برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۴۵ بر روی این لینک کلیک کنید.
برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۴۵ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.
PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت
تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت
تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت
PDF متن نوشته شده بخش تلفنی برنامه با فرمت
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری
فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۴۵ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)
فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۴۵ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)
برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #182, Divan e Shams
در میان عاشقان عاقل مَبا(۱)
خاصه در عشقِ چنین شیرینلقا
دور بادا عاقلان از عاشقان
دور بادا بویِ گُلخَن از صبا
گر درآید عاقلی گو: راه نیست
ور درآید عاشقی صد مرحبا
عقل تا تدبیر و اندیشه کند
رفته باشد عشق تا هفتم سَما(۲)
عقل تا جوید شتر از بهرِ حج
رفته باشد عشق بر کوهِ صفا(۳)
عشق آمد این دهانم را گرفت
که گذر از شعر و بر شِعرا(۴) برآ
(۱) مَبا: مخفّفِ مَباد
(۲) سَما: سَماء، آسمان
(۳) کوهِ صفا: صخرهای بلند در مکّه.
(۴) شِعرا: نامِ دو ستاره است. شِعرای شامی و شِعرای یمانی.
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #182, Divan e Shams
در میان عاشقان عاقل مَبا
خاصه در عشقِ چنین شیرینلقا
دور بادا عاقلان از عاشقان
دور بادا بویِ گُلخَن از صبا
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550
چون ز زنده مُرده بیرون میکند
نفسِ زنده سویِ مرگی میتَنَد
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145
عقل جُزوی، گاه چیره، گَه نگون
عقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُ الْمَنُون(۵)
(۵) رَیْبُ الْمَنُون: حوادثِ ناگوار
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #59, Divan e Shams
تو از خواری همینالی، نمیبینی عنایتها
مخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتها
تو را عزت همیباید که آن فرعون را شاید
بده آن عشق و بِستان تو چو فرعون این ولایتها
خُنُک جانی که خواری را به جان ز اوّل نَهَد بر سَر
پی اومیدِ آن بختی که هست اندر نهایتها
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shams
قضا که تیرِ حوادث به تو همیانداخت
تو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1305
تیر را مَشْکَن که آن تیرِ شَهی است
نیست پَرتاوی، ز شَصْتِ آگهی است
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670
حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساط
که بگویید از طریقِ اِنبساط
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067
که درونِ سینه شرحت دادهایم
شرح اَندر سینهات بِنهادهایم
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1071
که اَلَمْ نَشْرَح نه شرحت هست باز؟
چون شدی تو شرحجو و کُدیهساز(۶)؟
قرآن کریم، سورۀ انشراح (۹۴)، آیۀ ۱
«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ.»
«آيا سينهات را برايت نگشوديم؟»
(۶) کُدیهساز: گداییکننده، تکدّیکننده
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773
از خدا غیرِ خدا را خواستن
ظنِّ افزونیست و، کُلّی کاستن
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517
کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیر
بیسبب، بیواسطهٔ یاریِ غیر
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408
عقل، قربان کُن به پیشِ مصطفی
حَسبِیَ الله گُو که اللهام کَفی
قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸
Quran, Sooreh Az-Sumar(#39), Line #36,38
«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …»
«آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست؟»
«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…»
«بگو: خدا براى من بس است.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323
جز خضوع و بندگیّ و، اضطرار(۷)
اندرین حضرت ندارد اعتبار
(۷) اضطرار: درمانده شدن، بیچارگی
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4298
گفت مادر: تا جهان بودهست از این
کارافزایان بُدند اندر زمین
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #27
انبیا با دشمنان برمیتنند
پس ملایک رَبِّ سَلِّمْ(۸) میزنند
کین چراغی را که هست او نورکار(۹)
از پُف و دَمهایِ دُزدان دُور دار
(۸) رَبِّ سَلِّم: پروردگارا سلامت بدار.
(۹) نورکار: روشنیبخش، مُنیر
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466
عاشقان از بیمرادیهایِ خویش
باخبر گشتند از مولایِ خویش
بیمرادی شد قَلاووزِ(۱۰) بهشت
حُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشسرشت
حدیث نبوی
«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»
«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»
(۱۰) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4470
عاقلان، اشکستهاش از اضطرار
عاشقان، اشکسته با صد اختیار
عاقلانش، بندگانِ بندیاند
عاشقانش، شِکّری و قندیاند
اِئْتِیا کَرْهاً مهارِ عاقلان
اِئْتِیا طَوْعاً بهارِ بیدلان
«از روی کراهت و بی میلی بیایید، افسار عاقلان است،
اما از روی رضا و خرسندی بیایید، بهار عاشقان است.»
