Parviz Shahbazi

Ganje Hozour Program #912

برنامه شماره ۹۱۲ گنج حضور

  • Currently 4.23/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 139 votes
Comments (0)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۱۲ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی


۱۴۰۱ تاریخ اجرا۱۲ آوریل ۲۰۲۲ - ۲۴ فروردین



.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۱۲ بر روی این لینک کلیک کنید


PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

  - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت

- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت 


   خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


می‌نروم هیچ ازین خانه من

در تکِ این خانه گرفتم وطن


خانهٔ یارِ من و دارالقَرار(۱)

کفر بُوَد نیّتِ بیرون شدن


سر نهم آنجا که سرم مست شد

گوش نهم سویِ تَنَن تَنْتَنَن


نکته مگو، هیچ به‌‌راهم مکن

راهِ من این است، تو راهم مزن


خانهٔ لیلی‌ست و مجنون منم

جان من اینجاست، برو جان مکن


هر که درین خانه درآید ورا

همچو منش باز بمانَد دهن


خیز ببند آن در، امّا چه سود

قارِعِ(۲) دَر گشت دو صد دَرشکن


ای خُنُک آن را که سرش گرم شد

ز آتشِ رویِ چو تو شیرین ذَقَن(۳)


آن رخِ چون ماه به بُرقَع(۴) مپوش

ای رخِ تو حسرتِ هر مرد و زن


این درِ رحمت که گشادی، مبند

ای درِ تو قبلهٔ هر مُمتَحَن


شمع تویی، شاهد تو، باده تو

هم تو سهیلی(۵) و عقیقِ یَمَن(۶)


باقیِ عمر از تو نخواهم برید

حلقه به گوشِ توام و مُرتَهَن(۷)


می‌نَرَمَد شیرِ من از آتشت

می‌نَرَمَد پیلِ من از کرگدن


تو گل و من خار که پیوسته‌ایم

بی‌گل و بی‌خار نباشد چمن


من شب و تو ماه، به تو روشنم

جانِ شبی، دل ز شبم برمکن


شمع تو پروانهٔ جانم بسوخت

سر پیِ شُکرانه نهم بر لگن


جانِ من و جانِ تو هر دو یکی‌ست

گشته یکی جان پنهان در دو تن


جان من و تو چو یکی آفتاب

روشن ازو گشته هزار انجمن


وقتِ حضورِ تو دوتا(۸) گشت جان

رَسته شد از تفرقهٔ خویشتن


تن زدم از غیرت و خامش شدم

مُطربِ عُشّاق، بگو تن مزن


خطّهٔ تبریز و رخِ شمسِ دین

ماهیِ جان راست چو بحرِ عَدَن(۹)


(۱) دارُالْقَرار: سرای آرامش، فضای یکتایی، سرای جاوید

(۲) قارِع: کوبنده، کوبندهء در

(۳) ذَقَن: چانه، زنخدان

(۴) بُرقَع: نقاب، روبند

(۵) سُهيل یَمَن: روشن ترین ستارهٔ صورت فلکی، پس از شِعرای یمانی، که در بالای یمن در شب‌های آخر تابستان دیده می‌شود.

قدما گمان می‌کردند سرخی و خوش‌رنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است.

(۶) عقیقِ یَمَن: عقیقِ یَمَن در مرغوبیت مشهور است.

(۷) مرتهن: گروگان

(۸) دوتا: خمیده

(۹) عَدَن: بندر و سرزمینی در جنوب عربستان که مروارید آن مشهور است.

---------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


می‌نروم هیچ ازین خانه من

در تکِ این خانه گرفتم وطن


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2620 


 در سفر گر رُوم بینی یا خُتَن(۱۰)

از دلِ تو کی رود حُبُّ‌الْوَطَن(۱۱)؟‏


(۱۰) خُتَن: سرزمينى در تركستان

(۱۱) حُبُّ‌الْوَطَن: علاقه به وطن

------------

حدیث


«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»


«وطن‌دوستی از ایمان است.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2209


مشورت را زنده‌ای باید نکو

که تو را زنده کند، وآن زنده کو؟


ای مسافر با مسافر رایْ زَن

زانکه پایت لنگ دارد رایِ زن


از دَمِ حُبُّ الْوَطَن بگذر مَایست

که وطن آن سوست، جان این سوی نیست


گر وطن خواهی، گذر زآن سویِ شَط(۱۲)

این حدیثِ راست را کم خوان غلط(۱۳)


(۱۲) شَطّ: کناره رود و دریا، در اینجا منظور عالم فانی و ناپایدار است. رود هشیاری جسمی و گذرا.

(۱۳) کم خوان غلط: اصلاً غلط مخوان

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1507


 کالهٔ معیوب بخْریده بُدم

شُکر کز عیبش پگَه(۱۴) واقف شدم


پیش از آن کز دست، سرمایه شدی

عاقبت معیوب بیرون آمدی


مال رفته، عمر رفته، ای نَسیب(۱۵)

مال و جان داده پی کالهٔ مَعیب(۱۶)


رخت دادم، زَرِّ قلبی بِسْتَدَم

شادِ شادان سویِ خانه می‌شدم


شُکر کین زر، قلب پیدا شد کنون

پیش از آنکه عُمْر بگذشتی فزون


قلب ماندی تا ابد در گردنم

حیف بودی عمر ضایع کردنم


چون پگَه‌تر قلبیِ او رُو نمود

پایِ خود زُو واکَشَم من زود زود


(۱۴) پگَه: مخفّفِ پگاه، به معنی صبحِ زود، بهنگام، زود

(۱۵) نَسیب: عالی‌نَسَب، نژاده، اصیل

(۱۶) مَعیب: عیب‌دار

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #590


گر گریزی بر امیدِ راحتی

زآن طرف هم پیشت آید آفتی


هیچ کُنجی بی‌دَد(۱۷) و بی‌دام نیست

جز به خلوت‌گاهِ حق، آرام نیست


(۱۷) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421


می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از رهِ پنهان، صلاح و کینه‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636


از قَرین(۱۸) بی‌قول و گفت‌وگوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


(۱۸) قَرین: همنشین

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۹)


چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۲۰)

دور کن آلت، بینداز اختیار


(۱۹) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.

(۲۰) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #834


گفت حق که بندگانِ جفتِ عَوْن

بر زمین آهسته می‌رانند و هَوْن(۲۱)


« حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند، 

در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام بر می دارند.»


قرآن کریم، سوره فرقان (۲۵)، آیه ۶۳

Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #63


« وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ 

قَالُوا سَلَامًا »


« بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين به فروتنى راه 

مى‌روند. و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.» 


« و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیم و فضا گشایی 

و با خرد ورزی زندگی می کنند. و اگر به ایشان خطاب کنند: «نادان»، 

ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنند و سخنی خوب و بایسته می گویند.»


پا برهنه چون رَوَد در خارزار؟

جز به وقفه و فِکرَت(۲۲) و پرهیزگار


این قضا می‌گفت، لیکن گوششان

بسته بود اندر حجابِ جوششان


چشم‌ها و گوش‌ها را بسته‌اند

جز مر آنها را که از خود رَسته‌اند


جز عنایت که گشاید چشم را؟

جز محبّت که نشاند خشم را؟


جهدِ بی توفیق خود کس را مباد

در جهان، وَاللهُ اَعلَم بِالسَّداد(۲۳)


«الهی که در این جهان، کسی گرفتار تلاش بیهوده (کار بی مزد یا 

کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.»


