Loading the content... Loading depends on your connection speed!

Ganje Hozour App
Ganje Hozour Iphone App Ganje Hozour Android App

Search
جستجو

Ganje Hozour audio Program #905
برنامه صوتی شماره ۹۰۵ گنج حضور

Please rate this audio
Out of 193 votes | 3942 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  

Description

برنامه شماره ۹۰۵ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی


۱۴۰۰ تاریخ اجرا۱۵ فوريه ۲۰۲۲ - ۲۷ بهمن



.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۰۵ بر روی این لینک کلیک کنید

PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

PDF تمام اشعار این برنامه

   خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.



مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


خوابم ببسته‌ای(۱)، بگشا ای قمر نقاب

تا سجده‌هایِ شُکر کند پیشت آفتاب


دامانِ تو گرفتم و دستم بتافتی(۲)

هین دست درکشیدم، روی از وفا متاب


گفتی: مکن شتاب که آن هست فعلِ دیو*

دیو او بُوَد که می‌نکند سویِ تو شتاب


یا رب کنم، ببینم بر درگهِ نیاز

چندین هزار یا رب، مشتاقِ آن جواب


از خاک بیشتر(۳) دل و جان‌هایِ آتشین

مُستَسقیانه(۴) کوزه گرفته که آب آب


بر خاک رحم کن که از این چار عنصر او

بی دست و پاتر آمد در سیر و انقلاب(۵)


وقتی که او سبک شود، آن باد، پایِ اوست

لنگانه(۶) برجهد دو سه گامی پیِ سحاب(۷)


تا خنده گیرد از تکِ(۸) آن لنگ برق را

و اندر شفاعت آید آن رعدِ خوش‌‌ خطاب


با ساقیانِ ابر بگوید که: برجَهید

کز تشنگانِ خاک بجوشید اضطراب


گیرم که من نگویم، آخر نمی‌رسد

اندر مشامِ رحمت بویِ دلِ کباب؟


پس ساقیانِ ابر همان دم روان شوند

با جَرّه(۹) و قِنینه(۱۰) و با مَشکِ پرشراب


خاموش و در خراب همی‌جوی گنجِ عشق

کاین گنج در بهار برویید از خراب


*حدیث


 «التأنّي مِنَ الله والعجلة مِنَ الشيطان.» 


«درنگ از خداوند و شتاب از شیطان است.»


(۱خواب بستن: شورانیدن وبازداشتن کسی از خواب

(۲تافتن: برگرداندن

(۳بیشتر: به کنایه بسیار و بیش از شمار

(۴مستسقیانه: چون تشنگان

(۵انقلاب: تحول، تبدیل

(۶لنگانه: مجازاً آنکه به زحمت و کوشش بسیار راه رود.

(۷سحاب: ابر

(۸تک: دویدن

(۹جَرّه: سبو

(۱۰قِنینه: صُراحی، ظرف مخصوص شراب

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


خوابم ببسته‌ای، بگشا ای قمر نقاب

تا سجده‌هایِ شُکر کند پیشت آفتاب


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 


آفتابی در یکی ذرّه نهان

ناگهان آن ذرّه بگشاید دهان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shams


هر کسی در عجبی و عجبِ من اینست

کاو نگنجد به میان، چون به میان می‌آید؟


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۶۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1463 


لفظِ جبرم، عشق را بی‌صبر کرد

وآنکه عاشق نیست، حبسِ جبر کرد


این، مَعِیَّت(۱۱) با حق است و جبر نیست

این تجلّیِ(۱۲) مَه است، این ابر نیست


قرآن کریم، سوره حدید (۵۷)، آیه ۴ 

Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #4


«وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ…»


«و هر جا كه باشيد همراه شماست… .»


(۱۱مَعِیَّت: همراه بودن، همراهی. خدا با شماست هر کجا که باشید.

(۱۲تجلّی: تابش، روشنی

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3187 


ترک کن این جبر را که بس تُهی‌ست

تا بدانی سِرِّ سِرِّ جبر چیست


ترک کن این جبرِ جمعِ مَنبَلان(۱۳)

تا خبر یابی از آن جبرِ چو جان


(۱۳مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #10 


زانکه شاکر را، زیادت وعده است

آنچنانکه قُرب، مُزدِ سجده است


گفت: وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ یزدانِ ما

قُربِ جان شد سجده اَبدانِ ما


حق تعالی به ما فرمود: سجده كن و نزديک شو. سجده ای که توسّط 

جسم های ما صورت می گیرد موجب تقرّب روح ما به خدا می شود.


گر زیادت می‌شود، زین رُو بُوَد

نه از برایِ بَوش(۱۴) و های و هو بُوَد


(۱۴بَوش: خودنمایی، کرّ و فرّ

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2550 


پاره‌دوزی می‌کنی اندر دکان

زیرِ این دُکّانِ تو، مدفون دو کان


هست این دکّان کِرایی، زود باش

تیشه بستان و تَکَش(۱۵) را می‌تراش


(۱۵تَک: ته، قعر، عمق

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1068 


هر که مانْد از کاهلی(۱۶) بی‌شُکر و صبر

او همین داند که گیرد پایِ جَبر


هر که جبر آورد، خود رنجور(۱۷) کرد

تا همان رنجوری‌اش، در گور کرد


(۱۶کاهلی: تنبلی

(۱۷رنجور: بیمار

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #946 

 

زآنکه بی شُکری بُوَد شُوم و شَنار(۱۸)

می بَرَد بی شُکر را در قَعرِ نار(۱۹)


