: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Program #853
برنامه شماره ۸۵۳ گنج حضور

Please rate this video
Out of 197 votes | 6528 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه شماره ۸۵۳ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی



۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۹ فوریه ۲۰۲۱ - ۲۲ بهمن







مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1553, Divan e Shams


ما صحبتِ همدگر گُزینیم

بر دامنِ همدگر نِشینیم


یاران، همه پیشتر نِشینید

تا چهرهٔ همدگر ببینیم 

   

ما را ز درون موافقتهاست

تا ظَن(۱) نَبَری که ما همینیم

   

این دَم که نشستهایم با هم

می بر کف و گُل در آستینیم


از عین به غیب(۲) راه بُردیم

زیرا همراه پیک دینیم


از خانه به باغ راه داریم 

همسایهٔ سَرو و یاسمینیم


هر روز به باغ اندر آییم

گُلهای شکفته صد ببینیم


وز بهرِ نثارِ عاشقان را

دامن دامن ز گُل بچینیم


از باغ هر آنچه جمع کردیم

در پیش نَهیم و برگُزینیم


از ما دلِ خویش دَرمَدُزدید

ما دزد نِهایم، ما اَمینیم


اینک دَمِ ما نسیمِ آن گُل

ما گُلبُنِ(۳) گلشنِ یقینیم


عالَم پُر شد نسیمِ آن گُل

یعنی که بیا که ما چنینیم


بومان بِبَرَد، چو بوی بُردیم(۴)

مِه مان کند ار چه ما کِهینیم(۵)


هر چند کمین غلامِ عشقیم

چون عشق نِشَسته در کَمینیم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #888 


از برایِ آن دلِ پُر نور و بِر(۶)

هست آن سلطانِ دل ها منتظر


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #921 


دیده ما چون بسی علّت(۷) دروست

رو فنا کن دید خود در دید دوست


دید ما را دید او نِعْمَ الْعِوَض(۸)

یابی اندر دید او کل غَرَض 


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #127 


پس بنه بر جای هر دَم را عِوَض 

تا ز وَاسْجُدْ واقتَرِبْ یابی غرض

 

قرآن کریم، سوره علق(۹۶)، آیه ۱۹ 

Quran, Sooreh Al-Alaq(#96), Line #19


« كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ.» 


« نه، هرگز، از او پيروى مكن و سجده كن و 

به خدا نزديك شو.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٢٠٩

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1209 


سجده آمد کندنِ خشتِ لَزِب(۹)

موجبِ قربی که وَاسْجُدْ واقتَرِبْ

 

« کندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن 

است و سجود، موجب قرب بنده به حق می شود.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 


حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساط

که بگویید از طریقِ اِنبساط 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۸۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1580, Divan e Shams


تا دلبرِ خویش را نبینیم

جُز در تَکِ خونِ دل نَشینیم


ما بِهْ نَشَویم از نصیحت

چون گمرهِ عشقِ آن بهینیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1566, Divan e Shams


تا با تو قرین شدست جانم

هر جا که رَوَم، به گلستانم


تا صورتِ تو قرینِ دل شد

بر خاک نِیَم، بر آسمانم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2634 


حقِ ذاتِ پاکِ الله الصَّمَد

که بُوَد بِه مارِ بَد از یارِ بَد


مارِ بَد جانی ستاند از سَلیم

یارِ بَد آرد سوی نارِ مقیم


از قَرین بیقول و گفت و گوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1323 


جز خضوع و بندگیّ و اضطرار

اندرین حضرت ندارد اعتبار


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #574 


من نمیگویم مرا هدیه دهید

بلکه گفتم لایق هدیه شوید


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2163 


هر که خواهد همنشینیِّ خدا

تا نشیند در حضورِ اولیا


از حضورِ اولیا گر بِسکُلی(۱۰)

تو هلاکی ز آنکه جزوِ بی کُلی


هر که را دیو از کریمان وا بَرَد

بی کَسَش یابد، سرش را او خَورَد


یک بَدَست(۱۱) از جمع رفتن یک زمان

مکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان 


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1957 


ترس و نومیدیت دان آواز غول

میکشد گوش تو تا قَعرِ سُفول(۱۲)


