: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Programs #1002
برنامه شماره ۱۰۰۲ گنج حضور

Please rate this video
Out of 280 votes | 4984 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه تصویری شماره ۱۰۰۲ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی 

تاریخ اجرا: ۲  آوریل  ۲۰۲۴ - ۱۵  فروردین ۱۴۰۳


برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱۰۰۲ بر روی این لینک کلیک کنید.


برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) 


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


شبِ قدر است جسمِ تو، کز او یابند دولت‌ها

مَهِ بَدْر(۱) است روحِ تو، کز او بشکافت ظُلْمت‌ها


مگر تقویمِ یزدانی که طالع‌ها در او باشد

مگر دریایِ غُفرانی(۲) کز او شویَند زَلَّت‌ها(۳)


مگر تو لوحِ محفوظی(۴) که درسِ غیب از او گیرند؟

و یا گنجینهٔ رحمت، کز او پوشند خِلعت‌ها


عجب! تو بیتِ مَعموری(۵) که طوّافانَش(۶) اَملاک‌اند(۷)

عجب! تو رَقِّ مَنشوری(۸)، کز او نوشند شربت‌ها


و یا آن روحِ بی‌چونی، کز این‌ها جمله بیرونی

که در وی سرنگون آمد تأمّل‌ها و فِکرت‌ها


ولی برتافت(۹) بر چون‌ها مَشارِق‌هایِ(۱۰) بی‌چونی(۱۱)

بر آثارِ لطیفِ تو، غلط گشتند اُلفَت‌ها(۱۲)


عجایب یوسفی چون مَه، که عکسِ اوست در صد چَهْ

از او افتاده یعقوبان به دام و جاهِ ملّت‌ها


چو زلفِ خود رَسَن(۱۳) سازد، ز چَهْ‌‌هاشان براندازد

کَشَدْشان در برِ رحمت، رهانَدْشان ز حیرت‌ها


چو از حیرت گذر یابد، صفات آن را که دریابد

خمش که بس شکسته شد عبارت‌ها(۱۴) و عبرت‌ها(۱۵)


(۱) بَدْر: قرص کامل ماه، ماه شب چهاردهم قمری

(۲) غُفران: آمرزش، بخشایش

(۳) زَلَّت‌: لغزش و گناه

(۴) لوحِ محفوظ: علم بی‌کرانهٔ پروردگار، اشاره به آیهٔ ۲۲، سورهٔ بروج (۸۵)

(۵)‌ بیتِ مَعمور: خانه‌ای در مقابل کعبه (مَجازاً دلِ انسان)

(۶) طوّافان: جمعِ طوّاف به معنی گردنده، طواف کننده

(۷)‌ اَملاک: جمعِ مَلَک، فرشتگان

(۸) رَقِّ منشور: صفحه‌ای گشاده، اشاره به آیهٔ ۳، سورهٔ طور (۵۲)

(۹) تافت: تابید

(۱۰) مَشارِق: مشرق‌ها

(۱۱) بی‌چون: بدون چگونگی

(۱۲) اُلفَت: انس گرفتن، دوستی

(۱۳) رَسَن: ریسمان، کمند

(۱۴) عبارت: سخن گفتن، قیل و قال

(۱۵) عبرت: پند و اندرز

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


شبِ قدر است جسمِ تو، کز او یابند دولت‌ها

مَهِ بَدْر است روحِ تو، کز او بشکافت ظُلْمت‌ها


قرآن کریم، سورهٔ دخان (۴۴)، آیات ۲ و ۳

Quran, Ad-Dukhaan(#44), Line #2-3


«وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ» (٢)


«سوگند به اين كتاب روشنگر.»


«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ» (٣)


«ما آن را در مبارک شبى نازل كرديم. ما بيم‌دهنده بوده‌ايم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #930, Divan e Shams


اَلست گفت حق و جان‌ها بلی گفتند

برایِ صدقِ بلی حق رهِ بلا بگشاد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1729, Divan e Shams


الست گفتیم از غیب و تو بلی گفتی

چه شد بلیِّ تو چون غیب را عیان کردیم؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1059


کِشتِ اوّل کامل و بُگزیده است

تخمِ ثانی فاسد و پوسیده است


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1061


کار، آن دارد که حق افراشته است

آخر آن روید که اوّل کاشته است‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1052


کار، عارف راست، کو نه اَحوَل(۱۶) است

چشمِ او بر کِشت‌های اوّل است‏


(۱۶) اَحوَل: لوچ، دو‌بین

------------

 مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1066


صد هزاران عقل با هم برجهند

تا به غیرِ دامِ او دامی نهند

 

دامِ خود را سخت‏تر یابند و بس

کِی نماید قوّتی با باد، خس‏؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502


خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد

وانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4177


لیک مقصودِ ازل(۱۷)، تسلیمِ توست

ای مسلمان بایدت تسلیم جُست


(۱۷) ازل: آنچه اوّل و ابتدا نداشته باشد، ابدی، جاودانه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1056


او درونِ دام دامی می‌نَهَد

جانِ تو نه این جَهَد، نه آن جَهَد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3050, Divan e Shams


خموش، آب نگهدار همچو مَشکِ درست

ور از شکاف بریزی، بدانکه معیوبی


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #380


اوّل ای جان! دفعِ شَرِّ موش کن

وآنگهان در جمعِ گندم جوش کن(۱۸)


بشنو از اَخبارِ آن صدرِ صُدور(۱۹)

لٰا صَلٰوةَ تَمَّ اِلّا بِالْحُضور


ای انسان از آن بزرگ بزرگان یعنی حضرت رسول یاد بگیر که می‌فرماید: 

«هیچ نمازی و هیچ عبادتی بدون «حضور ناظر» یا فضاگشایی کامل و تمام نیست.»


حدیث


«لا صَلوةَ الّا بِالْحُضور الْقَلْب.»


«نماز (عبادت)، بدونِ حضور کامل نیست.»


گر نه موشی دزد در انبارِ ماست

گندمِ اعمالِ چل ساله(۲۰) کجاست؟


(۱۸) جوش کردن: سعی کردن زیاد

(۱۹) صدرِ صُدور:‌ بزرگِ بزرگان

(۲۰) چل ساله: چهل ساله

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #174


ما در این دِهلیزِ(۲۱) قاضیِّ قضا

بهرِ دعویِّ اَلَستیم و بَلیٰ

 

که بَلیٰ گفتیم و آن را ز امتحان

فعل و قولِ ما شهود است و بیان


(۲۱) دِهلیز: راهرو

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181


یک زمان کار است بگزار(۲۲) و بتاز

کارِ کوته را مکن بر خود دراز


(۲۲) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #407

 

در زمانه صاحبِ دامی بُوَد؟

همچو ما احمق که صیدِ خود کند؟


چون شکارِ خوک آمد صیدِ عام

رنجِ بی‌حد، لقمه خوردن زو حرام

 

آنکه ارزد صید را عشق است و بس

لیک او کِی گنجد اندر دامِ کس؟

 

تو مگر آییّ و صیدِ او شوی

دام بگذاری، به دامِ او روی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053


خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد

وانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams


دم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۲۳) بپذیر

کارِ او کُنْ فَیکون‌ است نه موقوفِ علل


(۲۳) نَفَخْتُ: دمیدم

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3222


پیشِ بینایان، کُنی ترکِ ادب

نارِ شهوت را از آن گشتی حَطَب‏(۲۴)


(۲۴) حَطَب‏: هیزم

------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3705


وآن‌که اندر وَهْم او ترکِ ادب

بی‌ادب را سرنگونی داد رب


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383


مسجد است آن دل که جسمش ساجد است

یارِ بَد خَرُّوبِ(۲۵) هر جا مسجد است


(۲۵) خَرُّوب: بسیار ویران کننده

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067


که درونِ سینه شرحت داده‌ایم

شرح اَندر سینه‌ات بِنهاده‌ایم


تو هنوز از خارج آن را طالبی؟

مَحْلَبی(۲۶)، از دیگران چون حالِبی(۲۷)؟


(۲۶) مَحْلَب: جای دوشیدنِ شیر (اسم مکان) و مِحْلَب، ظرفی که در آن شیر بدوشند (اسم آلت).

(۲۷) حالِب: دوشندهٔ شیر، در این‌جا به‌معنی جویندهٔ شیر.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1071

 

که اَلَمْ نَشْرَحْ نه شرحت هست باز؟

چون شدی تو شرح‌ جو و کُدیه‌ساز(۲۸)؟


در نگر در شرحِ دل در اندرون

تا نیاید طعنهٔ لٰاتُبْصِرُون

  

قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۱

Quran, Ash-Sharh(#94), Line #1


«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ»


«آيا سينه‌ات را برايت نگشوديم؟»


قرآن کریم، سورهٔ ذاريات (۵۱)، آیهٔ ۲۱

Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #21


«وَفِي أَنْفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»


«و نيز حق درون شماست. آيا نمى‌بينيد؟»


قرآن کریم، سورهٔ واقعه (۵۶)، آیهٔ ۸۵

Quran, Al-Waaqia(#56), Line #85


«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَٰكِنْ لَا تُبْصِرُونَ»


«ما از شما به او، ( کسی که در حال مرگ است)، نزدیک‌تريم ولى شما نمى‌بينيد.»