قرآن كريم، سورهٔ فصّلت (۴۱)، آيهٔ ۱۱
Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #11
«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»
«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. پس به آسمان و زمين گفت:
خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قَرین بیقول و گفتوگویِ او
خو بدزدد دل نهان از خویِ او
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421
میرود از سینهها در سینهها
از رهِ پنهان، صلاح و کینهها
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068
هر که مانْد از کاهلی(۱۱) بیشُکر و صبر
او همین داند که گیرد پایِ جَبر
هر که جبر آورد، خود رنجور(۱۲) کرد
تا همان رنجوریاش، در گور کرد
گفت پیغمبر که رنجوری به لاغ(۱۳)
رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
(۱۱) کاهلی: تنبلی
(۱۲) رنجور: بیمار
(۱۳) لاغ: هزل و شوخی، در اینجا به معنی بددلی است. «رنجوری به لاغ» یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #566
عکس، چندان باید از یارانِ خَوش
که شوی از بحرِ بیعکس، آبکَش
عکس، کَاوّل زد، تو آن تقلید دان
چون پیاپی شد، شود تحقیق آن
تا نشد تحقیق، از یاران مَبُر
از صدف مَگْسَل، نگشت آن قطره، دُرّ
صاف خواهی چشم و عقل و سَمْع(۱۴) را
بَردَران تو پردههایِ طَمْع(۱۵) را
(۱۴) سمع: گوش
(۱۵) طَمْع: حرص، آز
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678
چون به من زنده شود این مُردهتن
جانِ من باشد که رُو آرَد به من
من کنم او را ازین جان محتشم
جان که من بخشم، ببیند بخششم
جانِ نامحرم نبیند رویِ دوست
جز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105
همچو مستی، کو جنایتها کند
گوید او: مَعذور بودم من ز خَود
گویدش لیکن سبب ای زشتکار
از تو بُد در رفتنِ آن اختیار
بیخودی نآمد به خود، توش خواندی
اختیارت خود نشد، توش راندی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4059
هر که را فتح و ظَفَر(۱۶) پیغام داد
پیشِ او یک شد مُراد و بیمُراد
هر که پایَندانِ(۱۷) وی شد وصلِ یار
او چه ترسد از شکست و کارزار؟
چون یقین گشتش که خواهد کرد مات
فوتِ اسپ و پیل هستش تُرَّهات(۱۸)
(۱۶) ظَفَر: پیروزی، کامروایی
(۱۷) پایَندان: ضامن، کفیل
(۱۸) تُرَّهات: سخنان یاوه و بیارزش، جمع تُرَّهه. در اینجا به معنی بیارزش و بیاهمیت
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۱۹۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3199
آینه آوردمت، ای روشنی
تا چو بینی روی خود، یادم کُنی
آینه بیرون کشید او از بغل
خوب را آیینه باشد مُشتَغَل(۱۹)
آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستی
نیستی بر، گر تو ابله نیستی
(۱۹) مُشتَغَل: هر چه بدان مشغول و مأنوس شوند.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201
آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستی
نیستی بر، گر تو ابله نیستی
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212
هر که نقصِ خویش را دید و شناخت
اندر اِستِکمال(۲۰) خود، دو اسبه تاخت(۲۱)
(۲۰) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی
(۲۱) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3210
نقصها آیینهٔ وصفِ کمال
و آن حقارت آینهٔ عِزّ و جلال
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214
علّتی بتّر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۲)
از دل و از دیدهات بس خون رود
تا ز تو این مُعْجِبی(۲۳) بیرون رود
(۲۲) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه
(۲۳) مُعْجِبی: خودبینی
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219
در تگِ(۲۴) جُو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۵)
گرچه جُو صافی نماید مر تو را
هست پیرِ راهْدانِ پر فِطَن(۲۶)
جویهایِ نفس و تن را جویْکَن
جوی، خود را کی توانَد پاک کرد؟
نافع از علمِ خدا شُد علمِ مرد
(۲۴) تَگ: ژرفا، عمق، پایین
(۲۵) فَتیٰ: جوان، جوانمرد
(۲۶) فِطَن: جمع فِطْنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240
کرده حق، ناموس را صد من حَدید(۲۷)
ای بسی بسته به بندِ ناپدید
(۲۷) حَدید: آهن
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366
ای بسا سرمستِ نار و نارجُو
خویشتن را نورِ مطلق داند او
جز مگر بندهٔ خدا، یا جذبِ حق
با رهش آرَد، بگردانَد ورق
تا بداند کآن خیالِ نارِیه(۲۸)
در طریقت نیست اِلّا عارِیه(۲۹)
(۲۸) نارِیه: آتشین
(۲۹) عارِیه: قرضی
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053
نفس و شیطان، هر دو یک تن بودهاند
در دو صورت خویش را بنمودهاند
چون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدند
بهر حکمتهاش دو صورت شدند
دشمنی داری چنین در سِرِّ خویش
مانعِ عقلست و، خصمِ جان و کیش
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4060
که خدا آن دیو را خَنّاس(۳۰) خواند
کو سر آن خارپُشتک را بماند
(۳۰) خَنّاس: آشکار شونده و سپس بسیار پنهان شونده
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063
گرنه نفس از اندرون راهت زدی
رهزنان را بر تو دستی کی بُدی؟
زآن عَوانِ(۳۱) مُقتَضی(۳۲) که شهوت است
دل اسیرِ حرص و آز و آفت است
زان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباه
تا عوانان را به قهرِ توست راه
در خبر بشنو تو این پندِ نکو
بَیْنَ جَنْبَیْکُمْ لَکُمْ اَعْدیٰ عَدُو
تو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آن
عمل کن: «سرسخت ترین دشمن شما در درون شماست».
حدیث
«اَعْدیٰ عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»
«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد.»
(۳۱) عَوان: مأمور
(۳۲) مُقتَضی: خواهشگر
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4074
اینچنین ساحر درون توست و سِرّ
اِنَّ فی الْوَسواس سِحْراً مُسْتَتِرّ
چنین ساحری در باطن و درون تو نهان است، همانا در وسوسهگری نفس، سحری نهفته شده است.
اندر آن عالَم که هست این سِحرها
ساحران هستند جادوییگشا
اندر آن صحرا که رُست این زَهرِ تر
نیز روییدهست تِریاق(۳۳) ای پسر
گویدت تریاق: از من جُو سپَر
که ز زهرم من به تو نزدیکتر
گفتِ او، سحرست و ویرانیِ تو
گفتِ من، سحرست و دفعِ سِحرِ او
(۳۳) تریاق: ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضد سم به کار میرفته، پادزهر.