(۲۱) هَون: نرمی و آسانی

(۲۲) فِکرَت: اندیشه

(۲۳) سَداد: راستی و درستی

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #268


حَزم(۲۴)، سُوء الظن گفته‌ست آن رسول

هر قدم را دام می‌دان ای فَضول(۲۵)


(۲۴) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر

(۲۵) فَضول: زیاده‌گو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230


همچنین حُبُّ‌الْوَطن باشد درست

تو وطن بشناس، ای خواجه نخست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3807


مسکنِ یارست و، شهرِ شاهِ من

پیشِ عاشق این بُوَد حُبُّ‌الْوَطَن


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3456


اَنْصِتُوا را گوش کن، خاموش باش

چون زبانِ حق نگشتی، گوش باش‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692


پس شما خاموش باشید اَنصِتُوا

تا زبان‌تان من شوم در گفت و گو


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۰۴

Quran, Sooreh Al-Araaf (#7), Line #204


«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»


«چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838


 غیرِ مُردن هیچ فرهنگی دگر

در نگیرد با خدای، ای حیله‌گر


یک عنایت بِهْ ز صد گون اجتهاد

جهد را خوف است از صد گون فَساد


و آن عنایت هست موقوفِ مَمات(۲۶)

تجربه کردند این رَه را ثِقات(۲۷)


بلک مرگش، بی‌عنایت نیز نیست

بی‌عنایت، هان و هان جایی مَایست


آن زُمُرُّد باشد این افعیِّ پیر

بی زُمُرُّد کی شود افعی ضَریر(۲۸)؟


(۲۶) مَمات: مرگ؛ در اینجا مردن به من‌ِ ذهنی

(۲۷) ثِقات: کسانی که در قول و فعل موردِ اعتمادِ دیگران باشند، جمعِ ثِقَه؛ مراد کسانی که به حضور زنده شده‌اند.

(۲۸) ضَریر: کور

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333


گفت پیغمبر که جنّت از اله

گر همی‌خواهی، ز کَس چیزی مخواه


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3462


در سَر و رُو در کشیده چادری

رُو نهان کرده ز چشمت دلبری


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3464


 فرق آنگه باشد از حق و مَجاز

که کند کُحلِ(۲۹) عنایت چشم، باز


وَرنه پُشک(۳۰) و مُشک پیشِ اَخْشَمی(۳۱)

هر دو یکسانست چون نَبْوَد شَمی(۳۲)


(۲۹) كُحل: سُرمه

(۳۰) پُشک: سِرگین

(۳۱) اَخْشَم: آنكه قوهٔ شامّه‌اش مختل شده باشد.

(۳۲) شَمّ: بو کردن، بوییدن، در اینجا مراد حسِّ بویایی است.

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1839


در پناهِ لطفِ حق باید گریخت

کو هزاران لطف، بر ارواح ریخت


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146


از همه اوهام و تصویرات، دور

نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


خانهٔ یارِ من و دارالقَرار

کفر بُوَد نیّتِ بیرون شدن


قرآن کریم، سورۀ غافر (۴۰)، آیۀ ٣٩

Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #39


«يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ.»


«ای قومِ من! این زندگی دنیا فقط کالایی بی‌ارزش و زودگذر است، 

و بی تردید آخرت سرای همیشگی و پایدار است.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3426


در بیانِ آنکه حالِ خود و مستیِ خود پنهان باید داشت از جاهلان


بشنو الفاظِ حکیمِ پَرده‌ای

سر همآنجا نِهْ که باده خَورده‌ای


مست از میخانه‌ای چون ضال(۳۳) شد

تَسخُر و بازیچهٔ اطفال شد


می‌فُتد این سو آن سو هر رهی

در گِل و، می‌خنددش هر اَبلهی


قرآن کریم، سورۀ یس (۳۶)، آیۀ ۳۰

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #30


«يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ.»


«اى دريغ بر اين بندگان. هيچ پيامبرى بر آنها مبعوث نشد مگر آنكه مسخره‌اش كردند.»


او چنین و کودکان اندر پی‌اش

بی‌خبر از مستی و ذوقِ می‌اش


خلق، اطفال‌‌اند، جز مستِ خدا

نیست بالغ، جُز رهیده از هوا


گفت: دنیا لَعْب(۳۴) و لهو است و شما

کودکیت و راست فرماید خدا


از لَعِب بیرون نرفتی، کودکی

بی ‌ذَکاتِ(۳۵) روح کی باشی ذَکیّ(۳۶)؟


قرآن کریم، سورۀ حدید (۵۷)، آیۀ ۲۰

Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #20


«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ 

نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا ۖ وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ ۚ 

وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ.»


«بدانيد كه زندگى اينجهانى بازيچه است و بيهودگى و آرايش و فخرفروشى و افزون‌جويى در اموال و اولاد. 

همانند بارانى به وقت است كه روييدنيهايش كافران را به شگفت افكند. سپس پژمرده مى‌شود 

و بينى كه زرد گشته است و خاشاك شده است. و در آخرت نصيب گروهى عذاب سخت است 

و نصيب گروهى آمرزش خدا و خشنودى او. و زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نيست.»


(۳۳) ضالّ: گمراه، در اینجا کسی که راهِ منزلش را گم کرده باشد.

(۳۴) لَعِب: بازیچه

(۳۵) ذَکات: آتش زدن یا کُشتنِ و ذبحِ حیوان

(۳۶) ذَکیّ: هوشیار و تیزهوش

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #316


آن درِ اوّل که خوردی استخوان

سخت گیر و حق گزار، آن را مَمان(۳۷)


(۳۷) آن را مَمان: آنجا را ترک نکن

---------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams


قضا که تیرِ حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3559


جمله خَلقان، سُخرهٔ اندیشه‌‏اند

زآن سبب خسته‌دل و غم‌پیشه‌‏اند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


سر نهم آنجا که سرم مست شد

گوش نهم سویِ تَنَن تَنْتَنَن


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #568


بی‌‌حس و بی‌‌گوش و بی‌‌فکرت شوید

تا خِطابِ اِرْجِعی را بشنوید


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۰۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072


اُذْکُروا الله کارِ هر اوباش نیست

اِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۳۸) نیست


لیک تو آیِس مشو، هم پیل باش

ور نه پیلی، در پی تبدیل باش


قرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱

Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41


«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»


«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»


(۳۸) قَلاّش: بی‌کاره، ولگرد، مُفلس

---------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1197, Divan e Shams


به میانِ بیست مطرب چو یکی زند مخالف

همه گم کنند ره را چو ستیزه(۳۹) شد قَلاوز(۴۰)


تو مگو همه به جنگند و ز صلحِ من چه آید؟

تو یکی نه‌ای، هزاری، تو چراغِ خود برافروز


که یکی چراغِ روشن ز هزار مُرده(۴۱) بهتر

که بِهْ است یک قدِ خوش ز هزار قامتِ کوز(۴۲)


(۳۹) ستیزه: لجوج شدن، به عناد افتادن

(۴۰) قَلاوز: پیشرو لشکر، رهبر، راهنما

(۴۱) مُرده: خاموش

(۴۲) کوز: گوژ، خمیده

---------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 83, Divan e Shams


ای یارِ قمرسیما(۴۳)! ای مُطربِ(۴۴) شِکَّرخا(۴۵)!

