: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganj e Hozour Program #221
برنامه شماره ۲۲۱ گنج حضور

Please rate this video
Out of 25 votes | 6882 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه شماره ۲۲۱ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی




مولوی، دیوان شمس، شماره ۱۴۸۸


ای خواجه بفرما به کی مانم به کی مانم

من مرد غریبم نه از این شهر جهانم

گر دم نزنم تا حسد خلق نجنبد

دانم که نگویم نتوانم که ندانم

آن کل کلهی یافت و کل خویش نهان کرد

با بنده به خشم است که دانای نهانم

گر صلح کند داروی کلیش بسازیم

از ننگ کلی و کلهش بازرهانم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۲۰۳۶


گفت موسی با یکی مست خیال

کای بداندیش از شقاوت وز ضلال

صد گمانت بود در پیغامبریم

با چنین برهان و این خلق کریم

صد هزاران معجزه دیدی ز من

صد خیالت میفزود و شک و ظن

از خیال و وسوسه تنگ آمدی

طعن بر پیغامبریام میزدی

گرد از دریا بر آوردم عیان

تا رهیدیت از شر فرعونیان

ز آسمان چل سال کاسه و خوان رسید

وز دعاام جوی از سنگی دوید

این و صد چندین و چندین گرم و سرد

از تو ای سرد آن توهم کم نکرد

بانگ زد گوسالهای از جادوی

سجده کردی که خدای من توی

آن توهمهات را سیلاب برد

زیرکی باردت را خواب برد

چون نبودی بد گمان در حق او

چون نهادی سر چنان ای زشتخو

چون خیالت نامد از تزویر او

وز فساد سحر احمقگیر او

سامریی خود که باشد ای سگان

که خدایی بر تراشد در جهان

چون درین تزویر او یکدل شدی

وز همه اشکالها عاطل شدی

گاو میشاید خدایی را بلاف

در رسولیام تو چون کردی خلاف

پیش گاوی سجده کردی از خری

گشت عقلت صید سحر سامری

چشم دزدیدی ز نور ذوالجلال

اینت جهل وافر و عین ضلال

شه بر آن عقل و گزینش که تراست

چون تو کان جهل را کشتن سزاست

گاو زرین بانگ کرد آخر چه گفت

کاحمقان را این همه رغبت شکفت

زان عجبتر دیدهایت از من بسی

لیک حق را کی پذیرد هر خسی

باطلان را چه رباید باطلی

عاطلان را چه خوش آید عاطلی

زانک هر جنسی رباید جنس خود

گاو سوی شیر نر کی رو نهد

گرگ بر یوسف کجا عشق آورد

جز مگر از مکر تا او را خورد

چون ز گرگی وا رهد محرم شود

چون سگ کهف از بنی آدم شود

چون ابوبکر از محمد برد بو

گفت هذا لیس وجه کاذب

چون نبد بوجهل از اصحاب درد

دید صد شق قمر باور نکرد

دردمندی کش ز بام افتاد طشت

زو نهان کردیم حق پنهان نگشت

وانک او جاهل بد از دردش بعید

چند بنمودند و او آن را ندید

آینهٔ دل صاف باید تا درو

وا شناسی صورت زشت از نکو

Mansor PooyanComment by: Mansor Pooyan
ریشه هایمان همین جا هاست که جلوه های رنگارنگ یافته است
یگانی همانا ریشه در هست ِهمه باشندگان دارد
تو نیز هست ِخویش را از همان یکتائی فراگـرد آورده ای جانا
می بینی، ما همه در ازل یکی بودیم؛ بعد جلوه های ضد و نقیض در اشکال یافتیم
=========================


Back

Privacy Policy

Today visitors: 1853

Time base: Pacific Daylight Time