گر توکُّل می‌کنی، در کار کُن

کِشت کن، پس تکیه بر جَبّار کُن


(۱۸شَنار: ننگ و عار، شوم و زشت

(۱۹قَعرِ نار: ژرفای آتش

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1444, Divan e Shams


ای عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابم

تا غرقه شده‌ست از تو در خونِ جگر خوابم


از کانِ شِکَر جَستن، اندر شبِ آبستن

بگداخت در اندیشه مانند شِکَر، خوابم


بی‌لطفِ وصالِ او، گشتم چو هلالِ او

تا شب نَبَرَد هرگز در دورِ قمر خوابم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3153 


تو ز طفلی چون سببها دیده‌ای

در سبب، از جهل بر چَفسیده‌ای(۲۰)


با سببها از مُسَبِّب غافلی

سوی این روپوش‌ها ز آن مایلی


چون سبب‌ها رفت، بر سر می‌زنی

ربَّنا و رَبَّناها می‌کُنی


ربّ می‌گوید: برو سوی سبب

چون ز صُنعم(۲۱) یاد کردی؟ ای عجب


گفت: زین پس من تو را بینم همه

ننگرم سوی سبب و آن دَمْدَمه(۲۲)


گویدش: رُدُّوا لَعادُوا، کار توست

ای تو اندر توبه و میثاق، سُست


قرآن كريم، سوره انعام (۶)، آيه ٢٨

Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #28


«بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ 

وَ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»


«نه، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مى‌داشتند اكنون برايشان 

آشكار شده، اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به همان 

كارها كه منعشان كرده بودند باز مى‌گردند. اينان دروغگويانند.»


لیک من آن ننگرم، رحمت کنم

رحمتم پُرَّست، بر رحمت تنم


ننگرم عهد بَدت، بِدهم عطا

از کرم، این دَم چو می‌خوانی مرا


قافله حیران شد اندر کارِ او

یا محمّد چیست این؟ ای بحرخو


کرده‌ای روپوش، مَشکِ خُرد را

غرقه کردی هم عرب، هم کُرد را


(۲۰چفسیده‌ای: چسبیده‌ای

(۲۱صُنع: قدرت آفريدگاریِ خداوند

(۲۲دَمْدَمه: شهرت، آوازه، مكر و فريب

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2166 


یک بَدَست(۲۳) از جمع رفتن یک زمان

مکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان


(۲۳بَدَست: وَجب

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 


 هر ولی را نوح و کشتیبان شناس

صحبتِ این خلق را طوفان شناس


کم گُریز از شیر و اِژدرهای نر

ز آشنایان و ز خویشان کن حذر


در تلاقی روزگارت می‌برند

یادهاشان غایبی‌ات می‌چرند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shams


این دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نِعَم

بی شمعِ رویِ تو نَتان(۲۴) دیدن مرین دو راه را


هرگز نداند آسیا مقصودِ گردشهایِ خود

کاستونِ قُوتِ ماست او، یا کسب و کارِ نانبا(۲۵)


آبیش گردان می‌کند، او نیز چرخی می‌زند

حق آب را بسته کند، او هم نمی‌جنبد ز جا


(۲۴نَتان: نتوان

(۲۵نانبا: نانوا

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1068 


هر که مانْد از کاهِلی(۲۶) بی‌شُکر و صبر

او همین داند که گیرد پایِ جبر


هر که جبر آورد، خود رَنجور(۲۷) کرد

تا همان رَنجوری‌اش، در گور کرد


(۲۶کاهلی: تنبلی

(۲۷رنجور: بیمار

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3203 


تا نَفَختُ(۲۸) فیهِ مِن رُوحی تو را

وارهانَد زین و گوید: برتر آ


قرآن کریم، سورۀ حجر (۱۵)، آیۀ ۲۹

Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #29


«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.»


«چون آفرينشش را به پايان بردم و از روحِ خود در آن دميدم، 

در برابرِ او به سجده بيفتيد.»


(۲۸نَفَختُ فیه: دمیدم در او

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shams


دَمِ او جان دَهَدَت رو ز نَفَختُ بپذیر

کار او کُن فَیَکون‌‌ است، نه موقوفِ علل


قرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ۱۱۷

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117


«بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»


«آفرينندۀ آسمانها و زمين است. چون ارادۀ چيزى كند، مى‌گويد: 

موجود شو. و آن چيز موجود مى‌شود.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2466 


پیش چوگان‌های حکمِ کُنْ فَكان

می‌دویم اندر مکان و لامکان

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1746, Divan e Shams


من آن کسم که تو نامم نهی، «نمی‌دانم»

چو من اسیرِ توام، پس امیرِ میرانم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1381 


حق قدم بر وی نَهَد از لامکان

آنگه او ساکن شود از کُنْ فَكان


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #916 


نیست کسبی از توکّل خوب‌تر

چیست از تسلیم، خود محبوب‌تر؟


بس گُریزَند از بلا سویِ بلا

بس جَهَند از مار، سویِ اژدها


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1557, Divan e Shams


خود مَنْ جَعَلَ اَلْـهُمُومِ هَمّاً 

از لفظِ رسول خوانده استم 


حدیث

«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ 

بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.»