(۲۸) کُدیه‌ساز: تکدّی کننده

------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3108


باد، تُند است و چراغم اَبْتَری

زو بگیرانم چراغِ دیگری


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۲۹)

که بگویید از طریقِ انبساط


(۲۹) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره

------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1924


حکمِ حق، بر لوح می‌آید پدید

آنچنانکه حکمِ غیبِ بایزید(۳۰)


(۳۰) بایزید: عارفِ بزرگ بایزید بسطامی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362


 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کن

زآنکه سَرها جمله می‌رویَد زِ بُن(۳۱)


بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِه

چون برآید میوه، با اصحاب دِه


(۳۱) بُن: ریشه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359


ننگرم کس را و گر هم بنگرم

او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۳۲)


عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۳۳)

عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۳۴)؟


عاشقِ صُنعِ(۳۵) خدا با فَر بوَد

عاشقِ مصنوعِ(۳۶) او کافر بُوَد


(۳۲) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن

(۳۳) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۳۴) گبر: کافر

(۳۵) صُنع: آفرینش

(۳۶) مصنوع: آفریده، مخلوق

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shams


هر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آرَد

شیرین‌تر و نادرتر زآن شیوهٔ پیشینش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1638


زین سبب فرمود: استثنا کنید(۳۷)

گر خدا خواهد به پیمان بر زنید


هر زمان دل را دگر میلی دهم

هر نَفَس بر دل دگر داغی نهم


کُلُّ اَصْباحٍ لَناٰ شَأْنٌ جَدید

کُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لایَحید


در هر بامداد کاری تازه داریم، 

و هیچ کاری از حیطهٔ مشیت من خارج نمی‌شود.


قرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۲۹

Quran, Ar-Rahman(#55), Line #29


«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»


«هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و 

او هر لحظه در كارى جدید است.»


قرآن کریم، سورهٔ قدر (۹۷)، آیات ۱ تا ۵

Quran, Al-Qadr(#97), Line #1-5


«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (١)


«ما در شب قدرش نازل كرديم.»


«وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ» (٢)


«و تو چه دانى كه شب قدر چيست؟»


«لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (٣)


«شب قدر بهتر از هزار ماه است.»


«تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» (۴)


«در آن شب فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان براى انجام دادن كارها نازل مى‌شوند.»


«سَلَامٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (۵)


«آن شب تا طلوع بامداد همه سلام و درود است.»


حدیث


«لَوْلٰاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ»


«ای انسان اگر تو نبودی جهان را نمی آفریدم»


(۳۷) استثنا کنید: ان‌شاءالله بگویید، اگر خدا بخواهد بگویید.

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۹۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2198, Divan e Shams


لقمهٔ شیرین که از وی خشم انگیزد مخور

لقمه از لَوْلٰاک گیر و بندهٔ لَوْلٰاک شو


رو تو قصّابِ هوا شو، کبر و کین را خون بریز

چند باشی خفته زیرِ این دو سگ؟ چالاک شو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #974


پس سِری که مغزِ آن افلاک بود

اندر آخِر، خواجهٔ لَوْلٰاک بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #582, Divan e Shams


شبِ قَدر است وصلِ او، شبِ قَبر است هجرِ او

شبِ قَبر از شبِ قَدرش کرامات(۳۸) و مَدَد(۳۹) بیند


(۳۸) کرامات: جمعِ کرامت، به معنی بزرگی و ارجمندی، سخاوت و بخشندگی

(۳۹) مَدَد: یاری، کمک، فریادرسی

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1429, Divan e Shams


هزاران قرن می‌باید که این دولت به پیش آید

کجا یابم دگربارش، اگر این بار بگریزم؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #582, Divan e Shams


خُنُک جانی که بر بامَش همی چوبَک زَنَد(۴۰) امشب

شود همچون سَحَر خندان، عَطایِ(۴۱) بی ‌عدد بیند


(۴۰) چوبَک زدن: پاسبانی کردن، نگهبانی کردن

(۴۱) عَطا: بخشش

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #43


آفتابِ معرفت را نَقل(۴۲) نیست

مشرقِ او غیرِ جان و عقل نیست


(۴۲) نَقل: نقل مکان کردن، جابجا شدن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1247, Divan e Shams


دی مُنَجِّم گفت: دیدم طالعی داری تو سَعد(۴۳)

گفتمش: آری ولیک از ماهِ روزافزونِ خویش


مَه که باشد با مَهِ ما؟ کز جمال و طالعش

نَحسِ اکبر، سَعدِ اکبر گشت بر گردونِ خویش


(۴۳) سَعد: خجسته، مبارک

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٢۵٣۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2535


همچنانکه قدرِ تن از جان بُوَد

قدرِ جان از پرتوِ جانان بُوَد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #553


برمَکن آن پَر که نپْذیرد رفو

روی، مَخراش از عزا ای خوب‌رو


آن‌چنان رویی که چون شمسِ ضُحاست

آن‌چنان رُخ را خراشیدن خطاست


قرآن کریم، سورهٔ شمس (۹۱)، آیه ۱

Quran, Ash-Shams(#91), Line #1


«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا»


«سوگند به آفتاب و روشنى‌اش به هنگام چاشت.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نَفْس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


چون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدند

بهرِ حکمت‌هاش دو صورت شدند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2739, Divan e Shams


بشتاب مَها که این شبِ قدر

آمد به کرانه، چند خُسبی(۴۴)؟


(۴۴) خُسبی: می‌خوابی

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #293, Divan e Shams


مهمانِ تواَم ای جان، زنهار(۴۵) مَخُسب امشب

ای جان و دلِ مهمان، زنهار مَخُسب امشب


رویِ تو چو بَدْر آمد، امشب شبِ قدر آمد

ای شاهِ همه خوبان، زنهار مَخُسب امشب


(۴۵) زنهار: مبادا

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #432, Divan e Shams


جمله مهمانند در عالَم وَلیک(۴۶)

کم کسی داند که او مهمانِ کیست


(۴۶) وَلیک: ولی، امّا

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1254, Divan e Shams


من تواَم، تو منی ای دوست، مرو از بَرِ خویش

خویش را غیر مَیَنگار و مَران از دَرِ خویش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #364, Divan e Shams


چون در سرِ زلفِ یار پیچیم

اندر شبِ قدر، قدرْ ما راست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shams


سرسبز کند چو تَرِّه‌زارَت(۴۷)

تا بازخَرَد زِ تُرَّهاتَت(۴۸)


در آتشِ عشق چون خَلیلی(۴۹)

خوش باش که می‌دهد نجاتت


عَقلت شبِ قَدر دید و صد عید

کَز عشق دَریده شد بَراتَت(۵۰)


(۴۷) تَرِّه‌زار: سبزی‌زار، در اینجا رشدِ معنوی انسان در ابعاد مختلف

(۴۸) تُرَّهه: سخن بی‌فایده، یاوه، بیهوده

(۴۹) خَلیل: لقب ابراهیم پیامبر

(۵۰) بَرات: حواله، سند آزادی انسان از ذهن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #712, Divan e Shams


خوش باش که هرکه راز دانَد

دانَد که خوشی خوشی کشانَد


شیرین چو شِکَر تو باش شاکِر(۵۱)

شاکِر هر دَم شِکَر ستانَد


(۵۱) شاکِر: آنکس که شُکر می‌کند.

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #525, Divan e Shams


شب روح‌ها واصل شود، مقصودها حاصل شود

چون روز روشن‌دل شود، هر کو ز شب آگاه شد


ای روز چون حَشری(۵۲) مگر؟ وی شب شبِ قدری مگر؟

یا چون درختِ موسیی(۵۳)؟ کو مظهرِ الله شد


قرآن کریم، سورهٔ طه (۲۰)، آیات ۱۰ تا ۱۴

Quran,Ta-ha(#20), Line #10-14


«إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا 

لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى» (١٠)


«آنگاه كه آتشى ديد و به خانوادهٔ خود گفت: درنگ كنيد، كه من از دور آتشى مى‌بينم، 

شايد برايتان پاره‌‌ای از آن آتش بياورم يا در روشنايى آن راهى بيابم.»


«فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ» (١١)


«چون نزد آتش آمد، ندا داده شد: اى موسى،»


«إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» (١٢)


«من پروردگار تو هستم. پاى‌افزارت را بيرون كن كه اينک در وادى مقدس طُوىٰ هستى.»


«وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ» (١٣)


«و من تو را برگزيده‌ام. پس به آنچه وحى مى‌شود گوش فرا دار.»


«إِنَّنِي أَنَا الـلَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» (۱۴)


«خداى يكتا من هستم. هيچ خدايى جز من نيست. پس مرا بپرست و تا مرا ياد كنى نماز بگزار.»


(۵۲) حَشر: قیامت، رستاخیر

(۵۳) درختِ موسوی: اشاره به درختی است که حق تعالیٰ بر آن تجلّی کرد.

------------

حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱

Hafez Poem(Qazal) #31, Divan e Qazaliat


آن شبِ قدری که گویند اهلِ خلوت امشب است

یا رب این تاثیرِ دولت در کدامین کوکب(۵۴) است؟


(۵۴) کوکب: ستاره

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shams


موسیِ عِمران نه به شب دید نور؟

سویِ درختی که بگفتش: بیا


رفت به شب بیش ز دَه‌ساله راه

دید درختی همه غرقِ ضیا(۵۵)


نی که به شب، احمد، معراج رفت

بُرد بُراقیش(۵۶) به سویِ سما؟


(۵۵) ضیا: روشنایی، نور

(۵۶) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #599, Divan e Shams


امشب شبِ قَدْر آمد، خامُش شو و خدمت کُن

تا هر دلِ اَللّهی ز اَللَّهْ وَلَهی(۵۷) یابد


(۵۷) وَلَه: سرگردانی از عشق، حیرانی، افراطِ وجد

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1233, Divan e Shams


درونِ ظلمتی می‌جو صفاتش

که باشد نور و ظلمت محوِ ذاتش


در آن ظلمت رسی در آبِ حیوان

نه در هر ظلمت است آبِ حیاتش


بسی دل‌ها رسد آنجا چو برقی

ولی مشکل بُوَد آنجا ثباتش


شبِ قدر است او، دریاب او را

امان یابی چو برخوانی براتش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939


هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَد

هر کجا پستی است، آب آنجا دَوَد


آبِ رحمت بایدت، رُو پست شو

وانگهان خور خمرِ رحمت، مست شو


رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر

بر یکی رحمت فِرو مآ(۵۸) ای پسر


حضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکن.


(۵۸) فِرو مآ: مَایست

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1602, Divan e Shams


گرچه ایمان هست مبنی بر بنایِ پنج رُکن

لیک والـلَّه هست از آنها اَعْظَمُ ‌الْاَرکان(۵۹) صیام(۶۰)


حدیث


«اسلام است که بر پنج پایه نهاده شده است: 

کلمهٔ شهادت، نماز، زکات، حج، و روزهٔ رمضان»


لیک در هر پنج پنهان کرده قدرِ صوم را

چون شبِ قدرِ مبارک هست خود پنهان صیام


سنگِ بی‌قیمت که صد خروار از او کس ننگرد

لعل گرداند چو خورشیدش درونِ کان صیام


(۵۹) اَعْظَمُ ‌الْاَرکان: بزرگترین پایه‌ها

(۶۰) صیام: روزه گرفتن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1834, Divan e Shams


ای مهِ عید رویِ تو، ای شبِ قدر مویِ تو

چون برسم به جویِ تو، پاک شود پلیدِ من


جسم چو خانقاهِ جان، فکرت‌ها چو صوفیان

حلقه زدند و در میان دل چو ابایزیدِ(۶۱) من


دم نزنم خمُش کنم، با همه رو تُرُش کنم

تا که بگويی‌ام، تویی حاضر و مستفیدِ(۶۲) من


قرآن کریم، سورهٔ فصلت (۴۱)، آیهٔ ۱۶

Quran, Fussilat(#41), Line #16


«فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَحِسَاتٍ لِنُذِيقَهُمْ 

عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَىٰ ۖ وَهُمْ لَا يُنْصَرُونَ»


«ما نيز بادى سخت و غُرّان در روزهايى شوم بر سرشان فرستاديم 

تا در دنيا عذابِ خوارى را به آنها بچشانيم.

و عذابِ آخرت خواركننده‌تر است و كسى به ياريشان برنخيزد.»


قرآن کریم، سورهٔ قمر (۵۴)، آیهٔ ۱۹

Quran, Al-Qamar(#54), Line #19


«إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ»


«ما بر آنها در روزى نحس و طولانى بادى سخت فرستاديم،»


قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیات ۱۸ و ۱۹

Quran, Yaseen(#36), Line #18-19


«قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ ۖ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ» (١٨)


«گفتند: ما شما را به فال بد گرفته‌ايم. اگر بس نكنيد سنگسارتان خواهيم كرد 

و شما را از ما شكنجه‌اى سخت خواهد رسيد.»


«قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ ۚ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ ۚ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ» (١٩)


«گفتند: شومى شما، با خود شماست. 

آيا اگر اندرزتان دهند چنين مى‌گوييد؟ نه، مردمى گزافكار هستيد.»


قرآن کریم، سورهٔ سبا (۳۴)، آیهٔ ۳۳

Quran, Saba(#34), Line #33


«… مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ … .»


«… نیرنگ شب و روز … .»


(۶۱) ابایزید: عارفِ بزرگ بایزید بسطامی

(۶۲) مستفید: استفاده کننده، بهره‌مند

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shams


دل و جان به آبِ حکمت ز غبارها بشویید

هَله(۶۳) تا دو چشمِ حسرت سوی خاکدان نماند


(۶۳) هَله: آگاه باش، توجه کن، هین

------------

حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۸۳

Hafez Poem(Qazal) #183, Divan e Qazaliat


چه مبارک‌‌سَحَری بود و چه فرخنده‌‌شبی

آن شبِ قدر که این تازه براتم(۶۴) دادند


(۶۴) بَرات: حواله، سند آزادی انسان از ذهن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


مگر تقویمِ یزدانی که طالع‌ها در او باشد

مگر دریایِ غُفرانی کز او شویَند زَلَّت‌ها


قرآن کریم، سورهٔ التین (۹۵)، آیات ۴ تا ۸

Quran, At-Tin(#95), Line #4-8


«لَقَدْ خَلَقْنَا الْـإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» (۴)


«كه ما آدمى را در نيكوترین و بهترین هنجار و اعتدال بيافريديم.»


«ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ» (۵)


«و سپس او را، به جهت نافرمانی، به پست‌ترین مراتب باز گردانيديم.»


«إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» (۶)


«مگر آنان كه ايمان آورده‌اند و كارهاى شايسته كرده‌اند كه پاداشى بى‌پايان دارند.»


«فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ» (٧)


«پس چيست كه با اين حال تو را به تكذيب قيامت وامى‌دارد؟»


«أَلَيْسَ الـلَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ» (٨)


«آيا خدا داورترين داوران نيست؟»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shams


خواه شب و خواه سَحَر، نیستم از هر دو خبر

کیست خبر؟ چیست خبر؟ روزشماری صنما(۶۵)


(۶۵) صنم: بت، زیبارو؛ صنما: ای زیبارو

------------

‌مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٧۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #756


پس قیامت شو، قیامت را ببین

دیدنِ هر‌چیز را شرط است این


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3514

 

تن چو مادر، طفلِ جان را حامله

 مرگ، دردِ زادن است و زلزله‌‌

 

جمله جانهایِ گذشته مُنْتَظِر

 تا چگونه زاید آن جانِ بَطِر(۶۶)؟

 

زنگیان گویند: خود از ماست او

 رومیان گویند: نی، زیباست او


چون بزایَد در جهانِ جان و جُود

 پس نمانَد اختلافِ بَیض(۶۷) و سُود(۶۸)

 

گر بُوَد زنگی، بَرَندش زنگیان

ور بُوَد رومی، کَشَندش رومیان

 

تا نزاد او، مشکلاتِ عالَم است

 آنکه نازاده شناسد او، کم است‌‌


او مگر یَنْظُر بِنُورِالـلَّه بُوَد

 کاندرونِ پوست، او را ره بُوَد


 حدیث


«اِتَّقُوا فَراسَةَ الْمُؤمِنِ فَاَنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِاللهِ.»


«بترسید از زیرکیِ مؤمن که او با نور ِخدا می‌بیند.»

