هم در این سینه ی مجروح دل زاری هست
هم در این کنج قفس مرغ گرفتاری هست
آنقدر ماند در این گوشه که این مرغ اثیر
خاطرش کرد فراموش که گلزار ی هست
تو به خواب خوش و فکر رها از غم او
همه شب تا به سحر دیده ی بیداری هست
عشق ما بود خریدار تو ای مایه ی ناز
که تو را رونقی و گرمی ی بازاری هست
در دلم بود که پنهان کنم از غیر غمت
چه کنم بر رخم از عشق تو آثاری هست
این که از پشت هم آیند قطار شب و زور
یعنی این قافله را قافله سالاری هست
Sign in or sign up to post comments.