«هر کس غم‌هایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غم‌های دنیویِ 

او را از میان می‌برد. و اگر کسی غمهای مختلفی داشته باشد، خداوند 

به او اعتنایی نمی‌دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۱۳۷    

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3137 


گفت: رَو، هر که غمِ دین برگزید

باقیِ غم‌ها خدا از وی بُرید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2372, Divan e Shams


تو از آن بار نداری که سبکسار چو بیدی

تو از آن کار نداری که شدستی همه‌کاره


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477 


اصل، خود جذب است، لیک ای خواجه‌تاش(۲۹)

کار کن، موقوفِ آن جَذْبه مباش


(۲۹خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 181, Divan e Shams


دل چو دانه، ما مثالِ آسیا

آسیا کی داند این گردش چرا؟


تن چو سنگ و آبِ او اندیشه‌ها

سنگ گوید: آب داند ماجرا


آب گوید: آسیابان را بپرس

کو فکند اندر نشیب این آب را


آسیابان گویدت: کای نان‌خوار

گر نگردد این، که باشد نانبا(۳۰)


ماجرا بسیار خواهد شد خَمُش

از خدا واپُرس تا گوید تو را


(۳۰نانبا: نانوا

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، ‌بیت ۳۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #333 


گفت پیغمبر که جنّت از اله

گر همی‌خواهی، ز کس چیزی مخواه 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۷۷۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #773 


از خدا غیرِ خدا را خواستن

ظنِّ افزونی‌ست و، کُلّی کاستن 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shams


یار در آخر زمان کرد طَرَب سازیی

باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازیی


جملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشت

تا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازیی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shams


اگر نه عشقِ شمس الدین بُدی در روز و شب ما را،

فراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟! 


بُتِ شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خود،

اگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۸۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2883, Divan e Shams


گهِ عُزلَت، تو بگویی: که چو رهبان(۳۱) گشتی

گهِ صحبت، تو مرا دشمنِ اصحاب کنی


گر قَصَب‌وار نپیچم دلِ خود در غمِ تو

چون قَصَب(۳۲) پیچ مرا هالِکِ(۳۳) مهتاب کنی


در توکّل تو بگویی که: سبب سنّتِ ماست

در تَسَبُّب(۳۴) تو نکوهیدنِ اسباب کنی


(۳۱رهبان: راهب، ترسا

(۳۲قَصَب‌: نوعی پارچهٔ کتانی نازک

(۳۳هالِک: هلاک شونده، نیست شونده، اشاره به این عقیده قدما 

که نورِ ماه (مهتاب) پارچهٔ کتانی را فرسوده می‌کند و می‌ترکاند.

(۳۴تسبّب: سبب‌جویی، توسّل به سبب

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 128, Divan e Shams


ما را مکُنید یاد هرگز

ما خود هستیم یاد بی‌ ما


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۳۰۵۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3052 


کُلُّ شَی‌‌ءٍ هالِکٌ جز وجهِ او 

چون نِه‌‌ای در وجهِ او، هستی مجو


قرآن کریم، سورۀ قصص (۲۸)، آیۀ ۸۸

Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #88


«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ 

لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.»

 

«با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. 

هر چيزى نابودشدنى است مگر ذاتِ او. 

فرمان، فرمانِ اوست و همه به او بازگردانيده شويد.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۵۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #550 


چون ز زنده مُرده بیرون می‌کُند

نفسِ زنده سوی مرگی می‌تَند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3056, Divan e Shams


قضا که تیرِ حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کُنَد به عنایت از آن سپس سپری


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۱۸۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1868 


احمق است و مُردهٔ ما و منی

کز غمِ فرعش، فراغِ اصل، نی


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۹۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #912 


 گفت: آری گر توکّل رهبر است

این سبب هم سُنّتِ پیغمبر است‌‌


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2002, Divan e Shams


تو سبب‌سازی و داناییِ آن سلطان بین

آنچه ممکن نَبُود، در کفِ او امکان بین


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۸۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2883, Divan e Shams


بازِ جان صید کُنی، چَنگلِ(۳۵) او درشکنی

تن شود کَلْبِ معلَّم(۳۶) تُش بی‌ناب(۳۷) کنی


زرگرِ رنگِ رخِ ما چو دکانی گیرد

لقبِ زرگرِ ما را همه قَلّاب(۳۸) کنی


من که باشم؟ که به درگاهِ تو صبحِ صادق

هست لرزان که مباداش که کذّاب(۳۹) کنی


(۳۵چَنگل: چنگال

(۳۶کلبِ معلَّم: سگ تعلیم یافته

(۳۷ناب: دندان نیش درندگان

(۳۸قَلّاب: متقلّب، سازندهٔ سکّهٔ تقلّبی

(۳۹کذّاب: دروغ‌گو

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۳۲۵۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3259 


 من غلامِ آن که اندر هر رِباط(۴۰)

خویش را واصل نداند بر سِماط(۴۱)


بس رِباطی که بباید ترک کرد

تا به مَسْکَن دررسد یک روز مرد


(۴۰رِباط: خانه، سرا، منزل، كاروان‌سرا

(۴۱سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بی‌نهایتِ گشوده شده

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۱۶۹۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1693 


صبحِ کاذب، صد هزاران کاروان

داد بر بادِ هلاکت ای جوان


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ٣٢٩٢

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3292 


بر دکان، هر زرنما خندان شده‌ست

ز آنکه سنگِ امتحان، پنهان شده‌ست‌‌


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۸۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2883, Divan e Shams


همه را نفی کنی، بازدهی صد چندان

دِی(۴۲) دهی و به بهارش همه ایجاب کنی


بزنی گردنِ اَنجُم(۴۳) تو به تیغِ خورشید

بازشان هم تو فروزِ(۴۴) رخِ عنّاب کنی


چو خَمُش کرد، بگویی که بگو و، چو بگفت

گوییش: پس تو چرا فتحِ چنین باب کنی؟(۴۵)


(۴۲دِی: سرما و سختی

(۴۳انجم: ستاره‌ها

(۴۴فروز: برافروخته شدن، روشنی، فروغ

(۴۵فتحِ باب کردن: باز کردن در، به مَجاز آغاز کردنِ کار

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۵۵۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #552 


دی شوی بینی تو اخراجِ بهار

لیل گردی، بینی ایلاجِ(۴۶) نهار


قرآن کریم، سورۀ حج (۲۲)، آیۀ ۶۱

Quran, Sooreh Al-Hajj(#22), Line #61


«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ.»