 

اصلِ آبِ نطفه، اِسپید است و خَوش

 لیک، عکسِ جانِ رومی و حَبَش‌‌

 

می‌‌دهد رنگ، أحْسَنُ التَّقویم را

 تا به اَسْفَل(۶۹) می‌‌بَرَد این نیم را


(۶۶) بَطِر: شادمان، سرمست

(۶۷) بَیض: جمعِ ابْيَض به معنی سفید

(۶۸) سُود: اَسْوَد به معنی سیاه

(۶۹) اَسْفَل: پایین‌تر، پست‌تر

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۹۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #999


دیده‌هاشان را به سِحری ‌دوختند

تا چنین جوهر به خَس(۷۰) بفروختند

 

این گُهَر از هر دو عالَم برتر است

هین بخر زین طفلِ جاهل، کو خر است

 

پیشِ خر، خرمُهره(۷۱) و گوهر یکی‌ست

آن اِشَک(۷۲) را در دُر و دریا شکی‌ست


(۷۰) خَس: خاشاک، کنایه از چیز حقیر و بی‌ارزش

(۷۱) خرمُهره: نوعی مُهرهٔ بزرگ سفید یا آبی که آن را بر گردن خر و اسب و استر آویزند.

(۷۲) اِشَک: خر، الاغ (لفظی ترکی است)

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1756


هر که او ارزان خَرَد، ارزان دهد

گوهری، طفلی به قُرصی نان دهد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1002


مُنکرِ بحر است و گوهرهایِ او

کِی بُوَد حیوان دُر و پیرایه‌جو(۷۳)؟

 

در سرِ حیوان خدا ننهاده است

کو بُوَد در بندِ لعل و دُرپَرَست

 

مر خران را هیچ دیدی گوشوار؟

گوش و هوشِ خر بُوَد در سبزه‌زار


(۷۳) پیرایه: آرایش

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103


خلق را طاق و طُرُم(۷۴) عاریّتی‌ست(۷۵)

امر را طاق و طُرُم ماهیّتی‌ست‏(۷۶)


(۷۴) طاق و طُرُم: جلال و شکوهِ ظاهری

(۷۵) عاریّتی‌: قرضی

(۷۶) ماهیّتی‌: ذاتی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2063


تا به دیوارِ بلا نآید سَرش

نشنود پندِ دل آن گوشِ کرش


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1005


اَحْسَنِ التَّقویم در وَالتّین بخوان

که گرامی گوهر است ای دوست! جان

 

اَحْسَنِ التَّقویم، از عرشِ او فزون

اَحْسَنِ التَّقویم، از فکرت برون

 

گر بگویم قیمتِ این مُمْتَنِع(۷۷)

من بسوزم، هم بسوزد مُسْتَمِع(۷۸)


(۷۷) مُمْتَنِع: رفیع، محال

(۷۸) مُسْتَمِع: شنونده

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shams


عشق است یکی جانی، دررفته به صد صورت

دیوانه شدم باری، من در فن و آیینش


حُسن و نمکِ نادر در صورتِ عشق آمد

تا حُسن و سکون یابد جان از پی تسکینش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1263, Divan e Shams


این صورتش بهانه‌ست، او نورِ آسمان است

بگذر ز نقش و صورت، جانش خوش است، جانش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shams


بر طالعِ ماهِ خود تقویمِ عجب بست او

تقویم طلب می‌کن در سورهٔ وَالتّینش


خورشید به تیغِ خود آن را که کُشَد ای جان

از تابشِ خود سازد تَجهیزش(۷۹) و تَکفینش(۸۰)


(۷۹) تَجهیز: وسایل کفن مرده

(۸۰) تَکفین: مرده‌ای را کفن کردن، کفن پوشاندن به مرده

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shams


قضا که تیرِ حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کُنَد به عنایت از آن سپس سپری


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


مگر تو لوحِ محفوظی که درسِ غیب از او گیرند؟

و یا گنجینهٔ رحمت، کز او پوشند خِلعت‌ها


قرآن کریم، سورهٔ بروج (۸۵)، آیات ۲۰ تا ۲۲

Quran, Al-Buruj(#85), Line #20-22


«وَالـلَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ» (٢٠)


«و خدا از همه سو بر آنها احاطه دارد.»


«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ» (٢١)


«بلى اين قرآن مجيد است،»


«فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» (٢٢)


«در لوح محفوظ.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #87, Divan e Shams


هم رحمتِ رحمانی، هم مَرهم و درمانی

دَردِه(۸۱) تو طبیبانه آن دافعِ صفرا را


(۸۱) دَردادن: عطا کردن، دادن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


عجب! تو بیتِ مَعموری که طوّافانَش اَملاک‌اند

عجب! تو رَقِّ مَنشوری، کز او نوشند شربت‌ها


قرآن کریم، سورهٔ طور (۵۲)، آیات ۱ تا ۴

Quran, At-Tur(#52), Line #1-4


«وَالطُّورِ» (١)


«قسم به كوه طور،»


«وَكِتَابٍ مَسْطُورٍ» (٢)


«و قسم به كتاب نوشته شده،»


«فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ» (٣)


«در صفحه‌اى گشاده،»


«وَالْبَيْتِ الْـمَعْمُورِ» (۴)


«و قسم به بيت الـمعمور،»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3050, Divan e Shams


چو نقش را تو بروبی، خلاصهٔ آن را

فرشتگی دهی و پرّ و بالِ کرّوبی(۸۲)


(۸۲) کرّوبی: آسمانی، منسوب به عالَمِ فرشتگان

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067


که درونِ سینه شرحت داده‌ایم

شرح اَندر سینه‌ات بِنهاده‌‌ایم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3073, Divan e Shams


دلا، مقیم شو اکنون به مجلسِ جان‌ها

که کدخدایِ مقیمانِ بیتِ مَعموری


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


و یا آن روحِ بی‌چونی، کز این‌ها جمله بیرونی

که در وی سرنگون آمد تأمّل‌ها و فِکرت‌ها


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2284, Divan e Shams


چون بُوَد ای دلشده چون؟ نقد بر از کُنْ فَیَکُون

نقدِ تو نقد است کنون، گوش به میعاد مدِه


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1428


عاشقِ حالی، نه عاشق بر مَنی

بر امیدِ حال بر من می‌تَنی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1433


هست صوفیِّ صفاجو اِبْنِ وَقت

وقت را هم‌چون پدر بِگْرفته سخت


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1429


آنکه یک دَم کم، دَمی کامل بُوَد

نیست معبودِ خلیل، آفِل(۸۳) بُوَد


(۸۳) آفِل: گذرا

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1863, Divan e Shams


کِی داند چون آخر استادی‌ بی‌چون را

گنجاند در سِجّین(۸۴) او عالَمِ عِلیّین(۸۵)


(۸۴) سِجّین: جایی در دوزخ

(۸۵) عالَم عِلیّین: عالَمِ بالا، بهشتِ بَرین

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1247, Divan e Shams


زین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذر

چون ز چونی دم زند آنکس که شد بی‌چونِ خویش؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2956, Divan e Shams


عاشق چو قند باید، بی‌چون و چند باید

جانی بلند باید، کان حضرتی است سامی(۸۶)


(۸۶) سامی: بلندمرتبه

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #747, Divan e Shams


از شرابِ صِرفِ(۸۷) باقی کاسهٔ سَر پُر کنید

فرشِ عقل و عاقلی از بهرِ لله طی کنید


(۸۷) صِرف: خالص

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #638, Divan e Shams


 چنان گشت و چنین گشت، چنان راست نیاید

مدانید که چونید، مدانید که چندید


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1388


چون بگویی: جاهلم، تعلیم دِه

این‌چنین انصاف از ناموس(۸۸) بِه


(۸۸) ناموس: خودبینی، تکبّر، آبروی مصنوعی

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


ولی برتافت بر چون‌ها مَشارِق‌هایِ بی‌چونی

بر آثارِ لطیفِ تو، غلط گشتند اُلفَت‌ها


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shams


بی‌چون تو را بی‌چون کُنَد، رویِ تو را گلگون کُنَد

خار از کَفَت بیرون کُنَد وآنگه سویِ گلزار شُو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


عجایب یوسفی چون مَه، که عکسِ اوست در صد چَهْ

از او افتاده یعقوبان به دام و جاهِ ملّت‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4572


یوسفان چنگال در دَلْوَش(۸۹) زده

رَسته(۹۰) از چاه و شهِ مصری شده


(۸۹) دَلْو: سطل

(۹۰) رَسته: رها شده

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1335, Divan e Shams


گفت که این خانهٔ دل پر همه نقش است چرا؟

گفتم: این عکسِ تو است، ای رُخِ تو رَشْکِ(۹۱) چِگِل(۹۲)


(۹۱) رَشْک: غبطه خوردن

(۹۲) چِگِل: ناحیه‌ای در ترکستان که مردمی به غایت زیبا دارد، در ادبِ پارسی به عنوان مظهر زیبایی به کار می‌رود.

