دستی افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد هر قطره شود خورشیدی
باشد که بصد سوزن نور شب ما را بکند روزن روزن
ما بی تاب و نیایش بی رنگ
از مهرت لبخندی کن بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو
ما هسته پنهان تماشائیم
ز تجلی ابری کن بفرست که ببارد بر سر ما
باشد که به شوری بشکافیم باشد که ببالیم و بخورشید تو بپیوندیم
هر سونام رشته کن از بی شکلی
گذران از مروارید زمان و مکان
باشد که بهم پیوندد همه چیز باشد که نماند مرز که نماند نام
ای دور از دست پر تنهایی خسته است
گهگاه شوری بوزان باشد که شیار بریدن در تو شود خاموش
Sign in or sign up to post comments.