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shams
تو همچو وادیِ(۳۴) خشکی و ما چو بارانی
تو همچو شهرِ خرابی و ما چو معماری
به غیرِ خدمتِ ما که مشارقِ شادیست
ندید خلق و نبیند ز شادی آثاری
(۳۴) وادی: بیابان
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shams
زهی باغی که من ترتیب کردم
زهی شهری که من بنیاد کردم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۵۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1957, Divan e Shams
هست عاقل هر زمانی در غمِ پیدا شدن
هست عاشق هر زمانی بیخود و شیدا شدن
عاقلان از غرقه گشتن بر گریز و بر حذر
عاشقان را کار و پیشه غرقهٔ دریا شدن
عاقلان را راحت از راحت رسانیدن بُوَد
عاشقان را ننگ باشد بندِ راحتها شدن
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۷۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2759
عاشقِ تصویر و وهمِ خویشتن
کی بُوَد از عاشقانِ ذوالْمِنَن(۳۵)؟
(۳۵) ذوالْمِنَن: دارندهٔ نعمتها و احسانها، از نامهای خداوند
----------
سعدی، گلستان، باب هشتم در آداب صحبت
Sa'adi Poem, Golestan, Baab 8, Dar Adaabe Sohbat
عِلم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست، نادانی
فرق بین عاشق و عاقل:
۱ - عاشقان متعهد به مرکز عدم هستند و با فضاگشاییهای مکرّر، مرکز خود را عدم میکنند.
اما عاقلان مرکز همانیده خود را حفظ کرده، و درون خود را از همانیدگیها خالی نمیکنند.
۲ - عاشقان از قرین شدن با منِ ذهنی خود و منِ ذهنی دیگران پرهیز میکنند.
آنها عامدانه و قاصدانه خود را از منهای ذهنی دور نگه میدارند.
اما عاقلان مراقب منهای ذهنی دیگر نیستند و از قرین شدن با اینگونه افراد پرهیز نمیکنند.
۳ - عاشقان تمام تمرکز خود را بر روی خودشان قرار میدهند تا خود زندگی آنها را تبدیل کند.
اما عاقلان تمرکز خود را بر روی انسانهای دیگر میگذارند و به دنبال دیدن عیبها و ایرادها در دیگران هستند
و میخواهند انسانها و یا وضعیتها را، مطابق اقتضای نظم و بینش من ذهنی خود، تغییر دهند.
۴ - عاشقان مسئولیت کیفیت هشیاری خود در این لحظه را بر عهده میگیرند.
اما عاقلان انسانهای دیگر و وضعیتها را مسؤل، کیفیت هشیاری خود و در نتیجه، غمها و دردهای خود میدانند.
۵ - عاشقان در اطراف همه اتفاقات فضاگشایی میکنند و به اینکه ذهن اتفاقی را خوب یا بد نشان میدهد
اهمیتی نمیدهند. آنها با فضاگشایی خود، شهد و شکر را از فضای یکتایی آورده و در جهان پخش میکنند.
عاشقان با ارتعاشات عشقی خود، زنده بودن و نشاط و پویایی را در جهان زیاد میکنند.
اما عاقلان در برابر اتفاقاتی که ذهن آنها را بد نشان میدهد، دچار انقباض شده، و شروع به سرکهریزی میکنند، یعنی درد را در جهان پخش میکنند.
۶ - عاشقان آموزشهای بزرگان را به صورت عملی در زندگی خود اجرا میکنند.
اما عاقلان این آموزشها را تنها به صورت ذهنی درک کرده و در عمل در زندگی روزمره خود به کار نمیگیرند.
۷ - عاشقان تمام انرژی، وقت و سرمایههای خود را در راه زنده شدن به زندگی میگذارند.
اما عاقلان در کار معنوی بر روی خود، به صورت ناقص و نصفه و نیمه عمل میکنند.
۸ - عاشقان هر لحظه مراقب و آگاه هستند که ببینند چه پیغامی از طرف زندگی به آنها میرسد تا به آنها بگوید
چه الگویی را باید در خود تغییر دهند و یا چه شیوه نوی را باید در زندگی پیاده کنند تا هم خودشان تبدیل شوند
و هم عشق و خرد را در جهان جاری کنند.
اما عاقلان نسبت به پیغامهایی که از طرف زندگی میآید، بیتوجه هستند.
۹ - عاشقان فضا را باز میکنند تا خداوند با کنفکان خود آنها را تبدیل کند. آنها با سببسازی ذهنی پیش نمیروند.
اما عاقلان در دام سبب و اسباب این جهانی میافتند و آنچه را که ذهن آنها نشان میدهد،
مبنای فکر و عمل خود قرار میدهند.
۱۰ - عاشقان در اطراف هیجاناتی همچون حرص، خشم، کینه، حسادت و رنجش،
فضا را باز میکنند و واکنش نشان نمیدهند. آنها ثبات دارند.
اما عاقلان هیجانات منفی را مبنای فکر و عمل خود قرار میدهند.
با این هیجانات بالا و پایین شده و از حالت ثبات خارج میشوند.
۱۱ - عاشقان کارگاه حق میشوند، به این معنا که عیب و ایراد خود را میبینند، مسوولیت آن را میپذیرند،
از زندگی و انسانهای دیگر معذرت میخواهند، و با صفر کردنِ منِ ذهنی خود اجازه میدهند خداوند آنها را
تبدیل کند. آنها توانایی خود برای فضاگشایی و صفر کردن منِ ذهنی خود را میبینند.
