از کجا دم بزنم این غم اندوخته را
تا کجا شرح دهم خاطره سوخته را
مثل نی حادثه سوختنم پنهانست
هر نفس ناله ام،افروختنم پنهانست
امشب از آتش و نی زار حکایت دارم
از جدایی تو بسیار شکایت دارم
لحظه هایم همه لب تشنه باران تواند
دردهایم همگی دست به دامان تواند
آسمان پیر شد از خاطره پرزدنم
سال ها رفت که دنبال کبوتر شدنم
سینه ام غرق غبار است که بارانی نیست
خاک کوی تو شدن خواهش آسانی نیست
ای که نزدیک تری از همه آفاق به من
باز کن پنجره ای از نفس باغ به من
Sign in or sign up to post comments.