هر ندایی که تو را بالا کشید

آن ندا میدان که از بالا رسید


هر ندایی که تو را حرص آورد

بانگ گرگی دان که او مردم دَرَد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #316 


چون بسی ابلیسِ آدمروی هست

پس به هر دستی نشاید داد دست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #328 


قبله جان را چو پنهان کرده اند

هر کسی رُو جانبی آورده اند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #407 


در زمانه صاحبِ دامی بُوَد؟

همچو ما احمق که صیدِ خود کند؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۳۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2330 


هر که بستاید تو را، دشنام دِه

سود و سرمایه به مُفْلِس وام دِه


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1221 


دیو چون عاجز شود در اِفتِتان

اِستِعانَت جوید او زین اِنسیان


که شما یارید با ما، یاریی

جانبِ مایید جانب داریی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3196 


تا کُنی مَر غیر را حَبْر و سَنی

خویش را بَدخو و خالی میکُنی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3342 


چشم داری تو، به چشمِ خود نِگر

مَنگر از چشمِ سفیهی بیخبر


گوش داری تو، به گوشِ خود شنو

گوشِ گولان را چرا باشی گرو؟


بی ز تقلیدی، نظر را پیشه کن

هم برایِ عقلِ خود اندیشه کن


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 


نه تو اَعطَیناکَ کَوثَر خواندهای؟

پس چرا خشکی و تشنه ماندهای؟


یا مگر فرعونی و کوثر چو نیل

بر تو خون گشته ست و ناخوش، ای عَلیل 


توبه کن، بیزار شو از هر عَدو

کو ندارد آبِ کوثر در کدو 


هر که را دیدی ز کوثر سرخرُو

او محمدخوست با او گیر خو 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1237 


هر که را دیدی ز کوثر خشک لب

دشمنش میدار همچون مرگ و تب


گر چه بابای تو است و مامِ(۱۳) تو   

کو حقیقت هست خونآشامِ تو


از خلیلِ(۱۴) حق بیاموز این سِیَر(۱۵)

که شد او بیزار اول از پدر


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 


هر ولی را نوح و کشتیبان شناس

صحبتِ این خلق را طوفان شناس


کم گریز از شیر و اژدرهای نر

ز آشنایان و ز خویشان کن حَذَر


در تلاقی روزگارت میبرند

یادهاشان غایبیات میچرند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2634 


نردِ دل با همدگر میباختند

از وَساوِس(۱۶) سینه میپرداختند


هر دو را دل از تلاقی مُتَّسِع(۱۷)

همدگر را قصّهخوان و مُستَمِع(۱۸)


رازگویان با زبان و بیزبان

اَلْجَماعَه رَحْمَه را تأویل دان*


« جماعت مایهٔ رحمت است


آن اَشِر(۱۹) چون جفتِ آن شاد آمدی

پنج ساله قصّهاش یاد آمدی


* حدیث 


« اَلْجَماعَةُ رَحْمَةٌ و فیِ الْفُرقَةِ عَذابٌ.»


« در جمع و جماعت، رحمت است و در جدایی 

و تفرقه، عذاب.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۱۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3017 


این چنین شه را ز لشکر زحمت است

لیک همره شد، جماعت رحمت است


این چنین مه را ز اَختر ننگ هاست

او میانِ اَختران، بهرِ سَخاست(۲۰)


امرِ شاوِرهُم پیمبر را رسید*

گرچه رایی نیست رایَش را نَدید(۲۱)


در ترازو، جو رفیقِ زر شده ست

نَی از آنکه جو چو زر، گوهر شده ست


روح، قالب را کُنون همره شده ست

مدّتی سگ، حارِسِ دَرگه شده ست**


* قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۱۵۹

Quran, Sooreh Al-i-Imran(#3), Line #159


«… وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ…»


«… در كارها با ايشان مشورت كن…» 


** قرآن کریم، سوره کهف(۱۸)، آیه ۱۸

Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #18


«… وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ…»


«… و سگشان بر درگاه غار دو دست خويش دراز 

كرده بود…»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shams


امروز مرا چه شد؟ چه دانم

امروز من از سَبُک دِلانم


در دیدهٔ عقل بس مَکینَم(۲۲)