اما عاقلان پندار کمال و ناموسِ منِ ذهنی دارند. حاضر به قبول ایراد در خود نیستند و
به عیبهای خود اعتراف نمیکنند.
۱۲ - عاشقان از گذشته و آینده جمع شده، و در این لحظه ساکن میشوند.
اما عاقلان در گذشته و آینده زندگی میکنند.
۱۳ - عاشقان کوثر و فراوانی زندگی را به همراه دارند، و بدون توقع از کسی، از داشتههای خود به دیگران
میبخشند و به انسانهای دیگر خدمت میکنند.
اما عاقلان در فکر افزودن داشتههای دنیوی خود هستند.
۱۴ - عاشقان به دنبال تایید و توجههای بیرونی نیستند. آنها تنها در پی زنده شدن به خدا و بروز ارتعاشات
زندگیبخش در جهان هستند.
اما عاقلان میخواهند معشوق باشند، دیگران آنها را بپرستند و به آنها تایید و توجه بدهند.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams
چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۳۶) را؟
نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی
(۳۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shams
گفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ من
هیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ من
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قَرین بیقول و گفتوگویِ او
خو بدزدد دل نهان از خویِ او
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421
میرود از سینهها در سینهها
از رهِ پنهان، صلاح و کینهها
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856
گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقین
چه بهانه مینهی بر هر قرین؟
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514
بر قرینِ خویش مَفزا در صِفت
کآن فراق آرد یقین در عاقبت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196
تا کنی مر غیر را حَبْر(۳۷) و سَنی(۳۸)
خویش را بدخُو و خالی میکنی
(۳۷) حَبر: دانشمند، دانا
(۳۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151
مردهٔ خود را رها کردهست او
مردهٔ بیگانه را جوید رَفو
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479
دیده آ، بر دیگران، نوحهگری
مدّتی بنشین و، بر خود میگِری
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235
در گویّ(۳۹) و در چَهی ای قَلتَبان(۴۰)
دست وادار از سِبالِ(۴۱) دیگران
چون به بُستانی رسی زیبا و خَوش
بعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَش
ای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَش
نغزجایی، دیگران را هم بکَش
(۳۹) گَو: گودال
(۴۰) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت
(۴۱) سِبال: سبیل
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #182, Divan e Shams
گر درآید عاقلی گو: راه نیست
ور درآید عاشقی صد مرحبا
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2629
چون شوی تمییزدِه(۴۲) را ناسپاس
بِجهَد از تو خَطرَتِ(۴۳) قبلهشناس
(۴۲) تمییزدِه: کسی که دهنده قوّه شناخت و معرفت است.
(۴۳) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۴۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2043, Divan e Shams
اسپانِ اختیاری(۴۴) حمّالِ شهریاری
پالان کشند و سرگین اسبانِ کند و کودن
(۴۴) اختیاری: برگزیده، مختار
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #182, Divan e Shams
عقل تا تدبیر و اندیشه کند
رفته باشد عشق تا هفتم سَما
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #652, Divan e Shams
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیرِ خداوند نماند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #172, Divan e Shams
مجلسِ ایثار و عقلِ سختگیر؟
صرفه اندر عاشقی باشد وَبا(۴۵)
(۴۵) وَبا: بیماری مهلک
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1297
سختگیری و تعصّب خامی است
تا جَنینی، کار، خونآشامی است
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #637, Divan e Shams
درین بحر، درین بحر، همه چیز بگنجد
مترسید، مترسید، گریبان مدرانید
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۹۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3698
پی، پیاپی، میبَر ار دوری ز اصل
تا رگِ مَردیت آرد سویِ وصل
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232
نه تو اَعطَیناکَ کَوثَر خواندهای؟
پس چرا خشکی و تشنه ماندهای؟
یا مگر فرعونی و کوثر چو نیل
بر تو خون گشتهست و ناخوش، ای عَلیل(۴۶)
توبه کن بیزار شو از هر عَدو
کو ندارد آبِ کوثر در کدو
(۴۶) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1237
هر که را دیدی ز کوثر خشکلب
دشمنش میدار همچون مرگ و تب
گر چه بابای تو است و مامِ(۴۷) تو
کو حقیقت هست خونآشامِ تو
(۴۷) مام: مادر
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #182, Divan e Shams
عقل تا جوید شتر از بهرِ حج
رفته باشد عشق بر کوهِ صفا
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788
همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۴۸) تیه(۴۹)
ماندهیی بر جای، چل سال ای سَفیه(۵۰)
میروی هرروز تا شب هَروَله(۵۱)
خویش میبینی در اول مرحله
(۴۸) حَرّ: گرما، حرارت
(۴۹) تَیْه: بیابانِ شنزار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.
(۵۰) سَفیه: نادان، بیخرد
(۵۱) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن
----------
دهخدا
Dehkhoda
بام تا شام در مشقّتِ راه
شب همانجا که بامدادِ پگاه
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #256
سَعیُکُم شَتّی، تناقض اندرید
روز میدوزید، شب برمیدَرید
تلاشهای شما پراکنده و گونهگون است، و شما در دامِ تناقض گرفتار آمدهاید.
چنانکه مثلا روز میدوزید و شب همان را پاره میکنید.