آوازِ تو جان‌افزا، تا روز مشین از پا(۴۶)


(۴۳) قمرسیما: ماه‌رو، زیبا

(۴۴) مُطرب: طرب‌انگیز، خنیاگر

(۴۵) شِکَّرخا: شیرین سخن

(۴۶) مشین از پا: مشغول باش

---------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


خانهٔ لیلی‌ست و مجنون منم

جانِ من اینجاست، برو جان مکن


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3339


نعرهٔ لاضَیْر بر گردون رسید

هین بِبُر که جان ز جان کندن رهید


ساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک 

(ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.


قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰

Quran, Sooreh Ash-Shuaraa(#26), Line #50


« قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ »


« گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم. »


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


هر که درین خانه درآید ورا

همچو منش باز بمانَد دهن


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3748


 پس تو حَیران باش بی ‌لا و بَلی

تا ز رحمت پیشت آید مَحْمِلی(۴۷)


چون ز فهمِ این عجایب کودنی

گر بَلیٰ گویی، تکلّف می‌کنی


ور بگویی: نی، زند نی گردنت

قهر بر بندد بدآن نی روزنت


پس همین حَیران و واله باش و بس

تا درآید نَصرِ حقّ از پیش و پس


(۴۷) مَحْمِل: كجاوه كه بر شتر بندند، هَوْدَج؛ در اينجا مراد مركوب است.

---------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 631, Divan e Shams


خامش کن و خامش کن، زیرا که ز امرِ کُن

آن سکتهٔ حیرانی بر گفت مزید آمد


آن آرامشی که در نتیجه حیرت روی می دهد افزون تر از سخن و حدِّ گفتار است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3250


حیرت آن مرغ است، خاموشت کند

بر نهد سَردیگ و پُرجوشت کند 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


خیز ببند آن در، امّا چه سود

قارِعِ دَر گشت دو صد دَرشکن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 492, Divan e Shams


اگرچه سردْ وجودیتْ(۴۸) گرم درپیچید

به ره کُنش(۴۹) به بهانه، بهانه را چه شده‌ست؟


(۴۸) سرد: خامی، بی‌ذوقی، سرد وجودیت: سردیِ وجودِ تو را

(۴۹) به ره کردن: بیرون کردن، از سر باز کردن

———————

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4299


هین تو کارِ خویش کن ای ارجمند

زود، کایشان ریشِ خود بر می‌کَنَند(۵۰)


(۵۰) ریشِ خود برکندن: کنایه از رسوا کردنِ خود

---------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 563, Divan e Shams


چراغست این دلِ بیدار به زیرِ دامنش می‌دار

از این باد و هوا بگذر، هوایش شور و شر دارد


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #379


 موش، تا انبارِ ما حُفره(۵۱) زده‌ست

وز فَنَش(۵۲) انبارِ ما ویران شده‌ست‌‌


اوّل ای جان! دفعِ شَرِّ موش کن

وآنگهان در جمعِ گندم جوش کن


(۵۱) حُفره: گودال، مَغاک

(۵۲) فَن: در اینجا مراد حیله‌گری و فریبندگی

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2544


بهرِ خرگیری برآوردند دست

جِدِّ جِد، تمییز هم برخاسته‌ست


چونکه بی‌تمییزیانْ‌مان سَرورَند

صاحبِ خر را به جایِ خر برند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲٣٠

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #230


حزم آن باشد که چون دعوت کنند

تو نگویی: مست و خواهانِ من‌اند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


ای خُنُک آن را که سرش گرم شد

ز آتشِ رویِ چو تو شیرین ذَقَن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2484, Divan e Shams


 عاشقِ مست از کجا؟ شَرم و شکست از کجا؟

شنگ(۵۳) و وقیح(۵۴) بودیی، گر گِروِ اَلَستییی


(۵۳) شَنگ: شوخ و شاد، شنگول

(۵۴) وَقیح: بی‌شرم، بی‌حیا

---------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


آن رخِ چون ماه به بُرقَع مپوش

ای رخِ تو حسرتِ هر مرد و زن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shams


خوابم ببسته‌ای(۵۵)، بگشا ای قمر نقاب

تا سجده‌هایِ شُکر کند پیشت آفتاب


(۵۵) خواب بستن: شورانیدن وبازداشتنِ کسی از خواب

---------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


این درِ رحمت که گشادی، مبند

ای درِ تو قبلهٔ هر مُمتَحَن


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #307


چون به ما بویی رسانیدی از این

سر مَبَند آن مَشک را ای ربِّ دین 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


شمع تویی، شاهد تو، باده تو

هم تو سهیلی و عقیقِ یَمَن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1247, Divan e Shams


عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرونِ خویش

خونِ انگوری نخورده، باده‌شان هم خونِ خویش


هر کسی اندر جهان مجنونِ لیلیّی شدند

عارفان لیلیِّ خویش و دَم به دَم مجنونِ خویش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


باقیِ عمر از تو نخواهم برید

حلقه به گوشِ توام و مُرتَهَن


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱۶

Poem (Qazal)# 316, Divan e Hafez


حافظ از جورِ تو حاشا که بگردانَد روی

من از آن روز که در‌ بندِ توام آزادم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153


تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌يی

در سبب، از جهل بر چفسیده‌‌يی(۵۶)


با سبب‌ها از مُسبِّب غافلی

سویِ این روپوش‌ها زان مایلی


چون سبب‌ها رفت، بَر سَر می‌زنی

ربَّنا و ربَّناها می‌کُنی


ربّ می‌گوید: برو سویِ سبب

چون ز صُنعم(۵۷) یاد کردی؟ ای عجب


گفت: زین پس من تو را بینم همه

ننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۵۸)


گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۵۹)، کارِ توست

ای تو اندر توبه و میثاق، سُست


حضرتِ پروردگار که به سست ایمانی چنین بنده‌ای واقف است

 می فرماید: هرگاه تو را به عالمِ اسباب باز گردانم، دوباره مفتون 

همان اسباب و علل ظاهری می شوی و مرا از یاد می‌بری. کارِ تو 

همین است ای بندهٔ توبه شکن و سست عهد.


لیک من آن ننگرم، رحمت کنم

رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم


ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا

از کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا


(۵۶) چفسیده‌‌يی: چسبیده‌ای

(۵۷) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان

(۵۸) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب

(۵۹) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه 

که از آن نهی شده اند، باز گردند.