در دیدهٔ عشق بیمکانم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #612 


تو مکانی، اصلِ تو در لامکان

این دکان بر بند و بگشا آن دکان‏


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shams


افسوس که ساکنِ زمینم

انصاف که صارِمِ(۲۳) زمانم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2034 


این عجب که جان به زندان اندر است

وآنگهی مِفتاحِ(۲۴) زندانش به دست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shams


این طُرفه که با تَنِ زمینی

بر پشتِ فلک همی دَوانم


آن بار که چرخ بَرنَتابد

از قوّتِ عشق می کشانم


از سینهٔ خویش آتشش را

تا سینهٔ سنگ می رسانم


از لذّت و از صفایِ قَندش

پُر شَهد شُدست این دهانم


از مشکلِ شمسِ حقّ تبریز

من نکتهٔ مشکلِ جهانم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۱۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #414 


جانِ گُرگان و سگان هر یک جداست

مُتّحد جان هایِ شیرانِ خداست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #681 


در معانی، قسمت و اَعداد نیست

در معانی تجزیه و اَفراد نیست


اتّحادِ یار، با یاران خَوش است

پایِ معنیگیر، صورت سرکَش است


صورتِ سرکَش، گُدازان کُن به رنج

تا ببینی زیرِ او وحدت، چو گنج


ور تو نگدازی، عنایت هایِ او

خود گُدازد، ای دلم مولایِ او


او نماید هم به دلها خویش را

او بدوزد خرقهٔ درویش را


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #500 


او ز یکرنگیِّ عیسی، بو نداشت

وز مِزاجِ خُمِّ عیسی، خُو نداشت


جامهٔ صدْ رنگ از آن خُمِّ صفا

ساده و یکرنگ گشتی چون ضیا


نیست یکرنگی(۲۵) کزو خیزد مَلال

بل مثالِ ماهی و آبِ زلال


گرچه در خشکی هزاران رنگهاست

ماهیان را با یُبوست(۲۶) جنگهاست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shams


از مشکلِ شمسِ حقّ تبریز

من نکتهٔ مشکلِ جهانم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۹۴۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1940 


گَه توی گویم تو را، گاهی منم

هر چه گویم، آفتابِ روشنم


هر کجا تابم ز مِشکاتِ(۲۷) دَمی

حل شد آنجا مشکلاتِ عالمی


ظلمتی را کآفتابش بر نداشت 

از دَمِ ما، گردد آن ظلمت چو چاشْت(۲۸)  


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #236 


« گواهیِ فعل و قولِ بیرونی بر ضمیر و نورِ اندرونی »


فعل و قول آمد گواهانِ ضمیر

زین دو بر باطن تو استدلال گیر


چون ندارد سَیرِ سِرَّت در درون

بنگر اندر بولِ(۲۹) رنجور از برون


فعل و قول آن بولِ رنجوران بُوَد

که طبیبِ جسم را بُرهان بُوَد


وآن طبیبِ روح در جانش رَوَد

وز رَهِ جان اندر ایمانش رَوَد


حاجتش نآید به فعل و قولِ خوب

اِحذَرُوهُمْ(۳۰)، هُمْ جَواسیسُ الْقُلُوب*


از آنان حذر کنید یعنی در برخورد با آنان حواستان جمع 

باشد که ایشان جاسوس دلها هستند، یعنی از احوال درونی 

شما خبر دارند.


این گواهِ فعل و قول از وی بجُو

کو به دریا نیست واصل، همچو جُو


« در بیانِ آنکه نور خود از اندرونِ شخص منوّر، بیآنکه 

فعلی و قولی بیان کند گواهی دهد بر نورِ وی »


لیک نورِ سالکی(۳۱) کز حد گذشت

نورِ او پُر شد بیابانها و دشت


شاهدیّاش فارغ آمد از شهود

وز تکلّف ها و جان بازیّ و جُود


نورِ آن گوهر چو بیرون تافته ست

زین تَسَلُّس ها(۳۲) فراغت یافته ست


پس مَجُو از وی گواهِ فعل و گفت

که ازو هر دو جهان چون گُل شِکُفت    


این گواهی چیست؟ اظهارِ نهان

خواه قول و خواه فعل و غیرِ آن


که غرض اظهارِ سِرِّ جوهر است

وصف، باقی، وین عَرَض بر مَعْبَر(۳۳) است


این نشانِ زَر، نمانَد بر مِحَک(۳۴)