قرآن کریم، سورهٔ لیل (۹۲)، آیهٔ ۴
Quran, Sooreh Al-Lail(#92), Line #4
«إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّىٰ»
«كه: همانا كوششهاى شما پراکنده و گونه گون است.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840
جهد فرعونی، چو بیتوفیق بود
هرچه او میدوخت، آن تفتیق(۵۲) بود
(۵۲) تَفتیق: شکافتن
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #172, Divan e Shams
ننگ آید عشق را از نورِ عقل
بد بُوَد پیری در ایّامِ صِبا(۵۳)
(۵۳) صِبا: کودکی
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #172, Divan e Shams
خانه بازآ عاشقا تو زوتَرَک(۵۴)
عمرْ خود بیعاشقی باشد هَبا(۵۵)
(۵۴) زوتَرَک: زودتر
(۵۵) هَبا: غبار، گرد؛ در اینجا یعنی تباه
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #182, Divan e Shams
عشق آمد این دهانم را گرفت
که گذر از شعر و بر شِعرا برآ
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #172, Divan e Shams
جان نگیرد شمسِ تبریزی به دست
دست بر دل نه(۵۶)، برون رو قالبا
(۵۶) دست بر دل نهادن: دست بر سینه نهادن، کنایه از تعظیم و شرط ادب به جا آوردن.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #256
آن که در تُون زاد و، پاکی را ندید
بویِ مُشک آرَد بر او رنجی پدید
------------------------
مجموع لغات:
(۱) مَبا: مخفّفِ مَباد
(۲) سَما: سَماء، آسمان
(۳) کوهِ صفا: صخرهای بلند در مکّه.
(۴) شِعرا: نامِ دو ستاره است. شِعرای شامی و شِعرای یمانی.
(۵) رَیْبُ الْمَنُون: حوادثِ ناگوار
(۶) کُدیهساز: گداییکننده، تکدّیکننده
(۷) اضطرار: درمانده شدن، بیچارگی
(۸) رَبِّ سَلِّم: پروردگارا سلامت بدار.
(۹) نورکار: روشنیبخش، مُنیر
(۱۰) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر
(۱۱) کاهلی: تنبلی
(۱۲) رنجور: بیمار
(۱۳) لاغ: هزل و شوخی، در اینجا به معنی بددلی است. «رنجوری به لاغ» یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.
(۱۴) سمع: گوش
(۱۵) طَمْع: حرص، آز
(۱۶) ظَفَر: پیروزی، کامروایی
(۱۷) پایَندان: ضامن، کفیل
(۱۸) تُرَّهات: سخنان یاوه و بیارزش، جمع تُرَّهه. در اینجا به معنی بیارزش و بیاهمیت
(۱۹) مُشتَغَل: هر چه بدان مشغول و مأنوس شوند.
(۲۰) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی
(۲۱) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن
(۲۲) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه
(۲۳) مُعْجِبی: خودبینی
(۲۴) تَگ: ژرفا، عمق، پایین
(۲۵) فَتیٰ: جوان، جوانمرد
(۲۶) فِطَن: جمع فِطْنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی
(۲۷) حَدید: آهن
(۲۸) نارِیه: آتشین
(۲۹) عارِیه: قرضی
(۳۰) خَنّاس: آشکار شونده و سپس بسیار پنهان شونده
(۳۱) عَوان: مأمور
(۳۲) مُقتَضی: خواهشگر
(۳۳) تریاق: ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضد سم به کار میرفته، پادزهر.
(۳۴) وادی: بیابان
(۳۵) ذوالْمِنَن: دارندهٔ نعمتها و احسانها، از نامهای خداوند
(۳۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)
(۳۷) حَبر: دانشمند، دانا
(۳۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
(۳۹) گَو: گودال
(۴۰) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت
(۴۱) سِبال: سبیل
(۴۲) تمییزدِه: کسی که دهنده قوّه شناخت و معرفت است.
(۴۳) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه
(۴۴) اختیاری: برگزیده، مختار
(۴۵) وَبا: بیماری مهلک
(۴۶) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند
(۴۷) مام: مادر
(۴۸) حَرّ: گرما، حرارت
(۴۹) تَیْه: بیابانِ شنزار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.
(۵۰) سَفیه: نادان، بیخرد
(۵۱) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن
(۵۲) تَفتیق: شکافتن
(۵۳) صِبا: کودکی
(۵۴) زوتَرَک: زودتر
(۵۵) هَبا: غبار، گرد؛ در اینجا یعنی تباه
(۵۶) دست بر دل نهادن: دست بر سینه نهادن، کنایه از تعظیم و شرط ادب به جا آوردن.
----------------------------
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #182, Divan e Shams
در میان عاشقان عاقل مبا
خاصه در عشق چنین شیرینلقا
دور بادا عاقلان از عاشقان
دور بادا بوی گلخن از صبا
گر درآید عاقلی گو راه نیست
ور درآید عاشقی صد مرحبا
عقل تا تدبیر و اندیشه کند
رفته باشد عشق تا هفتم سما
عقل تا جوید شتر از بهر حج
رفته باشد عشق بر کوه صفا
عشق آمد این دهانم را گرفت
که گذر از شعر و بر شعرا برآ
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #182, Divan e Shams
در میان عاشقان عاقل مبا
خاصه در عشق چنین شیرینلقا
دور بادا عاقلان از عاشقان
دور بادا بوی گلخن از صبا
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550
چون ز زنده مرده بیرون میکند
نفس زنده سوی مرگی میتند
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145
عقل جزوی گاه چیره گه نگون
عقل کلی ایمن از ریب المنون
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #59, Divan e Shams
تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتها
مخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتها
تو را عزت همیباید که آن فرعون را شاید
بده آن عشق و بستان تو چو فرعون این ولایتها
خنک جانی که خواری را به جان ز اول نهد بر سر
پی اومید آن بختی که هست اندر نهایتها
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shams
قضا که تیر حوادث به تو همیانداخت
تو را کند به عنایت از آن سپس سپری
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1305
تیر را مشکن که آن تیر شهی است
نیست پرتاوی ز شصت آگهی است
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670
حکم حق گسترد بهر ما بساط
که بگویید از طریق انبساط
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067
که درون سینه شرحت دادهایم
شرح اندر سینهات بنهادهایم
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1071
که الم نشرح نه شرحت هست باز
چون شدی تو شرحجو و کدیهساز
قرآن کریم، سورۀ انشراح (۹۴)، آیۀ ۱
«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ.»