«اين بدان سبب است كه خدا از شب مى‌كاهد و به روز مى‌افزايد و 

از روز مى‌كاهد و به شب مى‌افزايد. و خدا شنوا و بيناست.»


(۴۶ایلاج: وارد کردن، درآوردنِ چیزی در چیزِ دیگر

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۲۲۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2264 


آن بهاران مُضمَر(۴۷) است اندر خزان

در بهار است آن خزان مگریز از آن‏


(۴۷مُضمَر: پنهان کرده شده

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۲۰۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2072 


 پیش بینا، شد خموشی نفعِ تو

بهرِ این آمد خطاب أَنصِتُوا


قرآن کریم، سورۀ اعراف (۷)، آیۀ ۲۰۴

Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204


«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»


«چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، 

شايد مشمولِ رحمت خدا شويد.»


گر بفرماید: بگو، برگُوی خَوش

لیک اندک گو، دراز اندر مکَش


ور بفرماید که اندر کَش دراز

هم‌چنان شرمین(۴۸) بگو، با امر ساز(۴۹)


(۴۸شَرمین: شرمناک، با حیا

(۴۹با امر ساز: از دستورات اطاعت کن

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۲۰۷۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2076 


چونکه کوته می‌کنم من از رَشَد

او به صد نوعم بگفتن می‌کَشَد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3339 


نعرهٔ لاضَیْر بر گردون رسید

هین بِبُر که جان ز جان کندن رهید


ساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. 

هان اینک(ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.


قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰

Quran, Sooreh Ash-Shu'araa(#26), Line #50


«قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»


«گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.»


ما بدانستیم ما این تن نه‌ایم

از وَرایِ تن، به یزدان می‌زی‌ایم


ای خُنُک آن را که ذاتِ خود شناخت

اندر اَمنِ سَرمدی قصری بساخت


کودکی گِریَد پیِ جُوز و مَویز

پیشِ عاقل، باشد آن بس سهل چیز


پیشِ دل، جُوز و مَویز آمد جسد

طفل کَی در دانشِ مردان رسد؟


هر که محجوب است، او خود کودک است

مرد آن باشد که بیرون از شک است


گر به ریش و خایه مردستی کسی

هر بُزی را ریش و مو باشد بسی


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۶۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2865, Divan e Shams


در رُخِ عشق نگر تا به صفت مرد شَوی

نزدِ سردان(۵۰) منشین، کز دمشان سرد شَوی


از رخِ عشق بجو چیزِ دگر، جز صورت

کار آن است که با عشق تو هم درد شَوی


(۵۰سردان: آدمهای بی ذوق، آدمهای غمگین

----------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3346 


پیشوایِ بَد بُوَد آن بُز، شتاب

می‌بَرَد اصحاب را پیشِ قَصاب


ریش شانه کرده که من سابِقَم

سابِقی، لیکن به سوی مرگ و غم


هین رَوِش بگزین و ترکِ ریش کن

ترکِ این ما و من و تشویش کن


تا شوی چون بویِ گُل با عاشقان

پیشوا و رهنمای گُلسِتان


کیست بویِ گُل؟ دَمِ عقل و خِرَد

خوش قَلاوُوزِ رَهِ مُلکِ ابد    


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


یا رب کنم، ببینم بر درگهِ نیاز

چندین هزار یا رب، مشتاقِ آن جواب


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۰۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3072 


اُذْکُروا الله کارِ هر اوباش نیست

اِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۵۱) نیست


لیک تو آیِس مشو، هم پیل باش

ور نه پیلی، در پی تبدیل باش


قرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱

Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41


«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»


«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»


(۵۱قَلاّش: بی‌کاره، ولگرد، مُفلس

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


بر خاک رحم کن که از این چار عنصر او

بی دست و پاتر آمد در سیر و انقلاب


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۱۸۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1856 


صوفیی از فقر چون در غم شود

عینِ فقرش دایه و مَطْعَم(۵۲) شود


زآنکه جنّت از مَکارِه(۵۳) رُسته است

رحم، قسمِ عاجزی اِشکسته است


حدیث


«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در سختی‌ها و ناملایمات پیچیده شده‌ است و دوزخ در شهوات.»


آنکه سَرها بشکند او از عُلُو(۵۴)

رحمِ حقّ و خلق نآید سویِ او


این سخن آخِر ندارد، و آن جوان

از کمی اجرایِ نان شد ناتوان


شاد آن صوفی که رزقش کم شود

آن شَبَه‌ش(۵۵) دُر گردد و او یَم(۵۶) شود


 زآن جِرای خاص هر کآگاه شد

او سزای قُرب و اِجری‌گاه(۵۷) شد


زان جِرای(۵۸) روح چون نقصان شود

جانَش از نُقصانِ(۵۹) آن لرزان شود


پس بداند که خطایی رفته است 

که سَمَن‌زارِ(۶۰) رضا آشفته است


(۵۲مَطْعَم: غذا، خوردنى

(۵۳مَكاره: جمعِ مَكْرَهَه، به معنىِ سختى، ناخوشی و هرآنچه 

برای آدمی ناخوش و ناگوار آید.

(۵۴عُلُو: همان عُلُوّ به معنیِ بزرگی و رفعت

(۵۵شَبَه: شَبَه یا شَبَق نوعی سنگ سیاه و براق که در جواهرسازی بکار رود.

(۵۶یَم: دریا

(۵۷اِجری‌گاه: در اینجا يعنی پیشگاهِ الهی

(۵۸جِرا: مواجب، مستمری، حقوق

(۵۹نُقصان:  کمی، کاستی، زیان

(۶۰سَمَن‌زار: باغ یاسمن

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


وقتی که او سبک شود، آن باد، پایِ اوست

لنگانه برجهد دو سه گامی پیِ سحاب


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1723, Divan e Shams


هزار ابر عنایت بر آسمان رضاست

اگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، ‌بیت ۹۸۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #980 


لنگ و لوک(۶۱) و خَفته‌شکل(۶۲) و بی‌ادب

سوی او می‌غیژ(۶۳) و، او را می‌طلب


(۶۱لوک: آنكه از شدّتِ ضعف و سستی، عاجزی و زبونی، به زانو و دست راه رود.

