Description
برنامه شماره ۳۵۸ گنج حضور اجرا: پرویز شهبازی
غزل شمارهٔ ۱۸۷، مولوی از سینه پاک کردم افکار فلسفی را در دیده جای کردم اشکال یوسفی را نادر جمال باید کاندر زبان نیاید تا سجده راست آید مر آدم صفی را طوری چگونه طوری نوری چگونه نوری هر لحظه نور بخشد صد شمع منطفی را خورشید چون برآید هر ذره رو نماید نوری دگر بباید ذرات مختفی را اصل وجودها او دریای جودها او چون صید میکند او اشیاء منتفی را مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، سطر ۳۱۰۰ چون شدی زیبا بدان زیبا رسی
که رهاند روح را از بیکسی مولوی، مثنوی معنوی، دفتر چهارم، سطر ۱۸۶۰ شاد آن صوفی که رزقش کم شود
آن شَبَهش دُر گردد و او یَم شود
زان جِرای خاص هر که آگاه شد
او سزای قرب و اجریگاه شد
زان جرای روح چون نقصان شود
جانش از نقصان آن لرزان شود
پس بداند که خطایی رفته است
که سَمَنزار رضا آشفته است مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم، سطر ۲۵۳۵ همچنانک قدر تن از جان بود قدر جان از پرتو جانان بود گر بُدی جان زنده بی پرتو کنون هیچ گفتی کافران را مَیّتون مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، سطر ۱۵۹۸ جانها در اصل خود عیسی دمند یک زمان زخمند و گاهی مرهمند گر حجاب از جانها بر خاستی گفت هر جانی مسیحآساستی مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم، سطر ۱۴۴ تن چو با برگست روز و شب از آن شاخ جان در برگریزست و خزان برگ تن بیبرگی جانست زود این بباید کاستن آن را فزود
مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم، سطر ۱۸۵۰ ترک عیسی کرده خر پرورده ای لاجرم چون خر برون پرده ای طالع عیسیست علم و معرفت طالع خر نیست ای تو خر صفت مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، سطر ۷۱۲ جان بیمعنی درین تن بی خلاف هست همچون تیغ چوبین در غلاف تا غلاف اندر بود باقیمتست چون برون شد سوختن را آلتست
مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم، سطر ۱۸۶۰ وز ضعیفی عقل تو ای خربها این خر پژمرده گشتست اژدها مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، سطر ۲۵۱۶ روح صالح قابل آفات نیست
زخم بر ناقه بود بر ذات نیست
کس نیابد بر دل ایشان ظفر
بر صدف آید ضرر نه بر گهر
روح صالح قابل آزار نیست
نور یزدان سغبهٔ کفار نیست
|
Sign in or sign up to post comments.