«آيا سينهات را برايت نگشوديم؟»
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773
از خدا غیر خدا را خواستن
ظن افزونیست و کلی کاستن
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517
کافیم بدهم تو را من جمله خیر
بیسبب بیواسطه یاری غیر
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408
عقل قربان کن به پیش مصطفی
حسبی الله گو که اللهام کفی
قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸
Quran, Sooreh Az-Sumar(#39), Line #36,38
«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …»
«آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست؟»
«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…»
«بگو: خدا براى من بس است.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323
جز خضوع و بندگی و اضطرار
اندرین حضرت ندارد اعتبار
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4298
گفت مادر تا جهان بودهست از این
کارافزایان بدند اندر زمین
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #27
انبیا با دشمنان برمیتنند
پس ملایک رب سلم میزنند
کین چراغی را که هست او نورکار
از پف و دمهای دزدان دور دار
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466
عاشقان از بیمرادیهای خویش
باخبر گشتند از مولای خویش
بیمرادی شد قلاووز بهشت
حفت الجنه شنو ای خوشسرشت
حدیث نبوی
«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»
«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4470
عاقلان اشکستهاش از اضطرار
عاشقان اشکسته با صد اختیار
عاقلانش بندگان بندیاند
عاشقانش شکری و قندیاند
ائتیا کرها مهار عاقلان
ائتیا طوعا بهار بیدلان
از روی کراهت و بی میلی بیایید افسار عاقلان است
اما از روی رضا و خرسندی بیایید بهار عاشقان است
قرآن كريم، سورهٔ فصّلت (۴۱)، آيهٔ ۱۱
Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #11
«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»
«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. پس به آسمان و زمين گفت:
خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قرین بیقول و گفتوگوی او
خو بدزدد دل نهان از خوی او
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421
میرود از سینهها در سینهها
از ره پنهان صلاح و کینهها
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068
هر که ماند از کاهلی بیشکر و صبر
او همین داند که گیرد پای جبر
هر که جبر آورد خود رنجور کرد
تا همان رنجوریاش در گور کرد
گفت پیغمبر که رنجوری به لاغ
رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #566
عکس چندان باید از یاران خوش
که شوی از بحر بیعکس آبکش
عکس کاول زد تو آن تقلید دان
چون پیاپی شد شود تحقیق آن
تا نشد تحقیق از یاران مبر
از صدف مگسل نگشت آن قطره در
صاف خواهی چشم و عقل و سمع را
بردران تو پردههای طمع را
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678
چون به من زنده شود این مردهتن
جان من باشد که رو آرد به من
من کنم او را ازین جان محتشم
جان که من بخشم ببیند بخششم
جان نامحرم نبیند روی دوست
جز همان جان کاصل او از کوی اوست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105
همچو مستی کو جنایتها کند
گوید او معذور بودم من ز خود
گویدش لیکن سبب ای زشتکار
از تو بد در رفتن آن اختیار
بیخودی نامد به خود توش خواندی
اختیارت خود نشد توش راندی
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4059
هر که را فتح و ظفر پیغام داد
پیش او یک شد مراد و بیمراد
هر که پایندان وی شد وصل یار
او چه ترسد از شکست و کارزار
چون یقین گشتش که خواهد کرد مات
فوت اسپ و پیل هستش ترهات
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۱۹۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3199
آینه آوردمت ای روشنی
تا چو بینی روی خود یادم کنی
آینه بیرون کشید او از بغل
خوب را آیینه باشد مشتغل
آینه هستی چه باشد نیستی
نیستی بر گر تو ابله نیستی
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201
آینه هستی چه باشد نیستی
نیستی بر گر تو ابله نیستی
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212
هر که نقص خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود دو اسبه تاخت
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3210
نقصها آیینه وصف کمال
و آن حقارت آینه عز و جلال
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214
علتی بتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذودلال
از دل و از دیدهات بس خون رود
تا ز تو این معجبی بیرون رود
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219
در تگ جو هست سرگین ای فتی
گرچه جو صافی نماید مر تو را
هست پیر راهدان پر فطن
جویهای نفس و تن را جویکن
جوی خود را کی تواند پاک کرد
نافع از علم خدا شد علم مرد
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240
کرده حق ناموس را صد من حدید
ای بسی بسته به بند ناپدید
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366
ای بسا سرمست نار و نارجو
خویشتن را نور مطلق داند او
جز مگر بنده خدا یا جذب حق
با رهش آرد بگرداند ورق
تا بداند کان خیال ناریه
در طریقت نیست الا عاریه
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053
نفس و شیطان هر دو یک تن بودهاند
در دو صورت خویش را بنمودهاند
چون فرشته و عقل که ایشان یک بدند
بهر حکمتهاش دو صورت شدند
دشمنی داری چنین در سر خویش
مانع عقلست و خصم جان و کیش
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4060
که خدا آن دیو را خناس خواند
کو سر آن خارپشتک را بماند
