مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 615, Divan e Shams
خواب از پیِ آن آید، تا عقلِ تو بستاند
دیوانه کجا خُسبد؟ دیوانه چه شب داند؟
نی روز بُوَد نی شب، در مذهبِ دیوانه
آن چیز که او دارد، او داند، او داند
از گردشِ گردون شد روز و شبِ این عالم
دیوانۀ آنجا(۱) را گردون بنگرداند
گر چشمِ سرش خُسپد، بیسر همه چشمست او*
کز دیدۀ جانِ خود لوحِ ازلی خواند
دیوانگی ار خواهی چون مرغ شو و ماهی
با خواب چو همراهی آن با تو کجا ماند؟
شب رو شو و عیّاری(۲)، در عشقِ چنان یاری
تا باز شود کاری زان طُرّه(۳) که بفشاند
دیوانه دگر سانست، او حاملۀ جانست
چشمش چو به جانانست، حملش(۴) نه بدو ماند؟
زین شرح اگر خواهی از شمسِ حق و شاهی
تبریز همه عالم زو نورِ نو افشاند
* حدیث
« تنَامُ عَینایَ وَ لا یَنامُ قَلبی »
« چشمانم می خوابند، ولی قلب من نمی خوابد »
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 569
تا به گفت و گویِ بیداری دَری
تو زگفت خواب، بویی کی بَری
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۷۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 571
حس خشکی دید، کز خشکی بزاد
عیسیِ جان، پای بر دریا نهاد
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۷۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 575
موج خاکی وهم و فهم و فکر ماست
موج آبی محو و سکرست و فناست
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۷۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 577
گفت و گوی ظاهر آمد چون غبار
مدتی خاموش خُو کُن، هوشدار
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، شماره ۲۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)# 28, Divan e Shams
ای عشق میکن حکم مر، ما را ز غیر خود ببر
ای سیل میغری، بغر، ما را به دریا میکشی
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۹۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2497
عقل تو همچون شتربان تو شتر
میکشاند هر طرف در حکم مُرّ(۵)
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۴۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1443
جمله صحرا مار و کژدم پُر شود
چونکه جاهل، شاهِ حُکمِ مُر(۶) شود
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2466
پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکان
میدویم اندر مکان و لامَکان
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۵۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1259
گر قضا صد بار، قصد جان کند
هم قضا جانت دهد، درمان کند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shams
دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۷) بپذیر
کار او کُنْ فَیَکُون ست، نه موقوفِ علل
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1381
حق، قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود از کُن فَکان
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۰۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 101, Divan e Shams
اگر چه زوبع و استاد جملهست
چه داند حیله ریب المنون را
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1145
عقلِ جزوی گاه چیره گه نگون
عقلِ کلی ایمِن از رَیْبُ الْمَنون
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1500
چه عجب که سِرّ ز بد پنهان کنی
این عجب که سِرّ ز خود، پنهان کنی
کار، پنهان کن تو از چشمانِ خَود
تا بُوَد کارَت سلیم از چشمِ بَد
خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد
وانگه از خود بی ز خود چیزی بدزد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 140
بس دعاها کان زیان است و هلاک
وز کَرَم مینشنود یزدانِ پاک
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1456
هین قُمِ اللَّیْلَ که شمعی ای هُمام
شمع اندر شب بُوَد اندر قیام
قرآن كريم، سوره مُزَّمِّل(۷۳)، آيه ۱ و ۲
Quran, Sooreh Al- Muzzammil(#73), Line #1,2
يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ(۱)
اى جامه فکرت بر خود پيچيده،
قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا(۲)
شب ذهن را بیدار و هشیار بمان، مگر اندكى را
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 530
گفت: مُفتیِّ(۸) ضرورت هم تویی
بیضرورت گر خوری، مجرم شوی
ور ضرورت هست، هم پرهیز به
ور خوری، باری ضَمانِ(۹) آن بده
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۵۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1258, Divan e Shams
گر غمی آید، گلوی او بگیر
داد(۱۰) ازو بستان، امیرِ داد باش
حاصل اینست ای برادر، چون فلک
در جهانِ کهنه نوبنیاد باش
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1323
جز خضوع و بندگیّ و، اضطرار(۱۱)
اندرین حضرت ندارد اعتبار
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 567, Divan e Shams
خمش، کوته کن ای خاطر که علمِ اوّل و آخر
بیان کرده بُوَد عاشق چو پیشِ شاه لا باشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۲۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 226, Divan e Shams
الست(۱۲) عشق رسید و هر آن که گفت: بلی
گواهِ گفتِ بلی هست صد هزار بلا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 26, Divan e Shams
جانیست چون شعله، ولی دودَش ز نورَش بیشتر
چون دود از حد بگذرد در خانه ننماید ضیا(۱۳)
گر دود را کمتر کنی، از نورِ شعله برخوری
از نورِ تو روشن شود هم این سرا، هم آن سرا
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 567
پنبهٔ آن گوش سِر، گوش سَر است
