.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۱۲ بر روی این لینک کلیک کنید
PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت
- نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت
- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری
برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
مینروم هیچ ازین خانه من
در تکِ این خانه گرفتم وطن
خانهٔ یارِ من و دارالقَرار(۱)
کفر بُوَد نیّتِ بیرون شدن
سر نهم آنجا که سرم مست شد
گوش نهم سویِ تَنَن تَنْتَنَن
نکته مگو، هیچ بهراهم مکن
راهِ من این است، تو راهم مزن
خانهٔ لیلیست و مجنون منم
جان من اینجاست، برو جان مکن
هر که درین خانه درآید ورا
همچو منش باز بمانَد دهن
خیز ببند آن در، امّا چه سود
قارِعِ(۲) دَر گشت دو صد دَرشکن
ای خُنُک آن را که سرش گرم شد
ز آتشِ رویِ چو تو شیرین ذَقَن(۳)
آن رخِ چون ماه به بُرقَع(۴) مپوش
ای رخِ تو حسرتِ هر مرد و زن
این درِ رحمت که گشادی، مبند
ای درِ تو قبلهٔ هر مُمتَحَن
شمع تویی، شاهد تو، باده تو
هم تو سهیلی(۵) و عقیقِ یَمَن(۶)
باقیِ عمر از تو نخواهم برید
حلقه به گوشِ توام و مُرتَهَن(۷)
مینَرَمَد شیرِ من از آتشت
مینَرَمَد پیلِ من از کرگدن
تو گل و من خار که پیوستهایم
بیگل و بیخار نباشد چمن
من شب و تو ماه، به تو روشنم
جانِ شبی، دل ز شبم برمکن
شمع تو پروانهٔ جانم بسوخت
سر پیِ شُکرانه نهم بر لگن
جانِ من و جانِ تو هر دو یکیست
گشته یکی جان پنهان در دو تن
جان من و تو چو یکی آفتاب
روشن ازو گشته هزار انجمن
وقتِ حضورِ تو دوتا(۸) گشت جان
رَسته شد از تفرقهٔ خویشتن
تن زدم از غیرت و خامش شدم
مُطربِ عُشّاق، بگو تن مزن
خطّهٔ تبریز و رخِ شمسِ دین
ماهیِ جان راست چو بحرِ عَدَن(۹)
(۱) دارُالْقَرار: سرای آرامش، فضای یکتایی، سرای جاوید
(۲) قارِع: کوبنده، کوبندهء در
(۳) ذَقَن: چانه، زنخدان
(۴) بُرقَع: نقاب، روبند
(۵) سُهيل یَمَن: روشن ترین ستارهٔ صورت فلکی، پس از شِعرای یمانی، که در بالای یمن در شبهای آخر تابستان دیده میشود.
قدما گمان میکردند سرخی و خوشرنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است.
(۶) عقیقِ یَمَن: عقیقِ یَمَن در مرغوبیت مشهور است.
(۷) مرتهن: گروگان
(۸) دوتا: خمیده
(۹) عَدَن: بندر و سرزمینی در جنوب عربستان که مروارید آن مشهور است.
---------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
مینروم هیچ ازین خانه من
در تکِ این خانه گرفتم وطن
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۲۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2620
در سفر گر رُوم بینی یا خُتَن(۱۰)
از دلِ تو کی رود حُبُّالْوَطَن(۱۱)؟
(۱۰) خُتَن: سرزمينى در تركستان
(۱۱) حُبُّالْوَطَن: علاقه به وطن
------------
حدیث
«حُبُّالْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»
«وطندوستی از ایمان است.»
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2209
مشورت را زندهای باید نکو
که تو را زنده کند، وآن زنده کو؟
ای مسافر با مسافر رایْ زَن
زانکه پایت لنگ دارد رایِ زن
از دَمِ حُبُّ الْوَطَن بگذر مَایست
که وطن آن سوست، جان این سوی نیست
گر وطن خواهی، گذر زآن سویِ شَط(۱۲)
این حدیثِ راست را کم خوان غلط(۱۳)
(۱۲) شَطّ: کناره رود و دریا، در اینجا منظور عالم فانی و ناپایدار است. رود هشیاری جسمی و گذرا.
(۱۳) کم خوان غلط: اصلاً غلط مخوان
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1507
کالهٔ معیوب بخْریده بُدم
شُکر کز عیبش پگَه(۱۴) واقف شدم
پیش از آن کز دست، سرمایه شدی
عاقبت معیوب بیرون آمدی
مال رفته، عمر رفته، ای نَسیب(۱۵)
مال و جان داده پی کالهٔ مَعیب(۱۶)
رخت دادم، زَرِّ قلبی بِسْتَدَم
شادِ شادان سویِ خانه میشدم
شُکر کین زر، قلب پیدا شد کنون
پیش از آنکه عُمْر بگذشتی فزون
قلب ماندی تا ابد در گردنم
حیف بودی عمر ضایع کردنم
چون پگَهتر قلبیِ او رُو نمود
پایِ خود زُو واکَشَم من زود زود
(۱۴) پگَه: مخفّفِ پگاه، به معنی صبحِ زود، بهنگام، زود
(۱۵) نَسیب: عالینَسَب، نژاده، اصیل
(۱۶) مَعیب: عیبدار
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #590
گر گریزی بر امیدِ راحتی
زآن طرف هم پیشت آید آفتی
هیچ کُنجی بیدَد(۱۷) و بیدام نیست
جز به خلوتگاهِ حق، آرام نیست
(۱۷) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421
میرود از سینهها در سینهها
از رهِ پنهان، صلاح و کینهها
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قَرین(۱۸) بیقول و گفتوگوی او
خو بدزدد دل نهان از خوی او
(۱۸) قَرین: همنشین
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649
اختیار آن را نکو باشد که او
مالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۹)
چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۲۰)
دور کن آلت، بینداز اختیار
(۱۹) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز کنید.
(۲۰) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #834
گفت حق که بندگانِ جفتِ عَوْن
بر زمین آهسته میرانند و هَوْن(۲۱)
« حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند،
در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام بر می دارند.»
قرآن کریم، سوره فرقان (۲۵)، آیه ۶۳
Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #63
« وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ
قَالُوا سَلَامًا »
« بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين به فروتنى راه
مىروند. و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.»
« و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیم و فضا گشایی
و با خرد ورزی زندگی می کنند. و اگر به ایشان خطاب کنند: «نادان»،
ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنند و سخنی خوب و بایسته می گویند.»
پا برهنه چون رَوَد در خارزار؟
جز به وقفه و فِکرَت(۲۲) و پرهیزگار
این قضا میگفت، لیکن گوششان
بسته بود اندر حجابِ جوششان
چشمها و گوشها را بستهاند
جز مر آنها را که از خود رَستهاند
جز عنایت که گشاید چشم را؟
جز محبّت که نشاند خشم را؟
جهدِ بی توفیق خود کس را مباد
در جهان، وَاللهُ اَعلَم بِالسَّداد(۲۳)
«الهی که در این جهان، کسی گرفتار تلاش بیهوده (کار بی مزد یا
کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.»