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1880


قومِ دیگر می‌شناسم ز اولیا

که دهانْشان بسته باشد از دعا


از رضا که هست رامِ آن کِرام(۶۰)

جُستنِ دفعِ قضاشان شد حرام


در قضا ذوقی همی‌ بینند خاص

کفرشان آید طلب کردن خلاص


حسنِ ظَنّی بر دلِ ایشان گشود

که نپوشند از غمی جامهٔ کبود


 (۶۰) کِرام: جمعِ کریم، به معنیِ بزرگوار، بخشنده، جوانمرد

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4088


گفت: ای یاران از آن دیوان نیَم

که ز لٰاحَوْلی ضعیف آید پیَم(۶۱)


(۶۱) پی: بنیان، ارکانِ وجود

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4126


از گمان و از یقین بالاترم

وز ملامت بر نمی‌گردد سَرَم


قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیه ۵۴

Quran, Sooreh Al-Maida(#5), Line #54


« يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ »

 

« پیکار کنند در راهِ خدا و نترسند از سرزنشِ سرزنشگران »


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4128


پا نَهَم گستاخ، چون خانه روم

پا نلرزانم، نه کورانه روم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


می‌نَرَمَد شیرِ من از آتشت

می‌نَرَمَد پیلِ من از کرگدن


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528


 شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شود

شِکَّر ارزان‌ست، ارزان‌تر شود


در شِکَر غلطید ای حلواییان

همچو طوطی، کوریِ صفراییان


نیشکر کوبید، کار این است و بس

جان برافشانید یار اینست و بس


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #494


گر رهایی بایدت زین چاهِ تنگ

ای برادر رو بر آذر(۶۲) بی‌درنگ


(۶۲) آذر: آتش، مَجازاً درد هشیارانه

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1389


سهل شیری دان که صف‌ها بشکند

شیر آن است آن که خود را بشکند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2935, Divan e Shams


تا هیچ سست پایی(۶۳)، در کویِ تو نیاید

پیشِ تو شیر آید، شیری و شیرزادی


(۶۳) سست پا: ناتوان، عاجز، زمین‌گیر

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3073


لیک تو آیِس(۶۴) مشو، هم پیل باش

ور نه پیلی، در پیِ تبدیل باش


(۶۴) آیِس: ناامید

---------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


تو گل و من خار که پیوسته‌ایم

بی‌گل و بی‌خار نباشد چمن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2155, Divan e Shams


سایه و نور بایَدَت، هر دو بهم، ز من شِنو

سَر بِنِه و دراز شو پیشِ درختِ اِتَّقُوا(۶۵)


(۶۵) اِتَّقُوا: پرهیز کنید، بترسید، تقوا پیشه کنید.

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1466


 چون شنیدی شرحِ بحرِ نیستی

کوش دایم، تا بر این بحر ایستی


چونکه اصلِ کارگاه آن نیستی‌ست

که خلا و بی‌نشان‌ است و تهی‌ست


جمله استادان پیِ اظهارِ کار

نیستی جویند و جایِ اِنکسار(۶۶)


لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۶۷)

کارگاهش نیستیّ و لا بُوَد


هر کجا این نیستی افزون‌ترست

کارِ حق و کارگاهش آن سَر است


(۶۶) اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی

(۶۷) صَمَد: بی‌نیاز

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939


 هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَد

هر کجا پستی است، آب آنجا دَوَد


آبِ رحمت بایدت، رو پست شو

وانگهان خور خَمرِ(۶۸) رحمت مست شو 


رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر

بر یکی رحمت فِرو مآ(۶۹) ای پسر


(۶۸) خَمر: شراب

(۶۹) فِرو مآ: قناعت نکن

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201


آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستی

نیستی بَر، گر تو ابله نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3204


نیستی و نقص، هرجایی که خاست

آینهٔ خوبیِّ جملهٔ پیشه‌هاست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212


هر‌ که نقصِ خویش را دید و شناخت

اندر اِستِکمال(۷۰) خود، دو اسبه تاخت(۷۱)


زآن نمی‌پَرّد به سویِ ذوالْجَلال

کو گُمانی می‌بَرَد خود را کمال


علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۷۲)


(۷۰) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی

(۷۱) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

(۷۲) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه

---------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 588, Divan e Shams


چو گلزارِ تو را دیدم، چو خار و گل بروییدم

چو خارم سوخت در عشقت، گلم بر تو نثار آمد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


جانِ من و جانِ تو هر دو یکی‌ست

گشته یکی جان پنهان در دو تن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1458, Divan e Shams


جانِ من و جانِ تو، گویی که یکی بوده‌ست

سوگند بدین یک جان، کز غیرِ تو بیزارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


جان من و تو چو یکی آفتاب

روشن ازو گشته هزار انجمن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2117, Divan e Shams


جانِ مرا از تنِ من بازخر

تا برهد جانِ من از ننگِ من


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4579


ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتی، فتنه‌ای

صد هزاران خرمن اندر حَفْنه‌ای(۷۳)


قرآن کریم، سوره انفال (۸) ، آیه ۱۷

Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17

 

 « مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ »


« ای پیامبر، تو تیر نپراندی آنگاه که تیر پراندی بلکه این خدا بود که تیر (به سوی مشرکان) پراند. »


آفتابی در یکی ذره نهان

ناگهان آن ذره بگشاید دهان


ذرّه ذرّه گردد افلاک و زمین

پیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۷۴)


(۷۳) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیر آن

(۷۴) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه

---------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


وقتِ حضورِ تو دوتا گشت جان

رَسته شد از تفرقهٔ خویشتن


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643


 لیک حاضر باش در خود، ای فتیٰ

تا به خانه او بیابد مر تو را


ورنه خِلْعَت را بَرَد او بازپس

که نیابیدم به خانه‌ هیچکس 


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #826


دیده‌يی کو از عدم آمد پدید

ذاتِ هستی را همه معدوم دید


منسوب به مولانا


دیده‌يی خواهم که باشد شه‌شناس

تا شناسد شاه را در هر لباس


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


تن زدم از غیرت و خامش شدم

مُطربِ عُشّاق، بگو تن مزن


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208


غیرِ نطق و غیرِ ایماء(۷۵) و سِجِل(۷۶)

صد هزاران ترجمان خیزد ز دل‌‌


(۷۵) ايماء: اشاره كردن

(۷۶) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته

---------------

حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۲۳

Poem (Qazal) # 123, Divan e Hafez


مُطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد

نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622


چون تو گوشی، او زبان، نی جنسِ تو

گوش‌ها را حق بفرمود: اَنْصِتُوا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1395, Divan e Shams