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063
گرنه نفس از اندرون راهت زدی
رهزنان را بر تو دستی کی بدی
زآن عوان مقتضی که شهوت است
دل اسیر حرص و آز و آفت است
زان عوان سر شدی دزد و تباه
تا عوانان را به قهر توست راه
در خبر بشنو تو این پند نکو
بین جنبیکم لکم اعدی عدو
تو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آن
عمل کن سرسخت ترین دشمن شما در درون شماست
حدیث
«اَعْدیٰ عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»
«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4074
اینچنین ساحر درون توست و سر
ان فی الوسواس سحرا مستتر
چنین ساحری در باطن و درون تو نهان است همانا در وسوسهگری نفس سحری نهفته شده است
اندر آن عالم که هست این سحرها
ساحران هستند جادوییگشا
اندر آن صحرا که رست این زهر تر
نیز روییدهست تریاق ای پسر
گویدت تریاق از من جو سپر
که ز زهرم من به تو نزدیکتر
گفت او سحرست و ویرانی تو
گفت من سحرست و دفع سحر او
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shams
تو همچو وادی خشکی و ما چو بارانی
تو همچو شهر خرابی و ما چو معماری
به غیرِ خدمت ما که مشارق شادیست
ندید خلق و نبیند ز شادی آثاری
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shams
زهی باغی که من ترتیب کردم
زهی شهری که من بنیاد کردم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۵۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1957, Divan e Shams
هست عاقل هر زمانی در غم پیدا شدن
هست عاشق هر زمانی بیخود و شیدا شدن
عاقلان از غرقه گشتن بر گریز و بر حذر
عاشقان را کار و پیشه غرقه دریا شدن
عاقلان را راحت از راحت رسانیدن بود
عاشقان را ننگ باشد بند راحتها شدن
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۷۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2759
عاشق تصویر و وهم خویشتن
کی بود از عاشقان ذوالمنن
سعدی، گلستان، باب هشتم در آداب صحبت
Sa'adi Poem, Golestan, Baab 8, Dar Adaabe Sohbat
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
فرق بین عاشق و عاقل
عاشقان متعهد به مرکز عدم هستند و با فضاگشاییهای مکرر مرکز خود را عدم میکنند
اما عاقلان مرکز همانیده خود را حفظ کرده و درون خود را از همانیدگیها خالی نمیکنند
عاشقان از قرین شدن با من ذهنی خود و من ذهنی دیگران پرهیز میکنند
آنها عامدانه و قاصدانه خود را از منهای ذهنی دور نگه میدارند
اما عاقلان مراقب منهای ذهنی دیگر نیستند و از قرین شدن با اینگونه افراد پرهیز نمیکنند
عاشقان تمام تمرکز خود را بر روی خودشان قرار میدهند تا خود زندگی آنها را تبدیل کند
اما عاقلان تمرکز خود را بر روی انسانهای دیگر میگذارند و به دنبال دیدن عیبها و ایرادها در دیگران هستند
و میخواهند انسانها و یا وضعیتها را مطابق اقتضای نظم و بینش من ذهنی خود تغییر دهند
عاشقان مسئولیت کیفیت هشیاری خود در این لحظه را بر عهده میگیرند
اما عاقلان انسانهای دیگر و وضعیتها را مسؤل کیفیت هشیاری خود و در نتیجه غمها و دردهای خود میدانند
عاشقان در اطراف همه اتفاقات فضاگشایی میکنند و به اینکه ذهن اتفاقی را خوب یا بد نشان میدهد
اهمیتی نمیدهند آنها با فضاگشایی خود شهد و شکر را از فضای یکتایی آورده و در جهان پخش میکنند
عاشقان با ارتعاشات عشقی خود زنده بودن و نشاط و پویایی را در جهان زیاد میکنند
اما عاقلان در برابر اتفاقاتی که ذهن آنها را بد نشان میدهد دچار انقباض شده، و شروع به سرکهریزی میکنند یعنی درد را در جهان پخش میکنند
عاشقان آموزشهای بزرگان را به صورت عملی در زندگی خود اجرا میکنند
اما عاقلان این آموزشها را تنها به صورت ذهنی درک کرده و در عمل در زندگی روزمره خود به کار نمیگیرند
عاشقان تمام انرژی وقت و سرمایههای خود را در راه زنده شدن به زندگی میگذارند
اما عاقلان در کار معنوی بر روی خود به صورت ناقص و نصفه و نیمه عمل میکنند
عاشقان هر لحظه مراقب و آگاه هستند که ببینند چه پیغامی از طرف زندگی به آنها میرسد تا به آنها بگوید
چه الگویی را باید در خود تغییر دهند و یا چه شیوه نوی را باید در زندگی پیاده کنند تا هم خودشان تبدیل شوند
و هم عشق و خرد را در جهان جاری کنند
اما عاقلان نسبت به پیغامهایی که از طرف زندگی میآید، بیتوجه هستند
عاشقان فضا را باز میکنند تا خداوند با کنفکان خود آنها را تبدیل کند آنها با سببسازی ذهنی پیش نمیروند
اما عاقلان در دام سبب و اسباب این جهانی میافتند و آنچه را که ذهن آنها نشان میدهد
مبنای فکر و عمل خود قرار میدهند
عاشقان در اطراف هیجاناتی همچون حرص خشم کینه حسادت و رنجش
فضا را باز میکنند و واکنش نشان نمیدهند آنها ثبات دارند
اما عاقلان هیجانات منفی را مبنای فکر و عمل خود قرار میدهند
با این هیجانات بالا و پایین شده و از حالت ثبات خارج میشوند
عاشقان کارگاه حق میشوند به این معنا که عیب و ایراد خود را میبینند مسوولیت آن را میپذیرند
از زندگی و انسانهای دیگر معذرت میخواهند و با صفر کردن من ذهنی خود اجازه میدهند خداوند آنها را
تبدیل کند آنها توانایی خود برای فضاگشایی و صفر کردن من ذهنی خود را میبینند
اما عاقلان پندار کمال و ناموس من ذهنی دارند حاضر به قبول ایراد در خود نیستند و
به عیبهای خود اعتراف نمیکنند
عاشقان از گذشته و آینده جمع شده و در این لحظه ساکن میشوند
اما عاقلان در گذشته و آینده زندگی میکنند
عاشقان کوثر و فراوانی زندگی را به همراه دارند و بدون توقع از کسی از داشتههای خود به دیگران
میبخشند و به انسانهای دیگر خدمت میکنند
اما عاقلان در فکر افزودن داشتههای دنیوی خود هستند
عاشقان به دنبال تایید و توجههای بیرونی نیستند آنها تنها در پی زنده شدن به خدا و بروز ارتعاشات
زندگیبخش در جهان هستند