(۲۱) هَون: نرمی و آسانی
(۲۲) فِکرَت: اندیشه
(۲۳) سَداد: راستی و درستی
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #268
حَزم(۲۴)، سُوء الظن گفتهست آن رسول
هر قدم را دام میدان ای فَضول(۲۵)
(۲۴) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر
(۲۵) فَضول: زیادهگو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230
همچنین حُبُّالْوَطن باشد درست
تو وطن بشناس، ای خواجه نخست
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3807
مسکنِ یارست و، شهرِ شاهِ من
پیشِ عاشق این بُوَد حُبُّالْوَطَن
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3456
اَنْصِتُوا را گوش کن، خاموش باش
چون زبانِ حق نگشتی، گوش باش
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692
پس شما خاموش باشید اَنصِتُوا
تا زبانتان من شوم در گفت و گو
قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۰۴
Quran, Sooreh Al-Araaf (#7), Line #204
«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»
«چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838
غیرِ مُردن هیچ فرهنگی دگر
در نگیرد با خدای، ای حیلهگر
یک عنایت بِهْ ز صد گون اجتهاد
جهد را خوف است از صد گون فَساد
و آن عنایت هست موقوفِ مَمات(۲۶)
تجربه کردند این رَه را ثِقات(۲۷)
بلک مرگش، بیعنایت نیز نیست
بیعنایت، هان و هان جایی مَایست
آن زُمُرُّد باشد این افعیِّ پیر
بی زُمُرُّد کی شود افعی ضَریر(۲۸)؟
(۲۶) مَمات: مرگ؛ در اینجا مردن به منِ ذهنی
(۲۷) ثِقات: کسانی که در قول و فعل موردِ اعتمادِ دیگران باشند، جمعِ ثِقَه؛ مراد کسانی که به حضور زنده شدهاند.
(۲۸) ضَریر: کور
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333
گفت پیغمبر که جنّت از اله
گر همیخواهی، ز کَس چیزی مخواه
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3462
در سَر و رُو در کشیده چادری
رُو نهان کرده ز چشمت دلبری
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3464
فرق آنگه باشد از حق و مَجاز
که کند کُحلِ(۲۹) عنایت چشم، باز
وَرنه پُشک(۳۰) و مُشک پیشِ اَخْشَمی(۳۱)
هر دو یکسانست چون نَبْوَد شَمی(۳۲)
(۲۹) كُحل: سُرمه
(۳۰) پُشک: سِرگین
(۳۱) اَخْشَم: آنكه قوهٔ شامّهاش مختل شده باشد.
(۳۲) شَمّ: بو کردن، بوییدن، در اینجا مراد حسِّ بویایی است.
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1839
در پناهِ لطفِ حق باید گریخت
کو هزاران لطف، بر ارواح ریخت
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146
از همه اوهام و تصویرات، دور
نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
خانهٔ یارِ من و دارالقَرار
کفر بُوَد نیّتِ بیرون شدن
قرآن کریم، سورۀ غافر (۴۰)، آیۀ ٣٩
Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #39
«يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ.»
«ای قومِ من! این زندگی دنیا فقط کالایی بیارزش و زودگذر است،
و بی تردید آخرت سرای همیشگی و پایدار است.»
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۲۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3426
در بیانِ آنکه حالِ خود و مستیِ خود پنهان باید داشت از جاهلان
بشنو الفاظِ حکیمِ پَردهای
سر همآنجا نِهْ که باده خَوردهای
مست از میخانهای چون ضال(۳۳) شد
تَسخُر و بازیچهٔ اطفال شد
میفُتد این سو آن سو هر رهی
در گِل و، میخنددش هر اَبلهی
قرآن کریم، سورۀ یس (۳۶)، آیۀ ۳۰
Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #30
«يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ.»
«اى دريغ بر اين بندگان. هيچ پيامبرى بر آنها مبعوث نشد مگر آنكه مسخرهاش كردند.»
او چنین و کودکان اندر پیاش
بیخبر از مستی و ذوقِ میاش
خلق، اطفالاند، جز مستِ خدا
نیست بالغ، جُز رهیده از هوا
گفت: دنیا لَعْب(۳۴) و لهو است و شما
کودکیت و راست فرماید خدا
از لَعِب بیرون نرفتی، کودکی
بی ذَکاتِ(۳۵) روح کی باشی ذَکیّ(۳۶)؟
قرآن کریم، سورۀ حدید (۵۷)، آیۀ ۲۰
Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #20
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ
نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا ۖ وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ ۚ
وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ.»
«بدانيد كه زندگى اينجهانى بازيچه است و بيهودگى و آرايش و فخرفروشى و افزونجويى در اموال و اولاد.
همانند بارانى به وقت است كه روييدنيهايش كافران را به شگفت افكند. سپس پژمرده مىشود
و بينى كه زرد گشته است و خاشاك شده است. و در آخرت نصيب گروهى عذاب سخت است
و نصيب گروهى آمرزش خدا و خشنودى او. و زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نيست.»
(۳۳) ضالّ: گمراه، در اینجا کسی که راهِ منزلش را گم کرده باشد.
(۳۴) لَعِب: بازیچه
(۳۵) ذَکات: آتش زدن یا کُشتنِ و ذبحِ حیوان
(۳۶) ذَکیّ: هوشیار و تیزهوش
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #316
آن درِ اوّل که خوردی استخوان
سخت گیر و حق گزار، آن را مَمان(۳۷)
(۳۷) آن را مَمان: آنجا را ترک نکن
---------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams
قضا که تیرِ حوادث به تو همیانداخت
تو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3559
جمله خَلقان، سُخرهٔ اندیشهاند
زآن سبب خستهدل و غمپیشهاند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
سر نهم آنجا که سرم مست شد
گوش نهم سویِ تَنَن تَنْتَنَن
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #568
بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید
تا خِطابِ اِرْجِعی را بشنوید
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072
اُذْکُروا الله کارِ هر اوباش نیست
اِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۳۸) نیست
لیک تو آیِس مشو، هم پیل باش
ور نه پیلی، در پی تبدیل باش
قرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱
Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»
(۳۸) قَلاّش: بیکاره، ولگرد، مُفلس
---------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1197, Divan e Shams
به میانِ بیست مطرب چو یکی زند مخالف
همه گم کنند ره را چو ستیزه(۳۹) شد قَلاوز(۴۰)
تو مگو همه به جنگند و ز صلحِ من چه آید؟
تو یکی نهای، هزاری، تو چراغِ خود برافروز
که یکی چراغِ روشن ز هزار مُرده(۴۱) بهتر
که بِهْ است یک قدِ خوش ز هزار قامتِ کوز(۴۲)
(۳۹) ستیزه: لجوج شدن، به عناد افتادن
(۴۰) قَلاوز: پیشرو لشکر، رهبر، راهنما
(۴۱) مُرده: خاموش
(۴۲) کوز: گوژ، خمیده
---------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 83, Divan e Shams
ای یارِ قمرسیما(۴۳)! ای مُطربِ(۴۴) شِکَّرخا(۴۵)!