تا نگردد این کر، آن باطن، کر است
بیحس و بیگوش و بیفِکرَت شوید
تا خِطابِ اِرْجِعی را بشنوید
قرآن کریم، سوره فجر(۸۹)، آیه ۲۷
Quran, Sooreh Al- Fajr(#89), Line #27
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً
ای جان آرام گرفته واطمینان یافته! به سوی پروردگارت در حالی که از او
خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3624
رحمتی، بیعلّتی، بیخدمتی
آید از دریا، مبارک ساعتی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۸۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3087
ای ز غم مرده که دست از نان تُهی است
چون غفورست و رحیم، این ترس چیست؟
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۷۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1378
برگ بی برگی ترا چون برگ شد
جان باقی یافتی و مرگ شد
مولوی، دیوان شمس، رباعیات، شماره ۱۸۱۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 1815, Divan e Shams
تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوس لقمهٔ نانی نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی
هر چیزی که در جستن آنی آنی
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۱۵۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3152
وآن گنه در وی ز جنسِ جُرمِ توست
باید آن خُو را ز طبعِ خویش شُست
خُلقِ زشتت، اندر او رویت نمود
که تو را او صفحهٔ آیینه بود
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۴۰۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1404, Divan e Shams
کار مرا چو او کند، کار دگر چرا کنم؟
چونک چشیدم از لبش، یاد شکر چرا کنم؟
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 14
مَه فشانَد نور و سگ عوعو کند
هر کسی بر خلقتِ خود میتند
قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۸۴
Quran, Sooreh Al- Israa(#17), Line #84
« قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَىٰ سَبِيلًا »
« بگو: هر كس به طريقه خويش عمل مىكند و پروردگار تو بهتر مىداند كه كدام يك به هدايت نزديكتر است.»
عطار، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۴۱۳
Attar Peom (Qazal) # 413, Divan e Ashaar
زخم کاید بر منی آید همه
تا تو میرنجی منی داری هنوز
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۰۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2909
اِحتِما(۱۴) کن، اِحتِما ز اندیشهها
فکر، شیر و گور و، دلها بیشهها
اِحتِماها بر دَواها سَرور است
زانکه خاریدن، فزونیِّ گرَ است
اِحتِما، اصلِ دوا آمد یقین
اِحتِما کن قوه جان را ببین
(۱) آنجا: مجازاً ملکوت و عالم بالا
(۲) عیّار: زرنگ، چالاک، تردست
(۳) طُرّه: دستۀ موی تابیده در کنار پیشانی
(۴) حمل: بارِ شکم، بچّه
(۵) مُرّ: تلخ
(۶) حُکمِ مُر: حکم تلخ، کنایه از حاکمیت قاطع
(۷) نَفَخْتُ: دمیدم
(۸) مُفتی: فتوا دهنده
(۹) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن
(۱۰) داد: عدل، انصاف
(۱۱) اضطرار: اظهار درماندگی
(۱۲) الست: ازل، زمانی که ابتدا ندارد
(۱۳) ضیا: نور، روشنایی
(۱۴) اِحتِما: خود را از چیزی نگاه داشتن، پرهیز کردن
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 615, Divan e Shams
خواب از پی آن آید، تا عقل تو بستاند
دیوانه کجا خسبد؟ دیوانه چه شب داند؟
نی روز بود نی شب، در مذهب دیوانه
آن چیز که او دارد، او داند، او داند
از گردش گردون شد روز و شب این عالم
دیوانۀ آنجا را گردون بنگرداند
گر چشم سرش خسپد، بیسر همه چشمست او*
کز دیدۀ جان خود لوح ازلی خواند
دیوانگی ار خواهی چون مرغ شو و ماهی
با خواب چو همراهی آن با تو کجا ماند؟
شب رو شو و عیاری، در عشق چنان یاری
تا باز شود کاری زان طره که بفشاند
دیوانه دگر سانست، او حاملۀ جانست
چشمش چو به جانانست، حملش نه بدو ماند؟
زین شرح اگر خواهی از شمس حق و شاهی
تبریز همه عالم زو نور نو افشاند
* حدیث
« تنَامُ عَینایَ وَ لا یَنامُ قَلبی »
« چشمانم می خوابند، ولی قلب من نمی خوابد »
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 569
تا به گفت و گوی بیداری دری
تو زگفت خواب، بویی کی بری
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۷۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 571
حس خشکی دید، کز خشکی بزاد
عیسی جان، پای بر دریا نهاد
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۷۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 575
موج خاکی وهم و فهم و فکر ماست
موج آبی محو و سکرست و فناست
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۷۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 577
گفت و گوی ظاهر آمد چون غبار
مدتی خاموش خو کن، هوشدار
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، شماره ۲۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)# 28, Divan e Shams
ای عشق میکن حکم مر، ما را ز غیر خود ببر
ای سیل میغری، بغر، ما را به دریا میکشی
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۹۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2497
عقل تو همچون شتربان تو شتر
میکشاند هر طرف در حکم مر
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۴۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1443
جمله صحرا مار و کژدم پر شود
چونکه جاهل، شاه حکم مر شود
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2466
پیش چوگانهای حکم کن فکان
میدویم اندر مکان و لامکان
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۵۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1259