زَر بمانَد نیکنام و بی زِ شَک


این صَلات(۳۵) و این جهاد و این صیام

هم نمانَد، جان بمانَد نیکنام


جان چنین افعال و اقوالی نمود

بر مِحَکِّ امر، جوهر را بسود(۳۶)


که اعتقادم راست است اینک گواه

لیک هست اندر گواهان اشتباه


تَزکیه(۳۷) باید گواهان را، بِدان

تزکیه ش صدقی که موقوفی(۳۸) بِدآن


این را بدان که گواه های تو بر صحّتِ ایمانت باید پاک و 

بی غش باشد، و پاکی و خلوص شاهدان ایمانت همانا 

صدقی است که تو به آن پای بندی.


حفظِ لفظ اندر گواه قولی است

حفظِ عهد اندر گواهِ فعلی است


گر گواهِ قول کژ گوید، رَد است

ور گواهِ فعل کژ پوید، رَد است


قول و فعلِ بیتَناقُض(۳۹) بایَدَت

تا قبول اندر زمان بیش آیَدَت


سَعیُکُم شَتّی(۴۰)، تناقض اندرید**

روز میدوزید، شب بر میدَرید


تلاش های شما پراکنده و گونه گون است، و شما در 

دام تناقض گرفتار آمده اید. چنانکه مثلا روز می دوزید 

و شب همان را پاره می کنید.


پس گواهی با تناقض کِه شْنَوَد؟

یا مگر حِلمی(۴۱) کُند از لطفِ خَود


فعل و قول، اظهارِ سِرّ است و ضَمیر

هر دو پیدا میکند سِرِّ سَتیر(۴۲)


چون گواهت تزکیه شد، شد قبول

ورنه مَحبوس(۴۳) است اندر مول مول(۴۴)


تا تو بِسْتیزی، ستیزند ای حَرون(۴۵)

فَانْتَظِرْهُم، اِنَّهُمْ مُنتَظِرون***            


ای سرکش اگر با حقیقت بستیزی و همچنان بر ریا و نفاقت 

پافشاری کنی، پاکان و حقیقت طلبان نیز با تو ستیز خواهند 

کرد. منتظر آنان باش که ایشان نیز منتظران اند.


* حدیث


« اِحذَرُوهُمْ فَاِنَّهُمْ جَواسیسُ الْقُلُوب »


« بر حذر باشید از اینان که همانا ایشانند جاسوسان دلها »


** قرآن کریم، سوره لیل(۹۲)، آیه ۴

Quran, Sooreh Al-Lail(#92), Line #4


« إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّىٰ »


« كه: همانا كوششهاى شما پراکنده و گونه گون است.»


***۱ قرآن کریم، سوره سجده(۳۲)، آیه ۳۰

Quran, Sooreh As-Sajdah(#32), Line #30


« فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ »


پس، از ايشان اعراض كن و منتظر باش، كه آنها نيز  منتظرانند.


***۲ قرآن کریم، سوره الغاشية(۸۸)، آیه ۲۶-۲۱

Quran, Sooreh Al-Ghaashiya(#88), Line #21-26


« فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ.» (٢١)


« پس پند ده، كه تو پند دهندهاى هستى.»


« لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ.» (٢٢)


« تو بر آنان فرمانروا نيستى.»


« إِلَّا مَنْ تَوَلَّىٰ وَكَفَرَ،» (٢٣)


« مگر آن كس كه رويگردان شد و كفر ورزيد،»


« فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ.» (۲۴)


« پس خدايش به عذاب بزرگتر عذاب مىكند.


« إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ.» (۲۵)


« هر آينه بازگشتشان به سوى ماست.»


« ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ.» (۲۶)


« سپس حسابشان با ماست.»