آوازِ تو جانافزا، تا روز مشین از پا(۴۶)
(۴۳) قمرسیما: ماهرو، زیبا
(۴۴) مُطرب: طربانگیز، خنیاگر
(۴۵) شِکَّرخا: شیرین سخن
(۴۶) مشین از پا: مشغول باش
---------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
خانهٔ لیلیست و مجنون منم
جانِ من اینجاست، برو جان مکن
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3339
نعرهٔ لاضَیْر بر گردون رسید
هین بِبُر که جان ز جان کندن رهید
ساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک
(ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.
قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰
Quran, Sooreh Ash-Shuaraa(#26), Line #50
« قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ »
« گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم. »
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
هر که درین خانه درآید ورا
همچو منش باز بمانَد دهن
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۴۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3748
پس تو حَیران باش بی لا و بَلی
تا ز رحمت پیشت آید مَحْمِلی(۴۷)
چون ز فهمِ این عجایب کودنی
گر بَلیٰ گویی، تکلّف میکنی
ور بگویی: نی، زند نی گردنت
قهر بر بندد بدآن نی روزنت
پس همین حَیران و واله باش و بس
تا درآید نَصرِ حقّ از پیش و پس
(۴۷) مَحْمِل: كجاوه كه بر شتر بندند، هَوْدَج؛ در اينجا مراد مركوب است.
---------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 631, Divan e Shams
خامش کن و خامش کن، زیرا که ز امرِ کُن
آن سکتهٔ حیرانی بر گفت مزید آمد
آن آرامشی که در نتیجه حیرت روی می دهد افزون تر از سخن و حدِّ گفتار است
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3250
حیرت آن مرغ است، خاموشت کند
بر نهد سَردیگ و پُرجوشت کند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
خیز ببند آن در، امّا چه سود
قارِعِ دَر گشت دو صد دَرشکن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 492, Divan e Shams
اگرچه سردْ وجودیتْ(۴۸) گرم درپیچید
به ره کُنش(۴۹) به بهانه، بهانه را چه شدهست؟
(۴۸) سرد: خامی، بیذوقی، سرد وجودیت: سردیِ وجودِ تو را
(۴۹) به ره کردن: بیرون کردن، از سر باز کردن
———————
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4299
هین تو کارِ خویش کن ای ارجمند
زود، کایشان ریشِ خود بر میکَنَند(۵۰)
(۵۰) ریشِ خود برکندن: کنایه از رسوا کردنِ خود
---------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 563, Divan e Shams
چراغست این دلِ بیدار به زیرِ دامنش میدار
از این باد و هوا بگذر، هوایش شور و شر دارد
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #379
موش، تا انبارِ ما حُفره(۵۱) زدهست
وز فَنَش(۵۲) انبارِ ما ویران شدهست
اوّل ای جان! دفعِ شَرِّ موش کن
وآنگهان در جمعِ گندم جوش کن
(۵۱) حُفره: گودال، مَغاک
(۵۲) فَن: در اینجا مراد حیلهگری و فریبندگی
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2544
بهرِ خرگیری برآوردند دست
جِدِّ جِد، تمییز هم برخاستهست
چونکه بیتمییزیانْمان سَرورَند
صاحبِ خر را به جایِ خر برند
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲٣٠
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #230
حزم آن باشد که چون دعوت کنند
تو نگویی: مست و خواهانِ مناند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
ای خُنُک آن را که سرش گرم شد
ز آتشِ رویِ چو تو شیرین ذَقَن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2484, Divan e Shams
عاشقِ مست از کجا؟ شَرم و شکست از کجا؟
شنگ(۵۳) و وقیح(۵۴) بودیی، گر گِروِ اَلَستییی
(۵۳) شَنگ: شوخ و شاد، شنگول
(۵۴) وَقیح: بیشرم، بیحیا
---------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
آن رخِ چون ماه به بُرقَع مپوش
ای رخِ تو حسرتِ هر مرد و زن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shams
خوابم ببستهای(۵۵)، بگشا ای قمر نقاب
تا سجدههایِ شُکر کند پیشت آفتاب
(۵۵) خواب بستن: شورانیدن وبازداشتنِ کسی از خواب
---------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
این درِ رحمت که گشادی، مبند
ای درِ تو قبلهٔ هر مُمتَحَن
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #307
چون به ما بویی رسانیدی از این
سر مَبَند آن مَشک را ای ربِّ دین
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
شمع تویی، شاهد تو، باده تو
هم تو سهیلی و عقیقِ یَمَن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1247, Divan e Shams
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرونِ خویش
خونِ انگوری نخورده، بادهشان هم خونِ خویش
هر کسی اندر جهان مجنونِ لیلیّی شدند
عارفان لیلیِّ خویش و دَم به دَم مجنونِ خویش
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
باقیِ عمر از تو نخواهم برید
حلقه به گوشِ توام و مُرتَهَن
حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱۶
Poem (Qazal)# 316, Divan e Hafez
حافظ از جورِ تو حاشا که بگردانَد روی
من از آن روز که در بندِ توام آزادم
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153
تو ز طفلی چون سببها دیدهيی
در سبب، از جهل بر چفسیدهيی(۵۶)
با سببها از مُسبِّب غافلی
سویِ این روپوشها زان مایلی
چون سببها رفت، بَر سَر میزنی
ربَّنا و ربَّناها میکُنی
ربّ میگوید: برو سویِ سبب
چون ز صُنعم(۵۷) یاد کردی؟ ای عجب
گفت: زین پس من تو را بینم همه
ننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۵۸)
گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۵۹)، کارِ توست
ای تو اندر توبه و میثاق، سُست
حضرتِ پروردگار که به سست ایمانی چنین بندهای واقف است
می فرماید: هرگاه تو را به عالمِ اسباب باز گردانم، دوباره مفتون
همان اسباب و علل ظاهری می شوی و مرا از یاد میبری. کارِ تو
همین است ای بندهٔ توبه شکن و سست عهد.
لیک من آن ننگرم، رحمت کنم
رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم
ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا
از کَرَم، این دَم چو میخوانی مرا
(۵۶) چفسیدهيی: چسبیدهای
(۵۷) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان
(۵۸) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب
(۵۹) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه
که از آن نهی شده اند، باز گردند.