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #578, Divan e Shams


یکی جانی‌ست در عالَم که ننگش آید از صورت

بپوشد صورتِ انسان ولی انسانِ من باشد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #410


تو مگر آییّ و صیدِ او شَوی

دام بگْذاری، به دامِ او رَوی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


چو زلفِ خود رَسَن سازد، ز چَهْ‌‌هاشان براندازد

کَشَدْشان در برِ رحمت، رهانَدْشان ز حیرت‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2311


آه کردم، چون رَسَن(۹۳) شد آهِ من

گشت آویزان رَسَن در چاهِ من


آن رَسَن بگْرفتم و بیرون شدم

شاد و زَفْت(۹۴) و فَربِه و گُلگون شدم


(۹۳) رَسَن: ریسمان، طناب

(۹۴) زَفْت: بزرگ، ستبر

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1278


حمد لـِلَّه، کاین رَسَن آویختند

فضل و رحمت را به هم آمیختند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shams


از چاهِ شورِ این جهان، در دلوِ قرآن رو، برآ

ای یوسف، آخر بهرِ توست این دَلوِ در چاه آمده


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624


رحمتی، بی‌ علّتی بی‌ خدمتی

آید از دریا مبارک ساعتی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1335, Divan e Shams


بستم من گردنِ جان، بردم پیشش به نشان

مُجرمِ عشق است مکُن مجرمِ خود را تو بِحِل(۹۵)


داد سرِ رشته به من، رشتهٔ پرفتنه و فن

گفت: بِکِش تا بِکشم، هم بِکش و هم مَگُسل(۹۶)


(۹۵) بِحِل: حلال کن، از جرم و گناهم درگذر.

(۹۶) مَگُسِل: جدا نکن، پاره نکن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #51, Divan e Shams


پای بکوب و دست زن، دست در آن دو شَسْت(۹۷) زن

پیشِ دو نرگسِ خوشش کُشته نگر دلِ مرا


(۹۷) شَسْت: قُلّاب ماهیگیری، «دو شَسْت» کنایه از موی جلوی سر است که به دو بخش تقسیم شود و بافته گردد.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢۴۶١

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2461


چون مراقب باشی و گیری رَسَن

حاجتت نآید قیامت آمدن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #93, Divan e Shams


خِرِف(۹۸) باش، خرف باش، ز مستی و ز حیرت

که تا جمله نیستان، نماید شِکَری‌ها


(۹۸) خِرف: خرفت، گول و کودن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


چو از حیرت گذر یابد، صفات آن را که دریابد

خمش که بس شکسته شد عبارت‌ها و عبرت‌ها


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3050, Divan e Shams


خموش، آب نگه دار همچو مَشکِ درست

ور از شکاف بریزی، بدانکه معیوبی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #75, Divan e Shams


خاموش که خاموشی بهتر ز عسل نوشی

درسوز عبارت(۹۹) را بگذار اشارت(۱۰۰) را


(۹۹) عبارت: قیل و قال ذهن

(۱۰۰) اشارت: با حرکت دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن.

-------------------------

مجموع لغات:


(۱) بَدْر: قرص کامل ماه، ماه شب چهاردهم قمری

(۲) غُفران: آمرزش، بخشایش

(۳) زَلَّت‌: لغزش و گناه

(۴) لوحِ محفوظ: علم بی‌کرانهٔ پروردگار، اشاره به آیهٔ ۲۲، سورهٔ بروج (۸۵)

(۵)‌ بیتِ مَعمور: خانه‌ای در مقابل کعبه (مَجازاً دلِ انسان)

(۶) طوّافان: جمعِ طوّاف به معنی گردنده، طواف کننده

(۷)‌ اَملاک: جمعِ مَلَک، فرشتگان

(۸) رَقِّ منشور: صفحه‌ای گشاده، اشاره به آیهٔ ۳، سورهٔ طور (۵۲)

(۹) تافت: تابید

(۱۰) مَشارِق: مشرق‌ها

(۱۱) بی‌چون: بدون چگونگی

(۱۲) اُلفَت: انس گرفتن، دوستی

(۱۳) رَسَن: ریسمان، کمند

(۱۴) عبارت: سخن گفتن، قیل و قال

(۱۵) عبرت: پند و اندرز

(۱۶) اَحوَل: لوچ، دو‌بین

(۱۷) ازل: آنچه اوّل و ابتدا نداشته باشد، ابدی، جاودانه

(۱۸) جوش کردن: سعی کردن زیاد

(۱۹) صدرِ صُدور:‌ بزرگِ بزرگان

(۲۰) چل ساله: چهل ساله

(۲۱) دِهلیز: راهرو

(۲۲) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن

(۲۳) نَفَخْتُ: دمیدم

(۲۴) حَطَب‏: هیزم

(۲۵) خَرُّوب: بسیار ویران کننده

(۲۶) مَحْلَب: جای دوشیدنِ شیر (اسم مکان) و مِحْلَب، ظرفی که در آن شیر بدوشند (اسم آلت).

(۲۷) حالِب: دوشندهٔ شیر، در این‌جا به‌معنی جویندهٔ شیر.

(۲۸) کُدیه‌ساز: تکدّی کننده

(۲۹) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره

(۳۰) بایزید: عارفِ بزرگ بایزید بسطامی

(۳۱) بُن: ریشه

(۳۲) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن

(۳۳) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۳۴) گبر: کافر

(۳۵) صُنع: آفرینش

(۳۶) مصنوع: آفریده، مخلوق

(۳۷) استثنا کنید: ان‌شاءالله بگویید، اگر خدا بخواهد بگویید.

(۳۸) کرامات: جمعِ کرامت، به معنی بزرگی و ارجمندی، سخاوت و بخشندگی

(۳۹) مَدَد: یاری، کمک، فریادرسی

(۴۰) چوبَک زدن: پاسبانی کردن، نگهبانی کردن

(۴۱) عَطا: بخشش

(۴۲) نَقل: نقل مکان کردن، جابجا شدن

(۴۳) سَعد: خجسته، مبارک

(۴۴) خُسبی: می‌خوابی

(۴۵) زنهار: مبادا

(۴۶) وَلیک: ولی، امّا

(۴۷) تَرِّه‌زار: سبزی‌زار، در اینجا رشدِ معنوی انسان در ابعاد مختلف

(۴۸) تُرَّهه: سخن بی‌فایده، یاوه، بیهوده

(۴۹) خَلیل: لقب ابراهیم پیامبر

(۵۰) بَرات: حواله، سند آزادی انسان از ذهن

(۵۱) شاکِر: آنکس که شُکر می‌کند.

(۵۲) حَشر: قیامت، رستاخیر

(۵۳) درختِ موسوی: اشاره به درختی است که حق تعالیٰ بر آن تجلّی کرد.

(۵۴) کوکب: ستاره

(۵۵) ضیا: روشنایی، نور

(۵۶) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.

(۵۷) وَلَه: سرگردانی از عشق، حیرانی، افراطِ وجد

(۵۸) فِرو مآ: مَایست

(۵۹) اَعْظَمُ ‌الْاَرکان: بزرگترین پایه‌ها

(۶۰) صیام: روزه گرفتن

(۶۱) ابایزید: عارفِ بزرگ بایزید بسطامی

(۶۲) مستفید: استفاده کننده، بهره‌مند

(۶۳) هَله: آگاه باش، توجه کن، هین

(۶۴) بَرات: حواله، سند آزادی انسان از ذهن

(۶۵) صنم: بت، زیبارو؛ صنما: ای زیبارو

(۶۶) بَطِر: شادمان، سرمست

(۶۷) بَیض: جمعِ ابْيَض به معنی سفید

(۶۸) سُود: اَسْوَد به معنی سیاه

(۶۹) اَسْفَل: پایین‌تر، پست‌تر

(۷۰) خَس: خاشاک، کنایه از چیز حقیر و بی‌ارزش

(۷۱) خرمُهره: نوعی مُهرهٔ بزرگ سفید یا آبی که آن را بر گردن خر و اسب و استر آویزند.

(۷۲) اِشَک: خر، الاغ (لفظی ترکی است)

(۷۳) پیرایه: آرایش

(۷۴) طاق و طُرُم: جلال و شکوهِ ظاهری

(۷۵) عاریّتی‌: قرضی

(۷۶) ماهیّتی‌: ذاتی

(۷۷) مُمْتَنِع: رفیع، محال

(۷۸) مُسْتَمِع: شنونده

(۷۹) تَجهیز: وسایل کفن مرده

(۸۰) تَکفین: مرده‌ای را کفن کردن، کفن پوشاندن به مرده

(۸۱) دَردادن: عطا کردن، دادن

(۸۲) کرّوبی: آسمانی، منسوب به عالَمِ فرشتگان

(۸۳) آفِل: گذرا

(۸۴) سِجّین: جایی در دوزخ

(۸۵) عالَم عِلیّین: عالَمِ بالا، بهشتِ بَرین

(۸۶) سامی: بلندمرتبه

(۸۷) صِرف: خالص

(۸۸) ناموس: خودبینی، تکبّر، آبروی مصنوعی

(۸۹) دَلْو: سطل

(۹۰) رَسته: رها شده

(۹۱) رَشْک: غبطه خوردن

(۹۲) چِگِل: ناحیه‌ای در ترکستان که مردمی به غایت زیبا دارد، در ادبِ پارسی به عنوان مظهر زیبایی به کار می‌رود.