گر قضا صد بار، قصد جان کند
هم قضا جانت دهد، درمان کند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shams
دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر
کار او کن فیکون ست، نه موقوف علل
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1381
حق، قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود از کن فکان
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۰۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 101, Divan e Shams
اگر چه زوبع و استاد جملهست
چه داند حیله ریب المنون را
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1145
عقل جزوی گاه چیره گه نگون
عقل کلی ایمن از ریب المنون
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1500
چه عجب که سر ز بد پنهان کنی
این عجب که سر ز خود، پنهان کنی
کار، پنهان کن تو از چشمان خود
تا بود کارت سلیم از چشم بد
خویش را تسلیم کن بر دام مزد
وانگه از خود بی ز خود چیزی بدزد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 140
بس دعاها کان زیان است و هلاک
وز کرم مینشنود یزدان پاک
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1456
هین قم اللیل که شمعی ای همام
شمع اندر شب بود اندر قیام
قرآن كريم، سوره مُزَّمِّل(۷۳)، آيه ۱ و ۲
Quran, Sooreh Al- Muzzammil(#73), Line #1,2
يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ(۱)
اى جامه فکرت بر خود پيچيده،
قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا(۲)
شب ذهن را بیدار و هشیار بمان، مگر اندكى را
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 530
گفت مفتی ضرورت هم تویی
بیضرورت گر خوری، مجرم شوی
ور ضرورت هست، هم پرهیز به
ور خوری، باری ضمان آن بده
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۵۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1258, Divan e Shams
گر غمی آید، گلوی او بگیر
داد ازو بستان، امیر داد باش
حاصل اینست ای برادر، چون فلک
در جهان کهنه نوبنیاد باش
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1323
جز خضوع و بندگی و، اضطرار
اندرین حضرت ندارد اعتبار
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 567, Divan e Shams
خمش، کوته کن ای خاطر که علم اول و آخر
بیان کرده بود عاشق چو پیش شاه لا باشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۲۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 226, Divan e Shams
الست عشق رسید و هر آن که گفت بلی
گواه گفت بلی هست صد هزار بلا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 26, Divan e Shams
جانیست چون شعله، ولی دودش ز نورش بیشتر
چون دود از حد بگذرد در خانه ننماید ضیا
گر دود را کمتر کنی، از نور شعله برخوری
از نور تو روشن شود هم این سرا، هم آن سرا
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 567
پنبهٔ آن گوش سر، گوش سر است
تا نگردد این کر، آن باطن، کر است
بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید
تا خطاب ارجعی را بشنوید
قرآن کریم، سوره فجر(۸۹)، آیه ۲۷
Quran, Sooreh Al- Fajr(#89), Line #27
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً
ای جان آرام گرفته واطمینان یافته! به سوی پروردگارت در حالی که از او
خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3624
رحمتی، بیعلتی، بیخدمتی
آید از دریا، مبارک ساعتی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۸۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3087
ای ز غم مرده که دست از نان تهی است
چون غفورست و رحیم، این ترس چیست؟
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۷۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1378
برگ بی برگی ترا چون برگ شد
جان باقی یافتی و مرگ شد
مولوی، دیوان شمس، رباعیات، شماره ۱۸۱۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 1815, Divan e Shams
تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوس لقمهٔ نانی نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی
هر چیزی که در جستن آنی آنی
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۱۵۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3152
وآن گنه در وی ز جنس جرم توست
باید آن خو را ز طبع خویش شست
خلق زشتت، اندر او رویت نمود
که تو را او صفحهٔ آیینه بود
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۴۰۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1404, Divan e Shams
کار مرا چو او کند، کار دگر چرا کنم؟
چونک چشیدم از لبش، یاد شکر چرا کنم؟
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 14
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هر کسی بر خلقت خود میتند
قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۸۴
Quran, Sooreh Al- Israa(#17), Line #84
« قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَىٰ سَبِيلًا »
« بگو: هر كس به طريقه خويش عمل مىكند و پروردگار تو بهتر مىداند كه كدام يك به هدايت نزديكتر است.»
عطار، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۴۱۳
Attar Peom (Qazal) # 413, Divan e Ashaar
زخم کاید بر منی آید همه
تا تو میرنجی منی داری هنوز
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۰۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2909
احتما کن، احتما ز اندیشهها
فکر، شیر و گور و، دلها بیشهها
احتماها بر دواها سرور است
زانکه خاریدن، فزونی گر است
احتما، اصل دوا آمد یقین
احتما کن قوه جان را ببین