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۸۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1880
قومِ دیگر میشناسم ز اولیا
که دهانْشان بسته باشد از دعا
از رضا که هست رامِ آن کِرام(۶۰)
جُستنِ دفعِ قضاشان شد حرام
در قضا ذوقی همی بینند خاص
کفرشان آید طلب کردن خلاص
حسنِ ظَنّی بر دلِ ایشان گشود
که نپوشند از غمی جامهٔ کبود
(۶۰) کِرام: جمعِ کریم، به معنیِ بزرگوار، بخشنده، جوانمرد
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4088
گفت: ای یاران از آن دیوان نیَم
که ز لٰاحَوْلی ضعیف آید پیَم(۶۱)
(۶۱) پی: بنیان، ارکانِ وجود
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4126
از گمان و از یقین بالاترم
وز ملامت بر نمیگردد سَرَم
قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیه ۵۴
Quran, Sooreh Al-Maida(#5), Line #54
« يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ »
« پیکار کنند در راهِ خدا و نترسند از سرزنشِ سرزنشگران »
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4128
پا نَهَم گستاخ، چون خانه روم
پا نلرزانم، نه کورانه روم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
مینَرَمَد شیرِ من از آتشت
مینَرَمَد پیلِ من از کرگدن
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528
شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شود
شِکَّر ارزانست، ارزانتر شود
در شِکَر غلطید ای حلواییان
همچو طوطی، کوریِ صفراییان
نیشکر کوبید، کار این است و بس
جان برافشانید یار اینست و بس
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #494
گر رهایی بایدت زین چاهِ تنگ
ای برادر رو بر آذر(۶۲) بیدرنگ
(۶۲) آذر: آتش، مَجازاً درد هشیارانه
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۸۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1389
سهل شیری دان که صفها بشکند
شیر آن است آن که خود را بشکند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2935, Divan e Shams
تا هیچ سست پایی(۶۳)، در کویِ تو نیاید
پیشِ تو شیر آید، شیری و شیرزادی
(۶۳) سست پا: ناتوان، عاجز، زمینگیر
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3073
لیک تو آیِس(۶۴) مشو، هم پیل باش
ور نه پیلی، در پیِ تبدیل باش
(۶۴) آیِس: ناامید
---------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
تو گل و من خار که پیوستهایم
بیگل و بیخار نباشد چمن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2155, Divan e Shams
سایه و نور بایَدَت، هر دو بهم، ز من شِنو
سَر بِنِه و دراز شو پیشِ درختِ اِتَّقُوا(۶۵)
(۶۵) اِتَّقُوا: پرهیز کنید، بترسید، تقوا پیشه کنید.
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1466
چون شنیدی شرحِ بحرِ نیستی
کوش دایم، تا بر این بحر ایستی
چونکه اصلِ کارگاه آن نیستیست
که خلا و بینشان است و تهیست
جمله استادان پیِ اظهارِ کار
نیستی جویند و جایِ اِنکسار(۶۶)
لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۶۷)
کارگاهش نیستیّ و لا بُوَد
هر کجا این نیستی افزونترست
کارِ حق و کارگاهش آن سَر است
(۶۶) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی
(۶۷) صَمَد: بینیاز
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939
هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَد
هر کجا پستی است، آب آنجا دَوَد
آبِ رحمت بایدت، رو پست شو
وانگهان خور خَمرِ(۶۸) رحمت مست شو
رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر
بر یکی رحمت فِرو مآ(۶۹) ای پسر
(۶۸) خَمر: شراب
(۶۹) فِرو مآ: قناعت نکن
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201
آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستی
نیستی بَر، گر تو ابله نیستی
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3204
نیستی و نقص، هرجایی که خاست
آینهٔ خوبیِّ جملهٔ پیشههاست
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212
هر که نقصِ خویش را دید و شناخت
اندر اِستِکمال(۷۰) خود، دو اسبه تاخت(۷۱)
زآن نمیپَرّد به سویِ ذوالْجَلال
کو گُمانی میبَرَد خود را کمال
علّتی بتّر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۷۲)
(۷۰) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی
(۷۱) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن
(۷۲) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه
---------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 588, Divan e Shams
چو گلزارِ تو را دیدم، چو خار و گل بروییدم
چو خارم سوخت در عشقت، گلم بر تو نثار آمد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
جانِ من و جانِ تو هر دو یکیست
گشته یکی جان پنهان در دو تن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1458, Divan e Shams
جانِ من و جانِ تو، گویی که یکی بودهست
سوگند بدین یک جان، کز غیرِ تو بیزارم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
جان من و تو چو یکی آفتاب
روشن ازو گشته هزار انجمن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2117, Divan e Shams
جانِ مرا از تنِ من بازخر
تا برهد جانِ من از ننگِ من
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4579
ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتی، فتنهای
صد هزاران خرمن اندر حَفْنهای(۷۳)
قرآن کریم، سوره انفال (۸) ، آیه ۱۷
Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17
« مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ »
« ای پیامبر، تو تیر نپراندی آنگاه که تیر پراندی بلکه این خدا بود که تیر (به سوی مشرکان) پراند. »
آفتابی در یکی ذره نهان
ناگهان آن ذره بگشاید دهان
ذرّه ذرّه گردد افلاک و زمین
پیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۷۴)
(۷۳) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیر آن
(۷۴) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه
---------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
وقتِ حضورِ تو دوتا گشت جان
رَسته شد از تفرقهٔ خویشتن
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643
لیک حاضر باش در خود، ای فتیٰ
تا به خانه او بیابد مر تو را
ورنه خِلْعَت را بَرَد او بازپس
که نیابیدم به خانه هیچکس
