برنامه شماره ۵۹۰ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
۱۳۹۴ تاریخ اجرا: ۱۱ ژانویه ۲۰۱۶ ـ ۲۲ دی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Qazal) # 1265, Divan e Shams
آن مه که هست گردون(۱) گردان و بیقرارش
وان جان که هست این جان وین عقل مُستَعارش(۲)
هر لحظه اختیاری نو نو دهد به جانها
وین اختیارها را بشکسته اختیارش
من جسم و جان ندانم، من این و آن ندانم
من در جهان ندانم جز چشم پرخمارش
آن روی همچو روزش وان رنگ دلفروزش
وان لطف توبه سوزش وان خلق چون بهارش
عشقش بلای توبه داده سزای توبه
آخر چه جای توبه با عشق توبه خوارش؟!
چون دوست و دشمن او هستند رهزن او
ماییم و دامن او، بگرفته استوارش
از عشق جام و دورش شاید کشید جورش
چون گوش دوست داری میبوس گوشوارش
من حلقههای زلفش از عشق میشمارم
ور نه کجا رسد کس در حد و در شمارش
لطفش همیشمارم، دل با دم شمرده
جانیش بخش آخر ای کشته زار زارش
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۰۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 2, Line # 3506
تشنیع صوفیان بر آن صوفی کی پیش شیخ بسیار میگوید.
صوفیان بر صوفیی شُنْعه(۳) زدند
پیش شیخ خانقاهی آمدند
شیخ را گفتند: داد جان ما
تو ازین صوفی بجو ای پیشوا
گفت: آخر چه گلهست ای صوفیان؟
گفت: این صوفی سه خو دارد گران
در سخن بسیارگو همچون جرس
در خورش افزون خورد از بیست کس
ور بخسپد هست چون اصحاب کهف
صوفیان کردند پیش شیخ زَحْـف(۴)
شیخ رو آورد سوی آن فقیر
که ز هر حالی که هست اوساط گیر
در خبر خَیْرُ الْاُمور اَوْساطُها(۵)
نافع آمد ز اعتدال اخلاطُها(۶)
گر یکی خلطی فزون شد از عرض
در تن مردم پدید آید مرض
بر قرین خویش مفزا در صفت
کان فراق آرد یقین در عاقبت
نطق موسی بد بر اندازه ولیک
هم فزون آمد ز گفت یار نیک
آن فزونی با خَضِر آمد شِقاق(۷)
گفت: رَوْ تو مُکْثِری(۸) هذا فِراق*
موسیا بسیار گویی دور شو
ور نه با من گنگ باش و کور شو
ور نرفتی وز ستیزه شِستهای(۹)
تو به معنی رفتهای بگسستهای
چون حَدَث کردی تو ناگه در نماز
گویدت: سوی طهارت رَوْ بتاز
* قرآن کریم، سوره كهف (١٨) ، آیه ٧٨
Quran, Sooreh Maaarej (# 18), Line # 78
قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ ...
ترجمه فارسی
Farsi Translation
گفت: اين [زمان] جدايى ميان من و توست...
ترجمه انگلیسی
English Translation
He answered: "This is the parting between me and thee"...
