ و خویش کن
همچو خادم دان مراعات خَسان
بیکسی بهتر، ز عشوهٔ ناکسان
در زمین مردمان، خانه مکن
کار خود کن، کار بیگانه مکن
کیست بیگانه؟ تن خاکی تو
کز برای اوست غمناکی تو
تا تو تن را چرب و شیرین میدهی
جوهر خود را نبینی فَربِهی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1750, Divan e Shams
تلخی نکند شیرین ذَقَنم(۱۵)
خالی نکند از می دهنم
عریان کندم هر صبحدمی
گوید که بیا من جامه کنم
در خانه جهد مهلت ندهد
او بس نکند پس من چه کنم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1620, Divan e Shams
چه شکرفروش دارم که به من شکر فروشد
که نگفت عذر روزی که برو شکر ندارم
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۲۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2326
گرچه عقلت سوی بالا میپرد
مرغ تقلیدت به پستی میچرد
علم تقلیدی وَبالِ جان ماست
عاریهست و، ما نشسته کان ماست
زین خرد جاهل همی باید شدن
دست در دیوانگی باید زدن
هرچه بینی سود خود، زان میگریز
زهر نوش و، آب حیوان را بریز
هر که بستاید تو را، دشنام ده
سود و سرمایه به مُفلِس(۱۶) وام ده
ایمنی بگذار و، جای خوف باش
بگذر از ناموس و رسوا باش و فاش
آزمودم عقل دور اندیش را
بعد ازین دیوانه سازم خویش را
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 251
آدمی خوارند اغلب مردمان
از سلام عَلّیکِ شان کم جو امان
(۱) قَلّاب: دغل باز، کسی که سکه تقلبی می زند
(۲) عیّار: جوانمرد، چالاک، راهزن
(۳) مَخمور: مست، خمارآلوده
(۴) خَمّار: شرابفروش
(۵) قِنطار: واحد اندازهگیری وزن، برابر با حدود صد رطل
(۶) اقرار: اعتراف کردن
(۷) کاسِد: بیرونق، بیرواج
(۸) انکار: منکر شدن
(۹) غَدّار: بیوفا، خائن، حیلهگر
(۱۰) مُخبِر: خبردهنده، آگاهکننده
(۱۱) شیرین دم: آنکه دارای نفس و آهنگ مطلوب و دلچسب است
(۱۲) سَر: قصد، خیال
(۱۳) پار: پارسال
(۱۴) پیرار: سال قبل از پارسال، پیرارسال
(۱۵) ذَقَن: چانه
(۱۶) مُفلِس: بینوا، بیچاره
Sign in or sign up to post comments.