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #826
دیدهيی کو از عدم آمد پدید
ذاتِ هستی را همه معدوم دید
منسوب به مولانا
دیدهيی خواهم که باشد شهشناس
تا شناسد شاه را در هر لباس
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
تن زدم از غیرت و خامش شدم
مُطربِ عُشّاق، بگو تن مزن
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208
غیرِ نطق و غیرِ ایماء(۷۵) و سِجِل(۷۶)
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
(۷۵) ايماء: اشاره كردن
(۷۶) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته
---------------
حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۲۳
Poem (Qazal) # 123, Divan e Hafez
مُطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622
چون تو گوشی، او زبان، نی جنسِ تو
گوشها را حق بفرمود: اَنْصِتُوا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1395, Divan e Shams
مُطربِ عشقِ ابدم، زَخمهٔ عشرت بزنم
ریشِ طَرَب شانه کنم، سبلتِ(۷۷) غم را بِکَنَم
(۷۷) سِبلَت: سبیل
---------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1650
تشبیهِ بند و دامِ قضا، به صورت پنهان، به اثر پیدا
بینی اندر دلق، مهتر زادهیی
سر برهنه در بلا افتادهیی
در هوایِ نابکاری(۷۸) سوخته
اَقْمِشه(۷۹) و املاکِ خود بفروخته
خانومان رفته، شده بدنام و خوار
کامدشمن(۸۰) میرود، ادباروار
زاهدی بیند، بگوید: ای کیا
همّتی میدار از بهرِ خدا
کاندرین اِدبارِ زشت افتادهام
مال و زرّ و نعمت از کف دادهام
همّتی تا بوکه من زین وارَهم
زین گِلِ تیره بُوَد که برجَهَم
این دعا میخواهد او از عام و خاص
کِالْخَلاصُ وَالْخَلاصُ وَالْخَلاص
دست باز و پای، باز و، بند نی
نى مُوَکِّل بر سرش، نى آهنی
از کدامین بند میجویی خلاص؟
وز کدامین حبس میجویی مَناص(۸۱)؟
بندِ تقدیر و قضایِ مُخْتَفی
که نبیند آن بجز جانِ صَفی
گرچه پیدا نیست آن، در مَکْمَن(۸۲) است
بدتر از زندان و، بندِ آهن است
زآنکه آهنگر مر آن را بشکند
حُفرهگر(۸۳) هم خشتِ زندان بَرکَنَد
ای عَجَب این بندِ پنهانِ گران
عاجز از تکسیرِ(۸۴) آن آهنگران
دیدنِ آن بند، احمد را رسد
بر گلوی بسته حَبْلٌ مِن مَسَد
دید بر پشتِ عیالِ بُولَهَب
تنگِ هیزم گفت: حَمّالهٔ حَطَب
قرآن كريم، سورهٔ مسد (۱۱۱)، آيات ۴ و ۵
Quran, Sooreh Al-Masad(#111), Line #4-5
« وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ. فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ. »
« و زنش هيزمكش است و بر گردن ريسمانى از ليفِ خرما دارد. »
حبل و هیزم را جز او چشمی ندید
که پدید آید برو هر ناپدید
باقیانش، جمله تأویلی کنند
کین ز بیهوشیست و، ایشان هوشمند
لیک از تأثیرِ آن، پشتش دوتُو
گشته و، نالان شده او پیشِ تو
(۷۸) نابكار: بدكار، فرومايه، فاحشه، فاجره
(۷۹) اَقْمِشَه: جمعِ قُماش به معنىِ اسباب و اثاث، رخت
(۸۰) کامدشمن: دشمنکام
(۸۱) مَناص: پناهگاه
(۸۲) مَکْمَن: کمینگاه، نهانگاه
(۸۳) حُفرهگر: حُفرهبُر، نقبزن
(۸۴) تكسير: شكستن، ريزريز كردن
-------------------------
مجموع لغات:
(۱) دارُالْقَرار: سرای آرامش، فضای یکتایی، سرای جاوید
(۲) قارِع: کوبنده، کوبندهء در
(۳) ذَقَن: چانه، زنخدان
(۴) بُرقَع: نقاب، روبند
(۵) سُهيل یَمَن: روشن ترین ستارهٔ صورت فلکی، پس از شِعرای یمانی، که در بالای یمن در شبهای آخر تابستان دیده میشود.
قدما گمان میکردند سرخی و خوشرنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است.
(۶) عقیقِ یَمَن: عقیقِ یَمَن در مرغوبیت مشهور است.
(۷) مرتهن: گروگان
(۸) دوتا: خمیده
(۹) عَدَن: بندر و سرزمینی در جنوب عربستان که مروارید آن مشهور است.
(۱۰) خُتَن: سرزمينى در تركستان
(۱۱) حُبُّالْوَطَن: علاقه به وطن
(۱۲) شَطّ: کناره رود و دریا، در اینجا منظور عالم فانی و ناپایدار است. رود هشیاری جسمی و گذرا.
(۱۳) کم خوان غلط: اصلاً غلط مخوان
(۱۴) پگَه: مخفّفِ پگاه، به معنی صبحِ زود، بهنگام، زود
(۱۵) نَسیب: عالینَسَب، نژاده، اصیل
(۱۶) مَعیب: عیبدار
(۱۷) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی
(۱۸) قَرین: همنشین
(۱۹) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز کنید.
(۲۰) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه
(۲۱) هَون: نرمی و آسانی
(۲۲) فِکرَت: اندیشه
(۲۳) سَداد: راستی و درستی
(۲۴) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر
(۲۵) فَضول: زیادهگو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.
(۲۶) مَمات: مرگ؛ در اینجا مردن به منِ ذهنی
(۲۷) ثِقات: کسانی که در قول و فعل موردِ اعتمادِ دیگران باشند، جمعِ ثِقَه؛ مراد کسانی که به حضور زنده شدهاند.
(۲۸) ضَریر: کور
(۲۹) كُحل: سُرمه
(۳۰) پُشک: سِرگین
(۳۱) اَخْشَم: آنكه قوهٔ شامّهاش مختل شده باشد.
(۳۲) شَمّ: بو کردن، بوییدن، در اینجا مراد حسِّ بویایی است.
(۳۳) ضالّ: گمراه، در اینجا کسی که راهِ منزلش را گم کرده باشد.
(۳۴) لَعِب: بازیچه
(۳۵) ذَکات: آتش زدن یا کُشتنِ و ذبحِ حیوان
(۳۶) ذَکیّ: هوشیار و تیزهوش
(۳۷) آن را مَمان: آنجا را ترک نکن
(۳۸) قَلاّش: بیکاره، ولگرد، مُفلس
(۳۹) ستیزه: لجوج شدن، به عناد افتادن
(۴۰) قَلاوز: پیشرو لشکر، رهبر، راهنما
(۴۱) مُرده: خاموش
(۴۲) کوز: گوژ، خمیده
(۴۳) قمرسیما: ماهرو، زیبا
(۴۴) مُطرب: طربانگیز، خنیاگر
(۴۵) شِکَّرخا: شیرین سخن
(۴۶) مشین از پا: مشغول باش
(۴۷) مَحْمِل: كجاوه كه بر شتر بندند، هَوْدَج؛ در اينجا مراد مركوب است.
(۴۸) سرد: خامی، بیذوقی، سرد وجودیت: سردیِ وجودِ تو را
(۴۹) به ره کردن: بیرون کردن، از سر باز کردن
(۵۰) ریشِ خود برکندن: کنایه از رسوا کردنِ خود
(۵۱) حُفره: گودال، مَغاک
(۵۲) فَن: در اینجا مراد حیلهگری و فریبندگی
(۵۳) شَنگ: شوخ و شاد، شنگول
(۵۴) وَقیح: بیشرم، بیحیا
(۵۵) خواب بستن: شورانیدن وبازداشتنِ کسی از خواب
(۵۶) چفسیدهيی: چسبیدهای
(۵۷) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان
(۵۸) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب
(۵۹) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه
که از آن نهی شده اند، باز گردند.
(۶۰) کِرام: جمعِ کریم، به معنیِ بزرگوار، بخشنده، جوانمرد
(۶۱) پی: بنیان، ارکانِ وجود
(۶۲) آذر: آتش، مَجازاً درد هشیارانه
(۶۳) سست پا: ناتوان، عاجز، زمینگیر
(۶۴) آیِس: ناامید
(۶۵) اِتَّقُوا: پرهیز کنید، بترسید، تقوا پیشه کنید.