(۹۳) رَسَن: ریسمان، طناب

(۹۴) زَفْت: بزرگ، ستبر

(۹۵) بِحِل: حلال کن، از جرم و گناهم درگذر.

(۹۶) مَگُسِل: جدا نکن، پاره نکن

(۹۷) شَسْت: قُلّاب ماهیگیری، «دو شَسْت» کنایه از موی جلوی سر است که به دو بخش تقسیم شود و بافته گردد.

(۹۸) خِرف: خرفت، گول و کودن

(۹۹) عبارت: قیل و قال ذهن

(۱۰۰) اشارت: با حرکت دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن.


----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان



مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها

مه بدر است روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها


مگر تقویم یزدانی که طالع‌ها در او باشد

مگر دریای غفرانی کز او شویند زلت‌ها


مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند

و یا گنجینه رحمت کز او پوشند خلعت‌ها


عجب تو بیت معموری که طوافانش املاک‌اند

عجب تو رق منشوری کز او نوشند شربت‌ها


و یا آن روح بی‌چونی کز این‌ها جمله بیرونی

که در وی سرنگون آمد تامل‌ها و فکرت‌ها


ولی برتافت بر چون‌ها مشارق‌های بی‌چونی

بر آثار لطیف تو غلط گشتند الفت‌ها


عجایب یوسفی چون مه که عکس اوست در صد چه

از او افتاده یعقوبان به دام و جاه ملت‌ها


چو زلف خود رسن سازد ز چه‌هاشان براندازد

کشدشان در بر رحمت رهاندشان ز حیرت‌ها


چو از حیرت گذر یابد صفات آن را که دریابد

خمش که بس شکسته شد عبارت‌ها و عبرت‌ها


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها

مه بدر است روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها


قرآن کریم، سورهٔ دخان (۴۴)، آیات ۲ و ۳

Quran, Ad-Dukhaan(#44), Line #2-3


«وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ» (٢)


«سوگند به اين كتاب روشنگر.»


«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ» (٣)


«ما آن را در مبارک شبى نازل كرديم. ما بيم‌دهنده بوده‌ايم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #930, Divan e Shams


الست گفت حق و جان‌ها بلی گفتند

برای صدق بلی حق ره بلا بگشاد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1729, Divan e Shams


الست گفتیم از غیب و تو بلی گفتی

چه شد بلی تو چون غیب را عیان کردیم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1059


کشت اول کامل و بگزیده است

تخم ثانی فاسد و پوسیده است


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1061


کار آن دارد که حق افراشته است

آخر آن روید که اول کاشته است‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1052


کار عارف راست کو نه احول است

چشم او بر کشت‌های اول است‏


 مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1066


صد هزاران عقل با هم برجهند

تا به غیر دام او دامی نهند

 

دام خود را سخت‏تر یابند و بس

کی نماید قوتی با باد خس‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502


خویش را تسلیم کن بر دام مزد

وانگه از خود بی ز خود چیزی بدزد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4177


لیک مقصود ازل تسلیم توست

ای مسلمان بایدت تسلیم جست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1056


او درون دام دامی می‌نهد

جان تو نه این جهد نه آن جهد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3050, Divan e Shams


خموش آب نگهدار همچو مشک درست

ور از شکاف بریزی بدانکه معیوبی


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #380


اول ای جان دفع شر موش کن

وآنگهان در جمع گندم جوش کن


بشنو از اخبار آن صدر صدور

لا صلوه تم الا بالحضور


ای انسان از آن بزرگ بزرگان یعنی حضرت رسول یاد بگیر که می‌فرماید

هیچ نمازی و هیچ عبادتی بدون حضور ناظر یا فضاگشایی کامل و تمام نیست


حدیث


«لا صَلوةَ الّا بِالْحُضور الْقَلْب.»


«نماز (عبادت)، بدونِ حضور کامل نیست.»


گر نه موشی دزد در انبار ماست

گندم اعمال چل ساله کجاست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #174


ما در این دهلیز قاضی قضا

بهر دعوی الستیم و بلی

 

که بلی گفتیم و آن را ز امتحان

فعل و قول ما شهود است و بیان


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181


یک زمان کار است بگزار و بتاز

کار کوته را مکن بر خود دراز


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #407

 

در زمانه صاحب دامی بود

همچو ما احمق که صید خود کند


چون شکار خوک آمد صید عام

رنج بی‌حد لقمه خوردن زو حرام

 

آنکه ارزد صید را عشق است و بس

لیک او کی گنجد اندر دام کس

 

تو مگر آیی و صید او شوی

دام بگذاری به دام او روی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053


خویش را تسلیم کن بر دام مزد

وانگه از خود بی ز خود چیزی بدزد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams


دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر

کار او کن فیکون‌ است نه موقوف علل


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3222


پیش بینایان کنی ترک ادب

نار شهوت را از آن گشتی حطب‏


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3705


وآن‌که اندر وهم او ترک ادب

بی‌ادب را سرنگونی داد رب


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383


مسجد است آن دل که جسمش ساجد است

یار بد خروب هر جا مسجد است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067


که درون سینه شرحت داده‌ایم

شرح اندر سینه‌ات بنهاده‌ایم


تو هنوز از خارج آن را طالبی

محلبی از دیگران چون حالبی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1071

 

که الم نشرح نه شرحت هست باز

چون شدی تو شرح‌ جو و کدیه‌ساز


در نگر در شرح دل در اندرون

تا نیاید طعنه لاتبصرون

  

قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۱

Quran, Ash-Sharh(#94), Line #1


«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ»


«آيا سينه‌ات را برايت نگشوديم؟»


قرآن کریم، سورهٔ ذاريات (۵۱)، آیهٔ ۲۱

Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #21


«وَفِي أَنْفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»


«و نيز حق درون شماست. آيا نمى‌بينيد؟»


قرآن کریم، سورهٔ واقعه (۵۶)، آیهٔ ۸۵

Quran, Al-Waaqia(#56), Line #85


«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَٰكِنْ لَا تُبْصِرُونَ»


«ما از شما به او، ( کسی که در حال مرگ است)، نزدیک‌تريم ولى شما نمى‌بينيد.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3108


باد تند است و چراغم ابتری

زو بگیرانم چراغ دیگری


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1924


حکم حق بر لوح می‌آید پدید

آنچنانکه حکم غیب بایزید


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362


قبض دیدی چاره آن قبض کن

زآنکه سرها جمله می‌روید ز بن


بسط دیدی بسط خود را آب ده

چون برآید میوه با اصحاب ده


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359


ننگرم کس را و گر هم بنگرم

او بهانه باشد و تو منظرم


عاشق صنع توام در شکر و صبر

عاشق مصنوع کی باشم چو گبر


عاشق صنع خدا با فر بود

عاشق مصنوع او کافر بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shams


هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرد

شیرین‌تر و نادرتر زآن شیوه پیشینش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1638


زین سبب فرمود استثنا کنید

گر خدا خواهد به پیمان بر زنید


هر زمان دل را دگر میلی دهم

هر نفس بر دل دگر داغی نهم


کل اصباح لنا شان جدید

کل شیء عن مرادی لایحید


در هر بامداد کاری تازه داریم 

و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی‌شود


قرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۲۹

Quran, Ar-Rahman(#55), Line #29


«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»


«هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و 

او هر لحظه در كارى جدید است.»


قرآن کریم، سورهٔ قدر (۹۷)، آیات ۱ تا ۵

Quran, Al-Qadr(#97), Line #1-5


«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» 


«ما در شب قدرش نازل كرديم.»


«وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ» 


«و تو چه دانى كه شب قدر چيست؟»


«لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» 


«شب قدر بهتر از هزار ماه است.»


«تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» 


«در آن شب فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان براى انجام دادن كارها نازل مى‌شوند.»


«سَلَامٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ» 


«آن شب تا طلوع بامداد همه سلام و درود است.»