(۶۲خَفته: خمیده

(۶۳غیژیدن: مانند کودکان چهار دست و پا راه رفتن

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


تا خنده گیرد از تکِ آن لنگ برق را

و اندر شفاعت آید آن رعدِ خوش‌‌ خطاب


مولوی، مثنوی، دفتر اول، ‌بیت ۱۸۱۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1819 


دوست دارد یار، این آشفتگی

کوششِ بیهوده بِهْ از خُفتِگی‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۲۳۸۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2386 


جنبش و آمد شدِ ما و اکتساب

هست مِفتاحی بر آن قفل و حجاب


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


با ساقیانِ ابر بگوید که: برجَهید

کز تشنگانِ خاک بجوشید اضطراب


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۳۷۸۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3784 


تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعد

چون نداند کاو کشاند ابرِ سعد


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۱۹۴۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1940 


آبِ رحمت بایدت، رَوْ پست شو

وآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شو

----------------------

مجموع لغات: 

(۱خواب بستن: شورانیدن وبازداشتن کسی از خواب

(۲تافتن: برگرداندن

(۳بیشتر: به کنایه بسیار و بیش از شمار

(۴مستسقیانه: چون تشنگان

(۵انقلاب: تحول، تبدیل

(۶لنگانه: مجازاً آنکه به زحمت و کوشش بسیار راه رود.

(۷سحاب: ابر

(۸تک: دویدن

(۹جَرّه: سبو

(۱۰قِنینه: صُراحی، ظرف مخصوص شراب

(۱۱مَعِیَّت: همراه بودن، همراهی. خدا با شماست هر کجا که باشید.

(۱۲تجلّی: تابش، روشنی

(۱۳مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار

(۱۴بَوش: خودنمایی، کرّ و فرّ

(۱۵تَک: ته، قعر، عمق

(۱۶کاهلی: تنبلی

(۱۷رنجور: بیمار

(۱۸شَنار: ننگ و عار، شوم و زشت

(۱۹قَعرِ نار: ژرفای آتش

(۲۰چفسیده‌ای: چسبیده‌ای

(۲۱صُنع: قدرت آفريدگاریِ خداوند

(۲۲دَمْدَمه: شهرت، آوازه، مكر و فريب

(۲۳بَدَست: وَجب

(۲۴نَتان: نتوان

(۲۵نانبا: نانوا

(۲۶کاهلی: تنبلی

(۲۷رنجور: بیمار

(۲۸نَفَختُ فیه: دمیدم در او

(۲۹خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.

(۳۰نانبا: نانوا

(۳۱رهبان: راهب، ترسا

(۳۲قَصَب‌: نوعی پارچهٔ کتانی نازک

(۳۳هالِک: هلاک شونده، نیست شونده، اشاره به این عقیده قدما 

که نورِ ماه (مهتاب) پارچهٔ کتانی را فرسوده می‌کند و می‌ترکاند.

(۳۴تسبّب: سبب‌جویی، توسّل به سبب

(۳۵چَنگل: چنگال

(۳۶کلبِ معلَّم: سگ تعلیم یافته

(۳۷ناب: دندان نیش درندگان

(۳۸قَلّاب: متقلّب، سازندهٔ سکّهٔ تقلّبی

(۳۹کذّاب: دروغ‌گو

(۴۰رِباط: خانه، سرا، منزل، كاروان‌سرا

(۴۱سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بی‌نهایتِ گشوده شده

(۴۲دِی: سرما و سختی

(۴۳انجم: ستاره‌ها

(۴۴فروز: برافروخته شدن، روشنی، فروغ

(۴۵فتحِ باب کردن: باز کردن در، به مَجاز آغاز کردنِ کار

(۴۶ایلاج: وارد کردن، درآوردنِ چیزی در چیزِ دیگر

(۴۷مُضمَر: پنهان کرده شده

(۴۸شَرمین: شرمناک، با حیا

(۴۹با امر ساز: از دستورات اطاعت کن

(۵۰سردان: آدمهای بی ذوق، آدمهای غمگین

(۵۱قَلاّش: بی‌کاره، ولگرد، مُفلس

(۵۲مَطْعَم: غذا، خوردنى

(۵۳مَكاره: جمعِ مَكْرَهَه، به معنىِ سختى، ناخوشی و هرآنچه 

برای آدمی ناخوش و ناگوار آید.

(۵۴عُلُو: همان عُلُوّ به معنیِ بزرگی و رفعت

(۵۵شَبَه: شَبَه یا شَبَق نوعی سنگ سیاه و براق که در جواهرسازی بکار رود.

(۵۶یَم: دریا

(۵۷اِجری‌گاه: در اینجا يعنی پیشگاهِ الهی

(۵۸جِرا: مواجب، مستمری، حقوق

(۵۹نُقصان:  کمی، کاستی، زیان

(۶۰سَمَن‌زار: باغ یاسمن

(۶۱لوک: آنكه از شدّتِ ضعف و سستی، عاجزی و زبونی، به زانو و دست راه رود.