(۶۶) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی
(۶۷) صَمَد: بینیاز
(۶۸) خَمر: شراب
(۶۹) فِرو مآ: قناعت نکن
(۷۰) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی
(۷۱) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن
(۷۲) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه
(۷۳) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیر آن
(۷۴) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه
(۷۵) ايماء: اشاره كردن
(۷۶) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته
(۷۷) سِبلَت: سبیل
(۷۸) نابكار: بدكار، فرومايه، فاحشه، فاجره
(۷۹) اَقْمِشَه: جمعِ قُماش به معنىِ اسباب و اثاث، رخت
(۸۰) کامدشمن: دشمنکام
(۸۱) مَناص: پناهگاه
(۸۲) مَکْمَن: کمینگاه، نهانگاه
(۸۳) حُفرهگر: حُفرهبُر، نقبزن
(۸۴) تكسير: شكستن، ريزريز كردن
-----------------------
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
مینروم هیچ ازین خانه من
در تک این خانه گرفتم وطن
خانه یار من و دارالقرار
کفر بود نیت بیرون شدن
سر نهم آنجا که سرم مست شد
گوش نهم سوی تنن تنتنن
نکته مگو هیچ بهراهم مکن
راه من این است تو راهم مزن
خانه لیلیست و مجنون منم
جان من اینجاست برو جان مکن
هر که درین خانه درآید ورا
همچو منش باز بماند دهن
خیز ببند آن در امّا چه سود
قارع در گشت دو صد درشکن
ای خنک آن را که سرش گرم شد
ز آتش روی چو تو شیرین ذقن
آن رخ چون ماه به برقع مپوش
ای رخ تو حسرت هر مرد و زن
این در رحمت که گشادی مبند
ای در تو قبله هر ممتحن
شمع تویی شاهد تو باده تو
هم تو سهیلی و عقیق یمن
باقی عمر از تو نخواهم برید
حلقه به گوش توام و مرتهن
مینرمد شیر من از آتشت
مینرمد پیل من از کرگدن
تو گل و من خار که پیوستهایم
بیگل و بیخار نباشد چمن
من شب و تو ماه به تو روشنم
جان شبی دل ز شبم برمکن
شمع تو پروانه جانم بسوخت
سر پی شکرانه نهم بر لگن
جان من و جان تو هر دو یکیست
گشته یکی جان پنهان در دو تن
جان من و تو چو یکی آفتاب
روشن ازو گشته هزار انجمن
وقت حضور تو دوتا گشت جان
رسته شد از تفرقه خویشتن
تن زدم از غیرت و خامش شدم
مطرب عشاق بگو تن مزن
خطه تبریز و رخ شمس دین
ماهی جان راست چو بحر عدن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
مینروم هیچ ازین خانه من
در تک این خانه گرفتم وطن
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۲۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2620
در سفر گر روم بینی یا ختن
از دل تو کی رود حبالوطن
حدیث
«حُبُّالْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»
«وطندوستی از ایمان است.»
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2209
مشورت را زندهای باید نکو
که تو را زنده کند وآن زنده کو
ای مسافر با مسافر رای زن
زانکه پایت لنگ دارد رای زن
از دم حب الوطن بگذر مایست
که وطن آن سوست جان این سوی نیست
گر وطن خواهی گذر زآن سوی شط
این حدیث راست را کم خوان غلط
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1507
کاله معیوب بخریده بدم
شکر کز عیبش پگه واقف شدم
پیش از آن کز دست سرمایه شدی
عاقبت معیوب بیرون آمدی
مال رفته عمر رفته ای نسیب
مال و جان داده پی کاله معیب
رخت دادم زر قلبی بستدم
شاد شادان سوی خانه میشدم
شکر کین زر قلب پیدا شد کنون
پیش از آنکه عمر بگذشتی فزون
قلب ماندی تا ابد در گردنم
حیف بودی عمر ضایع کردنم
چون پگهتر قلبی او رو نمود
پای خود زو واکشم من زود زود
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #590
گر گریزی بر امید راحتی
زآن طرف هم پیشت آید آفتی
هیچ کنجی بیدد و بیدام نیست
جز به خلوتگاه حق آرام نیست
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421
میرود از سینهها در سینهها
از ره پنهان صلاح و کینهها
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قرین بیقول و گفتوگوی او
خو بدزدد دل نهان از خوی او
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649
اختیار آن را نکو باشد که او
مالک خود باشد اندر اتقوا
چون نباشد حفظ و تقوی زینهار
دور کن آلت بینداز اختیار
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #834
گفت حق که بندگان جفت عون
بر زمین آهسته میرانند و هون
« حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند،
در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام بر می دارند.»
قرآن کریم، سوره فرقان (۲۵)، آیه ۶۳
Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #63
« وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ
قَالُوا سَلَامًا »
« بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين به فروتنى راه
مىروند. و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.»
« و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیم و فضا گشایی
و با خرد ورزی زندگی می کنند. و اگر به ایشان خطاب کنند: «نادان»،
ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنند و سخنی خوب و بایسته می گویند.»
پا برهنه چون رود در خارزار
جز به وقفه و فکرت و پرهیزگار
این قضا میگفت لیکن گوششان
بسته بود اندر حجاب جوششان
چشمها و گوشها را بستهاند
جز مر آنها را که از خود رستهاند
جز عنایت که گشاید چشم را
جز محبت که نشاند خشم را
جهد بی توفیق خود کس را مباد
در جهان والله اعلم بالسداد
«الهی که در این جهان، کسی گرفتار تلاش بیهوده (کار بی مزد یا
کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #268
حزم سوء الظن گفتهست آن رسول
هر قدم را دام میدان ای فضول
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230
همچنین حبالوطن باشد درست
تو وطن بشناس ای خواجه نخست
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3807
مسکن یارست و شهر شاه من
پیش عاشق این بود حبالوطن
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3456
انصتوا را گوش کن خاموش باش
چون زبان حق نگشتی گوش باش
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692
پس شما خاموش باشید انصتوا
تا زبانتان من شوم در گفت و گو
قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۰۴
Quran, Sooreh Al-Araaf (#7), Line #204
«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»
«چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838
غیر مردن هیچ فرهنگی دگر
در نگیرد با خدای ای حیلهگر
یک عنایت به ز صد گون اجتهاد
جهد را خوف است از صد گون فساد
و آن عنایت هست موقوف ممات
تجربه کردند این ره را ثقات
بلک مرگش بیعنایت نیز نیست
بیعنایت هان و هان جایی مایست
آن زمرد باشد این افعی پیر
بی زمرد کی شود افعی ضریر
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333
گفت پیغمبر که جنت از اله
گر همیخواهی ز کس چیزی مخواه
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3462
در سر و رو در کشیده چادری
رو نهان کرده ز چشمت دلبری
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3464
فرق آنگه باشد از حق و مجاز
که کند کحل عنایت چشم باز
ورنه پشک و مشک پیش اخشمی
هر دو یکسانست چون نبود شمی
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1839
در پناه لطف حق باید گریخت
کو هزاران لطف بر ارواح ریخت
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146
از همه اوهام و تصویرات دور
نور نور نور نور نور نور
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
خانه یار من و دارالقرار
کفر بود نیت بیرون شدن
قرآن کریم، سورۀ غافر (۴۰)، آیۀ ٣٩
Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #39
«يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ.»