مُطربِ عشقِ ابدم، زَخمهٔ عشرت بزنم

ریشِ طَرَب شانه کنم، سبلتِ(۷۷) غم را بِکَنَم


(۷۷) سِبلَت: سبیل

---------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1650


تشبیهِ بند و دامِ قضا، به صورت پنهان، به اثر پیدا


بینی اندر دلق، مهتر زاده‌‌یی

سر برهنه در بلا افتاده‌یی


در هوایِ نابکاری(۷۸) سوخته

اَقْمِشه(۷۹) و املاکِ خود بفروخته


خان‌ومان رفته، شده بدنام و خوار

کام‌دشمن(۸۰) می‌رود، ادباروار


زاهدی بیند، بگوید: ای کیا

همّتی می‌دار از بهرِ خدا


کاندرین اِدبارِ زشت افتاده‌ام

مال و زرّ و نعمت از کف داده‌ام


همّتی تا بوکه من زین وارَهم

زین گِلِ تیره بُوَد که برجَهَم


این دعا می‌خواهد او از عام و خاص

کِالْخَلاصُ وَالْخَلاصُ وَالْخَلاص


دست باز و پای، باز و، بند نی

نى مُوَکِّل بر سرش، نى آهنی


از کدامین بند می‌جویی خلاص؟

وز کدامین حبس می‌جویی مَناص(۸۱)؟


بندِ تقدیر و قضایِ مُخْتَفی

که نبیند آن بجز جانِ صَفی


گرچه پیدا نیست آن، در مَکْمَن(۸۲) است

بدتر از زندان و، بندِ آهن است


زآنکه آهنگر مر آن را بشکند

حُفره‌گر(۸۳) هم خشتِ زندان بَرکَنَد


ای عَجَب این بندِ پنهانِ گران

عاجز از تکسیرِ(۸۴) آن آهنگران


دیدنِ آن بند، احمد را رسد

بر گلوی بسته حَبْلٌ مِن مَسَد


دید بر پشتِ عیالِ بُولَهَب

تنگِ هیزم گفت: حَمّالهٔ حَطَب


قرآن كريم، سورهٔ مسد (۱۱۱)، آيات ۴ و ۵

Quran, Sooreh Al-Masad(#111), Line #4-5


« وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ. فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ. »


« و زنش هيزم‌كش است و بر گردن ريسمانى از ليفِ خرما دارد. »


حبل و هیزم را جز او چشمی ندید

که پدید آید برو هر ناپدید


باقیانش، جمله تأویلی کنند

کین ز بیهوشی‌ست و، ایشان هوشمند


لیک از تأثیرِ آن، پشتش دوتُو

گشته و، نالان شده او پیشِ تو


(۷۸) نابكار: بدكار، فرومايه، فاحشه، فاجره

(۷۹) اَقْمِشَه: جمعِ قُماش به معنىِ اسباب و اثاث، رخت

(۸۰) کام‌دشمن: دشمن‌کام

(۸۱) مَناص: پناهگاه

(۸۲) مَکْمَن: کمینگاه، نهانگاه

(۸۳) حُفره‌گر: حُفره‌بُر، نقب‌زن

(۸۴) تكسير: شكستن، ريزريز كردن

-------------------------

مجموع لغات:


(۱) دارُالْقَرار: سرای آرامش، فضای یکتایی، سرای جاوید

(۲) قارِع: کوبنده، کوبندهء در

(۳) ذَقَن: چانه، زنخدان

(۴) بُرقَع: نقاب، روبند

(۵) سُهيل یَمَن: روشن ترین ستارهٔ صورت فلکی، پس از شِعرای یمانی، که در بالای یمن در شب‌های آخر تابستان دیده می‌شود.

قدما گمان می‌کردند سرخی و خوش‌رنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است.

(۶) عقیقِ یَمَن: عقیقِ یَمَن در مرغوبیت مشهور است.

(۷) مرتهن: گروگان

(۸) دوتا: خمیده

(۹) عَدَن: بندر و سرزمینی در جنوب عربستان که مروارید آن مشهور است.

(۱۰) خُتَن: سرزمينى در تركستان

(۱۱) حُبُّ‌الْوَطَن: علاقه به وطن

(۱۲) شَطّ: کناره رود و دریا، در اینجا منظور عالم فانی و ناپایدار است. رود هشیاری جسمی و گذرا.

(۱۳) کم خوان غلط: اصلاً غلط مخوان

(۱۴) پگَه: مخفّفِ پگاه، به معنی صبحِ زود، بهنگام، زود

(۱۵) نَسیب: عالی‌نَسَب، نژاده، اصیل

(۱۶) مَعیب: عیب‌دار

(۱۷) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی

(۱۸) قَرین: همنشین

(۱۹) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.

(۲۰) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه

(۲۱) هَون: نرمی و آسانی

(۲۲) فِکرَت: اندیشه

(۲۳) سَداد: راستی و درستی

(۲۴) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر

(۲۵) فَضول: زیاده‌گو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.

(۲۶) مَمات: مرگ؛ در اینجا مردن به من‌ِ ذهنی

(۲۷) ثِقات: کسانی که در قول و فعل موردِ اعتمادِ دیگران باشند، جمعِ ثِقَه؛ مراد کسانی که به حضور زنده شده‌اند.

(۲۸) ضَریر: کور

(۲۹) كُحل: سُرمه

(۳۰) پُشک: سِرگین

(۳۱) اَخْشَم: آنكه قوهٔ شامّه‌اش مختل شده باشد.

(۳۲) شَمّ: بو کردن، بوییدن، در اینجا مراد حسِّ بویایی است.

(۳۳) ضالّ: گمراه، در اینجا کسی که راهِ منزلش را گم کرده باشد.

(۳۴) لَعِب: بازیچه

(۳۵) ذَکات: آتش زدن یا کُشتنِ و ذبحِ حیوان

(۳۶) ذَکیّ: هوشیار و تیزهوش

(۳۷) آن را مَمان: آنجا را ترک نکن

(۳۸) قَلاّش: بی‌کاره، ولگرد، مُفلس

(۳۹) ستیزه: لجوج شدن، به عناد افتادن

(۴۰) قَلاوز: پیشرو لشکر، رهبر، راهنما

(۴۱) مُرده: خاموش

(۴۲) کوز: گوژ، خمیده

(۴۳) قمرسیما: ماه‌رو، زیبا

(۴۴) مُطرب: طرب‌انگیز، خنیاگر

(۴۵) شِکَّرخا: شیرین سخن

(۴۶) مشین از پا: مشغول باش

(۴۷) مَحْمِل: كجاوه كه بر شتر بندند، هَوْدَج؛ در اينجا مراد مركوب است.

(۴۸) سرد: خامی، بی‌ذوقی، سرد وجودیت: سردیِ وجودِ تو را

(۴۹) به ره کردن: بیرون کردن، از سر باز کردن

(۵۰) ریشِ خود برکندن: کنایه از رسوا کردنِ خود

(۵۱) حُفره: گودال، مَغاک

(۵۲) فَن: در اینجا مراد حیله‌گری و فریبندگی

(۵۳) شَنگ: شوخ و شاد، شنگول

(۵۴) وَقیح: بی‌شرم، بی‌حیا

(۵۵) خواب بستن: شورانیدن وبازداشتنِ کسی از خواب

(۵۶) چفسیده‌‌يی: چسبیده‌ای

(۵۷) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان

(۵۸) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب

(۵۹) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه 

که از آن نهی شده اند، باز گردند.

(۶۰) کِرام: جمعِ کریم، به معنیِ بزرگوار، بخشنده، جوانمرد

(۶۱) پی: بنیان، ارکانِ وجود

(۶۲) آذر: آتش، مَجازاً درد هشیارانه

(۶۳) سست پا: ناتوان، عاجز، زمین‌گیر

(۶۴) آیِس: ناامید

(۶۵) اِتَّقُوا: پرهیز کنید، بترسید، تقوا پیشه کنید.