اما عاقلان میخواهند معشوق باشند دیگران آنها را بپرستند و به آنها تایید و توجه بدهند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams
چه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم را
نگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shams
گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار من
هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قرین بیقول و گفتوگوی او
خو بدزدد دل نهان از خوی او
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421
میرود از سینهها در سینهها
از ره پنهان صلاح و کینهها
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856
گرگ درندهست نفس بد یقین
چه بهانه مینهی بر هر قرین
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514
بر قرین خویش مفزا در صفت
کان فراق آرد یقین در عاقبت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196
تا کنی مر غیر را حبر و سنی
خویش را بدخو و خالی میکنی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151
مرده خود را رها کردهست او
مرده بیگانه را جوید رفو
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479
دیده آ بر دیگران نوحهگری
مدتی بنشین و بر خود میگری
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235
در گوی و در چهی ای قلتبان
دست وادار از سبال دیگران
چون به بستانی رسی زیبا و خوش
بعد از آن دامان خلقان گیر و کش
ای مقیم حبس چار و پنج و شش
نغزجایی دیگران را هم بکش
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #182, Divan e Shams
گر درآید عاقلی گو راه نیست
ور درآید عاشقی صد مرحبا
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2629
چون شوی تمییزده را ناسپاس
بجهد از تو خطرت قبلهشناس
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۴۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2043, Divan e Shams
اسپان اختیاری حمال شهریاری
پالان کشند و سرگین اسبان کند و کودن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #182, Divan e Shams
عقل تا تدبیر و اندیشه کند
رفته باشد عشق تا هفتم سما
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #652, Divan e Shams
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیر خداوند نماند
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #172, Divan e Shams
مجلس ایثار و عقل سختگیر
صرفه اندر عاشقی باشد وبا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1297
سختگیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خونآشامی است
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #637, Divan e Shams
درین بحر درین بحر همه چیز بگنجد
مترسید مترسید گریبان مدرانید
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۹۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3698
پی پیاپی میبر ار دوری ز اصل
تا رگ مردیت آرد سوی وصل
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232
نه تو اعطیناک کوثر خواندهای
پس چرا خشکی و تشنه ماندهای
یا مگر فرعونی و کوثر چو نیل
بر تو خون گشتهست و ناخوش ای علیل
توبه کن بیزار شو از هر عدو
کو ندارد آب کوثر در کدو
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1237
هر که را دیدی ز کوثر خشکلب
دشمنش میدار همچون مرگ و تب
گر چه بابای تو است و مام تو
کو حقیقت هست خونآشام تو
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #182, Divan e Shams
عقل تا جوید شتر از بهر حج
رفته باشد عشق بر کوه صفا
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788
همچو قوم موسی اندر حر تیه
ماندهیی بر جای چل سال ای سفیه
میروی هرروز تا شب هروله
خویش میبینی در اول مرحله
دهخدا
Dehkhoda
بام تا شام در مشقت راه
شب همانجا که بامداد پگاه
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #256
سعیکم شتی تناقض اندرید
روز میدوزید شب برمیدرید
تلاشهای شما پراکنده و گونهگون است و شما در دام تناقض گرفتار آمدهاید
چنانکه مثلا روز میدوزید و شب همان را پاره میکنید
قرآن کریم، سورهٔ لیل (۹۲)، آیهٔ ۴
Quran, Sooreh Al-Lail(#92), Line #4
«إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّىٰ»
«كه: همانا كوششهاى شما پراکنده و گونه گون است.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840
جهد فرعونی چو بیتوفیق بود
هرچه او میدوخت آن تفتیق بود
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #172, Divan e Shams
ننگ آید عشق را از نور عقل
بد بود پیری در ایام صبا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #172, Divan e Shams
خانه بازآ عاشقا تو زوترک
عمر خود بیعاشقی باشد هبا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #182, Divan e Shams
عشق آمد این دهانم را گرفت
که گذر از شعر و بر شعرا برآ
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #172, Divan e Shams
جان نگیرد شمس تبریزی به دست
دست بر دل نه برون رو قالبا
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #256
آن که در تون زاد و پاکی را ندید
بوی مشک آرد بر او رنجی پدید
با درود و سپاس فراوان
لطفا فایل صوتی برنامه به طور کامل ضبط نگردیده است.
سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت
بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
از شما بسیار آموختم و حقیقتا مرده بدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم
آموختم تقلید شایسته انسان نیست بخصوص در امور معنوی و اگر میخواهم به خرد زندگی دست یابم و به شیرین لقا زنده شوم، این لحظه و هر لحظه با شادی و عقل زندگی کار کنم و این همه شکرگزاری دارد.
هزاران شکر و صدها سپاس