(۶۲خَفته: خمیده

(۶۳غیژیدن: مانند کودکان چهار دست و پا راه رفتن

-----------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


خوابم ببسته‌ای بگشا ای قمر نقاب

تا سجده‌های شکر کند پیشت آفتاب


دامان تو گرفتم و دستم بتافتی

هین دست درکشیدم روی از وفا متاب


گفتی مکن شتاب که آن هست فعل دیو*

دیو او بود که می‌نکند سوی تو شتاب


یا رب کنم ببینم بر درگه نیاز

چندین هزار یا رب مشتاق آن جواب


از خاک بیشتر دل و جان‌های آتشین

مستسقیانه کوزه گرفته که آب آب


بر خاک رحم کن که از این چار عنصر او

بی دست و پاتر آمد در سیر و انقلاب


وقتی که او سبک شود آن باد پای اوست

لنگانه برجهد دو سه گامی پی سحاب


تا خنده گیرد از تک آن لنگ برق را

و اندر شفاعت آید آن رعد خوش‌‌ خطاب


با ساقیان ابر بگوید که برجهید

کز تشنگان خاک بجوشید اضطراب


گیرم که من نگویم آخر نمی‌رسد

اندر مشام رحمت بوی دل کباب


پس ساقیان ابر همان دم روان شوند

با جره و قنینه و با مشک پرشراب


خاموش و در خراب همی‌جوی گنج عشق

کاین گنج در بهار برویید از خراب


*حدیث


 «التأنّي مِنَ الله والعجلة مِنَ الشيطان.» 


«درنگ از خداوند و شتاب از شیطان است.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


خوابم ببسته‌ای بگشا ای قمر نقاب

تا سجده‌های شکر کند پیشت آفتاب


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 


آفتابی در یکی ذره نهان

ناگهان آن ذره بگشاید دهان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shams


هر کسی در عجبی و عجب من اینست

کاو نگنجد به میان چون به میان می‌آید


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۶۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1463 


لفظ جبرم عشق را بی‌صبر کرد

وآنکه عاشق نیست حبس جبر کرد


این معیت با حق است و جبر نیست

این تجلی مه است این ابر نیست


قرآن کریم، سوره حدید (۵۷)، آیه ۴ 

Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #4


«وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ…»


«و هر جا كه باشيد همراه شماست… .»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3187 


ترک کن این جبر را که بس تهی‌ست

تا بدانی سر سر جبر چیست


ترک کن این جبر جمع منبلان

تا خبر یابی از آن جبر چو جان


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #10 


زانکه شاکر را زیادت وعده است

آنچنانکه قرب مزد سجده است


گفت واسجد واقترب یزدان ما

قرب جان شد سجده ابدان ما


حق تعالی به ما فرمود: سجده كن و نزديک شو. سجده ای که توسّط 

جسم های ما صورت می گیرد موجب تقرّب روح ما به خدا می شود.


گر زیادت می‌شود زین رو بود

نه از برای بوش و های و هو بود


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2550 


پاره‌دوزی می‌کنی اندر دکان

زیر این دکان تو مدفون دو کان


هست این دکان کرایی زود باش

تیشه بستان و تکش را می‌تراش


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1068 


هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبر

او همین داند که گیرد پای جبر


هر که جبر آورد خود رنجور کرد

تا همان رنجوری‌اش در گور کرد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #946 

 

زآنکه بی شکری بود شوم و شنار

می برد بی شکر را در قعر نار


گر توکل می‌کنی در کار کن

کشت کن پس تکیه بر جبار کن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1444, Divan e Shams


ای عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابم

تا غرقه شده‌ست از تو در خون جگر خوابم


از کان شکر جستن اندر شب آبستن

بگداخت در اندیشه مانند شکر خوابم


بی‌لطف وصال او گشتم چو هلال او

تا شب نبرد هرگز در دور قمر خوابم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3153 


تو ز طفلی چون سببها دیده‌ای

در سبب از جهل بر چفسیده‌ای


با سببها از مسبب غافلی

سوی این روپوش‌ها ز آن مایلی


چون سبب‌ها رفت بر سر می‌زنی

ربنا و ربناها می‌کنی


رب می‌گوید برو سوی سبب

چون ز صنعم یاد کردی ای عجب


گفت زین پس من تو را بینم همه

ننگرم سوی سبب و آن دمدمه


گویدش ردوا لعادوا کار توست

ای تو اندر توبه و میثاق سست


قرآن كريم، سوره انعام (۶)، آيه ٢٨

Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #28


«بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ 

وَ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»


«نه، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مى‌داشتند اكنون برايشان 

آشكار شده، اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به همان 

كارها كه منعشان كرده بودند باز مى‌گردند. اينان دروغگويانند.»


لیک من آن ننگرم رحمت کنم

رحمتم پرست بر رحمت تنم


ننگرم عهد بدت بدهم عطا

از کرم این دم چو می‌خوانی مرا


قافله حیران شد اندر کار او

یا محمد چیست این ای بحرخو


کرده‌ای روپوش مشک خرد را

غرقه کردی هم عرب هم کرد را


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2166 


یک بدست از جمع رفتن یک زمان

مکر شیطان باشد این نیکو بدان


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 


 هر ولی را نوح و کشتیبان شناس

صحبت این خلق را طوفان شناس


کم گریز از شیر و اژدرهای نر

ز آشنایان و ز خویشان کن حذر


در تلاقی روزگارت می‌برند

یادهاشان غایبی‌ات می‌چرند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shams


این دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعم

بی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه را


هرگز نداند آسیا مقصود گردشهای خود

کاستون قوت ماست او یا کسب و کار نانبا


آبیش گردان می‌کند او نیز چرخی می‌زند

حق آب را بسته کند او هم نمی‌جنبد ز جا


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1068 


هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبر

او همین داند که گیرد پای جبر


هر که جبر آورد خود رنجور کرد

تا همان رنجوری‌اش در گور کرد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3203 


تا نفخت فیه من روحی تو را

وارهاند زین و گوید برتر آ


قرآن کریم، سورۀ حجر (۱۵)، آیۀ ۲۹

Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #29


«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.»


