بازم صنما چه میفریبی
بازم به دغا چه میفریبی
هر لحظه بخوانیم که ای دوست
ای دوست مرا چه میفریبی
عمری تو و عمر را وفا نیست
بازم به وفا چه میفریبی
دل سیر نمیشود به جیحون
او را به سقا چه میفریبی
تاریک شدهست چشم بیتو
ما را به عصا چه میفریبی
ای دوست دعا وظیفه ماست
ما را به دعا چه میفریبی
آن را که مثال امن دادی
با خوف و رجا چه میفریبی
گفتی به قضای حق رضا ده
ما را به قضا چه میفریبی
چون نیست دواپذیر این درد
ما را به دوا چه میفریبی
تنها خوردن چو پیشه کردی
ما را به صلا چه میفریبی
چون چنگ نشاط ما شکستی
ما را به سه تا چه میفریبی
ما را بیما چو مینوازی
ما را با ما چه میفریبی
ای بسته کمر به پیش تو جان
ما را به قبا چه میفریبی
خاموش که غیر تو نخواهیم
ما را به عطا چه میفریب
هفت نوبت صبر کرد و بانگ کرد
تاکه عاجز گشت از تیباش مرد
پاسخش این بود مینگذاردم
تا برون آیم هنوز ای محترم
گفت آخر مسجد اندر کس نماند
کیت وا میدارد آنجا کت نشاند
گفت آنک بستهاستت از برون
بسته است او هم مرا در اندرون
آنک نگذارد ترا کایی درون
میبنگذارد مرا کایم برون
آنک نگذارد کزین سو پا نهی
او بدین سو بست پای این رهی
تر و خشک یکسان همی بدرود
وگر لابه سازی سخن نشنود
دروگر زمانست و ما چون گیا
همانش نبیره همانش نیا
به پیر و جوان یک به یک ننگرد
شکاری که پیش آیدش بشکرد
جهان را چنینست ساز و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
هم دعا از تو اجابت هم ز تو
ایمنی از تو مهابت هم ز تو
این ثنا گفتن ز من ترک ثناست
کین دلیل هستی و هستی خطاست
پیش هست او بباید نیست بود
چیست هستی پیش او کور و کبود
گر نبودی کور زو بگداختی
گرمی خورشید را بشناختی
ور نبودی او کبود از تعزیت
کی فسردی همچو یخ این ناحیت
از خدا غیر خدا را خواستن
ظن افزونیست و کلی کاستن
بشنو اکنون قصهٔ آن رهروان
که ندارند اعتراضی در جهان
ز اولیا اهل دعا خود دیگرند
که همیدوزند و گاهی میدرند
قوم دیگر میشناسم ز اولیا
که دهانشان بسته باشد از دعا
از رضا که هست رام آن کرام
جستن دفع قضاشان شد حرام
در قضا ذوقی همیبینند خاص
کفرشان آید طلب کردن خلاص
حسن ظنی بر دل ایشان گشود
که نپوشند از غمی جامهٔ کبود
Privacy Policy
Today visitors: 1102 Time base: Pacific Daylight Time