«ای قومِ من! این زندگی دنیا فقط کالایی بیارزش و زودگذر است،
و بی تردید آخرت سرای همیشگی و پایدار است.»
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۲۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3426
در بیانِ آنکه حالِ خود و مستیِ خود پنهان باید داشت از جاهلان
بشنو الفاظ حکیم پردهای
سر همانجا نه که باده خوردهای
مست از میخانهای چون ضال شد
تسخر و بازیچه اطفال شد
میفتد این سو آن سو هر رهی
در گل و میخنددش هر ابلهی
قرآن کریم، سورۀ یس (۳۶)، آیۀ ۳۰
Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #30
«يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ.»
«اى دريغ بر اين بندگان. هيچ پيامبرى بر آنها مبعوث نشد مگر آنكه مسخرهاش كردند.»
او چنین و کودکان اندر پیاش
بیخبر از مستی و ذوق میاش
خلق اطفالاند جز مست خدا
نیست بالغ جز رهیده از هوا
گفت دنیا لعب و لهو است و شما
کودکیت و راست فرماید خدا
از لعب بیرون نرفتی کودکی
بی ذکات روح کی باشی ذکی
قرآن کریم، سورۀ حدید (۵۷)، آیۀ ۲۰
Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #20
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ
نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا ۖ وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ ۚ
وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ.»
«بدانيد كه زندگى اينجهانى بازيچه است و بيهودگى و آرايش و فخرفروشى و افزونجويى در اموال و اولاد.
همانند بارانى به وقت است كه روييدنيهايش كافران را به شگفت افكند. سپس پژمرده مىشود
و بينى كه زرد گشته است و خاشاك شده است. و در آخرت نصيب گروهى عذاب سخت است
و نصيب گروهى آمرزش خدا و خشنودى او. و زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نيست.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #316
آن در اول که خوردی استخوان
سخت گیر و حق گزار آن را ممان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams
قضا که تیر حوادث به تو همیانداخت
تو را کند به عنایت از آن سپس سپری
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3559
جمله خلقان سخره اندیشهاند
زآن سبب خستهدل و غمپیشهاند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
سر نهم آنجا که سرم مست شد
گوش نهم سوی تنن تنتنن
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #568
بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید
تا خطاب ارجعی را بشنوید
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072
اذکروا الله کار هر اوباش نیست
ارجعی بر پای هر قلاش نیست
لیک تو آیس مشو هم پیل باش
ور نه پیلی در پی تبدیل باش
قرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱
Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1197, Divan e Shams
به میان بیست مطرب چو یکی زند مخالف
همه گم کنند ره را چو ستیزه شد قلاوز
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 83, Divan e Shams
ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا
آواز تو جانافزا تا روز مشین از پا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
خانه لیلیست و مجنون منم
جان من اینجاست برو جان مکن
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3339
نعره لاضیر بر گردون رسید
هین ببر که جان ز جان کندن رهید
ساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک
(ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.
قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰
Quran, Sooreh Ash-Shuaraa(#26), Line #50
« قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ »
« گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم. »
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
هر که درین خانه درآید ورا
همچو منش باز بماند دهن
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۴۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3748
پس تو حیران باش بی لا و بلی
تا ز رحمت پیشت آید محملی
چون ز فهم این عجایب کودنی
گر بلی گویی تکلف میکنی
ور بگویی نی زند نی گردنت
قهر بر بندد بدآن نی روزنت
پس همین حیران و واله باش و بس
تا درآید نصر حق از پیش و پس
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 631, Divan e Shams
خامش کن و خامش کن زیرا که ز امر کن
آن سکته حیرانی بر گفت مزید آمد
آن آرامشی که در نتیجه حیرت روی می دهد افزون تر از سخن و حدِّ گفتار است
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3250
حیرت آن مرغ است خاموشت کند
بر نهد سردیگ و پرجوشت کند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
خیز ببند آن در اما چه سود
قارع در گشت دو صد درشکن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 492, Divan e Shams
اگرچه سرد وجودیت گرم درپیچید
به ره کنش به بهانه بهانه را چه شدهست
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4299
هین تو کار خویش کن ای ارجمند
زود کایشان ریش خود بر میکنند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 563, Divan e Shams
چراغست این دل بیدار به زیر دامنش میدار
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #379
موش تا انبار ما حفره زدهست
وز فنش انبار ما ویران شدهست
اول ای جان دفع شر موش کن
وآنگهان در جمع گندم جوش کن
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2544
بهر خرگیری برآوردند دست
جد جد تمییز هم برخاستهست
چونکه بیتمییزیانمان سرورند
صاحب خر را به جای خر برند
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲٣٠
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #230
حزم آن باشد که چون دعوت کنند
تو نگویی مست و خواهان مناند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
ای خنک آن را که سرش گرم شد
ز آتش روی چو تو شیرین ذقن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2484, Divan e Shams
عاشق مست از کجا شرم و شکست از کجا
شنگ و وقیح بودیی گر گرو الستییی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
آن رخ چون ماه به برقع مپوش
ای رخ تو حسرت هر مرد و زن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shams
خوابم ببستهای بگشا ای قمر نقاب
تا سجدههای شکر کند پیشت آفتاب
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
این در رحمت که گشادی مبند
ای در تو قبله هر ممتحن
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #307
چون به ما بویی رسانیدی از این
سر مبند آن مشک را ای رب دین
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
شمع تویی شاهد تو باده تو
هم تو سهیلی و عقیق یمن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1247, Divan e Shams
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده بادهشان هم خون خویش
هر کسی اندر جهان مجنون لیلیی شدند
عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
باقی عمر از تو نخواهم برید
حلقه به گوش توام و مرتهن
حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱۶
Poem (Qazal)# 316, Divan e Hafez
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام آزادم
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153
تو ز طفلی چون سببها دیدهيی
در سبب از جهل بر چفسیدهيی
با سببها از مسبب غافلی
سوی این روپوشها زان مایلی
چون سببها رفت بر سر میزنی
ربنا و ربناها میکنی
رب میگوید برو سوی سبب
چون ز صنعم یاد کردی ای عجب
گفت زین پس من تو را بینم همه
ننگرم سوی سبب و آن دمدمه
گویدش ردوا لعادوا کار توست
ای تو اندر توبه و میثاق سست
حضرتِ پروردگار که به سست ایمانی چنین بندهای واقف است
می فرماید: هرگاه تو را به عالمِ اسباب باز گردانم، دوباره مفتون
همان اسباب و علل ظاهری می شوی و مرا از یاد میبری. کارِ تو
همین است ای بندهٔ توبه شکن و سست عهد.