(۱) ظَنّ: گمان، شک، حدس              

(۲) غیب: مجرّد، نادیدنی

(۳) گُلبُنِ: درخت گل، بوتهٔ گل

(۴) چو بوی بُردیم: چون به بوی او پی بردیم، این بوی ما را به سوی او خواهد برد.

(۵) کِهین: کوچکتر، کهتر

(۶) بِرّ: نیکی، نیکویی

(۷) علّت: بیماری

(۸) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض

(۹) لَزِب: چسبنده

(۱۰) بسکُلی: جدا شوی، بریده شوی. از مصدر سِکُلیدن   

(۱۱) بَدَست: وَجَب

(۱۲) سُفول: پستی

(۱۳) مام: مادر

(۱۴) خلیل: ابراهیم خلیل الله

(۱۵) سِیَر: جمع سیره به معنی سنّت و روش

(۱۶) وَساوِس: جمع ِ وسواس، به معنی اندیشه ٔ بد و آنچه در دل گذرد.

(۱۷) مُتَّسِعگشاد، با وسعت

(۱۸) مُستَمِع: شنونده، گوش دهنده

(۱۹) اَشِر: خودبین، متکبّر، سرمست

(۲۰) سَخا: بخشش و جوانمردی

(۲۱) نَدید: همتا، نظیر

(۲۲) مَکین: جاگرفته، جای گیر، جای گزین

(۲۳) صارِم: دلیر، دلاور، بُرنده (شمشیر)

(۲۴) مِفتاح: کلید

(۲۵) یکرنگی: مجازاً به معنی دوستیِ بی غرض و نفاق است.

(۲۶) یُبوست: خشکی

(۲۷) مِشکات: چراغدان

(۲۸) چاشْت: هنگام روز و نیمروز

(۲۹) بول: ادرار

(۳۰) اِحذَرُوهُمْ: بترسید و حذر کنید کنید از ایشان

(۳۱) سالک: زاهد، پارسا

(۳۲) تَسَلُّس: مکّاری و سالوس گری

(۳۳) عَرَض بر مَعْبَر: یعنی صورتِ همه اعمال و اقوال آدمی زائل می شود.

(۳۴) مِحَک: سنگِ زَر. سنگی که طلا یا نقره را به آن میمالند و عیار آنها را آزمایش میکنند.

(۳۵) صَلات: نماز، دعا

(۳۶) سودَن: ساییدن، نرم کردن چیزی

(۳۷) تَزکیه: پاکیزه کردن

(۳۸) موقوف: مقیّد، وابسته

(۳۹) تَناقُض: با هم ضدّ و نقیض بودن، مخالف بودن چیزی با چیزی

(۴۰) شَتّی: پراکنده

(۴۱) حِلم: بردباری، شکیبایی

(۴۲) سَتیر: پوشیده

(۴۳) مَحبوس: زندانی شده، اسیر شده

(۴۴) مول مول: تاخیر کردن، درنگ کردن

(۴۵) حَرون: سرکش، نافرمان

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1553, Divan e Shams


ما صحبت همدگر گزینیم

بر دامن همدگر نشینیم   

 

یاران، همه پیشتر نشینید 

تا چهره همدگر ببینیم 

   

ما را ز درون موافقتهاست 

تا ظن نبری که ما همینیم

   

این دم که نشستهایم با هم 

می بر کف و گل در آستینیم


از عین به غیب راه بردیم

زیرا همراه پیک دینیم


از خانه به باغ راه داریم 

همسایه سرو و یاسمینیم


هر روز به باغ اندر آییم

گلهای شکفته صد ببینیم


وز بهر نثار عاشقان را

دامن دامن ز گل بچینیم


از باغ هر آنچه جمع کردیم

در پیش نهیم و برگزینیم


از ما دل خویش درمدزدید

ما دزد نهایم ما امینیم


اینک دم ما نسیم آن گل

ما گلبن گلشن یقینیم


عالم پر شد نسیم آن گل

یعنی که بیا که ما چنینیم


بومان ببرد چو بوی بردیم

مه مان کند ار چه ما کهینیم


هر چند کمین غلام عشقیم

چون عشق نشسته در کمینیم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #888 


از برای آن دل پر نور و بر

هست آن سلطان دل ها منتظر


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #921 


دیده ما چون بسی علت دروست

رو فنا کن دید خود در دید دوست


دید ما را دید او نعم العوض

یابی اندر دید او کل غرض 


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #127 


پس بنه بر جای هر دم را عوض 

تا ز واسجد واقترب یابی غرض

 

قرآن کریم، سوره علق(۹۶)، آیه ۱۹ 

Quran, Sooreh Al-Alaq(#96), Line #19


« كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ.» 