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۶۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 6, Line # 2669
پنج وقت آمد نماز و رهنمون
عاشقان را فی صَلاةٍ دائِمون**
نه به پنج آرام گیرد آن خُمار
که در آن سرهاست نی پانصد هزار
نیست زُرْغِبّاً(۱۰) وظیفهٔ عاشقان
سخت مَسْتَسْقِیست(۱۱) جان صادقان
نیست زُرْغِبّاً وظیفهٔ ماهیان
زانک بیدریا ندارند انس جان
آب این دریا که هایل بُقْعهای(۱۲) ست
با خمار ماهیان خود جرعهای ست
یک دم هجران بر عاشق چو سال
وصل سالی متصل پیشش خیال
عشق مُسْتَسْقی است مستسقیطلب
در پی هم این و آن چون روز و شب
روز بر شب عاشقست و مُضطَرست(۱۳)
چون ببینی شب برو عاشقترست
نیستشان از جستوجو یک لحظه ایست
از پی همشان یکی دم ایست نیست
این گرفته پای آن، آن گوش این
این بر آن مدهوش و آن بیهوش این
در دل معشوق جمله عاشق است
در دل عَذْرا همیشه وامِقْ است
در دل عاشق به جز معشوق نیست
در میانشان فارِق(۱۴) و فارُوق(۱۵) نیست
بر یکی اُشتر بود این دو دَرا(۱۶)
پس چه زُرْغِبّاً بگنجد این دو را؟
هیچ کس با خویش زُرْغِبّاً نمود؟
هیچ کس با خود به نوبت یار بود؟
آن یکیی(۱۷) نه که عقلش فهم کرد
فهم این موقوف شد بر مرگ مرد
ور به عقل ادراک این ممکن بدی
قهر نفس از بهر چه واجب شدی؟
با چنان رحمت که دارد شاه هُش
بیضرورت چون بگوید: نفس کُش؟
** قرآن کریم، سوره معارج (۷۰) ، آیه ۲۳
Quran, Sooreh Maaarej (# 70), Line # 23
الَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ
ترجمه فارسی
Farsi Translation
نمازگزاران [حقیقی] دائماً در حال نماز هستند.
ترجمه انگلیسی
English Translation
Those who remain steadfast to their prayer;
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۲۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poems (Mathnavi), Book # 2, Line # 3520
ور نرفتی خشک خُنبان(۱۸) میشوی
خود نمازت رفت پیشین(۱۹) ای غَوی(۲۰)
رو بر آنها که همجفت تُوَند
عاشقان و تشنهٔ گفت تُوَند
پاسبان بر خوابناکان بر فزود
ماهیان را پاسبان حاجت نبود
جامهپوشان را نظر بر گازُرست(۲۱)
جان عریان را تجلی زیورست
یا ز عریانان به یکسو باز رو
یا چو ایشان فارغ از تن جامه شو
ور نمیتانی که کل عریان شوی
جامه کم کن تا ره اَوْسط روی
(۱) گردون: آسمان
(۲) مُستَعار: قرضی، به عاریه گرفته شده
(۳) شُنْعه: از مصدر تشنیع به معنی طعنه، درشتی، شُنْعه زدن به معنی
طعنه زدن و نکوهش کردن است.
(۴) زَحْـف: انبوه شدن و جمع شدن برای جنگ.
(۵) خَیْرُ الْاُمور اَوْساطُها: اشاره به حدیثی است
« بهترین کارها در میانه روی است ».
(۶) اخلاط: جمع خِلط به معنی آمیزه های چهارگانه شامل خون و بلغم و صفرا و سودا که عدم تعادل هر یک از آنها باعث
بیماری می شود.
(۷) شِقاق: جدایی و دشمنی
(۸) مُکْثِر: پُرگو
(۹) شِسته: مخفف نشسته است.
(۱۰) زُرْغِبّاً: اشاره به حدیثی که می گوید : « دوستان خود را گاه گاه دیدار کنید ».( نه هر روز و هر ساعت که از آنها دلزده شوید)
(۱۱) مُسْتَسْقِی: آب خواهنده، بسیار تشنه
(۱۲) هایل بُقْعه: جایگاهی هولناک
(۱۳) مُضطَر: درمانده، بیچاره
(۱۴) فارِق: فرق گذارنده، جدا کننده
(۱۵) فارُوق: بسیار فرق گذارنده، بسیار جدا کننده، صیغه مبالغه فارِق
(۱۶) دَرا: زنگ، جرس
(۱۷) یکیی: با یای مصدری به معنی واحد بودن، یگانگی
(۱۸) خُنبان: جنبان
(۱۹) پیشین: از پیش
(۲۰) غَوی: گمراه
(۲۱) گازُر: رخت شوی
Sign in or sign up to post comments.