دیدم رویش، گل باغ جنان
و آن ابرویش، خم تیر و کمان
برگیسویش بنفشه نگران
دل رفت از کف
نوبر گلشن مهر و صفا
رو به عاشق بیچاره نما
بی تو جان می رود از بر ما
دل رفت از کف
چشم جادوی تو
خم ابروی تو
شده کمند دلم
زحال خود غافلم
همه جا گر بینم دلبران
به تو دل بسپارم همچنان
جانا با ما بیا بیا تا دهم به تو از آن می ارغوان به جام
جانا بر ما تا کی می فکنی از سر خواری نظر
یک دم بنشین با ما
ای حبیب من با ناز لیلی از بر مجنون خود یک زمان جانا بگذر
دور از تو هر شب تا سحر گریان چو شمع محفلم
دور از تو هر شب تا سحر گریان چو شمع محفلم
تا خود چه باشد حاصلی از گریه ی بی حاصلم
چون سایه دور از روی تو افتاده ام در کوی تو
چون سایه دور از روی تو افتاده ام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم
Sign in or sign up to post comments.