« نه، هرگز، از او پيروى مكن و سجده كن و 

به خدا نزديك شو.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٢٠٩

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1209 


سجده آمد کندن خشت لزب

موجب قربی که واسجد واقترب

 

« کندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن 

است و سجود، موجب قرب بنده به حق می شود.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۸۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1580, Divan e Shams


تا دلبر خویش را نبینیم

جز در تک خون دل نشینیم


ما به نشویم از نصیحت

چون گمره عشق آن بهینیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1566, Divan e Shams


تا با تو قرین شدست جانم

هر جا که روم به گلستانم


تا صورت تو قرین دل شد

بر خاک نیم بر آسمانم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2634 


حق ذات پاک الله الصمد

که بود به مار بد از یار بد


مار بد جانی ستاند از سلیم

یار بد آرد سوی نار مقیم


از قرین بیقول و گفت و گوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1323 


جز خضوع و بندگی و اضطرار

اندرین حضرت ندارد اعتبار


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #574 


من نمیگویم مرا هدیه دهید

بلکه گفتم لایق هدیه شوید


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2163 


هر که خواهد همنشینی خدا

تا نشیند در حضور اولیا


از حضور اولیا گر بسکلی

تو هلاکی ز آنکه جزو بی کلی


هر که را دیو از کریمان وا برد

بی کسش یابد سرش را او خورد


یک بدست از جمع رفتن یک زمان

مکر شیطان باشد این نیکو بدان 


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1957 


ترس و نومیدیت دان آواز غول

میکشد گوش تو تا قعر سفول


هر ندایی که تو را بالا کشید

آن ندا میدان که از بالا رسید


هر ندایی که تو را حرص آورد

بانگ گرگی دان که او مردم درد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #316 


چون بسی ابلیس آدمروی هست

پس به هر دستی نشاید داد دست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #328 


قبله جان را چو پنهان کرده اند

هر کسی رو جانبی آورده اند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #407 


در زمانه صاحب دامی بود

همچو ما احمق که صید خود کند


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۳۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2330 


هر که بستاید تو را دشنام ده

سود و سرمایه به مفلس وام ده


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1221 


دیو چون عاجز شود در افتتان

استعانت جوید او زین انسیان


که شما یارید با ما، یاریی

جانب مایید جانب داریی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3196 


تا کنی مر غیر را حبر و سنی

خویش را بدخو و خالی میکنی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3342 


چشم داری تو به چشم خود نگر

منگر از چشم سفیهی بیخبر


گوش داری تو به گوش خود شنو

گوش گولان را چرا باشی گرو


بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن

هم برای عقل خود اندیشه کن


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 


نه تو اعطیناک کوثر خواندهای

پس چرا خشکی و تشنه ماندهای


یا مگر فرعونی و کوثر چو نیل

بر تو خون گشته ست و ناخوش ای علیل 


توبه کن، بیزار شو از هر عدو

کو ندارد آب کوثر در کدو 


هر که را دیدی ز کوثر سرخرو

او محمدخوست با او گیر خو 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1237 


هر که را دیدی ز کوثر خشک لب

دشمنش میدار همچون مرگ و تب


گر چه بابای تو است و مام تو   

کو حقیقت هست خونآشام تو


از خلیل حق بیاموز این سیر

که شد او بیزار اول از پدر


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 


هر ولی را نوح و کشتیبان شناس

صحبت این خلق را طوفان شناس


کم گریز از شیر و اژدرهای نر

ز آشنایان و ز خویشان کن حذر


در تلاقی روزگارت میبرند

یادهاشان غایبیات میچرند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2634 


نرد دل با همدگر میباختند

از وساوس سینه میپرداختند


هر دو را دل از تلاقی متسع

همدگر را قصهخوان و مستمع


رازگویان با زبان و بیزبان

الجماعه رحمه را تاویل دان*


« جماعت مایهٔ رحمت است


آن اشر چون جفت آن شاد آمدی

پنج ساله قصهاش یاد آمدی


* حدیث 


« اَلْجَماعَةُ رَحْمَةٌ و فیِ الْفُرقَةِ عَذابٌ.»