«چون آفرينشش را به پايان بردم و از روحِ خود در آن دميدم، 

در برابرِ او به سجده بيفتيد.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shams


دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر

کار او کن فیکون‌‌ است نه موقوف علل


قرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ۱۱۷

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117


«بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»


«آفرينندۀ آسمانها و زمين است. چون ارادۀ چيزى كند، مى‌گويد: 

موجود شو. و آن چيز موجود مى‌شود.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2466 


پیش چوگان‌های حکم کن فكان

می‌دویم اندر مکان و لامکان

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1746, Divan e Shams


من آن کسم که تو نامم نهی نمی‌دانم

چو من اسیر توام پس امیر میرانم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1381 


حق قدم بر وی نهد از لامکان

آنگه او ساکن شود از کن فكان


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #916 


نیست کسبی از توکل خوب‌تر

چیست از تسلیم خود محبوب‌تر


بس گریزند از بلا سوی بلا

بس جهند از مار سوی اژدها


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1557, Divan e Shams


خود من جعل الـهموم هما 

از لفظ رسول خوانده استم 


حدیث

«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ 

بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.»


«هر کس غم‌هایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غم‌های دنیویِ 

او را از میان می‌برد. و اگر کسی غمهای مختلفی داشته باشد، خداوند 

به او اعتنایی نمی‌دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۱۳۷    

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3137 


گفت رو هر که غم دین برگزید

باقی غم‌ها خدا از وی برید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2372, Divan e Shams


تو از آن بار نداری که سبکسار چو بیدی

تو از آن کار نداری که شدستی همه‌کاره


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477 


اصل خود جذب است لیک ای خواجه‌تاش

کار کن موقوف آن جذبه مباش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 181, Divan e Shams


دل چو دانه ما مثال آسیا

آسیا کی داند این گردش چرا


تن چو سنگ و آب او اندیشه‌ها

سنگ گوید آب داند ماجرا


آب گوید آسیابان را بپرس

کو فکند اندر نشیب این آب را


آسیابان گویدت کای نان‌خوار

گر نگردد این که باشد نانبا


ماجرا بسیار خواهد شد خمش

از خدا واپرس تا گوید تو را


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، ‌بیت ۳۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #333 


گفت پیغمبر که جنت از اله

گر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواه 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۷۷۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #773 


از خدا غیر خدا را خواستن

ظن افزونی‌ست و کلی کاستن 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shams


یار در آخر زمان کرد طرب سازیی

باطن او جد جد ظاهر او بازیی


جمله عشاق را یار بدین علم کشت

تا نکند هان و هان جهل تو طنازیی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shams


اگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما را

فراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را


بت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خود

اگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۸۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2883, Divan e Shams


گه عزلت تو بگویی که چو رهبان گشتی

گه صحبت تو مرا دشمن اصحاب کنی


گر قصب‌وار نپیچم دل خود در غم تو

چون قصب پیچ مرا هالک مهتاب کنی


در توکل تو بگویی که سبب سنت ماست

در تسبب تو نکوهیدن اسباب کنی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 128, Divan e Shams


ما را مکنید یاد هرگز

ما خود هستیم یاد بی‌ ما


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۳۰۵۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3052 


کل شی‌ء هالک جز وجه او 

چون نه‌‌ای در وجه او هستی مجو


قرآن کریم، سورۀ قصص (۲۸)، آیۀ ۸۸

Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #88


«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ 

لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.»

 

«با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. 

هر چيزى نابودشدنى است مگر ذاتِ او. 

فرمان، فرمانِ اوست و همه به او بازگردانيده شويد.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۵۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #550 


چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفس زنده سوی مرگی می‌تند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3056, Divan e Shams


قضا که تیر حوادث به تو همی‌انداخت

تو را کند به عنایت از آن سپس سپری


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۱۸۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1868 


احمق است و مرده ما و منی

کز غم فرعش فراغ اصل نی


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۹۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #912 


 گفت آری گر توکل رهبر است

این سبب هم سنت پیغمبر است‌‌


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2002, Divan e Shams


تو سبب‌سازی و دانایی آن سلطان بین

آنچه ممکن نبود در کف او امکان بین


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۸۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2883, Divan e Shams


باز جان صید کنی چنگل او درشکنی

تن شود کلب معلم تش بی‌ناب کنی


زرگر رنگ رخ ما چو دکانی گیرد

لقب زرگر ما را همه قلاب کنی


من که باشم که به درگاه تو صبح صادق

هست لرزان که مباداش که کذاب کنی


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ۳۲۵۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3259 


 من غلام آن که اندر هر رباط

خویش را واصل نداند بر سماط


بس رباطی که بباید ترک کرد

تا به مسکن دررسد یک روز مرد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۱۶۹۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1693 


صبح کاذب صد هزاران کاروان

داد بر باد هلاکت ای جوان


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، ‌بیت ٣٢٩٢

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3292 


بر دکان هر زرنما خندان شده‌ست

ز آنکه سنگ امتحان پنهان شده‌ست‌‌


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۸۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2883, Divan e Shams


همه را نفی کنی بازدهی صد چندان

دی دهی و به بهارش همه ایجاب کنی


بزنی گردن انجم تو به تیغ خورشید

بازشان هم تو فروز رخ عناب کنی


چو خمش کرد بگویی که بگو و چو بگفت

گوییش پس تو چرا فتح چنین باب کنی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۵۵۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #552 


دی شوی بینی تو اخراج بهار

لیل گردی بینی ایلاج نهار


قرآن کریم، سورۀ حج (۲۲)، آیۀ ۶۱

Quran, Sooreh Al-Hajj(#22), Line #61


«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ.»