حدیث


«لَوْلٰاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ»


«ای انسان اگر تو نبودی جهان را نمی آفریدم»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۹۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2198, Divan e Shams


لقمه شیرین که از وی خشم انگیزد مخور

لقمه از لولاک گیر و بنده لولاک شو


رو تو قصاب هوا شو کبر و کین را خون بریز

چند باشی خفته زیر این دو سگ چالاک شو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #974


پس سری که مغز آن افلاک بود

اندر آخر خواجه لولاک بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #582, Divan e Shams


شب قدر است وصل او شب قبر است هجر او

شب قبر از شب قدرش کرامات و مدد بیند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1429, Divan e Shams


هزاران قرن می‌باید که این دولت به پیش آید

کجا یابم دگربارش اگر این بار بگریزم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #582, Divan e Shams


خنک جانی که بر بامش همی چوبک زند امشب

شود همچون سحر خندان عطای بی ‌عدد بیند


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #43


آفتاب معرفت را نقل نیست

مشرق او غیرِ جان و عقل نیست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1247, Divan e Shams


دی منجم گفت دیدم طالعی داری تو سعد

گفتمش آری ولیک از ماه روزافزون خویش


مه که باشد با مه ما کز جمال و طالعش

نحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٢۵٣۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2535


همچنانکه قدر تن از جان بود

قدر جان از پرتو جانان بود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #553


برمکن آن پر که نپذیرد رفو

روی مخراش از عزا ای خوب‌رو


آن‌چنان رویی که چون شمس ضحاست

آن‌چنان رخ را خراشیدن خطاست


قرآن کریم، سورهٔ شمس (۹۱)، آیه ۱

Quran, Ash-Shams(#91), Line #1


«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا»


«سوگند به آفتاب و روشنى‌اش به هنگام چاشت.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفس و شیطان هر دو یک‌ تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


چون فرشته و عقل که ایشان یک بدند

بهر حکمت‌هاش دو صورت شدند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2739, Divan e Shams


بشتاب مها که این شب قدر

آمد به کرانه چند خسبی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #293, Divan e Shams


مهمان توام ای جان زنهار مخسب امشب

ای جان و دل مهمان زنهار مخسب امشب


روی تو چو بدر آمد امشب شب قدر آمد

ای شاه همه خوبان زنهار مخسب امشب


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #432, Divan e Shams


جمله مهمانند در عالم ولیک

کم کسی داند که او مهمان کیست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1254, Divan e Shams


من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش

خویش را غیر مینگار و مران از در خویش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #364, Divan e Shams


چون در سر زلف یار پیچیم

اندر شب قدر قدر ما راست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shams


سرسبز کند چو تره‌زارت

تا بازخرد ز ترهاتت


در آتش عشق چون خلیلی

خوش باش که می‌دهد نجاتت


عقلت شب قدر دید و صد عید

کز عشق دریده شد براتت


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #712, Divan e Shams


خوش باش که هرکه راز داند

داند که خوشی خوشی کشاند


شیرین چو شکر تو باش شاکر

شاکر هر دم شکر ستاند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #525, Divan e Shams


شب روح‌ها واصل شود مقصودها حاصل شود

چون روز روشن‌دل شود هر کو ز شب آگاه شد


ای روز چون حشری مگر وی شب شب قدری مگر

یا چون درخت موسیی کو مظهر الله شد


قرآن کریم، سورهٔ طه (۲۰)، آیات ۱۰ تا ۱۴

Quran,Ta-ha(#20), Line #10-14


«إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا 

لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى» 


«آنگاه كه آتشى ديد و به خانوادهٔ خود گفت: درنگ كنيد، كه من از دور آتشى مى‌بينم، 

شايد برايتان پاره‌‌ای از آن آتش بياورم يا در روشنايى آن راهى بيابم.»


«فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ»


«چون نزد آتش آمد، ندا داده شد: اى موسى،»


«إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» 


«من پروردگار تو هستم. پاى‌افزارت را بيرون كن كه اينک در وادى مقدس طُوىٰ هستى.»


«وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ» 


«و من تو را برگزيده‌ام. پس به آنچه وحى مى‌شود گوش فرا دار.»


«إِنَّنِي أَنَا الـلَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» 


«خداى يكتا من هستم. هيچ خدايى جز من نيست. پس مرا بپرست و تا مرا ياد كنى نماز بگزار.»


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱

Hafez Poem(Qazal) #31, Divan e Qazaliat


آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #258, Divan e Shams


موسی عمران نه به شب دید نور

سوی درختی که بگفتش بیا


رفت به شب بیش ز ده‌ساله راه

دید درختی همه غرق ضیا


نی که به شب احمد معراج رفت

برد براقیش به سوی سما


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #599, Divan e Shams


امشب شب قدر آمد خامش شو و خدمت کن

تا هر دل اللهی ز الله ولهی یابد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1233, Divan e Shams


درون ظلمتی می‌جو صفاتش

که باشد نور و ظلمت محو ذاتش


در آن ظلمت رسی در آب حیوان

نه در هر ظلمت است آب حیاتش


بسی دل‌ها رسد آنجا چو برقی

ولی مشکل بود آنجا ثباتش


شب قدر است او دریاب او را

امان یابی چو برخوانی براتش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939


هر کجا دردی دوا آنجا رود

هر کجا پستی است آب آنجا دود


آبِ رحمت بایدت رو پست شو

وانگهان خور خمر رحمت مست شو


رحمت اندر رحمت آمد تا به سر

بر یکی رحمت فرو ما ای پسر


حضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1602, Divan e Shams


گرچه ایمان هست مبنی بر بنای پنج رکن

لیک والـله هست از آنها اعظم ‌الارکان صیام


حدیث


«اسلام است که بر پنج پایه نهاده شده است: 

کلمهٔ شهادت، نماز، زکات، حج، و روزهٔ رمضان»


لیک در هر پنج پنهان کرده قدر صوم را

چون شب قدر مبارک هست خود پنهان صیام


سنگ بی‌قیمت که صد خروار از او کس ننگرد

لعل گرداند چو خورشیدش درون کان صیام


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1834, Divan e Shams


ای مه عید روی تو ای شب قدر موی تو

چون برسم به جوی تو پاک شود پلید من


جسم چو خانقاه جان فکرت‌ها چو صوفیان

حلقه زدند و در میان دل چو ابایزید من


دم نزنم خمش کنم با همه رو ترش کنم

تا که بگويی‌ام تویی حاضر و مستفید من


قرآن کریم، سورهٔ فصلت (۴۱)، آیهٔ ۱۶

Quran, Fussilat(#41), Line #16


«فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَحِسَاتٍ لِنُذِيقَهُمْ 

عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَىٰ ۖ وَهُمْ لَا يُنْصَرُونَ»


«ما نيز بادى سخت و غُرّان در روزهايى شوم بر سرشان فرستاديم 

تا در دنيا عذابِ خوارى را به آنها بچشانيم.

و عذابِ آخرت خواركننده‌تر است و كسى به ياريشان برنخيزد.»


قرآن کریم، سورهٔ قمر (۵۴)، آیهٔ ۱۹

Quran, Al-Qamar(#54), Line #19


«إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ»


«ما بر آنها در روزى نحس و طولانى بادى سخت فرستاديم،»


قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیات ۱۸ و ۱۹

Quran, Yaseen(#36), Line #18-19


«قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ ۖ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ» 


«گفتند: ما شما را به فال بد گرفته‌ايم. اگر بس نكنيد سنگسارتان خواهيم كرد 

و شما را از ما شكنجه‌اى سخت خواهد رسيد.»


«قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ ۚ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ ۚ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ» 


«گفتند: شومى شما، با خود شماست. 

آيا اگر اندرزتان دهند چنين مى‌گوييد؟ نه، مردمى گزافكار هستيد.»


قرآن کریم، سورهٔ سبا (۳۴)، آیهٔ ۳۳

Quran, Saba(#34), Line #33


«… مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ … .»


«… نیرنگ شب و روز … .»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shams


دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشویید

هله تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماند


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۸۳

Hafez Poem(Qazal) #183, Divan e Qazaliat


چه مبارک‌‌سحری بود و چه فرخنده‌‌شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


مگر تقویم یزدانی که طالع‌ها در او باشد

مگر دریای غفرانی کز او شویند زلت‌ها


قرآن کریم، سورهٔ التین (۹۵)، آیات ۴ تا ۸

Quran, At-Tin(#95), Line #4-8


«لَقَدْ خَلَقْنَا الْـإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» 


«كه ما آدمى را در نيكوترین و بهترین هنجار و اعتدال بيافريديم.»


«ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ» 


«و سپس او را، به جهت نافرمانی، به پست‌ترین مراتب باز گردانيديم.»


«إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» 


«مگر آنان كه ايمان آورده‌اند و كارهاى شايسته كرده‌اند كه پاداشى بى‌پايان دارند.»


«فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ» 


«پس چيست كه با اين حال تو را به تكذيب قيامت وامى‌دارد؟»


«أَلَيْسَ الـلَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ» 


«آيا خدا داورترين داوران نيست؟»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shams


خواه شب و خواه سحر نیستم از هر دو خبر

کیست خبر چیست خبر روزشماری صنما


‌مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٧۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #756


پس قیامت شو قیامت را ببین

دیدن هر‌چیز را شرط است این


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3514

 

تن چو مادر طفل جان را حامله

مرگ درد زادن است و زلزله‌‌

 

جمله جانهای گذشته منتظر

تا چگونه زاید آن جان بطر

 

زنگیان گویند خود از ماست او

رومیان گویند نی زیباست او


چون بزاید در جهان جان و جود

پس نماند اختلاف بیض و سود

 

گر بود زنگی برندش زنگیان

ور بود رومی کشندش رومیان

 

تا نزاد او مشکلات عالم است

آنکه نازاده شناسد او کم است‌‌


او مگر ینظر بنورالـله بود

کاندرون پوست او را ره بود


 حدیث


«اِتَّقُوا فَراسَةَ الْمُؤمِنِ فَاَنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِاللهِ.»


«بترسید از زیرکیِ مؤمن که او با نور ِخدا می‌بیند.»

 

اصل آب نطفه اسپید است و خوش

لیک عکس جان رومی و حبش‌‌

 

می‌‌دهد رنگ احسن التقویم را

تا به اسفل می‌برد این نیم را


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۹۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #999


دیده‌هاشان را به سحری ‌دوختند

تا چنین جوهر به خس بفروختند

 

این گهر از هر دو عالم برتر است

هین بخر زین طفل جاهل کو خر است

 

پیش خر خرمهره و گوهر یکی‌ست

آن اشک را در در و دریا شکی‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1756


هر که او ارزان خرد ارزان دهد

گوهری طفلی به قرصی نان دهد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1002


منکر بحر است و گوهرهای او

کی بود حیوان در و پیرایه‌جو

 

در سر حیوان خدا ننهاده است

کو بود در بند لعل و درپرست

 

مر خران را هیچ دیدی گوشوار

گوش و هوش خر بود در سبزه‌زار


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103


خلق را طاق و طرم عاریتی‌ست

امر را طاق و طرم ماهیتی‌ست‏


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2063


تا به دیوار بلا ناید سرش

نشنود پند دل آن گوش کرش


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1005


احسن التقویم در والتین بخوان

که گرامی گوهر است ای دوست جان

 

احسن التقویم از عرش او فزون

احسن التقویم از فکرت برون

 

گر بگویم قیمت این ممتنع

من بسوزم هم بسوزد مستمع


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shams


عشق است یکی جانی دررفته به صد صورت

دیوانه شدم باری من در فن و آیینش


حسن و نمک نادر در صورت عشق آمد

تا حسن و سکون یابد جان از پی تسکینش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1263, Divan e Shams


این صورتش بهانه‌ست او نور آسمان است

بگذر ز نقش و صورت جانش خوش است جانش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shams


بر طالع ماه خود تقویم عجب بست او

تقویم طلب می‌کن در سوره والتینش


خورشید به تیغ خود آن را که کشد ای جان

از تابش خود سازد تجهیزش و تکفینش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shams


قضا که تیر حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کند به عنایت از آن سپس سپری


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند

و یا گنجینه رحمت کز او پوشند خلعت‌ها


قرآن کریم، سورهٔ بروج (۸۵)، آیات ۲۰ تا ۲۲

Quran, Al-Buruj(#85), Line #20-22


«وَالـلَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ» 


«و خدا از همه سو بر آنها احاطه دارد.»


«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ» 


«بلى اين قرآن مجيد است،»


«فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» 


«در لوح محفوظ.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #87, Divan e Shams


هم رحمت رحمانی هم مرهم و درمانی

درده تو طبیبانه آن دافع صفرا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


عجب تو بیت معموری که طوافانش املاک‌اند

عجب تو رق منشوری کز او نوشند شربت‌ها


قرآن کریم، سورهٔ طور (۵۲)، آیات ۱ تا ۴

Quran, At-Tur(#52), Line #1-4


«وَالطُّورِ» 


«قسم به كوه طور،»


«وَكِتَابٍ مَسْطُورٍ» 


«و قسم به كتاب نوشته شده،»


«فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ» 


«در صفحه‌اى گشاده،»


«وَالْبَيْتِ الْـمَعْمُورِ» 


«و قسم به بيت الـمعمور،»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3050, Divan e Shams


چو نقش را تو بروبی خلاصه آن را

فرشتگی دهی و پر و بال کروبی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067


که درون سینه شرحت داده‌ایم

شرح اندر سینه‌ات بنهاده‌‌ایم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3073, Divan e Shams


دلا مقیم شو اکنون به مجلس جان‌ها

که کدخدای مقیمان بیت معموری


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


و یا آن روح بی‌چونی کز این‌ها جمله بیرونی

که در وی سرنگون آمد تامل‌ها و فکرت‌ها


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2284, Divan e Shams


چون بود ای دلشده چون نقد بر از کن فیکون

نقد تو نقد است کنون گوش به میعاد مده


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1428


عاشق حالی نه عاشق بر منی

بر امید حال بر من می‌تنی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1433


هست صوفی صفاجو ابن وقت

وقت را هم‌چون پدر بگرفته سخت


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1429


آنکه یک دم کم دمی کامل بود

نیست معبود خلیل آفل بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1863, Divan e Shams


کی داند چون آخر استادی‌ بی‌چون را

گنجاند در سجین او عالم علیین


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1247, Divan e Shams


زین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذر

چون ز چونی دم زند آنکس که شد بی‌چون خویش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2956, Divan e Shams


عاشق چو قند باید بی‌چون و چند باید

جانی بلند باید کان حضرتی است سامی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #747, Divan e Shams


از شراب صرف باقی کاسه سر پر کنید

فرش عقل و عاقلی از بهر لله طی کنید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #638, Divan e Shams


چنان گشت و چنین گشت چنان راست نیاید

مدانید که چونید مدانید که چندید


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1388


چون بگویی جاهلم تعلیم ده

این‌چنین انصاف از ناموس به


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


ولی برتافت بر چون‌ها مشارق‌های بی‌چونی

بر آثار لطیف تو غلط گشتند الفت‌ها


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shams


بی‌چون تو را بی‌چون کند روی تو را گلگون کند

خار از کفت بیرون کند وآنگه سوی گلزار شو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


عجایب یوسفی چون مه که عکس اوست در صد چه

از او افتاده یعقوبان به دام و جاه ملت‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4572


یوسفان چنگال در دلوش زده

رسته از چاه و شه مصری شده


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1335, Divan e Shams


گفت که این خانه دل پر همه نقش است چرا

گفتم این عکس تو است ای رخ تو رشک چگل


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #578, Divan e Shams


یکی جانی‌ست در عالم که ننگش آید از صورت

بپوشد صورت انسان ولی انسان من باشد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #410


تو مگر آیی و صید او شوی

دام بگذاری به دام او روی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


چو زلف خود رسن سازد ز چه‌هاشان براندازد

کشدشان در بر رحمت رهاندشان ز حیرت‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2311


آه کردم چون رسن شد آه من

گشت آویزان رسن در چاه من


آن رسن بگرفتم و بیرون شدم

شاد و زفت و فربه و گلگون شدم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1278


حمد لـله کاین رسن آویختند

فضل و رحمت را به هم آمیختند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shams


از چاه شور این جهان در دلو قرآن رو برآ

ای یوسف آخر بهر توست این دلو در چاه آمده


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624


رحمتی بی‌ علتی بی‌ خدمتی

آید از دریا مبارک ساعتی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1335, Divan e Shams


بستم من گردن جان بردم پیشش به نشان

مجرم عشق است مکن مجرم خود را تو بحل


داد سر رشته به من رشته پرفتنه و فن

گفت بکش تا بکشم هم بکش و هم مگسل


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #51, Divan e Shams


پای بکوب و دست زن دست در آن دو شست زن

پیش دو نرگس خوشش کشته نگر دل مرا


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢۴۶١

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2461


چون مراقب باشی و گیری رسن

حاجتت نآید قیامت آمدن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #93, Divan e Shams


خرف باش خرف باش ز مستی و ز حیرت

که تا جمله نیستان نماید شکری‌ها

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #55, Divan e Shams


چو از حیرت گذر یابد صفات آن را که دریابد

خمش که بس شکسته شد عبارت‌ها و عبرت‌ها


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3050, Divan e Shams


خموش آب نگه دار همچو مشک درست

ور از شکاف بریزی بدانکه معیوبی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #75, Divan e Shams


خاموش که خاموشی بهتر ز عسل نوشی

درسوز عبارت را بگذار اشارت را


Back

Privacy Policy

Today visitors: 19

Time base: Pacific Daylight Time