« در جمع و جماعت، رحمت است و در جدایی 

و تفرقه، عذاب.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۱۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3017 


این چنین شه را ز لشکر زحمت است

لیک همره شد جماعت رحمت است


این چنین مه را ز اختر ننگ هاست

او میان اختران بهر سخاست


امر شاورهم پیمبر را رسید*

گرچه رایی نیست رایش را ندید


در ترازو جو رفیق زر شده ست

نی از آنکه جو چو زر گوهر شده ست


روح قالب را کنون همره شده ست

مدتی سگ حارس درگه شده ست**


* قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۱۵۹

Quran, Sooreh Al-i-Imran(#3), Line #159


«… وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ…»


«… در كارها با ايشان مشورت كن…» 


** قرآن کریم، سوره کهف(۱۸)، آیه ۱۸

Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #18


«… وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ…»


«… و سگشان بر درگاه غار دو دست خويش دراز 

كرده بود…»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shams


امروز مرا چه شد چه دانم

امروز من از سبک دلانم


در دیده عقل بس مکینم

در دیده عشق بیمکانم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #612 


تو مکانی اصل تو در لامکان

این دکان بر بند و بگشا آن دکان‏


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shams


افسوس که ساکن زمینم

انصاف که صارم زمانم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2034 


این عجب که جان به زندان اندر است

وآنگهی مفتاح زندانش به دست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shams


این طرفه که با تن زمینی

بر پشت فلک همی دوانم


آن بار که چرخ برنتابد

از قوت عشق می کشانم


از سینه خویش آتشش را

تا سینه سنگ می رسانم


از لذت و از صفای قندش

پر شهد شدست این دهانم


از مشکل شمس حق تبریز

من نکته مشکل جهانم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۱۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #414 


جان گرگان و سگان هر یک جداست

متحد جان های شیران خداست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #681 


در معانی قسمت و اعداد نیست

در معانی تجزیه و افراد نیست


اتحاد یار با یاران خوش است

پای معنیگیر صورت سرکش است


صورت سرکش گدازان کن به رنج

تا ببینی زیر او وحدت چو گنج


ور تو نگدازی عنایت های او

خود گدازد ای دلم مولای او


او نماید هم به دلها خویش را

او بدوزد خرقه درویش را


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #500 


او ز یکرنگی عیسی بو نداشت

وز مزاج خم عیسی خو نداشت


جامه صد رنگ از آن خم صفا

ساده و یکرنگ گشتی چون ضیا


نیست یکرنگی کزو خیزد ملال

بل مثال ماهی و آب زلال


گرچه در خشکی هزاران رنگهاست

ماهیان را با یبوست جنگهاست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1567, Divan e Shams


از مشکل شمس حق تبریز

من نکته مشکل جهانم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۹۴۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1940 


گه توی گویم تو را گاهی منم

هر چه گویم آفتاب روشنم


هر کجا تابم ز مشکات دمی

حل شد آنجا مشکلات عالمی


ظلمتی را کافتابش بر نداشت 

از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #236 


« گواهیِ فعل و قولِ بیرونی بر ضمیر و نورِ اندرونی »


فعل و قول آمد گواهان ضمیر

زین دو بر باطن تو استدلال گیر


چون ندارد سیر سرت در درون

بنگر اندر بول رنجور از برون


فعل و قول آن بول رنجوران بود

که طبیب جسم را برهان بود


وآن طبیب روح در جانش رود

وز ره جان اندر ایمانش رود


حاجتش ناید به فعل و قول خوب

احذروهم هم جواسیس القلوب*


از آنان حذر کنید یعنی در برخورد با آنان حواستان جمع 

باشد که ایشان جاسوس دلها هستند، یعنی از احوال درونی 

شما خبر دارند.