(۶۶) اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی

(۶۷) صَمَد: بی‌نیاز

(۶۸) خَمر: شراب

(۶۹) فِرو مآ: قناعت نکن

(۷۰) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی

(۷۱) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

(۷۲) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه

(۷۳) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیر آن

(۷۴) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه

(۷۵) ايماء: اشاره كردن

(۷۶) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته

(۷۷) سِبلَت: سبیل

(۷۸) نابكار: بدكار، فرومايه، فاحشه، فاجره

(۷۹) اَقْمِشَه: جمعِ قُماش به معنىِ اسباب و اثاث، رخت

(۸۰) کام‌دشمن: دشمن‌کام

(۸۱) مَناص: پناهگاه

(۸۲) مَکْمَن: کمینگاه، نهانگاه

(۸۳) حُفره‌گر: حُفره‌بُر، نقب‌زن

(۸۴) تكسير: شكستن، ريزريز كردن


-----------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


می‌نروم هیچ ازین خانه من

در تک این خانه گرفتم وطن


خانه یار من و دارالقرار

کفر بود نیت بیرون شدن


سر نهم آنجا که سرم مست شد

گوش نهم سوی تنن تنتنن


نکته مگو هیچ به‌‌راهم مکن

راه من این است تو راهم مزن


خانه لیلی‌ست و مجنون منم

جان من اینجاست برو جان مکن


هر که درین خانه درآید ورا

همچو منش باز بماند دهن


خیز ببند آن در امّا چه سود

قارع در گشت دو صد درشکن


ای خنک آن را که سرش گرم شد

ز آتش روی چو تو شیرین ذقن


آن رخ چون ماه به برقع مپوش

ای رخ تو حسرت هر مرد و زن


این در رحمت که گشادی مبند

ای در تو قبله هر ممتحن


شمع تویی شاهد تو باده تو

هم تو سهیلی و عقیق یمن


باقی عمر از تو نخواهم برید

حلقه به گوش توام و مرتهن


می‌نرمد شیر من از آتشت

می‌نرمد پیل من از کرگدن


تو گل و من خار که پیوسته‌ایم

بی‌گل و بی‌خار نباشد چمن


من شب و تو ماه به تو روشنم

جان شبی دل ز شبم برمکن


شمع تو پروانه جانم بسوخت

سر پی شکرانه نهم بر لگن


جان من و جان تو هر دو یکی‌ست

گشته یکی جان پنهان در دو تن


جان من و تو چو یکی آفتاب

روشن ازو گشته هزار انجمن


وقت حضور تو دوتا گشت جان

رسته شد از تفرقه خویشتن


تن زدم از غیرت و خامش شدم

مطرب عشاق بگو تن مزن


خطه تبریز و رخ شمس دین

ماهی جان راست چو بحر عدن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


می‌نروم هیچ ازین خانه من

در تک این خانه گرفتم وطن


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2620 


 در سفر گر روم بینی یا ختن

از دل تو کی رود حب‌الوطن


حدیث


«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»


«وطن‌دوستی از ایمان است.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2209


مشورت را زنده‌ای باید نکو

که تو را زنده کند وآن زنده کو


ای مسافر با مسافر رای زن

زانکه پایت لنگ دارد رای زن


از دم حب الوطن بگذر مایست

که وطن آن سوست جان این سوی نیست


گر وطن خواهی گذر زآن سوی شط

این حدیث راست را کم خوان غلط


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1507


 کاله معیوب بخریده بدم

شکر کز عیبش پگه واقف شدم


پیش از آن کز دست سرمایه شدی

عاقبت معیوب بیرون آمدی


مال رفته عمر رفته ای نسیب

مال و جان داده پی کاله معیب


رخت دادم زر قلبی بستدم

شاد شادان سوی خانه می‌شدم


شکر کین زر قلب پیدا شد کنون

پیش از آنکه عمر بگذشتی فزون


قلب ماندی تا ابد در گردنم

حیف بودی عمر ضایع کردنم


چون پگه‌تر قلبی او رو نمود

پای خود زو واکشم من زود زود


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #590


گر گریزی بر امید راحتی

زآن طرف هم پیشت آید آفتی


هیچ کنجی بی‌دد و بی‌دام نیست

جز به خلوت‌گاه حق آرام نیست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421


می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از ره پنهان صلاح و کینه‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636


از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالک خود باشد اندر اتقوا


چون نباشد حفظ و تقوی زینهار

دور کن آلت بینداز اختیار


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #834


گفت حق که بندگان جفت عون

بر زمین آهسته می‌رانند و هون


« حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند، 

در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام بر می دارند.»


قرآن کریم، سوره فرقان (۲۵)، آیه ۶۳

Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #63


« وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ 

قَالُوا سَلَامًا »


« بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين به فروتنى راه 

مى‌روند. و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.» 


« و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیم و فضا گشایی 

و با خرد ورزی زندگی می کنند. و اگر به ایشان خطاب کنند: «نادان»، 

ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنند و سخنی خوب و بایسته می گویند.»


پا برهنه چون رود در خارزار

جز به وقفه و فکرت و پرهیزگار


این قضا می‌گفت لیکن گوششان

بسته بود اندر حجاب جوششان


چشم‌ها و گوش‌ها را بسته‌اند

جز مر آنها را که از خود رسته‌اند


جز عنایت که گشاید چشم را

جز محبت که نشاند خشم را


جهد بی توفیق خود کس را مباد

در جهان والله اعلم بالسداد


«الهی که در این جهان، کسی گرفتار تلاش بیهوده (کار بی مزد یا 

کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #268


حزم سوء الظن گفته‌ست آن رسول

هر قدم را دام می‌دان ای فضول


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230


همچنین حب‌الوطن باشد درست

تو وطن بشناس ای خواجه نخست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3807


مسکن یارست و شهر شاه من

پیش عاشق این بود حب‌الوطن


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3456


انصتوا را گوش کن خاموش باش

چون زبان حق نگشتی گوش باش‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692


پس شما خاموش باشید انصتوا

تا زبان‌تان من شوم در گفت و گو


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۰۴

Quran, Sooreh Al-Araaf (#7), Line #204


«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»


«چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838


 غیر مردن هیچ فرهنگی دگر

در نگیرد با خدای ای حیله‌گر


یک عنایت به ز صد گون اجتهاد

جهد را خوف است از صد گون فساد


و آن عنایت هست موقوف ممات

تجربه کردند این ره را ثقات


بلک مرگش بی‌عنایت نیز نیست

بی‌عنایت هان و هان جایی مایست


آن زمرد باشد این افعی پیر

بی زمرد کی شود افعی ضریر


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333


گفت پیغمبر که جنت از اله

گر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواه


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3462


در سر و رو در کشیده چادری

رو نهان کرده ز چشمت دلبری


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3464


 فرق آنگه باشد از حق و مجاز

که کند کحل عنایت چشم باز


ورنه پشک و مشک پیش اخشمی

هر دو یکسانست چون نبود شمی


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1839


در پناه لطف حق باید گریخت

کو هزاران لطف بر ارواح ریخت


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146


از همه اوهام و تصویرات دور

نور نور نور نور نور نور


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


خانه یار من و دارالقرار

کفر بود نیت بیرون شدن


قرآن کریم، سورۀ غافر (۴۰)، آیۀ ٣٩

Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #39


«يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ.»