لیک من آن ننگرم رحمت کنم
رحمتم پرست بر رحمت تنم
ننگرم عهد بدت بدهم عطا
از کرم این دم چو میخوانی مرا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۸۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1880
قوم دیگر میشناسم ز اولیا
که دهانشان بسته باشد از دعا
از رضا که هست رام آن کرام
جستن دفع قضاشان شد حرام
در قضا ذوقی همی بینند خاص
کفرشان آید طلب کردن خلاص
حسن ظنی بر دل ایشان گشود
که نپوشند از غمی جامه کبود
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4088
گفت ای یاران از آن دیوان نیم
که ز لاحولی ضعیف آید پیم
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4126
از گمان و از یقین بالاترم
وز ملامت بر نمیگردد سرم
قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیه ۵۴
Quran, Sooreh Al-Maida(#5), Line #54
« يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ »
« پیکار کنند در راهِ خدا و نترسند از سرزنشِ سرزنشگران »
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4128
پا نهم گستاخ چون خانه روم
پا نلرزانم نه کورانه روم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
مینرمد شیر من از آتشت
مینرمد پیل من از کرگدن
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528
شهر ما فردا پر از شکر شود
شکر ارزانست ارزانتر شود
در شکر غلطید ای حلواییان
همچو طوطی کوری صفراییان
نیشکر کوبید کار این است و بس
جان برافشانید یار اینست و بس
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #494
گر رهایی بایدت زین چاه تنگ
ای برادر رو بر آذر بیدرنگ
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۸۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1389
سهل شیری دان که صفها بشکند
شیر آن است آن که خود را بشکند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2935, Divan e Shams
تا هیچ سست پایی در کوی تو نیاید
پیش تو شیر آید شیری و شیرزادی
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3073
لیک تو آیس مشو هم پیل باش
ور نه پیلی در پی تبدیل باش
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
تو گل و من خار که پیوستهایم
بیگل و بیخار نباشد چمن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2155, Divan e Shams
سایه و نور بایدت هر دو بهم ز من شنو
سر بنه و دراز شو پیش درخت اتقوا
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1466
چون شنیدی شرح بحر نیستی
کوش دایم تا بر این بحر ایستی
چونکه اصل کارگاه آن نیستیست
که خلا و بینشان است و تهیست
جمله استادان پی اظهار کار
نیستی جویند و جای انکسار
لاجرم استاد استادان صمد
کارگاهش نیستی و لا بود
هر کجا این نیستی افزونترست
کار حق و کارگاهش آن سر است
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا پستی است آب آنجا دود
آب رحمت بایدت رو پست شو
وانگهان خور خمر رحمت مست شو
رحمت اندر رحمت آمد تا به سر
بر یکی رحمت فرو ما ای پسر
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201
آینه هستی چه باشد نیستی
نیستی بر گر تو ابله نیستی
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3204
نیستی و نقص هرجایی که خاست
آینه خوبی جمله پیشههاست
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212
هر که نقص خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود دو اسبه تاخت
زآن نمیپرد به سوی ذوالجلال
کو گمانی میبرد خود را کمال
علتی بتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذودلال
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 588, Divan e Shams
چو گلزار تو را دیدم چو خار و گل بروییدم
چو خارم سوخت در عشقت گلم بر تو نثار آمد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
جان من و جان تو هر دو یکیست
گشته یکی جان پنهان در دو تن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1458, Divan e Shams
جان من و جان تو گویی که یکی بودهست
سوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
جان من و تو چو یکی آفتاب
روشن ازو گشته هزار انجمن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2117, Divan e Shams
جان مرا از تن من بازخر
تا برهد جان من از ننگ من
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4579
ما رمیت اذ رمیتی فتنهای
صد هزاران خرمن اندر حفنهای
قرآن کریم، سوره انفال (۸) ، آیه ۱۷
Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17
« مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ »
« ای پیامبر، تو تیر نپراندی آنگاه که تیر پراندی بلکه این خدا بود که تیر (به سوی مشرکان) پراند. »
آفتابی در یکی ذره نهان
ناگهان آن ذره بگشاید دهان
ذره ذره گردد افلاک و زمین
پیش آن خورشید چون جست از کمین
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
وقت حضور تو دوتا گشت جان
رسته شد از تفرقه خویشتن
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643
لیک حاضر باش در خود ای فتی
تا به خانه او بیابد مر تو را
ورنه خلعت را برد او بازپس
که نیابیدم به خانه هیچکس
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #826
دیدهيی کو از عدم آمد پدید
ذات هستی را همه معدوم دید
منسوب به مولانا
دیدهيی خواهم که باشد شهشناس
تا شناسد شاه را در هر لباس
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2108, Divan e Shams
تن زدم از غیرت و خامش شدم
مطرب عشاق بگو تن مزن
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208
غیر نطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۲۳
Poem (Qazal) # 123, Divan e Hafez
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622
چون تو گوشی او زبان نی جنس تو
گوشها را حق بفرمود انصتوا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1395, Divan e Shams
مطرب عشق ابدم زخمه عشرت بزنم
ریش طرب شانه کنم سبلت غم را بکنم
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1650
تشبیهِ بند و دامِ قضا، به صورت پنهان، به اثر پیدا
بینی اندر دلق مهتر زادهیی
سر برهنه در بلا افتادهیی
در هوای نابکاری سوخته
اقمشه و املاک خود بفروخته
خانومان رفته شده بدنام و خوار
کامدشمن میرود ادباروار
زاهدی بیند بگوید ای کیا
همتی میدار از بهر خدا
کاندرین ادبار زشت افتادهام
مال و زر و نعمت از کف دادهام
همتی تا بوکه من زین وارهم
زین گل تیره بود که برجهم
این دعا میخواهد او از عام و خاص
کالخلاص والخلاص والخلاص
دست باز و پای باز و بند نی
نى موکل بر سرش نى آهنی
از کدامین بند میجویی خلاص
وز کدامین حبس میجویی مناص
بند تقدیر و قضای مختفی
که نبیند آن بجز جان صفی
گرچه پیدا نیست آن در مکمن است
بدتر از زندان و بند آهن است
زآنکه آهنگر مر آن را بشکند
حفرهگر هم خشت زندان برکند
ای عجب این بند پنهان گران
عاجز از تکسیر آن آهنگران
دیدن آن بند احمد را رسد
بر گلوی بسته حبل من مسد
دید بر پشت عیال بولهب
تنگ هیزم گفت حماله حطب
قرآن كريم، سورهٔ مسد (۱۱۱)، آيات ۴ و ۵
Quran, Sooreh Al-Masad(#111), Line #4-5
« وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ. فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ. »
« و زنش هيزمكش است و بر گردن ريسمانى از ليفِ خرما دارد. »
حبل و هیزم را جز او چشمی ندید
که پدید آید برو هر ناپدید
باقیانش جمله تاویلی کنند
کین ز بیهوشیست و ایشان هوشمند
لیک از تاثیر آن پشتش دوتو
گشته و نالان شده او پیش تو
هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرد
شیرین تر و نادرتر زان شیوه پیشینش
مصداق همین برنامه گنج حضور است . حیرتا که در هر برنامه حکایتی دارید، پیامی و کلامی. با هر بار شنیدن یک برنامه کلیدی کشف می شود و راه حلی می رسد.
جان ما روشن ز توست ای آفتاب
فخر مایید. سر ارادت ما.
درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
هزاران شکر و صدها سپاس