این گواه فعل و قول از وی بجو

کو به دریا نیست واصل همچو جو


« در بیانِ آنکه نور خود از اندرونِ شخص منوّر، بیآنکه 

فعلی و قولی بیان کند گواهی دهد بر نورِ وی »


لیک نور سالکی کز حد گذشت

نور او پر شد بیابانها و دشت


شاهدی اش فارغ آمد از شهود

وز تکلف ها و جان بازی و جود


نور آن گوهر چو بیرون تافته ست

زین تسلس ها فراغت یافته ست


پس مجو از وی گواه فعل و گفت

که ازو هر دو جهان چون گل شکفت    


این گواهی چیست اظهار نهان

خواه قول و خواه فعل و غیر آن


که غرض اظهار سر جوهر است

وصف باقی وین عرض بر معبر است


این نشان زر نماند بر محک

زر بماند نیکنام و بی ز شک


این صلات و این جهاد و این صیام

هم نماند جان بماند نیکنام


جان چنین افعال و اقوالی نمود

بر محک امر جوهر را بسود


که اعتقادم راست است اینک گواه

لیک هست اندر گواهان اشتباه


تزکیه باید گواهان را بدان

تزکیه ش صدقی که موقوفی بدآن


این را بدان که گواه های تو بر صحّتِ ایمانت باید پاک و 

بی غش باشد، و پاکی و خلوص شاهدان ایمانت همانا 

صدقی است که تو به آن پای بندی.


حفظ لفظ اندر گواه قولی است

حفظ عهد اندر گواه فعلی است


گر گواه قول کژ گوید رد است

ور گواه فعل کژ پوید رد است


قول و فعل بیتناقض بایدت

تا قبول اندر زمان بیش آیدت


سعیکم شتی تناقض اندرید**

روز میدوزید شب بر میدرید


تلاش های شما پراکنده و گونه گون است، و شما در 

دام تناقض گرفتار آمده اید. چنانکه مثلا روز می دوزید 

و شب همان را پاره می کنید.


پس گواهی با تناقض که شنود

یا مگر حلمی کند از لطف خود


فعل و قول اظهار سر است و ضمیر

هر دو پیدا میکند سر ستیر


چون گواهت تزکیه شد شد قبول

ورنه محبوس است اندر مول مول


تا تو بستیزی ستیزند ای حرون

فانتظرهم انهم منتظرون***            


ای سرکش اگر با حقیقت بستیزی و همچنان بر ریا و نفاقت 

پافشاری کنی، پاکان و حقیقت طلبان نیز با تو ستیز خواهند 

کرد. منتظر آنان باش که ایشان نیز منتظران اند.


* حدیث


« اِحذَرُوهُمْ فَاِنَّهُمْ جَواسیسُ الْقُلُوب »


« بر حذر باشید از اینان که همانا ایشانند جاسوسان دلها »


** قرآن کریم، سوره لیل(۹۲)، آیه ۴

Quran, Sooreh Al-Lail(#92), Line #4


« إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّىٰ »


« كه: همانا كوششهاى شما پراکنده و گونه گون است.»


***۱ قرآن کریم، سوره سجده(۳۲)، آیه ۳۰

Quran, Sooreh As-Sajdah(#32), Line #30


« فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ »


پس، از ايشان اعراض كن و منتظر باش، كه آنها نيز  منتظرانند.


***۲ قرآن کریم، سوره الغاشية(۸۸)، آیه ۲۶-۲۱

Quran, Sooreh Al-Ghaashiya(#88), Line #21-26


« فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ.» (٢١)


« پس پند ده، كه تو پند دهندهاى هستى.»


« لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ.» (٢٢)


« تو بر آنان فرمانروا نيستى.»


« إِلَّا مَنْ تَوَلَّىٰ وَكَفَرَ،» (٢٣)


« مگر آن كس كه رويگردان شد و كفر ورزيد،»


« فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ.» (۲۴)


« پس خدايش به عذاب بزرگتر عذاب مىكند.


« إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ.» (۲۵)


« هر آينه بازگشتشان به سوى ماست.»


« ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ.» (۲۶)


« سپس حسابشان با ماست.»

Back

Privacy Policy

Today visitors: 2265

Time base: Pacific Daylight Time