صبح است و صبوح است بر این بام برآییماز ثور گریزیم و به برج قمر آییمپیکار نجوییم و ز اغیار نگوییمهنگام وصال است بدان خوش صور آییمروی تو گلستان و لب تو شکرستاندر سایهاین هر دو همه گلشکر آییمخورشید رخ خوب تو چون تیغ کشیدهستشاید که به پیش تو چو مه شب سپر آییمزلف تو شب قدر و رخ تو همه نوروزما واسطه روز و شبش چون سحر آییماین شکل ندانیم که آن شکل نمودیور زانک دگرگونه نمایی دگر آییمخورشید جهانی تو و ما ذره پنهاندرتاب در این روزن تا در نظر آییمخورشید چو از روی تو سرگشته و خیرهستما ذره عجب نیست که خیره نگر آییمگفتم چو بیایید دو صد در بگشاییدگفتند که این هست ولیکن اگر آییمگفتم که چو دریا به سوی جوی نیایدچون آب روان جانب او در سفر آییمای ناطقه غیب تو برگوی کهتا مااز مخبر و اخبار خوشت خوش خبر آییم
Privacy Policy
Today visitors: 2556 Time base: Pacific Daylight Time