«ای قومِ من! این زندگی دنیا فقط کالایی بی‌ارزش و زودگذر است، 

و بی تردید آخرت سرای همیشگی و پایدار است.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3426


در بیانِ آنکه حالِ خود و مستیِ خود پنهان باید داشت از جاهلان


بشنو الفاظ حکیم پرده‌ای

سر همانجا نه که باده خورده‌ای


مست از میخانه‌ای چون ضال شد

تسخر و بازیچه اطفال شد


می‌فتد این سو آن سو هر رهی

در گل و می‌خنددش هر ابلهی


قرآن کریم، سورۀ یس (۳۶)، آیۀ ۳۰

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #30


«يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ.»


«اى دريغ بر اين بندگان. هيچ پيامبرى بر آنها مبعوث نشد مگر آنكه مسخره‌اش كردند.»


او چنین و کودکان اندر پی‌اش

بی‌خبر از مستی و ذوق می‌اش


خلق اطفال‌‌اند جز مست خدا

نیست بالغ جز رهیده از هوا


گفت دنیا لعب و لهو است و شما

کودکیت و راست فرماید خدا


از لعب بیرون نرفتی کودکی

بی ‌ذکات روح کی باشی ذکی


قرآن کریم، سورۀ حدید (۵۷)، آیۀ ۲۰

Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #20


«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ 

نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا ۖ وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ ۚ 

وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ.»


«بدانيد كه زندگى اينجهانى بازيچه است و بيهودگى و آرايش و فخرفروشى و افزون‌جويى در اموال و اولاد. 

همانند بارانى به وقت است كه روييدنيهايش كافران را به شگفت افكند. سپس پژمرده مى‌شود 

و بينى كه زرد گشته است و خاشاك شده است. و در آخرت نصيب گروهى عذاب سخت است 

و نصيب گروهى آمرزش خدا و خشنودى او. و زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نيست.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #316


آن در اول که خوردی استخوان

سخت گیر و حق گزار آن را ممان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams


قضا که تیر حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کند به عنایت از آن سپس سپری


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3559


جمله خلقان سخره اندیشه‏‌اند

زآن سبب خسته‌دل و غم‌پیشه‏‌اند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


سر نهم آنجا که سرم مست شد

گوش نهم سوی تنن تنتنن


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #568


بی‌‌حس و بی‌‌گوش و بی‌‌فکرت شوید

تا خطاب ارجعی را بشنوید


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۰۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072


اذکروا الله کار هر اوباش نیست

ارجعی بر پای هر قلاش نیست


لیک تو آیس مشو هم پیل باش

ور نه پیلی در پی تبدیل باش


قرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱

Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41


«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»


«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1197, Divan e Shams


به میان بیست مطرب چو یکی زند مخالف

همه گم کنند ره را چو ستیزه شد قلاوز


تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید

تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز


که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر

که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 83, Divan e Shams


ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا

آواز تو جان‌افزا تا روز مشین از پا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


خانه لیلی‌ست و مجنون منم

جان من اینجاست برو جان مکن


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3339


نعره لاضیر بر گردون رسید

هین ببر که جان ز جان کندن رهید


ساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک 

(ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.


قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰

Quran, Sooreh Ash-Shuaraa(#26), Line #50


« قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ »


« گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم. »


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


هر که درین خانه درآید ورا

همچو منش باز بماند دهن


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3748


 پس تو حیران باش بی ‌لا و بلی

تا ز رحمت پیشت آید محملی


چون ز فهم این عجایب کودنی

گر بلی گویی تکلف می‌کنی


ور بگویی نی زند نی گردنت

قهر بر بندد بدآن نی روزنت


پس همین حیران و واله باش و بس

تا درآید نصر حق از پیش و پس


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 631, Divan e Shams


خامش کن و خامش کن زیرا که ز امر کن

آن سکته حیرانی بر گفت مزید آمد


آن آرامشی که در نتیجه حیرت روی می دهد افزون تر از سخن و حدِّ گفتار است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3250


حیرت آن مرغ است خاموشت کند

بر نهد سردیگ و پرجوشت کند 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


خیز ببند آن در اما چه سود

قارع در گشت دو صد درشکن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 492, Divan e Shams


اگرچه سرد وجودیت گرم درپیچید

به ره کنش به بهانه بهانه را چه شده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4299


هین تو کار خویش کن ای ارجمند

زود کایشان ریش خود بر می‌کنند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 563, Divan e Shams


چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار

از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #379


 موش تا انبار ما حفره زده‌ست

وز فنش انبار ما ویران شده‌ست‌‌


اول ای جان دفع شر موش کن

وآنگهان در جمع گندم جوش کن


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2544


بهر خرگیری برآوردند دست

جد جد تمییز هم برخاسته‌ست


چونکه بی‌تمییزیان‌مان سرورند

صاحب خر را به جای خر برند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲٣٠

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #230


حزم آن باشد که چون دعوت کنند

تو نگویی مست و خواهان من‌اند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


ای خنک آن را که سرش گرم شد

ز آتش روی چو تو شیرین ذقن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2484, Divan e Shams


عاشق مست از کجا شرم و شکست از کجا

شنگ و وقیح بودیی گر گرو الستییی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


آن رخ چون ماه به برقع مپوش

ای رخ تو حسرت هر مرد و زن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shams


خوابم ببسته‌ای بگشا ای قمر نقاب

تا سجده‌های شکر کند پیشت آفتاب


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


این در رحمت که گشادی مبند

ای در تو قبله هر ممتحن


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #307


چون به ما بویی رسانیدی از این

سر مبند آن مشک را ای رب دین 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


شمع تویی شاهد تو باده تو

هم تو سهیلی و عقیق یمن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1247, Divan e Shams


عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش

خون انگوری نخورده باده‌شان هم خون خویش


هر کسی اندر جهان مجنون لیلیی شدند

عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


باقی عمر از تو نخواهم برید

حلقه به گوش توام و مرتهن


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱۶

Poem (Qazal)# 316, Divan e Hafez


حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی

من از آن روز که در‌ بند توام آزادم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153


تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌يی

در سبب از جهل بر چفسیده‌‌يی


با سبب‌ها از مسبب غافلی

سوی این روپوش‌ها زان مایلی


چون سبب‌ها رفت بر سر می‌زنی

ربنا و ربناها می‌کنی


رب می‌گوید برو سوی سبب

چون ز صنعم یاد کردی ای عجب


گفت زین پس من تو را بینم همه

ننگرم سوی سبب و آن دمدمه


گویدش ردوا لعادوا کار توست

ای تو اندر توبه و میثاق سست


حضرتِ پروردگار که به سست ایمانی چنین بنده‌ای واقف است

 می فرماید: هرگاه تو را به عالمِ اسباب باز گردانم، دوباره مفتون 

همان اسباب و علل ظاهری می شوی و مرا از یاد می‌بری. کارِ تو 

همین است ای بندهٔ توبه شکن و سست عهد.