«اين بدان سبب است كه خدا از شب مى‌كاهد و به روز مى‌افزايد و 

از روز مى‌كاهد و به شب مى‌افزايد. و خدا شنوا و بيناست.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۲۲۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2264 


آن بهاران مضمر است اندر خزان

در بهار است آن خزان مگریز از آن‏


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۲۰۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2072 


پیش بینا شد خموشی نفع تو

بهر این آمد خطاب أنصتوا


قرآن کریم، سورۀ اعراف (۷)، آیۀ ۲۰۴

Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204


«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»


«چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، 

شايد مشمولِ رحمت خدا شويد.»


گر بفرماید بگو برگوی خوش

لیک اندک گو دراز اندر مکش


ور بفرماید که اندر کش دراز

هم‌چنان شرمین بگو با امر ساز


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۲۰۷۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2076 


چونکه کوته می‌کنم من از رشد

او به صد نوعم بگفتن می‌کشد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3339 


نعره لاضیر بر گردون رسید

هین ببر که جان ز جان کندن رهید


ساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. 

هان اینک(ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.


قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰

Quran, Sooreh Ash-Shu'araa(#26), Line #50


«قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»


«گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.»


ما بدانستیم ما این تن نه‌ایم

از ورای تن به یزدان می‌زی‌ایم


ای خنک آن را که ذات خود شناخت

اندر امن سرمدی قصری بساخت


کودکی گرید پی جوز و مویز

پیش عاقل باشد آن بس سهل چیز


پیش دل جوز و مویز آمد جسد

طفل کی در دانش مردان رسد


هر که محجوب است او خود کودک است

مرد آن باشد که بیرون از شک است


گر به ریش و خایه مردستی کسی

هر بزی را ریش و مو باشد بسی


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۶۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2865, Divan e Shams


در رخ عشق نگر تا به صفت مرد شوی

نزد سردان منشین کز دمشان سرد شوی


از رخ عشق بجو چیز دگر جز صورت

کار آن است که با عشق تو هم درد شوی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3346 


پیشوای بد بود آن بز شتاب

می‌برد اصحاب را پیش قصاب


ریش شانه کرده که من سابقم

سابقی لیکن به سوی مرگ و غم


هین روش بگزین و ترک ریش کن

ترک این ما و من و تشویش کن


تا شوی چون بوی گل با عاشقان

پیشوا و رهنمای گلستان


کیست بوی گل دم عقل و خرد

خوش قلاووز ره ملک ابد    


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


یا رب کنم ببینم بر درگه نیاز

چندین هزار یا رب مشتاق آن جواب


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۰۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3072 


اذکروا الله کار هر اوباش نیست

ارجعی بر پای هر قلاش نیست


لیک تو آیس مشو هم پیل باش

ور نه پیلی در پی تبدیل باش


قرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱

Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41


«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»


«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


بر خاک رحم کن که از این چار عنصر او

بی دست و پاتر آمد در سیر و انقلاب


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۱۸۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1856 


صوفیی از فقر چون در غم شود

عین فقرش دایه و مطعم شود


زآنکه جنت از مکاره رسته است

رحم قسم عاجزی اشکسته است


حدیث


«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در سختی‌ها و ناملایمات پیچیده شده‌ است و دوزخ در شهوات.»


آنکه سرها بشکند او از علو

رحم حق و خلق نآید سوی او


این سخن آخر ندارد و آن جوان

از کمی اجرای نان شد ناتوان


شاد آن صوفی که رزقش کم شود

آن شبه‌ش در گردد و او یم شود


زآن جرای خاص هر کآگاه شد

او سزای قرب و اجری‌گاه شد


زان جرای روح چون نقصان شود

جانش از نقصان آن لرزان شود


پس بداند که خطایی رفته است 

که سمن‌زار رضا آشفته است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


وقتی که او سبک شود آن باد پای اوست

لنگانه برجهد دو سه گامی پی سحاب


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1723, Divan e Shams


هزار ابر عنایت بر آسمان رضاست

اگر ببارم از آن ابر بر سرت بارم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، ‌بیت ۹۸۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #980 


لنگ و لوک و خفته‌شکل و بی‌ادب

سوی او می‌غیژ و او را می‌طلب


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


تا خنده گیرد از تک آن لنگ برق را

و اندر شفاعت آید آن رعد خوش‌‌ خطاب


مولوی، مثنوی، دفتر اول، ‌بیت ۱۸۱۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1819 


دوست دارد یار این آشفتگی

کوشش بیهوده به از خفتگی‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، ‌بیت ۲۳۸۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2386 


جنبش و آمد شد ما و اکتساب

هست مفتاحی بر آن قفل و حجاب


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 308, Divan e Shams


با ساقیان ابر بگوید که برجهید

کز تشنگان خاک بجوشید اضطراب


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۳۷۸۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3784 


تشنه را درد سر آرد بانگ رعد

چون نداند کاو کشاند ابر سعد


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، ‌بیت ۱۹۴۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1940 


آب رحمت بایدت رو پست شو

وآنگهان خور خمر رحمت مست شو


shirin7shComment by: shirin7sh
چونکه در عهدِ خدا کردی وفا
از کَرَم عهدت نگه دارد خدا
در توبه و میثاق سست نباشیم و آنگاه که به بحر یکتایی رسیدیم و مرکزمان عدم شد دائما در کار باشیم و کاهلی نکنیم. جهنم درون و خواب آشفته ما زمانی ساکن می شود که فضا گشایی کنیم تا خدا از لامکان قدم به مرکز ما بگذارد.
این لحظه بهار ماست پس زندگی را چیزهای بیرونی جستجو نکنیم که همانیدگی زندگی ندارند
درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
هزاران شکر،صدها


Back

Today visitors: 105

Time base: Pacific Daylight Time