مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۲۹۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1292, Divan e Shams
آمد آن خواجه سیماتُرُش
وان شِکَرَش گشته چو سِرکا(۱) تُرُش
با همگان رو تُرُش است، ای عجب
یا که به بیرون خوش و با ما تُرُش
از کرم خواجه روا نیست این
با همه خوش با منِ تنها تُرُش
زین بگذشتیم، دریغست و حیف
آن رخِ خوش طلعتِ زیبا تُرُش
ای ز تو خندان شده هر جا حزین
وی ز تو شیرین شده هر جا تُرُش
شاد زمانی که نهان زیرِ لب
یار همیخندد و لالا(۲) تُرُش
گر تُرُشی این دم شرطی بنه
که نَبُوَد روی تو فردا تُرُش
بهر خدا قاعده نو منه
هیچ بُوَد قاعده حلوا تُرُش؟
این تُرُشی در چَه و زندان بُوَد
دید کسی باغ و تماشا تُرُش؟
یوسف خوبان چو به زندان بماند
هیچ نگشت آن گل رعنا تُرُش
تا به سخن آمد دیوار و در
کز چه نهای، ای شه و مولا، تُرُش
گفت: اگر غرقه سِرکا شوم
کی هِلَدَم(۳) رحمت بالا تُرُش
میدهدم عشق و ندیمی کند
غرقه شود در می و صَهبا(۴) تُرُش
دست فشان روح رود مست تا
میمَنه(۵)*** که نیست بدان جا تُرُش
بس کن و در شهد و شِکَر غوطه خور
کت نَهِلَد فضل مُوَفّا(۶) تُرُش
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2670
که هَله(۷) نعمت فزون شد، شُکر کو؟
مَرکَبِ شُکر ار بخسپد حَرِّکُو(۸)
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2677
انبیا گفتند: در دل علّتی ست
که از آن در حقشناسی آفتی ست
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2679
چند خوش پیشِ تو آمد ای مُصِر(۹)
جمله ناخوش گشت و صافِ او کدر
تو عدوِّ این خوشی ها آمدی
گشت ناخوش هر چه بر وی کف زدی
هر که او شد آشنا و یارِ تو
شد حقیر و خوار در دیدارِ تو
هر که او بیگانه باشد با تو، هم
پیش تو او بس مه است و محترم
این هم از تاثیر آن بیماری است
زهر او در جمله جُفتان(۱۰) ساری(۱۱) ست
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2685
هر خوشی کاید به تو ناخوش شود
آب حیوان گر رسد آتش شود
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۳۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2731
دفعِ این کوری به دستِ خلق نیست
لیک اِکرامِ(۱۲) طبیبان از هُدی ست(۱۳)
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3145
صبر کردن، جان تَسْبیحات توست
صبر کن، کآن است تَسْبیح دُرُست
هیچ تَسْبیحی ندارد آن دَرَج(۱۴)
صبر کن، اَلصَّبْرُ مِفْتاحُ الْفَرَج(۱۵)
صبر چون پول صِراط، آن سو بهشت
هست با هر خوب، یک لالای(۱۶) زشت
تا ز لالا میگریزی، وَصل نیست
زآنکه لالا را ز شاهد، فَصل(۱۷) نیست
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 330
جز مقام راستی یک دَم مهایست
هیچ لالا مرد را چون چشم نیست
کور اگر از پند، پالوده(۱۸) شود
هر دمی او باز آلوده شود
آدما، تو نیستی کور از نظر
لیک اِذا جاءَ الْقَضا عَمِیَ الْبَصَر
ای آدم، چشم دل تو کور نیست، اما همینکه قضای الهی
اقتضا کند، چشم بینای انسان کور می شود.
عمرها باید به نادر گاهگاه
تا که بینا از قضا افتد به چاه
کور را خود این قضا، همراه اوست
که مَر او را، اوفتادن، طبع و خوست
در حَدَث(۱۹) افتد، نداند بوی چیست؟
از من است این بوی یا ز آلودگی ست؟
ور کسی بر وی کند مُشکی(۲۰) نثار
هم ز خود دانَد نه از احسانِ یار
پس دو چشمِ روشن ای صاحبنظر
مر تو را صد مادرست و صد پدر
خاصه چشم دل آن هفتاد توست
وین دو چشم حسّ، خوشهچینِ اوست
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۴۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 547
بر امید زندهای کن اجتهاد
کو نگردد بعدِ روزی دو جَماد
مونسی مگزین خَسی(۲۱) را، از خَسی
عاریت باشد در او آن مونسی
اُنسِ تو با مادر و بابا کجاست؟
گر به جز حق، مونسانت را وفاست؟
اُنسِ تو با دایه و لالا چه شد؟
گر کسی شاید به غیر حق، عَضُد(۲۲)
اُنسِ تو با شیر و با پستان نماند
نفرتِ تو از دبیرستان(۲۳) نماند
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1951
زاری و گریه، قوی سرمایهای است
رحمتِ کُلّی، قویتر دایهای است
دایه و مادر، بهانهجو بُوَد
تا که کی آن طفلِ او گریان شود
طفلِ حاجات شما را آفرید
تا بنالید و شود شیرش پدید
گفت: اُدْعُوا(۲۴)* الله، بی زاری مباش
تا بجوشد شیرهایِ مِهرهاش
خداوند فرمود: خدا را بخوانید. و زاری و گریه را فراموش
نکن، تا شیر مهربانی و رحمت حق جوشیدن گیرد.