لیک من آن ننگرم رحمت کنم

رحمتم پرست بر رحمت تنم


ننگرم عهد بدت بدهم عطا

از کرم این دم چو می‌خوانی مرا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1880


قوم دیگر می‌شناسم ز اولیا

که دهانشان بسته باشد از دعا


از رضا که هست رام آن کرام

جستن دفع قضاشان شد حرام


در قضا ذوقی همی‌ بینند خاص

کفرشان آید طلب کردن خلاص


حسن ظنی بر دل ایشان گشود

که نپوشند از غمی جامه کبود


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4088


گفت ای یاران از آن دیوان نیم

که ز لاحولی ضعیف آید پیم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4126


از گمان و از یقین بالاترم

وز ملامت بر نمی‌گردد سرم


قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیه ۵۴

Quran, Sooreh Al-Maida(#5), Line #54


« يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ »

 

« پیکار کنند در راهِ خدا و نترسند از سرزنشِ سرزنشگران »


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4128


پا نهم گستاخ چون خانه روم

پا نلرزانم نه کورانه روم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


می‌نرمد شیر من از آتشت

می‌نرمد پیل من از کرگدن


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528


شهر ما فردا پر از شکر شود

شکر ارزان‌ست ارزان‌تر شود


در شکر غلطید ای حلواییان

همچو طوطی کوری صفراییان


نیشکر کوبید کار این است و بس

جان برافشانید یار اینست و بس


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #494


گر رهایی بایدت زین چاه تنگ

ای برادر رو بر آذر بی‌درنگ


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1389


سهل شیری دان که صف‌ها بشکند

شیر آن است آن که خود را بشکند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2935, Divan e Shams


تا هیچ سست پایی در کوی تو نیاید

پیش تو شیر آید شیری و شیرزادی


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3073


لیک تو آیس مشو هم پیل باش

ور نه پیلی در پی تبدیل باش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


تو گل و من خار که پیوسته‌ایم

بی‌گل و بی‌خار نباشد چمن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2155, Divan e Shams


سایه و نور بایدت هر دو بهم ز من شنو

سر بنه و دراز شو پیش درخت اتقوا


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1466


چون شنیدی شرح بحر نیستی

کوش دایم تا بر این بحر ایستی


چونکه اصل کارگاه آن نیستی‌ست

که خلا و بی‌نشان‌ است و تهی‌ست


جمله استادان پی اظهار کار

نیستی جویند و جای انکسار


لاجرم استاد استادان صمد

کارگاهش نیستی و لا بود


هر کجا این نیستی افزون‌ترست

کار حق و کارگاهش آن سر است


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939


 هر کجا دردی دوا آنجا رود

هر کجا پستی است آب آنجا دود


آب رحمت بایدت رو پست شو

وانگهان خور خمر رحمت مست شو 


رحمت اندر رحمت آمد تا به سر

بر یکی رحمت فرو ما ای پسر


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201


آینه هستی چه باشد نیستی

نیستی بر گر تو ابله نیستی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3204


نیستی و نقص هرجایی که خاست

آینه خوبی جمله پیشه‌هاست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212


هر‌ که نقص خویش را دید و شناخت

اندر استکمال خود دو اسبه تاخت


زآن نمی‌پرد به سوی ذوالجلال

کو گمانی می‌برد خود را کمال


علتی بتر ز پندار کمال

نیست اندر جان تو ای ذودلال


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 588, Divan e Shams


چو گلزار تو را دیدم چو خار و گل بروییدم

چو خارم سوخت در عشقت گلم بر تو نثار آمد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


جان من و جان تو هر دو یکی‌ست

گشته یکی جان پنهان در دو تن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1458, Divan e Shams


جان من و جان تو گویی که یکی بوده‌ست

سوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


جان من و تو چو یکی آفتاب

روشن ازو گشته هزار انجمن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2117, Divan e Shams


جان مرا از تن من بازخر

تا برهد جان من از ننگ من


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4579


ما رمیت اذ رمیتی فتنه‌ای

صد هزاران خرمن اندر حفنه‌ای


قرآن کریم، سوره انفال (۸) ، آیه ۱۷

Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17

 

 « مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ »


« ای پیامبر، تو تیر نپراندی آنگاه که تیر پراندی بلکه این خدا بود که تیر (به سوی مشرکان) پراند. »


آفتابی در یکی ذره نهان

ناگهان آن ذره بگشاید دهان


ذره ذره گردد افلاک و زمین

پیش آن خورشید چون جست از کمین


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


وقت حضور تو دوتا گشت جان

رسته شد از تفرقه خویشتن


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643


لیک حاضر باش در خود ای فتی

تا به خانه او بیابد مر تو را


ورنه خلعت را برد او بازپس

که نیابیدم به خانه‌ هیچکس 


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #826


دیده‌يی کو از عدم آمد پدید

ذات هستی را همه معدوم دید


منسوب به مولانا


دیده‌يی خواهم که باشد شه‌شناس

تا شناسد شاه را در هر لباس


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams


تن زدم از غیرت و خامش شدم

مطرب عشاق بگو تن مزن


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208


غیر نطق و غیر ایما و سجل

صد هزاران ترجمان خیزد ز دل‌‌


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۲۳

Poem (Qazal) # 123, Divan e Hafez


مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622


چون تو گوشی او زبان نی جنس تو

گوش‌ها را حق بفرمود انصتوا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1395, Divan e Shams


مطرب عشق ابدم زخمه عشرت بزنم

ریش طرب شانه کنم سبلت غم را بکنم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1650


تشبیهِ بند و دامِ قضا، به صورت پنهان، به اثر پیدا


بینی اندر دلق مهتر زاده‌‌یی

سر برهنه در بلا افتاده‌یی


در هوای نابکاری سوخته

اقمشه و املاک خود بفروخته


خان‌ومان رفته شده بدنام و خوار

کام‌دشمن می‌رود ادباروار


زاهدی بیند بگوید ای کیا

همتی می‌دار از بهر خدا


کاندرین ادبار زشت افتاده‌ام

مال و زر و نعمت از کف داده‌ام


همتی تا بوکه من زین وارهم

زین گل تیره بود که برجهم


این دعا می‌خواهد او از عام و خاص

کالخلاص والخلاص والخلاص


دست باز و پای باز و بند نی

نى موکل بر سرش نى آهنی


از کدامین بند می‌جویی خلاص

وز کدامین حبس می‌جویی مناص


بند تقدیر و قضای مختفی

که نبیند آن بجز جان صفی


گرچه پیدا نیست آن در مکمن است

بدتر از زندان و بند آهن است


زآنکه آهنگر مر آن را بشکند

حفره‌گر هم خشت زندان برکند


ای عجب این بند پنهان گران

عاجز از تکسیر آن آهنگران


دیدن آن بند احمد را رسد

بر گلوی بسته حبل من مسد


دید بر پشت عیال بولهب

تنگ هیزم گفت حماله حطب


قرآن كريم، سورهٔ مسد (۱۱۱)، آيات ۴ و ۵

Quran, Sooreh Al-Masad(#111), Line #4-5


« وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ. فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ. »


« و زنش هيزم‌كش است و بر گردن ريسمانى از ليفِ خرما دارد. »


حبل و هیزم را جز او چشمی ندید

که پدید آید برو هر ناپدید


باقیانش جمله تاویلی کنند

کین ز بیهوشی‌ست و ایشان هوشمند


لیک از تاثیر آن پشتش دوتو

گشته و نالان شده او پیش تو


Tags

912


Comments

Be the first to comment

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour Program #912
برنامه شماره ۹۱۲ گنج حضور
Category:
برنامه های تصویری گنج حضور
برنامه های تصویری ۱۰۰۰ - ۹۰۱
Views: 4,291
Submitted by: , Apr 14 2022






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S