هُوی هُویِ باد و شیرافشانِ ابر
در غمِ مااَند، یک ساعت تو صبر
فِی السَّماءِ رِزْقُکُم** نشنیدهای؟
اندرین پستی چه بر چَفْسیدهای(۲۵)؟
مگر نشنیده ای که حق تعالی می فرماید: روزیِ شما در آسمان است؟ پس چرا به این دنیای پست چسبیده ای؟
ترس و نومیدیت دان آواز غول
میکشد گوش تو تا قعرِ سُفول(۲۶)
هر ندایی که تو را بالا کشید
آن ندا میدان که از بالا رسید
هر ندایی که تو را حرص آورد
بانگ گرگی دان که او مردم دَرَد
این بلندی نیست از روی مکان
این بلندی هاست سویِ عقل و جان
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۶۵۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 652, Divan e Shams
زندانی مرگند همه خلق یقین دان
محبوس تو را از تک زندان نرهاند
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1113
هر چه صورت می وسیلت سازدش
زان وسیلت بحر، دور اندازدش
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۱۳۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1134
هم برون افکن هر آنچ افکندنی ست
در میا با آن که این مجلس سَنی است
* قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۱۱۰
Quran, Sooreh Esraa(#17), Ayeh #110
قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ…
بگو خدا را بخوانید به نام الله یا به نام رحمن، به هر کدام نام خوانید، او راست نام های نکو…
** قرآن کریم، سوره ذاريات(۵۱)، آیه ٢٢
Quran, Sooreh Zariyat(#51), Ayeh #22
وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ
و در آسمان است روزی شما و آنچه شما بدان وعده داده شده اید.
*** قرآن کریم، سوره واقعه(۵۶)، آیه ۲۵-۳۳
Quran, Sooreh vegheae(#56), Ayeh #25-33
لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا (۲۵)
در آنجا نه سخن لغو شنوند و نه گناهآلود.
إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا (۲۶)
جز يك سخن: سلام، سلام.
وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ (٢٧)
اما اصحاب سعادت، اصحاب سعادت چه حال دارند؟
فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ (٢٨)
در زير درخت سدر بىخار
وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ (٢٩)
و درخت موزى كه ميوهاش بر يكديگر چيدهشده
وَظِلٍّ مَمْدُودٍ (٣٠)
و سايهاى دايم
وَمَاءٍ مَسْكُوبٍ (٣١)
و آبى همواره جارى
وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ (٣٢)
و ميوهاى بسيار
لَا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ (٣٣)
كه نه منقطع مىگردد و نه كس را از آن باز دارند
*** قرآن کریم، سوره واقعه(۵۶)، آیه ۴۱-۴۶
Quran, Sooreh Vegheae(#56), Ayeh #41-46
وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ (۴۱)
اما اصحاب شقاوت، اصحاب شقاوت چه حال دارند؟
فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ (۴۲)
در باد سموم و آب جوشانند.
وَظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ (۴۳)
در سايهاى از دود سياه
لَا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ (۴۴)
نه سرد و نه خوش
إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَٰلِكَ مُتْرَفِينَ (۴۵)
اينان پيش از اين در ناز و نعمت بودند.
وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ (۴۶)
و بر گناهان بزرگ اصرار مىورزيدند.
(۱) سِرکا: سرکه
(۲) لالا: لـله، دایه اطفال
(۳) هِلیدن: اجازه دادن، رها کردن
(۴) صَهبا: شراب
(۵) میمَنه: منظور اصحاب الیمین یا اصحاب المیمنه به معنی راست روان یا بهشتیان است.
(۶) مُوَفّا: وفا کرده شده، کامل، تمام ادا شده
(۷) هَله: حرف تنبیه، هَلا، براستی
(۸) حَرِّکُوا: به حرکت در آورید
(۹) مُصِر: اصرارکننده
(۱۰) جُفتان: جمع جُفت به معنی زوج، قرین، همنشین
(۱۱) ساری: سرایتکننده
(۱۲) اِکرام: بزرگ داشتن، بخشش
(۱۳) از هُدی ست: از تأثیر هدایت حق تعالی است
(۱۴) دَرَج: درجه
(۱۵) اَلصَّبْرُ مِفْتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است.
(۱۶) لالا: للـه، غلام و بنده
(۱۷) فَصل: جدایی
(۱۸) پالوده: پاکیزه شده، پاک شده از آلودگی
(۱۹) حَدَث: نجاست، مدفوع
(۲۰) مُشک: ماده ای معطر که از نافه آهوی خُتَن می گیرند.
(۲۱) خَس: فرومایه، پست
(۲۲) عَضُد: بازو، در اینجا تکیه و تکیه گاه
(۲۳) دبیرستان: مکتب خانه
(۲۴) اُدْعُوا: بخوانید
(۲۵) چَفْسیدهای: چسبیدهای
(۲۶) سُفول: پستی
خمرهٔ سرکه ز شِکر صلح خواست
شُکر که پذرفت شکر آشتی
شکروسپاس